فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی 0%

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی نویسنده:
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه: کتابخانه قرآن کریم

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده: عليرضا رجالى تهرانى
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه:

مشاهدات: 28793
دانلود: 5685

توضیحات:

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28793 / دانلود: 5685
اندازه اندازه اندازه
فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده:
فارسی

منصور ملک

امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) می فرماید : چهار هزار فرشته (در کربلا) فرو آمدند و می خـواسـتند همراه حسین (علیه السلام ) نبرد کنند اما اجازه نبرد نیافتند پس بر گشتند کسب اجـازه نـمـایـنـد و چـون دوباره فرود آمدند حسین (علیه السلام ) کشته شده بود از این رو هـمـواره آنـهـا ژولیـده و خـاک آلوده نـزد قـبرش باشند و بر او تا قیامت بگریند و رئیس آنهافرشته ای است به نام منصور و درود خدا بر محمد و آلش باد(252) .

بـدیـهـی اسـت که این گونه نتنزل ، جسمانی نبوده و شخص سید الشهدا (علیه السلام ) درک مـی فـرمـودنـد و یـاری و نبرد فرشتگان نیز به معنای نبرد متعارف نبود بلکه به معنای امداد و تقویت امام (علیه السلام ) و یاران با وفایش بود .

هاروت و ماروت دو فرشته الهی

یـکـی از داستان ها قر آن که در مورد آن افسانه ها و خرافات بسیاری ساخته اند ، ماجرای هـاروت و مـاوت اسـت واژه هـاروت و ماروت که دو لفظ عربی هـسـتـنـد بـنـابـر عـقـیـده یـکـی از نـویـسـنـدگـان ارمـنـی الاصـل ، وی در کـنـابـی بـه خـط ارمـنـی بـا نـنـام هـورت بـه مـعـنـی حـاصـل خـیـزی ، و مـوروت بـه مـعـنـی بی مرگی ، برخورد کرده است و این دو لفـظ ، نـام دو خـدا از خـدایـان کـوه مـازیس (کوه آرارات ) می باشد وی معتقد شده هـاروت و مـاروت مـاخـوذ از ایـن دو لفـظ مـی بـاشـد ولی ایـن سـخـن دلیل روشنی ندارد .

در زبـان سریانی ، ماروت به معنی شاهنشاهی است و کلمه ای در عبران دریافت میشود که نـظـیر آت است و ساحران آن نام را به کار می بنرد در اوستا الفاظ هورودان ، کـه هـمـان خـرداد باشد ، و هم چنین امردات به معنی بی مرگ که همان مرداد اسـت بـه چـشـم مـی خـورد دهـخـدا در لغـت نـامـه خـود مـطـلبـی شـبـیـه مـعـنـای اخـیـر نقل می کند(253) .

یـکـی از داسـتـان ها درباره هاروت و ماروت ، داستانی است که شیخ طوسی (ره ) اجمالا در بین اقوال مختلف نقل می فرماید که تفصیل آن این است : سبب هبوط این دو فرشته این بود کـه فـرشـتگان از گناهان بنی آدم با وجود نعمات بسیاری که در اختیار داشتند- و دارند- تـعـجـب مـی کـردنـد ، خـداوند به ایشان فرمود : اگر شما به جای آنها بودید و شهوت و غـضـبـی کـه در آنـهـا هـسـت در شما بود نیز نافرمانی می نمودید گفتند : بار خدایا ، تو مـنـزهـی ، هـرگز ما مخالفت امر تو را نخواهیم کرد خداوند به آنهافرمود : دو فرشته از بـیـن خـود انـتـخاب نمایید تا به زمین فرشتم ببینید چه می کنند آنها هاروت و ماروت را انـتـنـمخاب نمایید نمودند خداوند شهوت و غضب بنی آدم را در آنها نهاد و آنان را از چـنـد عـمـل نـهـی فـرمـود : شـرک ، کـفـر ، شـری خـمـر ، زنـا و قـتـل به ناحق آن دو ملک فرود آمدند و روزها بین مردم حکومت می کردند - در حالی که مردم نـمـی دانـسـتـنـد ، ، آنـهـا فرشته اند- و شب ها با اسم اعظمی که می دانستند به آسمان می رفتند .

یـک مـاه نـگـذشته بود که زن بسیار زیبا به نام زهره برای کاری نزد آنها آمد چـون آن زن را دیـدنـد ، شـیـفـتـه جـمـال و زیـبـایـی وی شـدنـد هـر چـه زا او خـواهـش وصـال نـمـودند قبول نمود؛ روز دیگر باز آمد پس از آن که باز از او در خواست نمودند ، گفت : قبول نمی کنم ، مگر وقتی که یکی از چند کار انجام دهید ، یا به بت سجده کنید ، یا کسی را بکشید ، یا شرب خمر نمایید .

بـا خـود انـدیـشـتـه نـمـودنـد کـه سـجـده بـه بـت روا نـیـسـت و قـتـل نـف نیز گناه عظیم است ، آسان تر از همه شرب خمر است حاضر شدند جرعه ای از شراب بنوشد ، وقتی شراب خوردند و مست شدند به بت نیز سجده نمودند ، آن گاه کسی آن جـا آمـد بـر آن کـه از حـال آنـان مطلع نگردد وی را کشتند و با آن زن خلوت کردند پس مـرتـکـب آن چـه نـهـی شده بودند ، شدند شب خواستند به آسمان روند نتواتستند ، و اسم اعظم را فراموش نمودند فهمیدند که این اثر گناه آن هاست آمدند نزد ادریس نبی (ع ) و گـفـتـنـد : ای بـنده صالح ! وقتی در آسمان بودیم می دیدیم فقط عبادت تو بود که نزد پـروردگـار مـنـزلی داشـت ، از خـدا در خـواسـت نما که توبه ما را بپذیرد ، ادریس گفت : خدایا ! حال اینها بر تو پوشیده نیست ؛ خطاب رسیدم باید حتما مجازات شوند ، عذاب دنیا را می خواهند یا عذاب آخرت را و آنها عذاب دنیا را انتخاب کردند(254) .

روایت شده که یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار به امام حسن عسکری (علیه السلام ) عرض کردند : عده ای از شیعیان هستند که می پندارند هاروت و ماروت دو فرشته ای هـسـتـند ، هنگامی که عصیان بنی آدم زیاد شد ، فرشتگان آن دو را انتخاب کرده و خداوند بـا نـفـر سـومـی بـه سـوی دنـیا فرستاد ، و آن دو با (زنی به نام ) زهره مورد امتحان و آزمـایـش قـرار گـرفـتـنـد و اراده زنـا با آن زن کردند ، و شراب خوردند و نفس محترمی را کـشـتند؛ خداوند نیز آن دو را در شهر بابل عذاب کرد ، و در آن جا سحر تعلیم می دادند ، و از طرفی (آن زن ) رابه صورت ستاره زهره مسخ کرد .

امـام عسکری (علیه السلام ) فرمود : پناه به خدا از ایم مطلب ، همانا فرشتگان الهی به سـبـب الطـاف خـداونـد معصوم و محفوظ از کفر و عمل قبیح هستند ، چنان که حق تعالی درباره ایـشـان فرموده: لا بعصوت الله ما امرهم و بفعلون مایومرون (255) فرموده: وله مـن فی السموات و الارض و من عنده (256) لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحسرون یـسـبـحـون الایـل و النـهـار لا یـفـتـرون (257) در وصـف فـرشـتـگـان مـی فرماید: بل عباد مرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعلمون . مشفقون (258)

خداوند متعال این فرشتگان جانشین های خود در زمین قرار داد ، و آنها مانند پیمابران و امامان در دنـیـا هـسـتـنـد ، آیـا از پـیـامـبـران و امـامـان قـتـل نـفـس و زنـا و شـرب خـمـر صـادر مـی شود ؟ !(259)

اگـر چـه گـفـتـه شـده کـه هـاروت و مـاروت نـام دو نـفـر از سـاکـنـان شـهـر بـابـل بـوده اسـت ، ولی مـشـهـور بـیـن مـفـسران و مورخان این است که ، آنها دو فرشته از فـرشـتـگـان الهـی بـوده انـد و قـرآن نـیـز بـه ایـن تصریح دارد ، زیرا قرآن آنها را دو فـرشـتـه مـی دانـد ، در آن جـا مـی فـرمـایـد : و مـا انـزل عـلی المـکـیـن ببایل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلاتکفر(260) و از آن چـه بـر دو فـرشـه بـابـل هـاروت و مـاروت نـازل گـردیـد ، به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند مگر این که قبلا به او بگویند ما وسیله آزمایش شما هستیم ، پس کافر نشوید (و از این تعلیمات سحر سوءاستفاده نکید) .

نـیـز حـدیـثـی از امـام (عـلیـه السـلام ) رسـیده که می فرماید : و اما هاروت و ماروت دو فـرشـتـه بـودنـد کـه بـه مردم سحر (و طریق ابطال آن را) می آموختند تا به این وسیله سحر ساحران با باطل ساخته و از آزار آنان نجات پیدا کنند .. (261) .

پـس هـاروت و مـاروت دو فـرشـته الهی بودند که هیچ گاه مرتکب معصیت نشدند و داستان هـای خـرافی هیچ گونه خداشهای نمی تواند در عصمت این بندگان ارجمند (عباد مکرمون ) ایجاد کند .

امـا آن چـه در مـورد داسـتـان ایـشـان مـی تـوانـد صـحـیـح و بـا مـواریـن عـقـلی و تـاریخی قـابـل تـوجـیـه بـاشـد ، ایـن اسـت کـه ، در سـرزمـیـن بـابـل سـحـر و جـادوگری به اوج رسیده و باعث ناراحتی و آزار مردم شده بود خـداونـد دو فـرشـتـه را بـه صـورت انـسـان مـامـور سـاخـت کـه طـریـق ابـطـال سـحـر و عوامل سحر را به مردم نشان دهند ، به ، تا به این وسیله ، خودرا از شر سـاحـرات بـرکـنـار دارنـد ولی سـرانـجـام خـود ایـن تـعـلیـمـات قـابـل سـوء اسـتـفـاده بـود ، زیـرا فـرشـتـگـان نـاچـار بـودنـد بـرای ابـطـال سـحـر سـاحـران ، طـرز سحر آنها را تشریح کنند ، امردم بتوانند با آشنایی به طـرز سـحـر ، بـرای پـیـش گـیـری از آن استفاده کنند؛ ولی همین موضوع سبب سوء استفاده جـمـعـی شـد آنـهـا پـس از اطـلاع به طرز سحر ساحران ، خود نیز در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازه ای برای مردم شدند اما قرآن می گوید : آن دو فرشته اعلام مـی کـردنـد ، مـا بـا آمـوخـتـن سـحـر و سـریـق ابطاب آن موجب آزمایش شما هستیم ؛ یعنی این نـعـلیـمـات بـرای آن اسـت کـه شـر سـاحران مصون باشید ، ولی مواظب باشید از آن سوء اسـتـفـاده نـکـنـیـد که کافر می شوید آنان از این تعلیمات سوء استفاده نمودند و با این وسـیـله نـکـنـیـد کـه کـافـر می شوید آنان از این تعلیمات سوء استفاده نمودند و اب این وسیله بین همسران جدایی افکندند بنابراین ، آن تعلیمات برای آنان زیان آور شد .

جمله و م هم بضارین به من احد الا باذن الله(262) ؛ ساحران نمی توانستند جز به اذن پروردگار به کسی زیان برسانند به یکی از قوانین همیشگی آفرینش اشاره می کند و آن این که ، خداوند در این جهان برای هر چیز اثری قرار داده و بدون اجازه و اذن او هیچ چیزی اثر و خاصیتی ندارد و ولی نه این که در این جا دست خدا بسته شه و نتواند اثـر را از آنـهـابـگـیرد و از محیط تصرف او بیرون باشد ، نه ، چنین نیست خداوند در همه چـیـز ، اثـر گـذاشته و انسانها را آزاد قرار داده ، تا آنها از آن هر گونه خواستند استفاده کنند(263) .

منکر و نکیر و رومان

یـکـی از واجـبـات و ضـروریـات ایـلام کـه ایـمـان بـه آن لازم اسـت ، اعـتـقـاد بـه سـوال و جـواب قـبـر و وجـود مـنـکـر و نـکیر و رومان است ، این فرشتگان که باز پرسان قـبـرند مانند سایر ملائکه قابل رویت با چشم سر نیستند؛ زیرا هر چه که از عالم ملکوت بـاشـد ، چـشـمـان مـلکوتی می تواند آنها را مشاهده کند ، چنان که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) جبرئیل را می دید اما مردم او را نمی دیدند .

از روایات بسیاری استفاده می شود هنگامی که انسانی را در قبر گذاشتند ، دو فرشته از فـرشـتـه ها الهی به سراغ او می آیند و از اصول و عقاید او ، توحید و نبوت و ولایت - و حـتـی طـبـق بـعـضـی از روایـان - از چـگـونـگـی صـرف عمر در سرق مختلف و سریق کسب اموال و مصرف آنها ، سوال می کنند و اگر از مومنان راستین باشد به خوبی از عهد جواب بر می آید و مسمول رحمت و عنایات حق می شود و اگر نباشد در پاسخ این سوالات در می مـانـد و مـشـمول عذاب دردناک برزخی می شود از این فرشته با نام منکر و نکیر یـاد و در بعضی روایات به عنوان ناکر و نکیر یاد شوده است ، همان طور که در حـدیـثـی از امـام بـاقـر (عـلیه السلام ) رسیده فرمود : سوره ملک - سوره مانعه (یعنی جـلوگـیـر) کـسـت ، کـه از عـذاب قـبـر جـلوگـیری کند ، و در تورات نیز به نام سوره ملک نوشته شده و هر که آن را در شب نخواند عمل بسیار و پاکیزه ای انجام داده و در آن شب با خواندن آن از غافلان نوشته نشود و من در حالی که نشسته ام پس از نماز عشا در رکوع آن را مـی خـوانـم (شـاید مقصود رکوع نماز و تیره باشد) و پدرم (علیه السلام ) ا ان را هر روز و شـب مـی خـونـد و هر که آن را بخواند (چون از دنیا رود) وقتی در قبرش ناکر و نـکـیر بر او در آیند ، از طرف پایش که آیند پاهایش به آن دو گویند : از این طرف راه نیست ، چون این بنده به روی می ایستاد و در هر روز و شب سوره ملک ره در ما جای داده ، و چون از جانب زبان (و سرش ) در آیند ، زبان گوید : از این طرف راه نیست چون این بنده به وسیله من هر روز و هر شب سوره ملک را می خواند(264) .

البـتـه از روایـات اسـتـفـاده مـی شود که قبل از منکر و نکیر ، فرشه ای به نام رومان به سراغ میت می آید چنان که امام زین العابدین (ع ) در دعای سوم صحیفه سجادیه می فرماید : و منکر و نکیر و رومان فتان القبور؛ و درود فرست بر منکر و نکیر ماموران عزیزت و بر رومان آزمایش کنند- اهل قبور .

از عـبـدالله بـن سـلام روایـت اسـت کـه از رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) سـوال کـردم : اولیـن فـرشـتـه ای کـه پـیـش از نـکـیـر و مـنـکـر داخـل قـبـر مـیـت شـود ، کـیـسـت ؟ فـرمـود : فـرشـتـه ای داخـل شـو که وجه و صورت او مثل آفتاب تلالو کند و اسم او زومان اسن به مین گوید : آن چه را که عمل کردی از بدی و خوبی تماما بنویس کوید ، با چه چیز بنویسم ، قـلم و مـرکـب و دوات مـن کـجـاست ؟ رومان فرماد : آب دهانت مرکب تو و انگشت قلم تو است عـرض کـنـد : به روی جه بنویسم ؟ و حال آن که صحیف ای ندارن ؟ فرماید : کاغذ تو کفن تـو اسـت پـس تـمـامـی خـبراتی را که در دنیا انجام داده می نویسد و چون به گناهان و سیئات خویش می رسد حیا می کند .

رومـان بـه او گـوید : ای گنه کار ، در دنیا (هنگام خطا و گناه ) از خالق خود حیا نکردی و الان حـیـا مـی کـنـی ، پـس عـمـود خـود را بـلند کند که او را بزند ، عرض کند : عمود خود را بـردار تـا بـنـویـسـم پـس در آن صـحیفه تمام حسنات و سیئات خود را کتابت خواهد کرد رومـان فـرمـایـد : مـهـرش کـن عـرض کـنـد : بـه چـه چـیـز مـهـر کـنـم حال آن که خاتم ندارم ؟ می فرماید : او را به ناخن خود مهر کن و آن صحیفه را در گردن او انـدازد و تـا روز قـیـامـت آویـزان کـنـد ، هـم چـنـان کـه خـداونـد فـرمـود : و کل انسان الزمنا طائره عنقه(265) .

نـیـز در روایـات اسـتفاده می شود که منکر و نکیر و مبشر وبشیر چهار ملک نـیـسـتـنـد ، بـلکـه دو فـرشـتـه انـد کـه چـون بـر قـبـر کـافـر داخـل شـونـد مـنـکـر و نـکـیـر و زمـانـی کـه بـر قـبـر مـومـن داخل شوند مبشر وبشیر نامسده می شوند در نظر کافر با صورت ها و هبیت هایی وحـشـتـنـاک ظـاهـر شـد و در نـظـر مـومـن بـا چـهـره ای ریـبـا و بـوی خـوش متمثل می شوند .

در دعـای تـلقـیـن مـیـن بـه هـمـیـن مـسـاله و حـادثـه عـظـیـم و غـیـر قابل انکار اشاره دارد ، تا آن جا که خوانده می شود : اذا اتاک الملکان المقربان رسولین من عندالله نبارک و تعالی و سالاک عن ربک و عن نبیک و عن دینک و عن کتابک و عن قبلتک و عن ائمتک ، فلاتخف و لا تحزن و . .

عـارق و فـقیه بزرگوار آیه الله شاه آبادی (قده ) در این مورد می گوید : چون (میت ) در بـرزخ واقـع شـود در حـالتـی کـه مـورد عـطـای قـوه عـقـل و نـفـس و حـس بـوده در تـحـت سـلطـه سلطان العقل - که ملک بشیر و مبشر و نکیر و منکر است - و سلطان النفس - که ملک فتان است - و سلطان الحس - که ملک رومـان است - واقع شده ، امتحان خواهد شد الساطه الاولی ملک بشیر و نکیر اسن که مـمـتـحـن عـقـل مـی بـاشـد از تـحـصـیـلاتـش درمـدرسـه دنـیـا ، کـه چـه تـحـصـیـل کـرده از عقاید لازمه ، و چون افراد انسان در امتحان مختلف می باشند ، پس اگر امتحانش مطابق با واقع باشد او را بشارت دهند و مورد مراحم الهیه گردد و اگر مخالف واقع باشد ، انکار کند بر او و مورد عتاب و عذاب خواهد شد فلذا بشیر و نگیر دو مـلک نـبـوده بـاشـنـد ، بـلکـه عبارت اخرای از همین سلطنت علیه متعالیه است ، ولی چون در تلفین تعبیر شده به ملکان المقربان پس بشیر و مبشر دو ملک که احدهما امـتـحـان کـنـد و بشارت دهد و دیگری عمل بشارت نماید ، چنان چه نکیر و منکر نیز چـنـیـن بـاشـد ، امـا بـشـیـر و مـبـشر همان نکیر و منکرند ، و تعدد با اعتبار خواهد بود ، کانه بـشـیـر سـلطـان العقل نمره آن را ارتقا دهد؛ مانند معلم ، و مبشر ایزه مناسب دهـد؛ مـانـنـد نـاظـم چنان چه نکیری که همان بشیر است ، نمره آن را (به کافر) تـنـزل دهـد و مـنـکـر ، - کـه هـمـان مبشر است - سزای نادانی و جهالت ) گنه کار و کافر) خواهد داد(266)

در آخـر اشـاره بـه ایـن نـکـتـه لازم اسـت کـه ، از قـرایـن مـوجـود در روایـات بـر مـی آیـد سـوال و جـواب قـبـر سـوال و جـواب سـاده مـعـمـولی نـیـسـت کـه انـسـان هـر چـه مایل باشد در پاسخ آن بگوید ، بلکه سوالی است که پاسخ آن از درون جان انسان ، از بـاطـن عـقـایـد هـر کـس م جوشد و تلقین اموات کمکی به جوشش آن است نه این که بتواند مستقلا اثر بگذارد گویی جوابی اسن از عمق تکوین و حقیقت باطن .

رقیب و عتید

ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید رقیب به معنی مراقب و عتید به مـعنی کسی است که مهیا و آماده انجام کار است ؛ لذا به اسبی که آماده دویدن است فرس عتید می گویند و نیز به کسی که چیزی را ذخیره و نگه داری کند عتید گفته می شود (ازماده عتاد بر وزن جهاد) .

به تعبیر دیگر ، رقبه به معنای گردن است و انسان مراقب کسی است که گردن مـی کـشد تا ببیند چه کی گذرد؛ در جلسه امتحان افرادی که مراقبند ، گردن می کشند تا اعـمال افراد را در جلسه امتحان زیر نظر داشته و مشاهده نمایند انسان باید همواره مراقب و رقیب خویش باشد ، زیرا برای هر انسانی موجودی است به نام رقیب که وظیفه اش مراقبت از اعمال و رفتار و گفتار او است .

غـالب مـفـسـران مـعـتـقـدانـد : رقـبـت و عـتـیـد هـمـان دو فـرشـتـه ای هـسـتـنـد ذیـل بـه عـنوان متلقیان از آنهایاد شده فرشته سمت راست نامش رقیب و فرشته سمت چپ نامش عتید است :

اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید (267) دو فرشته از طرف راست و چپ به مراقبت انسان نشسته اند .

جـالب ایـن کـه از روایـتـی اسـتـفـاده مـی شـود کـه خـداونـد مـتـعال برای اکرام و احترام مومنان بعضی از سخنان را که جنبه سری دارد از آنه مکتوم می دارد ، و خـودش حـافـظ تـمـام ایـن اسـرار اسـت امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) می فرماید : هـنـگـامـی کـه دو مـومـن کـنـار هـم بـنـشـیـنـنـد و بـحـث هـای خـصـوصـی بـکـنند ، حافظان اعمال به یک دیگر می گوید؛ ما باید کنار برویم ، شادی آنها سری دارند ؟ خداوند آن را مستور داشته است .

راوی گـویـد : مـگـر خـداونـد - عـزوجـل - نـمـی فـرمـایـد : مـا یـلفـظ مـن قـول الا لدیـه رقـیـب عـتـید(268) ؟ حضرت فرمود : اگر حافظان ، سخنان آنان را نشنوند خداوندی که هز همه اسرار با خبر است ، می شنود و می بیند(269) .

البـتـه در آیـه فـوق ، که بر خصوص الفاظ و سخنان انیان کیه می شود به سبب اهمیت فوق العاده و نقش موثری است که گفتار در زندگی انسان ها دارد ، تا ا : جا که گاهی یک جـمـله مـسـیر اجتماعی را به سوی خیر یا شر تغییر می دهد؛ و نیز برا این که بسیاری از مـردم ، سـخـنان خود را جزء اعمال خویش نمی دانند و خود را در یخن گفتن آزاد می بینند ، در حالی که موثرترین و خطرناک ترین اعمال آدمی همان سخنان او است .

در کتاب شریف کافی از حماد نقل است که امام صادق (علیه السلام ) فرمود :

مـا مـن قلب الا و له اذنان : علی احداهما ملک مرشد ، و علی الاخری شیطان مفتن ، هذا یامره و هـذا یـزجـره : الشـیـطـان یـامـره بـالمـعـاصـی ، و المـلک یـزجـره عـنـهـا؛ و هـو قـول الله عـزوجـل : عـن الیـمـیـن و عـن الشـمـال قـعـیـد مـا یـلفـظ مـن قـول الا لدیـه رقـیـب عـتـیـد(270) هـر قـلبـی دو گوش دارد : بر سر یکی از آن دو فرشته ای راهنماست ، و بر سر دیگری شیطانی فتنه انگیز است ؛ این فرمانش دهد و آن بازش دارد شیطان به گناهان فرمانش دهد ، و فرشته از آنها بازش دارد و این همان است که خداوند - عزوجل - می فرماید : در طرف راست و چپ (به مراقب او) بنشسه اند ، هر سخنی بر زبان آورد همان دم رقیب و عتید بر آن آماده اند .

عـلامـه طـبـاطـبـائی (قـده ) مـی فـرمـایـد : از جـمـله و هـو قول الله . استفاده می شود که مقصود خداوند از نشستن آن دو فرشته در طرف راست و چـپ ، نـشـسـتـن در طرف راست و چپ دل و جان آدمی - که همان سعادت و سقاوت او است - می بـاشـد؛ دارای دو گـوش بـودن آن ، به لحاظ شنوایی و فرمان برداریش از دعوت کننده به نیکی و دعوت کنند به بدی می باشد(271) .