ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه0%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 44144
دانلود: 4210

ترجمه انوارالبهیه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44144 / دانلود: 4210
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و 11 امام پس از ایشان، 14 معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این 14 بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.

حضرت می‌گوید:

قیل لی انت اوحد النّاس فی‌کلّ کلام من المقال بدیه

لک فی جوهر الکلام فنون‌ینثر الدّرّ فی یدی مجتنیه

فعلی ما ترکت مدح ابن موسی‌و الخصال الّتی تجمّعن فیه

قلت لا اهتدی لمدح امام‌کان جبریل خادما لابیه «1» : «به من گفته شد؛ تو در هر سخن، و گفتار پیاپی و حاضر جوابی، در میان مردم، یگانه و بی‌نظیر هستی.

و در نغزگوئی و سخن‌شناسی، در رشته‌های گوناگون، کارشناس هستی.

و سخنان تو، همانند گوهرهائی از معانی را در پیش روی دریافت‌کننده‌اش می‌گستراند.

بنابراین، پس چرا، از مدح امام رضا عليه‌السلام و تمجید خصلتهای پرارزشی که در وجود او جمع است، دهان فرو بسته‌ای؟

در پاسخ گفتم: مرا یارای مدیحه‌سرائی آن امام همامی نیست که جبرئیل، خدمتگزار پدرش (امام کاظم عليه‌السلام ) بود».

7- عرضه اعمال شیعیان بر امامان علیهم‌السلام

ابن شهر آشوب به سند خود، از موسی بن سیّار نقل می‌کند که گفت: من همراه حضرت رضا عليه‌السلام [در سفر او، از مدینه به طوس] بودم، وقتی که نزدیک طوس رسیدیم و دیوارهای طوس نزدیک گردید، ناگاه صدای گریه و شیون شنیدیم، دنبال صدا را گرفتیم، دیدیم جمعی، در کنار جنازه‌ای هستند [و بستگان فوت شده، گریه می‌کنند] در این هنگام دیدم مولایم حضرت رضا عليه‌السلام پا از رکاب خالی کرد و به طرف جنازه حرکت نمود، آن را با حاضران بلند کرد، و

(1) در کتاب «الکنی و الألقاب»، ج 1، ص 169، دو شعر نخست چنین ذکر شده است:

قیل لی انت اوحد النّاس طرّافی فنون من الکلام النّبیه

لک من جوهر الکلام بدیع‌یثمر الدّرّ فی یدی مجتنیه (مترجم)

الأنوار البهیة، ص: 337

__________________________________

سپس آنچنان خود را به تابوت چسبانید، چنانکه نوزاد گوسفند، خود را به مادر می‌چسباند، پس از تشییع، نزد من آمد و فرمود: ای پسر سیّار!

من شیّع جنازة ولیّ من اولیائنا خرج من ذنوبه کیوم ولدته امّه لا ذنب علیه

: «کسی که جنازه یکی از دوستان ما را تشییع کند، از گناهانش بیرون می‌آید و آن چنان می‌شود که از مادر تازه متولّد شده و گناهی ندارد».

وقتی که آن جنازه را کنار قبر بر زمین نهادند، آقایم حضرت رضا عليه‌السلام را دیدم، به پیش آمد، مردم را کنار زد تا نزدیک جنازه رسید، دست بر سینه آن شخص فوت شده نهاد و فرمود:

یا فلان بن فلان، ابشر بالجنّة، فلا خوف علیک بعد هذه السّاعة

: «ای فلانی پسر فلانی، مژده باد تو را به بهشت، از این ساعت به بعد، خوفی بر تو نیست».

به حضرت عرض کردم: «قربانت گردم، آیا این شخص را می‌شناسی؟

سوگند به خدا به این شهر و سرزمین قبلا نیامده‌ای، و این نخستین بار است که بر آن قدم می‌گذاری».

امام رضا عليه‌السلام در پاسخ فرمود: ای پسر سیّار!

اما علمت انّا معاشر الائمّة تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا و مساء فما کان من التّقصیر فی اعمالهم سألنا اللّه تعالی، الصّفح لصاحبه، و ما کان من العلو سألنا الشّکر لصاحبه

: «آیا نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما گروه امامان، در شب و روز بر ما عرضه می‌شود، اگر تقصیری در اعمال آنها باشد، از درگاه خداوند می‌خواهیم از تقصیر آنها بگذرد، و اگر اعمالشان شایسته بود، از خداوند می‌خواهیم تا جزای نیک به آنها عنایت فرمای» «1»

8- همنشینی امام رضا عليه‌السلام با طبقات ضعیف در کنار سفره و...

یاسر خادم می‌گوید: وقتی که حضرت رضا عليه‌السلام از کارها فارغ

(1) مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 341.

الأنوار البهیة، ص: 338

_____________________________________

می‌شد، همه اطرافیان خود از کوچک و بزرگ را به دور خود جمع می‌کرد، و با آنها گفتگو می‌نمود و انس می‌گرفت، آنها نیز با آن حضرت، انس می‌گرفتند، و هنگامی که در کنار سفره می‌نشست، کوچک و بزرگ، حتّی میرآخور، و خون‌گیر را کنار سفره می‌نشاند.

یاسر می‌گوید: آن حضرت به آنها فرمود: «اگر من بالای سر شما ایستادم، و شما مشغول غذا خوردن هستید، برنخیزید، تا اینکه از غذا خوردن فارغ گردید»، و گاهی آن حضرت، بعضی از ماها را می‌طلبید، گفته می‌شد، مشغول غذا خوردن هستند، می‌فرمود: «بگذارید غذا بخورند تا دست از غذا بکشند».

شیخ کلینی (ره) از مردی از اهالی بلخ، روایت می‌کند، گفت: من در سفر خراسان، همراه حضرت رضا عليه‌السلام بودم. روزی سفره غذا طلبید، همه غلامان از سیاه و غیر سیاه را کنار سفره جمع کرد، عرض کردم: «فدایت شوم، مناسب‌تر بود که سفره اینها را جداگانه بیندازید»، در پاسخ فرمود:

مه! انّ الرّبّ تبارک و تعالی واحد، و الامّ واحدة، و الاب واحد، و الجزاء بالاعمال

: «ساکت باش! همانا خدای همه ما یکی است، ما در ما یکی است، پدر ما یکی است، و پاداش هر کسی بستگی به کردار او دارد»

9- بی‌اعتنائی حضرت رضا عليه‌السلام به منحرفان فرصت طلب‌

مؤلّف گوید: روش حضرت رضا عليه‌السلام با مستمندان و توده مردم، همان گونه بود که خاطر نشان گردید، ولی [آن حضرت در برابر سرکشان و منحرفان، برخورد دیگری داشت، به عنوان نمونه]:

روزی فضل بن سهل ذو الرّیاستین [وزیر کشور، و رئیس لشکر دولت مأمون] نزد امام رضا عليه‌السلام آمد، ساعتی در برابر آن حضرت ایستاد، آنگاه امام رضا عليه‌السلام سرش را بلند کرد و به او فرمود:

الأنوار البهیة، ص: 339

ما حاجتک: «چه حاجت داری؟ »

فضل: «ای آقای من! این نامه [سند اعطای جایزه] است «1» که امیر مؤمنان (مأمون) به من عطا کرده، و شما سزاوارتر هستید که همانند امیر مؤمنان (مأمون) را به من عطا کنید، زیرا شما ولیّ عهد مسلمانان هستید».

امام رضا: آن نامه را برایم بخوان! - و آن نامه در پوست بزرگ نوشته شده بود- فضل بن سهل همچنان ایستاده بود [بی‌آنکه امام به او بفرماید بنشین] تا اینکه آن نامه را خواند، هنگامی که فارغ شد، امام رضا عليه‌السلام به او چنین فرمود:

یا فضل لک علینا هذا ما اتّقیت اللّه عزّ و جلّ

: «ای فضل! این نامه، برای تو بر ما، مورد قبول است، مادام که از خدا بترسی و پرهیزکار باشی»

امام رضا عليه‌السلام با همین یک جمله «مادام که تقوا داشته باشی»، ترفند فضل را درهم شکست، و تقاضای او را نقض فرمود [زیرا فضل دارای صفت تقوا نبود، و طبعا نامه او مورد قبول و امضای امام نمی‌شد]. فضل [بی‌آنکه نتیجه بگیرد]، از نزد امام رضا عليه‌السلام خارج شد.

10- اعتراض شدید امام رضا عليه‌السلام به اسرافکاری‌

یاسر خادم می‌گوید: روزی غلامان امام رضا عليه‌السلام میوه می‌خوردند، ولی هنوز کاملا آن را نخورده بودند، به گوشه‌ای می‌انداختند. امام رضا عليه‌السلام این اسرافکاری را از آنها دید و با تندی به آنها فرمود: سبحان اللّه! اگر شما به این میوه‌ها نیاز ندارید، انسانهائی هستند که نیاز دارند، چرا دور می‌ریزید، آن را به کسی بدهید که نیاز به آن دارد».

(1) این نامه، «سند حبوه» [اعطای درجه و مدال] بود که در آن، آنچه را «فضل» از اموال و ملک و ریاست که بتواند او را به آرزویش برساند و دوست داشت، مأمون به او داده بود، و پای نامه را امضاء کرده بود، و او می‌خواست، همانند آن را، امام رضا عليه‌السلام نیز به او بدهد!! (مؤلّف)

الأنوار البهیة، ص: 340

___________________________________

11 - اعتراض شدید امام رضا عليه‌السلام به تعیین نکردن مزد کارگر

روزی حضرت رضا عليه‌السلام غلام سیاهی را دید که با غلامان دیگر آن حضرت مشغول کار بودند [معلوم شد که آن غلام سیاه را به عنوان کارگری، گرفته‌اند]. امام رضا عليه‌السلام به آنها فرمود: «آیا مزد این کارگر را تعیین کرده‌اید؟! ».

آنها عرض کردند: «نه، بلکه به هر مزدی ما راضی شویم، او راضی است».

امام رضا عليه‌السلام شدیدا خشمگین شد، و آنها را با تازیانه زد، که چرا مزد کارگر را تعیین ننموده‌اند!!

12- شجاعت حضرت رضا عليه‌السلام در برابر هارون‌

[بعد از شهادت حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام ، حدود ده سال (از سال 183 تا 193 ه ق) امامت حضرت رضا عليه‌السلام در عصر حکومت هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسی) واقع شد، و آن حضرت در زمان او، امامت خود را آشکار ساخت].

محمد بن سنان می‌گوید: به امام رضا عليه‌السلام عرض کردم: شما بعد از پدرتان، امامت خود را آشکار نمودید، با توجّه به اینکه از شمشیر هارون خون می‌چکد؟

امام در پاسخ فرمود: «سخنی از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله مرا بر این کار جرئت بخشید، آنجا که فرمود: «اگر ابو جهل، از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهی دهید که من پیامبر نیستم»، و من به شما می‌گویم: «اگر هارون از سر من یک لاخه مو بگیرد، من امام نیستم» «1» .

[براستی چه کسی در آن عصر قلدری هارون، قدرت داشت که در برابرش اظهار امامت کند؟ و او را همانند ابو جهل بداند؟! ].

(1) روضة الکافی، ص 257

الأنوار البهیة، ص: 341

نگاهی به وسعت مقام علمی حضرت رضا عليه‌السلام ‌

اشاره

از محمد بن عیسی یقطینی روایت شده، گفت: همه مسائلی که از حضرت رضا عليه‌السلام پرسیدم، و آن حضرت پاسخ داد و جمع نمودم به پانزده هزار مسأله رسید، و طبق روایت دیگر، به هیجده هزار مسأله رسید.

علّامه طبرسی (ره) از ابا صلت هروی نقل می‌کند که گفت:

ما رأیت اعلم من علیّ بن موسی الرّضا عليه‌السلام و لا رآه عالم الّا شهد له بمثل شهادتی

: «کسی را عالم‌تر از حضرت رضا عليه‌السلام ندیده‌ام، و نیز هیچ عالم و دانشمندی آن حضرت را ندید (و به حضورش نرسید) مگر اینکه مانند من گواهی داد» [که کسی را عالم‌تر از او ندیده است].

مأمون مجالس بحث و مناظره بسیار با گردآوری علمای ادیان و فقهای مذاهب و متکلّمین، تشکیل داد، و آنها به بحث و مناظره با حضرت رضا عليه‌السلام پرداختند و آن حضرت بر همه آنها پیروز شد، به گونه‌ای که آنها- بدون استثناء- به برتری مقام علمی او اقرار کردند، و به کمبود علمی خود در برابر آن بزرگمرد اعتراف نمودند. از امام رضا عليه‌السلام شنیدم، می‌فرمود: «من در مدینه، در روضه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله [کنار قبر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله یا بین محراب و منبر] می‌نشستم، علمای مدینه، بسیار بودند، هنگامی که هر کدام از آنها در مسأله‌ای درمانده می‌شد، همه آنها به من اشاره می‌کردند، و مسائل خود را نزد من مطرح می‌نمودند، و من پاسخ مسائل آنها را می‌دادم».

الأنوار البهیة، ص: 342

ابا صلت می‌گوید: محمّد بن اسحاق بن موسی بن جعفر عليه‌السلام ، از پدرش (اسحاق) نقل می‌کند که: امام کاظم عليه‌السلام به فرزندانش می‌فرمود:

«این- اشاره به امام رضا- برادر شما علی بن موسی الرّضا، عالم آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله است، مسائل دینی خود را از او بپرسید، و آنچه به شما می‌فرماید، آن را حفظ کنید، زیرا من از پدرم جعفر بن محمّد (امام صادق عليه‌السلام ) مکرّر شنیدم، به من می‌فرمود:

انّ عالم آل محمّد لفی صلبک، و لیتنی ادرکته، فانّه سمیّ امیر المؤمنین علیّ عليه‌السلام

: «همانا عالم دودمان محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله در صلب تو است، و ای کاش قبل از فوت، او را درک می‌کردم (می‌دیدم)، همانا او همنام امیر مؤمنان علی عليه‌السلام است»

سخن مأمون، درباره عظمت مقام علمی و کمالات امام رضا عليه‌السلام ‌

به روایت شیخ صدوق (ره) مأمون [هفتمین خلیفه عبّاسی] علمای علم کلام از فرقه‌های مختلف، در ادیان و آراء انحرافی گوناگون را احضار می‌کرد، تا در مجالس خود با حضرت رضا عليه‌السلام مناظره کنند، زیرا حریص بود که حضرت رضا عليه‌السلام در یکی از مجالس، در برابر استدلال مخالفین، درمانده گردد، به خاطر حسادتی که نسبت به آن حضرت و مقام علمی آن حضرت داشت.

روایت شده: علی بن محمّد بن جهم می‌گوید: روزی به مجلس مأمون رفتم، حضرت رضا عليه‌السلام در آن مجلس بود. مأمون به او عرض کرد: «ای پسر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله ! مگر شما نمی‌گوئی که پیامبران علیهم‌السلام معصوم می‌باشند».

امام رضا: آری، چنین می‌گوئیم.

مأمون: پس این سخن خداوند چه معنی دارد که می‌فرماید:

الأنوار البهیة، ص: 343

وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی

: «آدم، نافرمانی پروردگارش را کرد و از رسیدن به مقصود بازماند» «1» امام رضا عليه‌السلام پاسخ او را داد.

سپس مأمون از آیه دیگری پرسید، و امام رضا عليه‌السلام جوابش را داد، و مأمون همواره سؤال می‌کرد، و امام جواب می‌داد، تا اینکه: مأمون برای نماز برخاست، و دست محمّد بن جعفر (پسر امام صادق عليه‌السلام ) را که در مجلس حاضر بود گرفت، و گفت: پسر برادرت [حضرت رضا عليه‌السلام ] را چگونه دیدی؟

محمّد بن جعفر عليه‌السلام جواب داد: «او مردی عالم است، و هرگز ندیدم که او برای کسب علم به نزد دانشمندان برود» [یعنی علم او، علم خداداد است].

مأمون به او گفت: همانا برادرزاده‌ات (حضرت رضا عليه‌السلام ) از خاندان رسالت است، که پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله درباره آنها فرمود: «آگاه باشید همانا نیکان عترت من، و پاک‌سرشتان اهل بیت من، در کودکی بردبارترین مردم، و در بزرگی دانشمندترین انسانها هستند، به آنان چیزی نیاموزید، زیرا آنها از شما آگاهتر هستند، شما را از باب هدایت خارج نمی‌سازند، و به باب گمراهی وارد نمی‌نمایند».

حضرت رضا عليه‌السلام به خانه خود بازگشت، بامداد فردای آن روز به حضور حضرت رضا عليه‌السلام رسیدم، و سخن مأمون و پاسخ عمویش محمد بن جعفر عليه‌السلام را برای آن حضرت، بازگو کردم. آن بزرگوار لبخندی زد و فرمود:

یا بن جهم لا یغرّنّک ما سمعته منه، فانّه سیغتالنی و اللّه ینتقم لی منه

: «ای پسر جهم! سخنان مأمون تو را گول نزند، چرا که بزودی او مرا به طور ناگهانی و بی‌خبر می‌کشد و خداوند انتقام مرا از او خواهد گرفت».

مخالفت امام رضا عليه‌السلام با عزل و نصب ذو الرّیاستین‌

در کتاب الدرّ النّظیم، از یحیی بن اکثم (وزیر مأمون) نقل شده، گفت: روزی در نزد مأمون بودم، حضرت رضا عليه‌السلام نیز در آنجا حاضر بود، ناگاه فضل بن

(1) طه- 121

الأنوار البهیة، ص: 344

____________________________________

سهل ذو الرّیاستین [رئیس لشکر و وزیر کشور] وارد شد، و به مأمون گفت: در فلان مرز، فلان مرد ترک را امیر آنجا نمودم». مأمون، سکوت کرد.

امام رضا عليه‌السلام فرمود: «خداوند برای امام مسلمانان و خلیفه پروردگار جهانیان، که مجری امور دین است، روا نداشته که قسمتی از مرز مملکت اسلامی را تحت فرمان یکی از اسیران همان قسمت مرزی، قرار دهد، زیرا (او اهل آنجا است) و هر دلی به وطن خود میل دارد، و بر همشهریان خود مهربان است، و مصالح آنها را دوست دارد، گرچه آن مصالح، مخالف دین آنها باشد» [به عبارت روشنتر، عدم صلاحیت او برای فرمانداری، به این دلیل است که او طبعا می‌خواهد آنچه همشهریانش خواستند- گرچه بر خلاف دین باشد- انجام دهد، در صورتی میزان در امور، رعایت موازین دین است، بنابراین صلاح نیست که او فرماندار آن قسمت مرزی باشد].

مأمون این سخن را آنچنان پذیرفت که گفت:

اکتبوا هذا الکلام بماء الذّهب

: «این سخن را با آب طلا بنویسد».

مؤلّف گوید: هر کس که می‌خواهد به پاره‌ای از امور و ماجراهائی که بیانگر مقام علمی امام رضا عليه‌السلام است، آگاه شود، به خطبه‌ها و احتجاج‌های آن حضرت با جاثلیق، رأس الجالوت، رهبران ستاره‌پرستان، هربذ اکبر، موبدان زرتشتی، نسطاس رومی، و دانشمندان علم کلام در مجلس مأمون، و پاسخ آن حضرت به پرسشهای عمران صابی، و مسلمان شدن او به برکت پاسخهای امام- با توجه به اینکه عمران، دانشمندی اهل جدل بود، و کسی نمی‌توانست، در احتجاجات بر او چیره شود- و همچنین به احتجاجات حضرت رضا عليه‌السلام با سلیمان مروزی، یکه‌تاز علم کلام در خراسان، و... مراجعه نماید «1».

(1) در این باره به کتابهای: عیون اخبار الرضا عليه‌السلام ، احتجاج طبرسی و بحار الأنوار ج 49 و ج 10 ص 299 تا 370 مراجعه شود (مترجم)

الأنوار البهیة، ص: 345

نگاهی بر پاره‌ای از گفتار امام رضا عليه‌السلام ‌

1- صدیق کلّ امرئ عقله، و عدوّه جهله

: «دوست هر انسانی، عقل او است، و دشمن هر انسانی، نادانی او است».

2- التودّد الی النّاس نصف العقل

: «دوستی با مردم، نیمی از عقل است».

3- انّ اللّه تعالی یبغض القیل و القال و اضاعة المال، و کثرة السّؤال

: «همانا خداوند، قیل و قال [کشمکش لفظی بی‌مورد] و تباه نمودن ثروت، و سؤال کردن بسیار را دشمن دارد».

4- انّا اهل بیت نری ما وعدنا علینا دینا کما صنع رسول اللّه

: «ما خاندانی هستیم که آنچه را به مردم وعده دادیم، خود را مدیون وفای به آن می‌دانیم چنانکه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله چنین کرد».

5- یأتی علی النّاس زمان تکون العافیة فیه عشرة اجزاء: تسعة منها فی اعتزال النّاس، و واحد فی الصّمت

: «زمانی بر مردم می‌آید، که عاقبت و آرامش، در آن زمان در ده بخش است، نه بخش آن در دوری از مردم (و گوشه‌گیری) است، و یک بخش آن، سکوت است».

6 - عونک للضّعیف افضل من الصّدقة

: «یاری تو به ناتوان، بهتر از صدقه دادن است».

7- الصّمت باب من ابواب الحکمة، انّ الصّمت یکسب المحبّة، انّه دلیل

علی کلّ خیر

: «خاموشی، دری از درهای حکمت و بینش است، همانا خاموشی موجب جلب دوستی است، راهنمای هر خیر و سعادت می‌باشد». الأنوار البهیة، ص: 346

8- انّ العابد من بنی اسرائیل لم یکن عابدا حتّی یصمت عشر سنین، فاذا صمت عشر سنین، کان عابدا

: «همانا در میان بنی اسرائیل، کسی عابد نمی‌شد، تا ده سال، سکوت کند، وقتی که ده سال سکوت می‌کرد، عابد می‌شد».

9- من رضی عن اللّه تعالی بالقلیل من الرّزق رضی اللّه عنه بالقلیل من العمل

: «کسی که به روزی اندک از خداوند خشنود باشد، خداوند از او به عمل کم، خشنود خواهد شد».

10- الاسترسال بالانس یذهب المهابة

: «انس گرفتن حساب نشده (و بدون کنترل) با مردم، شخصیت انسان را از بین می‌برد».

11- حضرت عبد العظیم حسنی (ره) می‌گوید: امام رضا عليه‌السلام فرمود:

یا عبد العظیم ابلغ عنّی اولیائی السّلام، و قل لهم ان لا یجعلوا للشّیطان علی انفسهم سبیلا، و مرهم بالسّکوت، و ترک الجدال فیما لا یعنیهم، و اقبال بعضهم علی بعض، و المزاورة، فانّ ذلک قرّبه الیّ، و لا یشغلوا انفسهم بتمزیق بعضهم بعضا، فانّی آلیت علی نفسی انّه من فعل ذلک و اسخط ولیّا من اولیائی، دعوت اللّه لیعذّبه فی الدّنیا اشدّ العذاب، و کان فی الآخرة من الخاسرین

: «ای عبد العظیم! سلام مرا به دوستانم برسان، و به آنها بگو: راه نفوذی برای شیطان، بر خودشان قرار ندهند، و دوستانم را به سکوت (کنترل زبان) و ترک مجادله (کشمکش لفظی) بی‌مورد، امر کن، و به آنها دستور بده که به سوی همدیگر رو آورند، و به دیدار همدیگر بشتابند، زیرا این کار وسیله تقرّب به من

الأنوار البهیة، ص: 347

است، و نیز به آنها امر کن خود را به بدنام کردن یکدیگر و اختلاف با همدیگر مشغول نسازند، چرا که من بر خود سوگند یاد نموده‌ام که هر کس چنین کند، و یکی از دوستان مرا خشمگین سازد، از درگاه خدا بخواهم تا او را به سخت‌ترین عذابها، عذاب نماید، و در آخرت از زیانکاران باشد».

الأنوار البهیة، ص: 348

ماجرای آمدن حضرت رضا عليه‌السلام از مدینه به خراسان‌

1- وداع حضرت رضا عليه‌السلام از مرقد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

شیخ صدوق (ره) از محول سجستانی نقل می‌کند که گفت: هنگامی که مأموران مأمون برای بردن حضرت رضا عليه‌السلام از مدینه به خراسان، به مدینه آمدند، من در مدینه بودم، حضرت رضا عليه‌السلام وارد مسجد النّبی صلى‌الله‌عليه‌وآله شد، تا با پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله وداع و خداحافظی کند. چندین بار آن حضرت برای وداع، وارد مسجد شد، و هر بار کنار قبر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می‌رفت و با صدای بلند گریه می‌کرد. به حضورش رفتم و سلام کردم، جواب سلام مرا داد، گفتم: «این سفر برای شما مبارک باشد».

فرمود: «رهایم کن، چرا که من از جوار جدّم خارج می‌شوم [ناراحتم، بنابراین جای تبریک نیست] و در سرزمین غربت میمیرم و در کنار قبر هارون، به خاک سپرده می‌شوم».

محول سجستانی می‌گوید: «من همراه امام رضا عليه‌السلام آمدم، آن حضرت به طوس آمد و در آنجا از دنیا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد.

2- وداع با افراد خانواده‌

در کتاب «الدّرّ النّظیم» «1» از جماعتی از اصحاب رجاء [مأموران مأمون

(1) تألیف شیخ یوسف بن حاتم شامی، شاگرد محقّق حلّی (ره)- مترجم

الأنوار البهیة، ص: 349