فصل هفتم: قصه های زندگی امام باقر
عليهالسلام
امام باقر
عليهالسلام
: عالمی که از علم او استفاده شود بهتر از هفتاد هزار پرستش کننده خداست.
ارتباط دوستانه با مردم
اوعبیده گوید: من همراه امام باقر
عليهالسلام
بودم، به هنگام سوار شدن به کجاوه اول من سوار می شدم و سپس او. وقتی بر روی مرکب قرار می گرفتیم حضرت به من سلام می کرد و همانند مردی که رفیقش را به تازگی ندیده باشد احوالپرسی می کرد و دست می داد، و هنگام پیاده شدن پیش از من پیاده می شد و وقتی از کجاوه پیاده می شدیم سلام می کرد مانند کسی که رفیقش را به تازگی ندیده باشد احوالپرسی می کرد.
من گفتم: یابن رسول اللّه شما کاری می کنید که هیچکس از مردم نزد ما نمی کنند و اگر یک بار هم چنین کنند زیاد است.
حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمی دانی؟ دو مومن به یکدیگر می رسند و یکی با دیگری دست می دهد پس همواره گناهان آندو می ریزد همان گونه که برگ از درخت می ریزد و خدا به آنها توجه می کند تا از یکدیگر جدا شوند.
سوال از ولایت
ابو خالد کابلی گوید: به منزل امام باقر
عليهالسلام
رفتم، حضرت مرا به صبحانه دعوت کرد من هم با او صبحانه خوردم. غذای حضرت بقدری پاکیزه و گوارا بود که تا به حال چنین غذایی نخورده بودم.
وقتی از خوردن فارغ شدیم امام
عليهالسلام
فرمود: ای ابا خالد! این غذا را چگونه دیدی؟
عرض کردم: فدایت شوم من غذائی گواراتر و پاکیزه تر از این ندیده بودم اما به یاد این آیه در کتاب خدا افتادم:
(
ثم لتسالن یومئدعن النعیم
)
(آنگاه در روز قیامت از نعمتها سوال می شوید)
امام
عليهالسلام
فرمود: از اعتقاد حقی (ولایت ائمه
عليهمالسلام
) که بر آن هستید سوال می شوید.
اطعام شیعیان
سدیر یکی از شاگردان امام باقر
عليهالسلام
بود. او می گوید: امام باقر
عليهالسلام
به من فرمود: ای سدیر آیا روزانه یک برده آزاد می کنی؟
عرض کردم: نه.
امام
عليهالسلام
فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض کردم: نه.
حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض کردم: نه.
امام
عليهالسلام
گفت: سبحان اللّه، آیا دست یکی از شیعیان ما را می گیری و به خانه ببری و به او غذا دهی تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده ای است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد.
نهی از منکر امام
عليهالسلام
ابوبصیر گوید: در کوفه برای زنی قرآن می خواندم. یک بار در موردی با او شوخی کردم! بعد از مدتی که به خدمت امام باقر
عليهالسلام
رسیدم مرا مورد مذمت و سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در خلوت مرتکب گناه شود خداوند به او نظرلطف نمی کند. چه سختی به آن زن گفتی؟
از روی شرم و حیا سر در گریبان افکندم و توبه کردم.
امام باقر
عليهالسلام
فرمود: شوخی با زن نامحرم را تکرار نکن.
تبریک به عمال ستمگران!!!
محمد بن مسلم که یکی از شاگردان امام باقر
عليهالسلام
است می گوید: همراه عده ای کنار درب خانه امام باقر
عليهالسلام
در محضر آن حضرت بودیم. امام
عليهالسلام
نگاهی به مردم کرد که گروه گروه عبور می کنند به بعضی از کسانی که نزد او بودند فرمود: مسئله ای در مدینه پیش آمده است؟
او عرض کرد: فدایت شوم از طرف حکومت (ظالم) برای مدینه فرمانداری تعیین شده است و مردم به دیدار او می روند تا به وی تهنیت گویند.
امام
عليهالسلام
فرمود: به نزد او می روند تا بخاطر پست جدیدش به او تبریک گویند در حالی که او دری از درهای جهنم است.
تسلیم
عده ای به محضر امام باقر
عليهالسلام
رسیدند و دیدند که یکی از فرزندان او بیمار شده است و امام
عليهالسلام
ناراحت و اندوهگین است.
با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود می ترسیم امام
عليهالسلام
را آن گونه ببینیم که نمی خواهیم در آن حال باشد.
چیزی نگذشت که صدای شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام
عليهالسلام
از دنیا رفت. آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتی ها قبل از سیمای او بر طرف شده بود.
آنها به امام
عليهالسلام
عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتی پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم.
حضرت به آنها فرمود: ما می خواهیم کسی را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتی امر الهی فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.
مجالست شیعیان با یکدیگر
مسیر گوید: امام باقر
عليهالسلام
به من فرمود: آیا شما شیعیان با یکدیگر خلوت و گفتگو می کنید و آنچه می خواهید می گوئید؟
عرض کردم: آری به خدا، با یکدیگر خلوت می کنیم (در مجالسی که مخالفین شیعه نباشند با یکدیگر می نشینیم) و گفتگو می کنیم و آنچه می خواهیم (از ویژگیهای شیعه) بیان می کنیم.
حضرت فرمود: همانا به خدا من دوست دارم که در بعضی از آن مجالس با شما باشم، به خدا بود و نسیم (عقاید و گفتار حق شما) را دوست دارم، شما هستید که از دین خدا و دین ملائکه او برخوردارید، پس با تلاش و تقوا (خود و ما را) کمک کنید.
اسلام حقیقی
ابی جارود گوید: به امام باقر
عليهالسلام
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! آیا شما دوستی و دلباختگی و پیروی مرا نسبت به خود می دانید؟
امام
عليهالسلام
: آری.
عرض کردم: من از شما پرسشی دارم که می خواهم به من پاسخ دهید زیرا چشمم نابینا است و کمتر راه می روم و همیشه نمی توانم شما را زیارت کنم.
امام
عليهالسلام
فرمود: سوال خود را بپرس.
عرض کردم: مرا از دینی که شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت می کنید آگاه کن تا من هم بر اساس آن خدا را دینداری کنم.
امام علی
عليهالسلام
فرمود: با سخنی کوتاه سوال بزرگی کردی، به خدا سوگند همان دینی که خود و پدرانم خداوند را به آن دینداری می کنیم به تو می گویم.
1 - شهادت به یگانگی خداوند و رسالت محمد
صلىاللهعليهوآله
2 - اقرار به آنچه پیامبر
صلىاللهعليهوآله
از جانب خداوند آورده است.
3 - محبت به دوست ما و دشمنی با دشمنان ما.
4 - پیروی از فرمان ما.
5 - انتظار قائم ما.
6 - کوشش (در انجام واجبات) و پرهیز از محرمات.
ویژگیهای شیعه
ابو اسماعیل گوید: به امام باقر
عليهالسلام
عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطی که ما زندگی می کنیم بسیار زیاد است.
امام
عليهالسلام
فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در می گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکاری و برادری دارند؟
عرض کردم: نه.
حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسی است که این کارها را انجام دهد.
دست دادن با دیگران
ابوعبیده گوید: از مدینه تا مکه در یک کجاوه همراه امام باقر
عليهالسلام
بودم، حضرت در بین راه پیاده شد و قضاء حاجت کرد و برگشت و فرمود: اباعبیده دستت را بده، من دستم را دراز کردم حضرت چنان فشرد که فشار دست او را در انگشتانم احساس کردم. آنگاه فرمود: ای اباعبیده! هر مسلمانی که برادر مسلمانش را ملاقات کند و با او مصافحه نماید و انگشتان خود را با انگشتان او در هم کند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل زمستان بریزد.
امید بدون عمل
جمعی از شیعیان در محضر امام باقر
عليهالسلام
بودند، حضرت به آنها فرمود: ای گروه شیعه شما تکیه گاه میانه باشید و (از افراط و تفریط بپرهیزید) تا آنکه غلو کرده به شما باز گردد و کسی که عقب مانده است خود را به شما برساند.
مردی از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم: غلو کننده کیست؟
حضرت فرمود: مردمی که درباره ما چیزی گویند که ما خود نمی گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم.
آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است؟
امام
عليهالسلام
فرمود: کسی که طالب خیر است، خیر و نیکی به او می رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتی نداریم و میان ما او خویشاوندی نیست و بر خدا حجتی تداریم و جز با اطاعت بسوی خدا تقرب نجوییم. پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستی مابرای او سودند باشد و هر کس از شما نافرمانی خداوند کند دوستی ما سودش ندهد. وای بر شما مبادا فریفته شوید.
توجه به آخرت
جابر گوید: خدمت امام باقر
عليهالسلام
رسیدم، حضرت فرمود: ای جابر به خدا سوگند که من غمگین و دل گرفته ام.
عرض کردم فدایت شوم دل گرفتگی و اندوه شما چیست؟
حضرت فرمود: ای جابر! همانا خالص و صافی دین خدا به دل هر کس در آید از غیر او بگردد.
تای جابر! دنیا چیست و امیدواری چه باشد؟ مگر دنیا غیر از خوراکی است که خوردی یاجامه ای که پوشیدی یازنی است که به او رسیدی؟
ای جابرگ همانا مومنین به ماندن در دنیا دل بسنتد و از رسیدن به آخرت گریزی ندارد.
خرت خانه بقا و دنیا خانه فناست، ولی اهل دنیا غافلند و گویا مومنانند که آگاه و اهل تفکر و عبرتند: آن چه با گوشهای خود می شنوند آنها را از یاد خدا کر نکند و هر زینتی را که چشمشان بیند از یاد خدا کورشان نسازد. پس به ثواب آخرت رسیدند چنانکه به این دانش رسیدند.
که اهل تقوا کم اهل دنیا هستند و تو را از همه بیشتر یاری کنند. اگر به یاد خدا باشی تو را یاری کنند و اگر فراموش کنی به یاد آورند. امر خدا را یاد آور می شوند و بر ان ایستادگی می کنند. برای دوستی پروردگارشان دل از همه چیز کنده و بخاطر اطاعت مالک خویش از دنیا در هراسند و ار صمیم دل به خدای عز وجل و محبت او متوجه شده و فهمیدند که هدف اصلی همین است بخاطر عظمتی که دارد.
پس دنیا را چون باراندازی دان که در آن بار انداخته و سپس کوچ خواهی کرد.
گریه های امام باقر
عليهالسلام
(افلح) غلام امام باقر
عليهالسلام
بود، او می گوید: من با امام باقر
عليهالسلام
به زیارت خانه خدا رفتیم، وقتی امام
عليهالسلام
وارد مسجد شد از آنجا نگاهی به خانه خدا کرد و گریه کرد تا اینکه گریه اش بلند شد.
عرض کردم: پدر و مادرم فدایت باد مردم شما را می بینند آهسته تر گریه کن.
امام
عليهالسلام
فرمود: وای بر تو ای افلح چرا گریه نکنم شاید خدای تعالی به من نظر کند و در قیامت رستگار شوم.
آنگاه خانه خدا را طواف کرد و سپس آمد در نزد مقام نماز گذارد وقتی سر از سجده برداشت جای سجده اش از اشکهای چشمانش خیس شده بود و هر گاه می خندید می گفت: (الهم لاتمقتنی)
(یعنی خداوندا مرا به دشمنی نگیر)
حق آل محمد
عليهالسلام
مردی در خدمت حضرت باقر
عليهالسلام
عطسه زد گفت: (الحمداللّه) امام باقر
عليهالسلام
جواب عطسه او را نداد و فرمود: از حق ما کاست. آنگاه فرمود: چون یکی از شکا عطسه کرد بگوید:
الحمداللّه رب العالمین و صلی اللّه علی محمد و اهل بیته.
وقتی آن مرد چنین گفت: امام
عليهالسلام
هم جواب عطسه او را داد.
(یعنی به او یرحمک اللّه گفت) سعدبن ابی خلف گوید: حضزت باقر
عليهالسلام
هر گاه عطسه می زد و به او (یرحمک اللّه) می گفتند، در جواب می فرمود (یغفر اللّه لکم و یرحمکم) و هر گاه کسی نزد او عطسه می زد به او می فرمود: (یرحمک اللّه عزوجل)
ذکر خدا
امام صادق
عليهالسلام
گوید: پدرم بسیار ذکر خدا می گفت: من بااو راه می رفتم و او همواره ذکر خدا می گفت، با او طعام می خوردم و ذکر خدا می گفت، با مردم صحبت می کرد و سخن بادیگران او از ذکر خدا باز نمی داشت و من می دیدم که زبانش همواره ذکر (لااله الااللّه) می گوید.
همواره صبح ما را جمع می کرد و دستور می داد ذکر خدا می گوئیم تا خورشید طلوع کند هر یک از ما می توانست قرائت قرآن کند می فرمود: قرائت قرآن کنیم و هر کس نمی توانست قرآن بخواند می فرمود: ذکر خدا گوئیم.
حفظ یاران
در زمان حکومت بنی امیه امام باقر
عليهالسلام
و شیعیانش به شدت تحت نظر جاسوسهای حکومت وقت بودند. حمزه بن طیار از پدرش محمد نقل می کند که به درب منزل امام باقر
عليهالسلام
رفتم تا اجازه بگیرم یه محضر او شرفیاب شوم اما آن حضزت اجازه نداد و دیگران را به حضور می پذیرفت.
به منزل بازگشتم و در حالی که ناراحت بودم بر تحت دراز کشیدم بی خوابی مرا گرفت و همین طور فکر می کردم که چرا امام
عليهالسلام
بخ اجازه ملاقات نداد و به مخالفین و منحرفینم از اسلام و ولایت اجازه داد. در همین فکرها غوطه ور بودم که صدای در را شنیدم.
گفتم: کیست؟
امام باقر
عليهالسلام
. حضرت فرمود: هم اکنون نزد مابیا. لباسهایم را پوشیدم و با او به راه افتادم تا اینکه به حضور امام
عليهالسلام
رسیدم. او فرمود: ای محمد! نه فرقه و نه قدریه و نه حروریه و نه زیدیه بلکه حق با ماست. من اگر تو را به حضور نپذیرفتم بخاطر این دلایل بود (شاید بخاطر حضور جاسوسان حکومت بوده که او را نشناساند و آزار ندهند. من هم دلایل امام
عليهالسلام
را پذیزفتم و خیالم راحت شد.
حضور در میدان کار
(محمد بن منکدر) یکی از صوفیان مدینه گوید: در یکی از ساعات بسیار گرم به یکی از نواحی مدینه رفتم، محمد بن علی را دیدم که با بدن فربه بر دوش دو نفر از غلامان خود تکیه کرده است.
نزد خود گفتم: بزرگی از بزرگان قریش است که در این هوای گرم در طلب دنیا حرکت می کند. می روم و او را نصیحت می کنم نزدیک رفتم و سلام کردم، او هم در حالی که غرق کرده بود و نفس می زد جواب سلام مرا داد.
عرض کردم: بزرگی از بزرگان قریش در این ساعت و با این حال در طلب دنیا حرکت می کند؟
اگر در این حال مرگ تو فرا رسد چه خواهی کرد؟
حضرت خود تکیه به دیوار داد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگم در این حال فرا رسد در حالی فردا رسیده است که در اطاعت از خداوند تعالی بسر می برم که می خواهم با سعی و تلاش خود را از نیازمندی به تو و دیگران حفظ کنم و این ترسی ندارد، ترس من باید از آن جهت باشد که مرگم در حال معصیت فرا رسد.
عرض کردم: خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، خواستم تو را موعظه کنم اما تو مرا موعظه کردی.
شیعه واقعی
امام باقر
عليهالسلام
مردی رادید که بر دیگری فخر می ورزید و می گفت: من از شیعیان آل محمد هستم.
حضرت به او فرمود: بر او فخر نکن. اموالی را که داری اگر برای خودت خرج کنی برایت دوست داشتنی تر است.
امام
عليهالسلام
فرمود: پس، تو شیعه نیستی، زیرا ما اگر مالی برای برادران مومن خود خرج کنیم دوست داشتنی تر است تا برای خود خرج کنیم. تو این گونه بگو که من از دوست داران شما هستم وامید نجات به محبت شما دارم.