• شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6065 / دانلود: 3662
اندازه اندازه اندازه
شناخت سلفیه : معنا‌شناسی ، تاریخچه پیدایش و تحولات آن

شناخت سلفیه : معنا‌شناسی ، تاریخچه پیدایش و تحولات آن

نویسنده:
فارسی

نقد تعریف صحابه‌

یک بررسی اجمالی برای بطلان این سخنان به ویژه سخن ابن تیمیه درباره تعریف صحابی و بدعت بودن آن کافی است.

نخست باید گفت هیچ آیه‌ای در کتاب خدا نیست که امر کند از اهل بغی اطاعت کنید،

بلکه خداوند می‌فرماید: با اهل بغی مبارزه کنید تا به فرمان خدا گردن نهند.(1)

ابن تیمیه از یک سو معاویه را اهل بغی می‌نامد، چنان که در حدیث عمار گذشت که گروهی باغی او را می‌کشند، و از سوی دیگر او را از صحابه و مجتهد در دین می‌شمارد که هر حکمی کرد، اگر خطا بود یک ثواب و اگر درست بود دو ثواب برای او هست.

وی از یک سو عمروبن‌العاص را از اهل بغی می‌نامد که دعوتش به سوی آتش است و از سوی دیگر او را صحابی می‌داند که اگر کسی بگوید که او اهل جهنم است دروغگوست. آیا اگر کسی تابع علی(ع) باشد با تابع معاویه بن ابی سفیان که بعد از فتح مکه

1- (فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‌ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ ...((حجرات: 9).

ایمان آورد یکسان است؟ مگر خدای سبحان نمی‌فرماید:

لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا ... )؛ «آنها که پیش از فتح مکه در راه(خدا و احیای اسلام) از مالشان هزینه کردند و در راه خدا پیکار کردند، با آنها که بعد از فتح مکه انفاق کردند و پیکار نمودند مساوی

نیستند، بلکه گروه اول در جه و مقامشان بیشتر است.»(1)

آیا معاویه از صمیم قلب ایمان آورد یا نفاق ورزید؟ چون سیره عملی او حکایت از ایمان ندارد. معاویه با کسی جنگید که به تأیید ابن اثیر از رجال اسلام است و پیامبر در روز جنگ خیبر در شأنش فرمود:

«لأعطینّ الرأیة رجلا یفتح الله علی یدیه الله ورسوله ویحبه الله ورسوله؛ من پرچم را فردا به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.»(2)

آیا معاویه می‌تواند با چنین کسی پیکارکند و دشمنی ورزد و او را سبّ نماید و دستور دهد بر بالای منابر سبّ

1- حدید: 10

2- اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 28

__________________________________________________

علی کنند و باز او را مؤمن و صحابی رسول خدا بدانیم. هم او را دوست بداریم و احترام کنیم و اطاعت نماییم و هم علی و اهل بیت پیامبر را؟

پس نمی‌توان کسی را به صرف درک محضر پیامبر، صحابی راستین و اهل فضایل شمرد و او را الگوی امت قرار داد. چه بسا کسانی که پیامبر را درک کردند، اما با نفاق و

دورویی برخورد می‌کردند. برخی کسان، نیز پس از پیامبر مرتد شدند. همچنین چه بسا افرادی که وجود خارجی نداشتند و جاعلان حدیث آنها را به نام صحابی پیامبر ساختند چنان که دانشمند محقق، مرحوم سید مرتضی عسگری، در کتابی به نام یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، اسامی همین تعداد صحابی ساختگی را بر شمرده است که کتاب‌های معتبر تاریخی و حدیثی اهل سنت؛ مانند صحیح ترمذی(- 279 ق) و ابن حجر(- 852 ق) و کتاب‌هایی که شرح حال برای اصحاب پیامبر نوشته‌اند آنها(اصحاب ساخته دست خیال سیف بن عمر) را نیز جزء صحابه حقیقی پیامبر خدا(ص) نام برده‌اند.

برخی از این کتاب‌ها عبارت‌اند از: معجم الصحابة،

البغوی(- 317 ق)؛ معجم الصحابة، ابن قانع(- 351 ق)؛ الصحابة، ابوعلی بن السکین(- 353 ق)؛ معرفة الصحابة، ابونعیم(- 430 ق)؛ استیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبرّ(- 463 ق)؛ اسد الغابةفی معرفة الصحابة، ابن اثیر(630 ق)؛ الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر(- 852 ق)؛ و تجرید اسماء الصحابة، الذهبی(- 748 ق). وی 68 تن از تاریخ نویسان، سیره

نویسان، ادیبان و را ذکر نموده و یادآور شده است که اینها پاره‌ای از آثاری است که از سیف، سخن نقل کرده‌اند.(1)

برخی دیگر از محققان نیز سیف را در زمره دروغ پردازان و روایت سازان نام برده‌اند؛ مانند عقیلی(- 322 ق) در کتاب الضعفاء، ابن جوزی(- 597 ق) در الموضوعات، سیوطی(- 911 ق) در اللئالی المصنوعة و(2)

سلفیه همه اصحاب را اهل بهشت می دانند. آنان به این روایت استناد می‌کنند:«انه لا یدخل النار احد بایع تحت الشجرة؛ (3)

هیچ فردی از کسانی که در بیعت رضوان با پیامبر بیعت کردند داخل جهنم نمی‌شوند.» سلفیه به این آیه نیز استدلال می‌کنند: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ

1- نک: عسکری، یکصد و پنجاه صحابة ساختگی، ص 101- 104

2- همان.

3- ابن تیمیه، مجموعة فتاوی، ج 4، ص 346

___________________________________--

الشَّجَرَةِ؛(1) «خداوند از مؤمنانی که در زیر آن درخت(رضوان) با تو بیعت کردند راضی است.»

اما باید دانست که خداوند از مؤمنان اعلام رضایت کرده نه منافقانی مثل عبدالله بن ابَی و اوس بن خولی، گرچه آنها نیز در بیعت رضوان حاضر بودند.(2) پس از نظر ما صحابه در درجات متفاوتی از ایمان بودند. بعضی از آنان

1- فتح: 18

2- مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ص 130

________________________________________

مؤمنانی هستند که جان و مالشان را به خدا فروختند: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ (1) و بعضی هستند که در صدر اسلام آورندگان و از مهاجرین و انصار هستند و بعضی در طاعت خدا از آنها به خوبی پیروی کردند و رضایت خدا را خریدند و به بهشت خدا وعده داده شدند:

وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ ... ؛(2) «آنان که در صدر اسلام سبقت به ایمان گرفتند از مهاجر و انصار(و در دین ثابت ماندند) و آنان که به طاعت خدا پیروی ایشان کردند، خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند و خدا برای آنان بهشت‌ها آماده کرده است ...».

اما در همین سوره، بعد از آیه فوق آمده است: «کسانی از اعراب اطراف مدینه

1- توبه: 111

2- همان: 100

منافق‌اند و حتی بعضی از اهل مدینه هم منافق‌اند و بر نفاق ثابت‌اند و شما از نفاق آنها آگاه‌نیستید. اما ما آنان را می‌شناسیم و آنها را دو بار عذاب می‌کنیم و عاقبت هم به عذاب سختی گرفتار می‌کنیم.»(1)

نکته قابل توجه و دقیق

1- توبه: 101

______________________________________

آیه این است که می‌فرماید:وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ؛ «برخی از اهل مدینه به نفاق خو گرفته‌اند. تو آنها را نمی‌شناسی، ولی ما آنها را می‌شناسیم.» چنان که شوکانی، از مفسران اهل سنت، در تفسیرش در ذیل جمله مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ می‌نویسد: اینان کسانی بودند که بر نفاقشان ماندند و توبه نکردند و بر نفاق مردند؛ کسانی مثل عبدالله بن ابی و ابوعامر راهب و الجدّ بن قیس.(1)

و بعضی دیگر از آنان به گناه نفاق خود اعتراف کردند. آنان هم اعمال صالح داشتند هم اعمال ناپسند، امید است خدا توبه آنان را بپذیرد و آنها را مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد. (2)

بعضی دیگر از صحابه نیز بودند که در نماز رسول خدا

1- محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج 1، ص 922

2- توبه: 102

_______________________________

در جمعه و جماعات حاضر می‌شدند، اما وقتی صدای دهل کاروان تجار را می‌شنیدند، پیامبر را رها می‌کردند و به سوی لهو و تجارت می‌شتافتند.(1)

برخی از آنان نیز بودند که از جنگ کراهت داشتند و در شهر ماندن را بر جهاد در راه خدا ترجیح می‌دادند. آنان در عین حال در جماعت

1- جمعه: 11

________________________________________

مؤمنان و مصاحب رسول خدا هم بودند. خداوند می‌فرماید:

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً ...؛(1) «هرگز مؤمنانی که بی هیچ عذری از رفتن به جنگ سر باز زدند و آنهایی که در راه خدا با مالشان و جانشان جهاد کردند مساوی نیستند. خدا مجاهدانی را که با مالشان و جانشان در راه خدا جهاد کردند، بر نشستگان برتری داده است.»

پس صحابه به چند دسته تقسیم می‌شدند.

الف: برخی از آنان مؤمنان راستین و مجاهدان در راه خدا و اهل عبادت، خضوع و خشوع و آمر به معروف و ناهی از منکر و پاسداران حدود الهی

1- نساء: 95

بودند.(1)

ب: برخی از آنان نیز در درجات پایین‌تر قرار داشتند.

ج: برخی دیگر نیز اهل نفاق و دورویی و ظاهر الصلاح بودند.

د: برخی نیز کسانی بودند که خدا به آن‌ها نسبت افک داده، چون به ناموس پیامبر بی‌حرمتی کردند.(2)

1- توبه: 112

2- نور: 10

ه-: بعضی کسانی بودند که لهو و تجارت را بر محضر پیامبر و خطبه جمعه ترجیح می‌دادند.

و: برخی از آنان نیز دروغگو و جاعل حدیث بودند و آن را وسیله رسیدن به دنیا قرار دادند.(1)

پس مصاحبت به تنهایی معیاری برای فضیلت نمی‌شود، مگر آنکه همراه با ایمان راستین و علم و تقوا و جهاد باشد.

این سه، معیارهای ثابت قرآن برای برتری افراد و اقوام بر یکدیگر است.

پس نه تنها صحابی بودن به تنهایی برای سلف فضیلتی نمی‌آورد و جبران گناهان آنان را نمی‌کند و دلیل عدالت آنان نمی‌شود، بلکه همسر پیامبر بودن هم اگر همراه با ایمان و عمل

1- احمد حسین یعقوب اردنی، بررسی نظریة عدالت صحابه، ص 118

صالح نباشد، نه تنها موجب فضیلت نیست، بلکه اگر مرتکب گناه کبیره شوند موجب عذاب شدیدتر است. چنان که خدای سبحان خطاب به همسران پیامبر می‌فرماید:

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ ...؛ (1)

«ای همسران پیامبر، هر یک از شما مرتکب گناه

1- احزاب: 30

_____________________________________

آشکاری شود(دانسته به کار ناروایی اقدام کند)، عذاب او دو برابر دیگران خواهد بود.»

آری، اگر کسی افتخار همسری پیامبر را داشته باشد و مطیع فرمان خدا و رسول او باشد و عمل صالح انجام دهد، پاداش او دو چندان خواهد بود.(1) پس اساس تقرب به خدا ورسول، ایمان وعمل صالح است، چنان‌که خدای سبحان برای اهل ایمان، زن فرعون را مثل می‌زند و او را الگوی اهل ایمان و از ساکنان بهشت قرار می‌دهد.(2) در مقابل مثل و نمونه کفر و سرکشی، زن نوح و زن لوط، همسران دو تن از پیامبران، را قرار می‌دهد که اگر چه مصاحب و تحت فرمان دو بنده صالح خدا بودند، اما چون به آنها خیانت کردند، همسری پیامبر مایه نجاتشان نشد و اهل جهنم

1- همان: 31

2- تحریم: 11

شدند.(1)

واین سنت ثابت خداست که اهل ایمان و عمل صالح‌را رستگار واهل‌بهشت کند واهل‌کفر، فسق‌و فجور را عذاب نماید. اصحاب، معاصران، همسران و حتی فرزندان پیامبر هم از این قانون کلی الهی مستثنا نیستند.

خلاصه اینکه صرف سلف بودن

1- همان: 10

__________________________

دلیل فضلیت نمی‌شود؛ زیرا خود ابن تیمیه هم این روایت نبی اکرم(ص) را می‌پذیرد که در توصیف ناقلان و کاتبان حدیث فرمود:«رُبَّ حامِلِ فِقهٍ إلی مَن هَوُ أفقَه مِنهُ؛ (1)

چه بسا کسی سخن حکیمانه‌ای را برای دیگری که از او فهیم‌تر است نقل کند.»

پس چه بسا صحابه سخنی را برای تابعین و آنان برای تابعینِ تابعین نقل کنند و آنها سخن رسول خدا را بهتر و عمیق‌تر درک کنند. پس این سخن ابن تیمیه پذیرفته نیست که می‌نویسد:

سلف در هر فضیلتی افضل از خلف هستند چه در علم و چه در عمل، چه از جهت عقل و چه از جهت دینداری و عبادت، و آنها به تبیین و حل هر مشکلی شایسته‌تر از خلف هستند.(2)

این سخن با حدیث مذکور از پیامبر در تعارض است.

همچنین بر مبنای سخن ابن

1- تحریم: 76

2- ابن تیمیه، مجموعة فتاوی، ج 4، ص 126

تیمیه هیچ تفسیر و کتاب علمی، چه در اصول اعتقادی و چه در اصول اخلاقی و چه احکام عملی، نباید نوشته شود، چون پیشینیان، هم در فهم مسائل دینی و هم از نظر فکری برتر از خلف‌اند. و این با عمل خود ابن تیمیه و سیره علمای اسلام در تعارض است، چرا که وقتی مسائل در

گذشته بهتر حل شده‌اند، چه نیازی به اظهار نظر جدید است؟

البته در اینکه علی(ع) افضل صحابه است شکی نیست. امامیه و جمیع فرق شیعه و حتی برخی از اهل سنت، چون ابوسهل بشر بن معتمد، ابوموسی عیسی بن صبیح، ابوعبدالله جعفر بن مبشر، ابوجعفر اسکافی، ابوالحسن خیاط، ابوالقاسم عبدالله بن محمود بلخی، معتزلیان بغداد و متأخران معتزله مانند ابن ابی الحدید و ...، علی را برترین فرد بعد از نبی‌اکرم(ص) می‌دانند؛ چون آن حضرت داناترین و فداکارترین و پارساترین فرد بعد از رسول خدا(ص) بود. چنان که پیامبر(ص) در روز جنگ خیبر فرمود:

فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند و خدا به دست او درِ خیبر را

می‌گشاید.(1)

فردای آن روز پیامبر(ص) پرچم را به دست علی(ع) داد و درِ خیبر به دست مبارک او گشوده شد.

ابن تیمیه در تفسیر آیه 21 سوره بقره می‌نویسد: خدای سبحان فرمود: یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (2)، یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (3)، یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ( 4)

1- اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ح 28؛ ابن تیمیه، التوحید، ص 471؛ محمد بن عبدالوهاب، التوحید، ص 186

2- آل عمران: 76

3- بقره: 195

4- حجرات: 9

یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (1) و یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (2). این اوصاف کسانی است که خداوند آنان را دوست می‌دارد.(3) پس همه این اوصاف درباره علی(ع) نیز صادق است، چون خدا او را دوست دارد و این سخن به روایت صحیح از پیامبر نقل شده است.

در برتری علمی علی(ع) بر سایر خلفا و صحابه همین بس که پیامبر(ص) فرمود:

«أنا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر دانشم و علی(ع) درِ آن شهر است.»(4)

و در جای دیگر می‌فرماید:

«اقضی اهل المدینة علی بن

1- بقره: 222

2- صف: 4

3- ابن تیمیه، التوحید، ص 471.

4- اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 22.

ابی‌طالب؛ شایسته‌ترین فرد در بین مردم مدینه برای حکمرانی علی(ع) است.(1)

و این افضلیت جز به اعلم و افقه بودن نسبت به کتاب خدا و سنت رسولش و استواری در عمل به آن و اجرای عدالت در جامعه حاصل نمی‌شود. پس چنین نیست که هر صحابی برتر از تابعی باشد.

1- همان.

عدالت صحابه و تابعین‌

یکی از صفاتی که موجب برتری گروهی بر گروه دیگر و فردی بر افراد دیگر است، عدالت است. اما آیا همه اصحاب عادل بودند؟ قضاوت دقیق در این زمینه را باید به بررسی سیره زندگی عملی و اعتقادی آنان موکول کرد، اما به طور اجمال می‌توان گفت: برخی از آنان عادل بودند و برخی نه. چنان که در میان اهل سنت هم در عدالت صحابه اختلاف وجود دارد.

آلوسی می‌نویسد: بسیاری از اهل سنت بر عدالت همه صحابه

اجماع دارند و تعظیمشان بر امت واجب است.(1)

ایشان قول خطیب بغدادی در الکفایة را هم مؤید می‌آورد که گفته است عدالت صحابه ثابت و آشکار است.

اما برخی چون مازری در شرح البرهان فی الصحابة می‌نویسد: برخی از آنان

1- آلوسی، الاجوبة العراقیة علی أسئلة لاهوریة، ص 28.

عادل‌اند و برخی عادل نیستند.

ابن عمار حنبلی در شذرات الذهب و علمای شیعه نیز همین عقیده را دارند که برخی از صحابه عادل بودند و از برخی کارهایی سر زده که موجب سقوط از عدالت بوده است.

مثلًا جمهور مفسران گفته‌اند که آیه إِنْجاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا ... (1) در مورد ولید بن عقبه بن ابی‌معیط نازل شده است. (2) عسقلانی گفته او نماز صبح را با مردم چهار رکعتی خواند، در حالی که مست بود. عمر بر او تازیانه زد، اما با این حال ائمه حدیث او را از صحابه دانستند!(3)

آلوسی در پاسخ این اشکال می‌گوید: مراد این نیست که

1- حجرات: 6

2- شوکانی، فتح القدیر، ج 2، ص 854.

3- نک: الاجوبة العراقیة علی اسئلة لاهوریة، ص 42.

____________________________________

صحابه همه عادل بودند و فسقی از آنان سر نزده و گناهی مرتکب نشده‌اند بلکه منظور این است که آنها بالأخره طاهر از دنیا رفتند.(1)

اما این سخن آلوسی چه دلیلی دارد؟ آیا معاویه و عمروعاص با همه خیانتشان به اسلام و مسلمانان طاهر از

1- همان.

دنیا رفتند؟(1)

آیا مروان بن حکم طاهر ازدنیا رفت؟ او کسی است که امام علی(ع) درباره او می‌فرماید: «دست او دست یهودی است. اگر به ظاهر بیعت کند، در باطن خیانت می‌کند.»(2)

اگر وضع صحابه چنین است، وضع تابعین و تابعینِ تابعین نیز بهتر از صحابه نخواهد بود.

یکی دیگر از احادیثی که سلفیه بر آن تأکید بسیار دارند، حدیث رسول خداست که فرمود:

«علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی تمسّکوا بها و عضّوا علیها بالنواجز، و ایاکم و محدثات الأمور، فان کان

1- درس‌هایی از نهج البلاغه، ج 3، ص 48 و 365.

2- درس‌هایی از نهج البلاغه، ج 3، ص 201.

_________________________________________________

محدث بدعة و کل بدعةٍ ضلالة.»(1)

ابن تیمیه این حدیث را الگوی فکری و عملی اهل‌سنت می‌داند.(2) صرف نظر از ضعف سند حدیث و مناقشه در اسناد رجال حدیث، بحث در محتوا ومصادیق آن است اگر چه غالب اهل سنت مصداق آن را خلفای

1- ابن تیمیه، پیشین، ج 3، ص 341- 342

2- ابن تیمیه، عقیده واسطیه، ص 140

چهارگانه بعد از رسول خدا می‌دانند، اما از نظر امامیه مصداق خلفا با اوصاف «راشدین و مهدیین» تنها ائمه دوازده‌گانه از اهل بیت عصمت و طهارت هستند. چون راه کسی به طور مطلق راه رشد و هدایت است که از هرگونه گناه و اشتباه مصون باشد و این تنها بر ائمه شیعه منطبق می‌شود که دارای مقام عصمت‌اند. پس عدالت برای این اوصاف که امر به تمسک به آنها شده باشد کافی نیست.

خلاصه سخن در باب نقد تعریف اصطلاحی سلفیه این است که نه سلف صالح به معنایی که آنان می‌گویند می‌تواند الگو باشند و نه امر پیروی از آنها حجتی شرعی و یا حجتی عقلی دارد.

پس در تعریف سلفیه باید گفت: سلفیه فرقه‌ای نوظهور

است که غالباً از عقاید احمد بن حنبل و اهل حدیث، به ویژه ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، پیروی می‌کنند، اما خود را احیاگران سنت و پیروان سلف یعنی اصحاب رسول خدا(ص) و تابعان، و تابعان تابعان و پاسداران توحید و سنت نبوی می‌دانند.

تاریخچه پیدایش سلفیه و تحولات آن‌

اشاره

گرچه عنوان «سلفیه» برای گروهی از مسلمانان که جدا کننده آنان از سایر مسلمان است، عنوانی بدیع و مستحدث است،(1) ا ما این اسلوب فکری ریشه در تاریخ سده اول اسلام دارد و منشأ آن شبهات و اختلافات فکری مسلمانان قرون اولیه در مسائل اعتقادی از قبیل قضا و قدر، جبر و اختیار، توحید، صفات خدا و است.

1- محمد سعید رمضان البوطی معتقد است که مذهب ساختن از عنوان سلف و پیروی از مذهبی به نام سلفیه، در نزد سلف صالح اهل سنت در سه قرن نخستین اسلام شناخته شده نبود(نک: سلفیه، بدعت یا مذهب، ص 254).

اکنون لازم است در اینجا ریشه‌ها و سیر تاریخی پیدایش سلفیه را بررسی کنیم:

الف: اختلاف دیدگاه‌ها و روش‌های صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین‌

بعد از حیات پیامبر(ص) اولین اختلاف درباره موت پیامبر(ص) بود.

برخی گفتند پیامبر نمرده است، بلکه خدا او را چون عیسی بن مریم بالا برده است.

این اختلاف با قرائت آیهإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (1) رفع شد.

بعد از آن، اختلاف در مسأله امامت پیش آمد که تاکنون ادامه دارد. منشأ اختلاف نیز این بود که گروهی از صحابه علی(ع) را صاحب حقّ شرعی در خلافت می‌دانستند.(2) در مقابل، گروهی به ابابکر رأی دادند و گروهی پیرامون سعدبن عباده را گرفتند و بالأخره با غلبه طرفداران ابابکر نزاع به ظاهر پایان یافت.

اختلاف بعدی درزمان عمر و در مسأله قدر بود. وقتی یکی از صحابه(عبدالله صبیح) از مسأله «قدر» سؤالی کرد، این سخن به گوش عمر رسید. پس او

1- زمر: 30

2- سامی النشار، علی؛ نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، 1954، ص 55- 56.

_________________________________________

را خواست، تازیانه زد، از مجلس بیرون کرد و به بصره تبعید نمود و از مسلمانان خواست از او دروی کنند.(1)

البته نظیر این سؤال را پیرمردی از علی(ع) هنگام بازگشت از واقعه صفین کرد. پیرمرد پرسید: آیا رفتن ما به سوی شام و بازگشتمان به قضا و

1- ابن تیمیه، همان، ص 56

______________________________________--

قدر الهی بود؟ امیر مؤمنان پاسخ داد: آری. آن‌گاه شیخ گفت: پس اجر زحمات ما به حساب خداست و برای ما اجری نیست. حضرت فرمود:

ای شیخ! عجله نکن، گمان کردی قضا و قدر امری حتمی و ضروری است و انسان را در افعالش اختیاری نیست؟ اگر چنین باشد پس ثواب و عقاب باطل است.(1)

از سوی دیگر، می‌بینیم برخی از امرای بنی‌امیه به ویژه معاویه جبرگرایی را تبلیغ می‌کنند تا به مردم بقبولانند که حکومت غاصبانه آنان بر مبنای مشیت و قضای حتمی الهی بوده است. (2)

در مقابل حسن بصری در نامه‌ای به عبدالملک مروان جبرگرایی را نفی می‌کند و

1- صدوق، عیون اخبار الرضا، ص 127

2- ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص 14

می‌نویسد:

ای امیرالمؤمنین!! خدای تعالی بندگان را بر انجام هیچ امری مجبور نساخته است، بلکه فرمود: اگر چنین بکنید چنان می‌کنم، یعنی هر عملی را جزای مناسب آن می‌دهم(1)

بعد از او معتزله نیز به شدت از عقیده اختیار و

1- حسن بصری و دیگران، رسائل العدل و التوحید، ص 115- 116؛ احمد بن یحیی یمانی، المنیة و الامل، ص 201

______________________________________

آزادی اراده تبلیغ می‌کردند. در مقابل، جبرگرایان آزادی اراده و اختیار را با اراده و قدرت و مشیت مطلقه در تعارض می‌دیدند و بر انجام امور بر وفق قضا و قدرحتمی تأکید می‌کردند. در باب توحید نیز عده‌ای بر توحید صفاتی تأکید می‌کردند و عده‌ای بر واقعیت داشتن صفات در خدای تعالی و ایمان به صفات خبری مثل «یدین»، «وجه» و «قدم» خدای تعالی اصرار می‌ورزیدند. این اختلافات فکری موجب پیدایش گروه‌ها و نحله‌های متفاوت نظیر شیعه، معتزله و صفاتیه(شامل اشعریه، کرامیه، مشبهه و ...) شد که هر گروه اعتقاد خاصی در اصول ایمانی داشتند و مردم را به سوی آن فرا خواندند و هرکدام خود را فرقه ناجیه و اهل سنت واقعی دانستند.

ب: ظهور اهل اثر

میان صاحبان اندیشه گروهی از عالمان دینی، چه در اصول اعتقادی و چه در فروع و احکام عملی، بر ظواهر کتاب و سنت تأکید داشتند که از آن جمله می‌توان از مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی، سفیان ثوری، احمد بن حنبل، داود بن علی محمد اصفهانی و اصحاب او نام برد.(1)

این گروه را در ابتدا بیشتر «اصحاب اثر» می‌نامیدند. اهتمام اصلی آنها بحث در احکام و فروع بود و در احادیث اعتقادی به ظواهر آن بسنده می‌کردند. این گروه بعدها «اصحاب حدیث» نامیده شدند و احمد بن حنبل که بیش از دیگران به ظواهر کتاب و سنت، چه در اصول و چه در فروع، تأکید داشت، به عنوان پیشوای اهل حدیث خوانده شد و «مسند» او به عنوان مرجع فکری در مسائل اعتقادی و رساله عملی دراحکام فقهی و عبادی مورد پذیرش قرار گرفت.(2)

1- عبدالقادر بغدادی، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالآفاق، چاپ دوم، 1977 م، ص 300- 304

2- شهرستانی، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفه، 2001 م، ص 118- 132

احمد بن حنبل در نامه‌ای که اصطخری از او نقل کرده، خود را پیرو اصحاب اثر می‌داند و اصحاب اثر را اهل سنت می‌شمارد.(1)

ج: ظهور اهل حدیث و احمد بن حنبل‌

اگر بخواهیم تاریخ پیدایش و تحولات تفکری گروهی را که اکنون سلفیه خوانده می‌شود به چند مرحله زمانی تقسیم کنیم، ظهور احمد بن حنبل را باید یکی از نقاط عطف این جریان فکری بدانیم. آنچه در سطور اخیر ذکر شد نیز مجموعه اندیشه‌هایی بود که به ظهور اهل حدیث منجر شد. این گروه خود را پیروان اصلی و انحصاری سنت رسول خدا(ص) دانستند و خویش را اهل سنت و اهل نجات نامیدند(2) و حدیث «الاعتصام بالسّنة نجاةُ»(3) را مبنای فکری و عمل خویش قرار داده و بر مبنای روایت:«الذّبُ عَن السنّة افضل من الجهاد فی سبیل الله ؛(4)

دفاع از سنت برتر از جهاد با خداست»، به دفاع از عقاید خویش به عنوان عقیده اهل سنت پرداختند. به گزارش ابن حزم و ذهبی مهم‌ترین دوره رواج حدیث، نیمه اول قرن سوم هجری یعنی بعد از به قدرت رسیدن متوکل عباسی است.(5)

1- المدخل الی مذهب الامام احمد بن حنبل، ص 29

2- الفرق بین الفرق، ص 5

3- جمال بن احمد بشیر آبادی، آثار الواردة عن أئمة السنة فی ابواب الاعتقاد، ریاض، دارالوطن، 1416 ق، ص 119

4- همان، ص 140

5- شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1992 م، ص 256

________________________________________-

در قرن اول هجری بعد از آنکه عمر کتابت حدیث و نقل آن را ممنوع کرد، بازار حدیث خوانی مدتها از رونق افتاد تا آغاز قرن دوم هجری که عمربن عبدالعزیز دستور داد علما به گردآوری حدیث و تدوین آن بپردازند و این کار تا زمان مأمون ادامه یافت.

اما موضع مأمون درمقابل اهل حدیث همچون موضع عمر بن خطاب بود که از کتابت حدیث نهی کرد و توجهی به آرای محدثان در باب عقاید نداشت.(1)

ابن حزم دلیل این کار را ورود اسرائیلیات و جعل حدیث می‌داند که به دنبال آن نزاع در صفات الهی و قدیم بودن کلام الهی یعنی قرآن پیش آمد. در مقابل، معتزله که قائل به خلق قرآن بودند و بیشتر به عقل گرایی گرایش داشتند، مورد حمایت بودند.

مأمون بر محدثان سخت می‌گرفت و این سختگیری در دوران معتصم نیز تا سال 227 ق. ادامه پیدا کرد،

1- ابن حزم اندلسی، علم الکلام علی مذهب اهل السنة و الجماعة، قاهره، الأزهر، 1989 م، ص 5

__________________________________________

به طوری که این دوران را دوران محنت نامیدند. در این دوره، احمد بن حنبل به علت پایداری در عقایدش بیش از دیگران مورد اذیت و بی مهری قرار گرفت. اما وقتی متوکل بعد از برادرش واثق در سال 232 ق. زمام امور خلافت را در دست گرفت، میل شدیدی به محدثان پیدا کرد، آنان را به سامرا فراخواند و از آنان خواست تا احادیث صفات و رؤیت خدا را بر مردم بخوانند.(1)

ابن حزم اضافه می‌کند که احادیث آحاد در باب عقاید اجازه انتشار نیافت مگر در این زمان.(2) ابن حزم در جای دیگر می‌نویسد:

1- همان، ص 10؛ سیر اعلام النبلاء، ص 256

2- علم الکلام علی مذهب اهل السنة و الجماعة، ص 11

______________________________________

وقتی دولت عباسی حاکمیت را در دست گرفت، محدثان در فضیلت عباسیان و مذمت امویان و همچنین تفضیل عرب بر عجم، حدیث‌ها جعل کردند و به پیامبر نسبت دادند و نیز طایفه‌ای از علمای اهل کتاب که تظاهر به اسلام می‌کردند، احادیثی جعل کردند که معارض قرآن بود. از جمله گفتند که خدای تعالی ملائکه را از موی بازوان و سینه‌اش خلق کرده است.(1)

1- علم الکلام علی مذهب اهل السنة و الجماعة، ص 12

احمد بن حنبل در سال 241 ق. درگذشت. مهم‌ترین اثر باقی مانده از او، مسند اوست که مشتمل بر نزدیک به سی‌هزار حدیث است که همه روایاتش از جهت سند در نزد اهل سنت اعتبار یکسان ندارند، بلکه برخی صحیح و برخی ضعیف‌اند که قابل اعتنا و عمل نیستند.

احمد بن حنبل کتاب‌های دیگری مانند «فضائل الصحابة» و «الرّد علی الزنادقة» دارد که در اولی از فضایل صحابه، به ویژه خلفا و از جمله امام علی(ع)، سخن گفته است.

او در این کتاب بیش از دویست صفحه در فضیلت امام علی(ع) نوشته و از فضایلی چون حدیث غدیر، حدیث منزلت، حدیث سعدالابواب، حدیث ثقلین، نزول آیه تطهیر در حق اهل بیت، اولین مسلمان بودن او و عقد اخوت او با پیامبر(ص) سخن گفته است.

از دیگر کسانی که در رواج و گسترش مذهب اهل حدیث نقش داشته‌اند، می‌توان از اسحاق بن راهویه(د. 238 ق)، اوزاعی(د. 157 ق)، سفیان ثوری(د. 161 ق) و محمد بن جریر طبری نام برد.(1) بعد از احمد بن حنبل نیز اهل حدیث همچنان به حیات خویش در بین مسلمانان ادامه دادند.

1- پاکتچی، دائرة المعارف، ج 9، ص 118- 120