چرا شیعه را رافضی نامیدند؟
از برخی احادیث و گزارش های تاریخی به دست می آید که در عصر بنی امیه، دشمنان اهل بیت و شیعیان، برای ابراز و اعمال عداوت و خصومت نسبت به آنان اصطلاح رافضی درباره شیعه را به کار می بردند، و رافضی بودن را جرمی نابخشودنی به شمار می آوردند. و هر کس را رافضی می نامیدند سزاوار شکنجه و قتل می دانستند. در حدیثی آمده است که ابوبصیر به امام باقر
عليهالسلام
گفت: فدایت گردم، ما را به نامی لقب داده اند که زمامداران اموی به واسطه ی آن خون و مال و شکنجه کردن ما را مباح می شمارند. امام
عليهالسلام
فرمودند: آن نام چیست؟ ابوبصیر گفت: آن نام رافضه است...
از این روایت نکات ذیل به دست می آید:
1 ـ در آن زمان شیعیان را رافضیان می نامیدند.
2 ـ رافضی نامیدن آنان بیشتر توسط حکّام اموی انجام
می گرفت و هدف آنان این بود که شیعیان را مورد شکنجه و آزار قرار دهند.
3 ـ وجه رافضی دانستن شیعیان این بود است که آنان نسبت به امام علی
عليهالسلام
اظهار محبّت می کردند و فضایل او را بر می شمردند، و او را برتر از دیگران می دانستند. و این در حالی بود که حکّام اموی اظهار محبّت نسبت به علی
عليهالسلام
و بر شمردن فضایل او را جرم می انگاشتند.
ادله امامت حضرت علی
اشاره
شیعه معتقد است که چون رسول خدا
صلىاللهعليهوآلهوسلم
از طرف خدای متعال علی
عليهالسلام
را به عنوان جانشین و امام بعد از خود تعیین کرد و به بیان های مختلف آن را اظهار نمود، تنها راه حق همین بود که مسلمانان امامت آن حضرت را می پذیرفتند و شیعه این افتخار (یعنی پذیرفتن گفتار پیامبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
را درباره جانشین خود) را دارد و آنان که از راه انتخاب، خلافت و جانشینی شخص دیگر را پذیرفتند راهی غیر از راه رسول خدا
صلىاللهعليهوآلهوسلم
را در پیش گرفته اند.
دلیل های این مطلب
حدیث یوم الدار
پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت، خدای متعال پیامبر را مأمور ساخت که دعوت خود را آشکار سازد، و آیه
(
وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ اْلأَقْرَبینَ
)
(شعراء: 214
) در این مورد نازل شد. پیامبر سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری می کند تا برادر و وصیّ و جانشین من باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی
عليهالسلام
آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
گفت
: «انّ هذا أخی و وصییّ و خلیفتی فیکم»
.
.
حدیث منزلت
پیامبر گرامی
صلىاللهعليهوآلهوسلم
در موارد مختلف، منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون نسبت به موسی دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از علی
عليهالسلام
سلب کرده و فرموده:
«یا علی أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی».
(
)
.
به نص قرآن کریم، هارون مقام نبوت
، خلافت
و
وزارت
را در زمان موسی دارا بود، و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را ـ به استثنای مقام نبوت ـ برای علی
عليهالسلام
ثابت می کند. و اگر مقصود، اثبات همه مقامات جز نبوت برای وی
عليهالسلام
نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت.
حدیث سفینه
پیامبر گرامی
صلىاللهعليهوآلهوسلم
، اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه می کند که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس که از آن تخلّف جست غرق شد، می فرماید:
«ألا إنّ مَثَلَ أَهل بیتی فیکم مَثَلُ سَفینة نوحِ فی قَومِهِ مَنْ رَکِبَها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرق»
. می دانیم که کشتی نوح، ملجأ و پناهگاه آنان برای نجات از غرق شدن بود. بنابراین طبق حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
یگانه پناهگاه برای نجات از انحراف و گمراهی هستند.
حدیث امان امت
پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
اهل بیت خود را سبب وحدت کلمه و دوری امت از اختلاف معرفی می کند و می فرماید: «النُّجومُ أمانٌ لأهلِ
الأَرضِ مِنَ الغَرْق وَ أَهْلُ بَیْتی أَمانٌ لامتی من الاخْتِلاف... »
: همان
گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریانوردان به حکم
(
وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون
)
(نحل: 16)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا می کنند و به ساحل می رسند) اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند...
حدیث ثقلین
حدیث ثقلین، از احادیث متواتر اسلامی است که علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای حدیث خود نقل کرده اند. پیامبر در این حدیث خطاب به امت اسلام می فرماید: «در میان شما دو چیز گرانبها را باقی می گذارم و می روم»، و سپس تمسک به این دو را مایه هدایت امت، و روگردانی از هر دو یا یکی از آن دو را مایه ضلالت می داند، چنانکه می فرماید:
«إنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثقلَیْن کتابَ الله وَ عِتْرَتی أَهلَ بَیتی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ».
(
)
این حدیث، مرجعیت علمی عترت و اهل بیت پیامبر رامانند قرآن کریم، به روشنی ثابت می کند، و بر مسلمانان لازم می دارد که در امور دینی، به کتاب خدا و اهل بیت (هر دو) تمسک بجویند. ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها را می زنند، جز در خانه اهل بیت را! حدیث ثقلین، که شیعه و سنّی در نقل آن اتفاق دارند، می تواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتی واحد گرد آورد، زیرا اگر در موضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاسی امت پس از پیامبر، شیعه و سنّی با هم اختلاف داشته منقسم به دو گروه باشند، در مرجعیت علمی هیچ دلیلی برای تفرقه وجود نداشته و بایستی ـ بر طبق حدیث ثقلین ـ با هم یکدست و یک صدا باشند.
حدیث غدیر
در احادیث گذشته پیامبر گرامی گاه به صورت کلی و گاه نیز به گونه مشخص، جانشین خویش را به نحو روشن معرّفی کرده است، به گونه ای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت جو تمام می کند. در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و شک در این زمینه کاملا ببندد، در سال آخر عمر خود به هنگام مراجعت از حج خانه خدا در سرزمینی به نام «غدیر خم» توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیام الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی
بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه می فرماید:
(
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ
)
(مائده: 67)
: «ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام نداده ای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ می کند».
.
1
آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت (یعنی مرگ من فرا می رسد) شما درباره من چه می گویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی می دهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد.
آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا و رسالت من، و حق بودن روز رستاخیز گواهی می دهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند.
سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض کوثر وارد می شوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار می کنید؟ شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟
پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت (و اهل بیت) من است، و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند. بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک می شوید. آنگاه دست علی
عليهالسلام
را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران او را می دیدند، سپس چنین فرمود:
«أیّها النّاسُ مَنْ أولی النّاسِ بالمؤمنینَ
مِنْ أنْفُسِهِم؟ » چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟
در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر می دانند.
پیامبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:
«انّ الله مولایَ و أنا مولَی المؤمنین و أنا أولی بِهِم مِنْ أنفُسِهِم»
(
:
)
خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنان می باشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم.
سپس سه بار فرمود:
«فَمَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه»:
آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود:
«اللهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ و أحبّ من أحبّه و ابغض من أبغضَهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب»:
پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست می دارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، و حق را با او و در مدار او قرار ده. حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند.
این حدیث که به حدیث غدیر معروف است را 110 نفر از صحابه، 84 تن از تابعین و 360 نفر از علما و محدثان اسلامی نقل کرده اند، و از این رو در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی از علما به طور مستقل درباره این حدیث کتاب نوشته اند، که در آن میان، جامع ترین آنها کتاب شریف الغدیر نگارش علامه حاج شیخ عبدالحسین امینی (1320 ـ 1390 هـ. ق) می باشد.
اکنون باید دید مقصود از مولی بودن پیامبر، و مولی بودن علی چیست؟ قرینه های بسیاری گواهی می دهند که مقصود از این تعبیر، امامت و رهبری است، که به برخی از این قرینه ها اشاره می کنیم:
الف ـ در ماجرای غدیر، پیامبر گرامی
صلىاللهعليهوآلهوسلم
کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی بی آب و علف، آن هم در نیم روزی بسیار گرم، متوقف ساخت.
گرمی هوا به حدّی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر پای خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعاً پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد، و براستی چه کاری می تواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین، که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت سازتر باشد؟
ب ـ پیامبر گرامی قبل از طرح ولایت علی
عليهالسلام
از اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از تقارن اخذ اعتراف نسبت به اصول دین می توان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق العاده، نمی توانسته امری عادی باشد!
ج ـ حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب الوقوع خود خبر داد، و این نشان می دهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است و می خواسته چاره جویی شود تا ایین وی در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد.
د ـ قبل از بیان پیام الهی درباره علی
عليهالسلام
، از مولویت و اولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولای من، و من مولای مؤمنین می باشم، و نسبت به آنان از خود آنان اولی هستم. ذکر این مطالب، گواه آن است که «مولی بودن» علی
عليهالسلام
: از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
بوده و ایشان به فرمان الهی اولویت مزبور را برای علی
عليهالسلام
نیز ثابت کرده است.
و مقصود از «اولویت» نبیّ اکرم، همان است که در آیه مبارکه به آن تصریح شده
(
النَّبیُّ أَولی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ
)
(احزاب: 6) پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و مقصود از سزاوارتر بودن پیامبر به مؤمنان، از خودشان این است که به امر الهی حق تصرف در جان و اموال آنها دارد، یعنی اگر دستور جهاد و یا انفاق دهد باید مؤمنان بدون چون و چرا بپذیرند. و لازمه یک
چنین مطاع بودن در مورد جان ها و مال ها، همان ولایت و سرپرستی جامعه است که از جانب خدا به او داده شده است و یک چنین مقام، پس از وی، به حضرت علی
عليهالسلام
عطا شد، و او به مقام سرپرستی و امامت نائل آمد.
هــ پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به غایبان برسانند و پیامبر گرامی
صلىاللهعليهوآلهوسلم
از منبر پایین آمد و به یاران خود دستور داد که به علی به عنوان «امیر مؤمنان» تهنیت و تبریک بگویند، لذا علی
عليهالسلام
در خیمه ای قرار گرفت، و یاران پیامبر، گروه گروه وارد شده و به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر، وارد خیمه شده روبه او کردند و گفتند: هنیئاً لک یا علی بن أبی طالب أصحبتَ مولایَ و مولا کلَّ مؤمن و مؤمنة: گوارا باد بر تو ای علی، امروز سزاوارترین فرد به هر مرد و زن مؤمن شدی.
.
تاریخ اسلام نشان می دهد که دشمنان پیامبر اسلام
صلىاللهعليهوآلهوسلم
برای خاموش ساختن دعوت الهی وی، از راههای گوناگونی وارد شدند؛ از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر بود و وی را از نقشه های شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد:
(
(
أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ
)
(طور: 30)
یا می گویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار (مرگ) نشسته ایم. این اندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفان را به یأس مبدل ساخت، و بدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایه های آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید. از این رو پس از نصب علی
عليهالسلام
، به عنوان جانشینی پیامبر، در روز غدیر آیه «اکمال دین» فرود آمد:
(
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دیناً
)
(مائده: 3)
امروز کافران از نابودی دین شما مأیوس شدند،
پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد.
.
گذشته از روایات یقینی فوق، که ثابت می کند مسأله جانشینی پیامبر یک مسأله الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که پیامبر در همان روزهایی هم که در مکه به سر می برده و هنوز حکومتی در مدینه تشکیل نداده بود، مسأله جانشینی را یک مسأله الهی تلقی می کرد. فی المثل، زمانی که رئیس قبیله بنی عامر در موسم حج به حضور پیامبر رسید و گفت: چنانچه ما با تو بیعت کردیم و تو بر مخالفان خود پیروز شدی، آیا برای ما در امر رهبری نصیب و بهره ای هست؟ پیامبر در پاسخ فرمود: این کار مربوط به خداست، هرکس را می خواهد بدین کار می گمارد
(
الامر الی الله یضعه حیث یشاء
)
بدیهی است چنانچه مسأله رهبری موکول به انتخاب مردم بود، می بایست بفرماید:
(
الامر الی الامة
)
کلام پیامبر در این مورد، همانند کلام خداوند در مورد پیامبری است، آنجا که می فرماید:
(
اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ
)
(انعام: 124): خدا دانا است که رسالت و پیامبری خویش را در چه شخصی قرار دهد.