کـیـفـیـت نـزول فـرشـتـگـان بـر ولی امـر و تمثل آنها
هر یک از فرشتگان ، دو گونه وجود دارند : یکی وجود نفسی ، که ذاتی حقیقی دارند و آن مـجـرد بـودن از مـاده جـسـمـانـی اسـت و دیـگـری وجـود اضـافـی اسـت ، کـه تمثل فرشته برای روح قدسی انسان ، به حسب قابلیت او می باشد آن چه مربوط به حـقـیقت فرشته است ، در فصل اول گذشا و اما آن چه در این جا مورد بحث خواهد بود ، وجود اضـافـی مـلک اسـت کـه در ظـرف ذهـن و ادراک آدمـیـان تمثل می شود .
عـلامـه کـبیر آیه الله سید محمد حسین طباطبائی - رضوان الله تعالی علیه - در این مورد کلامی لطیف دارند : ملائکه موجوداتی هستند که وجودشان منزه از ماده جسمانی است ، چون ماده جـسـمـانـی در مـعـرض زوال و فـسـاد و تـغـیـیـر اسـت و نـیـز کـمـال در مـاده تـدریـجـی اسـت ، یـعـنـی از مـبـدا سـیر حرکت می کند ، تا به تدریجبه غیب کمال برسد .
چـه بـسـا در بـیـن راه مـوانـع و آفـاتـی نـیـز بـرخـورد کـنـد و قـبـل از رسـیـدن به کمال خویش از بین برود ، اما ملائکه این گونه نیستند . هم چنین روشن مـی شـود وقتی در روایات از صورت و شکل و هیات های جسمانی ملائکه سخن به میان آمده اسـت ، از بـاب تـمـثـل اسـت و خـواسـتـه انـد بفرمایند : فلان فرشته طوری است که اگر اوصـافـش با طرحی نشان داده شود ، به این شکل در می آید و به همین جهت انبیا و امامانی کـه فـرشـتـگـان را دیـده انـد ، و گـرنـه مـلائکـه بـه صـورت و شکل در نمی آیند .
آری ، فرق است بین تمثل و شکل گیری ؛ تمثل فرشته به صورت انسان بدین معنی است که ملک در ظرف ادراک آن کسی که وی را می بیند ، به صورت انسان در آید در حالی که بـیـرون از ادراک او ، واقـعـیـت و خارجیت دیگری دارد و آن عبارت است از : صورت ملکی بر خـلاف شـکـل کـه اگـر فـرشـتـه بـه صـورت انـسـان مـتـصـور و متشکل شود انسانی واقعی می شود ، هم در ظرف ادراک بیننده و هم در خارج آن ظرف ، و چنین فـرشته ای هم در ذهن انسان فرشته است و هم در خارح ، و این ممکن نیست در تفسیر سوره مـریـم گـفـتـیـم کـه خـدای سـبـحـان مـعـنـایـی را کـه مـا بـرای تـمـثـل ذکر کردیم تصدیق دارد ، و در داستان مسیح و مریم می فرماید : فارسلنا الیها روحنا فتمثل بشرا سویا که تفسیرش در همان جا گذشت .
و امـا ایـن کـه بـر سـر زبـان هـا افـتـاده و مـی گـویـند : ملک جسمی است لطیف ، که به هر شـکـل در مـی آیـد ،
مـطـلبـی اسـت کـه هـیـچ دلیـلی بـر صـدق آن نـیـسـت ، نه از عقل و نه از نقل دلیل نقلی نیز نه از کتاب و نه از سنت معتبر ، و این که بعضی ادعا کرده اند که مسلمین بر این مطلب اجماع دارند ، چنین اجماعی در کار نیست .
و اگـر اجـمـاعـی هـم بـاشـد هـیـچ دلیـلی بـر حـجـیـت چـنـین اجماعی نداریم ؛ چون اجماع در مسائل اعتقادی مطرح نیست
شـاهـد بـر مـطـلب فـوق آن اسـت کـه در روایـات آمـده اسـت کـه جـبـرئیـل در بـسـیـاری از مـواقـه بـه صـورت دحـیـه کـلبـی )
مـتـمـثـل مـی شـد و خـدمـت رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) مـی رسـیـد ، چـنـان کـه نـقـل شـده اسـت کـه امـام صـادق فـرمـود : روزی ابـوذر- رحمه الله علیه - بر حضرت رسـالت نـاه گـذشـت و جـبـرئیـل بـه صورت دحیه کلبی در خدمت آن حضرت به خلوت نشسته بود و سخن در میان داشت ؛ ابور گماه کرد که دحیه کلبی است وبا حضرت حـرف نـهانی دارد ، بگذشت جبرئیل گفت : یامحمد ! اینک ابوذر بر ما گذشت و سلام نکرد ، اگـر سلام می کرد ما او را جواب سلام می گفتیم ؛ به درستی که او را دعایی است که در مـیـان اهـل آسـمـان هـا مـعـروف اسـت ، چـون مـن عـروج نـمـایـیـم او وی سـوال کـن چـون جـبـرئیـل بـرفت ، اوذر بیامد حضرت فرمود که ؛ ای ابوذر ! چرا بر ما سـلام نـکـردی ؟ ابـوذر گفت : چنین یافتم که دحیه کلبی نزد تو است و برای امری او را به خلوت طلبیده ای ، نخواستم کلام شما را قطع نمایم .
حـضـرت فـرمـود : جـبـرئیـل بـود و چـنـیـنی گفت ابوذر بسیار نادم و پشیمان شد حضرت فـرمـود : چـه دعـاسـت کـه خـدا را بـه آن مـی خـوانـی کـه جـبـرئیـل خـبـر داد کـه در آسـمـان هـا معروف است ؟ گفت : این دعا را می خوانم: اللهم انی اسئلک الایمان بک ، و التصدیق بنبیک ، و العافیه من جمیع البلاء ، و الشکر علی العافیه ، و الغنی عن شرار الناس
پـس وجـود نـفـسـی فـرشته - که همان ذات حقیقی اوست - از حقیقت خود خارج نمی شود و ذات حـقـیـقـی او تـبـدیـل بـه انسان نمی گردد چون لازم می آید ذات یک شی ء به ذات شی ء دیـگـر قـلب شود ، بلکه این حقیقت فقط در ظرف ادراک ، به صورت دحیه کلبی تـمـثـل یـافـتـه اسـت ، و در قـوه خـیـال آدمـی کـه خـود تـجـرد بـرزخـی دارد ، مـطـابـق بـا احـوال نـفـسـانـی انـسـان ، مـتـمـثـل مـی شـود
. پـس نزول و صعود فرشتگان ، نزول و سعود محسوس نیست ؛ زیرا در غیر این صورت لازم می آیـد کـه خـداونـد مـتـعال - جل قدسه هم اوهام المتوهمین - در جهتی باشد که - طرف او سعود کنند ، در حالی که خداوند از این گونه صفات منزه است .
امـام خـمـیـنـی (ره ) در ایـن زمـیـنـه مـی فـرمـاید : بدان که روح اعظم ، که خلقی اعظم از مملائکه الله ، یعنی در مرتبه اول از ملائکه الله واقع است و اشراف و اعظم از همه است ، و مـلائکـه الله مـجـرده قـطـان عـالم جـبـروت از مـقـام خـود تـجـافـی نکنند ، و از برای آنها نـزول و سـعـود آن مـعـنـی کـه از بـرای اجـسـام اسـت مستحیل است ؛ زیرا که مجرد از لوازم اجسام مبر اسن و منزه است .
پـس تـنـزل آنـهـا- چـه در مرتبه قل یا صدر با حس مشترک ولی و چه در بقاع ارض و کـعـبـه و حـول قـبـر رسـول خدا (صلی الله علیه وآله ) و چه در بین المعمور باشد - به طـریـق مـلکـوتـی یـا مـلکـی اسـت ؛ چـنـان تـعـالیـدر بـاب تـنـزل روح الامـیـن بـر حـضـرت مـریـم (عـلیـه السـلام ) فـرمـایـد : فـتـمـثـل لهـا بـشـرا سـویـا
چـنـان چـه بـرای اولیـا و کـمـل نـیـز تـمـثـل کـلکوتی و تروح جبروتی ممکن است پس ، ملائکه الله و قوه و قدرت دخـول در مـلک و مـلکـوت اسـت بـه طـور تـمـثـل ؛ و کـمـل اولیـا را قـدرت بـر دخول در ملکوت و جبروت است به طور تروح و رجوع از ظاهر با باطن
بـنـابـرایـن ، ظـهـور و تـمـثـل بـشـری بـه صـورت فـرشـتـه ، : یـه فـرشـتـه ای بـه مـثـال انـسـان ، امـکـان دارد و ایـن کـه جـبـرویـل بـه شـکـل و صـورتـی ، مـانند صورت دحیه کلبی در این عالم ظهور داشته است ، به این معنا نـیـست که جبرئیل در قالب بدن دحیه شد و حلول کرده است ، چنین نیست او به ماهیت انسانی یـا در قـالب و صـورت انـسـان در آیـد ابـن فـارض نـیـز در اشـعـار خـویـش بـه تمثل جبرئیل به صورت دحیه اشاره کرده است :
1 -وها دحیه وافی الامین نبینا
بصورته ، فی بدء وحی النبوه !
2 -اجـبـرئیـل قل لی : کان دحیه اذ بدا
لمهدی الهدی ، فی هیئه بشریه ؟
3 -و فی علمه عن حاضریه مزیه
بماهیه المرئی من غیر مریه
4 -یری کلکا یوحی الیه و غیره
یری رجلا یدعی لدیه بصحبه
1- مـتـوجه باشد ، که در آغاز وحی نبوت ، جبرئیل امین به صورت دحیه کلبی با پیغمبر (صلی الله علیه وآله ) ملاقات می کرد .
2- بـه مـن بـگـو : آیـه وقـتـی کـه جـبـرئیل برای پیامبر - که راهنمای راه هدایت است - به شـکـل بـشـری جـلوه مـی نـمـود ، حـقـیـقـتـا دحـیـه بـود (یـا جبرئیل به صورت دحیه تمثل کرده بود) ؟ !
3- و بـدون شـک عـلم رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) دربـاره حـقـیـقـت و مـاهـیـتـی که جـبـرئیـل ، بـدان صورت دیده می شد ، نسبت به علم دیگران که ا ان را دحیه می پنداشتند ، دارای مزیت و برتری است .
4- پیامبر (صلی الله علیه وآله ) جبرئیل را به صورت فرشته ای می دیدند ، که به او وحی می کند ، ولی دیگران او را به صورت مردی می دیدند ، که برای مجالست با پیامبر (صـلی الله عـلیـه وآله ) وی را بـه سوی خود فرا می خواند
شایان ذکر است کـه عـیـن الفـاظ قـرآن مـتـجـیـد ، وحـی اسـت ؛ نـه آن کـه بـر قـلب رسـول خـدا (صـلی الله عـلیه وآله ) القاء می شد و آن بزرگوار به هر لفظی که می خـواسـت تـعـبـیـر مـی نمود و این مطلب از ضروریات دین و صریح قرآن کریم است :لا تـحـرک بـا لسـانـک لتـعـجـل بـه ان عـلیـنـا جـمـعـه و قـرآنـه
در حال وحی با شتاب و عجله ، ربان به قرئت قرآن مگشای ، که ما خود قرآن را جمع کرده و محفوظ داشته و بر تو فرا خوانیم .
پـیـامـبر گرامی اسلام ، چگونگی نزول وحی بر قلب مبارکش را در حدیث صحیحی که از وی روایـت شـده چـنـیـن توصیف نموده است : گاهی مانند آواز ، زنگ آن را می شنوم و چون قطع می شود ، مطالب را دریافته و مقصود را فهمیده ام ، و این سخت ترین انواع وحی است و گـاهـی فـرشـتـه ، بـه صـورت شـخـصی در برابرم ظاهر می شود و با من سخن می گوید و هنگامی که مرا ترک می گوید ، آنچه گفته در قلبم محفوظ می ماند .
عـایـشـه مـی گوید : در یک روز خیلی سرد ، پیامبر را دیدم که وحی بر او فرود آمد ، و پـایـان یـافـت و از پـیـشـانـی پـیامبر (صلی الله علیه وآله ) عرق فرو می ریخت گـاهـی سـنـگـینی وحی در این حالت به حدی می رسید که اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله ) سـوار مـرکـب بـود ، مـرکب زانو می زد و بر زمین می نشست یکبار وحی در حالی به پـیـامـبـر نـازل شـد کـه زانوی مبارکش بر روی زانوی زید بن ثابت بود ، و آن چنان بر زانـوی زید سنگینی می کرد که گویی می خواست آن را متلاشی کند ظاهرا این نوع وحی بلاواسطه صورت می گرفته است .
حالت دوم وحی ، کم فشارتر و سبک تر بود ، نه صدایی شنیده می شد و نه از پیشانی پـیـامـبـر (صـلی الله عـلیه وآله ) عرق می ریخت ، و چون میان القا کننده و پذیرنده ، یک مـشـابـه شـکـلی وجـود داشـت ، هم کار فرشته امین وحی آسان بود و هم پیامبر (صلی الله علیه وآله ) به آسانی وحی را می پذیرفت
و از آیـات و روایـات چـنـیـن اسـتـفـاده مـی شـود ، کـه رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) بـه صـورت واقـعـی جـبـرئیـل را هـم دیـده اسـت ، چـنـان کـه مـضـمـون ایـن روایـت مـویـد آن اسـت کـه : جـبـرئیـل (عـلیـه السـلام ) بـه صـورت دحـیـه کـلبـی نـازل مـی شـد ، تـا ایـنـکـه روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله ) به او فرمود : می خواهم صـورت واقـعـی تـو را بـبـیـنـم ، جـبرئیل ، ایژبتدا ابراز می دارد که شما طاقت ندارید ! حـضـرت مـوافـقـت مـی کـنـد ، و سـرانـجـام بـه صـورت حـقـیـقـی خـود ، ظـاهـر مـی شـود و رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) با دیدن او ، غش می کند
درایـن جـا مـمـکـن کـه ایـن سـوال مـطـرح اسـت ، کـه مـگـر مـقـام جـبـرئیل از مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) بیشتر بود که حضرت با دیدن او از خـود بـیـخـود شد ؟ اجمالا باید گفت که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله ) دارای دو بعد وجـودی بـود : بـعـد بـشـری او ، کـه در عـالم مـلک و طـبـیعت است ، لذا وقتی صورت واقعی جـبـرئیـل را مـی بـیـنـد مـدهـوش می شود و دیگری بعد ملکوتی وی است که وقتی در عالم مـلکـوت سیر می کند ، جبرئیل قدرت همراهی با او را نداشته و عرض می کند من دیگر نمی تـوانـم هـمـراه شـمـا بـیـایـم لذا بـه تـعـبـیـر الهـی قـمـشـه ای صـورت مـلکـوتـی جبرئیل جسم ناسوتی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله ) را مدهوش کرد .
هـمچنین آیات مربوط به قاب قوسین و ماجرای نعمت دلالت دارد ، بر این کـه رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) دوبـار ، چـهـره واقـعـی جبرئیل را دیده است .
بـنـابـرایـن ، رسـول خـدا (صـلی الله عـلیه وآله ) فرشتگان را در صور مثالی و نوری مـشاهده می فرمود اما با دقت در آیات و روایات مربوط به این مساله ، به حقیقت می رسیم کـه مـشـاهـده فـرشتگان در صورتهای مثالی به دو صورت بوده است : در بعضی موارد ، فـرشـتگان مثالی و نوری را با همان صور نوری و مثالی مشاهده می فرمود؛ و در بعضی مـوارد ، مـلائکـه مـقـرب و فـرشـتـگـان بـالاتـر را در تمثل های نوری و مثالی می دید حضرت امام خمینی (ره ) در این زمینه می فرماید :
جـبـرائیـل دوبـار در قـالب مـثـالی بـرای رسـول الله ظـاهـر شد ، و آن حضرت دید که جـبـرائیـل تـمـام خـاور و بـاخـتـر را پـر کـرده و بـه هـمـراه رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) در شـب مـعـراج تـا عـالم عـقـل و مـقـام اصـلی بـالا رفـت ، تـا آنـکـه رسـول هـاشـمـی از مـقـام جـبـرائیـل بـه مـقـامـات دیـگـر - تـا آنـجـا کـه خـدا خـواسـتـه بـود - عـروج کـرد و جبرائیل در مقام پوزش از این رفیق نیمه راه عرض کرد :
اگر بند انگشت برتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم
فرشتگان وسایط در تدبیرند
شـکـی نـیست که موثر در وجود ، موجودی جز خدا نیست و موجد حقیقی نیز جز او نخواهد بود؛ خداوند در نظم و تدبیر عوالم ، از مخلوقات مستغنی بوده و از معاونت فرشتگان بی نیاز است تبارک الذی بیده المالک
اما خداوند بخشی از امورات عالم هستی را به آنها سپرده است چنان که در آیه : فالمدبرات امرا
که - مدبران امـور سـوگـند یاد شده به نظر مشهور آنها همان فرشتگانی هستند ، که امور جهان را تدبیر می کنند ولی با مساله توحید وبوبی منافات ندارد ؟
پـاسـخ آن اسـت کـه : اگـر فـرشـتـگـان استقلالی در تاپیر داشتند ، با توحید ربوبی قـابـل جمع نبود ، اما می دانیم آنهامجریان فرمان الهی هستند و موکلان امور به اراده و مشیت خـداونـد مـی بـاشـنـد ، لذا هر فعلی از ملائکه صادر شود اولا و با لذت از طرف خداست ، ولی ثانیا و بالعرض منتسب به فرشتگان است ، مانند نور خورشید که در آیه می افند ، بـه طـور حـقـیـقـی و با لذت از خورشید است ، مانند نور خوسید که در آینه می افتد ، به طـور حـقـیـقـی و با لذت از خورشید است ، ولی بالعرض و به طور مجازی به آینه نیز نـسـبـت داده مـی شـود هـم چـنـیـن مـانـنـد هـر عـمـلی کـه از چـشـم و گـوش و خـیـال و وهـم و ایـر قـوای نـفـس نـاطـقـه انـسـان سـر مـی زنـد اولا و نـیـسـت که فرشتگان مـسـتـقـل از خـدا باشند ، بلکه خداوند به کارهای فرشتگان را به طور مجازی به خداوند اسـناد داد بلکه این اسناد حقیقی است و آنهامظهر فاعلیت الهی هستند و از اسمای فعلیه حق مـی بـاشـند از این رو فرشتگان نیز هرگز خود را معاون و شریک در کار خدا نمی دانند ، بـلکـه هـمـه بـه امر تکوینی و افاضه حق در تدبیر امور عالم کار می کنند چنان که در خـطبه اشباح حضرت امیر - سلام الله علیه - پس از ابیان او صافی از طبقات فرشتگان می فرماید :
لا یـنتحلون ما ظهر فی الخلق فی صعنه ، و لا یدعون انهم یخلقون شیئا معه مما انفرد بـه
فـرشـتـگـان هـیچ چیز از سنع خداوندی را که در کارگاه آفرینش ظاهر گـشـتـه ایـن ، بـه خـود نـمـی بـنـدند؛ و مدعی هم نیستند که چیزی از موجودات را که تنها خداوند آفریده ، آنها حلق کرده اند .
هـمـان طـوری که گفته می شود در عسل شفاست: فیه شفاء للناس
هیچ مـنـافـاتـی نـدارد کـه شـفـا دهنده فقط خدا باشد؛ زیرا خداوند از زبان ابراهیم ، قهرمان تـوحـیـد چـنـین می گوید : واذا مرضت فهو یشفین
؛ هم چنین هیچ منافاتی نـدارد کـه بـگـویـیـم نـدبـیـد امـور بـا فرشتگان مدبر و خداوند است ، با توضیحی که گذشت .
مـفـسـر کبیر مرحوم علامه طباطبائی می فرماید : به طوری که از آیات قرآن کریم استفاده مـی شـود ، فـرشـتـگـان در صـدور موجودان از ناحیه تعالی و باز گشت آنها به سوی او واسـطـه بـیـن خـدا و خـلق هـستند ، آنهااسبابی هستند برای حدوث حوادث اما مافوق اسباب مادی جاری در عالم ماده ، که کاربرد شان تا وقتی است ، مرگ نرسیده و موجود به نشئه دیگر منتقل نشده است ، چون بعد از مرک و انتقال ، دیگر اسباب مادی سببیتی ندارند .
اما نقش فرشتگان در مساله باز گشت انسان ها به سوی خدا ، یعنی وساطت آنهات در تمام مـوارد ذیـل اسـت : حـال ظـهـور نـشـانـه هـای مـرگ ، قـبـض روح ، سـوال و جـواب و ثـواب و عـذاب عالم قبر ، مرگ تمام انسان ها در نفخه صور ، زنده شدن آنان در نفخه دوم و حشر آنان و ارائه نامه اعمال و وشع میزان ها ، و رسیدگی به حساب و یوق دادن اهل بهشت و دوزخ به جایگاه خود آیات و روایاتی که بر این وساطت دلالت می کـنـد بـسـیار است ، و احتیاجی به ایراد آنهانیست ؛ روایات وارده در این مساله نیز از ناحیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) و ائمه معصومین (علیه السلام ) بیشش از آن است ؟ به شمار آید .
و هـم چـنـیـن وسـاطـت فـرشـتـگـان در مـرحـله تـشـریـع دیـن ، یـعـنـی نـازل شـدن و آوردن وحـی و دفـع شـیـطـان هـا از مـداخـله در اان ، و یـاری دادن بـه رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) و نیز تایید مومنین ، و پاک نمودن آنان از راه استغفار ، و طلب مغفرت از خدا برای آنان ، جای تردید و بحث نیست .
اما وساطت آنهادر تدبیر امور این عالم نیز لازم وضروری است ؛ با این که هر امری برای خود سببی مادی نیز دارد ، ولی قرآن کریم به طور مطلق نازعات و ناشطات و سابحات و سابقات و مدرات را به فرشتگان نسبت داده است .
هـم چـنـین از آیهجاعل الملائکه رسلا
فهمیده می شود که فرشتگان فقط خـلق شـده انـد ، بـرای وسـاطـت بـیـن خـدا و خـلق و اجرای دستورهای خدا ردد ماین خلق و این وسـاطـت بـرای فـرشـتـگان جز و سنت قطعی الهی است و چنینی نیست که مثلا خدای تعالی گـاهـی او امـر خـود را بـه دسـت ایـشـان جـاری سـازد و گـاهـی هـمـانـامـر را بدون وساطت فـرشـتـگـان انجام دهد؛ چون در سنت خداوند متعال تهاختلافی هست و نه تخلفی چنان که فـرمـوده :ان ربی علی صراط مستقیم
ونیز فرمود: فلن تجد لسنت الله تبدیلا
.
از جـمـله وسـاطـت هـای فـرشتگان این که بعضی از آنان مقام بلندتری دارند و امر خداوند متعال را دریافت می کنند و به فرشتگان تحت فرمان خود می رسانند و در تدبیر بعضی امـور آنها را بر کار می گیرند وساطت فرشتگان مراتب بالا در واقع بین منحق تعالی و فـرشـتـگـان مـراتـب پـایـیـن تـر از خـود خـواهـد بـود؛ مـثـل نـقـشـی کـه مـلک المـوت و مـساله قبض ارواح دارد که فرشتگان تحت امر خود را برای گـرفـتـن ارواح انسان ها مامور می کند خداوند از زبان خود آنان این وساطت را حکایت کرده اسـت : ومـا مـنـا الا له مـقـام مـعـلوم
و نـیـز فـرمـود: مـصـاع ثـم امـیـن
و نـیـز فـرمـود: حـتـی اذا فـزع عـن قـلوبـهـم مـاذا قـال ربـکـم قـالوا الحـق
فـرشـتـگان که از طرف خداوند واسطه بین خود و حـوادثیند؛ یعنی قرآن ملائکه ا سلسله اساببی معرفی کرده اسن که حواث مستند به آنان اسـت و اسـتـنـاد حـوادث بـه مـلائکـه منافات با ای نمعنا ندارد که حوادث مستند به اسباب قـریـب و مـادی نـیـز بـاشـد؛ بـرای ایـن کـه سـبـبـیـت مـلائکـه و اسـبـاب مـادی در طول هم هستند ، نه در عرض هم ؛ به این معنا که سبب قریب علت پیدایش حادثه است ، و به سـبب بعید علت پیدایش سبب قریب است هم چنان که منافات ندارد که در عین استناد حوادث به ملائکه و اسباب مادی به خدای تعالی نیز استناد دهیم ، چون تنها رب عالم او است .
بـنـابـراین سببیت طولی است نه عرضی و استناد آنها به اسباب طبیعی منافات ندارد از این رو ، خداوند متعال هم اسباب طبیعی و ظاهری حوادث را تصدیق فرموده ایت و هم وساطت و نـقـش فـرشـتـگـان را مـوثـر دانـسـتـه اسـت امـا هـیـچ یـک از اسـبـاب در قبال خداوند استقلال ندارند ، تا رابطه خدا با مسیی آنها قطع باشد و ما نتوانیم آن مسبب را هـب خـدای تـعالی استناد دهیم همان طور که ثنویه پنداشته اند و چنین گفته اند : خدای تـعـالی تـدبـیـر امـور عـالم را بـه فـرشـتـگان مرقرب داگذار کرده ؛ ولی قرآن کریم استقلال هر چیز را از هر چهت نفی کرده ، پس هی موجودی مالک چیزی نیست ، نه مالک خودش و نه مالک نفع و ضرر و مرگ و حیات خود .
در اسباب طولی استناد موجودات به اسبای ، طوری است که هر یک بر دیگری مترتب است و هـمـه اسـبـاب بـه خـدای سـبـحـان مـنـتـهـی مـی شـود؛ مـثـل کـتـابـت کـه انـسـان آن را بـا دسـت خـود بـه وسـیـله قـلم انـجـام مـی دهـد و ایـن یـک عـمـل هم استناد به قلم دارد ، و هم استناد به دست و در مجموع استناد به انسان نیز دارد که بـا دسـت و قـلم کـتـابـت را انـجـم داده اسـت هـر چـنـد سـبـب مـسـتـقـل و فاعل حقیقی این عمل خود آدمی است ولکن این باعث نمی شود که ما نتوانیم آن را هب دسـت و قـلم نـیـز اسـتـنـاد دهـیم ؛ زیرا هم یم گوییم فلانی چقدر خوب می نویسد و هم می گـویـیـم دست و پنجه اش نریزد که چنین هنری از خودنشان می دهد و هم خود او می گوید : این قلم خوب می نویسد .
طـبـق بـیـان فـوق ، مـنـافـات نـدارد فـرشتگان هم واسطه در تدبیر باشند و هم دایما در حـال عـبـادت و تـسـبـیـح و سـجده باشند چنان که از کلام خدای تعالی استفاده می شود که بعضی از فرشتگان را ای همه آنان در حال عبادت اند یا مانند آیه :عنده لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحسرون ، یسبحون اللیل و النهار لا یفترون
و مانند آیهان الذین عند ربک لا بستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون
فرشتگان واسطه های نزول نعمات الهی اند
شکی نیست که خداند متعال پس از اعطای نعمت وجود به انسان نعمت ها زیاد دیگری نیز به او عطا نموده است ، انسان باید تلاش کند تا نعمت های الهی را به جا بیاورد و هم چنین در بـرابـر ایـن نـعـمت های بزرگ و بسیار خود را موظف بداند که ازز دستورهای صاحب نعمت اطاعت نماید .
ابـر و بـاد و مـه و مـخورسید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
چنان که مطلب فوق در این آیات مطرح شده است: یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم مـن نـفـس واحـده
ای مردم ! از عذاب خداوند بپرهیزید که همه شما را ازیک تن آفرید .
یـا ایـهـا الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم
تتقون ای مردم ! پروردگار خود را پرستش کنید که شما و پیشینیان را آفرید تا پرهیزگار شوید .
روشـن اسـت کـه در ایـن دو آیـه نـعـمـت آفرینش و وجود که بزرگ ترین موهیت الهی است ، مـطـرح شـده اسـت ، نـا هر کس به توجه به خلقت و آفرینش خویش ، به آفریدگار خود رهنمون شود و فقط او را مورد ستایش قرار دهد و در آیه بعد به نعمات دیگری چون زمین و آسمان و باران و خوردنی ها اشاره کرده است :
الذی جـعـل لکـم الارض فـراشـا و السـمـاءبـنـاءو انـزل مـن السـمـاء مـاء فـاخـرج بـه مـن الثمرات رزقا لکم فلا تجعلو الله اندادا و انتم تـعـلمـون
آن خـدای کـه زمین را بستر شما قرار داد و آسمان ا چون سقفی بر بـالای سـر شما قرار داد و از آسمانی آبی برای شما فرو فرستاد و به وسیله آن میوه هـا را پـرورش داد ، تا روزی شما باشد؛ پس برای خدا شریک هایی قرار ندهید در حالی که می دانید .
بـا ذکـر ایـن مـقـدمـه کـوتـاه بـایـد گـفـت که هر یک زا نعمت های بی پایان الهی ، بلکه کارهایی که در نظام تکوین صورت می گیرد ، به واسطه و کمک فرشتگان صورت می گـیـرد چـنـان کـه امـام زیـن العـابـدیـن (عـلیه السلام ) در بخشی از دعهای سوم صحفیه سجادیه به درگاه الهی عرضه می دارد :
و خـزان المـطـر ، و زواجـر السـحـاب ، و الذی بـصـورت زجـره یـسـمـع زجـل الرعـود ، و اذا سـبـحـت به حفیفه السحاب التمعت صواعق البروق ، و مشیعی الثلج و البـرد ، و الهـابـطـیـن مـع قـطر المطر اذا نزل ، و القوام علی خزائن الریاح ، و الموکلین بـالجـبـال فـلا تـزول ، و الذیـن عـرفـتـهـم مـثـاقـیـل المـیـاه ، وکـیـل مـاتـحویه لواعج الامطار و عوالجها
(الهی درود و رحمت فرست ) بر فرشتگانی که ابرها را به هر جانی می گشانند ، و بر آنان که صدای راندن آنها بانگ رعدها شنیده مـی شـود و زمـانـی کـه ابـرهـای خروشان با راندن آنان به شنا در آیند ، شعله ای برق بدرخشد و بر فرشتگنی که همراه برف و تگرگند ، و آنان که با دانه های باران به وقـت بـاریـدن فـرود مـی آیـنـد ، و فـرشـتـگـانـی کـه بر خزانه های بادها زمامدارانند ، و فـرشـتـگـانـی کـه بـر گـوه هـا مـوکـلنـد تـا از هـم نـپاشند ، و بر فرشتگانی که مقدار ثقل آبها و پیمانه باران های سخت و رکبارها را به آنان شناسانده ای .
در این جلات زیبای امام سجاد (علیه السلام ) ؟ سخن از باد و باران و ابر و رعد و برق و بـرف و تـگـرگ و کـوه هـاسـت ، هـر یک از آنها در پوتو وجود فرشتگان منشا وجود آثار زیادی هستند ، که شرح هر یک از آنها در مجال نمی گنجد برای نمونه به ذکر چند روایت بسنده می کنیم .
حضرت علی (علیه السلام ) می فرماید : هیچ دانه ای از باران نمی بارد مگر به توسط پـیـمـانه ای در دست فرشته ای است ، نازل شود فقط در روز نوح نبی (ع ) که به خود آب فـرمـان داده شـد و آب بـر خـزانـه دادان طـغـیـان کـرد ، و ایـن اسـت قـول خـداونـد تـعـالی کـه : چون آب طغیان کرد و رو به فزونی نهاد
البته گفتنی است که مراد حضرت از پیمانه دست فرشتگان ، پیمانه متعارف نیست .
جـابـر از حـضرت از باقر (علیه السلام ) خهعروایت می کند : چون خورشید بر آید با آن چـهـار فـرشـتـه بـاشـد : یـکـی فـریـاد مـی کـنـد کـه ای اهل خیر ! اعمال نیک خود ا کامل و تمام نمایید ، و سعادت ابدی برشما بشارت باد دیگی می گوید : ای اهل شر ! از کار زشت دست بکشید و پیرامون آن کمتر بگردید .
سـومـی صدا می کند : پروردگار ! به مردم نیکو کار که انفاق می کنند مزید نهژعمت و به اهل بخل ، نیستی و نابودی بده و فرشته چهارم خورشید را آب پاشی می کند و اگر چنان نبود زمین از شدت حرارات سوخته می شد
.
در تـوضـیـح ایـن حدیث شریف لازم است به نکاتی چند اشاره شود : با توجه به این که سـطـح خـارجی خورشید دارای چند هزار درجه حرارات است و مرک آن حدود هفتاد میلیون درجه حـرارات اسـت ، مـی تـوانـیـم بـه خـوبـی حـدس بـزنـیـم که طبعا سوخت این بخاری محیر العـقـول نـیـز لازم اسـت ، پر استقامت ترین سوخت های جهان باشد که هر در آهرین بسوزد به ماده دیگری تبدیل می شود و این ماده قاعدتا ساده ترین اتم های جهان یعنی هیدروژن و در درجـه دوم هـلیـوم اسـت ، و ایـن سـوخـت مـانـنـد سـایـر سـوخـت هـای هـر انـدازه مـسـتعل تر گردد ایجاد حرارت بیشتر می کند و هب همین نسبت عمرش نیز کمتر می شود لذا بـرای جـلوگیری از این حادثه باید از آب استفاده شود ، تا از حرارت و نقصان آن بکاهد باران های متناوبی که بر چهره خورشید علی الدوام در جریان است توسط تلکسوپ نیز دیـده شـده اسـت چـنـان کـه دونالد منزل منجم شهیر آمریکایی در کنفرانش منجمان اظـهـار داشـت : اخـتـلاف اشـکـالی کـه در تکه هایی که چهره خورشید نمودار است به علت بـاریـدن بـاران هـای شدیدی است ، که علی الدوام بر آن می بارد سپӠفیلمی را که از خورشید گرفته بود ، نشان داد و نمایندگان منجمان در آن مشاهده کردند که بارانی سخت از ارتفاع هشتاد هزار کیلومتر بر خورشید می بارد
عـزرمـی مـی گـویـد : خـدمت امام صادق (علیه السلام ) در حجر تحت میزاب نشسته بـودم ، مـردی بـا مـردی دیگر در مخاصمه بودند ، یکی از آن دو به دوست خود گفت : به خـدا سـوگـنـنـد کـه تـو مـحـل وزیـدن بـادهـا را نـیـم دانـی و چـون کـلام ایـشـان بـه طـول انـجـامـیـد ، حـضـرت صـادق (عـلیـه السـلام ) فـرمـود : مـگـر تـو یـم دانـی کـه مـحـل وزش بـا کـجـاسـت عـرض کـرد : نـه ، لکن شنیده ام که مردم چنین می گویند شامی مـحـبـوی اسـت ، هـر وقـت کـه خـدا اراده کـنـد چـیـزی از بـادهـا بـفـرسـیـد پـس آن بـاد شـمال است ، یا صبا ، پس آن باد سباست ، یا دبور ، پس آن باد دبور است سپس فرمود : علامت و نشانه این حرف آن است که این رکن را در تابستان و زمستان و روز و شب متحرک می بینند
در ای نزمینه هم روایات بسیاری در کتب روایی و تفسیر وارد شده است ، ولکن باید توجه داشـت که تدبیر اجرای چنین عواملی در امور فوق ، توسط فرشتگان منافاتی با گفتار دانـشـمـنـدان نـدارد حـکـیـم مـتاله و عارف صمدانی مرحوم الهی قمشه ای در این رابطه می فرماید :
ایـن سـخنان ابدا ممخالفتی با گفتار دانشمندان ندارد ؟ رعد و برق و صاعقه را در نتیجه تـجـاذب ابـری مـیـدانـنـد که مجاور زمین بوده و الکتریسته منفی را از زمین گرفته و ابر بـالای آن کـه دارای الکـتریسته مثبت است در نتیجه یک دیگر را جذب خواهند کرد و جذبشان مـوجـب صـدای رعـد وشـعـله صـاعـقه و نور برق می گردد؛ زیرا انبیا و اولیای حق ، تمام قـوای بـی نـهایت عالم را تحت فرمان خدا و دارای شعور و آگاهی می دانند ، و قوای مامور خـدا را در نـظـم عـالم فـرشـتـه خـوانند ، پس فرشته به زبان انبیا و اولیا تمام قوای روحانی و جسمانی عالم است .
فـرشـتـه وحـی از قـوای روحـانـیـاسـت و فـرشـتـه رعد و برق و باران و برف از قوای جسمانی ، یعنی تعلق به عالم اجسام بوده و به کار انتظام عالم جسمانی مامر خدایند پس عـلمـای فـیـزیـک راجـع به زلزله و رعد و برق و صاعقه و یا جاذبه زمین و کرات و غیره تعبیر به قوه جاذبه الکتریسه و انواع گازها کرده اند ، باید بدانند همین قوای عالم که هـمـه بـه امـر خـدای عـالم بـه کار مشغول اند ، در واقع در پوتو وجود فرشتگان الهی و قـوای روحـانی موثرند ، هر چند متعلق به اجسام باند و به اعتبار تعلق به جسمی داشتن اسم آن را جاذبه و الکتریسته و غیره گذارند .
پس اسان انبیا که قوای عالم را تعبیر به فرشته می کنند و لسان علمای علم الاشیاءک ار آن تـعـبـیر به قوه می کنند اختلاف اصلا ندارند ، و ار گویند : چرا دراصطلاح آنهااختلاف اسـت ؟ گوییم : چون رسولان حق مامورند که خلق را هب سوی خدا دعوت کنند و مردم عالم را به آفریننده خود آشنا سازند و شناسای حقیقت الهیه و با معرفت و ایمان به خدای عالم و یـگـانگی و اوصاف کمال و جمال و جلال او گردانند ، که در نیجه ایمان به خدا خلق روح بـزرگ بـی نـهـایـن و قـدرت و هـمت بلند یابند ، و روح پاکشان برای عالم ابد مناسب و مـسـتعد سعادت و کمال بی حد نهایت گردد و علاوه در عالم دنیا هم در اثر ایمان به خدای عالم در خلق روح عطفه و مهر و محبت و صفا و دوستی و احسان پدید آید و روح خشم و غضب و خود خواهی و طلم نابود گردد ، تا در نتیجه هم روحشان سعادت ابد آخرت یابد و هم در عالم جسم تمدن عالی انسانی با عاطفه و محبت که اساس آسایش بشر است و بهترین مدنیت و نشاط بخش ترین زندگانی است بدان تامل شوند .