۱۵. جوان و تقلید از دنیاى غرب
سرمایه هاى زندگى، وراثت هاى طبیعى و اكتسابى، وظیفه شناسى حیوان، بى نیازى حیوان از تقلید، بشر و مواریث اجتماعى، لزوم تعلیم و تربیت، تقلید از گذشتگان، اقتباس روش هاى پلید، تقلیدهاى ناروا، عقل و غریزه تقلید، برنامه پیامبران الهى، مبارزه با تقلیدهاى احمقانه، بت شكنى ابراهیم، تفكر و رهایى از نادانى، عقل و هدف تقلید، بررسى و تحقیق، تقلید كوركورانه، عمل طوطى وار، تقلید یا پاسخگویى، تقلید عاقلانه، پاسخ بدنى و ذهنى، منابهه و محاكات، عمل ناخود آگاه تلقین و هیجان هاى اجتماعى، اعمال جنون آمیز، تراكم احمق و ابلهى، حیوان و منابهه و محاكات، مردم تفاوت رشد فرهنگى، كودك و تقلید ناسنجیده، فراگرفته هاى دوران كودكى، زشت كارى در نظر كودكان، فراگیرى ناخواسته، احمق و منابهه و محاكات، آزمایش عقل، بى سوادى و اقتباس كوركورانه، فراگیرى ناسنجیده، خودباختگى روحى، هم مانندى ناآگاه، غرب زدگى، شناخت مقتضیات زمان، اقتباس آگاهانه، همگامى با تكامل یافتگان، رسول اكرم و سلاح هاى جدید، دانش روز و تمدن صنعتى، تكنیك و افزایش جنایات، تقلید در چهارچوبه عقل، تقلید بى قید و شرط، دانشمندان و افكار خرافى، عقاید ناصحیح ارسطو، پیروى در حدود مصلحت، شرقیان خود باخته، سنجش افكار با مقیاس غرب، بى اعتنایى به معیارهاى اخلاقى و غرب زدگان و مراسم ژانویه، دنیاى غرب و فقر اخلاقى، شرق و آرزوى زندگى غربى، تصادم آداب قدیم و جدید، مواد مخدر و جوانان غرب، گدایى به خاطر نان و حشیش، عوارض اعتیادات مضر، ناكامى براى لذت موقت، روابط جنسى در كادر قانون صلاح و فساد واقعى، دنیاى غرب و مسائل جنسى، جامعه ما و عواطف دینى، نتیجه بحث.
(
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
)
قرآن كریم
جوامع بشرى، در طول قرون و اعصار، به وسیله دو سرمایه بزرگ به زندگى خویش ادامه داده و امرار حیات نموده اند. سرمایه اول، ذخایرى است كه به قضاى حكیمانه الهى در وجود بشر آفریده شده است، مانند عقل، هوش، غرایز، و دیگر قواى طبیعى.
سرمایه دوم، ذخایرى است كه بشر، با سعى و كوشش به دست آورده است، مانند علوم، فنون، تجارب و دیگر اطلاعات اكتسابى.
براى آن كه این ذخایر پر ارج همواره باقى و برقرار بماند و به طور متناوب از اسلاف به اخلاف منتقل گردند، به فرمان آفریدگار جهان، مقرر گردیده است كه دو عامل مهم و نیرومند، صفات و خصوصیات نسل سابق را به نسل لاحق منتقل نماید. یكى وراثت هاى طبیعى است دیگرى تقلیدهاى اجتماعى. وراثت طبیعى، براى انتقال دادن صفات فطرى و تكوینى، تقلیدهاى اجتماعى، براى منتقل ساختن معلومات تجربى و صفات اكتسابى است.
منشأ وراثت هاى طبیعى، ژن هایى است كه با محاسبه و نظم در هسته سلول نهفته اند و تمام صفات و ممیزات طبیعى آباء و امهات را، كه مشمول قانون وراثت اند، به فرزندان منتقل مى كند و طفل در رحم مادر بر طبق آن ها ساخته است.
منشأ صفات اكتسابى، محیط خانواده و اجتماع است، كه طفل پس از ولادت، از راه تقلید و اقتباس، آگاهانه و ناآگاهانه آن ها را فرا مى گیرد و در طول چند سال، تدریجا به آن صفات متصف مى گردد.
حیوانات نیز مانند انسان وارث صفات پدران و مادران خود هستند و در پرتو آن صفات به زندگى خویش ادامه مى دهند. با این تفاوت كه قسمت اعظم صفات حیوانات طبیعى است و خود به خود از راه وراثت به آن ها منتقل مى گردد و كمتر به آموزش هاى تقلیدى نیز دارند، ولى انسان، باید بیشتر برنامه زندگى و شرایط ادامه حیات را، از راه فراگیرى هاى تقلیدى و معلومات اكتسابى به دست آورد.
به عبارت دیگر، بهایم و درندگان، در پرتو میراث هاى طبیعى، كه با سرشتشان آمیخته است، وظایف خود را مى شناسند، به غذا و مسكن و دیگر شرایط زندگى خویش آگاهى دارند و همچنین راه فرزند آوردن و چگونگى پرورشش را مى دانند.
خاصه، هدایت تكوینى در نهادشان به قدرى وسیع و دامنه دار است كه به تمام نیازمندیهاى آن ها، در شئون مختلف زندگى، پاسخ مى گوید و احتیاج ناچیزى به فراگیرى هاى تقلیدى دارند.
پرندگان نیز با راهنمایى غرایز، از تمام برنامه هاى زندگى و شرایط حیاتى خویش اطلاع دارند و هدایت تكوینى خداوند در وجود آن ها به قدرى نیرومند است كه خود به خود، ساختن آشیانه، پرورش جوجه، و حفظ بهداشت فرزند را مى دانند و نیازى ندارند كه از نزدیك روش هاى پدر و مادر را بینند و از آن ها تقلید نمایند.
اگر جوجه پرنده اى را از آشیانه خارج كنید و در محیطى دیگر آن را بپرورانید، همین كه به مرحله رشد و كمال رسید، خود شروع به ساختن لانه به سبك و طریقه پدرانش خواهد كرد
.
انسان، بر عكسى حیوانات، غرایز محدودى دارد و هدایت هاى تكوینى اش جوابگوى زندگى او نست. به همین جهت، براى امرار معاش به میراث اجتماعى نیز دارد و باید از مجموع تجارب و معلومات دگران استفاده كند و عملا از آنان تقلید نماید تا بتواند در پرتو اطلاعات اكتسابى، به حیات خویش ادامه دهد. واضح است كه هر قدر زندگى علمى و صنعتى گسترش مى یابد و جامعه متمدن تر مى شود، نیاز، بشر به اطلاعات علمى و فراگیرى هاى تقلیدى فزون تر مى گردد.
نكته قابل ملاحضه آن كه در روزگار گذشته، مواریث اجتماعى با سهولت به دست مى آمد. زیرا معلومات و اطلاعات بشر در مسائل مختلف زندگى بسیار سطحى و ابتدایى بود. دختران و پسران جوان مى توانستند از نزدیك كارهاى بزرگسالان را در امور مختلف مشاهده كنند و عملا از آنان تقلید نمایند و بدین وسیله تجارب نسل سابق گردند. ولى در دنیاى كنونى، كه سطح معلومات بشر بالا رفته است، برا گرفتن پاره اى از مسائل پیچیده علمى به آسانى میسر نیست و جوانان، جز از راه تحصیلات عالى و خواندن كتاب هاى علمى نمى توانند وارث نسل سابق گردند و به تجارب و معلومات آنان دست یابند.
جان دیویى مى گوید:
همه مواریث بشرى، موضوع عمل و استفاده مستقیم افراد قرار نمى گیرند و در نتیجه، لازم مى آید كه قسمت هاى مهم و ضرورى آن ها به نحوى از آنجا به افراد آموخته شود. لزوم تعلیم و تربیت عمدى و درس هاى زبانى یا كتابى از ین جاست. بدون استفاده از زبان، كه خط صورتى از آن است، انتقال میراث گران مایه تمدنى میسر نمى شود و به این جهت، در جوامع متمدن، تعلیم و تربیت بهره ور گردد
.
غریزه تقلید در بشر، از مواهب بزرگ با ارج خداوند حكیم و از اركان اساسى زندگى اجتماعى است. فعالیت غریزه تقلید از دوران كودكى آغاز مى گردد و در تمام ایام جوان و میانسالى و پیرى همچنان مورد استفاده و بهره بردارى انسان است. آدمى، از راه تقلید، با نسل هاى گذشته مرتبط مى شود، معلومات و تجارب آنان را اقتباس مى كند، خود را به شرایط زندگى مجهز مى سازد، و بدین وسیله، كمبود غرایز خویش را جبران مى نماید. غریزه تقلید، به طور آگاه یا ناآگاه، آداب و رسوم، اخلاق و سنن لاحق منتقل مى كند و خصایص ملل و اقوام را از خطر نابودى و زوال مصون مى دارد.
غریزه تقلید، مانند سایر غرایز، به قضاى حكمیانه خداوند، بر اساس مصلحت و ضرورت زندگى، در وجود بشر آفریده شده است. اگر این غریزه در مجارى صحیح مورد استفاده قرار گیرد و به منظور فراگیرى روش هاى خوب دگران به كار افتد، باعث رفاه زندگى و مایه سعادت و كمال انسان خواهد شد. بر عكس، اگر در مسیر ناصحیح و در راه اقتباس روش هاى پلید و ناپاكى هاى اجتماع اعمال شود، موجبات تیره روزى و بدبختى بشر را فرآهم مى آورد.
چه بسا افرادى كه در آغاز زندگى بر اثر تربیت هاى صحیح خانوادگى، وارث صفات پسندیده گذشتگان خود شدند و به خوبى و شایستگى پرورش یافتند. ولى در سنین جوانى یا میانسالى، با اشخاص آلوده و گناهكار طرح دوستى ریختند، از كارهاى نادرستشان تقلید كردند، تدریجا روش هاى ناپسند آنان را جایگزین مكارم اخلاقى و میراث خانوادگى خود ساختند. این گروه تیره روز، با تقیدهاى نارواى خویش، نه تنها باعث بدبختى خود شدند، بلكه از طرفى به آبرو و حیثیت گذشتگان شریف خویش آسیب رساندند و از طرف دیگر فرزندان خود را به مسیر ناپاكى و گناه سوق دادند و موجبات انحراف آنان را فراهم آرودند.
(
قال على
عليهالسلام
: من لم یوكد قدیمه بحدیثه شان سلفه و خان خلفه
)
.
علىعليهالسلام
فرموده است: كسى كه گذشته خوب خود را با رفتار تازه خویش محكم و استوار نسازد، پیشینیان خود را زشت و ننگین نموده و به فرزندان و آیندگان خویشتن نیز خیانت كرده است.
غریزه تقلید، مانند سایر غرایز، كور و بس مشهور است. خوب و بد را نمى فهمد. به صلاح و فساد توجهى ندارد و تنها ارضاى خود را طلب مى كند و آدمى را كوركورانه به اقتباس كارهاى مضر و خطرناك دگران وادار نسازد و موجبات سقوط و بدبختى آدمى را فراهم نیاورد، باید عنان اختیار آن غریزه به عقل سپرده شود و فعالیتش با نیروى تعقل و تفكر محدود گردد.
باید هر مطلبى كه بناست موضوع تقلید واقع شود، قبلا به سنجش و ارزیابى عقل درآید و از هر جهت پیرامون آن برسى و تحقیق شود. اگر مفید و سودبخش شناخته شد، مورد تقلید قار گیرد، و اگر مضر و زیان بار یا بیهوده و لغو بود، مردود و مطرود گردد. چنین تقلید عاقلانه و صحیحى مى تواند ما را از طرفى وارث تجارب و معلومات دگران سازد و از طرف دیگر، از خطر پیروى هاى ناسنجیده و اقتباس هاى بر رویه مصون بدارد. این، خود روشى كه در گذشته، پیامبران الهى، اساس برنامه هاى تربیتى خود را بر آن استوار ساختند و با نیروى عقل، مردم را از سارت تقلیدهاى احمقانه رهایى بخشیدند.
مشركین نادان راه و رسم بت پرستى را از پیشینیان خود ارث برده بودند و به تقلید آنان، خدایان ساختگى را عبادت مى كردند و در مقابل آن ها سر تعظیم فرود مى آوردند. موقعى كه ابراهیم خلیلعليهالسلام
، با فرمان الهى به رسالت مبعوث شد، براى رهایى مردم از جهل و نادانى به پا خاست و مبارزه نجات بخش خود را آغاز نمود. از آنان پرسید: چرا این مجسمه هاى بى روح و بت هاى بى اثر را مى پرستید؟
(
قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین. قال لقد كنتم انتم و آباوكم فى ضلال مبین
)
.
آنان عمل خود را به اقتباس از گذشتگان خویش مستند كرند و در پاسخ گفتند: پدران ما این بت ها را مى پرستیدند و ما نیز از روش آنان پیروى مى كنیم. ابراهیم این تقلید احمقانه را محكوم كرد و فرمودند: هم شما و هم پدرانتان آشكار در گمراهى بوده و هستید.
حضرت خلیل الرحمن، مدتى با بت پرستان سخن گفت و كوشش كرد تا از را بحث و گفت و گو عقل هاى خفته آنان را بیدار كند و از بندگى بت آزادشان سازد، ولى سخنان آن حضرت در مشركین موثر نیفتاد و همچنان پابند روش هاى جاهلانه خود بودند. موقعى كه ابراهیم تبلیغات شفاهى خود را بى اثر یافت، تصمیم گفت بت ها را بشكند، و این معبودهاى دروغین را درهم بكوبد، شاید بدین وسیله، افكار مردم را تكان دهد و آنان را به تعقل و تفكر وادار سازد و به این همه جهل و نادانى پایان مى بخشد. روزى از فرصت استفاده كرد و در غیاب مردم بت ها را شكست و به تصمیم حاد خود جامه عمل پوشانید.
بت شكنى ابراهیم، مردم را سخت به خشم آورد و به جامعه آشوبى برپا كرد. زن و مرد، پیرو جوان، فقیر و غنى، و خلاصه تمام طبقات به جنبش و هیجان آمدند. خواستار مجازات حضرت خلیل شدند. ابراهیم، براى آن كه از مجاهدات خود نتیجه بگیرد، قید و بندهاى موهوم را پاره كند، و جامعه را از اسارت تقلیدهاى كوركورانه آزاد سازد، در بحبوحه طوفان فكرى و انقلاب اجتماعى، از تعقل و تفكر سخن گفت و با تندى و خشونت مردم را مخاطب ساخت و فریاد زد:
(
اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون
)
.