را پرسید. او ماجرای خود را شرح داد. عبد اللّه نزد اثاث خود رفت و با شمشیر نزد شبیب بازگشت، و به او حمله کرد و او را سر به نیست نمود. [به این ترتیب، ابن ملجم دستگیر شد، و شبیب کشته گردید، و ابن وردان گریخت]
5-
حالات علی
عليهالسلام
در آن شب
1- مطابق نقل بعضی، حضرت علی
عليهالسلام
شب 19 رمضان نخوابید، و همواره بین در و اطاق مسکونی خانهاش رفت و آمد میکرد و میفرمود:
و اللّه ما کذبت، و لا کذّبت...
: «سوگند به خدا دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است، امشب همان شبی است که به من وعده لقای الهی داده شده است».
هنگامی که مرغابیان خانه که از آن کودکان بودند، صیحه و فریاد کردند، بعضی از اهل خانه خواستند آنها را خاموش نمایند. علی
عليهالسلام
به او فرمود:
ویحک دعهنّ فانّهنّ صوائح تتبعها نوائح
: «وای بر تو، مرغابیها را به خودشان واگذار، زیرا آنها صیحه زنانی هستند که در پی آنها نوحهگرانی خواهند بود».
2- مسعودی [مورّخ معروف] مینویسد: امیر مؤمنان
عليهالسلام
به سوی مسجد حرکت کرد، هنگامی که خواست از در خانهاش بیرون آید، باز کردن در خانه که از چوب درخت خرما بود، برای او بسیار سنگین و دشوار گردید، آن در را از جا کند و بکنار نهاد، کمربندش بازشد، آن را محکم بست و این شعر را خواند:
اشدد حیازیمک للموت فانّ الموت لاقیکاو لا تجزع من الموت اذا حلّ بوادیکا
______________________________
__________________________________
: «کمر و سینهات را برای مرگ ببند، چرا که مرگ تو را دیدار خواهد کرد، و از مرگ نهراس و بیتابی مکن، آنگاه که به خانه تو فرود آید».
3- مطابق روایت شیخ مفید (ره) هنگامی که ماه رمضان فرا رسید، امام علی
عليهالسلام
یک شب در خانه فرزندش حسن
عليهالسلام
مهمان بود، و یک شب در خانه فرزندش حسین
عليهالسلام
مهمان بود، و یک شب هنگام افطار در خانه پسر عمویش عبد اللّه بن عبّاس بود، و هیچگاه هنگام افطار، بیشتر از سه لقمه غذا نمیخورد. در یکی از آن شبها از آن حضرت پرسیدند: «چرا غذا کم میخوری؟ ».
در پاسخ فرمود: «بزودی امر پروردگارم فرا میرسد، لازم است شکمم تهی باشد، بیش از یک شب یا دو شب باقی نمانده است»، و در آخر همان شب بر فرقش ضربت زدند.
6- گفتگوی علی
عليهالسلام
با دخترش امّ کلثوم
علیهاالسلام
امّ موسی که کلفت در خانه علی
عليهالسلام
و مربّی دخترش فاطمه بود، میگوید: شنیدم آن حضرت به دخترش میفرمود:
«ای دخترم! چنین دریافتهام که از زندگی من با شما، چندان باقی نمانده است! ».
امّ کلثوم: چرا و برای چه؟
امام علی: رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
را در عالم خواب دیدم که گرد و غبار را از صورت من پاک میکرد و میفرمود: «ای علی! دیگر چیزی بر عهده تو نیست، تو وظیفه خود را به طور کامل انجام دادی».
امّ موسی میافزاید: از این گفتگو بیش از سه شب نگذشت که بر فرق مقدّسش ضربت زدند.
امّ کلثوم
علیهاالسلام
وقتی که فرق خونآلود پدر را دید، از شدّت ناراحتی شیون نمود.
امام علی
عليهالسلام
به او فرمود: دخترم! چنین نکن، زیرا رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
را مشاهده کردم، با دستش به من اشاره میکرد و به من میفرمود: «ای علی! نزد ما بیا، چرا که آنچه در نزد ما وجود دارد برای تو برتر خواهد بود».
7- دستگیری ابن ملجم توسّط شخص علی
عليهالسلام
و سفارش علی
عليهالسلام
در حقّ او
در کتاب «قرب الاسناد» از امام باقر
عليهالسلام
نقل شده که گفت: پدرم فرمود: حضرت علی
عليهالسلام
از خانه بیرون آمد و روانه مسجد شد و مردم را برای نماز صبح از خواب بیدار میکرد. همان دم عبد الرّحمن ابن ملجم، ناگهان به علی
عليهالسلام
حمله کرد و شمشیر خود را بر فرق سر آن حضرت زد که به زانو در آمد (روی زانو افتاد) همان دم- در همان حال- علی
عليهالسلام
ابن ملجم را گرفت و نگه داشت، تا مردم آمدند و ابن ملجم را دستگیر نمودند [فضربه ابن ملجم بالسّیف علی امّ رأسه، فوقع علی رکبتیه و اخذه و التزمه حتّی أخذه النّاس].
آنگاه حضرت علی
عليهالسلام
را که بیهوش شده بود، به خانه بردند، وقتی که به هوش آمد، به حسن و حسین علیهما السّلام فرمود: این اسیر (ابن ملجم) را زندانی کنید، غذا و آب به او برسانید، و با او خوشرفتاری کنید. اگر من از این زخم، شفا یافتم و زنده ماندم، خود بهتر میدانم که با او چه کنم، اگر خواستم از او فدیه میگیرم و او را آزاد میکنم، و اگر خواستم او را میبخشم، و اگر خواستم با او مصالحه مینمایم، و اگر از دنیا رفتم، اختیار او با شما است، هرگاه شما به کشتن او تصمیم گرفتید او را «مثله» [بریدن اعضاء] نکنید.
8- ملاقات اصبغ بن نباته با امام علی
عليهالسلام
و گزارش او
ابن شاذان از اصبغ بن نباته نقل میکند: هنگامی که امیر مؤمنان
عليهالسلام
بر اثر ضربت ابن ملجم بستری شد، مردم به در خانه او آمدند و اجتماع کردند، و انتظار اعدام ابن ملجم را داشتند.
امام حسن
عليهالسلام
از خانه بیرون آمد و به مردم فرمود: «ای گروه مردم! پدرم وصیّت فرمود که کار ابن ملجم را تا بعد از وفات او تأخیر بیندازم، اگر آن حضرت از دنیا رفت، اختیار او با ما است، وگرنه خودش درباره او فکری خواهد کرد، از اینجا به خانههای خود بازگردید، خدا شما را رحمت کند».
اصبغ بن نباته [که از یاران مخلص و شیفته علی
عليهالسلام
بود] میگوید:
مردم پراکنده شدند، ولی من در آنجا ماندم.
امام حسن
عليهالسلام
بار دیگر از خانه بیرون آمد، وقتی که چشمش به من افتاد فرمود: «ای اصبغ! مگر سخن پدرم را که من آن را ابلاغ کردم نشنیدی؟ ».
گفتم: «شنیدم، ولی من حال جانسوز آن حضرت را دیدم، مشتاق هستم تا با او ملاقات کنم، و از او حدیثی بشنوم، خدا تو را بیامرزد برای من از آن حضرت اجازه بگیر تا به محضرش برسم».
امام حسن
عليهالسلام
وارد خانه شد، و جریان را به پدر عرض کرد. امام علی
عليهالسلام
اجازه فرمود. پس از لحظهای امام حسن
عليهالسلام
از خانه بیرون آمد و به من فرمود: وارد خانه شو!
وارد خانه شدم و کنار بستر علی
عليهالسلام
رفتم، دیدم دستمال (زردی) بر سر بسته، ولی دیدم که زردی رنگ چهرهاش، از زردی دستمال بیشتر بود «و قد علت صفرة وجهه علی تلک العصابة» دیدم آن حضرت بر اثر شدّت ضربت و اثر بسیار زهر، همواره از این زانو به آن زانو میشد، آنگاه به من فرمود: «ای اصبغ! آیا سخن مرا که توسّط حسن
عليهالسلام
ابلاغ شد، نشنیدی؟ ».
عرض کردم: «ای امیر مؤمنان! سخن شما را شنیدم، ولی شما را در حالی دیدم که مشتاق شدم بار دیگر با شما ملاقات نموده و حدیثی را از شما بشنوم».
9-
حدیث علی
عليهالسلام
برای اصبغ بن نباته
امام علی
عليهالسلام
به من فرمود: «بنشین، گمان نمیکنم که بعد از این، از من حدیثی بشنوی، بدان ای اصبغ! پیامبر
صلىاللهعليهوآله
بستری بود، به عبادت آن حضرت رفتم، همان گونه که تو اکنون به عیادت من آمدهای، پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به من فرمود: «بیرون برو، و مردم را به اجتماع برای نماز فرا خوان» [دستور پیامبر
صلىاللهعليهوآله
را اجرا کردم، مردم در مسجد اجتماع کردند] پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به من فرمود: بالای منبر برو، و یک پلّه پائینتر از جایگاه من قرار بگیر و به مردم چنین بگو:
الا من عقّ والدیه فلعنة اللّه علیه، الا من ابق من موالیه فلعنة اللّه علیه، الا من ظلم اجیرا اجرته فلعنة اللّه علیه
: «آگاه باشید! آن کس که با پدر و مادرش بدرفتاری کند، لعنت خدا بر او باد، آگاه باشید! غلام و بندهای که از مولای خود فرار کند، لعنت خدا بر او باد، آگاه باشید! آن کس که به اجیر خود در مورد مزدش ظلم کند، لعنت خدا بر او باد».
ای اصبغ! دستور حبیبم پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
را اجرا نمودم، مردی از نقطه آخر مسجد برخاست و گفت:
«ای ابو الحسن! سه سخن را به اختصار گفتی، آن را برای ما شرح بده! ».
به او پاسخی ندادم تا به حضور رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
رفتم، و عرض کردم مردی شرح این سخن را از من خواسته است.
اصبغ میگوید: در این هنگام علی
عليهالسلام
دستم را گرفت و فرمود:
«دستت را بگشا»، دستم را گشودم، آن حضرت یکی از انگشتان مرا گرفت و فرمود:
ای اصبغ! همین گونه که من انگشت تو را گرفتم، رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
انگشتم را گرفت و فرمود:
مه یا ابا الحسن، الا و انّی و انت ابوا هذه الامّة، فمن عقّنا فلعنة اللّه علیه، الا و انّی و انت مولیا هذه الامّة، فعلی من ابق عنّا لعنة اللّه، الا و انّی و انت اجیرا هذه الامّة، فمن ظلمنا اجرتنا فلعنة اللّه علیه، ثمّ قال آمین، فقلت آمین
: «ای ابو الحسن! اعتنا نکن و آگاه باش! همانا من و تو دو پدر این امّت هستیم، کسی که به ما جفا کند، لعنت خدا بر او باد، آگاه باش، همانا من و تو آقای این امّت میباشیم، کسی که از ما فراری شود، لعنت خدا بر او باد، آگاه باش همانا من و تو دو اجیر این امّت هستیم کسی که در اجرت ما ظلم نماید، لعنت خدا بر او باد، سپس خود آن حضرت گفت: آمین، من نیز گفتم: آمین» [از این کلمه آمین، فهمیده میشود، مطلب بسیار جدّی است، و نفرین مورد استجابت است].
10- حدیث جالب دیگر علی
عليهالسلام
به اصبغ
اصبغ میگوید: دیدم امام علی
عليهالسلام
بیهوش شد، و پس از لحظاتی به هوش آمد، مرا در بالین خود دیده فرمود: ای اصبغ هنوز نشستهای؟
عرض کردم: آری، ای مولای من.
فرمود: میخواهی حدیث دیگری را برای تو بازگو کنم؟
عرض کردم: آری، خداوند نعمتهای شما را افزون سازد.
فرمود: ای اصبغ! روزی رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
در یکی از کوچههای مدینه عبور میکرد، مرا دید که غمگین بودم، و آثار اندوه از چهرهام دیده میشد. فرمود: «ای ابو الحسن! تو را غمگین مینگرم، آیا میخواهی تو را به حدیثی خبر دهم که بعد از آن هرگز غمگین نشوی! »
گفتم: آری، ای رسول خدا!
فرمود: هنگامی که روز قیامت برپا میشود، خداوند منبری را که بر منبرهای پیامبران و شهیدان بلندتر است نصب میکند، سپس به من امر میکند که بالای آن منبر بروم، سپس به تو امر میکند که بالای آن منبر بروی و در یک پلّه پائینتر از جایگاه من قرار بگیری، سپس به دو فرشته فرمان میدهد که هر کدام در پلّه پائینتر از جایگاه تو بنشینند، وقتی که ما در جایگاههای خود قرار گرفتیم، تمام مردم از پیشینیان و آیندگان حاضر میگردند، آنگاه آن فرشته که یک پلّه پائینتر از تو است فریاد میزند:
«ای گروه مردم! هر کس مرا میشناسد که نیازی به معرّفی خودم برای او نیست، و هر کس مرا نمیشناسد، خود را به او میشناسانم. من رضوان «خازن بهشت» هستم، آگاه باشید خداوند به نعمت سرشار، و فضل و کرم و جلال خود به من فرمان داده تا کلیدهای بهشت را به محمّد
صلىاللهعليهوآله
بدهم، و محمّد
صلىاللهعليهوآله
به من فرمان داده تا آن کلیدها را به علی
عليهالسلام
بدهم، گواه باشید که من مأموریت خود را انجام دادم.
سپس فرشتهای که یک پلّه از فرشته اوّل پائینتر قرار گرفته، برخاسته و فریاد میزند، به گونهای که همه اهل محشر، صدای او را میشنوند، میگوید:
«ای مردم! هر کس مرا میشناسد که نیازی به معرّفی برای او نیست، و هر کس مرا نمیشناسد، من خود را معرّفی میکنم، من «مالک؛ خازن دوزخ» هستم.
آگاه باشید خداوند به نعمت سرشار و فضل و کرم و جلالش به من فرمان داده که کلیدهای دوزخ را به محمّد
صلىاللهعليهوآله
بدهم، و محمّد
صلىاللهعليهوآله
به من فرمان داده که این کلیدها را به علی
عليهالسلام
بسپارم، گواهی دهید که من مأموریّت خود را انجام دادم، آنگاه کلیدهای بهشت و دوزخ را میگیرم».
سپس پیامبر
صلىاللهعليهوآله
فرمود: ای علی! تو بالای دامن مرا میگیری، و اهل بیت تو [امامان] بالای دامن تو را میگیرند، و شیعیان تو بالای دامن آنها را میگیرند.
علی
عليهالسلام
افزود: هنگامی که سخن پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به اینجا رسید، من دستم را روی دستم زدم و عرض کردم: «ای رسول خدا! آیا پس از آن به بهشت میرویم؟ ».
فرمود: «سوگند به پروردگار کعبه آری».
اصبغ میگوید: پس از این دو حدیث (فوق)، دیگر حدیث از مولایم علی
عليهالسلام
نشنیدم، و آن حضرت رحلت کرد- درودهای خدا بر او باد-.
11- نظریّه طبیب
ابو الفرج [مورّخ معروف] مینویسد؛ پزشکهای کوفه را برای درمان علی
عليهالسلام
جمع کردند، هیچکدام از آنها برای درمان زخم سر علی
عليهالسلام
آگاهتر از «اثیر بن عمرو بن هانی» نبودند. او طبیب ماهری بود و کرسی طبابت داشت و جراحات را درمان میکرد. او یکی از چهل غلامی بود که خالد بن ولید در «عین التّمر» [شهری که در جانب غربی بیابان فرات واقع شده بود] به اسارت گرفته بود.
اثیر بن عمرو، به بالین علی
عليهالسلام
آمد، به محلّ زخم سر علی
عليهالسلام
نگریست، شش گوسفندی را که تازه و گرم باشد طلبید، شش را حاضر کردند. او رگی از آن را بیرون آورد و آن را در درون زخم نهاد، و در آن دمید (یا آن را مکید) و سپس آن را بیرون آورد، و به آن نگاه کرد، دید سفیدی اجزای مغز در آن دیده میشود. عرض کرد: «ای امیر مؤمنان، وصیّتهای خود را بکن، زیرا ضربت دشمن خدا (ابن ملجم) به مغز رسیده است! ».
12- وصیّت علی
عليهالسلام
در شب بیست و یکم
در کتاب «الدّرّ النّظیم» «1» روایت شده: اصبغ بن نباته گفت: علی
عليهالسلام
در شب آخر عمر، حسن و حسین
عليهالسلام
را به حضور طلبید، و به آنها فرمود:
«روح من امشب قبض خواهد شد و به رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
میپیوندم، سخن [و وصیّت] مرا بشنوید و آن را به خاطر بسپارید. ای حسن! تو وصیّ من هستی، و بعد از من متصدّی امر امامت میباشی، و تو ای حسین! در وصیّت من با حسن
عليهالسلام
شرکت داری، تا حسن
عليهالسلام
سخن میگوید، تو ساکت باش، و تا زنده است از امر او پیروی کن، و پس از آنکه از دنیا رفت، ناطق و راهنمای بعد از او و عهدهدار امر امامت تو هستی، و شما را به تقوای الهی سفارش
___________________________________
میکنم. بدانید که هیچکس نجات نیابد جز کسی که از خدا پیروی کند، و به هلاکت نمیرسد جز کسی که از پیروی خدا سرپیچی نماید. و به ریسمان خدا که همان قرآن، کتاب عزیز خدا است چنگ بزنید، کتابی که از هیچ سو باطل به او راه نیابد، و از جانب خدای حکیم و ستوده نازل شده است».
سپس به امام حسن
عليهالسلام
فرمود: «تو ولیّ امر بعد از من هستی، اگر قاتل مرا بخشیدی که هیچ، و اگر کشتی، بجای یک ضربت که بر من زده، یک ضربت بر او بزن، حتما از «مثله» (قطع اعضای او) بپرهیز، زیرا رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
از «مثله»- گرچه مثله کردن سگ گزنده باشد- نهی فرمود. و بدان که حسین
عليهالسلام
با تو با هم صاحب خون هستید [و در کشتن قاتل من شریک میباشید] خداوند متعال حسین
عليهالسلام
را همانند تو بر قاتل من مسلّط نموده است.
همانا ابن ملجم یک ضربت به من زد، کارگر نشد، دوباره شمشیر زد، کارگر شد
اگر ضربتی بر او زدی که کارگر شد که هیچ، وگرنه به برادرت حسین
عليهالسلام
امر کن تا بر اساس حقّ ولایتی که دارد ضربت دیگری به او بزند، و آن شمشیر کار او را به پایان میرساند. همانا مقام امامت پس از تو از آن حسین
عليهالسلام
است، و در میان فرزندان او تا روز قیامت جریان دارد، و بپرهیز که به خاطر من، غیر از قاتل مرا بکشی، چرا که خداوند میفرماید:
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری
*: «هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد»
.
13- وصیّت دیگر علی
عليهالسلام
و چگونگی خاکسپاری آن حضرت
شیخ مفید (ره) و... روایت میکنند: هنگامی که امام علی
عليهالسلام
در
____________________________________
بستر رحلت قرار گرفت، به حسن و حسین
عليهالسلام
فرمود: «وقتی که از دنیا رفتم، جنازهام را بر تابوتم بگذارید و از خانه بیرون ببرید، سپس قسمت عقب تابوت، را بگیرید، قسمت جلو تابوت خود به خود حرکت میکند، آنگاه مرا به سرزمین «غری» (نجف) ببرید، در آنجا سنگ سفیدی را مینگرید که میدرخشد، جای همان سنگ را حفر کنید، آنگاه فضای وسیعی را در آنجا مییابید، مرا در همانجا دفن کنید».
یکی از حاضران میگوید: پس از آنکه امیر مؤمنان از دنیا رفت مطابق وصیّت، جنازه آن حضرت را از خانه بیرون آوردیم، قسمت عقب جنازه را گرفتیم، و قسمت جلو جنازه خود به خود حرکت میکرد، و ما در مسیر راه پیوسته صدائی همانند وزش بادها و پریدن پرندگان را میشنیدیم تا به سرزمین نجف رسیدیم، ناگاه در آنجا سنگ سفید درخشندهای دیدیم، جای آن را حفر کردیم، به فضای وسیعی رسیدیم، دیدیم در آنجا [روی سنگ یا تختهای] نوشته است: «این قبری است که نوح
عليهالسلام
آن را برای علی بن أبی طالب
عليهالسلام
ساخته و ذخیره کرده است»، جنازه آن حضرت را در آنجا دفن کردیم و به خانه خود بازگشتیم، و از اکرام و تجلیل خداوند به امیر مؤمنان
عليهالسلام
شادمان بودیم.
با جمعی از شیعیان که در تشییع جنازه امام علی
عليهالسلام
و نماز بر او حاضر نشده بودند، ملاقات کردیم، جریان و تجلیل خدا به علی
عليهالسلام
را در مورد جنازه و قبر برای آنها بیان کردیم.
آنها گفتند: ما دوست داریم آنچه را شما با چشم دیدید، ما نیز ببینیم. گفتیم:
محل قبر آن حضرت، مطابق وصیّت آن حضرت از دیدهها پنهان شد.
آنها رفتند و بازگشتند و گفتند: زمین را کندهاند، ولی چیزی نیافتهاند.
جابر بن یزید جعفی میگوید: از امام باقر
عليهالسلام
پرسیدم: جنازه امیر مؤمنان
عليهالسلام
در کجا دفن شد؟ فرمود: «در کنار غریین (نقطهای در
صحرای نجف) به خاک سپرده شد».
جنازه امام علی
عليهالسلام
قبل از سپیده سحر، دفن گردید. حسن و حسین علیهما السّلام و محمّد حنفیّه؛ فرزندان علی
عليهالسلام
و عبد اللّه بن جعفر [داماد و برادرزاده علی
عليهالسلام
] وارد قبر شدند.
شیخ مفید (ره) میگوید: قبر امیر مؤمنان علی
عليهالسلام
پیوسته پنهان بود
تا اینکه امام صادق
عليهالسلام
در عصر حکومت عبّاسیان آن را معرّفی کرد، و خود آن حضرت، هنگام رفتن به «حیره» برای دیدار منصور دوانیقی، قبر علی
عليهالسلام
را زیارت کرد، و از آن پس شیعیان آن قبر را شناختند، و از آن روز به زیارت قبر آن حضرت پرداختند، و این شناسائی مرقد شریف امام علی
عليهالسلام
در سال 163 ه ق واقع شد [مترجم گوید: نظر به اینکه امام صادق
عليهالسلام
در سال 148 ه ق به شهادت رسید، ظاهرا سال 163 اشتباه است، و یا اینکه بگوئیم:
آغاز سال شناسائی رسمی شیعیان از قبر علی
عليهالسلام
، از سال 163 ه ق شروع شد].
__________________________________
______________________________________
این وصیّت به خاطر آن بود که دشمنان کینهتوز آن حضرت، مانند بنی امیّه و خوارج، قبر آن حضرت را نبش و توهین نکنند. طبق روایت فوق، قبر آن حضرت تا زمان امام صادق
عليهالسلام
پنهان بود، و به نقل دیگر تا زمان هارون (پنجمین خلیفه عبّاس) مکتوم بود و در آن عصر بر اثر پناه آهوان به قبر آن حضرت... آشکار شد (مترجم).
[حرم و زیارت حضرت]
گزارش ابن بطوطه درباره حرم مطهّر حضرت علی
عليهالسلام
محمّد بن بطوطه [ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن عبد اللّه طبخی، متوفّی 779 ه ق در مراکش] در سفر نامه خود که آن را «تحفة النّظار فی غرائب الامصار» نامیده، و آن را در سال 756 ه ق به پایان رسانده در بیان بازگشت خود از مکّه، به نجف اشرف درباره بارگاه حضرت امیر مؤمنان علی
عليهالسلام
مینویسد:
در آستانه به مدرسه بزرگی باز میشود، که در آن مدرسه، طلّاب و عرفاء و پارسایان شیعه سکونت دارند. هر کسی که به آن مدرسه مقدّسه وارد گردد، تا سه روز مهمان است و با نان و گوشت و خرما، در هر روز دو بار پذیرائی میشود. و از این مدرسه علمیّه دری به طرف حرم گشوده میشود که در کنار آن در، دربانان و خدّام حرم و مقامات تولیت آستانه حضور دارند. هنگامی که زیارتکننده وارد حرم میگردد، یکی از آن مقامات- یا همه آنها به تناسب زائران بسیار- به پیش میآیند و نزدیک در میایستند، و اذن دخول برای زائر میطلبند، و چنین میگویند:
عن امرکم یا امیر المؤمنین هذا العبد الضّعیف یستأذن علی دخوله للرّوضة العلّیّة...
: «به امر شما ای امیر مؤمنان
عليهالسلام
، این بنده ناتوان اجازه میخواهد تا به حرم ارجمند و مقدّس شما وارد گردد، اگر اجازه میفرمائید که وارد گردد، وگرنه مراجعت نماید، اگر او شایستگی برای ورود به این حرم شریف را ندارد، ولی شما اهل کرم و گذشت و پردهپوشی هستید».
سپس به زائر دستور میدهند که آستانه را که از نقره است ببوسد. همچنین دو جانب چهارچوب در را ببوسد، و سپس زائر وارد حرم کنار ضریح میشود. حرم
مطهّر به انواع قالیهای ابریشمی و غیر آن فرش شده، و قندیلهای طلا و نقره بزرگ و کوچک آویخته شده است، و در وسط قبّه، ضریح چهارگوشی قرار دارد که با چوب پوشیده شده، و بر بالای آن صفحههای طلائی منقوش و محکم با میخهای نقرهای کوبیده شده که روی همه چوب را پوشانده آن گونه که چیزی از چوب پیدا نیست.
ارتفاع ضریح کمتر از قامت انسان است، و در آن ضریح سه قبر وجود دارد که معتقدند یکی از آنها قبر آدم
عليهالسلام
و دوّمی قبر نوح
عليهالسلام
و سوّمی قبر علی
عليهالسلام
است. و بین این قبرها طشتهای طلا و نقره وجود دارد که در میان آنها گلاب و مشک و انواع عطرها ریخته شده، که زائر دست خود را در آن فرو برده، و چهرهاش را به عنوان تبرّک خوشبو میکند.
آن قبّه مطهّر، در دیگری دارد که چهار چوبش از نقره است، و پردههای حریر رنگارنگ بر آن آویخته شده است، و این در، به مسجدی گشوده میشود که آن مسجد به فرشهای زیبا مفروش شده، و دیوارها و سقف آن به پردههای حریر پوشیده شده است. این مسجد، چهار در دارد که آستانه آنها از نقره است، و پردههای حریر بر روی آنها آویخته شده است
.
مردم این شهر (نجف اشرف) همگی رافضی (شیعه) هستند، و در این بارگاه «کراماتی» ظاهر شده که برای رافضیها (شیعیان) با بروز این کرامات، ثابت شده که قبر علی
عليهالسلام
همان جا است.
یکی از آن کرامات اینکه: در شب 27 رجب که در نزد آنها به «لیلة المحیا» (شب زندگی) نام دارد، بیمارهای زمینگیر را از کوفه و بصره و خراسان و شهرهای فارس و روم به آنجا (حرم حضرت علی
عليهالسلام
) آوردند که تعدادشان به سی نفر و چهل نفر و در این حدود رسید، و در آخرهای شب آنان کنار ضریح مقدّس
___________________________________
قرار میگیرند، و مردم که در حال نماز و دعا و خواندن قرآن و به تماشای ضریح اشتغال داشتند، منتظر ماندند آن بیماران زمینگیر شفا یابند و برخیزند. وقتی که نیمی از شب یا دو سوم شب میگذرد همه آن بیماران در حالی که سلامتی خود را بازیافته بودند بدون هیچ گونه رنج برخاستند و همه با هم گفتند:
لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ ولیّ اللّه
: «معبودی جز خدای یکتا و بیهمتا نیست، محمّد
صلىاللهعليهوآله
رسول خدا است، علی
عليهالسلام
ولیّ خدا میباشد».
این کرامت، بین شیعیان بسیار معروف و مشهور است، و من آن را از افراد موثّق آنها شنیدهام، ولی در آن شب، خودم حاضر نبودهام. در مدرسهای که در آن از مهمانان پذیرائی میشود، سه نفر مرد زمینگیر را که یکی اهل روم و دیگری اهل اصفهان و سوّمی اهل خراسان بود دیدهام، از حال آنها جویا شدم، به من گفتند که آنها «شب محیا» (شب 27 رجب) را درک نکردهاند و در انتظار آن شب، در سال آینده هستند. در چنین شبی مردم از شهرهای مختلف در حرم علی
عليهالسلام
به گرد هم میآیند، و (اهل نجف) در این ایّام برای خریدوفروش، به مدّت ده روز، بازار بزرگی تشکیل میدهند.
گزارش ابن بطوطه درباره محل سیاه
ابن بطوطه در سفر نامه خود میافزاید: در ناحیه غربی بیابان کوفه، محلّی بسیار سیاه را دیدم که در فضای سفید قرار داشت، به من خبر دادند که این جایگاه سیاه، محلّ قبر بدبخت روزگار، ابن ملجم (قاتل علی
عليهالسلام
) است. مردم کوفه هر سال هیزم بسیار در آنجا جمع میکنند، و در روی قبر او هفت روز آتش روشن مینمایند.
در نزدیک آنجا بارگاهی دیدم. به من خبر دادند که قبر «مختار بن أبی عبیده» در آنجا قرار دارد (پایان قسمتی از گفتار ابن بطوطه).
پاداش زیارت مرقد شریف علی
عليهالسلام
احادیث بیشماری درباره پاداش زیارت قبر مقدّس علی
عليهالسلام
به ما رسیده است، از جمله:
ابن مارد میگوید: به امام صادق
عليهالسلام
عرض کردم: «پاداش آن کس که جدّ شما امیر مؤمنان
عليهالسلام
را زیارت کند، چیست؟ ».
امام صادق
عليهالسلام
در پاسخ فرمود:
یا بن مارد من زار جدّی عارفا بحقّه، کتب اللّه له بکلّ خطوة، حجّة مقبولة، و عمرة مبرورة، و اللّه یا بن مارد ما یطعم اللّه النّار قدما اغبرت فی زیارة امیر المؤمنین
عليهالسلام
ماشیا او راکبا، یا بن مارد اکتب هذا الحدیث بماء الذّهب
: «ای پسر مارد! کسی که جدّم علی
عليهالسلام
را در حالی که حقّش را شناخته، زیارت کند، خداوند برای هر قدمی که در راه زیارت او برداشته، پاداش یک حجّ قبول شده، و یک عمره نیک مینویسد. سوگند به خدا، ای پسر مارد! خداوند طعمه آتش قرار نمیدهد آن قدمی را که در مسیر زیارت امیر مؤمنان
عليهالسلام
غبارآلود/ شده است، خواه صاحب آن قدم، پیاده باشد یا سواره، ای پسر مارد! این حدیث را با آب طلا بنویس»
[پایان نور سوّم]