فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی 0%

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی نویسنده:
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه: کتابخانه قرآن کریم

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده: عليرضا رجالى تهرانى
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه:

مشاهدات: 28788
دانلود: 5684

توضیحات:

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28788 / دانلود: 5684
اندازه اندازه اندازه
فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده:
فارسی

حقیقت (عصمت فرشتگان ) در قرآن کریم نیز بیان شده اسـت و ضـمـن اشـاره بـه آیـه 26 و 27 سـوره انـبـیـاء ، بـه آیـه ذیـل تـمـسـک مـی کـنـد : فـانایـتـکـبـروا فـالذیـن عـنـد رکـب یـسـبـحـون له بـاللیـل و النـهـار و هـم لا یـسـئمون (118) و اگر کافران (از پرستش خدا) تکبر ورزنـد ، فـرشـتـگـانـی کـه نـزد خـداونـدانـد ، شـب و روز بـی هـیـچ خـسـتـگـی و ملال به تسبیح و طاعت او هستند .

چـون افـعـال آنـهـا آگـاهـانـه انـجـام مـی شـود و روشـن اسـت کـه اگـر در آنـه مـاده ای که حـامـل قوه و امکان است ، باشد و صدور آن افعال از آنها اختیاری و نسبتش به وجود و عدم ، یـکـسـان خـواهـد بـود ، نه آن که ساختمان وجودشان بر طاعت بنا شد باشد ، و هم چنین به وسـیـله طاعتشان مستحق دریافت پاداش بیشتری می شدند ، با آن که فرشتگان کارگزار ، بـرای هـمـیـشـه پـیـش از دنـیـا و در دنـیـا آخـرت و نیز در بهشت و دوزخ ، کارگزار خواهند بود(119) .

آیا فرشتگان می خوردند و می آشامند ؟

دیـگـر از اوصـاف و خصوصیات فرشتگان که در احادیث بدان اشاره شده و از نظر عقلی نیز با نوع خلقت ایشان مطابقت دارد این است که ، فرشتگان غذا نمی خورند و نمی آشامند و قوت و غذای آنها ذکر و تسبیح و تقدیس و عبادت خداوند است ، چنان که امام صادق (علیه السلام ) فرموده است :ان الملائکه لا یاکلون و لا یشربون و لا ینکحون ، و انما یعیشون بـنـسیم العرش (120) همانا فرشتگان نه می خوردند و نه می آشامند و نه ازدواج می کنند ، ایشان به نسیم عرش زنده اند .

نـیـز حـضـرت زین العابدین (علیه السلام ) در کتاب شریف صحیفه سجادیه به خداوند سـبـحـان عـرضه می دارد : و درود فرست بر اصناف گوناگون فرشتگان که برای خـود اخـتـصـاص داده ای (جز طاعت و بندگی تو کاری ندارند) و آنان را با تقدیس خود از خـوردنـی و آشـامـیـدنـی بـی نـیـاز کـرده ای و در درون طـبـقـه هـای آسـمـان هایت جا داده ای(121) .

خـداونـد در قرآن کریم می فرماید : و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری قالوا سلاما قـال سـلام فـمـا لبـث ان جـاء یـعـجـل حـنـیـذ فـلمـا رءاایـدیـهـم لا تصل الیه نکرهم واو جس منهم خیفه قالوا لا تخف انا ارسلنا الی قوم لوط (122)

و آن گـاه فـرسـتـادگـان مـا (فـرشـتـگـان ) بـر ابـراهـیـم خـلیـل بـه سـلامتی بشارت آوردند و او را سلام گفته و از او پاسخ سلام شنیدند آن گاه ابراهیم چون فرشتگان را به کل بشر دید و مهمان پنداشت ، بر آنها از گوشت گوساله کـبـابـی مـهـیـا کـرد و چـون ابـراهـیـم دیـد کـه آنـان بـه طـعـام دسـت دراز نـمـی کـنـنـد در حال از آنها دلش متوحش و بیمناک گردید ، آنان حس کرده و گفتند : مترس که ما فرستاده خدا به قوم لوط می باشیم .

در این آیه خداوند فرشتگان را رسولان الهی معرفی کرده و می فرماید : ملائکه غذا نمی خـورنـد امـا در ابـتـدای بـاب هجدهم سفر تکوین تورات آمده است : ابراهیم به سوی رمه شـتـافـت و گـوسـاله نازک خوب گرفته به غلام خود داد تا به زودی آن را طبخ نماید ، پس کره و شیر و گوساله ای را که ساخته بود گرفته پیش روی ایشان گذاشت و خود در مـقـابـل ایـشـان زیـر درخـت ایـسـتـاد تا خوردند و این سخن خود دلیلی است بر تحریف تـورات ؛ چـه ایـن که رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) می فرماید : ملائکه از طعام دنیا نـمـی خـورنـد و نمی آشامند بلکه در خبری ، که در جلد چهارم بحار الانوار مجلسی آمده ، بـه ابـن اسـلام مـی فـرمـایـد : طـعـام تـسـبـیـح و شـرابـهـم تـهـلیـل زیـرا آنـهـا اجـسـام مـادی و جـسـمـانـی نیستند ، بلکه ارواح نورانی و از عالم مـجـرداتـنـد کـه در نـظـر ابـراهـیـم خـلیـل بـه صـورت بـشـر متمثل شده اند .

البـتـه شـایـد تـسـبـیـح آنـان اعـم از ذکـر لسـانـی بـاشـد ، بـلکـه شامل هر گونه اظهار کمال و جمال حق خواهد بود و تعبیر از تسبیح به طعام و تقدیس به شـراب در بـعـضی روایات برای این است که ، تسبیح تنزیه ذات است و تقدیس تنزیه صفات که اول با طعام و ثانی با شراب مناسب است(123)   .

آیا فرشتگان می خوابند ؟

از جـمـله مسائل مهمی که در مورد اوصاف ملائکه مطرح شده این است که ، آیا فرشتگان هم مـی خـوابـنـد ؟ و در صـورت خـوابـیـدن ، چـگـونـه ؟ آیـا مـثل انسان می خوابند ؟ و یا این که اصلا خواب در آنها راه دارد ؟ امیر المومنین (علیه السلام ) در نـهج البلاغه درباره اوصاف ملائکه می فرماید :لا بغشاهم نوم العیون ، و لا سهو العـقـول ، و لا فتره الابدان (124) نه خواب به دیدگان آنها (فرشتگان ) راه می یـابـد ، و نه خطایی در خردشان ، و نه سستی در وجودشان از این فقره خطبه ثابت می شـود کـه فـرشـتگان ابدا خواب و سستی و سهو و نسیان ندارند؛ زیرا خواب و خستگی و سـهـو و نـسـیـان بـرای بـشـر است که اسیر ماده و جسم عنصری است و محتاج به تغذیه و لوازم طـبـیعت حیوانی اما فرشتگان عالم قدس ، از این اوصاف مبرا و از لوازم قوای مادی حیوانی منزهند این بیانی است که جمیع شارحان کلام حضرت علی - سلام الله علیه - بر آن صـحـه گـذاشـتـه انـد از جـمـله ابن میثم و ابن ابی الحدید که در شرح نهج البلاغه چـنـیـنـی دلیـل آورده انـد : فـرشتگان نمی خوابند همان طور که نمی خورند و نمی آشامند؛ زیرا خواب از توابع طبع و مزاج است و فرشته مزاج ندارد .

بـعـضـی اشـکـال کـرده و گـفـتـه انـد : ایـن مـطـلب بـا ظـاهـر بـا قـول خـداونـد که می فرماید :لا تاخذه سنه و لا نوم (125) ؛ هرگز او را کسالت و خواب (حالت چرت و خماری ) نگیرد چه رسد به این که به خواب رود ، منافات دارد؛ چـه ایـن که حق سبحانه با این حالت ، خود را مدح فرموده است لذا شایسته نیست که کسی در این حالت به خدا مشارکت داشته باشد .

بـعـضی از محققین به این اشکال جواب داده اند که : ملائکه را حالت چرت و کسالت خواب مـی گـیـرد نـه ایـن کـه به خواب بروند و این که به خداوند خود را مدح کرده به لحاظ مـجـمـوع سنه و نوم است نه هریک به تنهایی لذا اگر چه نمی توان خـواب را بـه ایشان نسبت داد؛ چون همواره به تسبیح و تقدیس حق تعالی مشغولند و و امر الهـی را امـتـثـال مـی کـنـنـد ، لکـن خـواب از احـوالی اسـت کـه قـابـل اتـصـاف بـه مـلائکـه مـی بـاشـد؛ زیـرا بـه هـر حال ، آنها نیز ممکن الوجود و از مخلوقات خداوند هستند .

در اخبار وارد است که داوود بن عطار گوید : یکی از اصحاب ، پرسید : مرا خبر بده که آیا فـرشـتـگـان مـی خـوابـنـد ؟ گـفـتـم : نـمـی دانـم ، گـفـت : خداوند می فرماید :یسبحون اللیـل و النـهـار لا یـفـترون (126) ؛ شب و روز خدا را تسبیح می گویند و دچار سستی نمی شود قرار شد من نزد امام صادق رفته و این مساله را بپرسیم وقتی پرسیدم ، فـرمـود : هیچ زنده ای نیست جز این که یم خوابد و فقط خداست که خواب ندارد اما ملائکه مـی خـوابـنـد ، گـفـتـم : خـداونـد مـی فـرمـایـد :یـسـبـحـون اللیل و النهار لا یفترون (127) فرمود : نفس هایشان تسبیح است(128) .

فتره یعنی امتناع کردن از اظهار امر و نهی لذا معنی بیان حضرت: لا یغشاهم نـوم العـیـون (129) ، این است که آن گونه که دیگران را خواب فرا می گیرد و حـواس ظاهری از افعال و کارهایشان معطل می شود ، نمی خوابند تا موجب غفلت از تسبیح و تقدیس آنان شود .

نـیـز در روایـتـی از امـام صـادق (علیه السلام ) درباره فرشتگان پرسیدند که ، آیا می خـورنـد و مـی آشامند و نکاح می کنند ؟ حضرت فرمود : خیر ، ایشان به نیسم عرش زندگی مـی کـنـند و گفته شد : علت خوابشان چیست ؟ فرمود : برای این که فرق است بین ایشان و خـداونـد - عـزوجـل - زیـرا آن کسی که هرگز او را هم خواب سبک و هم خواب سنگین نگیرد ، فقط خداست(130) .

از آن چـه گـذشـت می توان نتیجه گرفت که چون فرشتگان موجوداتی جسمانی نیستند و ماده در آنها راه ندارد ، قطعی است که مانند انسان خواب ندارند و این مساله ای است که کتاب ، سـنـت و عـقـل بر آن صحه می گذارد اما با جمع سخن امیر بیان می فرمود : لا یغشاهم نوم العیون و حدیث امام صادق (علیه السلام ) که می فرمود : می خوابند ، اما نفس هـایـشان تسبیح است می توان گفت : ممکن است ملائکه را حالت خواب سبک بگیرد به طـوری کـه هـیـچ گـاه بـا ایـن حـالت تـسـبـیـح و تـقـدیـس حـضـرت حـق غـافـل نـشـده و شـب و روز بـه پـرسـتـش و امـتـثـال اوامـر او مـشـغـول بـاشـنـد ، چـنـان کـه دربـاره صـفـات پـیـامـبر (صلی الله علیه وآله ) آمده که از خـصـوصـیـات آن حـضـرت ایـن بـود کـه ، چشمانش می خوابید ولی قلبش بیدار بود و در انـتـظـار وحی الهی به سر می برد(131) ، پس خواب اگر چه برای او پیش آید ، هیچ گـاه او را از مـراقـبـت پـروردگـارش مـعـطـل نـمـی گـذارد ولی دیـگـران را مـعـطـل مـی کند به عبارت دیگر ، مراد از خواب فرشتگان چیزیی است شبیه این روایت که امـام عـلی (عـلیـه السـلام ) فـرمـود : مـردم در خـواب انـد و چـون بـمـیـرنـد بـیـدار شـونـد(132) ، لذا خـوابشان مانند خواب چشم ها و غفلت نیست ، بلکه حالتی است که در مقایسه با آن چه خداوند سبحان بر آن است ، مانند خواب در مقایسه با بیداری است ؛ زیرا کسی که فاقد چیزی است ، نسبت به آن در خواب می باشد .

آیا فرشتگان هم می میرند ؟

خـداونـد مـی فـرمـاید: و نفع فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفع فیه اخری فاذاهم قیام ینظرون (133)

و صـیحه صور اسرافیل بدمند تا هر که در آسمان ها و زمین است همه یک سر مدهوش مرگ شـونـد جز آن که خدا بقای او خواسته ، آن گاه صیحه دیگری در آن دمیده شود که ناگاه خلایق همگی (از خواب مرگ ) برخیزند و نظاره (واقعه محشر) کنند .

بـا ایـن آیـه و آیـات دیـگـر نـظـیـر آیـه 87 از سـوره نـمـل نـمـی تـوان بـه طور یقین استدلال کرد که ملائکه در قیامت نخواهد مرد؛ زیرا تمامی مـخـلوقـات خـداوند بنابر ظاهر عمومات آیات مرگ ، محکوم به مرگ هستند ، ولی در این که عـده ای هـسـتـنـد در نـفـع اول نـمـی مـیـرنـد و از صـیـحـه اول جـان سـالم بـه در مـی بـرنـد شـکـی نـیـسـت ؛ چـه ایـن کـه آیـه فـوق و 87 سـوره نـمل به این امر تصریح دارد اما آن چه باید دانسته شود عبارت است از این که :الا من شـاء الله چـه کـسـانـی انـد ؟ بـعـضـی مـی گـویـنـد : آنـان ، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هستند ؟ بعدا خواهند مرد و به قولی : مالک ، رضوان ، حـور و زبـانـیـه انـد و عـلامـه طـبـاطـبـایـی در المـیـزان مـی گـویـد : محتمل است مراد ارواح انسان ها باشد .

قـائلیـن بـه قـول اول به این حدیث تمسک می نمایند که ، انس بن مالک روایت کرد روزی رسـول خـدا (صـلی الله عـلیه وآله ) این آیه را می خواند ، چون به این جا رسید :الا من شاء الله گفتم : یا رسول الله ، اینان کیستند که خدای تعالی از صعقه نفخ صور اسـتـثـنـا کرد ؟ گفت : جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت گوید : چه کسی ماند ای ملک المـوت ؟ . مـی گـویـد : بـار خـدایا ، تو عالم تری ، ما چهار کس ماندیم فرماید : ای ملک الموت ، جان اسرافیل را بستان و او جن اسرافیل را می گیرد آن گه گوید : که ماند ؟ می گـویـد : جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و ملک الموت او را قبض روح کند و او چون کوهی بیفتد ، سپس گـویـد : کـه مـانـد ؟ جـواب دهـد بـار خـدایـا ، مـلک المـوت و جـبـرئیـل مـی فـرمـایـد : ای مـلک المـوت بـمـیـر و او بـمـیـرد جـبـرئیـل مـی مـانـد و بـس ، خـداونـد متعال به جبرئیل گوید : که ماند ؟ گوید : بار خدایا ، وجـهـک الدائم البـاقـی و جـبـرئیـل المـیت الفانی ؛ خدای نعالی گوید گوید : یا جـبـرئیـل ، از مـرگ چـاره ای نـیـسـت ، جـبـرئیـل بـه سـجـده در مـی آیـد و بـال مـی زنـد و مـی گـویـد : سـبـحـانـک ربـی ، تـبـارکـت و تـعـالیـت و یـا ذالجـلال و الاکـرام ؛ آن گـه جـان بـدهـد تـا جـز خـدای - عزوجل - باقی نماند(134) .

از ایـن حـدیـث می توان استفاده کرد که فرشتگان نیز می میرند؛ یعنی این چهار فرشته - کـه روسـای مـلائکـه الهـی انـد - بـه آن نـفـخ صـور اول نمی میرند ، بلکه بعد مرگ آنان را در می باید و دیگر موجود و مخلوق زنده ای باقی نـمـی مـانـد ، مـگر ذات اقدس الهی که از مرگ و زوال مصون است و در آن وقت جا دارد که

از مصدر جلال و عظمت خطاب رسد که: لمن الملک الیوم لله الواحد القهار (135) ذات کـبریای خود گوید و خود جواب دهد ، و این اشاره به وحدت و مالکیت مطلق خود او است که در آن وقت کسی نیست ادعای مالکیت کند .

در آخر ، جهت اطلاع بیشتر کلام صدر المتالهین شیرازی - رحمه الله - را می خوانیم : در خـبـر صـحـیـح آمـده اسـت کـه خـداونـد تـمـامـی مـوجـودات ، حـتـی فـرشـتـگان و ملک الموت (عـزرائیـل ) را نـیز می میراند ، آن گاه برای فصل و قضاوت بین موجودات آنها را باز می گرداند و هر یک در منازل و مقام خود در بهشت فرود می آیند ، البته گمان نشود میراندنی کـه در خـبـر مـذکـور آمـده از نـوع نـابـودی و تـبـاهـی اسـت ، بـلکـه از نـوع ایـجـاد و تـکـمـیـل اسـت و زیـرا شـان انـتـقـال از عـالمـی بـه عـالمـی بـرتـر ، ایـجـاد و اسـتـکـمـال اسـت و آن نـسـبـت بـه نـشـئه نـخـسـتـیـن مـرگ اسـت و نسبت به نشئه دیگر حیات(136) .

آیا فرشتگان را می توان دید ؟

ما مسلمانان جملگی ایمان داریم که فرشته وجود دارد و همیشه با ما و میان ما است ، این در حـالی اسـت کـه مـا آنـهـا را نـمی بینیم اما ایشان ما را می بینند؛ یعنی فرشتگان ما را به عـیـانـت و آشـکـارا می بینند اما ما به آنان ایمانی غیر عیانی داریم برای دید فرشتگان باید چشم دل باز کرد و حجاب های آن را بر طرف کرد چه این که فرشته جسم نیست که با حواس جسمانی ادراک شود .

چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی

بـه عـبـارت دیـگـر ، تمثل فرشته دو جنبه دارد : یک رشته به دست آن انسانی است که می خـواهد فرشته را ببیند؛ یک رشته هم به دست خود فرشته یا ذات مقدس احدیت است که آن حالت را پیش بیاورد که آن رشته از طرف انسان ، آن حالت ملکوتی است که در آن حالت ، انـسـان مـی تواند فرشته را ببیند و لذا پیامبر (صلی الله علیه وآله ) فرشته را می دیـد ول بـسـیـاری از اطـرافـیـانـش آن را نـمـی دیـدنـد چـون جـبـرئیـل (عـلیـه السـلام ) قـرآن را بـر قـلب رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) نـازل مـی کـرد در نـظـر وی مـتـمـثـل می شد ، به طوری که اگر کسی نزد آن حضرت بود جـبـرئیل را نمی دید؛ چون نزول جسمانی نبود تا با دیدگان دیدار شود و اگر کسی می تـوانـسـت جـبـرئیـل را مشاهده کند ، یا با تصرف پیامبر در جان وی بود و یا قدرت روحی بـیـننده چنان بود که جبرئیل را می دید و صدایش را می شنید ، چنان که امیر المومنین (علیه السـلام ) فـرمـود : نـور وحـی و رسـالت را مـی دیـدم و بـدی نـبوت و پیغمبری را می بـویـیـدم و هـنـگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد صدای شیطان را شنیدم ، گفتم : ای رسـول خـدا ، ایـن چـه صـدایـی اسـت ؟ فـرمود : این شیطان است که او را از پرستش نمودن نومیدی روی داده است ، تو می شنوی آن چه را من می شنوم و می بینی آن چه را من می بینم مگر این که پیغمبر نیستی(137) .

پـس مـشـاهـده و ادراک فـرشـتـگـان بـا خـروج از حـجـاب های نفسانی و مسلح شدن به چشم دل میسر است که این عمل نیز بسیار دشوار می باشد ، به همین جهت آن کس که در هنگام مرگ اسـت چـیزهایی را می بیند که حاضران در مجلسی نمی بینند ، و آنان را به چیزهایی خبر مـی دهـد کـه آنـهـا ادراک نـمـی کـنند و روحانیان و فرشتگان را که با او در یک جایگاه اند مشاهده نمی کنند .

در حدیث وارد شده : فرشتگان در مجالس حاضر می گردند و آنان در جست و جوی مجالس ، جـهـان را سـیر می نمایند و چون مجلس ذکری دیدند دیگران را ندا داده و گویند : بشتابید بـدان چـه کـه جـسـت و جـو مـی کـردید ، هیچ یک که بشر را توان آن نیست که آنان را ادراک نـمـایـد ، جـز آن کـس کـه خـداونـد پـرده از چـشـمـش بـرداشـتـه بـاشـد و ایـنـان اهـل کـشـف انـد ، آیا نشنیدی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) به آن کسانی که به دنـبـال جـنـازه مـردگـان سـواره مـی رفـتـنـد فـرمـود : آیـا شـرم نـمـی کـنید که فرشتگان بـال های خویش را برای طالب علم به روی زمین می گسترانند ؟ پس مومن سزاوار است که در هـر مـوطـنـی ، هـمـان گـونـه کـه صـاحـب کـشـف عـمـل مـی کـنـد ، عمل نماید و گرنه مومن حقیقی نیست(138) .

امـام حـسـن عـسـکـری (عـلیـه السـلام ) مـی فـرمـایـد : رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) هنگام احتجاج با مشرکین در مورد ملائکه فرمود : شم یا حواستان نمی توانید فرشته را مشاهده کنید؛ چه این که فرشته از جنس این هواست (یعنی هـمـان طـور کـه هـوا دیـده نـمـی شـود فـرشـتـه نـیـز قـابـل رویـت نـیست ) و اگر قوت بینایی خود را زیاد گردانید به طوری که او را مشاهده کـنـیـد ، هـر آیـنـه بـه شما می گویم این که شما می بینید فرشته نبست بلکه بشر است (یعنی دیدن فرشته نیرویی روحانی و بسیار قوی می خواهد که شما ندارید و فقط انبیا و بعضی از اولیای کمل الهی قادرند آن را مشاهده نمایند)(139) .

امـا خـمـیـنـی (ره ) در کـتـاب ارزشـمـنـد آداب الصـلوه مـی فـرمـایـد : و بـایـد دانـست که تـمـثـل جـبـروتـیـین و ملکوتیین در قلب و صدر و حس بشر ممکن نیست ، مگر پس از خروج از جـلبـاب بـشـریـت و تـنـاسـب او بـا آن عـوالم ، والا مـادامـی کـه نـفـس مـشـتـغـل بـه تـدبـیـرات مـلکـیـه اسـت و از آن عـوالم غافل است ، ممکن نیست این مشاهدات یا تمثلات برای او دست دهد بلی گاهی شود به اشاره یـکـی او اولیـا نـفـس را از ایـن عـالم انـصـرافـی حاصل شود به قدر لیاقت از عوالم غیب ادراکـی مـعـنوی و یا صوری نماید و گاه شود که به واسطه بعضی امور هایله ، مثلا از بـرای نـفـوس انـصرافی از طبیعت حاصل شود و نمونه ای از عالم غیب ادراک کند چنان چه شـیـخ الرئیـس قـضـیـه آن شـخـص سـاده لوح را کـه در حـج بیت الله برات آزادی از آتش گـرفـتـه بـود نـقـل کـنـد ، و شـیـخ عـارف مـحـیـی الدیـن نـیـز نـظـیـر ایـن قـضـیـه را نقل نماید و اینها نیز از انصراف نفوس است از ملک و توجه ملکوتی است و گاه شود که نـفـوس اولیای کمل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهده روح اعظم یا سایر ملائکه الله ، به واسطه قوت نفس نشئات در آن واحد حقایق جبروتیین را مشاهده کنند ، و گاه شود که به قدرت خود ولی کامل تنزل ملائکه حاصل شود ، و الله العالم(140) .

مـطـالبی دیگر راجع به تمثل فرشته و دیدن آن باقی ماند که - ان شاء الله - در بحث کیفیت نزول فرشته بر ولی امر بدان خواهیم پرداخت .

البته ذکر این نکته شایسته است که ، وقتی مشرکان برای ایمان آوردن با بهانه جویی اعـتـراض مـی کـردنـد کـه چـرا فـرشـتـگان بر ما نازل نمی شود تا آنها را مشاهده کنیم ؟ خـداونـد در جـواب فـرمود : یوم یرون الملائکه لا بشری یومئذ للمحرمین و یقولون حجرا محجورا(141) روزی که فرشتگان را ببینند مجرمان در آن روز بشارتی از فرشته نیافته ، بلکه به آنها گویند : ای سرکشان ! از رحمت خدا محروم باشید .

ایـن آیـه اصـل دیـدن فـرشتگان را مسلم گرفته ؛ به این معنی که روزی هست که کفار در روز دیـدن فـرشتگان خبر داده است ، تا به این معنا اشاره کرده باشد که در خواست دیدن فرشتگان به نفعشان تمام نمی شود ، زیرا فرشتگان را نخواهد دیدی مگر روزی که با عـذاب آتـش رو بـه رو شـده بـاشـنـد ، و ایـن وقـتـی اسـت کـه نـشئه دنیوی و نشئه اخروی مـبدل شود پس کفار در حقیقت با این در خواست خود در فرود آمدن عذاب شتاب کرده اند ، در حـالی کـه خـودشـان خـیـال مـی کـنـنـد بـا ایـن در خـواسـت خـود ، خـدا و رسول او را عاجز و ناتوان می کنند .

امـا ایـن کـه مـنظور از یوم یرون چه روزی است ؟ اختلاف است و عده ای می گویند مـراد روز قـیـامت است لکن آن چه از سیاق آیه به دست می آید - به نظر علامه طباطبایی - ایـن اسـت کـه ایـن مـشـاهـده از مـشـاهـدات دم مرگ است و و از سوی دیگر ، در مقام مخاصمه در پـاسـخ بـه کـسـی کـه دیدن فرشتگان را انکار می کند باید اولین روز (روز مرگ ) که ملائکه را می بیند به رخش کشید .

آیا فرشتگان مسحور ساحران می شوند ؟

سـحـر در اصـل به معنای هر کار و هر چیزی است که ماخذ آن مخفی و پنهان باشد ، ولی در اصـطـلاح عـرف بـه کـارهـای خـارق العـاده ای مـی گـویـنـد کـه بـا اسـتـفـاده از وسـایـل مـخـتـلف انـجام می شود گاهی صرفا جنبه نیرنگ و خدعه چشم بندی و تردستی دارد؛ گـاهـی از عـوامـل تلقینی در آن استفاده می شود؛ گاه از خواص ناشناخته فیزیکی و شـیـمیایی بعضی از اجسام و مواد بهره می گیرد و گاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین و طـایـفه جن است ، همه اینها در آن مفهوم جامع لغوی جمع و درج است و بدیهی است که سحر در اسلام ممنوع و از گناهان کبیره است .

در این که طایفه جن و گروهی از شیاطین در معرض سحر ساحران قرار گرفته و تسخیر مـی شـونـد بـحـثـی نـیـسـت ، اما بحث در این است که ، آیا فرشتگان نیز مانند دیگر چیزها مسحور و تسخیر می شوند یا نه ؟ شهید اول در لمعه و شهید ثانی در شرح آن ، یـعنی الروضه الهیه بر این عقیده اند که : فرشتگان نیز به استخدام ساحران در مـی آیـنـد تـا از امـور غـیـبـی خـبـر دهـنـد(142) امـا قبول این مطلب مشکل است و جای دقت و نظر دارد؛ زیرا با آن چه ما در گذشته در مورد حقیقت و اوصاف ایشان بیان نمودیم ، سازگار نیست .

پر و بال فرشتگان

در آیـات و روایـات آمـده اسـت فـرشـتـگـان بـال و پـر دارنـد و بـرای بـعـضـی سـه بـال ، چـهـار بـال و چـنـدیـن بـال ذکـر شـده اسـت از جـمـلهخـداونـد در قـرآن کـریـم مـی فـرمـایـد : الحـمـدلله فـاطـر المـسـوات و الارض جـاعـل المـلائکـه رسلا اولی اجنحه مثنی و ثلاث و رباع یزید فی الخلق ما یشاء ان الله علی کل شی ء قدیر (143) سپاس تنها سزاوار خدا است ، آفریننده آسمان ها و زمین ، فـرشـتـگـان را رسـولانـی گـردانـید که بال هایی دارند ، دو گانه و سه گانه و چهار گانه که هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید ، همانا خدا بر هر چیزی تواناست .

در مـورد طـالبـان عـلم ، امـیـر المومنین (علیه السلام ) به محمد بن حنفیه فرمود : بدان برای طالب علم : ساکنان آسمان و زمین استغفار می کنند پرندگان آسمان ها و ماهیان دریا نـیز برای آنها دعا می کنند و فرشتگان بال های خود را برای طالبان علوم پهن می کنند و از این عمل خود اظهار رضایت و خشنودی دارند(144) .

نـیـز روایـت اسـت کـه خـداونـد فـرشـتـه ای دارد بـه نـام خرقائیل ، که هیجده هزار بال دارد و این حدیث - ان شاء الله - خواهد آمد با توجه بـا ایـن مـوضـوعـات سـوال ایـن اسـت کـه کـه مـنـظـور از ایـن بـال هـا چـیـسـت ؟ آیـا هـمـانـنـد بـال پـرنـدگـان اسـت ؟ و سـه بـال و یـا بـیـشـتـر بـه چـه مـعـنـی اسـت ؟ آیـا مـمـکـن اسـت کـه ایـن بال ها کنایه و استعاره از مطلبی دیگر باشد ؟ و اگر استعاره است ، چرا ؟

اسـتـاد مـطـهـری در بـحـث وحـی و چـگـونـگـی آن ، نـظـریـه عـوامـانـه را در کـیـفـیـت نـزول فرشتگان بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) می فرماید : یک نظری عوام الناس دارند و آن این است که تا می گویند وحی این جور به فکرشان می رسد کـه خـداوند در آسمان است ، بالای آسمان هفتم ؛ مثلا در نقطه خیلی دوری ، و پیغمبری روی زمـیـن اسـت بـنـابـرایـن ، فـاصـله زیـادی مـیان خدا و پیغمبر وجود دارد خدا که می خواهد دستورهایش را به پیغمبرش برساند نیاز دارد به یک موجودی که بتواند این فاصله را طـی کـند و آن موجود قهرا باید پر و بال داشته باشد که بتواند دستوری را از خدا به پیغمبر القا کند ، پس این موجود باید از یک جنبه انسان باشد و از جنبه مرغ ؛ باید انسان بـاشـد تـا بـتـوانـد دسـتـور خـدا را بـرا پـیـغـمـبـر بـیـاورد و چـون مـی خـواهـد نـقـل کـلام و نـقـل سخن کند ، ولی از طرف دیگر ، چون این فاطمه بعید را می خواهد طی کند (اگـر هـر انـسـانـی مـی تـوانست ، که خود پیغمبر یم رفت و بر می گشت ) باید یک پر وبـالی داشـتـه بـاشد تا این فاصله میان زمین و آسمان را طی کند ، و او همان است که به اسم فرشته نامیده می شود عکس فرشته ها را هم که می کشند و انسان نگاه می کند می بیند یک انسان است ، سر دارد ، لب دارد ، بینی دارد ، گردن دارد دست دارد ، پا دارد ، کـمـر دارد و هـمـه چـیـز دارد بـه اضـافـه دو تـا بـال نـظـیـر بال کبوتر ، فقط لباس ندارد که حتی بی شلوارش از هم می کشند .. (145) .

دانـشـمـنـدان ، حـکـمـا و فـلاسـفـه اسـلامـی مـتـفـقـنـد کـه امـکـان دارد ذکـر بـال بـرای فـرشـتـگـان در آیـات و روایـات ، تـعـبـیـر کـنـایـی بـاشـد و جـنـاح و بـال در پـرنـدگـان نـه دسـت بـرای انـسـان اسـت و از آن جـایـی کـه بال وسیله نقل و انتقال پرندگان و حرکت و فعالیت آنهاست ، گاهی این کلمه در فارسی یـا در عـربـی بـه عـنـوان کـنـایـه از وسـیـله حـرکـت و اعـمـال قـدرت بـه کـار مـی رود؛ مـثـلا گـفـتـه مـی شـود : فـلان شـخـص ، بـال و پـرش سـوخته شد ، کنایه از این که نیروی حرکت و توانایی از او سلب شد و یا فـلان کـی را زیـر بـال و پـر خـود گـرفـت ، یـا انـسـان بـایـد بـا دو بـال عـلم و عمل پرواز کند و لذا بعید نیست که در توضیح حدیث طالبان علم با عنایت با ایـن نـکـتـه کـه قـطـعـا فـرشـتـگـان بـال هـا جـسـمـانـی و قـابـل رویـت از زیـر پـای طـلاب عـلوم پهن نیم کنند و استعاره است ، بتوان گفت این سخن تعبیر کنایی است از این که فرشتگان طالبان علم را تحت حمایت و مراقبت و توجهات خود قرار می دهند .

حـکـیـم الهـی قـمشه ای در این مورد می گوید : ممکن است جناح استعاره باشد از سـرعـت اطـاعـت و قـوت و شـدت در انجام کار که در حقیقت کار آن قوای ملکوتیه در سرعت به حد تصور نیاید؛ زیرا هر چه سریع تصور شود باز زمان دارد ، اما کار قوای غـیـبـیـه عـالم در سـرعـت بـلا زمـان اسـت ، و در شـدت هـم از عـدد و کـم مـنـفـصـل افـزون اسـت بـه حـدی کـه قوه و هم که اشیا را در ماده و مدت تواند ادراک کند از تـصـور تـو هـم آن عـاجـز اسـت آری ، قـوه قـدسـیـه عـقـل ، کـه زمـان و مکان و عدد در آن منطوی و حکمش فوق حد و ماده و مدت است و از دور عدد و زمان بیشتر و بالاتر است ، آن قوه تواند فهم کرد برای تقریب ذهن مثالی ذکر کنیم :

اسرافیل هـزاران هـزار بـلکـه بـی نـهـایـت نـفـوس را زنـده مـی سـازد بـه امـر حـق ، و عزرائیل در کمتر از یک چشم به هم زدن هزاران بلکه بی حد و پایان نفوس را می میراند و به عالم ملکوت می کشاند پس ممکن است مراد از اجنحه کنایه و استعاره از سرعت و شدت و کـثـرت عـمـل بـاشـد مـثـال دیـگـر : چـنـان کـه قـوه نـور خـورشـیـد بـدون پـرو بـال ظـاهـری بـلکـه بـا بال و پر معنوی در یک ثانیه (یک چشم به هم زدن ) پنجاه هزار فـرسـخ پـرواز مـی کـنـد و قـوه جـاذبـه عـشـق بـدون بـال و پـر ظـاهـر جـهـان ها و کرات بی انتهایی را به سرعت حیرت انگیزی در فضا می گـردانـد کـه: لا الشـمـس یـنـبـعـی لهـا ان تـدرک القـمـر و لا الیـل سـابق النهار و کل فی فلک یسبحون (146) پس می توان مقصود از اجنحه را به طور استعاره و کنایه دانست(147) .

در تـفـسـیـر عـلی بـن ابـراهـیـم قـمـی روایـت شـده : جبرئیل شش صد بال دارد و هنگامی که با این حالت پیامبر اسلام را ملاقات کرد ما بین زمـیـن و آسـمـان را پر کرده بود بدیهی است این گونه تعبیرات را نمی توان بر جنبه های جسمانی حمل کرده بلکه بیانگر عظمت معنوی و ابعاد قدرت قدرت آنهاست .

در قرآن کریم مطالب بسیاری ، به استعاره و مجاز به کار رفته است ؛ مانند : آیه نور و نـیـز آیـه : جـاء ربـک(148) ؛ خـدایـت آمد تعبیر آمدن خدا تعبیری مجازی است ، زیـرا خـداونـد جـسـم نیست که آمدن بر او صدق کند چنان که عرش کرسی و دست و چشم و مانند آن در حق خداوند متعال به معنای جسمانی نیست ، بلکه کنایه از سلطنت الهی و استعاره از قـدرت نـامـتناهی و علم حضوری است لذا شاید آمد و شد فرشتگان ، که دارای بالند ، کـنـایـه از مراتب نزول و عروج باشد چون نزول از عالم بالا و یا عروج به سوی عالم بـالا صـورت مـی گـیـرد ، پـس وسـیـله آن نـیز باید مناسب باشد ، نه این که به راستی بـال جـسـمـانـی مـراد بـاشـد؛ و از ایـن رو مطلب نتیجه می شود این که فرمود : بعضی دو بـال ، بـعـضـی سـه بـال و بـعـضـی چـهـار بال دارند ، مراد این است که ، برخی در این نزول و صعود ضعیف تر و بعضی قوی ترند .

پـس اطـلاق جـنـاح و بـال بـرای فـرشـتـه ، بـه مـعـنـای مـطـابـقـی و بـال و پـری کـه در پـرنـدگـان وجـود دارد ، نـیـسـت ، بـلکـه بـال پـرنـدگـان مـثالی است برای بال هایی که فرشتگان دارند که : صورتی در زیر دارد چه در بالاستی .

این بال ها در حقیقت قوایی است که هر یک از ملائکه به حسب مقام و مرتبه خود دارند و همین قـوه ، هـنـگـام تـمـثـل بـرای انـسـان بـه صـورت اجـنـحـه مـتـمـثـل مـی شـونـد ، و تـعـدد و کـثـرت بـال هـا در حـقـیـقـت راجـع بـه جـهـات مـخـتـلف قابل ها است .

مکان فرشتگان

در نـظـام هـسـتـی چهار عالم کلی تحقق دارد که به تناسب مراتب وجود ، ترتیب یافته اند : عـالم لا هوت ، عالم جبروت ، عالم ملکوت ، عالم ناسوت یا طبیعت مراد از ملکوت جـهـت یافتن هر چیز است که رو به خداست ؛ چون هر موجودی دو جهت دارد ، یک جهت آن رو به خدا دارد ، و ملک آن جهت ظاهری است که رو به خلق دارد ، شاهد مطلب آیات قرآن کریم است و از جمله این آیه : قل من بیده ملکوت کل شیء(149) ؛ بگو ! آن کیست که ملکوت هر چیز را به دست دارد ؟

چـرخ بـا ایـن اخـتـران نـغـز و خوش زیباستی

صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی

امـیـر المـومـنـیـن (عـلیـه السلام ) می فرماید : خداوند سبحان برای سکونت بخشیدن در آسـمـان هـایـش و آبـادانـی بـالاتـریـن قـسـمـت ملکوت و عظمت خویش ، مخلوقاتی بدیع از فـرشـتـگـانـش آفـریـد ، و بـه وسیله آنها اماکن خالی پهنه های سطوح باز شده آسمان ، صـداهـای بـلند تسبیح گویندگان از فرشتگان ، در صفحات قدس و پوشش حجاب ها و سراپرده های عظمت و مجد طنین انداز است . .

گـروهـی از آنان در میان ابرهای پر آب و در کوه های مرتفع و بلند و در ظلمات تاریکی قـرار دارنـد و جـمعی قدم هایشان حدود زمین پایین را شکافته است و پاهایشان مانند پرچم های سفیدند که از شکاف های هوا نفوذ کرده اند(150) .