کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه)

کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه)0%

کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه)

نویسنده: على ميرخلف زاده
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11529
دانلود: 2843

توضیحات:

کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11529 / دانلود: 2843
اندازه اندازه اندازه
کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه)

کرامات الفاطمیه (معجزات فاطمه)

نویسنده:
فارسی

کرامات الفاطمیة (معجزات فاطمه)

زهرا علیها‌السلام بعد از شهادت بضمیمه سوگنامه فاطمه زهرا علیها‌السلام

نویسنده: علی میرخلف ‌زاده

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

مقدمه

شكر و سپاس، سزاى پروردگارى است كه ما را با مصابیح هدایت ارشاد فرمود، و از اشعه انوار اولیاى الهى، قلوب ما را منوّر گردانید، و پیوسته بیان و حالات و حركات و وجنات ما را از خدمت به قرآن و عترت و اهل بیت رسول اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله قرار داد.

و درود و سلام بى حد بر پیامبر گرامیش محمد مصطفى صلى‌الله‌علیه‌وآله و اهل بیت اطهارش، على الخصوص بر دختر پهلو شكسته اش كه در مصیبت و غم و اندوهش جگر عالمى را داغدار و جگر سوز و عزادار كرده و تا به حال كسى نتوانسته اندكى از غم و مصیبتهاى وارده بر آن جگر گوشه رسول اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله را درك و از اعماق جگر بسوزد و فریاد زند...؟!

تا به حال هیچ هنرمند عارفى نتوانسته اندكى از اندوه و غم جگر سوز على علیه‌السلام را در مواجهه با بى بى فاطمه علیها‌السلام میان در و دیوار، و گاهِ شستن صورت نیلى، و بازوى كبود شده، مرثیه بسُراید.

تا به حال هیچ نویسنده چیره دستى توان آن را نداشته كه مصائب و یك آه على علیه‌السلام را در مصیبت و عزادارى زهرا علیها‌السلام روى صفحات ترسیم نماید. و هر نویسنده تلاشگر و محقق فرزانه اى كه قلم به دست گرفته، در محدوده معلومات و قدرت علمى خود به نگارش حوادث وارده بعد از رسول اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله پرداخته و برجسته ترین تابلو و زیباترین سر لوحه اثر خود را ترسیم نموده، و كتاب خود را با یك دنیا عذر و تقصیر به پیشگاه این بانوى نمونه اسلام تقدیم نموده است.

تعداد آثار ارزشمندى كه محققان بزرگ و مؤ لفان سترگ در پیرامون زندگى و اخلاق آن مظلومه پهلو شكسته سیلى خورده به رشته تحریر در آورده اند، بیرون از شمار است. و نام آنها در این صفحات نمى گنجد، و برخى از این محققان به همه ابعاد زندگى این بازوى كبود شده تاریخ اشاره كرده اند. این حقیر سر تا پا تقصیر هم یكسرى داستانهاى واقعى افرادى كه به آن بى بى در سختیها و بیمارى هاى صعب العلاج و مشكلات، متوسل و متمسّك شده اند و نتیجه مثبت عایدشان گردیده، جمع و به نام كرامات الفاطمیة علیها‌السلام گذاشته ام تا دلهاى مردم به معرفت دختر رسول اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله روشن و محكم تر گردد و در گرفتاریها متمسك به این بانوى دو سرا گردند.

در پایان از خداوند متعال خواستار سلامتى و سعادت و توفیق و پایدارى و رستگارى و آخر و عاقبت بخیرى دوستان و خوانندگانِ ولایى و خودمان را دارم و این كتاب را به پیشگاه تنها فرزند بانوى نمونه اسلام (یعنى حجّة بن الحسن العسكرى روحى و ارواح العالمین له الفداء) تقدیم مى نمایم ان شاء اللّه مورد قبول حق و آن بى بى و فرزند دلبندش واقع گردد. و ثواب آن را به روح برادر شهیدم شیخ احمد میر خلف زاده نثار مى كنم.

شهریور هزار سیصد و هفتاد و چهار على میر خلف زاده

(1) نماز استغاثه به حضرت زهرا علیها‌السلام

قلبم سیاه شده بود هرچه از آیات قرآن را می خواندم آرامتر می شدم. ولی خوب نمی شدم، محبوبیتی بین مردم داشتم؛ زیرا به مردم تواضع می کردم که مرا دوست بدارند و بیشتر احترامم کنند، به همه سلام می کردم، به خاطر اینکه آنها را خجالت بدهم، که بعدا آنها سبقت به سلام بگیرند، اگر یکی از مریدان دو زانو در مقابلم نمی نشست، در دل ناراحت می شدم. وقتی وارد مجلس می شدم و مردم به خاطر ورودم صلوات می فرستادند، خوشحال می شدم.

یک روز وارد مجلسی شدم، جمعیت چند هزار نفری که برای دیدن من جمع شده بودند همه از جا برخواستند و صلوات فرستادند و من در ضمن چند کلمه ای برای مردم حرف زدم. گفتم: برادران! شما که این گونه به من اظهار محبّت می کنید، شاید نفس من خوشش بیاید و حال آنکه من لیاقت این همه محبت را ندارم. اینجا معلوم بود که مردم به زبان حال و قال می گفتند: ببین چه آقای خوبی است، چقدر شکسته نفسی می کند. خیلی خوشم آمده بود. ولی وقتی به منزل رفتم و خوب به عمق مطلب فکر کردم، متوجه شدم که خود این شکسته نفسی من به خاطر هوای نفس بوده است.

ضمنا مطلب قابل توجّه این بود که: وقتی از پشت میز سخنرانی در آن مجلس به میان مردم آمدم، پیر مرد دهاتی نورانی پیش من آمد و به من گفت: شما نباید آن قدر ضعیف باشید که از ابراز احساسات مردم تغییر حال پیدا کنید و نفستان خوشش بیاید و یا اگر به شما بی اعتنایی کردند، ناراحت شوید. شرح صدر داشته باشید و به این مسایل اهمیّت ندهید.

من در آن مجلس از بس از اظهار محبّت مردم و احترامات آنان مست خوشحالی شده بودم، نفهمیدم این پیر مرد چه می گوید. ولی وقتی در منزل فکر می کردم، متوجّه شدم که او مرا متنبّه کرده، و به من فهمانده است که اگر بر فرض هم من راست بگویم و از این احترامات خوشم نیاید، تازه شرح صدر نداشته ام و ضعیف بوده ام. اینجا بود که من می خواستم منفجر شوم، دیوانه شده بودم، با خود می گفتم پس من کی از آن سیاهی ها، به خصوص از جاه طلبی و ریاست طلبی نجات پیدا می کنم؟! گریه زیادی کردم و سپس چون بیشتر از این نمی توانستم از وسایل عادی استفاده کنم، دست به وسایل معنوی زدم.

ناگهان به فکرم رسید که نماز استغاثه به حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها‌السلام را بخوانم و از آن مخدّره و ملکه جهان هستی، درخواست رفع این بلا و مرض روحی را بنمایم. این نماز را با همان آدابی که در باب دوّم کتاب باقیات الصالحات (در نمازهای مستحبی) مفاتیح الجنان است خواندم.

یعنی دو رکعت نماز به نیّت استغاثه به حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام خواندم. و بعد از نماز سه مرتبه اللّه اکبر گفتم، و سپس سر به سجده گذاشتم و صد مرتبه گفتم: یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی (یعنی: ای مولای من! ای فاطمه زهرا! مرا از شرّ این دشمن پناه ده) بعد طرف راست صورتم را به زمین گذاشتم و همان جلمه را صد مرتبه و باز طرف چپ صورتم را به زمین گذاشتم و همان جمله را صد مرتبه گفتم و باز سر به سجده گذاشتم و همان جمله را صد مرتبه گفتم، هنوز سر از مهر بر نداشته بودم که آثار لطف حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا امّ الائمه علیها‌السلام ظاهر شد و مرا از آن سیاهی یعنی صفت ریاست طلبی نجات داد و بعدا که به قلبم مراجعه نمودم و دهها مرتبه خود را امتحان نمودم بحمداللّه اثری از آن صفت در خود ندیدم.

لازم به تذکّر است که: بعضی از مردم گمان کرده اند شفای امراض روحی اهمیتش کمتر از شفای مرضهای جسمی است، لذا اگر گفته شود که: فلان کور به برکت حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام شفا یافت. از نظر آنها شگفت انگیزتر از آن است که گفته شود، فلان شخص ریاست طلب به برکت آن حضرت علیها‌السلام شفا یافت. و حال آنکه اهمیت و ارزش هر چیزی مربوط به نتیجه و فایده آن چیز است. مثلا اگر وقتی یک کور شفا پیدا می کند، حد اکثر فایده اش این است که چند سالی بسیار محدود که می خواهد در دنیا زندگی کند، دارای چشم می باشد ولی وقتی از دنیا رفت دیگر بین کور و بینا فرقی نمی باشد. و فایده آن بینایی همین جا تمام شده است. امّا یک شخص حسود اگر شفا پیدا کند، از بدبختی همیشگی نجات پیدا کرده؛ زیرا صفات روحی همانند خود روح، همیشه با او هست برعکس صفات بدنی که مثل خود بدن برای مدّت موقّتی باقی می ماند.

بنابراین، امراض روحی با امراض جسمی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست؛ زیرا زندگی دنیا در مقابل زندگی آخرت صِفر است. (1)

مقبول حق نباشد

بی مهر او عبادت

حُبّش بود سعادت

بغضش بود شقاوت

روز جزا به دست

زهرا بود شفاعت

وارد شود به محشر

با عزّت و جلالت (2)

(2) کمالات واقعی

وقتی من مراحل سیر و سلوک را طی نمودم، و صفات رذیله را از خود دور کردم، و مراحل توبه و استقامت و صراط مستقیم و محبت و جهاد با نفس و عبودیت را پیمودم، و بالاخره محبّت دنیا را از دل بیرون کردم، و بلکه از دنیا کنده شدم و می توانستم در راه خدا از همه چیز بگذرم، و از آن به بعد به وظیفه ام عمل می کردم و دیگر هیچگونه تقلّب و خیانت، ریا و دروغ در وجودم نبود، بخل و حسد به کلّی از دلم رفته بود، نوع دوست بودم و هیچگاه به فکر ریا و تفاخر مردم نبودم، بلکه خود را خادم مردم می دانستم، حقّ می گفتم، و حق می شنیدم، و بالاخره خیلی از اخلاقیات و صفات بدم برطرف شده بود.

در این موقع و در این حال، یک شب با آنکه در اتاق تاریکی نشسته بودم و با خدای خودم انسی داشتم، اشک می ریختم، و با او گرم راز و نیاز بودم، ناگهان نمی دانم چه شد، آیا در این بین به خواب رفته بودم، یا از خود بی خود شده و یا به عالم معنویّت وارد شده بودم، و بالاخره در آن حال دیدم اتاقم پر از نور شد، نه آنکه فکر کنید از این نورهای مادّی مثلا مانند: چراغهای هزار شمعی و یا مثل آنکه خورشید وارد اتاق شده باشد، نه، نوری بود که از اینها روشنتر، ولی لطیف. یعنی با آنکه من از تاریکی مطلق ناگهان وارد این روشنایی شدید شده بودم، ابدا چشمم ناراحت نشد و بلکه چشمم منوّرتر شد.

و بالاخره بهتر این است که خصوصیّات بعضی از چیزها شرح داده نشود؛ چون به قلم شرحش ممکن نیست و (تا نبینی ندانی).

بالاخره در وسط این نور شبحی که درست تشخیص نمی دادم که او کیست و او چیست، ولی با کمال آرامش و تسلّط به نفس او را دیدم و با زبان دل (که تا اهل دل نشوی آن زبان را نمی فهمی) این گفتگوها انجام شد.

از او پرسیدم: شما که هستید؟

فرمود: من فاطمه زهرا، دختر رسول گرامی اسلامم.

گفتم: شما مادر من هستید، من از فرزندان شمایم، آیا می پسندید که من برای رسیدن به کمالات این همه رنج بکشم و از دیدگانم این همه اشک جاری گردد؟

با همان زبان فرمود: هرکس از فرزندان ما و یا از شیعیان ما دلش را از محبت دنیا فارغ کند و ما را بشناسد و بداند، از کجا آمده و در کجا هست و به کجا می رود؟ به کمالات واقعی خواهد رسید و تو درست است که محبّت دنیا را ترک کرده ای و صفات رذیله را از خود دور نموده ای ولی شرط دوّم که شناختن نور مقدس امام است هنوز انجام نداده ای قال رسول اللّه صلى‌الله‌علیه‌وآله : من مات و لایعرف امامه مات میتة جاهلیّة.

گفتم: آن هم به دست شماست، باید آنها خودشان را به من معرّفی کنند تا آنها را بشناسم.

فرمود: به فرزندم بقیة اللّه حضرت مهدی علیه‌السلام دستور می دهم تو را راهنمایی کند.

این را فرمود و دیگر آن جمال الهی و ملکوتی را در آن شب ندیدم، ولی خوشحال بودم که به من وعده خوبی داده اند و بالاخره با هر فشاری که بوده با هر عجز و ناله ای که بود خود را مورد لطف ملکه جهان هستی قرار داده بودم.

امّا چندین ماه در این انتظار جانم به لبم آمد، آه که چقدر انتظار معشوق ناراحت کننده است، نه آنکه فکر کنید می خواهم بگویم: هزار وعده خوبان یکی وفا نکرد نه، من با این شعر مخالفم، وعده خوبان همه اش وفا می کند، دیر یا زودش هم به مصلحت است، جریان من هم به مصلحتم بود، خودم بهتر می دانم. آنچه را که از مصلحت این تاءخیر می توانم بگویم این است که من قدردان معشوق و محبوبم شدم، وقتی به او رسیدم او را از جانم بهتر دوست داشتم و لحظه ای از او غفلت نمی کردم، امّا اگر همان روزهای اول به من آن معارف را لطف می کردند شاید زیاد قدردان تر بودم.

به هر حال در این مدّت خیلی رنجور شدم ولی نمی خواستم چیزی بگویم که مرا مطرود کننده و یا خلاف ادب باشد. صبر می کردم، امّا چه صبر کشنده ای، شبها در همان ساعتی که آن نور مقدس را دیده بودم، در همان اتاق تاریک می نشستم و همان اذکار و اوراد و تضرّع و زاری را می کردم خبری نمی شد. تا آنکه یک شب از بس گریه کرده بودم و بی حال شده بودم بی ادبانه با حضرت فاطمه اطهر علیها‌السلام گفتم: آخر چرا شما کم لطف شده اید، به جان خوتان قسم اگر بدانم فرزندتان حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداه) سر قلّه دماوند است، و من با هر زحمت که شده زنده به آنجا می رسم همین الا ن حرکت می کنم و به محضرش مشرّف می شوم ودرسی که مرا به آن وعده فرموده اید از او می گیرم و بر می گردم. امّا چه کنم که جای او را نمی دانم، من دیگر طاقت ندارم و دیگر هم عرضی ندارم. امّا او که محبوبه ام بود عزیزتر از جانم بود، این بی ادبی مرا به حساب نیاورد و در آن شب دست مرا به دست عزیز عزیزان و سرور سروران و تنها نماینده الهی حضرت بقیة اللّه (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) داد و مرا به او سپرد و رفت و من از محضر حضرت بقیة اللّه (ارواحنا فداء) معرفت ائمه اطهار علیهم‌السلام را تعلیم گرفتم. (3)

زهرا که از فروغش

عالم ضیاء گرفته

دین نبی زفیضش

نشو و نما گرفته

مریم ز مکتب او

درس حیا گرفته

جشنی به عرش اعلا

بهرش خدا گرفته (4)

(3) آش حضرت فاطمه علیها‌السلام

مرحوم سید جلیل و علامه بزرگوار حضرت آیة اللّه العظمی حاج سید مهدی بحر العلوم رضوان اللّه تعالی علیه فرمودند: در عالم رؤیا دیدم که در مدینه مشرفه بودم و مرا جناب پیغمبر صلى‌الله‌علیه‌وآله احضار نمود. داخل حجره مقدسه شدم، دیدم، جناب پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله در صدر مجلس قرار گرفته و حسنین وحضرت فاطمه علیهم‌السلام در حاشیه مجلس قرار دارند و آقا حضرت علی علیه‌السلام سرپا ایستاده است.

به دست بوسی رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله مشرف شدم، مرا مخاطب به خطاب مرحبا بولدی نموده و کمال محبت و مهربانی را در باره من مبذول داشت، مساءله ای چند سئوال نمودم. فرمودند: از امام زمان خود سئوال کن. پس صاحب الامر را حاضر نمودند و مسایل خود را سئوال نمودم.

پس رو به بی بی دوعالم فاطمه زهرا علیها‌السلام نموده، فرمودند: خذی ولدک: پسرت را دریاب. آنگاه حضرت فاطمه علیها‌السلام دست مرا گرفت، به حجره خود برد و از من رویش را نمی گرفت گویا صورت مبارکش الحال در نظرم هست، پس حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام برای من آش آورد که همه حبوبات در آن بود تناول کردم و در نهایت شوق از خواب بیدار شدم. چنان شرح صدری برایم پیدا شد که هرچه بعد از آن در کُتب مشاهده می کردم به یک مرتبه حفظ می نمودم و به این مقام رسیدم.

بعد از آن همیشه طالب آن آش بودم تا روزی از مادرم سئوال کردم که آش به این صفت دیده ای؟ گفت: بلی در عجم (ایران) متعارف است که اینطور آشی را می پزند و از همه حبوبات داخلش می کنند و آن آش به نام فاطمه زهرا علیها‌السلام نام گذاری شده. (5)

با سینه ای وسیعتر از عالم وجود

با واژه ای عمیقتر از معنی سجود

خوانم ثنای فاطمه محبوبه خدای

آرم سرنیاز بر آن آستان فرود

گویم بر او سلام که وقت نزول وحی

چندان سلام داده بر او خالق وَدُود

گویم بر او درود که فرمود مصطفی

بخشند خداش هرکه فرستد براو درود (6)

(4) رهایی از مرگ

جناب آیة اللّه حاج میرزا محمد رضا فقیه کرمانی پس از مراجعت به کرمان بنای مخالفت و مبارزه را با فرقه ضالّه شیخیّه را گذارد و یک کتاب بی نقطه علمی در ردّ آنان نوشت.

یک وقتی از مرحوم حاج سیّد یحیی واعظ یزدی برای تبلیغ و مبارزه بر علیه شیخی های کرمان دعوت کرد و آن مرحوم، آن فرقه ضالّه را رسوا نمود. و مردم را به انحراف آنان متوجه ساخت، شیخیها تصمیم قتل سیّد یحیی را گرفتندو با نقشه عجیبی از ایشان دعوت کردند که برای منبر به فلان منزل تشریف ببرند.

ایشان را برداشتند و به باغی در خارج از شهر بردند. سید در باغ احساس خطر کرد و دید در دام مرگ افتاده است، و کسی هم از وضع او با خبر نیست. توسّلی به حضرت زهرا علیها‌السلام پیدا می کند و نماز استغاثه به آن حضرت را می خواند ومشغول خواندن یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی بوده، که دشمنان آماده می شوند او را قطعه قطعه کنند، که یک مرتبه صدای تکبیر و فریاد مسلمانها بلند شده آن باغ را محاصره می نمایند و از دیوار به درون باغ ریخته و حساب شیخی ها را رسیده و سید را رها می نمایند، و با احترام به همراه مرحوم حاج میرزا محمد رضا کرمانی به شهر و منزل آوردند! از آیة اللّه کرمانی سئوال کردند که شما از کجا دانستید که سید یحیی در معرض مرگ و گرفتاری است؟

فرمود: خوابیده بودم، در عالم خواب حضرت طاهره، فاطمه زهرارادیدم فرمودند: شیخ محمد رضا فوراً خودت را به پسرم سید یحیی برسان او را نجات بده که اگر دیر کنی او کشته خواهد شد. (7)

فاطمه خواندیمش از روز الست

رنگ اخلاصش به دلها صیقل است

فاطر ارض و سماوات است او

مصدر قاضی حاجات است او

ساکنان درگه عز و جلال

همصدا باذات حق در این مقال

ای محمّد صلى‌الله‌علیه‌وآله مصطفی بر تو نوید

کوکب رخشنده عصمت دمید (8)

(5) قفل باز شد

سید جلیل القدر آقا سیّد علی تقی کشمیری فرزند صاحب کرامات باهره حاج سید مرتضی کشمیری فرمود: از فاضل محترم جناب آقا سید عباس لاری شنیدم که فرمود: در اوقات تحصیل علوم دینیّه در نجف اشرف روزی در ماه مبارک رمضان طرف عصر افطاری تهیه کرده و در حجره گذاشتم و در حجره را قفل کرده و به خیال اینکه کلید در جیبم هست، رفتم، که پس از نماز مغرب و عشا بیایم، تا اینکه نماز را خواندم و به مدرسه آمدم، خواستم در حجره را باز کنم، دیدم کلید در جیبم نیست هرچه تفحص کردم کلید را پیدا نکردم. به واسطه شدّت گرسنی و نیافتن کلید سخت ناراحت بودم. از مدرسه بیرون آمده متحیّرانه در مسیر خود تا حرم قدم می زدم و به زمین نگاه می کردم، ناگاه مرحوم سید مرتضی کشمیری را دیدم. علت ناراحتیم را پرسید، مطلب را عرض کردم. با من به مدرسه آمد و فرمود: می گویند نام مادر موسی علیه‌السلام را اگر کسی بداند و به فقل بسته بخواند آن قفل باز می گردد آیا جده ما فاطمه زهرا علیها‌السلام کمتر از او است؟ پس دست در قفل نهاد و فرمود: یا فاطمة الزهرا یک وقت دیدم قفل باز شد. (9)

ای بضعه پیغمبر ای قائمه داور

ای شافعه محشر ای فاطمة الزهرا علیه‌السلام

تو حجت یزدانی تو امام امامانی

تو موجد امکانی عالم زتو شد بر پا

در برج شرف ماهی در ملک حیا شاهی

تو عصمت اللهی اصل شجر طه

در قدر منیعی تو در امر مطیعی تو

مدفون به بقیعی تو ای قائله ات لعیا

تو خطبه غرایی تو ام ابیهایی

صدیقه کبرایی محبوب دل مولا (10)

(6) رؤیای صادقه

در سال 1325 شمسی، شب سوم جماد الثانی، در عالم رؤیا می دیدم وارد خانه ای تاریک شدم، اما در آن خانه تاریک شمعی روشن است. نزدیک رفتم دیدم تنها صورت علی بن ابی طالب علیه‌السلام است آهسته آهسته گریه می کند و اشکها روی صورتش غلتان است و به یک چیزی مشغول است، خوب که نگاه کردم دیدم نیمی از بدن فاطمه زهرا علیها‌السلام که روی تخته ای خوابانده اند مشاهده می شود و علی علیه‌السلام مشغول غسل دادن بود. وقتی غسل و کفن را تمام کرد، صدا زد: فرزندان زهرا بیایید با مادرتان وداع کنید.

جمعی از فرزندان آن حضرت در آن تاریکی دور بدن فاطمه علیها‌السلام جمع شده بودند ولی آنها دیده نمی شدند. فراموش نمی کنم که خود من فریاد می زدم: ای مادر پهلو شکسته. علی علیه‌السلام آن حضرت را در کنار همان خانه دفن کرد، از خواب بیدار شدم.

من در آن وقت هنوز مدینه مشرف نشده بودم، ولی در سال 1346 که برای اولین بار مشرف شدم و وارد حرم مطهر پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌وآله گردیدم، قبری در همان محلی که در خواب دیده بودم وجود داشت. با خودم گفتم، خوب است سئوال کنم ببینم که آیا این قبر به نام آن حضرت معروف است یا خیر؟ وقتی از افراد مطلع سئوال کردم، معلوم شد که آن قبر مقدس جز به نام فاطمه علیها‌السلام شناخته نشده است. (11)

کسی دیده میان خانه خویش

زنی از شوهر خود رو بگیرد

کسی دیده به گاه را رفتن

جوانی دست بر پهلو بگیرد

کسی دیده زنی در نوجوانی

به آه و ناله و غم خو بگیرد

و اگر خواهد که بر خیزد زبستر

بنالد دست بر زانو بگیرد

کسی دیده مریضی مرگ خود را

برای درد خود دارو بگیرد

کسی دیده ز بهر حفظ رهبر

سپر یک زن رخ و باز و بگیرد

چرا باید که یک رخسار نیلی

ز حیدر آن همه نیرو بگیرد

چوآتش سوخت درب خانه اش را

ز زهرا باید آبرو بگیرد (12)

(7) شفای درد

جناب حاجی علی اکبر سروری تهرانی فرمود: خاله علویه ای داشتم که عابده و برکتی برای فامیل ما بود و در شداید به او پناهنده می شدیم و از دعای او گرفتاری هایمان بر طرف می شد! یک وقتی آن مخدره به درد دل مبتلا می گردد و به چند دکتر و بیمارستان مراجعه می کند فایده نمی کند.

این زن، مجلس روضه زنانه می گرفت. این دفعه به حضرت زهرا علیها‌السلام متوسّل می شود و اهل مجلس را هم طعام می دهد.

همان شب حضرت صدیقه زهرا علیها‌السلام را در خواب می بیند که به خانه اش تشریف آورده اند. به حضرتش عرضه می دارد که: ای بانوی دو عالم کلبه ما محقر است. و اینکه روز گذشته از شما دعوت نکردم، چون خود را قابل ندانستم.

حضرت زهرا علیها‌السلام فرموده بود: ما خود آمدیم و حاضر بودیم و الحال می خواهیم درد و دوایت را نشانت دهیم.

پس کف دست مبارک خود را محاذی صورتش می گیرند و می فرمایند: به کف دستم نگاه کن. نگاه می کند و تمام اندرون خود را در آن کف دست مبارک می بیند از آن جمله رحم خود را می بیند، که چرک زیادی در آن است.

حضرت فرموده بود: درد تو از رحم است، و به فلان دکتر مراجعه کن خوب می شوی! فردا به همان دکتری که فرموده بود مراجعه می کند و دردش را می گوید و به فاصله کمی درد بر طرف می گردد. (13)

فاطمه ناموس کبرای خداست

عترت اللّه است کی ازاو جداست

ماهمه امشب گدایان توایم

خوانده و ناخوانده مهمان توایم

دیر گاهی شد که بردر مانده ایم

خسته پا و خسته جان درمانده ایم

یک نظر بر ما فکن ای نور جان

پیش نه پای شفاعت در میان

دردمندانیم و در مان پیش توست

مستمندانیم و احسان کیش توست

کسی دیده ز بهر حفظ رهبر

سپر یک زن رخ و باز و بگیرد

دست حاجات است از هر سو دراز

کارساز کار محتاجان بساز (14)

 

(8) تذکّر شش چیز

در چند سال قبل خانم محترمه علویه ای که مداومت بر نماز جماعت مسجد جامع داشت به بنده گفت: مدّتهاست که برای نجاتم به جدّه ام صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها‌السلام متوسل شده ام تا اینکه شب گذشته در عالم رؤیا آن حضرت رادیدم عرض کردم: بی بی ما زنان چه کنیم که اهل نجات باشیم؟

فرمود: شما زنان به شش چیز مواظبت کنید تا اهل نجات شوید. و من غفلت کردم از اینکه بپرسم آن شش چیز چیست؟ و از خواب بیدار شدم حالا تو بگو آن شش چیز کدام است؟

بنده به نظرم رسید که در قرآن مجید آخر سوره ممتحنه وظایف زنان و شروط پذیرفته شدن بیعت آنها با رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله را بیان فرموده است پس به آیه 12 از سوره مزبور مراجعه نمودم و شمردم دیدم شش چیز است که به آن علویه تذکر دادم که قطعا مراد حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام

همین شش چیز است و برای اینکه زنان مسلمان وظایف خود را بدانند آیه مزبور با مختصر ترجمه ای نقل می گردد:

( یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی اَنْ لایُشْرِکْنَ بِااللّهِ شَیْئا وَلایَسْرِقْنَ وَ لایَزْنینَ وَ لایَقْتُلْنَ اَوْلادَهُنَّ و لایَاءْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ اَیْدیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ وَ لایَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ. ) (15)

یعنی: ای پیغمبر! وقتی که زنان مؤمنه پیش می آیند و می خواهند با تو عهد کنند، شش چیز را به آنها تذکّر بده که ترک نکنند:

اوّل آنکه: برای خدا هیچ چیز را شریک قرار ندهد. (یعنی در ذات و صفات و افعال و عبادت به تفصیلی که در کتاب گناهان کبیره مرحوم دستغیب شیرازی است).

دوّم: و لا یسرقن : از مال شوهران و غیر ایشان دزدی نکنید.

سوّم: و لا یزنین : زنا نکنند.

چهارم: فرزندان خود را نکُشند (کُشتن سقط جنین، بلکه ماده تکوین بچه یعنی نطفه و علقه و مضغه که سقط آنها هم حرام و موجب دیه است).

پنجم: بهتان و دروغی از پیش خود نبافند و بر کسی نبندند، مانند اینکه زنی بچه ای را از سر راه بردارد و بگوید: آن را زاییده ام و فرزندم هست و مانند اینها. و اینکه زنان پاکدامن را قذف کند، و بهتان زنا بر آنها ببندد. و بطور کلی هر بهتانی را باید ترک کند.

ششم: و ای محمد در هر چه به آن فرمان دهی مانند نماز، روزه، حج، زکات و مانند لزوم اطاعت از شوهر و پرهیز از نظر و لمس با اجنبی و غیره تو را مخالفت نکنند.

فبایعهن: یعنی پس با این زنان بر شرطهائی که گفته شد بیعت کن و بر ایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است. (16)

ای زنور چهره ات تابنده ماه و مشتری

خیره چشم اختران گبند نیلو فری

آفتاب برج عصمت گوهر درج عفاف

شمع بزم آفرینش مهد فضل و سروری

آیت عصمت زخلاق ازل برفاطمه

ختم شد چون برمحمد صلى‌الله‌علیه‌وآله آیت پیغمبری

قدراین یکدانه گوهر رانمی دانست و بس

آری آری قدر گوهر را که داند گوهری

همسر پاکش علی اعلی که اوست

در ره ترویج ایمان مصطفی را یاوری (17)