در محضر آیت الله بهجت

در محضر آیت الله بهجت0%

در محضر آیت الله بهجت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

در محضر آیت الله بهجت

نویسنده: محمد حسین رخشاد
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 39674
دانلود: 2957

توضیحات:

در محضر آیت الله بهجت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39674 / دانلود: 2957
اندازه اندازه اندازه
در محضر آیت الله بهجت

در محضر آیت الله بهجت

نویسنده:
فارسی

این که آن آقا (716) با آن عظمت و مقامات برای این کار حاضر می شد، بر ما هم حجت تمام است. کاری که برای شاگردانش به چند واسطه، هم ممکن بود!

569 ایتام آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به که سپرده اند

میرزای شیرازی بزرگ (717) رحمه‌الله طلاب غیر مستعد را که تشخیص می داد اهل اجتهاد نیستند، وقتی جامع المقدمات و رساله عملیه را یاد می گرفتند، برای ارشاد و تعلیم مسایل و اصلاح قرائت نماز مردم به محل های خودشان می فرستاد. در هر حال، تعلیمات عوام و ایتام آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین - را به که سپرده اند؟!

عرب های بادیه نشین که دارایی نداشتند تا از یک روحانی جهت تبلیغ احکام دعوت و پذیرایی کنند، برای رکوع و سجود، جست و خیر می کردند!

عالمی که در قم (در مسجد محله ای) نماز اقامه می کرد و احکام را بیان می نمود، می گفت: از مردم محله و اهل مسجد یک پول هم نمی رسد، ولی هر وقت به آن مسجد می روم از جاهای دیگر حواله می رسد، و هرگاه نمی روم قطع می شود! اهل علمی که مشغول کار خود بوده اند، معجزات دیده اند!

570 آقا ادامه ندهید، فرج تاخیر می افتد

آقایی در جریان کشف حجاب، برای نابودی پهلوی ختم گرفته بود. علمایی که از دنیا رفته بودند یکی پس از دیگری نزد او می آمدند و می گفتند: آقا، ادامه ندهید، فرج تاخیر می افتد. (718) تا این که دو نفر شخص ثالثی را جهت شفاعت نزد آن آقا آورده بودند. گویا زیر بغل او را گرفته و با خود آورده بودند. در حالی که در دنیا به نظر می رسید که آن دو نفر مقامشان بالاتر از شخص ثالثی بود که او را برای شفاعت آورده بودند و ایشان در دنیا تحت الشعاع آن دو آقا بودند، ولی در آن جا قضیه به عکس بوده است.

571 شؤ ون ریاست نگذاشت به آن مقام برسم!

می گویند: آقایی، مرحوم شربیانی را در خواب دید و از ایشان پرسید: مقام شما بالاتر است، یا مقام مامقانی رحمه‌الله ؟

ایشان فرمود: مقام آقای مامقانی رحمه‌الله از مقام من بالاتر است؛ زیرا شؤ ون ریاست نگذاشت من به آن مقام برسم.

572 چهل روز هسته ی خرما را می خوردیم!

یکی از کسانی که ما در زمان خود درک کرده ایم، مرحوم آقا شیخ محمد حسین کاظمینی (719) صاحب شرح شرایع و مرجع عرب ها بود که به اهل علم، ورق (720) نان می داد. آقای شیخ مهدی خالصی (721) رحمه‌الله که از فضلای کاظمین بود گفت: آقا شیخ محمد حسین کاظمینی رحمه‌الله روزی یک ورق به ما می داد که فقط برای نان ما کافی بود، و ما دو نفر عائله بودیم با مادرم، با خود گفتم: نزد آقای شیخ محمد حسین کاظمینی رحمه‌الله بروم تا آن را بیشتر کنند. به خانه ی ایشان رفتم و دیدم علویه (722) کتاب جواهر را می خواند و ایشان می نویسند. دستور دادند علویه داخل اندرون شوند. عرض کردم: آقا، یک ورق کافی نیست، دستور بدهید دو برابر شود، تا با آن مقداری هندوانه هم بخریم. ایشان ما را امر به صبر و زهد و قناعت کردند، بعد حال خودشان را نقل کردند و گفتند: ما در ایام تحصیل در نجف اشرف چه سختی هایی را می کشیدیم، به حدی که زمانی در حجرات بالای مدرسه مرتضویه (723) بودیم، چهل روز بر ما گذشت که هیچ خوراکی نداشتیم، و ما در این مدت هسته های خرما را می خیساندیم و می خوردیم! آیا ما می توانیم بیست روز بدون نان زندگی کنیم؟! ده روز چطور؟!

سرانجام گویا مرحوم کاظمینی قبول کرده بودند و به مرحوم خالصی حواله داده بودند.

573 خدا نکند از آن ها دور باشیم!

خود آقا شیخ مهدی خالصی رحمه‌الله هم وقتی که در کاظمین مرجع شد، کارهای عجیب و ابتکار خوب در گرفتن و دادن سهم امام عليه‌السلام داشت که مختص به خود ایشان بود.

خدا نکند از آن ها دور باشیم، ما صد برابر آن ها به مادیات متنعمیم، با این حال آن ها صد برابر ما به معنویات متنعم بودند، و گرنه ما که مثلا اتومبیل داریم و آن ها اسب هم نداشتند، قاعدتا باید زودتر به مقصد و منزل برسیم و رتبه و مقام ما از آن ها بالاتر باشد. و یا این که مشغول شدن به اتومبیل قهرا سیر ما را کمتر می کند!

چه منعم عجیبی که نعمت وجود به انسان داده به گونه ای که گویا نداده است، زیرا این نعمت را حتی به کسانی که منکر او هستند، عنایت می فرماید، و در برابر انعام و احسان به بندگان خود عوض نمی خواهد. و اگر عوض می خواهد در برابر آن ده برابر یا بیشتر عوض می دهد.

574 تنعم در آخرت انعکاس و یا ثمره ی تنعم دنیا

از حدیث تنعموا بعبادتی فی الدنیا، فانکم تتنعمون بها فی الآخرة؛ (724) (در دنیا به عبادت من متنعم شوید، زیرا در آخرت به همان متنعم خواهید بود.) بر می آید که عبادات قابلیت تنعم را دارد، ولی ما عبادات را به گونه ای به جا می آوریم که گویا شلاق بالای سر ما است، و از ترس این که واجب است و اگر به جا نیاوریم به جهنم می روی گویا داروی تلخی را از روی ناچاری می خوریم که بدون آن بیماری رفع نمی شود و ناچار به خوردن آن هستیم.

آقای عربی، دوای تلخ به او می دادند، می خورد و با تمسخر می گفت: عسل است! عسل است!

با این که به حسب ظاهر از جمله ی فانکم تتنعمون بها فی الآخرة استفاده می شود که تنعم به عبادت در دنیا ممکن است، و همین تنعم در دنیا انعکاسی در تنعم آخرتی دارد، یا سبب بالایی تنعمات آخرتی است، یعنی عمقا بالاتر است نه حسا.

575 بدانم و بمیرم بهتر از آن است که ندانسته بمیرم!

ما دوستدار علم نیستیم؛ چون علم به کام ما شیرین نیست، همانند مریضی که دهان او آفت دارد و شیرینی به کامش تلخ است، ما نیز همین گونه هستیم، لذا طعم شیرینی علم را احساس نمی کنیم و لذت علم را نمی چشیم و آن چنان که باید طالب و تشنه ی آن نیستم، به عکس مال و ثروت دنیا.

صاحب کشف اللثام رحمه‌الله در سنین پانزده سالگی می نویسد که: خیلی از کتاب ها از جمله کشف اللثام را تالیف کردم و از مرحوم فخر المتقین و یا دیگری (725) نقل شده که: در سنین کودکی برای او فتح باب شده، ولی آفات روزگار مانع بقا و ادامه ی آن حالت شده است.

شاگردی در وقت احتضار، مساله ی ارث اجداد ثمانیه را از استاد خود سئوال می کرد و می گفت: بدانم و بمیرم بهتر از آن است که ندانسته بمیرم!

576 به این درنده ها بگو!

یکی از علمای بزرگ نقل می کرد که در زمان بلشویکی ها در روسیه شخصی به من گفت: در قفقاز سه شهز بزرگ بود که من به آن ها رفت و آمد می کردم: بخارا، تفلیس و ایروان. می گفت: در تفلیس که شهر بسیار بزرگ و پر جمعیتی است، با عده ای از نصاری به قطار و یا وسیله ی نقلیه ی دیگر سوار بودیم. در این هنگام کشیش بزرگ آن ها که شاید در تمام شهر دو سه کشیش بیش نبود، با زنار و تشکیلات مفصل از دور آمد، وقتی وارد شد، هیچ کس به او اعتنا نکرد، با آن که سرنشین ها غالبا نصرانی بودند. آن آقا می گوید: من که در آن زمان جوان بودم، از جا بلند شدم و جای خود را به او دادم. کشیش گفت: برای چه بلند شدی و جایت را به من دادی؟ گفتم: چون تابع پیغمبری هستم که ما را به احترام روحانیون دستور داده است.

کشیش مدتی سر به زیر انداخت سپس سر بلند کرد و گفت: لطفا دو مرتبه بگو، برای چه بلند شدی؟ گفتم به جهت این که پیغمبر ما مسلمان ها دستور داده اند به روحانیون احترام کنیم. نگاهی به اطرافیان کرد و گفت: به این درنده ها بگو، به این درنده ها بگو!

بلشویکی یعنی لا دینی. از این قضیه معلوم می شود که آن ها با مطلق ادیان مخالفند؛ نه با خصوص اسلام.

577 بهترین راه تحصیل مقامات و کرامات

آیا می شود کار ما درست شود و به مقام کمال و معرفت برسیم بدون این که از دنیا و از زندگی اجتماعی و از صنعت و حرفه ی خود دست برداریم و به غارها و بیابان ها برویم و همیشه در آن جا با عزلت و کناره گیری از مردم و جامعه مشغول به عبادات معهوده و اوراد و ادعیه ماثوره باشیم؟ هر چند از آیه ی شریفه ی ( و رهبانیة ابتدعوها ما کتبنها علیهم الا ابتغا رضون الله ) (726) ؛ (و رهبانیتی را که آنان نوآوری نمودند، ما بر آن ها ننوشته و واجب ننموده بودیم، مگر برای نیل به خشنودی خدا.) اجمالا استفاده می شود خدا از رهبانیت راضی است.

انسان تا زمانی که به ی ک شغل اجتماعی مشغول است نمی تواند به عبادات و ادعیه و... مشغول باشد. آیا راه این است که مستغنی شود و خلوت کند و مشغول عبادت و تذکر باشد، و یا این که:

کن فی الناس و لا تکن معهم. (727)

در میان مردم باش و با آن ها مباش.

آیا با وجود اشتغالات اجتماعی می توان عبادات، از قبیل قرائت قرآن و نماز و... را که حدی ندارد، انجام داد؟! البته بوده اند کسانی که در شبانه روز یک ختم قرآن می کردند. آیا چیزی هست که جایگزین اشتغالات سنگینی که اهل ریاضت انجام می دهند بشود، اشتغالاتی که با بودن در اجتماع جمع نمی شود، مگر این که انسان از اجتماع کناره بگیرد و از لوازم زندگی اجتماعی مانند ازدواج و رسیدگی به افراد واجب النفقه شانه خالی کند؟! گذشته از این که اساسا کار مشکلی است انسان بتواند اموالش را در زمان حیات بین اهل و عیالش تقسیم کند و از اجتماع کناره بگیرد، آیا اصلا این کار جایز است یا خیر؟! زیرا شاید موجب ترک واجبات شود.

در هر حال، آیا راهی وجود دارد که انسان بتواند به سبب آن ترک دنیا نکند و با این حال از سخط و خشم خدا مامون و به رضای خدا مطمئن باشد، و نتیجه ی کار راهبان تارک دنیا، یعنی ( ابتغا رضون الله ) (728) را حایز گردد؟ یعنی نظیر کسانی باشد که رهبانیت ندارند و در اجتماع هستند و فقط مندوبات و مستحبات عادی را انجام می دهند، ولی نتیجه ی کارهای طولانی و دشوار آن ها را حایزاند؟

آیا چنین چیزی امکان دارد؟ آیا این گونه راه بدون تحمل کارهای سنگین اهل ریاضت وجود دارد؟ زیرا بعضی از علمای بسیار بزرگوار بوده اند که در اجتماع بوده اند و به درس های متعارف حوزه از قبیل بحث، مطالعه و... اشتغال داشته اند، و با این حال اگر مقامات بیشتری از دیگران نداشته باشند، حداقل کم نداشته اند، یعنی اعلمیتشان از دیگران کالمسلم، و مقاماتشان بسیار بسیار عالی بوده است.

خیال نشود که در درس ها شرکت نمی کردند و یا درس نمی گفتند، بلکه قطع داریم که بیش از دیگران مشغول بوده اند و از کراماتی که از آن ها صادر و بعد از حیاتشان آشکار شده، برای ما قطع حاصل می شود که دارای مقامات عالیه بوده اند.

برای نمونه کراماتی از شیخ انصاری رحمه‌الله نقل شده که در زمان حیاتش به آن ها معروف نبوده اند. ذکر مرحوم شیخ رحمه‌الله برای نمونه است و گرنه الی ماشاالله از علما بوده اند که دارای کمالات علمی و عملی بوده اند و با این وجود فقه و اصول نیز بر دیگران تقدم داشته اند، صاحب مستدرک حاجی نوری رحمه‌الله عده ای را نام برده و شاید شهید ثانی رحمه‌الله هم از آن ها باشد که دارای مقامات عالیه معنویه بوده و در عین حال در علمیات هم قوی بوده اند و اقامه ی جماعت می کرده اند و در میان جامعه بوده و با مردم هم سر و کار داشته اند.

پاسخ این که: خیال می کنیم در این مطلب جای شک نیست که اگر انسان بدان موفق باشد برای او کافی است و تمام مطالب و نتایج ریاضات شاقه و دشوار را دارد. و آن مطلب این است که انسان خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه ی احوال مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه ی کارها و احوال خود ناظر بداند. خدا می داند این حالت مراقبه و توجه، چه تاثیراتی در روح انسان و در تحصیل علم و معرفت دارد!

578 هر قدر این درک حضور تقویت شود...

به حکم الحکمة ضآلة المؤمن، فلیاخذها ولو من الکافر.؛ (729) (حکمت گمشده ی مؤمن است، لذا مؤمن باید آن را ولو از کافر فرا گیرد.) با تامل در احوال دیگران حتی کافران برای انسان تنبه حاصل می شود.

نقل شده که دو نفر مرد و زن از کفار محض، با یکدیگر مواعده ی خلاف دین و شرع می گذارند و جای خلوتی پیدا می کنند که هیچ مانعی وجود نداشته است، با این وجود یکی از آن ها (مرد یا زن) مطلع می شود که روی صورت بت آن ها باز است و مثلا ما را نگاه می کند. لذا بلند می شود و جامه ای بر صورت بت می اندازد تا به اصطلاح آن ها را نبیند.

این داستان چه قدر عبرت است برای مؤمن! آن کافر صورت بتی را که هیچ نمی داند می پوشاند. بنابراین، ما اگر خدا را همه جا حاضر و ناظر ببینیم چگونه باید باشیم؟! از نگاه ی ک انسان عادی هراس داریم، و به خاطر عدم اطلاع افراد معمولی در را می بندیم، بلکه از طفل حیا می کنیم چه رسد به نظر خدا.

با توجه به فلیاخذها و لو من الکافر. از این ماجرا باید عبرت بگیریم که در برابر ذاتی که حیلولت و جدایی او از ما محال است و در همه جا حاضر و بر ما ناظر است، چگونه باید باشیم و مرتکب معاصی نشویم؟!

هر قدر این درک حضور تقویت شود، انسان محفوظتر و مامون تر است؛ و هر قدر تضعیف شود، مصونیت و مامونیت او کمتر است.

579 ماهی یک نماز بخوانید کافی است!

آقایی به بمبئی رفته بود و دیده بود در یک محله همه شیعه هستند ولی نماز نمی خوانند، به آن ها گفته بود: طوری نیست اگر ماهی یک نماز بخوانید کافی است! البته چنین فتوی و دستوری نیاز به جرات و یقین دارد. لذا همه گفتند: این که چیزی نیست، و ماهی یک نماز خواندند. مدت ها بدین منوال ماهی یک نماز می خواندند تا این که آن آقا به آن ها گفت: هفته ای یک نماز. مدت ها گذشت تا این که فرمود: شبانه روزی یک نماز. کم کم صبح و شام، تا این که نمازهای یومیه را با کمال سهولت و بدون هیچ صعوبتی به آن ها تعلیم نمود و آنان را را نمازخوان کرد و نتیجه ی مطلوب و نهایی را گرفت.

به ایشان گفته بودند: چگونه آن ها را در این مدت بی نماز گذاشتی؟ گفته بود: آن ها خود بی نماز بودند، من بی نماز نکردم، من با این روش آن ها را تدریجا نمازخوان کردم.

580 محبت نمی گذارد محب آرام بگیرد

زمانی که ما در کربلا بودیم، آقا شیخ عبدالله مامقانی رحمه‌الله در قید حیات بودند. گفته می شد که ایشان شبانه روزی چهار ساعت می خوابید، ولی در کتاب رجالش نوشته است: تالیف این کتاب سه سال طول کشید و من در این مدت، شبانه روزی سه ساعت می خوابیدم!

این ها اتمام حجت است برای کسانی که خیال می کنند اگر خوابشان مقدار اندکی از هشت ساعت کم شود، می میرند.

شیخ آقا بزرگ تهرانی رحمه‌الله هم در وقت تالیف، نشسته می خوابید. ایشان هر روز مقداری می نوشت، حتی روزی که وفات کرده بود، به ی ک پهلو تکیه نموده ومقداری نوشته بود.

آقایی نیز از پدرش نقل می کرد که سه سال نشسته می خوابیدم و در این مدت رختخواب خود را برای خواب باز نکردم.

این گونه عاشق علم و عاشق عمل بودند! آیا این کم خوابی و پر کاری ها بدون محبت ممکن است؟! البته امکان دارد کسی از ناراحتی نخوابد، اما آن کجا و راه محبت کجا که اصلا نمی گذارد محب آرام بگیرد!

581 هر که در طوفان بگیرد دامن تسلیم یار...

عده ای همیشه می خواهند چیز تازه ای به آن ها ارایه شود، غافل از این که ما همه چیز داریم و همه چیز در نزد ما وجود دارد، باید بدانیم که هر کدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم، و این مسافت در افراد متفاوت است و هر کس مسافتی تا مقصد خود دارد، لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گران تر و سنگین تر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بعد مسافت تا مقصد است، و گرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم.

ملاحظه ی این مطلب خیلی مهم است که به واسطه ی آن، راه های سعادت به روی ما گشوده می شود: هر که در طوفان بگیرد دامن تسلیم یار...

582 پول حمام را از زیر فرش بردار و بروغسل کن

آقایی مکاسب می گفته است: شخصی جنبی وارد محل درس می شود. استاد می فرماید: امروز دیگر درس نمی گویم. و شاید علتش را بیان کرده بود.

مرحوم وحید بهبهانی بعد از درس به ی کی از شاگردان خود فرمود: بمان. سپس به ایشان فرمود: بعد از این بدون غسل در مجلس درس حاضر مشو. زیر فرشی که نشسته ای پول حمام است، بردار و برو حمام و غسل کن.

ولی حال ما فرق کرده است و ما پسران آن پدران محسوب نمی شویم و هیچ سنخیتی با آن ها نداریم.

583 لزوم رسیدگی به حال نیازمندان و جمع آوری اعانه ها

در روایت آمده است:

انما یرحم الله من عباده الرحما (730)

خداوند تنها به بندگان مهربانش، رحم می کند.

باید همه از حال یکدیگر باخبر باشند، نه این که خصوص اهل علم از همدیگر تفقد کنند و از احوال یکدیگر باخبر باشند.

شاید یکی از حکم حضور در جماعت هم این باشد که از حال یکدیگر باخبر باشند و به همدیگر رسیدگی کنند، و از هم دور نشوند و از یکدیگر غافل نباشند، تا اگر بیچاره ای در میان آن ها پیدا شد، در فکر رفع بیچارگی او باشند.

اگر برای این منظور از هر نفر در یک روز یا یک ماه، یک تومان مثلا گرفته شود - که چیزی نیست - خدا می داند مثلا از یک شهر چند میلیونی چه قدر جمع می شود و چه قدر گرفتاری ها از محرومان جامعه رفع می شود. این ها توفیقاتی است که شاید اگر مرحوم کاشف الغطا بود آن را واجب می کرد، زیرا او جرات داشت که چنین فتوای کثیر الانتفاع را بدهد. زیرا خدا می داند این گونه جمع آوری ها چه قدر فایده دارد، و چه قدر رفع مضار می کند! روزی یک تومان چیزی نیست و برای هر کس میسور است؛ ولی چه کنیم که اطمینان از همدیگر سلب شده و از یکدیگر خاطر جمع نیستیم!

584 لزوم تشکیل هیئت ها برای کمک به محرومان

باید بنشینیم و فکر کنیم که چه کار کنیم تا محرومیت ها به تدریج از جامعه رفع شود. در بعضی از شهرها هیات هایی تشکیل شده بود و افرادی به ایتام و بی سرپرست ها کمک می کردند. از ادامه اش خبر ندارم. این افراد هنگام کمک کردن نمی گفتند از کجاست، و فقط می گفتند: از طرف امام زمان عليه‌السلام است.

585 اگر نعمت فراوان نیست، قطعا بدانیم که شکر نکرده ایم

این همه ابتلائات و گرفتاریهای ما در اثر ناشکری وکفران نعمت های ما است؛ زیرا خداوند سبحان می فرماید:

( و لئن کفرتم ان عذابی لشدید ) (731)

اگر سپاسگزاری کنید، قطعا نعمت خود را برای شما زیاد می کنم؛ و اگر ناسپاسی کنید، به راستی که عذاب من سخت و شدید است.

یعنی: شکر، موجب ازدیاد نعمت هاست، و اگر شکر نکردید خبری از ازدیاد نیست، لذا اگر دیدیم ازدیاد نیست، شک نکنیم و بدانیم که شکر نیست؛ چرا که ازدیاد نعمت معلول علت است که همان شکر است. پس اگر معلول (یعنی ازدیاد) نیست، برای آن است که علت آن - که شکر است - نیست.

شکر، معنای وسیعی دارد و منظور از آن طاعت خداست، فقط الحمدلله زبانی نیست، هر چند آن هم یکی از مراتب شکر است. طاعت خدا، شکر خدا است. بنابراین، (لن شکرتم لازیدنکم) یعنی: (لئن اطعتم لازیدنکم) و (و لئن کفرتم) یعنی لئن عصیتم و خالفتم، (ان عذابی لشدید)

سپاسگزاری از نعمت به معنای طاعت خداست که موجب افزایش نعمت می شود، کفران نعمت هم به معنای عصیان الهی و موجب عذاب از ناحیه ی او است. پس هر جا گرفتاری و بلایی و عذابی بر سر ما آمد، بدانیم جلوتر از آن، زمینه ی گره و گرفتاری و ابتلا را خود فراهم کرده ایم؛ یا با ترک واجب، و یا با ارتکاب کار حرام، و یا ترک مستحب خیلی شدید و مؤ کد، و یا با انجام شبهات.

اگر ما الان به حسب ظاهر همین که بدانیم تارک واجب یا فاعل حرام نیستیم، جا دارد کلاهمان را از شادمانی به هوا بیندازیم.

586 مشخص کردن وقت ظهور

در تفسیر برهان سید هاشم بحرانی رحمه‌الله در ذیل آیه ی شریفه ( المص ) (732) و نیز در غایة المرام (733) به مناسبتی درباره ی وقت و علایم ظهور روایت مشکلی به حساب حروف نقل می کند که با قواعد نظری عقلی باید بررسی شود، و در آخرش دارد:

فافهم ذلک و اکتمه الا من اهله. (734)

پس آن را بفهم و جز از اهلش نهان کن.

اگر این روایت وضعیاتش (از حیث صدور، روایت و سند) درست باشد از آن استفاده می شود که کذب الوقاتون (735) یعنی مشخص کنندگان وقت ظهور، برای غیر اهل، دروغگو هستند، نه به طور مطلق.

این روایت روز و ماه و سال و محل و ساعت ظهور را یک جا بیان می کند. بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت حساب و شماره ی سال و... را ذکر نموده باشد، ندیده ام.

حسابی هم از تاریخ انقراض بنی العباس تا زمان ظهور برای راوی بیان کرده که خیلی زحمت می خواهد که انسان از آن نتیجه ی مطلوب را بگیرد. می فرماید: در فلان سال حکومت بنی امیه زایل می شود، راوی می گوید: تصدیقش را فهمیدم و...

اگر کسی بتواند در این روایت زحمت بکشد، حتی سال و ماه و... را به دست می آورد منتهی محتاج اعمال دقت و فکر و قراین عقلیه است.

سئوال: حضرتعالی از آن روایت چه سالی را به دست آورده اید؟

جواب: روی حسابی که بنده به دست آورده ام احتمال می دهم بین سال های 1414 یا 1415 ه. ق مستقر باشد. شاید مقدمه و زمینه ی ظهور در آن سال ها فراهم شود، چنان که سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین می کند که بعد از سی سال اتفاق افتاده، و آن سال که تعیین شده سال مقدمه ی انقراض و تزلزل حکومت آن هاست نه انقراض فعلی. نقل کردند: یکی از علما که مدت هاست وفات کرده فرموده است: ظهور آن حضرت در سال دو چهارده کنار هم - یعنی 1414 ه. ق - است.

587 کشتار قبل از ظهور

بعضی خیال می کنند، وقتی که حضرت ظهور می کند، کشتار واقع می شود، ولی چنین نیست بلکه کشتار قبل از ظهور آن حضرت است. (736)

در روایتی آمده است: سفیانی. صد و هفتاد هزار نفر را در فلان محله ی ا منطقه ی عراق می کشد. (737)

588 لزوم دعای فرج حتی برای اهل شقاوت و گناهکاران

خیال می کردیم که دعای تعجیل فرج، تعلیق به عدم شقاوت دعاکننده است، ولی چنین نیست؛ زیرا اگر حضرت غائب عليه‌السلام ظهور کند مگر انسان از شقاوت بیرون می آید؟! ولی ظهور آن حضرت برای مؤمنین فرج و گشایش خواهد بود. وقتی انسان خودش در آب و گل فرو رفته باشد، اگر عالم را آب فرا گیرد، آیا او نجات می یابد؟! وقتی حضرت ظهور می کند می پرسد: این کار آشکار را چرا انجام دادی؟ معلوم نیست از کارهای پنهانی جست و جو کند.

589 ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از حضرت غائب - علیهالسلام

کجا رفتند کسانی که با صاحب الزمان عليه‌السلام ارتباط داشتند؟ ما خود را بیچاره کرده ایم که قطع ارتباط نموده ایم و گویا هیچ چیز نداریم، آیا آن ها از ما فقیرتر بودند؟! اگر بفرمایید: به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید، و او به همین از ما راضی است؛ زیرا:

اورع الناس من تورع عن المحرمات. (738)

پرهیزگارترین مردم، کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد.

ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

590 چه می شد اگر کسی را داشتیم که...

چه قدر محرومیت است برای ما که که برای فهم یک مساله چهل روز درس را طول می دهیم؟! آن آقا شانزده روز مباحثه ی درس خارج از ایام تحصیلی را که با محاسبه ی تعطیلی ها یک ماه می شد، برای یک مساله طول دادند، و آخرش با احتیاط از مساله خارج شدند و نتوانستند حکم واقعی آن را به دست آورند و فتوی بدهند!

چه می شد اگر کسی را داشتیم که عالم به حقایق و شریعت بود و فیض حضور او را نیز داشتیم تا در زمان کم، احکام را به ما تعلیم می کرد، و نمی گفت: نمی دانم و یا این که: آیا چنین است و یا نیست، و احتیاط کنید! و به جای این همه سرگردانی و حیرت و صرف وقت در تحصیل و تعلیم، به عمل می پرداختیم و مشغول عمل می شدیم! و به معرفت خدا که برای او آفریده شده ایم دست می یافتیم. کاری کردیم که خود را از منابع فیض و رحمت و چشمه های نور و حکمت محروم ساختیم و از روز اول تا به حال عترت را کنار گذاشتیم و نخواستیم از آن ها پیروی کنیم و در راه آن ها باشیم!

591 دعای فرج، دوای دردهای ما است

دعای تعجیل فرج دوای دردهای ما است، در روایت است که: در آخر الزمان همه هلاک می شوند،

الا من دعا بالفرج. (739)

مگر کسانی که برای [تعجیل] فرج دعا کنند.

ائمه ی ما عليهم‌السلام با این بیان خیلی به اهل ایمان و شیعیان عنایت کرده اند تا خود را بشناساند. علامت گذاری برای آن ها است، یعنی اگر برای فرج دعا می کنید، علامت آن است که هنوز ایمانتان پابرجاست.

دستورهای عجیب و غریب دیگر هم داده اند، زیرا در آخرالزمان گرفتاری اهل ایمان خیلی سخت می شود به حدی که در روایت آمده است:

بعد ما ملئت ظلما و جورا. (740)

بعد از آن که زمین از جور و ستم پر می شود.

و شاید در روایت وارد شده باشد که:

ینکره اکثر من قال بامامته! (741)

بیشتر کسانی که اعتقاد به امامت آن حضرت دارند، او را انکار می کنند. یعنی بیشتر مردم از اعتقاد و ایمان به امامت بر می گردند.

هم چنین فرموده اند که در آخر الزمان این دعای فرج را که دعای تثبیت در دین است، بخوانیم:

یا الله، یا رحمان، یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک. (742)

ای خدا، ای رحمت گستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده ی دل ها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار گردان.

یعنی آن مرتبه ای از ایمان را که به من منت هادی، حفظ کن، نه این که مسلمان باشد و به همان باقی باشد، چون این معنا تثبیت در دین نیست.

این توسلات، عزاداری ها، سوگواری ها و زیارت قبور اهل بیت عليهم‌السلام علامت آن است که اهل ایمان به آن ها اتصال و الصاق دارند و هنوز از آن ها منحرف نشده اند؛ لذا کفار و دست نشانده های آن ها دستور داشتند که بین مسلمانان و قرآن - تا چه برسد به مساجد و تکایا و مجالس عزا و روضه خوانی - جدایی بیندازند، زیرا همه ی این ها ضد خواسته های سلاطین جور بود، لذا فرمان هدم قبور یا تعطیلی مجالس روضه خوانی را دادند.

روز هشتم ماه شوال که روز هدم قبور ائمه ی بقیع عليهم‌السلام است قاعدتا روز تعطیلی حوزه ی علمیه نجف بود، ولی ما کم کم عادت کردیم و برای ما عادی شد.!

592 هر چند از فیض حضور غایبیم، ولی...

هر چند حضرت حجت - عجل الله تعالی فرجه الشریف - از ما غایب و ما از فیض حضور آن حضرت محرومیم، ولی اعمال مطابق یا مخالف دفتر و راه و رسم آن حضرت را می دانیم و این که آیا آن بزرگوار را با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی هر چند ضعیف خدمتش می فرستیم، و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت می کنیم.

با این که در مال آن حضرت (743) تصرف می کنیم، دیده و شنیده شده که حضرت در تصرف ما ترتیب اثر داده و در حیف و میل آن به کسی اعتراض نموده باشند. گویا مال آن حضرت را مال او نمی دانیم و گویا آن حضرت این مال را مال خود نمی داند که به ما اعتراض نمی کند!

593 حدیث کسا و حضور حضرت غائب عليه‌السلام

شخصی نقل کرد که: نسخه ای از حدیث کسا را پیدا کرده است که از شرایطش روشن کردن عود در مجلس است، هر کس آن را بخواند، حضرت حجت عليه‌السلام و انوار خمسه ی طیبه در آن مجلس حاضر می شوند، و الان یک سال است که آن شخص وفات کرده است.

آیا ما نباید در توجه به خدا، به سفیر و ولی او متوسل شویم؟!

594 همه باید سایه ی ظلم و جور را احساس کنند

از این خونریزی هایی که پیش از ظهور حضرت حجت عليه‌السلام واقع می شود، معلوم می گردد که ظهور آن حضرت مانع از خونریزی است، چون همه طوعا یا کرها (744) تابع آن حضرت خواهند شد. و نیز معلوم می شود که آن قدر باید ظلم و خونریزی صورت بگیرد که برای همه روشن گردد که ملئت ظلما و جورا؛ (745) (زمین از جور و ستم پر شد.) و همه ی اهل زمین در هر کجا که باشند احساس کنند سایه ی ظلم و جور بر سر آن هاست و همه ی جهانیان حتی کفار، در فشار ظلم و ستم به سر ببرند و به انتظار و ظهور فرج و مصلح باشند.

ائمه ی ما عليهم‌السلام در روایات به ما خبر داده اند که: خیلی از اهل ایمان و عقیده در اثر ابتلائات بر می گردند. (746) خدا کند ایمان ما تا آن وقت باقی بماند، و گرنه اگر ظهور هم نزدیک باشد ولی ایمان ما زایل شده باشد، دیگر ما را چه با ظهور آن حضرت و حضرت را چه با ما؟!

حضرت استاد - مدظله - در جای دیگر فرمودند: برای مؤمنین تثبیت در دین و ایمان و ثبات قدم تا ظهور آن حضرت، از ظهور آن حضرت مهم تر است.

595 تضرع به هنگام بلا

خداوند، بلاها را بدون مصلحت و ملاک نمی فرستد، و برای رفع آن ها دعا لازم است. خداوند سبحان می فرماید:

( فلولا اذ جاهم باسنا تضرعوا ) (747)

پس ای کاش آن هنگام که سختی ای از سوی ما برای آن ها می آمد، تضرع و زاری می نمودند.

یعنی باس و سختی و فشار، باس ما و از طرف ما است و ما آن را برای شما فرو می فرستیم برای این که به درگاه ما تضرع کنید و به ما روی آورید و از ما درخواست کنید و دعا نمایید. چرا چنین نیستید؟!

596 دعا مشروط به توبه است یا نه

سئوال: چرا این همه دعا می کنیم و مستجاب نمی شود و ملایکه باز می گویند: چرا دعا نمی کنید؟!

جواب: زیرا استجابت دعا شرطش توبه است، لذا ملایکه می گویند: این مشروط (دعا) را با شرطش (توبه) چرا به جا نمی آورید تا مستجاب شود؟ و چرا دعای تائب و دعای با توبه نمی کنید؟!

597 دعایی که مشروط به توبه نیست!

البته فرق است بین که با حالت تمرد و سرکشی بگوییم: توبه نمی کنیم ولی آن چه را که می خواهیم به ما بده، زیرا این خلاف عبودیت و بندگی است؛ و بین این که بگوییم: خدایا، ما تائب به توبه ی حقیقی نیستیم، ولی طاقت بلا را هم نداریم و رفع آن را از تو می خواهیم، ما گناه کاریم و به گناه خود اقرار می کنیم، از ما توبه بر نمی آید و توبه مان حقیقی و دائمی نیست. مسلما منکر و متمرد با مقر و معترف و منقاد فرق دارند؛ چرا که این گونه خواستن و اجابت و عطا کردن خداوند از باب تفضل است، و جدای از باب شرط و مشروط، و مشروط بودن دعا به توبه است. به این صورت که بگوییم: بارالها، ما مستوجب رحمت نیستیم و اقرار می کنیم که اهلیت آن را نداریم، ولی: تو اهلیت آن را داری و:

تجد من تعذبه غیری. و لا اجد من یرحمنی سواک. (748)

تو کسی جز من را پیدا می کنی که عذاب کنی، ولی من غیر از تو کسی را نمی یابم که به من رحم کند.

598 شیعه غرق در نور است!

دعاهایی که در ماه شعبان وارد شده، کمتر از دعاهای ماه رجب نیست. شیعه را با داشتتن این همه ادعیه ی ماثوره از اهل بیت عليهم‌السلام غرق در نور می بینیم.

599 معانی و لذکر الله اکبر

در آیه ی شریفه ی ( ان الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر و لذکر الله اکبر ) (749) ؛ (نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد، و قطعا یاد خدا بزرگتر است.) جمله ی (تنهی عن الفحشا) اشاره به تخلیه، و عبارت (و لذکر الله اکبر) یعنی یاد کردن بنده از خدا، اشاره به تحلیه است. در روایت آمده است:

لذکر الله العبد اکبر من غیر ذکره [یا] من ذکر غیره. (750)

که مصدر اضافه به فاعل شده است یعنی: یاد کردن خدا از بنده، از غیر ذکر او، یا از ذکر غیر او بزرگتر است.

و در بعضی از روایات، ذکر الله (751) در مقابل ذکر الناس ذکر شده است، یعنی ذکر الله اکبر من ذکر الناس؛ (یاد خدا از یاد کردن مردم بزرگتر است.)

بنابراین، هر کس مردم را یاد کند و از آن ها بترسد و یا دوست داشته باشد و یا به سوی آن ها بگریزد و یا از آن ها فرار کند، به ی اد خدا نیست.

در نماز و عبادات عنایت به ذکر الله و توجه به خدا نیست، بلکه عنایت به عدم توجه به غیر شده که توجه به او است، زیرا اگر بنده توجه و ارتباطش را از غیر خدا قطع کند، ارتباطش با خدا قهری است.

ممکن است (و لذکر الله اکبر) اشاره به تعرض (752) آیات انفسی در (و فی انفسهم) (753) باشد، در مقابل آیات آفاقی (فی الافاق) (754) برای استدلال به وجود غیبی واجب، هر چند وجود نفس هم از آیات آفاقی و از موجودات خارجی است، نظیر آفتاب، ماه، ابر، باران، کواکب، زمین و آسمان.

اگر (و لذکر الله اکبر) به معنای ذکر العبد لله باشد، (755) منظور ذکر قلبی است. و بهترین لفظی که در مقام لفظ حکایت از آن ذکر قلبی کند، از میان تمام اسمای حسنی لفظ جلاله ی الله است؛ بلکه به حسب لغت می شود گفت: ذکر الله از قبیل اضافه ی مصدر به مفعول است، و مذکور به ذکر، در آیه ذکر شده است، که لفظ جلاله ی الله حاکی از آن است.

600 وز یاد او چنان شدم که او شدم

در ذکر الله و یاد خدا، اهلش می دانند که چه اتفاقی می افتد. همین قدر خودش، خودش می شود، وز یاد او چنان شدم که او شدم چنان که خداوند سبحان می فرماید:

( کل شی ء هالک الا وجهه. ) (756)

هر چیز جز روی [ یعنی: ذات و یا اسما و صفات] او نابود است.

و نیز می فرماید:

( فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین... ) (757)

هیچ کس نمی داند که چه چشم روشنی هایی برای آن ها مخفی شده است.

و آیه ی شریفه ی ( الا بذکر الله تطمئن القلوب ) (758) ؛ (هان! تنها با یاد خدا دل ها آرام می گیرند) به حسب حصر مستفاد از تقدیم ما حقه التاخیر، سبب اطمینان و آرامش دل ها را منحصرا ذکر الله می داند، و از میان اسما هم خصوص الله ذکر شده است. عجب آیه ای است که جامعیت و مانعیت دارد!

بنابراین، آیا ما که آرامش نداریم، می توانیم بگوییم ذاکریم؟! آیا می شود تمام بزرگان و علما در دعوی این گونه مطالب اشتباه کرده باشند؟! آیا در امور تکوینیه این همه اشتباه از عقلا ممکن است؟! آیا ممکن است عاقلی به جای حمام، لباس های خود را در مسجد بیرون بیاورد؟ و یا در حمام، به جای مسجد به نماز بایستد؟! و به ماست بگوید چه فسنجان خوبی؟! یا به فسنجان بگوید چه ماست شیرینی؟! آیا ممکن است چنین اشتباهاتی در امور تکوینیه از عقلا صادر شود؟ اگر ممکن نیست، پس مشاهدات و حالاتی که آن ها از مراتب شهود و معرفت ادعا می کنند، نیز خطا و اشتباه نیست، بلکه واقعیت دارد، و ما که از حالات و مشاهدات آن ها محرومیم نباید منکر آن ها باشیم.