کیفیت تکلم فرشتگان
شک و تردیدی نیست که چون فرشتگان مادی نیستند ، سخن و تکلم ایشان نیز از نوع تکلم در عالم ماده نخواهد بود تکلمی که به عالم ماده اختصاص دارد با الفاظی است که برای القای معانی و مکنونات آدمی وضع می شود .
حـضـرت عـلامـه سید محمد حسین طباطبائی - نور الله قبره - در مورد کلام ملکی و شیطانی مـی نـویـسـنـد : الفـاظ ، بـرای مـعـانـی وضـع شـده اسـت کـه مـشـتـمـل بـر اغـراض مـقـصـود اسـت و بـه صـورت ، کـلام و قـول گـویـنـد بـرای ایـن کـه مـفـیـد مـعـنـای مـقـصـود تـام را نـمـایـد کـلام و قـول اسـت ، اعم از این که مفید آن ، صوت واحد ، یا صوت های متعدد و یا غیر آن مانند ایـما و اشاره و رمز باشد نوع مردم هم به صوت و صدایی که مفید همان معناست کلام می گـویـنـد اگـر چـه از دو لب خـارج نـشـود و هـم چـنـیـن بـه ایـمـا و رمـز قول اطلاق کنند اگر چه مشتمل بر صوتی نباشد .
قـرآن کـریـم هـم مـعـنـاهـایـی را کـه شـیـطـان در قـلوب مردم القا می کند ، کلام و قـول شـیـطـان مـحسوب داشته است :و لامرنهم فلیبتکن آذان الانعام
؛ کـمـثـل الشـیـطـان اذ قـال للانسان اکفر
؛ یوسوس فی صدور الناس
؛ یـوحـی بـعـضـهـم الی بـعـض زخـرف القول
؛ الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء
پر واضح است آن چه در این آیات ذکر شده ، مطالبی است که در قلب ها
خـطـور مـی کـنـد و وارد مـی شـود و هـمـان هـا بـه شـیطان نسبت داده شده است و به نام های امـر ، قـول ، وسـوسه ، وحی ، وعده نامیده شده و هـمـه آنـهـا هـم قـول و کلامند ، با این که نه زبانی برایش به حرکت در آمده نه از دهانی خارج شده است .
از سـخـنـان گـذشـتـه روشـن مـی شـود کـه آن چـه آیـه 269 سـوره بـقـره مـشـتـمـل بـر آن بـود و وعـده خـداونـدی را راجع به مغفرت و فضلش بیان می داشت ، همانا کـلام مـلکـی است ، در قبال وسوسه که کلام شیطان نامیده می شود چنان کـه مـقـصـود از نور در آیه :و یجعل لکم نورا تمشون به
، و سکینه در آیـه :هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین
؛ و شرح صدر در آیه :فـمـن یـرد الله ان یـهـدیه
؛ همان کلام ملکی است از تمام آیات گذشته روشـن مـی شـود که شیاطین و فرشتگان هر یک با القای معانی مربوط به خود در قلوب افراد بشر ، با آنان تکلم می کنند و این یک قسم از تکلم است .
قـسـم دیـگـری هـم بـرای آن هـسـت کـه مـخـصـوص خـداونـد مـتـعال است ، چنان که در این آیه شریفه: و ما کان لبشر ان یکلمه
آن را بـیـان داشـته و به دو قسم تقسیم کرده است 1- سخن گفتنی که بدون حجاب باشد ، که آن را در آیـه شـریـفـه ، وحی نامیده است 2- سخن گفتنی که از پشت حجاب باشد این ها گـونـه هـای مـخـتـلف کـلام اسـت کـه آیـات گـذشـتـه بـرای خـدای مـتـعـال و فـرشـتـگـان و نـیـز شـیـطان ثابت نموده است اما آن قسم کلام الهی که نامش را وحـی مـی گویند ، ذاتا مشخص و معین است و هیچ گونه شک و تردیدی در آن پیش نمی آید؛ زیرا در آن صورت حجابی بین بنده و پروردگار نیست و وقوع اشتباه در آن از مـحالات محسوب می شود قسم دیگر آن که از پشت حجاب تحقق پیدا می کند ، البته احتیاج بـه مـمـیـزی دارد کـه راه اشتباه را در آن مسدود نماید تا سرانجام به وحی منتهی شود .
امـا امتیاز کلام ملکی را از کلام شیطانی می توان از خصوصیاتی که در آیا ، گذشته به آن تصریح شده به دست آورد؛ زیرا خاطر ملکی ملازم با شرح صدر بوده و به مغفرت و فـضـل الهـی دعـوت مـی کـند و در نهایت منتهی به چیزی می شود که مطابق دین باشد ، از طرف دیگر ، خاطر شیطانی ملازم با ضیق صدر است و به متابعت هوای نفس دعوت می کند و سـرانـجـام مـنـجـر مـی شـود که مخالف دین و معارف آن و هم چنین مخالف فطرت انسانی باشد
خـلاصـه فـرشـتـگان کمالی مافوق کمال تکلم دارند و مراد خود را با القاهای قلبی به مخاطب می رسانند نه با لفظ .
آیا فرشتگان مکلف و مختارند ؟
گـفـتـه شـده اسـت کـه فرشتگان نیز مانند انس و جن از نوعی اختیار بهره مندند ، اگر چه جـنبه قدسی و نورانیت آنها غلبه دارد به طوری که از بعضی ماخذ چنین استفاده می شود فـرشـتـگـان مـی شـود فـرشـتـگـان نـفـس امـاره نـدارنـد و عـقـل و نـور مـحـض هـسـتـنـد ، چـنـان کـه مـیر مومنان علی (علیه السلام ) فرموده: ان الله - عـزوجـل - رکـب فـی المـلائکـه عـقـلا بـلا شـهـوه ، و رکـب فـی البـهـائم شـهـوه بـلا عـقـل ، و رکـب فـی بـنـی آدم کـلیـهـمـا ، فـمن عقله شهوته فهو خیر من الملائکه ، و من غلبت شـهـوتـه عـقـله فـهـو شـر مـن البـهـائم
خـداونـد عـزوجـل بـرای مـلائکـه ، عـقـل را بدون شهوت قرار داده و برای حیوانات شهوت را بدون عـقـل ، و بـرای فـرزنـد آدم هم عقل و هم شهوت را پس هر کس که عقلش بر شهوتش غالب شـود از فـرشـتـگـان بـرتـر است ، و هر کس که شهوتش بر عقلش غالب آید از حیوانات پست تر و بدتر است .
امـا چـنـیـن آفـریـنـشـی بـرای فـرشـتـگـان مـنـافـاتـی نـدارد کـه آنـهـا مـکـلف و مـسـئول بـاشـنـد امـر خـداوندی به سجده بر آدم تکلیفی بود که متوجه فرشتگان شد و اگـر موجودات مقدس مانند جمادات محض - که هیچ گونه آگاهی و اختیاری ندارند - باشند نـمـی تـوانـنـد شـایـسـتـه آن امـتیازات و عظمت ها باشند البته به علت تقرب و ارتباط نـزدیـکـتـری که فرشتگان با مقام شامخ ربوبی دارند ، آنان از اختیار خودشان همواره در راه خیر و کمال بهره می برند .
بـه بـیـان دیـگـر ، بـه طور قطع فرشتگان از عالم جمادات ، نباتات و حیوانات (غیر از انـسـانـهـای رشـد یـافـتـه ) والاتـر و بـا عـظمت ترند ، در آیه ای از قرآن چنین آمده است :فـقـال لهـا و للارض ائتـیـا طـوعـا او کـرهـا قالتا اتینا طائعین
خداوند به آسـمـان و زمین فرمود : بیایید (در جریان فعالیت قرار گیرید) چه از روی اختیار و چه از روی اکراه ، آن دو گفتند : ما با اختیار آمدیم .
از ایـن آیـه مـی شود که حرکات دستوری آسمان و زمین که جنبه آلی و تسلیم محض بودن آنـهـا بـیـش از فـرشـتگان است منحصر به یک بعد اجباری نبوده و در راه برای آنها مطرح بـوده اسـت یا قرار رفتن اختیاری در حرکات دستوری و یا قرار گرفتن اکراهی ؛ یعنی اگـر چـه آسـمان و زمین به قرار گرفتن مطلق در جریان دستوری مجبور بودند ، کیفیت آن بسته به درک و اختیار آن دو بوده است و قطعا انتخاب راه درک و اختیار ، با عظمت تر بوده است که آن دو انتخاب کردند بنابراین ، به جهت مقام والایی که فرشتگان دارند ، نیروی اختیار آنها قوی تر خواهد بود
حـضرت امیر المومنین (علیه السلام ) سخنانی دارد که به نوعی بر اختیار ملائکه دلالت می کند :
1- لم تـثـقـلهـم مـوصـرات الاثـام
) ؛ بـارهـای سـنگین گناهان ، آنان را سنگین نساخته است .
از ایـن مـطـلب اسـتـفـاده مـی شـود که فرشتگان دارای نوعی اختیارند که می تواند آغازی بـرای مـسـئول قـرار گـرفـتـن آنـان بـوده اسـت ، چـنـان کـه از عـنـاویـن مـطـیـع و عـامـل بـه دستورات خداوندی (مانند سجده بر آدم (علیه السلام ) که به فرشتگان نسبت داده است نیز می توان استنباط کرد که آن موجودات مقدس اختیار دارند .
2-و لا تـعـدوا عـلی عـزیـمـه جـدهـم بـلاده الغـفـلات ، و لا تنتضل فی هممهم خدائع الشهوات
کندی غفلت ها بر قاطعیت کوشش و تلاش آنان نفوذی ندارند و عوامل فریبنده شهوات دست به سوی همت های آنان نمی یازند .
در جـمـلات فـوق ، مـقـولاتـی از قبیل همت و عزم به فرشتگان اسناد داده شـده اسـت کـه به طور واضح بر وجود اراده و مبادی اراده و حتی عزم ، که از نتایج اختیار است ، دلالت می کند .
3- لم تـنـقـطـع اسـبـاب الشـفـقـه مـنـهـم فـیـنـوا فـی جـدهـم
؛ اسـبـاب و عوامل شفقت از آنان قطع نمی شود تا در تلاش سست شوند .
در جـمـله فـوق کـلمـه شـفقت برای اثبات اختیار فرشتگان حائز اهمیت است ، زیرا مـعـنـای شفقت ، تقریبا آمیخته با رجاء و امیدواری است و اگر هویت و استعدادهای فرشتگان فـقـط یـک امـکـان داشـت ، مانند جمادات و نباتاتی که با یک امکان در جریانند ، اسناد مفهوم شفقت بر آنان معنای معقول نداشت .
حـکـیم عالی قدر محمد تقی جعفری در شرح و تفسیر نهج البلاغه می نویسد : اتصاف فـرشـتـگـان بـه صـفات و اخلاق فاضله و امتیازات عالیه از روی یک جریان جبری محض نـمـی بـاشـد ، لذا جـمـله آن فرشتگان اسیران ایمانند
نباید به معنایی ظاهری آن - که جبر است - منظور نمود؛ بلکه باید به گونه ای تفسیر کرد که اتصاف فـرشـتـگـان به صفات و اخلاق فاضله سازگار بوده باشد و می توان گفت : به جهت فهم و در ؟ عالی که فرشتگان درباره ضرورت و عظمت ایمان دارند ، به قدری اشتیاق و عـلاقـه آنـان بـه ایـمـان شـدیـد اسـت کـه شـبـیـه بـه اسـیـر و وابـسـتـه بـه ایـمـان مـی باشند
لذا بـایـد گـفـت : فـرشـتـگـان مـجـبـور بـه بـادت نـیـسـتـنـد ، بـلکـه مـجـبـول بـه عـبـادتند؛ یعنی سرشت فرشتگان به گونه ای است که شوق و علاقه به عـبـادت مـعـشـوق ایـشان را به پرستش واداشته و آنان را در بندگی حق تعالی بی تاب نموده است و چنان که امیر مومنان علی (علیه السلام ) می فرماید :
و لا یـرجـع بهم الاستهتار بلزوم طاعته ، الا الی موار من قلوبهم غیر منقطعه من رجائه و مـخـافـتـه
اشـتیاق ایشان به طاعت و بندگی به خاطر علاقه ای است که در دل های آنان است و مواد آن عبارت است از : امیدواری به رحمت و ترس از عذاب او .
علامه طباطبایی در مورد چگونگی تکلیف فرشتگان می گوید : این که خداوند فرموده: لا یـعـصـون الله مـا امـرهم
ناظر بر التزام ملائکه به تکلیف است امام فـخـر رازی در تـفـسـیـر خود ذیل این آیه می نویسد : در این آیه اشاره ای است به این که فـرشتگان در سرای آخرت به آن چه خداوند امر می کند و یا از آن چه باز می دارد ، مکلف هـسـتـنـد و عـصـیـان از نـاحیه ایشان مخالف با امر و نهی است اما در این آیه و غیر از آن ، خداوند مطلقا فرشتگان را به محض اطاعت بدون انجام معصیت وصف فرموده بیان مطلق دنیا و آخـرت را ، شـامـل مـی شـود لذا وجـهـی بـرای تخصیص تکلیف ایشان به آخرت نیست اما تکلیف ایشان غیر از تکلیف معهودی است که در مجتمع انسانی به معنی تعلق گرفتن اراده مـکـلف بـه فـعـل مـکـلف ، تـعـلقـی اعـتـبـاری اسـت کـه ثـواب و عـقـاب بـه دنـبـال داشـتـه بـاشـد ، در صـورتی که اختیار امکان طاعت و معصیت نیز دارد اما فرشتگان خلقی از مخلوقات خدا هستند که دارای ذوات پاک نورانی بوده و اراده نمی کنند مگر آن چه را خـدا اراده کـرده و انـجـام نـمـی دهـنـد مـگـر آن چـه را خـدا فـرمـان داده اسـت خـداونـد مـی فـرماید : بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون
از این رو فرشتگان در قبال اعمالشان ثواب و عقابی ندارند ایشان مکلف به تکلیف تکوینی اند نـه تـشـریـعـی ، کـه مـخـتـلف بـه اخـتـلاف درجـات مـی شوند : و ما منا الا له مقام معلوم