منکر و نکیر و رومان
یـکـی از واجـبـات و ضـروریـات ایـلام کـه ایـمـان بـه آن لازم اسـت ، اعـتـقـاد بـه سـوال و جـواب قـبـر و وجـود مـنـکـر و نـکیر و رومان است ، این فرشتگان که باز پرسان قـبـرند مانند سایر ملائکه قابل رویت با چشم سر نیستند؛ زیرا هر چه که از عالم ملکوت بـاشـد ، چـشـمـان مـلکوتی می تواند آنها را مشاهده کند ، چنان که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) جبرئیل را می دید اما مردم او را نمی دیدند .
از روایات بسیاری استفاده می شود هنگامی که انسانی را در قبر گذاشتند ، دو فرشته از فـرشـتـه ها الهی به سراغ او می آیند و از اصول و عقاید او ، توحید و نبوت و ولایت - و حـتـی طـبـق بـعـضـی از روایـان - از چـگـونـگـی صـرف عمر در سرق مختلف و سریق کسب اموال و مصرف آنها ، سوال می کنند و اگر از مومنان راستین باشد به خوبی از عهد جواب بر می آید و مسمول رحمت و عنایات حق می شود و اگر نباشد در پاسخ این سوالات در می مـانـد و مـشـمول عذاب دردناک برزخی می شود از این فرشته با نام منکر و نکیر یـاد و در بعضی روایات به عنوان ناکر و نکیر یاد شوده است ، همان طور که در حـدیـثـی از امـام بـاقـر (عـلیه السلام ) رسیده فرمود : سوره ملک - سوره مانعه (یعنی جـلوگـیـر) کـسـت ، کـه از عـذاب قـبـر جـلوگـیری کند ، و در تورات نیز به نام سوره ملک نوشته شده و هر که آن را در شب نخواند عمل بسیار و پاکیزه ای انجام داده و در آن شب با خواندن آن از غافلان نوشته نشود و من در حالی که نشسته ام پس از نماز عشا در رکوع آن را مـی خـوانـم (شـاید مقصود رکوع نماز و تیره باشد) و پدرم (علیه السلام ) ا ان را هر روز و شـب مـی خـونـد و هر که آن را بخواند (چون از دنیا رود) وقتی در قبرش ناکر و نـکـیر بر او در آیند ، از طرف پایش که آیند پاهایش به آن دو گویند : از این طرف راه نیست ، چون این بنده به روی می ایستاد و در هر روز و شب سوره ملک ره در ما جای داده ، و چون از جانب زبان (و سرش ) در آیند ، زبان گوید : از این طرف راه نیست چون این بنده به وسیله من هر روز و هر شب سوره ملک را می خواند
البـتـه از روایـات اسـتـفـاده مـی شود که قبل از منکر و نکیر ، فرشه ای به نام رومان به سراغ میت می آید چنان که امام زین العابدین (ع ) در دعای سوم صحیفه سجادیه می فرماید : و منکر و نکیر و رومان فتان القبور؛ و درود فرست بر منکر و نکیر ماموران عزیزت و بر رومان آزمایش کنند- اهل قبور .
از عـبـدالله بـن سـلام روایـت اسـت کـه از رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) سـوال کـردم : اولیـن فـرشـتـه ای کـه پـیـش از نـکـیـر و مـنـکـر داخـل قـبـر مـیـت شـود ، کـیـسـت ؟ فـرمـود : فـرشـتـه ای داخـل شـو که وجه و صورت او مثل آفتاب تلالو کند و اسم او زومان اسن به مین گوید : آن چه را که عمل کردی از بدی و خوبی تماما بنویس کوید ، با چه چیز بنویسم ، قـلم و مـرکـب و دوات مـن کـجـاست ؟ رومان فرماد : آب دهانت مرکب تو و انگشت قلم تو است عـرض کـنـد : به روی جه بنویسم ؟ و حال آن که صحیف ای ندارن ؟ فرماید : کاغذ تو کفن تـو اسـت پـس تـمـامـی خـبراتی را که در دنیا انجام داده می نویسد و چون به گناهان و سیئات خویش می رسد حیا می کند .
رومـان بـه او گـوید : ای گنه کار ، در دنیا (هنگام خطا و گناه ) از خالق خود حیا نکردی و الان حـیـا مـی کـنـی ، پـس عـمـود خـود را بـلند کند که او را بزند ، عرض کند : عمود خود را بـردار تـا بـنـویـسـم پـس در آن صـحیفه تمام حسنات و سیئات خود را کتابت خواهد کرد رومـان فـرمـایـد : مـهـرش کـن عـرض کـنـد : بـه چـه چـیـز مـهـر کـنـم حال آن که خاتم ندارم ؟ می فرماید : او را به ناخن خود مهر کن و آن صحیفه را در گردن او انـدازد و تـا روز قـیـامـت آویـزان کـنـد ، هـم چـنـان کـه خـداونـد فـرمـود : و کل انسان الزمنا طائره عنقه
.
نـیـز در روایـات اسـتفاده می شود که منکر و نکیر و مبشر وبشیر چهار ملک نـیـسـتـنـد ، بـلکـه دو فـرشـتـه انـد کـه چـون بـر قـبـر کـافـر داخـل شـونـد مـنـکـر و نـکـیـر و زمـانـی کـه بـر قـبـر مـومـن داخل شوند مبشر وبشیر نامسده می شوند در نظر کافر با صورت ها و هبیت هایی وحـشـتـنـاک ظـاهـر شـد و در نـظـر مـومـن بـا چـهـره ای ریـبـا و بـوی خـوش متمثل می شوند .
در دعـای تـلقـیـن مـیـن بـه هـمـیـن مـسـاله و حـادثـه عـظـیـم و غـیـر قابل انکار اشاره دارد ، تا آن جا که خوانده می شود : اذا اتاک الملکان المقربان رسولین من عندالله نبارک و تعالی و سالاک عن ربک و عن نبیک و عن دینک و عن کتابک و عن قبلتک و عن ائمتک ، فلاتخف و لا تحزن و . .
عـارق و فـقیه بزرگوار آیه الله شاه آبادی (قده ) در این مورد می گوید : چون (میت ) در بـرزخ واقـع شـود در حـالتـی کـه مـورد عـطـای قـوه عـقـل و نـفـس و حـس بـوده در تـحـت سـلطـه سلطان العقل - که ملک بشیر و مبشر و نکیر و منکر است - و سلطان النفس - که ملک فتان است - و سلطان الحس - که ملک رومـان است - واقع شده ، امتحان خواهد شد الساطه الاولی ملک بشیر و نکیر اسن که مـمـتـحـن عـقـل مـی بـاشـد از تـحـصـیـلاتـش درمـدرسـه دنـیـا ، کـه چـه تـحـصـیـل کـرده از عقاید لازمه ، و چون افراد انسان در امتحان مختلف می باشند ، پس اگر امتحانش مطابق با واقع باشد او را بشارت دهند و مورد مراحم الهیه گردد و اگر مخالف واقع باشد ، انکار کند بر او و مورد عتاب و عذاب خواهد شد فلذا بشیر و نگیر دو مـلک نـبـوده بـاشـنـد ، بـلکـه عبارت اخرای از همین سلطنت علیه متعالیه است ، ولی چون در تلفین تعبیر شده به ملکان المقربان پس بشیر و مبشر دو ملک که احدهما امـتـحـان کـنـد و بشارت دهد و دیگری عمل بشارت نماید ، چنان چه نکیر و منکر نیز چـنـیـن بـاشـد ، امـا بـشـیـر و مـبـشر همان نکیر و منکرند ، و تعدد با اعتبار خواهد بود ، کانه بـشـیـر سـلطـان العقل نمره آن را ارتقا دهد؛ مانند معلم ، و مبشر ایزه مناسب دهـد؛ مـانـنـد نـاظـم چنان چه نکیری که همان بشیر است ، نمره آن را (به کافر) تـنـزل دهـد و مـنـکـر ، - کـه هـمـان مبشر است - سزای نادانی و جهالت ) گنه کار و کافر) خواهد داد
در آخـر اشـاره بـه ایـن نـکـتـه لازم اسـت کـه ، از قـرایـن مـوجـود در روایـات بـر مـی آیـد سـوال و جـواب قـبـر سـوال و جـواب سـاده مـعـمـولی نـیـسـت کـه انـسـان هـر چـه مایل باشد در پاسخ آن بگوید ، بلکه سوالی است که پاسخ آن از درون جان انسان ، از بـاطـن عـقـایـد هـر کـس م جوشد و تلقین اموات کمکی به جوشش آن است نه این که بتواند مستقلا اثر بگذارد گویی جوابی اسن از عمق تکوین و حقیقت باطن .
رقیب و عتید
ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید
رقیب به معنی مراقب و عتید به مـعنی کسی است که مهیا و آماده انجام کار است ؛ لذا به اسبی که آماده دویدن است فرس عتید می گویند و نیز به کسی که چیزی را ذخیره و نگه داری کند عتید گفته می شود (ازماده عتاد بر وزن جهاد) .
به تعبیر دیگر ، رقبه به معنای گردن است و انسان مراقب کسی است که گردن مـی کـشد تا ببیند چه کی گذرد؛ در جلسه امتحان افرادی که مراقبند ، گردن می کشند تا اعـمال افراد را در جلسه امتحان زیر نظر داشته و مشاهده نمایند انسان باید همواره مراقب و رقیب خویش باشد ، زیرا برای هر انسانی موجودی است به نام رقیب که وظیفه اش مراقبت از اعمال و رفتار و گفتار او است .
غـالب مـفـسـران مـعـتـقـدانـد : رقـبـت و عـتـیـد هـمـان دو فـرشـتـه ای هـسـتـنـد ذیـل بـه عـنوان متلقیان از آنهایاد شده فرشته سمت راست نامش رقیب و فرشته سمت چپ نامش عتید است :
اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید
دو فرشته از طرف راست و چپ به مراقبت انسان نشسته اند .
جـالب ایـن کـه از روایـتـی اسـتـفـاده مـی شـود کـه خـداونـد مـتـعال برای اکرام و احترام مومنان بعضی از سخنان را که جنبه سری دارد از آنه مکتوم می دارد ، و خـودش حـافـظ تـمـام ایـن اسـرار اسـت امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) می فرماید : هـنـگـامـی کـه دو مـومـن کـنـار هـم بـنـشـیـنـنـد و بـحـث هـای خـصـوصـی بـکـنند ، حافظان اعمال به یک دیگر می گوید؛ ما باید کنار برویم ، شادی آنها سری دارند ؟ خداوند آن را مستور داشته است .
راوی گـویـد : مـگـر خـداونـد - عـزوجـل - نـمـی فـرمـایـد : مـا یـلفـظ مـن قـول الا لدیـه رقـیـب عـتـید
؟ حضرت فرمود : اگر حافظان ، سخنان آنان را نشنوند خداوندی که هز همه اسرار با خبر است ، می شنود و می بیند
.
البـتـه در آیـه فـوق ، که بر خصوص الفاظ و سخنان انیان کیه می شود به سبب اهمیت فوق العاده و نقش موثری است که گفتار در زندگی انسان ها دارد ، تا ا : جا که گاهی یک جـمـله مـسـیر اجتماعی را به سوی خیر یا شر تغییر می دهد؛ و نیز برا این که بسیاری از مـردم ، سـخـنان خود را جزء اعمال خویش نمی دانند و خود را در یخن گفتن آزاد می بینند ، در حالی که موثرترین و خطرناک ترین اعمال آدمی همان سخنان او است .
در کتاب شریف کافی از حماد نقل است که امام صادق (علیه السلام ) فرمود :
مـا مـن قلب الا و له اذنان : علی احداهما ملک مرشد ، و علی الاخری شیطان مفتن ، هذا یامره و هـذا یـزجـره : الشـیـطـان یـامـره بـالمـعـاصـی ، و المـلک یـزجـره عـنـهـا؛ و هـو قـول الله عـزوجـل : عـن الیـمـیـن و عـن الشـمـال قـعـیـد مـا یـلفـظ مـن قـول الا لدیـه رقـیـب عـتـیـد
هـر قـلبـی دو گوش دارد : بر سر یکی از آن دو فرشته ای راهنماست ، و بر سر دیگری شیطانی فتنه انگیز است ؛ این فرمانش دهد و آن بازش دارد شیطان به گناهان فرمانش دهد ، و فرشته از آنها بازش دارد و این همان است که خداوند - عزوجل - می فرماید : در طرف راست و چپ (به مراقب او) بنشسه اند ، هر سخنی بر زبان آورد همان دم رقیب و عتید بر آن آماده اند .
عـلامـه طـبـاطـبـائی (قـده ) مـی فـرمـایـد : از جـمـله و هـو قول الله . استفاده می شود که مقصود خداوند از نشستن آن دو فرشته در طرف راست و چـپ ، نـشـسـتـن در طرف راست و چپ دل و جان آدمی - که همان سعادت و سقاوت او است - می بـاشـد؛ دارای دو گـوش بـودن آن ، به لحاظ شنوایی و فرمان برداریش از دعوت کننده به نیکی و دعوت کنند به بدی می باشد
.