حاملان عرش
دسته دیگری از فرشتگان که کارشان یکی از کارهایشان تسبیح خداوند و استغفار برای مومنان است ، حاملان عرش خدا هستند :
الذیـن یـحـمـلون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یومنون به یستغفرون للذین امـنـوا . .
آنـان که عرش را حمل می کنند و کسانی که در اطراف آن هستند برای سـپـاس خـدا ، او را تـسـبـیـح مـی گـویند و به او ایان دارند و برای مومنان طلب بخشش و مغفرت می نمایند . .
امـا ایـن کـه عـرش چیست ؟ اقوال مختلفی مطرح شده ، لکن آن چه مسلم بوده و مورد اتفاق است ، به معنای نخت سلطانتی جسمانی نیست .
عـرش در زبـاس فـارسـی مـرادف اسـت بـا خـژتـخـت سلطنتی و در قرآن کریم بیست و دو مرتبه لفظ عرش آمده است ، اما در هیجده آیه از عرش خداوندی با اوصاف : عظیم ، کـریـم ، و مـجـیـد سـخن میان آمده است
و با وجود کثرت اشاره به عرش ، قرآن کریم از توضیح مفهوم این واقعیت ساکت است .
عـلامـه مـحـمـد بـاقـر مجلسی (ره ) در اوایل جلد پنجاه و هشتم بجار الانوار در مورد عرش و کرسی می فرماید :
بـدان کـه تـخـت شـاهی در این تمجهان مظهر قدرت پادشاهان است ، ولی خدای سبحان مـنـزه از مـکـان اسـت ، نه تختی دارد و نه کرسی که بر آن بنشیند و این دو عنوان که بر برخی از آفریده های او به حسب مناسبت اطلاق شده اند به چند معناست :
1 : دو جـسـم بـرزگ فـراز هـفت آسمان آن دو جسم به این دو نام خوانده شدند ، چون احام و تـقـدیـران خـدا از آنـهـا تـراود و فرشته های کروبیان و مقرب و ارواح پیامبران و اوصیا گـرد آنـهـایـند و هر که را خدا خواهد به خود نزدیک سازد بدان ها بالابش برد ، چنان که فـرمان ها احکام شاهان و آثار سلطنت وعظمت آنان از تخت و کرسی آنهاست و مقربان آستان و خاصان آنها را به گرد آنها چرخند و نیز چون آن دو بزرگ ترین آفرید جهاند و انوار عـجیب آثار غریبه مخصوص به خود دارند ، دلالتشان بر وجود خدا و علم و قدرت و حکمتش بـیـش از اجـسـام دیـگـر اسـت و از ایـن رو ، مـخـصـوص بدین نام شدند و حاملان آنها در دنیا گـروهـی فـرشـته اند و در آخرت یا فرشته هایند یا انبیای اولوا العزم و او صیای بر گـزیـده ، چـنـان کـه دانـسـتـی و بسا مقصود ازحمل در آخرت این باشد که در قیامت ، عرش بدیشان بر پاست و اینان حکام و نزدیکان به آنند .
2- عـلمـو دانـش چـنـان که در بسیاری از اخبار بدان تفسیر شدند ، چون منشا ظهور خدا بر خلقش ، دانش و شناسایی است و آن وسیله تجلی خدا بر عباد است و گویی هرش و کرسی باشند و حامل آن پیامبر و ائمه (علیه السلام ) هستند که خزان علم او در آسمان و زمینش می باشند ، به خصوص آن چه مربوط به شناخت اوست .
3- حـقیقتی محیط به همه آفریده های او چنان که صدوق فرموده و از برخی اخبار استفاده مـی شـود؛ زیـرا هـر چه در زمین و فراز آنهاست آیات وجود خدا و نشانه های قدرت اویند و آثـار وجـود و فـیـض حـکـمـت آن حـضـرت پـس هـمـه آفـریـده هـا ، عـرش عـظـمـت و جـلال او هـسـتـنـد و وسیله تجلی صفات کمالش بر عارفات و این معنایی است که معصوم به خاطرم رسید : و ارتفع وفق کل منظر؛ و او بالاتر از هر دیدگاهی است .
4- هـر یـک ازاوصـاف کـمـال و جـلالش عـرش اوسـت ، زیـرا قـرار گـاه عـظـمـت تـو جلال او هستند و وسیله ظهورش بر بنده هایش به اندازه استعدادشان ، و او را عرش دانش و عرش قدرت ، رحمانیت ، رحیمیت ، وحدانیت و عرش تنزه است ، چنان که در روایات آمده است .
5- دل پـیامبر و او صیا و مومنان کامل چنینی دل هایی قرار گاه محبت تو معرفت خدایند ، چنان که در روایت آمده : قلب المومن عرش الرحمن و نیز در حدیث قدسی است :
لم یسعنی سمائی و لا ارضی ، و وسعنی قلب عبدی المومن
در هر صورت اطلاق عر و کرسی بر برخی معانی به واسطه تصریح در خبر یا قرئن دیـگـر مـنـافـات نـدارد بـا وجـوب اعـتـراف بـه مـعـنـای اول کـه از ظـاهر اگثر آیات و روایات ظاهر می گردد ، چنان که در سطور گذشته بهاین معنا اشاره شد که این دو لفظ تحمل جمیع معانی ظاهری و باطنی را دارند
بـعـضـی عرش را در آیه ثم استوی علیالعرش
بر فلک نهم حـمـل کرده اند ، که نمی توتند درست باشد؛ زیرا علمی که پایه اش بر فرضیه است ، مـتـزلزل و لرزان اسـت و نـمـی تـوان آیـات قـرآن را بـر آن تحمل نمود ، ؛ گفت : آیه فوق همان مطلبی را که علم گفته است تبیین می نماید !
البته قضایا و مسائل مطری کهبه بدیهیختم می شود ، حساب دیگری دارد؛ چون بر اساس اصول عقلی جزمی است که انسان طبق همان اصول خطوط کلی دین را تشخیص می دهد پسس عـقـل مستدل - همانطوری که معلوم است - چراغ برای تشخیص راه است ولی فرضیه علمی را نـمـی تـوان قـطـعـی و مـسـلم در نـظـر روشـن اسـت ؛ زیـرا بـا تـحـولی کـه در مـسـائل هـیـئت و نـجـوم پـیـش آمـد ، نـمـی تـوان آیـه را بـر آن حمل کرد ، پس معلوم شد- حق ، احدودی با قدما بوده است .
در عـقـایـد شـیـخ صـدوق اسـت : اعـتـقـاد مـا دربـاره عـرش ایـت کـه عـرش کـل مـجـمـوع مـخـلوقـات اسـت ، و در وجـه دیـگـر عـلم اسـت از امـام صـادق (عـلیـه السلام ) سـوال شد از معنای کلام اله : الرحمن علی العرش استوی (276) ؛ خداوند رحمان بر عرش قرار گرفت آن حضرت فرمود : قرار گرفت در هر چیزی پس هیچ چیز نزدیک تر به او نیست از چیز دیگری . .
امـا عـرشـی کـه بـه مـعـنـای علم است ، حالمان آن چهار کس از اولین هستند و چهار کس از آخـرین ، اما چهار نفر اولین آنها عبارتند از : نوح ، ابراهیم ، موسی و عیسی (علیه السلام ) و اما چهار نفر آهرین آنها محمد ، علی ، حسن و حسین (علیه السلام ) می باشند
.
از روایـات مـتـعـدتـدی اسـتـفـاده مـی شـود کـه عـرش مـقـام عـلمـی اسـت و فـرشـتـگـان حـامـل این علمند از امام صادق (ع ) روایت شده که از آن حضرت پرسیدند : چرا بیت المعمور چـهـار گـوش اسـت ؟ فـرمود : چون برابر عرش چهار گوش است ، گفته شده : چرا عرش چـهـار گوش است ، گفته شد : چرا عرش چهار گوش شده ؟ فرمود : چون مسلمانی بر چهار کـلمـه سـازمـان یـافـتـه: سـبـحـان الله ، و الحـمـدلله ، و الا اله الا الله ، و الله اکبر
.
ایـن کلمات بیانگر مطالب ذیل است : تنزیه حق تعالی از هر نقص و عیبی ، اختصاص دادن حمد برای خداوند؛ چرا که تمام حمدها برای خداست ، و چون احدی در جهان هستی واجب نیست و خـالق و رب و شـایسته معبود بود نیم باشد ، پس جر او خدایی نیست ، و از آن جایی که هـیـچ کـس نـمـی تواند توصیف ذات مقدس او نماید ، و برتر از آن است که به فکر احدی بـیـایـد ، پـس خـداونـد بـزرگ تر از این است که وصف شو ، نه این که بزرگ تر از هر چیزی است : اکبر من کل شی ء .
بـنـابـراین این چهار پایه عرش این چهار کلمه است یعنی این چهار علم است ، تمام علوم یا بـه تـنـزیـه حق باز می گردد یا به توحید و یا به تکبیر او ، همه معارف به این چهار مـعـرفـت باز می گردد و این چهار معرفت نیز ارکان چهار گانه عرش خدا می باشند پس عـرش ، همان علم است که وقتی تنزل می نماید بیت المعور می شود ، وقتی به جهان طبیعت مـی آیـد ، کـعـبـه مـی شـود ونـیز حدیثی در کتاب شریف کافی از امام رضا (ع ) وارد شده بیانگر مقام علمی عرش است
طـبـق نـظـر اگـثـر مفسرین ، فرشتگان حاملان عرش الهی می باشند ، و ضمن این که قرآن کـریـم عـده ای از فرشتگان را حاملان عرش می داند ، انسان ها را هم نیز به فرشته شدن با تحصیل خوی فرشتگان ترغیب می کند ، چنان که می فرماید : فرشتگانی که عرش الهـی را حـمـل مـی کـنـنـد و آنـان کـه پـیرامون عرش حضرت حقند و به تسبیح و ستیش خدا مـشـغـولنـد ، هـم خـود بـه خـدا ایـمـان دارنـد و هـم بـرای اهل ایمان از خدا طلب آمرزشمی کنند که : پروردگارا ! علم و رحمت بی منتهایت همه چیزی را فـرا گـرفته به لطف و کرمت ، گناهان آنان که توبه کرده و راه خشنودی تو را پیموده اند ، ببخش و آنان را از عذاب دوزخ مصون بدار
) .
ایـن کـه فرمود : عدده ای حاملان عرش الهی ان معلوم می شود که عرش از اوصاف فـعـلی خـدای تـعـالی اسـت ، تنه مقام ذات و اوصاف ذاتی تعالی در یک جا می فرماید: یـسـتـغـفـرون امـن فـی الارض
؛ فـرشـتـگـان بـرای اهل زمین آمرزش می طلبند و در جای دیگر آمده: و ستغفرون للذین آمنوا
؛ و آنان بـرای مـومـنـان طـلب آمـرزش مـی کـنند جمع میان این دو آیه ، این است که آنها غیر از مـومـنـان را بـه دلیـل ایـن کـه بـی نـور و تاریک هستند ، نیم بینند و مومنان را که روشن و نـورانـی انـد ، مـشاهده نموده و بر ایشان در خواست مغفرت می کنند، لذا لمن فی الارض همان الذین آمنوا
می باشند .
فرشتگان حجب
امام زنی العابدین (علیه السلام ) در دعای سوم صحیفه سحادیه عرضه می دارد :
و الروح الذی هـو عـلی مـلائکـه الحـجـب ؛ (پروردگارا ! درود فرست بر) آن روح که گماشته بر فرشتگان حجب است .
در ایـن جـا امـام (ع ) روح را یـک فـرشـتـه مـوکـل بر فرشتگان حجب معرفی می فرماید و حجب جمع حجاب به معنای ستر و پرده است ؛ و گفته شده : عجز ، حجاب بین انسان و مرادش است ؛ و معصیت ، حجاب بین بنده و پـروردگـارش امـا مـراد از حـجـب در ایـن جـا ، انوار مافوق آسمان ها است که از تعلق گرفتن علوم انسانها به ماورای خود جلوگیری می کنند .
زیربن وهب گوید : از امیر مومنان درباره حجب سوال شد ، حضرت فرمود : حجب نخست هفت حـجـاب اسـت و ضـخـامـت هـر یـک پـانـصـد سـال راه و بـیـن هـر کـدام نـیـز پـانـصـد سـال راه مـی بـاشـد حـجـب دوم هـفـتـاد حـجـاب اسـت کـه مـیـان هـر دو آنـهـا پـانـصـد سـال راه مـی بـاشـد و حـجـب دوم هـفـتـاد حـجـاب اسـت کـه مـیـان هـر دو آنـهـا پـانـصـد سال راه است ، دربانان هر حجاب هفتاد هزار فرشته اند ، که نیروی هر یک برابر نیروی ثقلین است ! آن گاه سراپرده های جلالند ، که هفتاد سراپرده اند و در هر سراپرده ، هفتاد فـرشـتـه اسـت و مـیـان هـر دو سـراپـرده ، پـانـصـد سـال راه است سپس سراپرده عزت است ، سپس سراپرده کبریا ، سپس سراپرده عظمت ، و پـس از آن قدس ، و بعد از آن جبروت ، و آن گاه فخر ، و سپس نور سپید ، وسپس وحدانیت - کـه هفتاد هزار سال راه است - سپس حجاب اعلا است و چون حضرت ساکت شد ، عمر گفت : با ابالحسن ، زنده نباشم روزی که تو را نبینم
امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) بـه واسـطـه پـدران از امـیـر مـومـنـان عـلی (عـلیـه السلام ) نـقـل مـی فـرمـایـد کـه فـرمـود : هدای تعالی نور محمد را آفرید پیش از آن بیافریند آسـمـان هـا و زمـیـن و عـرش و کـرسـی و لوح و قـلم و بـهـشـت و دوزخ را ، و پـیـش از آن که بـیافریند آدم و تژنوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و بعقوب و موسی و عیسی و داود و سلیمان را ، و تمام کسانی که خداوند در این آیه از آنان نام می برد : و وهبنا له اسحاق و یـعـقـوب . و هـدیـنـا هـم الی صـراط مـسـتقیم
و پیش از آن که همه پیامبران را بیافریند به چهار صد و بیست و چها هزار سال پیش و خدای تعالی با او دوازده حجاب آفرید : 1 حجاب قدرت ؛ 2 حجاب عظمت ؛ 3 حجاب منت ؛ 4 حجاب رحمت ؛ 5 حجاب سعادت ؛ 6 حجاب کرامت ؛ 7 حجاب منزلت ؛ 8 حجاب هدایت ؛ 9 حجاب نبوت ؛ 10 حجاب رفعت ؛ 11 حجاب مهیبت ؛ 12 حجاب شفاعت .
سـپـس نـور محمد (ص ) را دوازده هزار سال در حجات قدرت حبس کرد و او می گفت : سبحان ربـی الاعـلی ؛ و در حجاب عظمت یازده هزار سال و او می گفت : سبحان عالم السر (و اخفی )؛ و در حـجـاب مـنت ده هزار سال ، در حالی که او می گفت :سبحان من هو قائم لا یلهو
؛ و در حجاب کرامت هفت هزار سال و او می گفت : سبحان من هو غنی الیفتقر؛ و در حجاب منزلت شش هـزار سـال و او مـی گـفـت : سـبـحـان ربـی العـلی الکـریـم ؛ و در حـجـاب هدایت پنج هزار سـال و او مـیگـفـت سـبـحـان دی العـرش العـظـیـم ؛
و در حـجـاب نـبـوت چـهـار هـزار سـال و او مـی گـفـت سـبـحـان رب العـزه عـمـا یـصـفـون ؛ و در حـجـاب رفـعـت سه هزار سـال و او مـی گـفـت : سـبـحـان دی المـلک والمـلکـوت ؛ و در حـجـاب هـیـب دو هـزار سـال و او مـی گـفـت : سـبـحـان ربـی العـظـیـم و بـحـمـده ؛ سـپـس خـداونـد عـزوجـل بـر لوح ظـاهر فرمود که چهار هزار سال بر آن می درخشید ، سپس آن را بر عرش ظـاهـر فـرمـود و بـر پـایـه عـرش هـفـت هـزار سـال ثـابـت بـود تـا آن کـه خـدای عزوجل آن را در صلب آدم (علیه السلام ) قرار داد سپس از صلب آدم به صلب نوح و بعد از آن از صـلبـی دیـگـر تـا ایـن کـه خـدای تـعـالی از صـلب عـبدالله بن المطلب خارجش نمود .
و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله ) می فرماید :
ان االه سـبـعین الف حجاب ، من نور او ظلمه ، لو کشفت لا حترقت یبحات وجهه مادونه او ما انـتـهـی الیـه بـصـره
هـمـانـا بـرای خـداونـد متعال هزار حجاب او تور یا ظلمت است که اگر کنار رود انوار دوی او ، آن چه پس از آن است ، یا آنچه را دیدش به آن رسد ، می سوازند .
یـعـنـی اگـر از و انـوار خدا که محجوب از بنده هاست ، چیزی پرده برداری شو ، چنان که موسی از پوتو آن ، بیهوش افتاد و کوه ها تکه تکه شدند زیرا سوختن و سوزاندن در ایـن جا هیزم نیست ، که تبدیل به خاکستر گزدد ، بلکه عبارت است از فانی ساختن ذات از جهت مشاهده و نیز علمای اسلامی در تاویل این حدیث سخن بسیاری گفته اند که احمالش آن کـه ، حـجـاب در حـق خـدای تـعـالی مـحال است و نمی شود آن را فرض نمود مگر نسیت به بیننده ، چنان که در حق خود فرمود :
ان الله لا یـخفی علیه شی ء فی الارض و لا فی السماء
چیزی در آسمان و زمین از خدا پوشیده و پنهان نیست .
و درباره پنهان و پوشیده بودن حضرت حق از خلق می فرماید :
فلا تغرتکم الحیوه الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور
پس زندگی پسنت دنیا شما را فریب ندهد و شیطان از عقاب خدا خدا به عفو و کرمش مغرورتان نگرداند .
زنـدگی پست هر کسی همان وجود دنیوی او با لوازمش می باشد و فریبش به آن است که آدمی را به خود مشغول سازد ، لذا باید گفت که وجود هر چیزی تنها حجاب میان او و خداوند تعالی است .
حـجـاب راه تویی حافظ از میان بر خیز
خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود
و نـیـز بـایـد تـوجـه داشـت - بـرخـی از موجودات برای برخی دیگر حجابند ، البته در صـورتـی کـه از مـراتـب دات آن و داخـل در آن بـاشـنـد بنابراین ، هر مرتبه ای از ظهور وجود ، نسبت به مراتب پایین تر ، حجاب به شمار می رودت و نیز آن مرتبه برای خودش نـیز یک حجاب محسو می شود در نتیجه حجاب ها همان تعینات وجود خواهند بود و از این رو در هـر چـیـزی بـه تـعـداد مـراتـبی که پیش از او است ، حجاب وجود دارد و در مورد با جچب روایـات نـمـتعدد و متفاوتی وارد شده که هر کی دارای اسراری است و فهمش از عهده انسان خـارج بـوده و جـز اولیـایی که خداوند خواسته ، کسی نمی تواند درک از این رو علامه مجلسی - قدس سره العزیز - بعد از ذکر روایت حجب می فرماید : و تحقیق این است که اخبار مذکور ظاهری دارند و باطنی ، و هر دو درست است .
ظـاهـرش ایـن اسـن کـه خـدای سـبـحـان چنان که عرش و کرسی را با بی نیازی به آن دو آفـریـده ، در مـیـان آنـهـا پرده ها و حجاب ها و سرادقاتی آفریده ، که از انوار غیبی خود درون آنـهـا را انـبـاشـته که از دید فرشه ها و بعضی از انبیا و به هنگام شنیدن دیگران مـظـهـر عـظـمـت و جلال و هیبت و وسعت فیض و رحمتش باشند و اختلاف شماره ای بسا که از نـظـر نوع و صنف و شخص آنها است و یا این که در برخی تعبیرات با هم شماره شدند و یا بعضی از آنها را نام بردند .
و امـا بـاطـن آنـها این که حجاب های مانع از وصول بخ حق ، بسیارند ، برهی ناشی از از نـقـض نـیـرو و درک آدمـی اسـت از نـظـر امـکـان و نـیـاز و حـدوث و آن چـه بـه دبنال آنهاست از نقص و درماندگی ؛ و اینها حجب ظلمتند برخی ناشی از نورانیت و تجرد و تـقـدس و عـظـمـت و جـلال حـداسـت کـه حـجـب نـورانـیـه انـد ، و محال است این هر دو حجاب برداشته شوند ، و اگر از میان بروند جز ذات حق چیزی نماند آری مـمـکـن اسـت تـا انـدازه ای ایـن حجب برداشته شوند و آدمی به مقام کشف و شهود قلبی بـرسـد ، بـه وسـیـله بـر کـنـاری از صـفات شهوانی و اخلاق حیوانی و تخلق به اخلاق ربانی از راه عبادت و ریاضت و مجاهده و بررسی علوم حقه .
و در ایـن صورت انوار جلال الهی بر بنده می تابد و تشخص واراده و شهوت تو را می سـوزانـد ، و بـا دیـده یـقـیـن کـمـال خـدا بـقـایـش را مـی نـگـرنـد و فـنـا و ذل خود را در می یابند ، بی نیازی او و نیاز خود را بنگرند ، بلکه مجود عریه ای خود را در برابر وجود او نیست شمارند و توانایی ناچیز خود را در برابر قدرت کامله او هیچ بـلکـه از اراده و قـدرت و دانـش خـود کـنـار رونـد و اراده و قدرت و علم حق در آنها به کار افـتـد ، نـخـواهـند جز آن چه خدا خواهد و نیروی حق را در تصرف به کار برند ، مرده زنده کنند ، خورشید بر گردانند ، ماه را بکشافند ، چنان که امیر مومنان (علیه السلام ) فرمود :
ما قلعت باب خیبر بقوه جسمانیه بل بقوه ربانیه من در خیبر را به نیروی جسمانی نکندم ، بلکه به نیروی ربانی از جای در آوردم .
و ایـن مـعـنـای فـنـاء فـی الله و بـقـاء بـالله اسـت کـه قـابـل فـهم است و منافی با اصول دین نیست و به عبارت دیگر : حجاب های نورانی که مـانـع از وصـول بنده به خدا و درک مقام ممکن ازمعرفت او می شوند ، موانعی است که از راه عبادت دست می دهد ، از قبیل ریا و خودبینی و سنعه و مراء و حجب ظلمنی کلیه گناهان است ؛ و چـون ایـن حـجـاب هـا بـرداشـتـه شـوند خدا در دل بنده تجلیکند و ممحبت جز او از تا به خودش برسد ، می سوزاند
چنان که پیش گفته شد ، خداوند فرشتگانی را مامور بر حجاب های خود فرموده است و از دعـای امـام سـجـاد (عـلیـه السـلام ) کـه در اول بـحـث آمـده اسـتـفـاده می شود که فرشتگان مـوکـل بـر حـجـب و سـاکـنـان در حـجـب رئیـسـی دارنـد بـه نـام روح و محتمل است که روح اسم جنس باشد ، به اسن معنا که فرشتگان هر حجابی وئیسی داشته باشند .