در محضر آیت الله بهجت

در محضر آیت الله بهجت0%

در محضر آیت الله بهجت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

در محضر آیت الله بهجت

نویسنده: محمد حسین رخشاد
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 38818
دانلود: 2771

توضیحات:

در محضر آیت الله بهجت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38818 / دانلود: 2771
اندازه اندازه اندازه
در محضر آیت الله بهجت

در محضر آیت الله بهجت

نویسنده:
فارسی

1 ذکر الله حدی ندارد

هر عمل خیری، حدی از آن مطلوب است که اگر از آن حد گذشت، ضدش حاصل می شود، یعنی اگر انسان پایین تر از حد مطلوب انجام داد قاصر و یا مقصر است، و اگر بالاتر از حد مطلوب بود، به صعوبت مبتلا می شود، تا این که به حدی می رسد که غیر ممکن و غیر مقدور بشر می گردد. مانند نماز که بدن انسان طاقت زیاد نماز خواندن را ندارد، و یا مزاحم خیراتی است که به سبب نماز از انسان فوت می شوند، به گونه ای که دیگر انسان نمی تواند آن ها را مثل گذشته انجام دهد. سایر خیرات و طاعات نیز این گونه است، به جز ذکر الله چنان که در روایت دارد که حدی برای آن نیست. (2)

البته مقصود ذکر لسانی نیست، زیرا در اثر آن نیز اعضا و جوارح انسان به ملالت و ضعف و عجز و سستی دچار می شوند، بلکه ذکر الله که حدی ندارد اعم از ذکر قلبی و لسانی، بلکه اعم از ذکر بدنی است، چون تمام طاعات و همه ی آن چه مرضی خداست ذکر الله است، و این گونه با همه ی طاعات جمع، و با هر نوع طاعت پیاده می شود، نظیر قضای حوایج، ادای واجبات، ادای واجبات، بلکه به جا آوردن مستحبات، که نزد اهلش ذکر الله است، بلکه ترک مکروهات و محرمات هم ذکر الله است. در آن روایت از امام صادق عليه‌السلام آمده است:

من اشد ما فرض الله علی خلقه، ذکر الله کثیرا. ثم قال: لا اعنی سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر و ان کان منه، و لکن ذکر الله عند ما احل و حرم. (3)

از سخت ترین چیزهایی که خداوند بر خلق واجب نموده، ذکر بسیار خداوند است. سپس فرمود: مقصودم سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست، هر چند این ها نیز از یاد خداست؛ بلکه منظورم یاد خدا هنگام حلال و حرام او است.

یعنی ذکر قلبی محض. آیا واقعا سبحان الله است و اشد تذکیرا؛ (بیشتر انسان را به ی اد خدا می آورد) است، و یا این گفتار حضرت یوسف عليه‌السلام که:

( معاذ الله انه، ربی احسن مثوای انه، لا یفلح الظلمون ) (4)

پناه بر خدا! او پروردگار من است، و جایگاهم را نیکو قرار داده است، و ستمکاران هرگز رستگار نمی شوند.

بسم الله بفرمایید، کار گذشته بود که قرآن می فرماید:

( و هم بها لولآ ان رءا برهن ربه ) (5)

حضرت یوسف عليه‌السلام نیز آهنگ او را می کرد، اگر برهان و نشانه ی روشن پروردگارش را نمی دید.

آیا همه اش به اختیار او بود، یا خدا حفظ کرد؟ چه کار کرد؟ آیا کاری کرد جز این که برهان رب را دید. البته قطعا هزارها کار پیش از آن انجام داده بود تا اسباب برهان رب را در اوقات خلوت تحصیل کرده بود، که در آن موقعیت حساس برهان رب را دید.

2 افعال انسان در عین اختیاری بودن، به توفیق الهی انجام می گیرد

اگر توفیق و دستگیری خدا نباشد، مگر کارهای اختیاری انسان انجام می گیرد؟! باید دستگیری و توفیق از ناحیه ی خدا باشد، تا با اعمال اختیار و اراده از ناحیه ی بنده، کارهای اختیاری انجام گیرد. تازه انجام افعال اختیاری مشروط به بقای حیات و صحت و عدم موانع است. مثلا برای انجام نماز باید بنده ساجد و... باشد و عنوان سجود به قیام مبدل شود و شخص قائم، راکع و ساجد گردد، این ها هم همه از او تعالی و به او است؛ زیرا وجود و ایجاد، تا چه رسد به حرکات و سکنات، به او است؛ چنان که می فرماید:

( و ما رمیت اذا رمیت و لکن الله رمی ) (6)

آن هنگام که [سنگریزه ها را] پرتاب نمودی، این تو نبودی که انداختی، بلکه خدا انداخت.

ما همین اندازه می دانیم که خداوند امر فرموده و نهی کرده و ما در فعل و ترک مضطر نیستیم و بین افعال مضطر و غیر مضطر فاصله است. همین مصحح عقوبت است. و نیز بالوجدان ثابت است که خود را در مورد تکلیف، فاعل ما یشا و مختار و خالق فعل می دانیم، حال این که همگی مخلوق خداست و اختیار بنده نیز بر فرض ابقای خداست و باید خدا او را باقی بدارد تا فعل را عن ارادة و اختیار انجام دهد. و انسان فاعل ما به است نه فاعل ما منه (7) ولی خیال می کند که فاعل ما منه است و این که فعل از او صادر می شود، و حال این که نمی داند چه قدر طول می کشد و یا به آخر می رسد یا نه و یا موفق به انجام کار تا به آخر می شود یا نه؛ با این که از اول قصد انجام فعل تا آخر آن را دارد.

3 اگر عقرب روی دستشان بگذاری، آن ها را نمی گزد!

مرد سیاه پوستی در بغداد نوکر آقایی بود، به نجف نزد اساتید اخلاق آن جا رفت. وقتی برگشت یا وقتی که شخصی او را ملاقات کرد، به او گفت: از آقایان نجف چه دیدی و آن ها چه داشتند که ما را ترک کردی؟ گفت: در میان آن ها کسانی هستند که اگر عقرب را روی دستشان بگذاری، آن ها را نمی گزد. گفت اگر در دست تو بگذاریم اثر نمی کند؟ گفت: شاید. آن گاه دستور داد عقرب هفت دنده ی قهوه ای یا سیاهی را آوردند و روی دست نوکر سیاه گذاشتند، عقرب مکرر روی دست او بالا و پایین رفت و آمد، و هیچ در او اثر نکرد.

کرامات انسان از این ها بالاتر است. قرآن از زبان حضرت عیسی عليه‌السلام می فرماید:

( و ابری الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله ) (8)

نابینا و شخص مبتلا به پیسی را بهبودی می بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم.

و نیز می فرماید:

( و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ) (9)

شما را از آن چه می خورید و در خانه هایتان اندوخته می کنید مطلع می سازم. همه ی این ها به اذن الله است.

خدا می داند که آثار و منافع وجودی انسان تا چه حد است. خدا کند گرمی باطنی و انس باطنی به قرآن و دین و مقدمات و لوازم دینداری داشته باشیم، و کتاب و عترت ما را کافی باشد تا حقانیت دین نزد ما یقینی گردد، هم خودمان یقین داشته باشیم، و هم قابلیت داشته باشیم که دیگران را از اهل یقین کنیم.

4 مقربین از شوق بهشت جان سپرده اند و ما...

خداوند، در قرآن و غیر آن (10) به حدی بهشت و بهشتیان را در توصیف بالا برده که اگر کسی از شوق شنیدن آن، وفات کند، استبعاد ندارد! آیات جهنم نیز این گونه است، قرآن می فرماید:

( و لهم مقمع من حدید ) (11)

گرزهای آهنین برای [ زدن] آنان فراهم است.

که اگر انسان معاصی خود را در نظر بگیرد و بمیرد، مستبعد نیست!

البته ما با منکرین کار نداریم، ولی برخی از مقربین از شوق لقای بهشت مرده اند؛ زیرا شنیدن آیات رحمت و نعمت و یا عذاب و نقمت، در انسان موحد تکوینا اثر می گذارد، و او از مشوقات یا مخوفات جان می سپارد، با این همه این آیات در ما هیچ اثر نمی کند!

5 قرآن آینه ی بهشت و جهنم

اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد، با این همه ما این گونه بی تفاوت هستیم و به دنیا دل بسته ایم. ای کاش ما به التفاوت چیزی بود که ارزش جدا شدن از حق و پیوستن به باطل را داشت. دنیا و مقاماتش چه ارزش دارد؟ خدا می داند که صاحبان مقامات معنوی در اوقات خلوت و مناجات چه حالی دارند، و خاموشی فکر چگونه آن ها را در اثر مشاهده ی انوار الهی می سوزاند ولو در مدت کوتاه!

6 آیا می شود امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - چهار صد میلیون یاور داشته باشد و...

قرآن چه موجودی است که در مراتب مختلفه ی نزول، حکایت از شنیدنی ها و دیدنی ها می کند؛ عدیل قرآن (عترت) هم حکایت از نعمت های عالم می کند؛ ولی ما از غمخوار، هادی، حامی و ناصرهای خود قدردانی و شکرگذاری نمی کنیم و واسطه ی خیر را پی می کنیم؛ که:

( فعقروها ) (12)

پس ناقه را پی کردند.

و ائمه عليهم‌السلام را که ولی نعمت های ما و مجاری فیض هستند نمی توانیم مشاهده کنیم. امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - هم اگر بیاید با او همان معامله را می کنیم که با آبای طاهرینش کردیم. آیا می شود امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - چهارصد میلیون یاور داشته باشد و ظهور نکند؟!

7 چه کنیم که معصیت نکنیم؟

انجام طاعت و ترک معصیت به حسب ظاهر مشکل است، و سلمان شدن مشکل، بلکه کالمحال است، و لذا غیر از معصومین عليهم‌السلام همه به ترک طاعت و فعل معصیت مبتلا هستیم و معصوم بودن مثل این که نشدنی است، ولی در افراد بشر، شمر هم بسیار است؛ اما آیا چیزی هست که مطلب (13) را آسان کند؟

از اموری که خیلی سهل المؤونة و آسان است - ولو عمل بر خلاف قول باشد - این است که انسان ملاحظه کند و ببیند اگر ملتزم به طاعت و تارک معصیت باشد، آیا حال او مثل صورتی است که ترک طاعت و فعل معصیت می کند و آیا این حال مثل حالت اول است یا خیر؟ فرض کنید اگر انسان نزد رییس جمهور یا هر رییس مطلق، مقرب باشد، این برای او بهتر است و یا این که نزد یک فقیر تهی دست و محروم؟! آیا خوب است به ذاتی که موت و حیات و مرض و صحت و غنا و فقر به دست او است مراجعه کنیم و رابطه ی دوستی داشته باشیم، یا با کسی که خود محتاج و ناتوان و بیچاره است؟!

در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین این که با کسی که حیات و ممات، غنا و فقر و مرض و صحت و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و... به دست او است؛ مجالست کنیم یا با کسی که هیچ ندارد؟! انسان کدام را اختیار می کند و محبت وجدانیه (نه به حسب خوف نار یا شوق بهشت) با کدام طرف است؟

به حسب ظاهر بنده ی مطیع، پشتیبانش مثل کوه، محکم و استوار و منبع همه ی خیرات است، و بنده ی عاصی پشتیبانش محتاج تر از او و دشمن دانایی (شیطان) است که از دوست نادان بدتر است و صلاحدیدش تمام به زیان او است. نظیر شخصی که نزد کسی رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتی روزگار نجات دهد، او گفت: شایسته ترین کار برای شما اقدام به مرگ و خودکشی است! صلاح دیدش از این قبیل است که بگوید: صلاح و نجات شما در این است که قرص مرگ آور یا خواب آور بخورید تا راحت شوید! بنابراین، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستی و همنشینی با غنی قادر و دانای کریم هستیم، و در عزم بر معصیت عازم به رفاقت و همنشینی با فقیر عاجز جاهل و لئیم.

اگر این معنا را درست تشخیص دهیم و بفهمیم و به طور واضح و روشن باور کنیم، خواهیم فهمید که در اطاعت سود برده ایم، نه زیان و خسارت؛ به دلیل این که دیده ایم افرادی (و احی الموتی باذن الله) (14) ؛ (مردگان را به اذن خدا زنده می کنم.) و کراماتی از این قبیل را داشته اند و شدنی است و محال نیست و اختصاص به انبیا عليهم‌السلام هم ندارد، بلکه هر که از آن ها متابعت کند، می تواند از این راه به مقامات و کمالات و کرامات آن ها دست یابد، البته بدون تحدی نبوت و کذابیت مدعی آن؛ پس اگر انسان یقین کند و برای او واضح و آشکار شود که در طاعت، با غنی و قادر و کریم و... رفاقت کرده و در معصیت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هیچ گاه به معصیت تمایل پیدا نمی کند و از قصر شاهنشاهی و از کنار هرگونه ناز و نعمت و آبادی و آسایش به کاروانسرای خرابه و ویرانه نمی رود و با صاحب آن رفیق و همنشین نمی شود، در حالی که خود آن صاحبخانه هم راضی نیست که رفیق او و با او باشیم، و از هر چیز محروم گردیم!

بنابراین، برای تسهیل طاعت و اجتناب از معصیت راهی جز این نداریم که متوجه شویم و یقین کنیم که طاعت، نزدیکی به تمام نعمت ها و خوشی ها و دارایی ها و عزت ها و... است، و معصیت، عبارت است از محرومیت و ناخوشی و نداری و ذلت و...

8 نه، وفات نکرده است!

مرحوم آقا سید ابوطالب یکی از علمای اراک به مکه رفته بود، خبر وفاتش به مردم اراک رسید، مسجدها و تکیه ها را سیاه پوش کردند و عزاداری نمودند، و مجالس ختم برای ایشان گرفته شد. شخصی نزد مرحوم آقا نور آمد - همان کسی که استادش مرحوم نراقی (15) درباره ی او فرموده بود: مجتهد، تنها شهید اول رحمه‌الله است و من و تو. - و خبر وفات مرحوم ابوطالب را به ایشان داد، ایشان دست روی پیشانی گذاشت و سر به زیر انداخت و بعد از مقداری تامل فرمود: نه، وفات نکرده است. گفتند: آقا چه می فرمایید؟ خبر قطعی است، تمام شهر سیاه پوش است، و مردم برای او مجالس ختم و عزا برپا کرده اند. بار دیگر سر به زیر انداخت و توجه و تاملی نمود و سر برداشت و دوباره فرمود: وفات نکرده. عرض شد: شما از کجا خبر می دهید؟ فرموده بود: وقتی یکی از اعاظم از دنیا می رود، فرشته ای به تمام جاها خبر می دهد و صدای او شنیده می شود، و من صدای آن را نمی شنوم، و اکنون خبر و صدایی نمی آید. اگر ما پیرو علما بودیم، چنین بلاها به سر ما نمی آمد، یا اگر می آمد مثل جناب میثم بودیم (16) که هر چه بلا به سرش می آمد ایمانش قوی تر می گردید، بدون این که دست از ولایت بردارد، و حاضر نشد که حتی زنده بماند و برای این جهت هم تقیه نکرد! بلاد شیعه پر بود از این گونه علما آیا ما قدردان آن ها بودیم که از میان ما لا الی بدل (17) رفتند؟! شاید در زمان حیاتشان کسی پیدا نمی شد که از آن ها یک مساله هم بپرسد! این قدر کتوم و ناشناخته!

9 خواندن نامه توسط آخوند ملا فتح علی در جیب قاصد بدون نگاه کردن به آن

عده ای از علمای اصفهان برای مرحوم شیرازی بزرگ نامه نوشته بودند و از اهالی و یا از بعض علمای اصفهان - تردید از بنده است - گلایه کرده بودند که از فتوای تحریم تنباکو خیلی استقبال نکرده اند. قاصد در حالی که نامه در جیبش بود به خدمت مرحوم آخوند ملا فتح علی مشرف می شود، ایشان نامه ای را که در جیب قاصد بود بدون این که نگاه کنند از اول تا به آخر خوانده بودند! این همه علمای صاحب کرامات و مقامات علمیه و عملیه و لا الی بدل کجا رفتند و رخت بربستند و بساط آن ها از میان مردم برچیده شد و جای آن ها خالی ماند؟!

10 ذکر خدا

سئوال: معنای جمله ( فاذکرونی اذکرکم ) ؛ (18) (پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم.) چیست؟

جواب: در برخی تفاسیر، معنای آن این گونه ذکر شده است:

اذکرونی بالدعا اذکرکم بالاجابة. (19)

مرا با دعا یاد کنید، تا من نیز با اجابت آن، شما را یاد کنم.

و در روایات شارحه ی مرویه آمده است:

انا مع عبدی اذا ذکرنی؛ فمن ذکرنی فی نفسه، ذکرتة فی نفسی؛ و من ذکرنی فی ملا، ذکرته فی ملا خیر منه. (20)

هرگاه بنده ام مرا یاد کند، من با اویم. بنابراین، هر کس مرا در دل خود یاد کند، او را در نزد خود یاد می کنم؛ و هر کس مرا در میان گروهی یاد کند، او را در میان گروهی بهتر از آن یاد خواهم نمود.

ذکرنی فی ملا یعنی ملا را به ی اد خدا منتفع کند و خود نیز به ذکر خدا منتفع شود، و ذکرته فی ملا یعنی نافعین بذکری له.؛ (او را در میان گروهی بهتر از آدمیان یاد می کنم) به گونه ای که آن ها از این که او را یاد می کنم، بهره می برند.

11 همان آقا که در گوش تو بسم الله خوانده...

نقل می کنند: روزی مرحوم شیخ انصاری در اثنای درس دید یکی از شاگردانش که همواره در درسش حاضر می شد و مطالب را درک نمی کرد، آن روز درس را می فهمد و گاهی هم به ایشان اشکال می کند، بعد از درس از کنار او گذشت و به او فرمود: همان آقا که در گوش تو بسم الله خوانده، برای من تا آخر حمد تلاوت نموده است!

12 حفظ کل قرآن به عنایت امیرمؤمنان عليه‌السلام

جوانی می گفت: حضرت امیر عليه‌السلام چند کلمه در گوشم فرمود و من نمی دانستم که چه می فرماید، ولی بعد دیدم که حافظ کل قرآن هستم!

13 بابا! میان انگشتان آقا را می بینم

وقتی به تراجم علمای سلف مراجعه کنیم، می بینیم که افراد بسیاری در میان آن ها بوده اند که صاحب کرامات و معنویات بوده اند. هم در علمیات صاحب کرامت بوده اند و هم در عملیات و عبودیت. و جمع بین او دو نیز کرامت است!

شخصی پسر نابینایش را نزد مرحوم شیخ جعفر شوشتری (21) برده بود که به جهت استشفای او سوره ی حمد بخواند. ایشان فرموده بود:

ما جوان ها هنوز حال و نفس پیرها را نداریم، به نزد پدرم بروید.

وی نزد پدر ایشان (22) رفته بود، و ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشته و مشغول خواندن سوره ی حمد شده بود، مقداری که خوانده بود بچه گفته بود: بابا! از میان انگشتان آقا می بینم. و وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود!

14 نمی دانم!

مرحوم آقا سید علی یزدی - از شاگردان مرحوم آخوند اردکانی - که بعد از میرزای بزرگ (23) خود را اعلم می دانست، می گوید: در کربلا به درس آخوند می رفتم و کربلا در آن زمان مرکز علم اصول، و نجف اشرف مرکز فقه بود، ایشان نقل می کرد: هم شهری های ما از یزد یا اردکان به کربلا آمدند و گفتند: آیا می شود به خدمت آخوند برسیم؟ به هر حال وقت گرفتیم و قرار شد وقت خاصی به خدمت آخوند برسیم. همراه با جماعتی از زوار به خدمت ایشان رسیدیم، و در حالی که ما جلو حرکت می کردیم و آن ها دنبال سر ما، وارد شدیم. من که شاگرد آخوند بودم به عنوان سئوال از ایشان ولی برای اظهار مراحل فضل و علمیت و فقاهت، مساله ای را که خود را در آن کاملا آماده کرده بودم مطرح نمودم و خوب آن را تقریب و تقریر کردم و به آخر رساندم، البته به صورت سئوال ولی با بیان کاملا علمی و استدلالی و منتظر جواب بودم. آخوند رحمه‌الله به من اشاره کرد که نزدیک بیا، نزد ایشان رفتم، و ایشان آهسته در گوشم گفت: نمی دانم! این سخن خیلی در من اثر کرد و رنگ و روی من سرخ شد، ساکت محض شدم. آخوند می خواست به من بفهماند که نباید این کار را کرد. فردای آن روز که برای بازدید زوار به مسافرخانه رفتم، از دریچه ی پنجره ی کوچه صدای آن ها شنیده می شد، شنیدم به هم دیگر می گفتند: دیدید آقا سید علی چه قدر صحبت کرد، ولی آخوند همه را با یک کلمه جواب داد!

بالاخره، استاد و شاگرد امتیازات عجایب و غرایب داشتند و حرف های به ظاهر رکیک، اما به جا و به موقع، در کلماتشان زیاد بود.

15 من غیبت را اختیار می کردم!

آقایی می پرسید: اگر خداوند اجازه می داد که از میان محرمات یکی را انسان مرتکب شود، و ما را در آن مخیر می کرد، به نظر شما آن کار حرام کدام است؟ هر کس حرامی را می گفت؛ ولی خود او می گفت: من غیبت را اختیار می کردم؛ زیرا آتش و سوز دلم خاموش نمی شود و از غصه ها راحت نمی شوم، مگر این که اسم طرف را در بدگویی و عیبگویی ببرم؛ لذا اگر خدا اجازه می داد از میان گناهان یکی را اختیار کنم، غیبت را انتخاب می کردم.

16 دیدیم نه بابا ممکن است!

مرحوم حاج آقا حسین قمی خیلی مقید بود که در مجلسش غیبت نشود، حتی بعضی از معاصرین به او اعتراض می کردند که تو نمی گذاری ما حرف بزنیم، فورا می گویی: غیبت نکن!

مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی (24) نیز تقیدی را که حاج آقا حسین رحمه‌الله در ترک و جلوگیری از غیبت داشت، دارا بود. ما در ابتدا می گفتیم گویا محال است که کسی چنین تقیدی را داشته باشد ولی وقتی با او اختلاط و معاشرت کردیم، دیدیم نه بابا ممکن است و هیچ هم محال نیست.

17 کراماتی از مرحوم سید بحرالعلوم

وقتی سید بحرالعلوم (25) رحمه‌الله در مکه اقامت داشته زندگی ایشان در آن جا اشرافی بوده؛ بیرونی با تشریفات و مخارج، ریاست و رفت و آمد و... زمانی توسط صاحب مفتاح الکرامة، (26) ، مقداری غذا و چند اشرفی برای کسی می فرستد، او می گوید: در عمرم چنین غذایی نخورده بودم.

روزی خادم سید رحمه‌الله به او گفت: خرجی تمام شده است. سید رحمه‌الله نامه ای به صورت برات و حواله به او داد و محلی را در پشت صفا آدرس داد که در بازارچه ی آن جا دکان تاجری است، برو از او بگیر. خادم رفت و دید و حواله را به او داد، و آن تاجر نیز با احترام مقدار زیادی پول به خادم تقدیم کرد، و مانند گذشته مشغول هزینه کردن آن شد؛ ولی بعد از مدتی خادم به همان جا رفت تا تاجر و دکان او را پیدا کند، هر چه گشت اثری از آن محله و بازارچه و دکان ها در پشت صفا ندید، ولی پولی که از آن تاجر گرفته بود هم چنان باقی بود و آن را خرج می کردند.

18 از استجابت دعای خود خبر می دهند

مرحوم شیخ انصاری از مرحوم سید علی دزفولی عیادت می کند. سید اظهار می دارد که بعد از فوت، رحمه‌الله بر ایشان نماز بخواند. شیخ می فرماید: از خدا خواسته ام که شما بر من نماز بخوانید و دعایم مستجاب شده است! و همان گونه که شیخ فرموده بود، اتفاق افتاد.

در جایی سید ابن طاووس (27) رحمه‌الله نیز خبر استجابت دعا بعد از گذشت سه روز از وقت دعا می دهند. (28)

19 دعا به نحو تعدد مطلوب

دعاهای وارده در امکنه و ازمنه ی خاص (29) اختصاصی نیست، به گونه ای که نتوان در وقت و یا جای دیگر خواند؛ بلکه این گونه دستورها به نحو تعدد مطلوب است. بنابراین، می شود دعا را در غیر آن زمان و مکان خواند.

20 دعا کردن به زبان همه ی اهل ایمان

خوب است انسان دعاها را به زبان همه اهل ایمان (احیا و اموات آنان) بخواند و مضامین آن ها را برای همه بخواهد.

21 عدم منافات حزن، دعا و گریه با تسلیم

انما یرحم [ الله] من عباده الرحما. (30)

خداوند، به بندگان مهربان خود رحم می کند.

حزن، دعا و توسل با تسلیم و رضا به قضای الهی منافات ندارد. نقل شده است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سوگ فرزندش ابراهیم و نیز برای حضرت جعفر و حمزه - سلام الله علیهم - گریه کردند، بلکه دستور گریه برای حضرت حمزه در روایات آمده است. (31)

22 اگر کسی اهلیت داشته باشد، در و دیوار معلم او خواهند بود...

معرفة الله، اعظم العبادات است، و همه ی تکالیف مقدمه ی معرفت خدا هستند، ولی معرفت خدا واجب و مطلوب نفسی است. اگر کسی اهلیت داشته باشد، یعنی طالب معرفت باشد و در طلب، جدیت و خلوص داشته باشد، در و دیوار به اذن الله معلمش خواهند بود؛ و گرنه سخن پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم در او اثر نخواهد کرد، چنان که در ابوجهل اثر نکرد!

23 گویا به کلی از عین الله الناظرة غافل هستیم!

اهل بیت عصمت و طهارت عليهم‌السلام بندگانی هستند که علم و صوابشان مطرد (32) است، یعنی با داشتن مقام عصمت نه خطا می کنند و نه خطیئه. و امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - عین الله الناظرة السامعة و لسانه الناطق، و یده الباسطة (33) ؛ (چشم بینا، گوش شنوا، زبان گویا و دست گشاده خداوند) است و از اقوال، افعال، افکار و نیات ما اطلاع دارد؛ مع ذلک گویا ما ائمه عليهم‌السلام و به خصوص امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - را حاضر و ناظر نمی دانیم، بلکه گویا مانند عامه اصلا زنده نمی دانیم و به کلی از آن حضرت غافل هستیم.

24 راه نیل به شرح صدر در زمان غیبت امام عليه‌السلام

خدا کند راهی برای شرح صدر پیدا کنیم که به واسطه رییسمان (34) تحیر قلبی مان برطرف شود. فرج ولو یک ساعت باشد، مرحله ی بعد از آن روشنایی است. روشنایی هم فرج ما است، آیا هیچ فکر کرده ایم که راهی برای این مطلب پیدا کنیم؟! گویا ائمه ی ما عليهم‌السلام این مطلب را با ما اتمام حجت کرده اند و لذا فرموده اند: (برای فرج بسیار دعا کنید. (35) البته نه لقلقه زبان؛ و نیز فرموده اند:

تمسکوا بالامر الاول. (36)

یعنی در وقایع و رویدادهای تازه آن گونه که در گذشته عمل می کردید عمل کنید. ائمه ی ما عليهم‌السلام به ما یاد داده اند که به ی قینیات عمل کنیم، و هر جا یقین نداشتیم توقف و احتیاط نماییم.

25 وجدتک اهلا للعبادة قصه ی شمع و پروانه است

ائمه ی اطهار عليهم‌السلام هم ترس از جهنم داشتند و هم طمع به بهشت؛ ولی عبادت را برای خوف و طمع نمی کردند، زیرا جمله ی وجدتک اهلا للعبادة، فعبدتک.؛ (37) (تو را شایسته ی پرستش یافتم و پرستیدم.) هیچ چیز به دست نمی دهد که چرا عبادت می کنیم، بلکه قصه ی شمع و پروانه است؛ یعنی:

اهلا لان یطلب و یراد و یعبد.

تو را اهل عبادت یافتم، یعنی اهل این که مطلوب و مراد و معبود باشی.

26 مردوخ و جریان بیرون آوردن تیر از پای امیرمؤمنان عليه‌السلام درحال نماز

فرماندار (38) کرمان در رژیم پهلوی در شب (39) عید غدیر مجلس جشنی برپا نمود در آن مجلس مردوخ (40) نیز شرکت داشت. مداح در ضمن خواندن اشعار و مدیحه سرایی درباره ی حضرت امیرمؤمنان عليه‌السلام به جریان بیرون آوردن تیر از پای مبارک آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار به آن اشاره کرد، جناب آقای مردوخ که پای منبر نشسته بود رو کرد به آقای شهردار و با صدای بلند فریاد زد: آقای فرماندار، آیا این ها افسانه نیست؟!

فرماندار می گوید: اعتراض او در آن مجلس و در میان آن جمعیت مثل یک کوه بر سر من فرود آمد، با خود گفتم: شب غدیر است خوب است مستبشر و شادمان باشیم، و من پاسخ او را ندهم؛ ولی دیدم اگر جواب ندهم شکست اسلام و مذهب است. از سوی دیگر دیدم او عالم است و من از اهل علم نیستم، تا جواب کافی به او بدهم و یا بحث و مجادله نمایم. در این لحظه گویا به من الهام شد و یک مرتبه به ذهنم خطور کرد که بگویم: آقا شما قرآن خوانده اید؟ گفت: بله، گفتم: درباره ی این آیه چه می فرمایید که خداوند متعال می فرماید:

( فلما راینه و اکبرنه، و قطعن ایدیهن ) (41)

چون زنان، یوسف عليه‌السلام را دیدند، او را بزرگ انگاشته و دست های خود را بریدند.

زنان مصری در مجلس زلیخا جمال مخلوقی را دیدند، این ها کجا و تجلیاتی که برای حضرت امیر عليه‌السلام در نماز پیش آمد کجا؟! آن ها با دیدن جمال یوسف عليه‌السلام محو دیدار جمال او شدند و بی اختیار دست های خود را بریدند، پس جا داشت حضرت امیرمؤمنان عليه‌السلام هم در حال نماز در برابر تجلیات انوار الهی و مشاهده ی جلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بیرون آمدن تیر از پای مبارکشان نگردد. با این سخن، کانه القم حجرا. ؛ (گویی سنگ به دهان او انداختند.) لذا سرش را به زیر انداخت و دیگر هیچ نگفت.

نقل می کنند: بیرون آوردن تیر از پای حضرت به ارشاد (42) حضرت امام حسن عليه‌السلام بوده است. (43)

27 انسان و ظرفیت تعلیم اسما با مسمیات

ملایکه وقتی دیدند معجون آدم عليه‌السلام از آب و گل ساخته شده و سنگین است و غضب و شهوت و جنگ و خونریزی و فساد از او بر می آید، گفتند: این ها مثل ما سبک و آسمانی نیستند و نمی توانند پرواز کنند. (44) ولی خداوند با یک آزمایش به آن ها فهماند که بشر خاکی هم می تواند بالاتر از ملایکه باشد، چنان که فرمود:

( و علم ءادم الاسما کلها ثم عرضهم علی الملئکة فقال انبؤ نی باسما هولا ان کنتم صادقین ) (45)

و تمامی اسما [و کمالات] خود را به آدم عليه‌السلام آموخت، سپس آن ها را بر ملایکه عرضه نمود و فرمود: اگر راست می گویید [که برتر از آدم عليه‌السلام هستید]، اسما [ و کمالات] اینان را به من بگویید.

یعنی بشر ظرفیت تعلیم اسما همراه با مسمیات را دارد، نه اسم تنها بدون مسمی را؛ ولی افسوس که ما به همان سنگینی و به همان حالت خاکی باقی مانده ایم. چنان که خداوند در جای دیگر می فرماید:

( و لکنه اخلد الی الارض و اتبع هوئه ) (46)

لیکن به زمین روی آورد و از هوا و هوس خویش پیروی نمود.

28 تبعیت پیغمبر لاحق افضل از احکام پیامبر سابق

احکام کلیه ی الهیه در مقام انشا و جعل در لوح محفوظ به نحو قضایای حقیقیه و مقید به تحقق موضوع خارجی است. و با تحقق موضوع در خارج، به مقام فعلیت می رسد، و به توسط ملک به پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحی، و به واسطه ی ایشان به مردم ابلاغ می شود. احکامی که توسط حواریین حضرت عیسی عليه‌السلام و یا اوصیای پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و یا راویان نقل می شود، همگی از لوح محفوظ حکایت می کنند و همه ی این ها راوی احکام انشائیه هستند. و تبعیت از پیغمبر سابق، به معنای تبعیت از خدا و احکام کلیه ی ثابته ی او است، نه پیروی از پیغمبر مفضول. از این رو، حضرت ابراهیم عليه‌السلام با این که از لحاظ زمانی بر حضرت موسی و عیسی عليهما‌السلام متقدم بود،

از آن دو افضل بود، و پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که لاحق بر همه و از همه افضل است، به اتفاق و اجماع، تابع شریعت خویش بوده است. البته در افضلیت شریعت لاحق بر سابق، افضلیت در تمام جزئیات احکام شرط نیست بلکه مجموع من حیث المجموع لازم است. احکام الهیه مقید به زمان یا مکان یا قوم و طایفه خاصی نیستند، بلکه تابع موضوع است و برای زنجی و رومی، سیاه و سفید، و در هر عصر و زمان و هر مصر و مکان ثابت است.

29 رؤ یت اغیار مانع از ذکر خدا است

روایت عجیبی - به گمانم در کتاب غررالحکم - آمده است که: از آن استفاده می شود: انسان غافل از ذکر خدا، به ی اد عمر و و بکر است. (47)

پس منظور از اغیار که مانع از ذکر خداست، همین آدم های خوب هستند. البته عده ای هستند که ذکر آن ها ذکر الله است، بلکه شرطیت دارد و یزید الذکر تنویرا؛ (به نورانیت ذاکر می افزاید.) آیا ممکن است مقصود از یذکرکم الله رؤ یته (48) ؛ (دیدارش شما را به ی اد خدا می آورد.) رؤ یة الناسی لله.؛ (دیدن غافل از یاد خدا) که مقابل ذکر خدا است باشد؟ خیر. فقهرا رؤ یته و ذکره لله ی زید فی ذکر الله، فالذاکر لله مذکر رؤ یته، لا الناسی له تعالی.؛ (پس قهرا دیدن و یاد از او خدا، موجب افزایش ذکر خدا برای بیننده می شود، پس رؤ یت کسی که ذاکر خدا است مذکر است، بر خلاف کسی که از یاد خداوند متعال غافل است.)

30 معلوم نیست کار ما بهتر از کار او باشد!

استاد ما (49) شب ها درس خارج اصول می فرمود. شبی شخصی که به منبر رفته بود مقداری - البته تا حد مزاحمت با درس - طول داد. شاگردان به صدا در آمدند که چرا طول می دهد. استاد فرمود: معلوم نیست کار ما بهتر از کار او باشد!

خوب است که انسان اسم خود را در هر کار خیر بنویسد و خود را شریک گرداند، زیرا فردای قیامت معلوم نیست کدام قبول و کدام رد می شود. لذا شایسته است انسان به این اکتفا نکند که عالم یا مبلغ یا فلان کاره است. شاید همه رد شود؛ زیرا اعمال خیر شروط و موانع بسیار دارد که شاید هنگام عمل رعایت نشوند. بنابراین، انسان باید در کار خیر و نحوه ی انجام آن فکر کند و فکرش موجب ابتکاری باشد که برای رسیدن به هدف مفید باشد.

31 چه قدر به مرگ نزدیکیم، ولی در فکر آن نیستیم!

انسان چه قدر به مرگ نزدیک است و در عین حال چه قدر آن را دور می پندارد و از آن غافل است! آقای حایری (50) می فرمود: در خواب دیدم که عزراییل به من فرمود: شما باید استراحت کنید. با این که می دانیم خواهیم مرد؛ بلکه تنها وقت مرگ معلوم و یا مظمون ما نیست، زیرا هر شب در عوالمی از برزخ می رویم که هیچ اختیارش دست ما نیست، چنان که قرآن شریف می فرماید:

( قضی علیها الموت ) (51)

مرگ را به صورت حتمی بر آن نوشته است.

هم چنین می فرماید:

( فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخوی ) (52)

آن گاه نفس کسی را که خداوند مرگ او را حتمی نموده نگاه می دارد و دیگری را رها می کند.

و در سجده ی نخست بعد از بیدار شدن از خواب برای انجام نماز شب مستحب وارد شده است که گفته شود:

الحمد لله الذی احیانی بعد ما اماتنی. (53)

سپاس خدایی را که مرا بعد از مرگ، زنده گردانید.

با این همه، این گونه از مرگ غافل هستیم! بله، اشخاصی بودند که همیشه مهیا و منتظر و به ی اد مرگ بودند.

32 حالات حاج آقا حسین فاطمی - رحمة الله - درحال وفات

حاج آقا حسین فاطمی (54) رحمه‌الله در رابطه با حال وفاتش می فرموده است: من از خدا دو حاجت دارم: اول این که با حال مناسبی از این دنیا بروم؛ دوم: این که این حال مناسب با من تا آخر محفوظ باشد.

هم چنین وقت وفاتش مکرر می فرموده است: نمازم را که خوانده ام، شامم را هم خورده ام حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم که فرمود:

من کان آخر کلامه لا اله الا الله، دخل الجنة (55)

هر کس آخرین سخنش کلمه ی لا اله الا الله باشد، وارد بهشت خواهد شد. سپس چند بار تهلیل می گفته، و باز دوباره مطلب را تکرار می کرد و سپس می گفت: با این حال خوب، منتظر چه هستیم یا چه هستند؟

و با این حال از دنیا رفت. خوشا به سعادت کسی که با حال خوب از دنیا برود و در آخرت خوب مورد استقبال قرار گیرد!

33 احتیاط مرحوم آقا سید عباس شاهرودی در مصرف وجوهات شرعیه

شخصی از پدرش نقل می کرد که کسی نزد مرحوم آقا سید عباس شاهرودی (56) آمد تا ده هزار تومان وجوهات به او بپردازد، ایشان قبول نکرد، نزد پدر من آمد که واسطه شود تا ایشان قبول کند، ولی آقا سید عباس به پدرم فرموده: حال که اصرار دارید وجه را قبول می کنم، ولی نزد شما باشد و به هر کس که حواله داده شد بپردازید. پدرم قبول کرد و پول ها نزد پدرم بود و ایشان اشخاصی را به پدرم حواله می داد. تا آن که روزی به دکان پدرم آمد و پرسید: آیا از پول ها چیزی باقی مانده است، یا خیر. و پدرم گفت: نه خیر، تمام شده است.

34 تا قرآن در دست مسلمانان است...

شنیده ایم که در مجلس شورای پاریس (57) یک نفر از نمایندگان در حالی که نطق می کرد و قرآن را به دست گرفته بود، گفت: تا این کتاب در دست مسلمانان است، نمی توانیم بر آن ها حکومت کنیم!

تایید این مطلب آن که سیصد سال پیش در پیمان نامه ی یکی از سردمداران فرقه های اسلامی آمده است: باید مصحف، نقص شود و به غیر عربی ترجمه گردد. (58)

قرار است حکومت دولت های اسلامی به دست خود مسلمانان باشد و کفار به واسطه ی دست نشانده های خود بر ما سیطره داشته باشند؛ زیرا روشن است که ترجمه ی قرآن دیگر قرآن نیست. مقصودشان این است که قرآن در دست مسلمانان نباشد تا بر آن ها حکومت کنند، یعنی قرآن نظیر همین تورات و انجیل فعلی باشد که به زبان فارسی هم ترجمه و چاپ شده است.

و نیز قرار است آیات برائت از مشرکین و سب و لعن کفار از قرآن اسقاط گردد. و فقط آیات مربوط به خداپرستی باقی بماند، مثل تورات و انجیل فعلی. و گاهی هم شنیده می شد که می گفتند: آیات منتخبیه به جای قرآن چاپ شود تا این که کل قرآن در دست ها نباشد. (59) یعنی:

لا یبقی من القرآن الا درسه [ رسمه] (60)

البته در این صورت درس قرآن هم نمی ماند، بلکه درس بعض قرآن می ماند، نه تمام قرآن!

آیا نباید این مطلب را همیشه عنوان کرد تا مسلمانان بیدار شوند؟! باید مسلمانان را تنبه دهیم که استعمارگران و کفار خیال دارند از هر راهی و به هر وسیله ای که شده قرآن را از دست آن ها بگیرند. الان یکی از حکومت های اسلامی قرآن چاپ می کند و دیگران نمی توانند قرآن را چاپ کنند. (61) معلوم است چیزی را که خودشان به دست مسلمانان داده اند خودشان هم می توانند پس بگیرند یا تغییر دهند. ابتدا هیئت اجتماعیه ی قرآن را می گیرند و به صورت اجزا و جزوات به دست مسلمانان می دهند و کم کم آن اجزا را هم از دستشان می گیرند. یا ابتدا آیات منتخبه و مجموعه ای از مواعظ و حکم و تاریخ و قصص قرآن و در نتیجه قرآن ناقص را به دست مردم می دهندت بعد همان را هم به آسانی از دست آن ها می گیرند. ما هم با همه بیداری و توطئه های دشمنان در خوابیم، پس کی بیدار می شویم تا ببینیم دشمن علیه ما چه می کند؟!

35 اختلاط با کفار، آغاز تسلط کفار بر مسلمانان

اختلاط ما با کفار آخرش به همین جاها می کشد، یعنی ابتدا از مسلمانان پذیرایی می کنند و به آن ها احترام می گذارند و آن ها را به بلاد خود دعوت می نمایند و در تجارت و معاملات بازرگانی خود داخل می کنند، و وقتی رؤ سا و سیاستمداران مسلمانان مست پول و غیر پول شدند. حاضر می شوند امضا و امتیازات دهند تا آن ها بر بلاد اسلامی حکومت کنند. بدین ترتیب، هم جنسی و هم شکلی و اختلاط با کفار، تسلط و حکومت آن ها را بر مسلمانان آسانتر می سازد. آیا اگر مثلا کفار بر نفت ایران حکومت کردند، می شود که نتوانند بر ایران و مردم ایران حکومت کنند؟! و مالک الرقاب ممالک اسلامی و مسلمانان نشوند؟! فرانسه در سوریه، لبنان و الجزایر؛ و انگلیس در عراق و حجاز حکومت داشت، و فعلا در دست آمریکا است. آری، ائمه ی ما عليهم‌السلام که فرمودند: با کفار اختلاط نکنید، در حقیقت برای حفظ دنیای ما بود، و می خواستند دنیای ما را برای خود ما تامین کنند. و کار به جایی کشیده که کفار نفت و ثروت های طبیعی و ذخایر زمینی و معادن ما را به غارت می برند، بعد به عنوان تصدق و آقایی و یا به عنوان وام با بهره های کلان با تلطف و مهر و عطوفت به ما می دهند! اکنون ما مسلمانان اسیر و عبید آن ها، و در زیر دست و چکمه ی آن ها خوار و ذلیل هستیم، ولی هنوز نمی فهمیم برای چه این گونه شکست خورده ایم؟! آیا از عملکرد خود ما است، و یا مثلا از پریدن کلاغ؟!

36 اعتدال و میانه روی

هر چیز از حد میانه و وسط به طرف افراط یا تفریط تمایل پیدا کند، عکس نتیجه ی مطلوب را خواهد داشت.

کل شی ء جاوز حده، انقلب الی ضده.

هر چیز از حدش بگذرد، به ضد آن تبدیل می گردد.

بنابراین، میانه روی در غضب، شهوت، خواب، خوراک و هر کار دیگر، منجی و نافع است، و دو طرف زیاده و نقیصه ی آن مضر و مهلک. مگر امری که لا حد له. (62)

37 طواف عاشقانه بر گرد قرآن و اهل بیت عليهم‌السلام

خدا کند در ما عشقی پیدا شود به مجموع قرآن و عترت، تا اولا بتوانیم یگانگی قرآن و عترت، و معجون مرکب از از آن دو را بیابیم؛ و ثانیا در مقام پیروی و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو طواف عاشقانه بنماییم، و بدانیم که آن ها از هر معشوقی بیشتر شایسته ی عشق ورزی هستند، راجع به حضرت یوسف عليه‌السلام است که:

جماله فی نفسه اعلی من جماله فی بدنه، و جماله النفسانی اعظم من جماله الجسمانی، و کل نبی او وصی نبی جماله الروحانی اعظم من جمال یوسف الجسمانی.

جمال درونی و باطنی او را زیبایی بدنی و جسمانی اش برتر و بزرگتر بود. روشن است که این اختصاص به حضرت یوسف عليه‌السلام ندارد، بلکه جمال روحانی تمام پیامبران و اوصیا و جانشینان آن ها از زیبایی جسمانی حضرت یوسف عليه‌السلام برتر و بیشتر است.

آیا ( قطعن ایدیهن ) (63) ؛ (زنان، وقتی یوسف عليه‌السلام را دیدند،) دروغ است یا راست؟! آیا هو فی باطنه احسن منه فی ظاهره.؛ (باطن او از ظاهرش زیباتر بود.) دروغ است؟! تازه ( و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا ) (64) ؛ (از علم، جز اندکی به شما داده نشده است.) جمال واقعی حضرت یوسف عليه‌السلام اخفا شده بود. هم چنین داریم که:

اعطی یوسف شطر الحسن، و النصف الآخر لباقی الناس... (65)

به حضرت یوسف عليه‌السلام بخشی [ نیمی] از زیبایی عطا شده بود، و نصف دیگر به دیگران...

امام علی عليه‌السلام می فرماید:

لو کشف الغطا، ما ازددت یقینا (66)

اگر پرده کنار رود، بر یقین من افزوده نمی شود.

یعنی لم ازدد یقینا کما لو کشف الغطا لکم و تیقنتم. (67) ؛ (چنان که وقتی پرده از جلو دیدگان شما کنار رود، یقین پیدا می کنید، بر یقین من افزوده نمی گردد.)

38 قابلیت انسان برای نیل به مقامات انبیا و اوصیا عليهم‌السلام غیر از مقامات اختصاصی انبیا خاص عليهم‌السلام

انسان چه قابلیتی دارد و در چه فعلیتی است؟! انسان به گونه ای آفریده شده که در تسافل تا کجا می تواند تنزل پیدا کند، و در تعالی تا کجا می تواند نایل گردد؟! انسان می تواند مقامات مطلق انبیا عليهم‌السلام غیر از مقامات مختصه انبیا خاص عليهم‌السلام را حایز گردد. نبی اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ( شق القمر ) (68) نمود. تازه بشر بعد از این همه اختراعات و اکتشافات می تواند به کره ی ماه برود و آن را استلام کند. آن هم با آلات و ادوات. تازه می تواند استلام کند. ولی از شق کردن آن عاجز است چگونه رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را با انگشت شق نمود، مگر کاغذ است که به راحتی آن را بشکافد؟!

39 خرق عادات به توسط قرآن

خداوند متعال می فرماید:

( و لو ان قرءانا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او کلم به الموتی ) (69)

و اگر قرآنی بود که کوه ها با آن به گردش می آمد، یا زمین پیموده می شد (طیالارض) ، یا مردگان به سخن می آمدند.

آیا جواب (لو) غیر از این است که لکان هذا القرآن. (قطعا خود همین قرآن بود.) و جمله ی ( بل لله الامر جمیعا ) (70) ؛ (سر رشته ی همه ی کارها به دست خداست.) نیز اشاره به این است که اعجاز قرآن اختصاص به خوارق عادات مذکور ندارد؛ بلکه ( تبینا لکل شی ء ) (71) (بیانگر هر چیز.) است. اما به چه دلیل این خرق عادات به قرآن منسوب است؟ به دلیل خود قرآن که از قبیل خرق عادت است؛ زیرا:

کل انا ینضح بما فیه.

از کوزه همان تراود که در او است.

اگر قرآن را به صورت واقعی اش ببینیم، آن گاه معلوم می شود که دست از ترنج می شناسیم یا نه! آیا ما به قرآن و عترت ملتزم هستیم؟! آیا عامه به قرآن، و ما به عترت ملتزم هستیم؟!

40 مقصود از تعلیم اسما، خداشناسی است

منظور از اسما در آیه ی ( و علم ءادم الاسما کلها ) (72) ؛ (و تمامی اسما را به حضرت آدم عليه‌السلام آموخت.) علم به حقایق است که موجب امتیاز انسان از حیوانات بلکه فرشتگان می گردد. بنابراین، مقصود از اسما حقایق اسما است نه تنها اسم بدون مسمی، که به جهت وحدت اسم و مسمی، اسم بر مسمی اطلاق شده است؛ و ( باسما هؤ لا ) ؛ (73) (به اسامی اینان.) در ذیل آیه ی عنی بهؤ لا المسمیات؛ (به این مسمی ها) ؛ زیرا علم به اثر تفصیلا، علم به مؤ ثر است اجمالا. و حقیقت مطلب، همان خداشناسی است.

41 مناظره ی ابوحنیفه با امام صادق عليه‌السلام درباره هدهد

در مجلسی که ابوحنیفه نیز حضور داشت، امام صادق عليه‌السلام فرمود: هدهد راهنمای لشکر سلیمان عليه‌السلام بود، زیرا هدهد آب های زیر زمین را می بیند، ابوحنیفه فورا گفت:

ظفرت بک.؛ گرفتمت!

حضرت فرمود:

و کیف ذاک؟ ؛ چگونه؟

عرض کرد: اگر هدهد آب زیر زمین را می بیند، پس چرا دامی را که صیاد برای او پنهان کرده نمی بیند و به دام می افتد؟ حضرت فرمود:

یا نعمان! اما علمت انه اذا جا القدر، اغشی [اغشی] البصر؟! (74) ای نعمان، مگر نمی دانی که وقتی قدر خداوند فرا می رسد، دیده نابینا می گردد! تصریح به اسم ابوحنیفه، یعنی این که حضرت به او نعمان خطاب کرد، برای استخفاف و تحقیر او است. بهار توبه شکن می رسد، چه چاره کنم؟ (75)

42 معنای حدیث قدسی خلقت الاشیا لاجلک، و خلقتک لاجلی

نتیجه ی خلق و مخلوق در حدیث قدسی خلقت الاشیا لاجلک، و خلقتک لاجلی؛ (76) (تمام اشیا را برای تو، و تو را برای خود آفریدم.) علم و معرفت است.

43 تلازم عبادت و معرفت

عبادت و معرفت و ( الا لیعبدون ) (77) و الا لیعرفون متلازمین اند؛ (78) لذا کسانی که دیده ی شهودشان قوی است، ( یسبحون الیل و النهار لا یفترون ) (79) ؛ (شب و روز تسبیح خدا را می کنند و هرگز خسته نمی شوند.) هستند.

44 متابعت و عدم متابعت از انبیا عليهم‌السلام ریشه ی کمال و نقص بشر

تمام نقص بشر در اثر پیروی نفس و دوری از تعالیم و متابعت انبیا عليهم‌السلام است، و در اثر متابعت از آن ها شبیه و ممثل انبیا و ائمه عليهم‌السلام می گردد که ما آرزوی خواب آن ها را می کنیم!

45 افضلیت عبادت در زمان غیبت از زمان حضور و امکان نیل به مقامات اولیا

مگر همه سلمان یا ابوذر – رحمهم االله - می شوند که با تمام بلاها، صبر کردند و یا مثل عمار که حتی حاضر به کشته شدن گردید؟ در مقاماتی که آنان بدان رسیدند بسته شده است. تمام دنیا و مافیها ارزش نماز یک شب سلمان رحمه‌الله را ندارد. روی پوست گوسفندی می نشست، مصلای عجیب و غریب داشت، و در روایتی اثاثیه و لوازم منزلش را برشمرده: یک پوست، یک کیسه آرد و...؛ ولی باز گریه می کرده که فردا بارش سنگین است. (80) سلمان چه مقامی داشت، و ضد او، یعنی معاویه چه مقامی؟ البته چه بسا از این که فرموده اند: عبادت در غیبت افضل از عبادت در حال حضور است بتوان استفاده کرد که مقامات بالاتری برای ما ممکن است! مقصودم این است که اگر ما در زمان حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم و می دیدیم که در اطراف آن حضرت، امثال سلمان هستند که دارای مقاماتی هستند، چه قدر به آن مقامات عالیه تشویق می شدیم؛ ولی کسی که آن ها را نمی بیند از تحصیل آن معذور است؛ زیرا تردید برای او حاصل می شود که آیا این گونه مقامات برای او حاصل می شود یا خیر؟! اما ما نیز از کرامات علما عجایب و غرایبی دیده ایم که نمی شود بیان کرد و تعجب می کردیم که چرا دیگران می بینند و اسمش را هم نمی آورند؟! ولی نمی دانم چرا باز نسبت به تحصیل آن مقامات بی تفاوت هستیم؟!

46 برخی کرامات و مکارم اخلاق اهل بیت عليهم‌السلام

فاطمه ی زهرا عليها‌السلام با همان وصیتی که کرد شبانه دفن شود، (81) پیروز شد و پیروز است. بعد از شهادت حضرت حسین بن علی عليهما‌السلام ، حضرت زینب عليها‌السلام در اسارت آن چنان مردانه خطبه می خواند که گویی در تخت سلطنت قرار دارد. امام سجاد عليه‌السلام در حال اسارت و در حالی که غل جامعه (82) به گردن داشت، به سایل شاهانه کمک می کند. ما چنین بزرگان (مرد و زن) داریم که همه چیز ما از آن هاست، ولی گویا آن ها را نداریم!

47 دیگر نیازمند نشدم!

شخصی از اهل علم می گفت: در کربلا یا نجف که بودیم، گاهی در مضیقه قرار می گرفتیم به حدی که آب و نان نداشتیم، خانواده می گفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه؛ و من می گفتم: این کار را نمی کنم، و اگر اصرار بکنید می گذارم و از خانه بیرون می روم.

این جاست که انسان های موجه موظفند که به مستحقین و افراد با حیا و عزت نفس که نه تنها اظهار فقر و احتیاج نمی کنند، بلکه چه بسا اظهار غنا و دارایی می نمایند: ینفق نفقة الفقرا و یتظاهر کالاغنیا (مانند افراد نیازمند خرج می کند، و مانند اغنیا تظاهر به دارایی می کند.) کمک کنند و افرادی را جهت فحص و تجسس از حال آن ها قرار دهند.

در هر حال، آن شخص می گفت: شب خواب دیدم کسی در می زند، امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - بود، دستش را بوسیدم، وارد خانه شدند و مقداری نشستند، و هنگام تشریف بردن دیدم چیزی زیر تشک گذاشتند، بعد از تشریف بردنشان در عالم خواب نگاه کردم ببینم چه گذاشته اند، دیدم یک فلس عراقی را گذاشته اند، که کوچکترین واحد پول عراق و اقل ما یباع و یشتری به؛ (کمترین مبلغی که می توان با آن چیزی را خرید و یا فروخت.) است که شاید فقرا هم آن را قبول نکنند از خواب بیدار شدم و بعد از آن خواب دیگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله ی صد یا هشتاد تومان رسید و وضع ما رو به بهبودی رفت.

ما که چنین ملاذ و ملجای (83) داریم، چه احتیاجی به دیگران داریم؟! محال است کسی راه قناعت را پیشه نکنند و به آن چه دارد راضی گردد بر عکس، اگر کسی قناعت کند، مایجتاجش به او می رسد، هر چند زیاد باشد، از سخنان امام صادق عليه‌السلام است که فرمود:

ضمنت لمن اقتصد ان لا یفتقر. (84)

من برای کسی که میانه روی پیشه کند، ضمانت می کنم که نیازمند دیگران نگردد.

48 اشراف امام عليه‌السلام بر اعمال بندگان

گویا بنا بر این است که در عمل، خدا نادیده گرفته شود، با این که در روایت کافی دارد که: در هر شهری عمودی از نور است که امام عليه‌السلام اعمال بندگان را در آن می بیند، و یا ملکی برای او خبر می آورد. (85) هم چنین روح القدس مؤ ید او و با او است، غیر از آن وحی که هر سال یک بار در شب قدر بر او نازل می شود. (86)

بنابراین، اگر مثلا پرده ای هم دور عمل بکشیم، فایده ندارد و دید امام عليه‌السلام نافذتر است، و در برابر چشمان واقع بین او عليه‌السلام مانع و حایل ایجاد نمی کند. هم چنین در رؤ یت امام عليه‌السلام مقابله و محاذات (87) شرط نیست، بلکه هر جا که نشسته، بر ارضین سفلی و سماوات سبع و ما فیهن و ما بینهن اشراف دارد. خداوند متعال می فرماید:

( و ءاتینه الحکم صبیا ) (88)

در حال کودکی، حکم را به او عطا کردیم.

و نیز می فرماید:

( قال انی عبدالله اتئنی الکتب و جعلنی نبیا ) (89)

گفت: من بنده ی خدایم، خداوند به من کتاب عطا کرده و پیامبر قرار داده است. اگر مساله ی امام شناسی بالا رود، خداشناسی هم بالا می رود؛ زیرا چه آیتی بالاتر از امام عليه‌السلام ؟! امام آیینه ای است که حقیقت تمام عالم را نشان می دهد؟!

49 چرا چنین آقایی را رها کردی؟

شخصی در راه مکه همیانش گم شد و شاید در دریا افتاد. وقتی که به نجف اشرف برگشت به امیرالمؤمنین عليه‌السلام متوسل شد. شب حضرت را در خواب دید، حضرت به او فرمود: همیان تو در قم نزد میرزای قمی (90) است. وی به قم آمد و سراغ میرزا رحمه‌الله را گرفت. او را به خانه ی میرزای قمی راهنمایی کردند. هنگامی که به در خانه ی ایشان رسید، مرحوم میرزا پیش از ملاقات و باز کردن در خانه و بدون سئوال، از سوراخ در، همیان را به او داد. وی آن را باز کرد و دید همیان او است و به محل زندگی بازگشت. وقتی که به محل زندگی بازگشت، به او گفتند: چرا چنین آقایی را رها کردی؟! دوباره به قصد خدمت به مرحوم میرزا به قم مراجعت نمود. ولی وقتی رسید، دید که آقا مرحوم شده است، خادم قبرش شد تا این که از دنیا رفت، و نزد میرزا دفن شد، و اکنون قبر او داخل مقبره ی میرزا قرار گرفته است.

50 درس خارج بدون مطالعه!

مرحوم آقا سید ابوالحسن (91) ، فتاوای اصحاب و مشهور را در تمامی مسایل فقهی حفظ بود. حتی بدون مطالعه هم می توانست درس را به آخر برساند!

آقا سید علی نجف آبادی رحمه‌الله با تعجب می فرمود: نزد ایشان بودم به من فرمود: جواب این استفتاات را بنویسید، برداشتم یکی از آن ها را بنویسم، مدتی معطل شدم و خیلی طول کشید ناگهان دیدم ایشان تعداد بسیاری از آن ها را برداشته و جوابش را نوشته است! این در حالی بود که من هنوز یکی را با زحمت جواب داده بودم!

حافظه ی قوی این طور است که در جواب مسایل، مستحضر است و برای او معطلی ندارد، به یاد دارم در یک مساله ای که در خدمت ایشان بحث داشتیم، ایشان فرمود: شیخ علی روایتی در این باره در حاشیه ی شرح لمعه در فلان کتاب دارد، و با آن مطلب را به آخر رساند.

ظاهرا ایشان از لحاظ قوت حافظ در میان علما و معاصرین خود یگانه بود.

بار دیگر خودم دیدم ایشان در مسجد شیخ طوسی (92) رحمه‌الله بدون این که پیش از درس کتابی مطالعه کرده باشد و بداند که جان شروع درس کجا است، پس از تعطیلی مفصل، کتابی (گویا کتاب حج بود) را شروع کرد و گفت: بروید جواهری، شرایعی بیاورید. روی منبر بود آقایی از پایین منبر به او سیگاری داد و دامادش، مرحوم آقای سید حسن بجنوردی (93) از مدرسه قوام جواهری آورد، اما جای شروع درس معلوم نشد. تا این که ایشان فرمود: مساله ای را عنوان می کنیم و می خوانیم، چنان چه معلوم شد پیشتر آن را نخوانده ایم تدارک می کنیم.

بدین ترتیب، مساله ای را که مطرح نشده بود و مطالعه هم نکرده بود و اصلا نمی دانست شروع درس از کجا است، شروع کرد و تا به آخر رساند، ولی چنان در اطراف مساله با استدلال بحث نمود که گویا آن را مطالعه کرده است!

51 همان روز اول جواب ها را نوشته بودم، ولی...

امر اجتهاد و فتوی دادن برای بعضی از علما مشکل و برای بعضی آسان بود، و این بدان جهت است که مواهب الهیه، نسبت به اشخاص مختلف است.

مرحوم آقا شیخ اسدالله تستری (94) ، صاحب مقابس در اواخر عمرش در کاظمین ساکن بود، شخصی مسایلی را از ایشان استفتا کرده بود و برای گرفتن جواب مرتب به خانه ی ایشان مراجعه می کرد ولی پاسخ می شنید که باید تامل شود و صبر کنید و امثال آن. تا این که برای جواب سئوال ها شش ماه خدمت ایشان مراجعه کرد و ایشان مکرر می فرمود: حاضر نیست، مهیا نیست، صبر کنید.

اتفاقا آقا شیخ موسی، پسر مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا به کاظمین مشرف شدند. و شخص سئوال کننده همان نوشته ها و سئوالات را به ایشان ارایه داد تا جواب بفرماید. ایشان در حالی که بر مرکب سوار بود و می خواست به جایی برود، به خادم گفت که کاغذ و دوات حاضر کند، و در همان حال فورا جواب سئوالات را مرقوم فرمود و به صاحبش برگرداند.

سئوال کننده نزد صاحب مقابس - که داماد کاشف الغطا بود - رفت و جواب ها را به ایشان نشان داد و به عنوان اعتراض عرض کرد: من شش ماه است سئوالات را به خدمتتان داده ام و هنوز جواب نفرموده اید، ولی آقا شیخ موسی رحمه‌الله فورا جواب داند. فرمود: صبر کن و رفت و از اندرونی خانه جواب سئوال ها را آورد و به او نشان داد که مطابق جواب های شیخ موسی بود. سپس فرمود: من هم همان روزهای اول این جواب ها را نوشته بودم، ولی چه کار کنم؟ احتیاط نمی گذارد به دست شما بدهم و اظهار کنم؟!

آقا شیخ موسی، فرزند مرحوم کاشف الغطا خیلی خیلی بزرگوار و شاید معروفترین و بزرگترین اولاد مرحوم کاشف الغطا بود. البته دو برادر دیگر ایشان، مرحوم شیخ احمد و شیخ محمد حسین کاشف الغطا نیز مانند آقا شیخ موسی در فقاهت بارع بودند.