خاطره آن شب

خاطره آن شب0%

خاطره آن شب نویسنده:
محقق: جمال الدین حجازی
مترجم: جمال الدین حجازی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

خاطره آن شب

نویسنده: جمال الدین حجازی
محقق: جمال الدین حجازی
مترجم: جمال الدین حجازی
گروه:

مشاهدات: 4909
دانلود: 3053

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4909 / دانلود: 3053
اندازه اندازه اندازه
خاطره آن شب

خاطره آن شب

نویسنده:
فارسی

راز آسمانی

گاهی که دوستان نزدیک و افراد مورد اعتماد امام یازدهم، خدمت آن بزرگوار شرفیاب می شدند، فرزند فرخنده و ماه چهره اش، حضرت مهدی علیه السلام را می دیدند، و بارها از امام عسکری علیه السلام می شنیدند که او را به عنوان جانشین خود معرفی می نماید. احمد فرزند اسحاق که از بزرگان شیعه و از دانشمندان برجسته و ارادتمند به مکتب اهل بیت است، گوید: روزی به محضر امام عسکری علیه السلام رفتم و می خواستم درباره جانشین آن حضرت سوال کنم. ولی پیش از آن که چیزی به زبان آورم، امام خود ابتدا به سخن نموده و فرمودند: احمد بن اسحاق، خداوند از زمانی که حضرت آدم علیه السلام را خلق نموده (زمین را خالی از حجتش نگذاشته) و تا روز رستاخیز نیز زمین را خالی از حجتش نگذارد، به واسطه او بلا را از اهل زمین دفع می کند، از آسمان باران می فرستد و به خاطر وجود وی، برکات زمین را بیرون می ریزد. پرسیدم: آیا جانشین بعد از شما کیست؟ [ صفحه 50] امام عسکری به سرعت از جای برخاستند و به اندرون منزل رفتند، اما به زودی برگشتند، در حالی که پسر بچه ای روی شانه داشتند که صورتش مثل ماه شب چهارده می درخشید و تقریبا سه ساله به نظر می رسید. آن گاه حضرت عسکری فرمودند: ای احمد بن اسحاق، اگر به خاطر کرامت و مقامت نزد خدا و حجت های الهی نبود، این فرزندم را به تو نشان نمی دادم. او همنام و هم کنیه پیغمبر است. وی کسی است که زمین را سرشار از عدالت می سازد، پس از آنکه سراسر، ظلم و ستم شده باشد. ای احمد بن اسحاق، مثل او در میان این امت، همچون خضر و ذوالقرنین است. سوگند به خدا، چنان از چشمها پنهان خواهد شد که در آن زمان از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند، قلبش را در جهت اعتقاد به امامت آن حضرت، استوار نموده و او را به دعا کردن برای ظهورش، موفق ساخته باشد. پرسیدم: آیا نشانه ای هست که دلم را آرامش بخشد و قلبم اطمینان پیدا کند؟ در این لحظه، همان آقا پسر کوچک، لب به سخن گشود و با زبان عربی فصیح فرمود: انا بقیه الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحق. من بقیه الله در زمین هستم و انتقام گیرنده از دشمنان خداوندم، بنابر این پس از آن که با چشم دیدی در جستجوی اثر و نشانه مباش، ای احمد بن اسحاق. [ صفحه 51] من با شادمانی و سرور، از محضر امام مرخص شدم، اما فردای آن روز، بار دیگر، به خدمت حضرت شرفیاب گردیدم و عرضه داشتم: ای فرزند پیامبر، از اینکه بر من منت نهادید (و فرزند و جانشین خود را به من معرفی نمودید) بسیار خوشحال و شادانم، آیا سنت و روشی که از خضر و ذوالقرنین در زندگی او جریان دارد چیست؟ امام عسکری علیه السلام فرمودند: به درازا کشیدن زمان نهان زیستی و طولانی شدن غیبت. پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، آیا دوران غیبت و زندگی پنهانی او، خیلی طول می کشد؟! حضرت پاسخ دادند: بله، سوگند به پروردگارم چنان از دیده ها غایب شود که بیشتر معتقدان به او، از ایمان به امامتش برگردند و جز کسی که خداوند، پیمان ولایت ما را از او گرفته و در دلش ایمان را استوار نموده و بوسیله روحی از جانب خود تاییدش کرده، هیچ کس باقی نماند. ای احمد بن اسحاق، این امری است از امرهای الهی و رازی می باشد از اسرار خداوندی و غیبی است از غیب ربوبی. بدین جهت، آن چه را بتو گفتم و نمایاندم، در نظر داشته باش و از دیگران پوشیده و پنهان دار، تو از مردمان شاکر و سپاسگزار باش تا فردای قیامت، همراه ما اهل بیت، در درجات عالی و مقامات علیین باشی. [ صفحه 53]

چهار سفیر

اشاره

دویست و شصت سال بعد از هجرت، معتمد، زمامدار خونخوار و جنایتکار عباسی امام حسن عسکری علیه السلام را مسموم ساخت و آن حضرت به شهادت رسید. وقتی بدن مبارک امام یازدهم علیه السلام را تشییع کردند، با آن که بیش از پنج سال از سن مقدس حضرت مهدی علیه السلام نمی گذشت. پیشاپیش جمعیت ایستاد و بر پیکر پاک پدر بزرگوارش نماز خواند. ماموران حکومت و جاسوسهایی که در پی فرصت بودند تا فرزند امام عسکری را بشناسند و موجبات نابودیش را فراهم سازند، برای شناسایی و کشتن امام زمان علیه السلام اقدامات وسیعی را آغاز کرده بودند. اما پس از پایان نماز بر جنازه مقدس حضرت عسکری، امام عصر علیه السلام از چشمهای مردم پنهان گردید و از همان لحظه، دوران غیبت صغرای آن حضرت شروع شد، یعنی دیگر هیچ کس فرزند امام عسکری را ندید، یا اگر افرادی، او را دیدند، نشناختند. بدین ترتیب نقشه های خائنانه دشمنان آن حضرت بی نتیجه ماند و آن جلادان خود کامه، از شناسایی و قتل امام [ صفحه 54] دوازدهم ناامید شدند. پس از شهادت امام عسکری علیه السلام فرزند ارجمندش حضرت مهدی علیه السلام، پیشوا و امام خلق گردید. امامت حضرت حجت، ارواحنا فداه مساله ناشناخته ای نبود، بلکه از زبان رسول اکرم و امیرالمومنین و حضرت زهرا و سایر امامان معصوم شیعه تا خود حضرت عسکری سلام الله علیهم بارها این حقیقت خاطر نشان گردیده بود. گر چه امام عصر علیه السلام از آغاز دوران امامتشان، خود را از دیده های مردم پنهان نمودند، اما افرادی را به عنوان سفیران خویش در میان مردم قرار دادند تا شیعیان بتوانند به وسیله آنها با پیشوایشان در ارتباط بوده، مشکلات و مسائل مورد نیازشان را از امام زمانشان سوال کنند.

ابوعمرو عثمان بن سعید

نخستین نایب حضرت مهدی علیه السلام، مردی عالی مقام و با فضیلت بود به نام ابوعمرو، عثمان بن سعید، وی از افراد مورد وثوق امام دهم و یازدهم بود، چنانکه حضرت عسکری علیه السلام به احمد بن اسحاق فرمودند: ابوعمرو، مردی امین و مورد اطمینان است. او مورد اعتماد پدرم بوده است، من نیز به وی اعتماد دارم، چه امروز در زمان زندگیم و چه پس از مرگم. او امین است، هر چه بگوید از طرف من گفته و هر چه به شما رساند، از طرف من رسانده است. عثمان بن سعید، پس از شهادت امام عسکری علیه السلام [ صفحه 55] نیز از سوی وجود مقدس حضرت مهدی علیه السلام، به مقام نیابت برگزیده شد و پیوسته واسطه بین مردم و امام بود. عثمان بن سعید، به نام جدش، جعفر عمروی انتساب یافته و بدین جهت عمروی خوانده می شد، البته عسکری هم گفته می شد، گاهی نیز او را سمان می نامیدند. سمان به معنای روغن فروش است. گر چه عثمان بن سعید، از نمایندگان حضرت عسکری علیه السلام و اولین نایب خاص امام عصر ارواحنا فداه بود و مقامی ارجمند و والا داشت، اما بخاطر پنهان نمودن منصب خویش، روغن فروشی می کرد، تا به عنوان سفیر خاص امام مشهور نشود. زیرا بیمناک بود که مبادا دشمنان اهل بیت و امام زمان علیهم السلام و کار آگاهان زمامداران خود کامه عصر، در پی شناسایی او بر آیند و در نتیجه به دودمان ولایت و جانشین پیامبر یا شیعیان و سفیرانش، آزاری برسانند. او سرانجام پس از عمری پر افتخار و سراسر فضیلت، در بغداد از دنیا رفت و پیکر پاکش را در همان شهر به خاک سپردند.

محمد بن عثمان

پس از درگذشت ابوعمرو، فرزند والا مقام و امینش محمد بن عثمان از سوی امام زمان علیه السلام به نیابت انتخاب شد. حضرت عسکری درباره فضیلت و امانت محمد بن عثمان و پدرش، این دو نایب بزرگوار امام عصر علیه السلام، به ابوعلی احمد بن اسحاق فرموده بودند: [ صفحه 56] عثمان بن سعید و فرزندش، هر دو مورد اعتمادند، هر چه آن دو به تو برسانند از طرف من می رسانند. و آنچه به تو بگویند از جانب من گفته اند، پس سخن آنها را بشنو و اطاعت کن که آن دو امین و مورد اعتمادند. حضرت حجت بن الحسن علیه السلام در نامه ای که پس از وفات نایب اولشان به محمد بن عثمان نوشتند و او را به وکالت خود منصوب ساختند، چنین فرمودند: در مرگ پدرت، تو و ما، مصیبت زده و افسرده ایم، خداوند او را در جایگاهش شاد و مسرور گرداند. از کمال سعادتش همین بود که خدا، فرزندی چون تو نصیبش ساخته، که پس از وی، جانشینش گردی و به دستور او، مقام وی را بدست آوری و برایش طلب رحمت نمائی. در طول مدت سفارت محمد بن عثمان نامه های حضرت مهدی علیه السلام با همان خطی که در زمان نیابت پدرش از سوی آن حضرت صادق می شد، به دست او صادر گردید و به شیعیان رسید. او مسائل بسیاری از جانب امام علیه السلام به شیعیان گزارش داد که آگاهی و بینش خاصی درباره وجود امام دوازدهم، پدید آورد. این شخصیت ارجمند در سال 305 بعد از هجرت، از دنیا رفت و در شهر بغداد، کنار قبر مادرش، دفن شد. دخترش ام کلثوم می گفت: محمد بن عثمان چندین جلد کتاب درباره فقه نوشته بود که تمام مطالب آن را از امام عسکری و حضرت صاحب الزمان علیهما السلام و از پدرش شنیده [ صفحه 57] بود. وی هنگام وفاتش، آن کتابها را به حسین بن روح سپرد. دانشمند ارزشمند شیعه، شیخ صدوق، از محمد بن عثمان نقل کرده که می گفت: به خدا سوگند، حضرت مهدی علیه السلام هر سال در موسم حج، با مردم حاضر می شود و به انجام مناسک می پردازد، مردم را می بیند و می شناسد، مردم نیز آن حضرت را می بینند اما نمی شناسند.

حسین بن روح

اشاره

جعفر مدائنی گوید: هر وقت خدمت محمد بن عثمان می رفتم و اموالی را که پیش من بود، نزد او می بردم، به گونه ای با وی سخن می گفتم که هیچ کس آن طور نمی گفت، نخست می پرسیدم: آیا این مال که مبلغش فلان مقدار است، از آن امام علیه السلام است؟ می گفت: آری، آن را به من بسپار. بار دیگر سوال می کردم: آیا می فرمایید که این اموال، مال امام است؟ جواب می داد: بله از آن امام است، سپس آنها را از من تحویل می گرفت. آخرین بار که نزد او رفتم و چهارصد دینار به همراه داشتم، به شیوه همیشگی با او سخن گفتم. اما محمد بن عثمان، بر خلاف انتظارم، در پاسخ گفت: این اموال را بردار و نزد حسین بن روح ببر. من کمی درنگ کردم و گفتم: این اموال را مانند همیشه، خودتان تحویل می گیرید؟ سخنم را رد کرد و با قاطعیت گفت: برخیز، خدا تو را سلامت دارد، این اموال را به حسین بن روح بسپار. چون نشانه تندی و خشم را در رخسار وی دیدم، حرفی نزدم. [ صفحه 58] از جای برخاستم، خداحافظی کردم و از منزل بیرون آمدم، سوار مرکب شدم و حرکت نمودم، اما هنوز مقدار زیادی نرفته بودم که به تردید افتادم. بار دیگر به طرف منزل محمد بن عثمان برگشم. از الاغ پیاده شدم، در منزل را کوبیدم، پس از چند لحظه، خدمتکار او پشت در آمد و پرسید: کیست؟ گفتم: من فلانی هستم، اجازه ملاقات می خواهم. گویی به من و برگشتن بار دومم اطمینان نیافته بود، از این رو سخنم را تکرار کردم و گفتم: فلان هستم، برو برای من اجازه ورود بگیر که لازم است دوباره ایشان را ملاقات کنم. خدمتکار رفت و مراجعت مرا اطلاع داد، سپس وارد شدم و دیدم محمد بن عثمان که به اندرون منزل رفته بود، بیرون آمد. روی تختی نشست. پاهایش روی زمین بود. از من پرسید، چرا برگشتی؟ چرا آن چه را به تو گفتم اطاعت نکردی؟ گفتم: نسبت به فرمان شما جسارت نکردم. اما او به خشم آمد و با تندی گفت: برخیز، خدا سلامتت دارد. من ابوالقاسم حسین بن روح را جانشین خود ساخته ام و مقام و منصب خود را به او واگذار نموده ام. آن گاه پرسیدم: آیا به فرمان امام این کار را کرده اید؟ پاسخ داد: برخیز، خدا عافیتت بخشد، همین است که می گویم. من که چاره ای جز اطاعت نداشتم، خداحافظی کرده و به طرف منزل حسین بن روح رفتم. او در خانه کوچک و محقری سکونت داشت. تمام ماجرایی را که اتفاق افتاده بود برای او بازگو [ صفحه 59] نمودم. وی مسرور و شادمان گردید، سپاس و شکر خدا را بجای آورد، آنگاه پولها را به او تحویل دادم. از آن پس، هر زمان اموالی متعلق به امام به دستم می رسید، و به وی می سپردم. محمد بن همام گوید: محمد بن عثمان، چند روز قبل از مرگش، عده ای از بزرگان و افراد برجسته و مورد اعتماد شیعه را فراخواند و به آنان گفت: اگر مرگ من فرارسید، امر نیابت و مساله سفارت، مربوط به حسین بن روح نوبختی است. به من فرمان رسیده که او را جانشین خود گردانم. بعد از من، به وی مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد ورزید. بدین ترتیب، پس از درگذشت دومین سفیر امام عصر علیه السلام، شخصیتی لایق و برجسته، مردی بزرگوار و شایسته، یعنی جناب حسین بن روح نوبختی، از سوی حضرت حجت علیه السلام به مقام والای نیابت خاصه منصوب شد و واسطه بین امام و مردم گردید. نخستین نامه حضرت مهدی علیه السلام که به دست حسین بن روح صادر شد، روز یکشنبه هفتم ماه شوال، در سال 305 هجری بود که متن آن چنین است: ما او (یعنی حسین بن روح) را معرفی می کنیم. خداوند تمام خوبیها و خشنودی خود را به او بشناساند. و با توفیقاتی که به وی عطا می فرماید، سعادتمندش گرداند. اما از نوشته او مطلع شدیم و به مقامش، اطمینان داریم. وی در نزد ما، چنان مقام و جایگاهی دارد که شادمانش می سازد. خداوند احسانش را نسبت به او فزونی [ صفحه 60] بخشد که پروردگار، صاحب اختیار و توانا است. سپاس، خداوندی را که همتا و شریکی ندارد و درود خداوند بر فرستاده اش محمد و خاندان او، و سلام فراوان ایزدی بر آنان باد.

داستان یک زن و جعبه جواهرات

زن با ایمان، در کوچه های بغداد، سرگردان می گشت و در جستجوی نماینده حجت خدا، پرس و جو می کرد تا او را بیابد و اموالی را که متعلق به امام است به وی بسپارد. در این بین با شخصی بنام ابوعلی بغدادی مواجه گردید. از او پرسید: وکیل مولایمان کیست؟ در این هنگام برخی از اهالی قم به او گفتند: نایب حضرت، حسین بن روح است و با ا شاره، جایگاه وی را نشانش دادند. ابوعلی بغدادی گوید: من نزد حسین بن روح بودم که آن زن اجازه گرفت و وارد شد. آنگاه برای آنکه اطمینان پیدا کند وکیل امام زمان علیه السلام، همان شخص است و با یقین قلبی و آرامش فکری، اموال حضرت را به وی تحویل دهد، در مقام امتحان برآمد و از حسین بن روح پرسید: همراه من چیست؟ حسین بن روح خواست کرامت مهمتری نشان دهد تا موجب اعتماد آن زن را فراهم آورد و برای همیشه خیالش را از این جهت، آسوده سازد. بدین خاطر گفت: [ صفحه 61] هم اکنون کنار رود دجله برو، آنچه را همراه داری و درباره آن سوال نمودی، میان آبهای رودخانه بیفکن، سپس نزد من برگرد تا تو را آگاه سازم. زن به طرف رودخانه راه افتاد، وقتی به ساحل رسید، همانچه را مورد نظرش بود، وسط امواج خروشان انداخت و برگشت. وقتی آن زن، به حضور حسین بن روح آمد، حسین بن روح به خدمتگزارش دستور داد: برو جعبه جواهرات را از رودخانه برگیر و نزد من بیاور. خدمتکار حسین بن روح بی درنگ به کنار دجله رفت، صندوق کوچک جواهرات را بیرون آورد و نزد مولایش برگشت. وقتی آن را بدست حسین بن روح داد، وی رو به آن زن نمود و گفت: آنچه را همراه خود آورده بودی و در میان رود رجله افکندی، همین جعبه است اینک من به تو خبر می دهم که درون آن چیست یا تو خود بازگو می کنی؟ زن جواب داد: تو مرا از اشیاء درون جعبه آگاه ساز. حسین بن روح، قبل از آنکه سر جعبه را باز کند گفت: در این صندوق جواهرات، یک جفت دستبند طلا، یک حلقه بزرگ جواهر نشان، دو حلقه کوچک جواهر نشان و دو انگشتر می باشد که نگین یکی فیروزه و دیگری عقیق است. سپس جعبه را گشود و انچه را در آن بود، بیرون آورد و نمایاند. مطلب بهمانگونه بود که او خبر داده بود، بی کم و کاست و بدون هیچ خلافی، همانچه را نام برده بود، در میان جعبه بود. [ صفحه 62] زن نگاهی کرد و گفت: این درست همان چیزی است که همراه خود آورده بودم و در رودخانه افکندم. من و آن زن، از مشاهده این کرامت بزرگ، بسیار خوشحال شدیم و از دیدار نشانه های صدق نیابت و وکالت حضرت حجت علیه السلام، غرق شادمانی و سرور گشتیم. چندین کرامت دیگر نظیر این داستان، از سفیران امام زمان علیه السلام صادر گردیده و هر یک از نواب، در مواقع مختلف، به مناسبت های گوناگون، کارهای خارق العاده و شگفت انگیزی به نیروی ربانی و مددهای غیبی انجام می دادند تا شاهد صدقی برای شیعیان باشد و حق پویان را بسوی نور و هدایت رهنمون گردد. حسین بن روح پس از بیست و یک سال سفارت از جانب امام عصر علیه السلام، سرانجام در ماه شعبان سال 326 بعد از هجرت، وفات یافت.

علی بن محمد سمری

اشاره

آخرین سفیر حضرت مهدی علیه السلام، دانشمند ارزشمند و شخصیت عالیقدر شیعه علی بن محمد سمری بود. حسین بن روح در آخرین روزهای عمرش، به فرمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه او را جانشین خود قرار داد و به مقام نیابت خاصه امام منصوبش ساخت. علی بن محمد سمری، از نظر مقام معنوی، و عظمت روحی در حدی بود که احمد بن ابراهیم بن مخلد می گفت: در بغداد، به محضر بزرگان شیعه رسیدم. و در مجلس [ صفحه 63] گروهی از شخصیتهای برجسته مذهب شرکت نمودم. در آن محفل، علی بن محمد سمری نیز حضور داشت. وی بدون مذاکره و مقدمه قبلی، فرمود: خداوند علی بن حسین بن بابویه قمی را رحمت کند. (یعنی پدر شیخ صدوق از دنیا رفت). بزرگانی که در مجلس حضور داشتند، تاریخ آن روز را یادداشت کردند. پس از چندی گزارش رسید که ابن بابویه در همان روز وفات یافته است. آخرین سفیر حضرت حجت بن الحسن علیه السلام، در نیمه شعبان سال 329 هجری از دنیا رفت و با مرگ او، نیابت خاصه تمام شد. یعنی تعیین نماینده مخصوص و سفیری که از طرف امام زمان علیه السلام منصوب باشد و در خواستها و عرایض مردم را به حضرت برساند، برای همیشه پایان یافت.

غیبت کوتاه

در سال 260 بعد از هجرت که امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، پس از آنکه حضرت مهدی ارواحنا فداه بر خلاف انتظار مردم و اطرافیان حکومت، پیشاپیش جمعیت، حاضر شدند و بر پیکر پاک پدر، نماز خواندند، ماموران جلاد معتمد زمامدار ستمگر زمان، ریختند تا امام عصر علیه السلام را دستگیر نموده و بکشند. اما آن حضرت به فرمان خداوند جهان، از دیده ها پنهان شدند و هیچ کس نتوانست حضرتش را ببیند یا بشناسد. [ صفحه 64] از لحظه ای که امام علیه السلام نهان گردیدند، تا روز درگذشت آخرین سفیرشان، یعنی تمام مدتی را که نمایندگان ویژه آن حضرت در بین مردم بودند، زمان غیبت کوتاه نامند. زیرا گر چه در این دوران، حضرت مهدی علیه السلام مخفیانه زندگی می کردند، اما پیوسته، سفیران و نمایندگان مخصوص آن حضرت، میان مردم بودند. شیعیان، آنها را می شناختند و می توانستند مشکلات و سوالهای خود را به وسیله آنان، به امام برسانند و جواب بگیرند. چهار سفیر حضرت حجت علیه السلام را نواب اربعه گویند. جایگاه زندگی آنها بغداد بود. و همان جا هم از دنیا رفتند. امروز نیز مزارشان در بغداد، معروف و زیارتگاه شیعیان است. [ صفحه 65]

آرزوی دیدار

اشاره

شش روز قبل از مرگ آخرین نماینده ویژه امام زمان علیه السلام، نامه ای از طرف آن حضرت به دستش رسید که بیانگر حقایق مهمی بود. خلاصه مطالب آن نامه به علی بن محمد سمری چنین است: 1- حادثه مرگ علی بن محمد سمری به فاصله شش روز. 2- پایان نیابت مخصوص، یعنی دیگر کسی به عنوان نماینده خاص ان حضرت تعیین نخواهد شد. 3- پایان مدت غیبت کوتاه و آغاز دوران غیبت دوم. 4- طولانی شدن ایام غیبت دوم. 5- ظهور حضرت، فقط به اجازه خداوند است. 6- قیام جهانی امام زمان علیه السلام پس از طول غیبت محقق می شود، وقتی که قلبها را قساوت گرفته، ظلم و ستم همه جا را پر کرده و بیدادگری و جنایت، سراسر جهان را پوشانده است. 7- در آینده، نائبان دروغین پیدا شوند و جمعی ادعای مشاهده نمایند تا باعث انحراف شیعه شوند. 8- آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و ندای آسمانی، ادعای مشاهده کند، دروغگو است. [ صفحه 66] شش روز از اعلام این نامه گذشت. آخرین نایب ویژه حضرت از دنیا رفت. ایام غیبت کوتاه پایان یافت. باب نیابت خاصه بسته شد. دوران غیبت بزرگ، یعنی پنهان زیستی طولانی حضرت مهدی علیه السلام آغاز گردید، تا روزی که به فرمان خداوند، ظهور کند و با قیام مقدس خویش، جهان را سرشار از عدالت سازد. در صفحه 251 کتاب منتخب الاثر آمده: امام چهارم، حضرت زین العابدین علیه السلام از جد بزرگوارشان امیر مومنان، سلام الله علیه نقل نمودند که: برای حضرت قائم، از ما اهل بیت، دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی تر باشد و به درازا کشد، پس هیچ کس بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم و استوار نمی ماند مگر شخصی که یقینش نیرومند و معرفت و شناختش، صحیح باشد.

دیدار با امام

آیا در زمان غیبت طولانی حضرت مهدی علیه السلام، هیچ کس او را نمی بیند و دیدار با آن حضرت، به کلی محال و ممنوع است؟ خیر. تشرف به حضور امام زمان علیه السلام، نه تنها غیر ممکن نیست، بلکه بسیاری از دوستداران و شیفتگان آن حضرت، به خدمتش رسیده اند و از دیدار آن ماه روی عزیز، آن محبوب مهربان، آن چهره ملکوتی و با عظمت، فیضها برده اند و بهره ها گرفته اند. [ صفحه 67] اما اینکه فرموده اند: در ایام غیبت طولانی، هر کس ادعا کند حضرت مهدی علیه السلام را دیده و با آن حضرت ملاقات و ارتباط دارد، دروغ گفته است، به این معنی است که هر کس خود را نماینده مخصوص امام زمان علیه السلام معرفی نماید. و ادعا کند به عنوان یک واسطه و رابط، با آن حضرت ملاقات دارد و هر وقت بخواهد می تواند خواسته های مردم را به مولی برساند و جواب بگیرد، دروغ گفته و هرگز نباید مردم، گفتار نادرست چنین افراد فرصت طلب و فریبکاری را باور کنند. زیرا با سپری شدن مدت غیبت کوتاه و پس از مرگ آخرین نایب مخصوص امام زمان علیه السلام، ارتباط حضرت با مردم به وسیله نمایندگان ویژه قطع گردیده و ایام غیبت طولانی ولی عصر علیه السلام شروع شده است. در این دوران، هیچ کس نماینده خاص آن حضرت نیست و ملاقات با امام به عنوان نیابت مخصوص، امکان پذیر نمی باشد. اما بسیار بوده و هستند دوستان حضرت مهدی علیه السلام که شیفته اویند. همیشه به یاد او هستند. در هجران او اشک می ریزند. برای قیام او دعا می کنند. جز به او امیدی ندارند. فقط ظهور او را از خدا می خواهند. آری، این دوستان دلباخته، ممکن است مورد لطف آن حضرت قرار گیرند و گاه گاهی به دیدار چهره پر نورش نائل گردند. به به، چه چهره تابناکی، چه تبسم شیرین و دلنوازی، چه چشمان پر فروغی، چه نگاه دلنشین و جذابی، مگر می شود وصف کرد؟ مگر می توان با قلم نوشت؟! مگر بر روی کاغذ ترسیم [ صفحه 68] می شود؟! عقده گلو را می گیرد. اشک می بارد. دست می لرزد. قلم می ماند. آیا نگاه ملکوتی و تبسم زیبای او که کوهها را می لرزاند، با قلب آدمی چه می کند؟ قلب یک عاشق، دل یک دلباخته، روح یک شیفته دوری کشیده، روان یک انسان محبوب گم کرده سرگردان و به انتظار نشسته. آیا می توان حالت چنین منتظر دلباخته را تصور کرد؟ آیا شما می توانید حال شخص تشنه ای را که از عطش بی تاب شده، تصور کنید؟ با لفظ و خط، نوشته و سخن، خواندن و گفتن، تشنگی را نمی توان وجدان کرد. الان با خود تصمیم بگیرید یک شبانه روز آب نخورید. وقتی تشنه شدید، درجه ضعیف عطش را وجدان می کنید و می یابید. باز هم آب نخورید، تشنگی بیشتر می شود. لبها خشک می شود. زبان در دهان به سختی می گردد. باز هم آب نیاشامید. عطش بیشتر می شود. جگر می سوزد. انسان بی تاب می شود. در آن بی تابی و تشنگی، چقدر شیفته یک لیوان آب هستید؟ چه جور در پی آب می گردید؟ هر جا باشید آب طلب می کنید. به هر کس برسید، از آب می پرسید. هر لیون خالی یا ظرف پر مایعی را پیدا کنید، به خیال جرعه ای آب بر می دارید. اینک اگر از خانه و شهر و روستا هم دور باشید و با این تشنگی چند روزه، در یک بیابان داغ، در یک کویر خشک، سرگردان باشید، چه حالی دارید؟ چه جور دنبال آب می گردید؟ گاهی به آسمان نگاه می کنید تا شاید ابری پیدا شود، بارانی ببارد و قطره ای آب به لبهای شما بچگاند. گاهی به زمین خیره می شوید تا شاید بین دو قطعه سنگ، آب باران مانده ای پیدا کنید و به جگر سوخته [ صفحه 69] خود برسانید. اگر شما بعد از چنی تشنگی طولانی، به یک لیون آب برسید، چه وضعی دارید؟ روزهای بلند تابستان که روزه می گیرید، وقتی هنگام افطار، آب می بینید چگونه بی طاقت به سویش می شتابید؟ حال اگر در یک بیابان داغ و سوزان، در یک کویر خشک و تنها، انسانی تشنه و بی تاب، به چشمه آب سردی برسد، چگونه به طرف آب می دود؟ آیا آشامیدن آب گوارای آن چشمه زلال، برای او چه لذتی دارد؟ برای دیدار آن امام غائوب هم باید تشنه شد. تشنه دیدار، تشنه زیارت آن محبوب مهربان، باید به دنبال چشمه گشت، آن چشمه حیات، آن چشمه زندگی و لطف الهی، که دیدار روی او، قلب را زنده می کند. نگاه چشمان پر فروغ او، دل را شاداب می سازد و انسان را جان می بخشد، امید می دهد، روح می دمد. (دیدار یار غائب، دانی چه سود دارد؟ - چون ابر در بیابان بر تشنه ای ببارد) خوش به حال کسانی که او را دیده اند. خوش به حال اسماعیل هرقلی که برای شفای زخم پایش، به دیدار آن حضرت نائل شد. خوش به حال علامه بحرالعلوم که حضرت به خانه اش آمدند و از چشمه حیات بخش محضر مولی، جان گرفت. خوش به حال علی بن مهزیار که از زیارت آن محبوب بهره مند شد. خوش به حال همه کسانی که طبق دستورات آن حضرت زندگی کردند، او را از خود خشنود ساختند و به دیدار روی پر فروغش رسیدند. [ صفحه 70] شما هم اگر به یاد حضرت مهدی علیه السلام باشید، اگر وظایف فردی و اجتماعی خود را انجام دهید، اگر گناهان و زشتکاریها را از خود دور کنید، اگر برای زیارت او تشنه شوید، اگر برای قیام جهانی اش دعا کنید، اگر هر روز بر او سلام و درود بفرستید، اگر قلبی پر از محبت، دلی سرشار از عشق، و روحی پر از علاقه به آن حضرت پیدا کنید، اگر دیدار او را با تمام وجود بخواهید و از صمیم قلب طلب کنید، مورد لطف حضرتش قرار می گیرید و شاید به نعمت دیدارش هم برسید.

همیشه در حضور امام زمان هستیم

از همه مهمتر آن است که همیشه خود را در حضور امام زمان علیه السلام بدانیم. ایمان خود را به وجود آن حضرت بیشتر سازیم. بدانیم که گرچه آن حضرت غائب است، اما ما را می بیند. از تمام افکارمان با خبر است. رازهای دل ما را می داند. و در همه لحظات زندگی، در محضر آن حضرت هستیم. اگر به این مطلب وجه داشته باشیم، هرگز به کارهای زشت دست نمی زنیم. دروغ نمی گوییم. دیگران را آزار نمی دهیم. گناه نمی کنیم. به امام زمان علیه السلام دل می بندیم. به او سلام می فرستیم. برای قیام او دعا می کنیم. و همین سبب می شود که کم کم، به سوی پاکی و پرهیزکاری برویم و مورد لطف و توجه حضرت ولی عصر علیه السلام واقع شویم. [ صفحه 71]

نایبان عام

آیا در زمان غیبت طولانی هیچ سرپرست و رهبری برای مردم نیست؟ آیا ولی عصر علیه السلام نماینده ای در بین مردم ندارند؟ قطعا چرا. زیرا وقتی دوران غیبت کوتاه تمام شد و حضرت شخص معینی را به عنوان نایب خاص خویش معرفی نکردند، دستور دادند در زمان غیبت طولانی، از مراجع تقلید و فقهای عادل اطاعت کنید که آنها راهنمایان شما هستند. در دوران غیبت کوتاه شخص معین و خاصی به وسیله خود آن حضرت انتخاب می شد و یک یک نواب اربه را امام زمان علیه السلام به مم نیابت مخصوص نصب کرده و به مردم معرفی نمودند.اما از هنگامی که غیبت دوم آغاز شد، شخص معینی را به عنوان نماینده انتخاب نفرمودند، بلکه با یک فرمان عمومی، نشانه های نایبان خویش را اعلام نمودند و نیابت آنها را بطور عمومی و کلی امضا کردند. دانشمند بزرگوار شیعه، مرحوم صدوق در صفحه 484 کتاب ارزشمند کمال الدین نامه ای را از حضرت ولی عصر علیه السلام که در پاسخ سوالات اسحاق بن یعقوب صادر فرمودند، نقل کرده و در ضمن آن، چنین آمده که امام زمان علیه السلام به اسحاق بن [ صفحه 72] یعقوب فرمودند: در حادثه ها و رویدادهایی که واقع شده به کسانی که احادیث و گفتار ما را نقل می کنند، رجوع نمایید، زیرا آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند بر آنها هستم. ششمین امام شیعیان حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هر یک از فقها و دانشمندان شیعه که دارای چهار نشانه باشد، باید مردم عوام از او تقلید نموده و دستورات و احکامش را اجرا کنند: 1- خود را - از گناهان و زشتیها - مصون دارد. 2- از دین خود محافظت کند. 3- با هوسها و خواسته های ناروان خویش، مبارزه و مخالفت نماید. 4- فرمانبردار دستورات مولایش باشد و دقیق از فرمان امام زمانش اطاعت کند. کسانی که بیان کننده گفتار پیغمبر و امامان علیهم السلام باشند و فقیه و آگاه به قوانین دین بوده، این چهار نشانه را داشته باشند، نمایندگان عمومی حضرت مهدی علیه السلام هستند، که آنان را نواب عامه نامند، یعنی در عصر غیبت طولانی، مردم عامی باید به آنها مراجعه کنند، احکام و وظایف زندگی خود را از ایشان بگیرند و دستوراتشان را اطاعت نمایند. [ صفحه 73]

راز پنهان زیستی

نهان زیستی حضرت مهدی علیه السلام، دارای اسرار فراوان و سرشار از مصالحی است که اگر بشر، در اثر جهل و بی خبری، نتواند به همه آنها پی ببرد، نباید به انکار بنشیند، زیرا قطرات کوچک دانش انسان، در برابر اقیانوس بی کران جهل و نادانیش، بس اندک است. اما یکی از مهمترین علل پنهان زیستی آن حضرت، ناشایستگی و عدم لیاقت مردم است. امام زمان علیه السلام باید زنده بماند تا آرمان الهی یعنی حکومت عدل اسلامی را در جهان تحقق بخشد، پس باید پنهان گردد تا از سوء قصدهای جباران در امان باشد. زیرا ستمگران یکپارچه برای کشتن او بسیج شدند و تمام نیروهای شیطانی خود را در راه شناسایی و قتل آن حضرت بکار گرفتند. بنابر این، علت اساسی غیبت حضرت حجت علیه السلام، عدم اطاعت مردم از آن بزرگوار است. بدیهی است که اگر تمام امت، از ولی خدا، فرمانبرداری و حمایت کنند، او هم زمام امور جامعه را بدست گرفته، رهبری خلق را عهده دار می گردد. اما اگر جاه طلبان و دنیا پرستان، به جای [ صفحه 74] اطاعت از حجت خدا، به مخالفت با او برخاستند، وی نیز به جای اداره اجتماع و تصدی شوون کشور، منزوی می شود و به اعمال و عبادتهای خود مشغول می گردد. چنانکه وقتی مردم، بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بجای حمایت و پیروی از نخستین جانشین بحق و وصی بزرگوارش حضرت علی علیه السلام، آن امام مظلوم را تنها گذاشتند، حقش را ربودند، همسر پاکدامنش را که درخت رسول خدا و دارای مقام عصمت بود، آرزند و کشتند، در نتیجه، امیر مومنان علیه السلام نیز خانه نشین شد، و به عبادت و کارهایی از قبیل پرورش نخلستانها و تربیت درختان پرداخت. نهان زیستی امام زمان علیه السلام نیز بر همان معیار و به همان جهت است که جد مظلومش علی علیه السلام را منزوی ساخت. همان ادامه حکومت ظالمان، که حضرت حسین علیه السلام را به شهادت رساند، هفتمین پیشوای معصوم شیعه، امام کاظم علیه السلام را در اعماق زندانها، به زیر شکنجه کشاند، و فرزند عای مقامش حضرت رضا علیه السلام را، با زهری کشنده، مسموم ساخت، باعث شد که حضرت بقیه الله ارواحنا فداه نیز غایب شود تا جانش از شر دژخیمان حکومتهای بیدادگر، در امان باشد. [ صفحه 75]

فایده امام در دوران غیبت

ممکن است بعضی گمان کنند در دوران غیبت، که هیچ کس حضرت ولی عصر علیه السلام را نمی بیند و صدایش را نمی شنود، وجود آن حضرت برای مردم فایده ای ندارد. در حالی که چنین پنداری، یک اشتباه بزرگ و ناشی از جهل و نادانی است. درست است که حضرت مهدی علیه السلام به فرمان خداوند جهان از دیده ها پنهان شده و برای آنکه طاغوتیان و ستمگران، وجود مقدس آن نجات بخش جهان را از بین نبرند، زندگی مخفیانه ای را آغاز نمود، اما همین وجود پنهان از مردم، اثر حیاتی و نقش مهمی در زندگی انسانها و تمام جهان هستی دارد. شما حتما روزهای ابری زمستان را دیده اید. آیا در روزهای ابری که