شیعه و پاسخ به چند سئوال

شیعه و پاسخ به چند سئوال0%

شیعه و پاسخ به چند سئوال نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مناظره ها و رديه ها

شیعه و پاسخ به چند سئوال

نویسنده: رضا استادی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8824
دانلود: 3288

شیعه و پاسخ به چند سئوال
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8824 / دانلود: 3288
اندازه اندازه اندازه
شیعه و پاسخ به چند سئوال

شیعه و پاسخ به چند سئوال

نویسنده:
فارسی

مهم ترین مسائلی که می توان در این کتاب مطالعه نمود، عبارت است از:
شیعه از چه زمانی پیدا شده است؟ دلیل شیعیان برای اعتقاد به امامت علی علیه السّلام و یازده فرزند معصوم او، ویژگی های امامان شیعه علیهم السّلام از نظر آنان، علت اختلاف شیعه و سنی در بخشی از مسائل اعتقادی و احکام فقهی ، این که چرا گاهی برخی از سنی های وهابی ، شیعه را مشرک می خوانند؟ اشتباه آنان در چیست؟ آیا اعتقاد شیعه به شفاعت دلیل قرآنی و روائی دارد؟ دلیل زیارت قبر پیامبر و امامان معصوم و مؤمنان از نظر شیعه، معنی بدعت چیست که گاهی برخی وهابی ها به اشتباه بخشی از عبادات شیعه را بدعت می نامند؟ چرا شیعه در مواردی تقیه می کند و مقصود از تقیه چیست؟ چرا شیعیان مانند سنی ها وضو نمی گیرند؟ چرا در اذان جمله «حی علی خیر العمل» را می گویند؟ چرا مانند بیشتر سنی ها دست بسته نماز نمی خوانند؟ چرا سنی ها در نماز بعد از خواندن سوره حمد «آمین» می گویند؟ علت بر مهر و امثال آن سجده کردن نزد شیعیان، علت جمع خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب عشاء نزد شیعیان، چرا شیعیان هزار رکعت نماز مستحب ماه رمضان را مانند سنی ها به جماعت نمی خوانند؟ مدرک شیعه در وجوب پرداخت خمس چیست؟ آیا ازدواج موقت از نظر قرآن و روایات جائز است یا نه؟
در پایان برخی از خدمات دانشمندان شیعه مطرح می شود. مولف محترم در مطلب آخر خود همه مسلمانان را برادر یکدیگر خطاب کرده و شعار همه ی متفکران و مصلحان شیعه را این می شمرد: بنی الاسلام علی دعامتین: کلمه التوحید، و توحید الکلمه.

چرا شیعه را رافضی نامیدند؟

از برخی احادیث و گزارش های تاریخی به دست می آید که در عصر بنی امیه، دشمنان اهل بیت و شیعیان، برای ابراز و اعمال عداوت و خصومت نسبت به آنان اصطلاح رافضی درباره شیعه را به کار می بردند، و رافضی بودن را جرمی نابخشودنی به شمار می آوردند. و هر کس را رافضی می نامیدند سزاوار شکنجه و قتل می دانستند. در حدیثی آمده است که ابوبصیر به امام باقر عليه‌السلام گفت: فدایت گردم، ما را به نامی لقب داده اند که زمامداران اموی به واسطه ی آن خون و مال و شکنجه کردن ما را مباح می شمارند. امام عليه‌السلام فرمودند: آن نام چیست؟ ابوبصیر گفت: آن نام رافضه است...

از این روایت نکات ذیل به دست می آید:

1 ـ در آن زمان شیعیان را رافضیان می نامیدند.

2 ـ رافضی نامیدن آنان بیشتر توسط حکّام اموی انجام

می گرفت و هدف آنان این بود که شیعیان را مورد شکنجه و آزار قرار دهند.

3 ـ وجه رافضی دانستن شیعیان این بود است که آنان نسبت به امام علی عليه‌السلام اظهار محبّت می کردند و فضایل او را بر می شمردند، و او را برتر از دیگران می دانستند. و این در حالی بود که حکّام اموی اظهار محبّت نسبت به علی عليه‌السلام و بر شمردن فضایل او را جرم می انگاشتند.

ادله امامت حضرت علی

اشاره

شیعه معتقد است که چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طرف خدای متعال علی عليه‌السلام را به عنوان جانشین و امام بعد از خود تعیین کرد و به بیان های مختلف آن را اظهار نمود، تنها راه حق همین بود که مسلمانان امامت آن حضرت را می پذیرفتند و شیعه این افتخار (یعنی پذیرفتن گفتار پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درباره جانشین خود) را دارد و آنان که از راه انتخاب، خلافت و جانشینی شخص دیگر را پذیرفتند راهی غیر از راه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در پیش گرفته اند.

دلیل های این مطلب

حدیث یوم الدار

پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت، خدای متعال پیامبر را مأمور ساخت که دعوت خود را آشکار سازد، و آیه ( وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ اْلأَقْرَبینَ ) (شعراء: 214 ) در این مورد نازل شد. پیامبر سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری می کند تا برادر و وصیّ و جانشین من باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی عليه‌السلام آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : «انّ هذا أخی و وصییّ و خلیفتی فیکم» . (1) .

حدیث منزلت

پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در موارد مختلف، منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون نسبت به موسی دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از علی عليه‌السلام سلب کرده و فرموده: «یا علی أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی». ( ) (2) .

به نص قرآن کریم، هارون مقام نبوت (3) ، خلافت (4) و

1- مسند احمد، 1: 159؛ تاریخ طبری: 2: 406؛ تفسیر طبری جامع البیان، 19: 74 ـ 75، تفسیر سوره شعراء، آیه 214.

2- صحیح بخاری: 6: 3 در باب غزوه تبوک؛ صحیح مسلم، 7: 120، در باب فضایل علی عليه‌السلام ؛ سنن ابن ماجه، 1: 55، باب فضائل النبی؛ مسند امام احمد، 1: 173، 175، 177، 179، 182، 185 و 230؛ سیره نبویه، ابن هشام، 4: 163 غزوه تبوک.

3- وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیّاً مریم: 53

4- وَ إِذْ قالَ مُوسی ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی... اعراف: 142.

وزارت (1) را در زمان موسی دارا بود، و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را ـ به استثنای مقام نبوت ـ برای علی عليه‌السلام ثابت می کند. و اگر مقصود، اثبات همه مقامات جز نبوت برای وی عليه‌السلام نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت.

حدیث سفینه

پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه می کند که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس که از آن تخلّف جست غرق شد، می فرماید: «ألا إنّ مَثَلَ أَهل بیتی فیکم مَثَلُ سَفینة نوحِ فی قَومِهِ مَنْ رَکِبَها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرق» (2) . می دانیم که کشتی نوح، ملجأ و پناهگاه آنان برای نجات از غرق شدن بود. بنابراین طبق حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یگانه پناهگاه برای نجات از انحراف و گمراهی هستند.

1- وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی طه: 29

2- مستدرک حاکم، 3: 351؛ الصواعق المحرقة، ص 91؛ میزان الاعتدال، 1: 224؛ تاریخ الخلفاء، ص 573؛ الخصائص الکبری، 2: 266؛ ینابیع المودّة، ص 28؛ فتح القدیر، ص 113 و کتب دیگر.

حدیث امان امت

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اهل بیت خود را سبب وحدت کلمه و دوری امت از اختلاف معرفی می کند و می فرماید: «النُّجومُ أمانٌ لأهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرْق وَ أَهْلُ بَیْتی أَمانٌ لامتی من الاخْتِلاف... » (1) : همان

گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریانوردان به حکم ( وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون ) (نحل: 16)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا می کنند و به ساحل می رسند) اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند...

حدیث ثقلین

حدیث ثقلین، از احادیث متواتر اسلامی است که علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای حدیث خود نقل کرده اند. پیامبر در این حدیث خطاب به امت اسلام می فرماید: «در میان شما دو چیز گرانبها را باقی می گذارم و می روم»، و سپس تمسک به این دو را مایه هدایت امت، و روگردانی از هر دو یا یکی از آن دو را مایه ضلالت می داند، چنانکه می فرماید:

«إنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثقلَیْن کتابَ الله وَ عِتْرَتی أَهلَ بَیتی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ». ( ) (2).

1- مستدرک حاکم، 3: 149.

2- صحیح مسلم: 7: 122؛ سنن ترمذی، 2: 307؛ سنن دارمی، 2: 432؛ مسند احمد، 3: 14، 17، 26 و 59، 4: 366 و 371، 5: 182 و 189؛ خصائص علویه، نسائی ص 20؛ مستدرک حاکم: 3: 109، 148 و 533، و کتب دیگر. در این باره ضمناً می توان به رساله حدیث الثقلین از نشریات دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة قاهره، رجوع کرد.

این حدیث، مرجعیت علمی عترت و اهل بیت پیامبر رامانند قرآن کریم، به روشنی ثابت می کند، و بر مسلمانان لازم می دارد که در امور دینی، به کتاب خدا و اهل بیت (هر دو) تمسک بجویند. ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها را می زنند، جز در خانه اهل بیت را! حدیث ثقلین، که شیعه و سنّی در نقل آن اتفاق دارند، می تواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتی واحد گرد آورد، زیرا اگر در موضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاسی امت پس از پیامبر، شیعه و سنّی با هم اختلاف داشته منقسم به دو گروه باشند، در مرجعیت علمی هیچ دلیلی برای تفرقه وجود نداشته و بایستی ـ بر طبق حدیث ثقلین ـ با هم یکدست و یک صدا باشند.

حدیث غدیر

در احادیث گذشته پیامبر گرامی گاه به صورت کلی و گاه نیز به گونه مشخص، جانشین خویش را به نحو روشن معرّفی کرده است، به گونه ای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت جو تمام می کند. در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و شک در این زمینه کاملا ببندد، در سال آخر عمر خود به هنگام مراجعت از حج خانه خدا در سرزمینی به نام «غدیر خم» توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیام الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی

بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه می فرماید:

( یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ) (مائده: 67) : «ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام نداده ای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ می کند». (1) .

1 - محدثان و مفسران اسلامی به نزول این ایه در پایان حجة الوداع، روز غدیر، اشاره کرده اند. بنگرید به کتاب «درالمنثور» سیوطی، 2: 298، فتح القدیر شوکانی 2: 57، کشف الغمة اربلی، ص 94، ینابیع المودة قندوزی، ص 120، المنار، 6: 463 و غیره.

آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت (یعنی مرگ من فرا می رسد) شما درباره من چه می گویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی می دهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد.

آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا و رسالت من، و حق بودن روز رستاخیز گواهی می دهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند.

سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض کوثر وارد می شوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار می کنید؟ شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟

پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت (و اهل بیت) من است، و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند. بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک می شوید. آنگاه دست علی عليه‌السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران او را می دیدند، سپس چنین فرمود:

«أیّها النّاسُ مَنْ أولی النّاسِ بالمؤمنینَ مِنْ أنْفُسِهِم؟ » چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟

در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر می دانند.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «انّ الله مولایَ و أنا مولَی المؤمنین و أنا أولی بِهِم مِنْ أنفُسِهِم» ( : ) خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنان می باشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم.

سپس سه بار فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه»: آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود: «اللهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ و أحبّ من أحبّه و ابغض من أبغضَهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب»: پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست می دارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، و حق را با او و در مدار او قرار ده. حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند.

این حدیث که به حدیث غدیر معروف است را 110 نفر از صحابه، 84 تن از تابعین و 360 نفر از علما و محدثان اسلامی نقل کرده اند، و از این رو در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی از علما به طور مستقل درباره این حدیث کتاب نوشته اند، که در آن میان، جامع ترین آنها کتاب شریف الغدیر نگارش علامه حاج شیخ عبدالحسین امینی (1320 ـ 1390 هـ. ق) می باشد.

اکنون باید دید مقصود از مولی بودن پیامبر، و مولی بودن علی چیست؟ قرینه های بسیاری گواهی می دهند که مقصود از این تعبیر، امامت و رهبری است، که به برخی از این قرینه ها اشاره می کنیم:

الف ـ در ماجرای غدیر، پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی بی آب و علف، آن هم در نیم روزی بسیار گرم، متوقف ساخت.

گرمی هوا به حدّی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر پای خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعاً پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد، و براستی چه کاری می تواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین، که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت سازتر باشد؟

ب ـ پیامبر گرامی قبل از طرح ولایت علی عليه‌السلام از اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از تقارن اخذ اعتراف نسبت به اصول دین می توان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق العاده، نمی توانسته امری عادی باشد!

ج ـ حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب الوقوع خود خبر داد، و این نشان می دهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است و می خواسته چاره جویی شود تا ایین وی در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد.

د ـ قبل از بیان پیام الهی درباره علی عليه‌السلام ، از مولویت و اولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولای من، و من مولای مؤمنین می باشم، و نسبت به آنان از خود آنان اولی هستم. ذکر این مطالب، گواه آن است که «مولی بودن» علی عليه‌السلام : از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و ایشان به فرمان الهی اولویت مزبور را برای علی عليه‌السلام نیز ثابت کرده است.

و مقصود از «اولویت» نبیّ اکرم، همان است که در آیه مبارکه به آن تصریح شده ( النَّبیُّ أَولی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ ) (احزاب: 6) پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و مقصود از سزاوارتر بودن پیامبر به مؤمنان، از خودشان این است که به امر الهی حق تصرف در جان و اموال آنها دارد، یعنی اگر دستور جهاد و یا انفاق دهد باید مؤمنان بدون چون و چرا بپذیرند. و لازمه یک

چنین مطاع بودن در مورد جان ها و مال ها، همان ولایت و سرپرستی جامعه است که از جانب خدا به او داده شده است و یک چنین مقام، پس از وی، به حضرت علی عليه‌السلام عطا شد، و او به مقام سرپرستی و امامت نائل آمد.

هــ پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به غایبان برسانند و پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از منبر پایین آمد و به یاران خود دستور داد که به علی به عنوان «امیر مؤمنان» تهنیت و تبریک بگویند، لذا علی عليه‌السلام در خیمه ای قرار گرفت، و یاران پیامبر، گروه گروه وارد شده و به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر، وارد خیمه شده روبه او کردند و گفتند: هنیئاً لک یا علی بن أبی طالب أصحبتَ مولایَ و مولا کلَّ مؤمن و مؤمنة: گوارا باد بر تو ای علی، امروز سزاوارترین فرد به هر مرد و زن مؤمن شدی. (1) .

1- برای آگاهی از اسناد تهنیت به کتاب «الغدیر»، ج 1، ص 279 ـ 283 مراجعه شود.

تاریخ اسلام نشان می دهد که دشمنان پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای خاموش ساختن دعوت الهی وی، از راههای گوناگونی وارد شدند؛ از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر بود و وی را از نقشه های شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد:

( ( أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ) (طور: 30) یا می گویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار (مرگ) نشسته ایم. این اندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفان را به یأس مبدل ساخت، و بدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایه های آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید. از این رو پس از نصب علی عليه‌السلام ، به عنوان جانشینی پیامبر، در روز غدیر آیه «اکمال دین» فرود آمد:

( الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دیناً ) (مائده: 3) (1) امروز کافران از نابودی دین شما مأیوس شدند،

1- گروهی از صحابه و تابعین، آیه فوق را مربوط به واقعه غدیر خم دانسته اند، مانند ابوسعید خدری، زید بن ارقم، جابربن عبدالله انصاری، ابوهریره و مجاهد مکی. برای آشنایی با روایات اشخاص فوق درباره واقعه مزبور، بنگرید به: ابن کثیر در تفسیر خود 2: 491، حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب «ما نزل من القرآن فی علی» ، خطیب بغدادی در ج 8 تاریخ خود، ص 290، الدرالمنثور، 2: 295، خطیب خوارزمی در کتاب مناقب که عبارت آنان را کتاب الغدیر 1: 23 ـ 236 آورده است.

پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد. (1) .

گذشته از روایات یقینی فوق، که ثابت می کند مسأله جانشینی پیامبر یک مسأله الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که پیامبر در همان روزهایی هم که در مکه به سر می برده و هنوز حکومتی در مدینه تشکیل نداده بود، مسأله جانشینی را یک مسأله الهی تلقی می کرد. فی المثل، زمانی که رئیس قبیله بنی عامر در موسم حج به حضور پیامبر رسید و گفت: چنانچه ما با تو بیعت کردیم و تو بر مخالفان خود پیروز شدی، آیا برای ما در امر رهبری نصیب و بهره ای هست؟ پیامبر در پاسخ فرمود: این کار مربوط به خداست، هرکس را می خواهد بدین کار می گمارد ( الامر الی الله یضعه حیث یشاء ) (2) بدیهی است چنانچه مسأله رهبری موکول به انتخاب مردم بود، می بایست بفرماید: ( الامر الی الامة ) کلام پیامبر در این مورد، همانند کلام خداوند در مورد پیامبری است، آنجا که می فرماید: ( اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ) (انعام: 124): خدا دانا است که رسالت و پیامبری خویش را در چه شخصی قرار دهد.

1- فخر رازی در تفسیر خود می گوید: پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی کمتر از سه ماه زنده بود. بنابراین با نزول این آیه در روز غدیر می سازد.

2- سیره ابن هشام: 2: 422.

امامان دوازده گانه

شناخت امام از دو راه امکان پذیر است:

الف ـ پیامبر گرامی به فرمان خدا بر امامت فردی معین تصریح کند.

ب ـ امام پیشین بر امامت امام بعدی تصریح کند.

امامت پیشوایان دوازده گانه شیعه از هر دو راه ثابت شده است. هم پیامبر طبق روایات فراوان بر امامت آنان تصریح کرده است، و هم هریک از ائمه، امام بعد از خویش را معرفی نموده است.

در این باره برای رعایت اختصار، تنها یک حدیث را یادآور می شویم: (1) .

1- برای آگاهی از سایر روایات، به کتب حدیث مانند اصول کافی، کفایة الاثر؛ اثبات الهداة، منتخب الاثر و غیره رجوع شود.

پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها به نصب علی عليه‌السلام اکتفا نکرد، بلکه یادآور شد که پس از علی عليه‌السلام یازده امام دیگر خواهند آمد که عزت دین و اسلام به واسطه این دوازده امام تحقق خواهد پذیرفت، چنانکه فرمود: «لا یزال الدین منیعاً الی اثنی عشر خلیفة» و به نقل دیگر فرمود: «لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة» گفتنی است که روایات دال بر وجود خلفای دوازده گانه، در معتبرترین صحاح اهل سنت نیز آمده است. (1) .

مسلماً این دوازده خلیفه که عزت اسلام منوط به وجود آنان شمرده شده است، جز بر امامان دوازده گانه شیعه قابل انطباق نیست. زیرا نه خلفای اموی مایه عزت دین بودند و نه خلفای عباسی، و نه این عدد بر آنان قابل تطبیق است.

امامان دوازده گانه شیعه عبارتند از:

1 ـ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عليه‌السلام (تولد: ده سال قبل از بعثت، شهادت: سال 40هجری) مدفون در نجف اشرف.

2 ـ امام حسن بن علی ملقب به مجتبی عليه‌السلام (3 ـ 50 هـ. ق) مدفون در مدینه، قبرستان بقیع.

3 ـ امام حسین بن علی سید الشهداء عليه‌السلام (4 ـ 61 هـ. ق) مدفون در کربلا.

4 ـ امام علی بن الحسین ملقب به زین العابدین عليه‌السلام (38 ـ 94 هـ. ق) مدفون در بقیع.

5 ـ امام محمد بن علی معروف به باقرالعلوم عليه‌السلام (57 ـ 114هـ. ق) مدفون در بقیع.

1- صحیح بخاری، 9: 81، باب الاستخلاف؛ صحیح مسلم، 6: 3 کتاب الامارة؛ مسند احمد، 5: 86 و 108؛ مستدرک حاکم: 3: 18.

6 ـ امام جعفر بن محمد معروف به صادق عليه‌السلام (83 ـ 148هـ. ق) مدفون در بقیع.

7 ـ امام موسی بن جعفر ملقب به کاظم عليه‌السلام (128 ـ 183 هـ. ق) مدفون در کاظمین.

8 ـ امام علی بن موسی الرضا عليه‌السلام (148 ـ 203 هـ. ق) مدفون در مشهد.

9 ـ امام محمد بن علی معروف به جواد عليه‌السلام (195ـ 220 هـ. ق) مدفون در کاظمین.

10 ـ امام علی بن محمد معروف به هادی عليه‌السلام (212 ـ 254هـ. ق) مدفون در سامرا.

11 ـ امام حسن بن علی معروف به عسکری عليه‌السلام (232 ـ 260هـ. ق) مدفون در سامرا

12 ـ حضرت مهدی متولد سال 255

او امام دوازدهم شیعه بوده و هم اکنون نیز زنده و غایب است، تاروزی به فرمان خداوند ظهور کرده و طبق وعده صریح قرآن (در سوره نور: 54، توبه: 33، فتح: 28 و صف: 9) و احادیث متواتر اسلامی حاکمیت اسلام را در سراسر گیتی برقرار گرداند. (1) .

1- در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه اختلاف است که ما یکی از اقوال را برگزیدیم. نیز می دانیم که درگذشت همه یا غالب آنها به صورت شهادت رخ داده که شرح آن در تواریخ مذکور است.

امام دوازدهم

سخن گفتن درباره هر یک از امامان دوازده گانه از گنجایش این رساله بیرون است، فقط به نکاتی درباه امام دوازدهم اشاره می کنیم:

ظهور مردی از خاندان رسالت، به منظور برپایی حکومت عدل جهانی، در آینده تاریخ بشر (آنگاه که جهان پر از ظلم و جور می گردد) یکی از مسلّمات عقاید اسلامی است که جمهور مسلمانان بر آن اتفاق دارند و احادیثی که در این مورد نقل شده به حد تواتر می رسد. که از آن میان تنها به نقل یک حدیث از مسند احمد بن حنبل بسنده می کنیم.

پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلاّ یَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلکَ الیَوْمَ حَتّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی فَیَمْلاها عَدْلا وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً» (1) اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی می کند تا مردی از فرزندان من قیام نماید و دنیا را از عدل و قسط پر سازد، همان گونه که با جور و ستم پر شده است.

بنابراین قیام و ظهور مردی از خاندان پیامبر در آخر الزمان مورد اتفاق عموم مسلمانان ـ از شیعه و سنّی ـ است.

خصوصیات این مصلح جهانی در روایات اسلامی که شیعه و سنی نقل کرده اند و در کتاب هایی مانند منتخب الاثر نقل شده به شرح زیر بیان شده است:

1 ـ از اهل بیت پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. در حدود 390 روایت آمده است.

2 ـ از فرزندان امیرالمؤمنین علی عليه‌السلام است. در حدود 210 روایت آمده است.

3 ـ از فرزندان فاطمه زهرا عليها‌السلام است. در حدود 190 روایت آمده است.

4 ـ نهمین فرزند از اولاد امام حسین است. در حدود 150 روایت آمده است.

5 ـ از فرزندان امام زین العابدین است. در حدود 180 روایت آمده است.

1- مسند احمد بن حنبل، 1: 99 و 3: 17 و 70.

6 ـ از فرزندان امام حسن عسکری عليه‌السلام است. در حدود 150 روایت آمده است

7 ـ دوازدهمین امام از ائمه اهل بیت عليهم‌السلام است. در حدود 130 روایت آمده است.

8 ـ گزارش از ولادت او و اینکه او متولّد شده. در حدود 210 روایت آمده است.

9 ـ عمر او طولانی خواهد بود. در حدود 320 روایت آمده است.

10 ـ غیبت طولانی خواهد داشت. در حدود 90 روایت آمده است.

11 ـ به هنگام ظهور او اسلام جهانگیر می شود. در حدود 30 روایت آمده است.

12 ـ زمین را پر از عدل و داد می کند. و در حدود 130 روایت آمده است

حضرت ولی عصر (عج) در سال 255 هجری قمری دیده به جهان گشوده است و با این حساب، اکنون (سال 1426 ق) متجاوز از یازده قرن از عمر شریف آن حضرت می گذرد. قبول این عمر طولانی، با توجه به قدرت گسترده خداوند، امر مشکلی نیست و در حقیقت، آنان که طول عمر آن حضرت را مشکلی می شمارند، از قدرت نامتناهی الهی غفلت ورزیده اند: ان الله علی کل شییء قدیر.

گذشته از این، قرآن دوران پیامبری نوح تا غرق شدن قوم او را نهصد و پنجاه سال می شمرد (عنکبوت: 14). همچنین در عصر ما دانش بشری می کوشد مشکل طول عمر را حل کند، و این می رساند که بشر شایستگی عمر طولانی را دارد، چیزی که هست موانعی از طولانی شدن آن جلوگیری می کند.

براستی خدایی که قادر است، به گفته ی قرآن، حضرت یونس را تا روز رستاخیز در شکم ماهی زنده بدارد (صافات 143 ـ 144)، آیا نمی تواند حجت و امام را در روی زمین عمر طولانی بخشد؟! پیداست که جواب مثبت است.

و وقت ظهور آن حضرت بر کسی روشن نیست و این امر، از رازهایی است که، بسان برپایی رستاخیز، تنها بر خداوند مکشوف است. بنابراین، نباید ادعای کسانی را که مدّعی آشنایی با وقت ظهور آن حضرت می باشند یا برای ظهور وقت مشخصی را تعیین می کنند، پذیرفت (کذب الوقاتون).

از تاریخ دقیق ظهور که بگذریم، باید گفت در روایات نشانه هایی کلی برای ظهور آن حضرت بیان شده است که خود به دو بخش علائم «حتمی» و «غیر حتمی» تقسیم می شود که تفصیل آن در کتب عقاید و حدیث آمده است.