کشکول شیخ بهائی

کشکول شیخ بهائی0%

کشکول شیخ بهائی نویسنده:
گروه: کتابخانه شعر و ادب

کشکول شیخ بهائی

نویسنده: شیخ بهائی
گروه:

مشاهدات: 107143
دانلود: 9117

توضیحات:

کشکول شیخ بهائی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 107143 / دانلود: 9117
اندازه اندازه اندازه
کشکول شیخ بهائی

کشکول شیخ بهائی

نویسنده:
فارسی

حکایاتی کوتاه و خواندنی

مردی ، به شخصی که از مردم بریده و خلوت گزیده بود، تا به عبادت بنشیند، نوشت که : دریافته ام که از خلق بریده ای ، تا به عبادت پردازی پس ، وجه معاش تو، چه خواهد بود؟ زاهد به او نوشت : ای نادان : به تو گفته اند که جدا شده از مردم به قصد نزدیکی به خدا و آنگاه از گذران زندگی می پرسی ؟!

سخن عارفان و پارسایان

عارفی گفته است : (وعد)، حق بندگانست بر پروردگار و او به ایفای آن ، از هر کس سزاوار ترست و (وعید)، حق خداوند است بر بندگان و او سزاوارترین کس است که ببخشاید و عربان به وفای به (وعد) و خلف (وعید) افتخار می کردند و شاعری گفته است : من ، اگر (وعد) یا(وعید)ی را پیمان کنم ، بی شک (وعید) خویش را خلاف ، و (وعد) خود را وفا می کنم .

شعر فارسی

از بابا طاهر(وفات - 410 ه):

هزاران جان به غارت برده ویشی

هزارانت جگر، خون کرده ویشی

هزاران داغ ویشی ارشینم اشمرت

هنر نشمرته از اشمرته ویشی

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفته است : از دنیا سه چیز طلب می شود: عزت و بی نیازی و راحتی اما آن که زهد ورزد، عزیز می شود و آن که قناعت پیشه کند، بی نیاز می شود و آن که دست از طلب باز کشد، به راحتی می رسد .

عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت

صاحب حقیقی گفته است : با یزید، به راهی می رفت و بر سگی گذشت ، که به یاران خیس شده بود دامن جامه خویش باز کشید سگ به سخن آمد و گفت : پلید شدن دامن جامه تو از ناپاکی مرا آب تطهیر می کند اما گناه دامن باز گرفتن تو از من را آب نیز تطهیر نمی کند .

شعر فارسی

از ملا مؤمن حسینی :

زهد صلحا که زرق شید است همه

اسباب فریب عمرو و زید است همه

بیخوابی زاهدان ، چو خواب صیاد

از بهر گرفتاری صید است همه

شعر فارسی

از خاقانی :

خرکی را به عروس خواندند

خر بخندید و شد از قهقهه سست

گفت : من ، رقص ندانم بسزا

مطربی نیز ندانم به درست

بهر حمالی ، خوانند مرا

کاب نیکو کشم و هیزم چست

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

عربی بر گور (هشام بن عبدالملک ) ایستاده بود، که یکی از خدمتگاران او، بر گورش می گریست و می گفت : پس از تو، چه ها دیدیم ! اعرابی گفت : اگر او زبان می داشت ، ترا می گفت که آن چه او دیده است ، بسی بدتر از آن چه تو دیده ای بوده است .

ترجمه اشعار عربی

ابوفراس ، در وصف خود گفته است :

رویدادهای روزگار، دست به هم داده و مرگ ، پیرامون من در آمد و شد است ، با اینهمه ، صبورم اگر از من چیزی باز نماند، نیز صبور خواهم بود و اگر به شمشیر پاسخ بشنوم ، سخن می گویم با چشم خویش ، احوال روزگار را می بینم و با آن راستی را راستی و دروغ را دروغ .

به دودمانیان خویش ، خود را به کودنی وانمودم و آنان ، چنین پنداشتند که به تشخیص جایگاه شن و خاک نیز درمانده ام .

شعر فارسی

از علی نقی کمره ای (تولد 935 ه وفات 1029 تا1031 ه):

بیتاب ، تنی که پیچ و تابش پیداست

بیطرف ، دلی که اظطرابش پیداست

راز دل پر عشق ، نگردد ظاهر

تا نیمه بود شیشه ، شرابش پیداست

حقه پر آواز ز یک در بود

گنگ شود، چون که ز در پر بود

شعر فارسی

از عرفی شیرازی (963 - 999 ه):

خوش آن که شراب همتم مست کند!

آوازه امید مرا پست کند

گر دست زنم به کام ، در دست دگر

شمشیر دهم ، که قطع آن دست کند

مکن در کارها زنهار تاءخیر!

که در تاءخیر، آفت هاست جانسوز

به فردا افکنی امروز کارت

ز کندی های طبع حیلت آموز

قیاس امروز گیر از حال فردا

که هست امروز تو، فردای دیروز

حکایات تاریخی ، پادشاهان

یکی از پادشاهان بنی اسرائیل ، خانه ای ساخت و در وسعت و تزیین آن ، سعی بسیار کرد پس دستور داد، تا از عیب آن جویا شوند و هیچکس بر آن عیبی نگرفت جز سه زاهد که گفتند: در آن ، دو عیب هست یکی این که ویران می شود و دیگری آن که صاحبش می میرد پادشاه گفت : خانه ای هست که از این دو عیب در امان باشد؟ و آنان گفتند: اری خانه آخرت ! پس ، پادشاه سلطنت را رها کرد و با آنان به عبادت پرداخت پس از چندی ، آنان را وداع گفت گفتند از ما چه دیدی که ترا ناخوش آمد؟ گفت : هیچ ! جز این که مرا می شناسید و اکرام می کنید پس ، با کسی می نشینم که مرا نشناسد .

سخن عارفان و پارسایان

از زاهدی درباره آمیزش با پادشاهان و وزیران پرسیدند گفت : آن که با آنان نیامیزد و به نامه عمل خویش نیفزاید، در نزد ما برتر از کسی ست که شب به نماز ایستد و روز، روزه دارد و به زیارت خانه خدا برود و جهاد و با آنان همنشینی کند .

ای خواجه ! به کوی اهل دل منزل کن !

وز پهلوی اهل دل ، دلی حاصل کن !

خواهی بینی جمال معشوق ازل

آیینه تو دلست ، رو در دل کن !

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

مؤلف در (سوانح ) گفته است : غفلت دل از یاد خدا، از بزرگترین عیب هاست و از بزرگ ترین گناهان حتی اگر لحظه ای از لحظات و لمحه ای از لمحات باشد چنانکه صاحبدلان ، انسان غافل را در حال بیخبری از خدا، از کافران شمرده اند عطار، در این مضمون گوید:

هر آن ، کاو غافل از حق یک زمانست

در آن دم کافرست ، اما، نهانست

اگر آن غافلی پیوسته بودی

در اسلام بر وی بسته بودی .

و همچنان که عوام مردم را بر بدی هایشان مجازات کنند، خواص آنان را بر غفلت هایشان پس ، از آمیزش با غافلان در هر حال بپرهیز! اگر خواهی که از مردم صاحب کمال شمرده شوی .

سعدی (در گذشته به سال 691) فرماید:

کم نشین با قوم ازرق پیرهن

یا بکش بر خان و مان انگشت نیل

یا مکن با فیلبان دوستی

یا بنا کن خانه ای در خورد فیل

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

فرایاد: ای مسکین ! اراده ات ضعیف و نیتت ناپایدار و قصدت آلوده است و از این روست که دری بر تو باز نمی شود و حجاب از پیشت برکنار نمی رود اما، اگر مصمم شوی ، و نیتت پایدار شود و قصد خویش خالص گردانی ، بی کلید، در پرتو گشوده شود، چنان که چون یوسف (ع ) عزم کرد بر او گشوده شد و نیت پایدار کرد که از افتادن در گناه بپرهیزد و از زلیخا بگریزد .

یوسف وش ، آن که زود رود بهر فتح باب

محتاج التفات کلیدش نمی کنند

40

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

فرایاد:ای غافل ! مویت به سپیدی گرایید و دمت سرد شد و تو همچنان در قیل و قال و نزاع و جدالی زبانت را از سخنانی که برای روز رستاخیزت نفعی ندارند، باز دار!

شد خزان و بلبل از قول پریشان باز ماند

تو همان مردار مرغ بی محل گویی هنوز

ترجمه اشعار عربی

از یک جنگ قدیمی درباره صاحب الزمان (ع )

ای (آل یاسین ) ای ستارگان حق و ای راءیت های هدایت در میان ما! - خدا شما را خیر دهاد! - خدا جز به پاس محبت شما، اعمال بنده را نمی پذیرد و دین نیز از او راضی نمی شود سنگینی گناهانمان با شما سبک می شود و کفه اعمال نیکمان در قیامت به شما سنگین می شود خورشید، چون غروب کرد، بازگشت داده شد که می تواند خورشید فروزان را پنهان کند؟ گر چه گروهی به اخبار توسل می جویند به آن ها بگویید (وال من والاه ) ما را کافیست .

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

از سوانح سفر حجاز:

تکیه بر خوابگاه نقش ، بست !

بر تنم نقش بوریا هوسست

دلم از قیل و قال ، گشته ملول

ای خوشا خرقه ! و خوشا کشکول !

گر نباشد اتاق و فرش حریر

کنج مسجد خوشست و کهنه حصیر

ور مزعفر مرا رود از یاد

سر نان جوین سلامت باد!

لوحش الله رسینه جوشی ها

یاد ایام خرقه پوشی ها

کی بود؟ کی ؟ که باز گردم فرد

با دل ریش و سینه پر درد

دامن افشانده زین سرای مجاز

فارغ از فکرهای دور و دراز

نخوت جاه را زسر فکنم

کنده حرص را زپا شکنم

باز گیرم شهشهی از سر

وز کلاه نمد کنم افسر

شود آن پوست تخته ، تختم باز

گردد از خواب چشم بختم باز

خاک بر فرق اعتبار کنم

خنده بر وضع روزگار کنم

شعر فارسی

از عرفی :

سر انصاف تو گردیم ! که با اینهمه حسن

از دل ما طمع صبر و سکون داشته ای

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

افلاطون گویند: عقل انسان کمال نپذیرد، مگر آنگاه که خرسند باشد، به این که او را دیوانه گویند:

زین سخن های چو در شاهوار

اندکی گر گویمت معذور دار!

کز درونم صد حریف خوش نفس

دست بر لب می زند، یعنی که : بس !

اندک اندک ، خوی کن با نور روز

ورنه ، چون خفاش مانی بیفروز

شعر فارسی

مولانا داعی

در دایره فلک ، درست اندیشان

دیدند شکسته کاسه درویشان

یعنی که : نباشد از شکستی خالی

ور خود به فلک رسیده باشند ایشان

شعر فارسی

از دیگری :

ترا این پند بس در هر دو عالم

که بر ناید زجانت بی خدا دم

زحق باید که چندان یاد داری

که کم گردی ، گر از یادش گذری

شعر فارسی

از شیخ عطار (537 - 627 ه):

گر ترا دانش و گر نادانی ست

آخر کار تو، سرگردانی ست

شعر فارسی

از نثاری (تونی )

کو جنوبی ؟ تا ز رسوایی نباشد خجلتم

نقص عشقست این که شرم از روی مردم می کنم

در سوره برائت آمده است که : (انفرو و اخفافا و ثقالا و جاهدوا باموالکم و انفسکم )

مولوی معنوی از این آیه چنین استنباط کرده است :

خفته شکل و لنگ و لوک و بی ادب - سوی او می غنج ! و او را می طلب !

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امیرالمؤمنین (ع ) فرمود: خوداری مردم از آموختن دانش از آن روست که ببینند، آن که علم آموخته است ، از آن ، کمترین سودی نمی برد .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفته است : آن که در حجاب خلق در آید و خویش را از خدا دور کند، همچون کسی نیست که در حجاب خدا در آمده و از خلق دور شده است .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی را گفتند: خود جوانی ، و مویت به سپیدی رسیده است چرا خضاب نکنی ؟ گفت : زن فرزند مرده را به آرایشگر نیاز نیست .

ترجمه اشعار عربی

شاعری گفته است :

آنگاه که اجلم فرا رسد، درد و دریغ بر من ! و اگر در کوشش ، همه جهد خویش به کار گیرم که جان خود فدا کنم و خواب از دیدگانم برود به گناه خویش اقرار دارم و از ناکام ماندن آرزوهایم ترسانم با اینهمه ، به خدای خویش متکی ام نه بر دانش و عمل خود .

شعر فارسی

یکی از یاران امیرالمؤمنین (ع ) او را پرسید: آیا به گناهکار این امت سلام کنیم ؟ و او فرمود:

پروردگار، او را شایسته توحید دیده است و شما شایسته سلام نمی بینید؟

و نیز فرمود: در حالی که خود، به کارهای رسوا کننده دست می یازی ، بر عمل زشت دیگری مخند!

و نیز فرمود: درمانده ای که به آرزویش نمی رسد، از آن رو ناکام می ماند که خواسته خویش را با دوراندیشی نمی جوید .

و نیز فرمود:

چون گناهی در نظر تو بزرگ جلوه کند، حق خدا را بزرگ انگاشته ای و چون گناه را کوچک انگاری ، حق پروردگارت را به حقارت گرفته ای و گناهی را که تو بزرگ پنداری ، خدا آن را کوچک شمارد و گناهی را که کوچک شمری ، آن را بزرگ قلمداد می کند .

و نیز گفت : چون مؤمنی را به گناهی مبتلا بینم ، او را با جامه خویش می پوشانم .

و نیز فرمود: آن که چیزی بخرد، که به آن نیاز ندارد، چیزی را خواهد فروخت که به آن نیازمندست .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

والیس حکیم گفت : دوستی مال ، میخ شر است و دوستی شر میخ عیب ها و به روزگار پیری ، او را پرسیدند: حالت چه طور است ؟ گفت : اندک اندک ، می میرم و او را پرسیدند: پادشاهان یونان بهترند؟ یا ایران ؟ گفت : آن که خشم و شهوت خویش را در اختیار گیرد، برتر است و گفت : دنیا، چون به فراری از خویش دست یابد، او را مجروح می سازد و اگر به خواستار خویش دست یابد، او را می کشد و نیز گفت : حق نفس خویش را ادا کن ! زیرا اگر حق او را ادا نکنی ، با تو دشمنی کند .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : مردی که به درگاه پادشاهان روی آورد، آثار آن ، در او پدیدار شود پس چگونه خواهد بود، احوال کسی که به خدای خویش روی آوری ؟ و نیز گفت : ما، از مردم روزگار خویش به اصرار خواهیم و آنان به اکره دهند پس ، نه آنان را ثوابی ست و نه ما را برکتی و نیز گفت : شادی دنیا، در قناعت به روزی مقدرست و اندوه آن ، تلاش برای نامقدرست .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : دلیل آن که آن چه در اختیار تست ، از آن دیگریست ، آنست که آن چه در دست دیگری بود، به اختیار تو در آمد و نیز گفت : ایمنی تواءم با نیازمندی ، بهتر از بی نیازی همراه با ترس است .

41

حکایات پیامبران الهی

امام کاظم (ع ) علی بن یقطین را گفت : چیزی را از من عهده دار شو! تا ترا سه چیز عهددار شوم عهده دار شو! که هر گاه در دارالخلافه به کسی از یاران ما برخوری ، حاجت روا سازی در برابر تضمین می کنم تا: لبه شمشیر به تو نرسد، سقف زندان بر تو سایه نیندازد و نادار به خانه تو پا نگذارد .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

مردی حکیمی را پرسید: حال برادرت چه طورست ؟ گفت : مرد گفت چرا؟ گفت : چون زنده بود .

عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت

با یزید بستامی شنید که کسی این آیه می خواند: (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه ) شنید و گفت : آن که از وجود خود بگذرد، چگونه وجود دارد؟

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : خشم خدا، از آتش تندتر است و خشنودیش از بهشت ، بزرگ تر .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

بزرگی گفته است : مرا به دنیا کاری نیست زیرا اگر من بمانم ، او با من نمی ماند و اگر او بماند، من با او نمانم .

سخن عارفان و پارسایان

بشر حافی می گفت : شک آلودگان از مرگ ترسند آن را ناخوش دارند و من از آنانم

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

عیسی که - بر پیامبر ما و او درود باد!- گفت : هان ! کسی خدا را در روزی رسانی کند کار نیانگارد! که او را به خشم آرد .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : بنده آنگاه به خدا نزدیک تر است که از او خواهد و آنگاه به خلق نزدیک تر است ، که نخواهد .

سخن عارفان و پارسایان

پارسایی گفته است : از خدا شرم دارم ، که مرا بیند، که به دیگری مشغولم و او به من نظر دارد .

شعر فارسی

از نشناس :

از بسکه رفو زدیم و شد چاک

این سینه ، همه به دوختن رفت .

شعر فارسی

و نیز:

ندانم آن گل خودرو چه رنگ و بو دارد؟

که مرغ هر چمنی گفتگوی او دارد .

شعر فارسی

از مسیحی :

یار، به کام ما نشد، زین چه گنه رقیب را؟

نیست نصیب کام دل ، عاشق بی نصیب را

عمر، امان دهد، وقت خزان درین چمن

نیمشبی قضا کنم ناله عندلیب را

غمزه او به هر دلی ، درد و دارویی دهد

دست و دلی نماند در کشور ما طبیب را

وصل تو، گر ز آسمان نامزد کسی شود

تیزی تیغ غیرتم باز برد نصیب را

شعر فارسی

از حیرتی :

به هیچ چیز خدایا! مرا مکن قادر

مباد خست پنهان من شود ظاهر!

شعر فارسی

از مثنوی مولوی :

این طبیبان بدن ، دانشورند

بر سقام تو، زتو واقف ترند

هم زنبضت ، هم زجسمت ، هم زرنگ

صد مرض بینند در تو بی درنگ

بس طبیبان الهی در جهان

چون ندانند از تو بی گفت زبان

آن طبیبان بدن ، بیرونی اند

که بدان اشیا، به علت ره برند

وین طبیبان چون که نامت بشنوند

تا به قعر تار و پودت درروند

در وضو هر عضو را وردی جدا

آمده ست اندر خبر بهر دعا

چون که استنشاق بینی می کنی

بوی جنت خواهی از رب غنی

تا تو را آن بو کشد سوی جنان

بوی گل باشد دلیل گلستان

چون که استنجا کنی ، ورد سخن

این بود: یارب ! ازینم پاک کن !

دست من اینجا رسید، این را بشست

دستم اندر شستن جانست سست

از حوادث ، تو بشو آن مست را!

کز حدث من خود بشستم دست را

آن یکی در وقت استنجا بگفت

که : مرا با بوی جنت ساز جفت !

گفت شخصی : خوب ورد آورده ای

لیک ، سوراخ دعا گم کرده ای

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

از مؤلف - از سوانح -:

زد به تیرم ، بعد چندین انتظار

گرچه دیر آمد، خوش آمد تیر یار!

شدم دلم آسوده ، چون تیرم زدی

ای سرت گردم ! چرا دیرم زدی ؟

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : اگر بیاموزی و بدان عمل نکنی ، از دانش خود بهره ای نبرده ای و اگر بر آن بیفزایی ، مثل تو، مثل آن مرد است ، که پشه ای هیزم فراهم آورد و خواست آن را بردارد نتوانست به زمین نهاد و بر آن افزود .

تفسیر آیاتی از قرآن کریم

یکی از مفسران ، در بیان آیه شریفه : (و اما السائل فلا تنهر) گفته است منظور، خواهنده طعام نیست که خواهنده دانش است .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

یکی از والیان بصره به زاهدی گفت : مرا دعا کن ! گفت : در درگاه تو کسی ست که تو را نفرین کند .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : اگر خواهی ارزش دنیا را بدانی ، بنگر! تا در دست کیست

و نیز گفت : مرد خردمند عاقل را سزد، که به مجلسی که در آید، از سه چیز بپرهیزد: شوخی کردن و از زنان سخن گفتن و بحث در خوراک .

سخن عارفان و پارسایان

ابراهیم ادهم را گفتند: چرا با مردم نیامیزی ؟ گفت : اگر فروتر از خود بنشینم ، مرا بیازارد و اگر با فراتر از خویش نشینم ، به من بزرگی فروشد و اگر با همانند خویش نشینم به من حسد ورزد پس ، به کسی پردازم که در آمیزش با او ملالی ، و پیوند با او را گسستنی نیست و انس با او وحشتی در پی ندارد .

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

در حدیث آمده است که : نعمت های بهشت را نه چشم دیده است و نه گوش شنیده و نه بر خاطر آدمیان گذشته است .

و مؤلف ، بهاالدین محمد عاملی که - خدا از او در گذراد!- به فارسی بیتی دارد که مضمون آن ، پیرامون این حدیث است :

نقص کرمست ، آن که قدرش

در حوصله امید گنجد

رباعی

او را که دل از عشق ، مشوش باشد

هر قصه که گوید، همه دلکش باشد

تو قصه عاشقان همی کم شنوی

بشنو! بشنو! که قصه شان خوش باشد

سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )

مؤلف ، در روز عید به مقتضای حال گفته است :

عید و هر کس را ز یار خویش ، چشم عیدی است

چشم ما پر اشک حسرت ، دل پر از نومیدی است .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

بزرگی گفته است : عید، از آن کسی نیست که جامه نو پوشد، بلکه از آن کسی ست ، که از (وعید) خداوندی ایمن باشد .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

راهبی را پرسیدند: عید شما چه وقت است ؟ گفت : روزی که در آن ، گناه نکنیم عید، از آن کسی که جامه نو پوشد نیست بلکه ، از آن کسی ست که از عذاب آخرت ایمن باشد عید، از آن کسی نیست که جامه ظریف پوشد، بلکه از آن کسی ست که ره شناس باشد .

خدا خیرش دهاد! چه نیکو گفته است :

مبارک باد! عید آن دردمند بی کس کاورا

که نه کس را مبارکباد گوید، نه کس او را

نکته های پندآموز، امثال و حکم

از سخنان حکیمان :

آن قدر منشین ! تا ترا بنشانند و چون بنشانند در عزیزترین جا بنشانند و تا نپرسند، مگوی ! که چون گویی ، بهترین سخن گفته باشی .

حکایات پیامبران الهی

روایت شده است از (شیخ الطایفه - ابو جعفر محمد بن حسن توسی -) که - تربتش پاک باد! - در کتاب (اخبار الطریق ) از امام باقر(ع ) که پیامبر (ص ) فرمود که در مسجد نشسته بودم که مردی وارد شد و نماز گزارد، بی آن که رکوع و سجود تمام کند پس پیامبر (ص ) گفت : همچون ، کلاغی که به زمین پنجه زند و اگر این مرد بمیرد و نماز او چنین باشد، به دین من نمرده است .