فرق فرشتگان و روح
مـراد از روح در قـرآن کـریـم :تـنـزل المـلائکـه و الروح فـیـهـا بـاذن ربـهـم مـن کـل امـر
و مـراد از روح القـدس و روح الامـیـن چـسیت ؟ و آیا روح مذکور با روح انسان نسبتی دارد یا نه ؟ و وازن فرشتگان با روح چیست ؟
عـلامـه طـبـاطـبـائی مـی گـویـد : مـراد از روح القـدس و روح القـدس الامـیـن جبرئیل است چنان که فرماید :
قـل نـزله روح القدس من ربک بالحق
بگو : روح القدس قرآن را بر تو به حق از جانب پروردکارت فرو فرستاد .
نـزل بـه الروح الامـیـن عـلی قـبـلک
روح الامـیـن قرآن را بر قلب تو فرو فرستاد .
و امـا روح ظـاهـرا خـلقـتـی اسـت بـسـیـار وسـیـع ، از جـبـرئیـل و غـیـر جـبـرئیـل و خـلقـی اسـت از مـخـلوقـات خـدا افضل از جبرئیل و میکائیل در سوره نبا وارد است که :
یـوم یـقـئم الروح و المـلائکـه صـفـا لا یـتـکـلمـون الا مـن اذن له الرحـمـن و قـال صـوابـا
روز قـیـامـت روز اسـت کـه روح در مـحـضـر خـدا قـیـام مـی کند و فرشتگان نیز به طور صف بسته قیام دارند و کسی سخن نمی گوید مگر آن که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و راست گوید .
چـون جـبـرئیـل مـسـلمـا از مـلائکـه اسـت ؛ و در ایـن آیـه روح در مـقـابـل مـلائکـه قـرار گـرفـتـه اسـت ، پـس روح غـیـر از مـلائکـه و جـبـرئیـل است و روح یک مرحله ای است از مراحل وجودات عالی که خلقتش از ملائکه اشرف و افضل است ، و ملائکه هم از آنها در اموراتی که انجام می دهند ، استمداد می طلبد .
دو آیـه در قـرآن کـریـم وارد اسـت کـه دلالت دارد بـر ایـن کـه خداوند برای پیمابران و رسولان خود که مردم را به سوی حق دعوت می کنند ، روح را به آنها می فرستد؛ و ملائکه هم که نزول می کنند با روح پایین می آیند چنان که می فرماید :
یـنـزل المـلائکـه بـالروح عـلی مـن یـشـاءمـن عـبـاده ان انـذروا انـه لا اله انـا فـاتـقـون
خـدا فـرشـتگان را به روح فرو می فرستد بر هر یک از بندگان خود که بخواهد ، برای این که انذار کنند که هیچ معبودی جز خدانیست و باید شما از خدا بپرهیزند .
یـلقـی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق
القا می کند روح را از امـر خـود بـر هـر یـک از بـنـدگـان خـود کـه بـخواهد برا آن که از روز تلاقی بترساند .
جبرئیل ؛ نزولاتش در اموراتی که انجام می دهد؛ تدبیری که در عالم می کند از او استمداد مـی نـمـایـد؛ کـانـه او هـمـراه جـبـرئیـل اسـت ؛ و بـه تـعـبـیـر مـا مـثـل کـمک به جبرئیل است و در آیه کلمه القاء بسیار عجیب است غرض این که که روح یـک واقـعـیـتـی و یک موجود اشرف افضلی است که چون ملائکه برای انجام امور عالم نازل می شوند ، او همراه ملائکه نازل می شود ، اآنهارا در ماوریت خود کمک کند پس این همان هویت روح است .
بـنـابـرایـن جـبـرئیل ربطی به روح ندارد و از افراد و انواع روح نیست و روح نیز فرد نـدارد و خـود نـوعـی اسـت کـه مـنـحـصـر بـه شـخـص واحـد مـی بـاشـد و امـا جبرئیل از ملائکه است ، و روح یک واقعیتی است جدای از فرشتگان .
از ایـن کـه ؛ اقرآن روح به لفظ مفرد آورده شده است و ملائکه به صیغه جمع ، مـیـتـوان اسـسـتـفـاده کـرد ؟ روح مـقـام جـامـعـیـتـی اسـت ، و قـربـش بـه پـروردگـار از جبرئیل بیشتر است
.
ر تـفـسـیـر عـیـاشـی از امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) در پـاسـخ سـوال از روح آمـده اسـت روح مـخـلوقـی عـظـیـم اسـت کـه از جـبـرئیـل و مـیـکـائیل برتر و با احدی از فرشتگان جز محمد (ص ) نبوده و اکنون با ائمه (عـلیـه السـلام ) اسـت ، و ایـشـان را تـسـدیـد مـی کـنـدو آن چـه آرزو گـردد ، یـافـت نشود
.
سعد اسکاف (کفاشی ) گوید : مردی خدمت امیر المومنین (علیه السلام ) آمد و درباه روح پـرسـیـد کـه آیـا او هـمـان جـبـرئیـل اسـت ؟ امـیـر المـومـنـیـن (ع ) فـرمـود : جبرئیل از ملائکه است و روح غیر جبرئیل است - و این سخن را برای ا ان مرد نکرار فرمود - عـرض کـرد : سـخـن بـزرگـی گـفـتـی ! ! هـیـچ کـس عـقـیـده نـدارد کـه روح غـیـر از جـبـرئیـل اسـت حـضـرت فـرمـود : تـو خـود گـم راهـی و از اهل گم راهی روایت می کنی ، خدای تعالی به پیامبرش می فرماید : فرمان خدا آمدنی است ، آن را بـه شـتـابش تخواهید ، او منزه است و از آن چه مشرکان با وی انباز می کنند برتر اسـت مـلائکـه را هـمـراه روح فرو می فرستد
پس روح غیر از ملائکه - صلوات الله علیهم - می باشد
.
و نیز در مورد توصیف روح امیر المومنین (علیه السلام ) می فرماید : از برای او (روح ) هـفـتـاد هـزار زبـان لغـت کـه تـسـبـیـح خـدای تـعالی به آن لغات کند و خداوند مـتـعال بر هر تسبیحی فرشته ا را خلق می کند که با ملائکه تا روز قیامت پرواز کند؛ و خـداونـد خـلقـی را اعـظـم از او غـیـر از عـرش خـلق نـکـرد ، و اگـر او بـخـواهـد (بـه عـنوان مـثـال و تـقـریب ذهن به عظمت وجودی و توانایی او) آسمان هفت گانه و هفت طبقه زمین را یک لقمه کند ، قدرت دارد
.
صـدر المـتـالهـین در آخر کتاب شواهد الربوبیه در مورد فرق روح و فرشت می نـویـسـد : نـبـوت نـیـز سـاری در کـلیـه مـوجـودات اسـت ، لکـن اسـم نـبـی و رسول له جز بر یکی ملائکه ، به خصوص آنان که جنبه رسالت از طر ف خدا ندارند ، ، اطـلاق نـمـی شود و هر روحی از ارواح که مقام و مرتبه رسالت از طرف خدا ندارند ، فقط روح اسـت ، لفـظ مـلک بـر او طلاق نمی شود مگر به نحو مجاز؛ زیرا لفظ ملک مشتق است از الوکه به معنای رسالت .
امـا حـدیـثی که مرحوم طبرسی از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود : هو مـلک اعـظـم مـن جـبـرئیل و میکائیل
به گفته ملاصدار تعبیری است مجازی نه حقیقی
.
امـا ایـن کـه بـیـن روح انـسـان و آن روح چـه مـنـاسبتی است ؟ و چرا به روح انسان روح می گـویـنـد ؟ و آیـا در آیـه شـریـفـه : و یـسـئلونـک عـن الروح قـل الروح م امـر ربـی
از آن روح سوال شده یا از روح انسان ؟
هـمـان طور که ذکر شد روح دارای خلقتی است ، اعظم از ملائکه و ربطی به انسان و روح انسان ندارد؛ و استعمال لفظ روح بر آن حقیقت و بر نفس های
انسان از باب اشتراک لفظی است نه اشتراک معنوی و شاید معنوی و شاید از ایـن نـظـر بـاشـد کـه نفس ناطقه انسان در سیر کمالی خود ، در اثر مجاهدان و عبادات به مقامی می رسد با آن روح هم دست و هم داستان می شود .
در آیه شریفه مذکور از مطلق روح سوال می کنند ، نه از نفس ناطقه انسان ، چون جواب می رسـد کـه : الروح مـن امـر ربی یعنی روح از عالم امر است ، نه انند انسان که از عـالم خـلق اسـت و در پـرسـتـش های آنها هیچ سخنی از روح انسان نیست ، و علی الظاهر از هـمـان نـروح کـه نـامـش ؛ قـرآن آمـده اسـت پـرسـش مـی کـنـنـد؛ و عـجـیـب ایـن اسـت کـه در ذیـل می فرماید: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا
. یعنی خلقت روح و فـهـمـیـدن حـقیقت آن را علوم بشری خارج است و به آسمانی به آن نمی توان دسترسی پیدا کرد
بنابراین از آن چه گفته شد و از بیان امام خمیتی (ره ) در کتاب آداب الصلوه ، نتیجه می شود که روح بر فرشتگان سیطره داشته و منزلتی والاتر از آنان دارد .
فرشتگاه دوزخ و بهشت
از آیـات و روایـات استفاده می شود که فرشتگان ؛ عالم برزخ هم هستند؛ ملائکه ای وجود دارند که در حال احتضار بر مومنان بشارت می دهند و می دانیم که احتضار هنگامی است که چشم انسان به عالم برزخ باز می شود در قیامت نیز فرشتگان وجود دارند؛ زیرا دسته ای از فرشتگان در بهشت جای که به مومنان درود می فرستند :
و قـال لهـم خزنتها سلام علیکم طبتم
؛ نگاهبانان بهشت به آنان یم گویندن درود بر شما ، خوش آمدید .
دسته ای دیگر به استقبال مومنان می روند :و تتلقاهم الملائکه هذا یومکم
؛ و فرشتان به استقبال آنان می روند (و به آنان می گویند) امروز روز شماست .
دسـتـه ای نـیـز مسوولان دوزخند ، و از چیزهای عجیب که پذیرش آن علامت ایمان شناخته شده ایت و رد آن نشانه نفاق است ، عدد مسوولان و موکلان دوزخ است که 19 تن می باشند :
علیها تسعه عشر
؛ بر آن (دوزخ ) نوزده نفر (موکلند) .
گـویـا ایـن مـطـلب ؛ کـتـب آسـمـانـی قـبـل از قـرآن کـریـم نـیـز بـوده اسـت و اهل کتاب آن را می دانستند؛ زیرا گروهی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله ) می آیند و عد آن را می پرسند ،
تـااطـظـلاعات پیامبر (صلی الله علیه وآله ) را مورد ارزیابی قرار دهند این فرشتگان به نام : ملائکه غلاظ شداد
نیز نامیده شده اند .
البـتـه مـمـکـن اسـت کـه ایـن 19 تن ، از فرماندهان دوزخ باشند و زیر دس هر کی هزاران فـرشـتـه دیـگر وجود داشته باشد و هم چنین از آیات مروبط به فرشتگان ، استنباط می شود فرشه ای نیز وجود دارد که اختیار دار کل دوزخ بوده و نامش مالک است :
و نـاوا یـا مالک لیقض علینا ربک قال انکم ماکثون
و بانگ برداشته : ای مالک ! (بگو : ) پروردگارت کار ما را بک سره کند ، گفت : شما ماندگارید !
هـم چـنین از روایات فهمیده می شود اختیار دار کل بهشت فرشه ای اسن به نام رضوان چنان که امام سجاد (علیه السلام ) در دای سوم صحیفه سجادیه می فرماید :
و مـالک و الخـزنـه ، و رضـوان و سدنه الجنان و درود فرست بر مالک و زمانداران دوزخ ، و بر رضوان و کلید اردان بهشت .
مـلاصـدرا در وجـه تـسمیه رضوان و مالک می گوید : خازن بهشت از این روی رضوان نامیده می شود ، تا هنگامی که انسان به ماقام معرفت و رضا نرسد - که صورت عالم را بر بهترین نظام و عالی ترین ترتیب وآراستگی و نیکویی مشاهده نـمـایند - توانایی ورود به وضان و قرب خداوندی را نخواهد داشت و به سرای کرامت و ارجـمـنـدی حق ، نخواهد رسید چون کسی که کارهایش بر حسب اراده و خواست خودش باشد ، نـاچـار اراده او اقتضای هدف هایی را می کند که با اراده حق تعالی مخالف است ، در نتیجه از آن چـه شـهوتش اقتضا می نماید محجوب می گردد میان ایشان و آن آرزوها که دارند حـایـل افـکـنـنـد
لذا در آتـش خـشـم و غـضب خدا می افتد ، و هوا هوس او را به هاویه در افکننده و از هرچه که قلبش آرزو می کرد ناامید و بی بهره اش داشته ، و او را گـرفـتـار و در بـنـد کـنـد ، چـنـان ؟ صـفـت غـلامـان بندگان است ، و از ین رو خازن (فرشته موکل بر) جهنم را مالک گویند
.
ابو سعید خدری گوید : رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) فرمود : اگر از خدا برای مـن چـیـزی مـی خـواسـتید ، از او وسیله را طلب کنید ، از حضرت درباره وسیله پرسیدیم که چیست ؟ فرمود : آن درجه من در بهشت که دارانی هزار نردبان است و فاصله بین هر یک از آن نـردبـان هـا بـه انـدازه دویـدن یـک مـاه اسبان تیز تک است . و درجه امر روز رستاخیز در مـقـابل درجه پیامبران قرار می دهند که در میان درجه پیامبران مانند ماه است بین ستارگاه ، پـس در آن روز هـیچ پیامبر و شهید و صدیقی باقی نیم ناند جز آن که می گوید : خوشا بـه حـال کـسـی کـه ایـن درجـه ، درجـه اوسـت ، نـاگـاه بـانـگـی از جـانـب خـداونـد - عزوجل - آید که تمامی پیامبران و تمامی خلایق می شنوند که : این درجه محمد (صلی الله عـلیـه وآله ) اسـت ، و مـن آن روز جـامـه ای از نور بر خود می پیچم می ایستد و به دست او پـرچـم مـن اسـت کـه لوای حـمـد می باشد ، و بر ا ان نوشته شده است : لا اله الا الله ، المفلحون هم الفائرون . .
در آن حـال دو فرشته به سوی من آیند ، یکی به نام رضوان که خازن بهشت است ، و دیگری مالک که خازن دوزخ است ، سپس رضوان نزدیک شده و می گوید : ای احـمـد ! درود بـر تـو ، من در جواب می گویم : درود بر تو ای فرشته ! تو که هستی ؟ رویـت چه زیبا و بویت چه نیکوست او می گوید من رضوان خازن بهشتم ، و این کلیده های بـهـشـت است که خدوند - عزوجل - آنها را از پروردگارم پذیرفتم ، پسپاس او را سزاست که مرا با این مقام برتری داد ، و من نیز آنها را به برادرم علی بن ابی طالب می سپارم سـپس رضوان باز گشته و مالک نزدیک می گردد و می گوید : ای احمد ! درود بر تو من در جواب می گویم : درود بر تو ای فرشته ! رویت چه زشت و دیدنت چه نازیباست تو کـه هـسـتی ؟ او می گوید : من مالک ، خازن و موکل دوزخ هستم ، و این کلیدهای دوزخ است که خـداونـد بـا عـزت آنـهـا را بـرای تـو فرشتاده است و ای احمد ! این ها را بر گیر ، و من می گـویـم : ایـن را از پـروردگـارم پـذیـرفـتـم ، سـپـاس او را سـزاسـت که مرا با این مقام بـرتـری داد و مـن نـیز آنهارا به برادرم علی بن ابی طالب می سپارم ، سپس مالک باز گـشـته و علی بن ابی طالب می آید و در حالی که کلیدهای بهشت و دوزخ در دست اوست ، بـر گـلوگـاه دوزخ مـی ایـستد ، در این حال شراره های آن پراگنده ، و بانگ دم بر آوردن هـراس انـگـیـز آن بلند ، و حرارت آن طاقت فرسا و شدید است ، و علی (علیه السلام ) در حـالی کـه مـهـار آن را در دسـت دارد دوزخ بـه او می گوید : از من زود بگذر ، چون نور تو شراره های مرا خاموش می کند ، و علی (علیه السلام ) به او می گوید : آماده باشد این را بـگـیر و آن را رها کن این را بگیر که دشمن من است و آن را رها کن که دوستدار من است ، و اطاعت و فرمان برداری دوزخ زعلی (علیه السلام ) بیشتر از اطاعت بنده به صاحبش است ، و هـر گـاه کـه او بخواهد دوزخ را به طرف راست ، و یا به طرف چپ می گشاند ، و دوزخ در آن روز از تـمـانـی خلابق ، اطاعت و فرمان برداری بیشتر به او و آن چه بدان فرمان می دهد ، دارد
در ایـن حدیث شریف رازهای بزرگ و تاویل های لطیفی است که کشف آنها تنها برای کسی میسر که در اصولی که قبلا ذکر شد ، اندیشه و تفکر نماید .