کتاب: صاحب زمان و مخالفان

کتاب: صاحب زمان و مخالفان 0%

کتاب: صاحب زمان و مخالفان نویسنده:
محقق: هاشم دل خوش نواز
مترجم: هاشم دل خوش نواز
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

کتاب: صاحب زمان و مخالفان

نویسنده: هاشم دل خوش نواز
محقق: هاشم دل خوش نواز
مترجم: هاشم دل خوش نواز
گروه:

مشاهدات: 4415
دانلود: 2003

توضیحات:

کتاب: صاحب زمان و مخالفان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4415 / دانلود: 2003
اندازه اندازه اندازه
کتاب: صاحب زمان و مخالفان

کتاب: صاحب زمان و مخالفان

نویسنده:
فارسی

دلايل پيغمبر و قرآن

1- در كتاب صحيح بخاري جزو چهارمش آمده كه پيغمبر اكرم مثالي زده بدين قرار كه يك ساختمان كامل و زيبا يك آجر [ صفحه 45] كم دارد كه نقص آن برطرف شود و اگر آن آجر نباشد زيبائي آن كاملا لطمه خواهد خورد و مشخص و معلوم است من آن آجر هستم كه اگر نباشد مردم در تعجب خواهند بود از عدم تكميل آن ساختمان پس خاتم الانبياء و تمام كننده رسالت هستم. 2- سوره احزاب آيه‌اي به شماره 40 دارد بدينقرار. (ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله و لكل شيي‌ء عليما. يعني محمد (ص) الله پدر يكي از افراد شما نيست ولي پيغمبر و رسول خدايتعالي است و ختم كننده پيغمبران است و خداوند بهر چيزي داناست. از ابتداء، دعوت پيغمبر مردم علم اطلاع بر خاتميت حضرت محمد يافتند و هر كسي كه ايمان مي‌آورد و مي‌فهمد و قبول مي‌كرد كه به خاتم تمام كننده پيغمبران ايمان آورده است و تعاليم عاليه اسلام بالاترين دستورات است كه امروزه علم به حقانيت گفتار پيغمبر ايمان آورده خطاب قرآن را به يك يك مردم از راه علمي ثابت مي‌كند. 3- در عيون الاخبار شيخ صدوق از حضرت امام رضا نقل مي‌شود كه شريعت پيغمبر تا روز قيامت منسوخ نمي‌گردد و پيغمبري بعد از آن تا روز قيامت بعثت نخواهد يافت و هر كه پس از او دعوي پيغمبري كند خونش حلال است. حتي مي‌بينم كه پس از هزار و سيصد و خرده‌اي سال هنوز تعليمات اخلاقي اسلام كهنه نشده و ساير مطالب و دستورات، اكثرا عملي شود آرامش و آسايش براي مردم توليد خواهد شد. كسي كار به كسي نخواهد داشت. باز در صفحه 229 همان كتاب آمده است. «يا علي ما سالت شيي‌ء الا سالت كمثله غير انه لا نبوت بعدي انا خاتم النبيين و انت خاتم الوصيين» يعني اي علي سئوال نكردم از خداوند يعني مسئلت ننمودم چيزي را مگر اينكه براي تو هم خواستم مگر اينكه من خاتم پيغمبري هستم و تو ختم كننده‌ي اوصياء و اوليا مي‌باشي اين علاوه بر اينكه امامت علي را مي‌رساند و علاقه خاص قلبي پيغمبر عليه‌السلام را نسبت به پسر عمو و داماد و جانشين خود نشان مي‌دهد پاس محبت‌هاي و خدمات اسلامي علي را پيغمبر صلي الله بدين وسيله مي‌گذارد يك نتيجه ديگر اينكه. 4- در جلد اول سنن دارمي آمده است (قال انا قائد [ صفحه 47] المرسلين و لا فخر و انا خاتم النبين و لا فخر) يعني من كه پيغمبر آخر زمان هستم پيشواي و بر پاي دارنده مسلمانان و همچنين ختم كننده فرستادگان خدا مي‌باشم و افتخاري نمي‌كنم البته افتخار دارد اما تظاهر معني مي‌دهد چون پيغمبر تظاهر نمي‌كند و با حلم و صبر رسالت و خاتميت را مي‌رساند.

گفتار دانشمندان و مسئولان قلمرو كوچك راجع به خاتميت پيغمبر

1- در كتاب كنز الفوائد محقق كراجلي آمده است (صفحه 111) كه شخص مومن با ايمان به دين اسلام بايد بداند كه اين دين هميشگي و ثابت و برقرار است و تا روزي كه خداوند خود وارث زمين و سكنه باشد و حلال و حرام نخواهد بود مگر آنكه آن حضرت حلال نمايد يا حرام كند و فريضه و عبادت او مهم است اگر كسي به دين ديگر متمسك شود كافر است و منحرف مي‌باشد زيرا آن حضرت خاتم الانبياء و شريعت او فاتح تمام شريعت‌هاست. 2- در جوامع الكلام از شيخ احمد احساني صفحه 7 آمده است مي‌دانيم كه او سرپرست مسلك شيخيه است گفته محمد صلي الله خاتم الانبياء است و پيغمبري پس از آن حضرت نخواهد آمد زيرا در قرآن است (ولكن رسول الله خاتم النبيين) يعني پيغمبر خدا خاتم و تمام كننده پيغمبران است و خدا هم كه دروغ نمي‌گويد زيرا شخص غني و بي‌نيازي مثل خدا از گفتن دروغ بي‌نياز است و جاي ديگر آمده است كه. (لا نبي بعدي يعني بعد از من پيغمبري نخواهد آمد و ما بايد سخن پيغمبر را قبول كنيم. 3- سيد كاظم رشتي در كتاب مجموعه الرسائل مي‌نويسد كه امام دوازدهم حضرت حجت بن الحسن هادي و قائم منتظر است و خداوند به وجود او روي زمين را از عدل و داد پر مي‌كند و پس از غلبه بر ظلم و جور آن حضرت زنده است و نخواهد مرد تا هنگامي كه بتها را به كلي از ميان بردارد و شهادت مي‌دهم كه شريعت اسلام تا روز حساب باقي خواهد ماند البته حضرت حجت (ص) را كه بهائيان گفته‌اند آمد و رفت همان فرقه باطل نسبت به سيد كاظم رشتي اعتقاد زياد دارند لذا چنين نوشته است: 4- باز در صفحه 138 كتاب رساله صفريه نوشته است. تشريع (شرع) مانند تكوين است همانطور كه در عالم تكوين براي كمال 6 مرحله و 6 طبقه دارد كه عبارت است از (نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم و روح) همانطور هم تشريع 6 مرحله و 6 قسمت دارد كه عبارت است از (شرع آدم - شرع نوح - شرح ابراهيم شرع موسي - شرع عيسي - شرع محمد صلي الله) و اضافه مي‌كنيم در آخر كه همانطور كه مقتضيات خلقت كامل است، شريعت پيغمبر هم ثابت و لا يتغير است.

بشارات و نظرات و پيش‌بيني اديان ديگر درباره خاتميت پيغمبر ما

1- در توراة 5 سفر است كه در سفر است كه در سفر مثني مي‌گويد (اينهم از كتاب يهود است). در خداوند خدايت از شما پيروانت پيغمبري را مثل من مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم  گذاشت تا هر آنچه به او امر مي‌فرمايم به ايشان برساند. 2- در سفر تثنيه آيه‌هاي 2 و 3 خلاصه‌اي اين است كه به طرف شمال برگرديد و به سر حد برادران خود نبي عيسو راه گذاريد دوباره پيغمبري از نسل بني عيسو كه برادر يعقوب پيغمبر است مي‌آيد و دانسته كه منظور از برادران بني‌اسرائيل مثل حضرت اسمعيل (ص) كه مقصود پيغمبر ما مي‌باشد). 3- در سفر تكوين داستان ابراهيم و سارا و هاجر بيان مي‌كند و راجع به ختنه هم مي‌نويسد مطالبي دارد از پيغمبر ما كه چون آن لغت نام محمد است اكثر ترجمه‌ها از قلم انداخته‌اند جمله‌اي به زبان عربي دارد كه ترجمه فارسي آن چنين است: 4- در كتاب اشعياء آيه 1 تا 4 آمده است. اينك بنده كه تكيه او به من است و برگزيده من كه جانم از او راضي است روح خود را بر او مي‌دهم كه از براي طوايف حكم را صادر كند در آخر مي‌نويسد. (تا آنكه حكم را بر زمين قرار دهد و جزاير منتظر شريعتش باشند). در آيه 9 مطالبي هست از همان كتاب كه خلاصه‌اش اين است كه مي‌نگارم. (من حوادث جديدي كه هنوز به عرصه‌ي ظهور نيامده‌اند بيان كرده مسموع شما مي‌گردانم) در حضور ايشان ظلمت را به نور و كجي‌ها به راستي تبديل خواهم ساخت. از براي ايشان اين چيزها را عمل نموده ايشان را ترك نخواهم كرد. 5- يك آيه شماره 2 و 3 سوره توبه و 28 سوره فتح مزمور 97 كتاب يهوديان است كه پيغمبر مي‌فرمايد آنها را پيش‌بيني نموده‌اند كه خواهم آمد و درست مي‌باشد آيه اين است. (هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق يظهره علي الدين كله) يعني خداوند پيغمبر خويش را براي هدايت دين حق فرستاده است تا او را بر همه اديان غالب سازد البته هم از ظهور حضرت صاحب الزمان (ص) خبر مي‌دهد و هم از پيغمبر اسلام بشارت مي‌دهد.

دلايل كلي خاتميت پيغمبر

1- احكام و دستورات مذهبي تاكنون نسبت به زمان كوچكترين حالت كهنگي پيدا نكرده و در هر عصر و دوره‌اي و در هر مكان جغرافيايي قابل قبول است. البته اگر عده‌اي عقيده نوگرائي دارند و مي‌گويند در زمان حال بعضي شرايط منطبق نيست آنها فساد جامعه را تمدن حساب كرده‌اند وگرنه تمدن كه از مجراي حركات نامشروع نيست. بنابراين خداوند شريعت اسلام را طوري قالب با جامعه درست كرده كه در طي قرون و اعصار هنوز تازه و قابل الاجر است. 2- احكام اسلام براي هر نوع وجود آدمي از قبيل ناتوان و توانا و خرد و كلان آن و پير و جوان قابل الاجر است. 3- خداوند اول موجود پست را آفريده بعد عالي و از طرفي اول اشرف را و بعد از اقبح قرار داده - لذا پيغمبر ما كه خاتم پيغمبران است براي تكميل قوانين و دستورات اخلاقي و اجتماعي آمده است. 4- در شرايط بدوي در محيط عقب افتاده مردي برخيزد و كتاب معجزه آسا بياورد كه علوم جديد را به تحير وادارد و انقلابي در جهان ايجاد نمايد.

تولد صاحب الزمان و داستان آن

شمعون كه از حواريون حضرت عيسي (ع) بود از نواده‌اش بنام يشوعا به مرحله و مقامي رسيد كه قيصر روم شرقي يا بيزانس شد. تصميم گرفت دختر خويش را به عقد و ازدواج برادرزاده‌اش درآورد. البته دختر چندان علاقه‌اي بدين كار نداشت زيرا خوابهاي روحاني مي‌ديد و تمايل شديد به دين مبين اسلام داشت اما قيصر قصر پر شكوه و جلال خويش را مي‌آراست. همه منتظر انجام جريان عقد بودند كه ناگهان همه صليب‌ها سرنگون شد و داماد كه پسر عمومي او باشد از تخت به زمين افتاد اين جريان دو بار پي در پي تكرار شد و همه درباريان رأي دادند كه از اين عروسي ناميمون منصرف شوند.

خوابهاي پي در پي

شب هنگام كه تمام قصر در آرامش و سكوت غوطه‌ور و عروس در حالت رويائي بود پيغمبر اسلام محمد صلي الله را خواب مي‌بيند است كه رو به يشوعا نمود كه دخترت را بايد [ صفحه 54] به عقد فرزندزاده من امام حسن عسكري درآوري. اين خواب به حدي شيرين بود كه مدت دو هفته از ذهن او خارج نمي‌گرديد تا شب چهاردهم پس از خواب اولي مجددا سيد زنان عالم فاطمه زهرا (ص) را با حضرت مريم يك جا به خواب مي‌بيند. حضرت مريم در خواب به عروس مي‌گويد اين حضرت فاطمه مادر بزرگ امام حسن عسكري است. اما عروس كه مرتب امام حسن عسكري را در خواب مي‌ديد كه جواني زيبا روي است و به او اظهار علاقه مي‌نمايد فوري مي‌گويد من در حرارت عشق فرزندزاده‌ات مي‌سوزم، حضرت زهرا مي‌گويد تا تو در دين مسيح هستي ازدواج و وصلت غير ممكن است فوري مي‌گويد چه كنم حضرت فاطمه فرمودند كلمه تشهد را به زبان بياور و به او ياد مي‌دهند و فوري جمله تشهد را زبان جاري مي‌نمايد. (اشهد ان لا اله الا الله) يعني شهادت مي‌دهم كه خدائي جز او نيست (محمد، رسول الله علي ولي الله) يعني محمد [ صفحه 55] رسول خداست و علي ولي خدا مي‌باشد و وصي اوست و در خواب نام او را نرجس يا نرگس مي‌گذارد كه مادر حضرت صاحب الزمان (ص) است. شب بعد فرا مي‌رسد دوباره قيافه زيباي امام حسن عسكري (ص) را در خواب مي‌بيند و در نهايت شدت عشق خود را در خواب به آن جوان كه امام يازدهم ماست ابراز مي‌دارد. حضرت اظهار مي‌كند چون تو در دين مسيح بوده‌اي ديگر به ديدنت نيامدم بعد از اين هر شب تو را ملاقات خواهم نمود. نرگس خاتون نقل مي‌كند يكي از شب‌ها به اميد ديدار او خوابيدم تا خوابش ببينم اتفاقا نيمه‌هاي شب به خوابم آمد و با شتاب تمام جملاتي كه آماده كرده بودم بيان نمودم كه چگونه تو را در بيداري ملاقات مي‌نمايم. حضرت فرمودند هنگامي كه قيصر پدرت با مسلمانان بجنگد تو خود را مخفيانه داخل سپاه و جزو كنيزكان نما. در اين جنگ شكست نصيب روميان و پيروزي نصيب اسلام مي‌شود و تو جزء كنيزان اسير خواهي شد آن وقت من تو را ملاقات خواهم نمود و ترتيب كار داده خواهد شد.

 

جنگ

در كتاب مسعودي در مروج الذهب و در تاريخ العرب و روم آمده است كه در سال 248 هجري سپاه اسلام به سركردگي (بلكاجور) با روميان مي‌جنگيد همانطور كه پيش‌بيني مي‌شود شكست نصيب سپاهيان روم شده عده‌اي از اشراف روم اسير مي‌شوند و عده‌اي از شاهزادگان اسير مي‌گردند در همين اثنا نرجس يا نرگس كه خود را در جمع سپاهيان نموده بود و لباس كنيزكان پوشيده بود به اسيري مي‌رود. در ساحل فرات اسيران را به معرض فروش مي‌گذارند نرگس طبق نوشته كتاب بحارالانوار مجلسي جلد چهاردهم نمي‌گذارد دست هيچ خريداري به او برسد و يا بدنش را لمس نمايد او منتظر يك معجزه بود.

ديدار دلدار

نرگس خاتون بين اسيران و بزرگان از رنج در بند بودن نمي‌ناليد فقط در فراق يار ناديده كه در عالم روساي شيرين او را ديده و به طرف اسيري كشيده شده بود و هنوز خبري از او ندارد مي‌ناليد. تا اينكه روزنه روشن اميدي پيدا شد بدين قرار كه امام علي نقي غلام خود (بشر بن سليمان) را خواند و نامه‌اي بدو داد كه بي‌درنگ برو به طرف بغداد و از آن جا از شهر خارج شو و در كنار فرات با اين دويست و بيست اشرفي بايد كنيزي را بخري و نشانه اين است كه برده فروش به نام (عمر بن يزيد) است و آن خانم محترمي است كه نمي‌شود اسمش را اسير گذاشت و لباس حرير به تن دارد و علامه مجلسي از شيخ صدوق روايت مي‌نمايد كه كشتي‌هاي اسيران رسيدند و مي‌بيند دختري به همان نشان به زبان رومي غليظي صحبت مي‌كند متوجه شد او را سيصد دينار مي‌خواهد بفروشد اما وي از مشتري‌ها امتناع مي‌نموده برده فروش عصباني است اما نرگس خاتون مي‌گويد عجله نكنيد همين طور وقت مي‌گذارند و منتظر پيغام داماد است و برده فروش را وادار به تامل كرده مي‌گويد بايد صاحبم  را خودم انتخاب كنم. اما بشر بن سليمان كه نامه امام را دارد نزد (نحاس) آمده مي‌گويد نامه‌اي است از بزرگان شهر به زبان رومي است كه وصف ثروت خود را كرده‌اند نامه به دست نرگس خاتون بايد برسد پس از خواندن نامه گريه را سر مي‌دهد وقتي جوياي حالش مي‌شوند اظهار مي‌دارد كه مرا بدين غلام بفروش اگر به كس ديگري فروشي خود را خواهم كشت وقتي بشر بن سليمان او را خريد به حجره خودش آورد ديد نرگس خاتون نامه را مي‌بوسد و بر چشم و قلبش مي‌گذارد. گفت اي دختر تو صاحب نامه را نمي‌شناسي چرا اينطور نامه را مي‌بوسي نرگس گفت من ملكه دختر يشوعا (پسر قيصر روم) هستم كه نسبت پدرم به شمعون وصي و حواريون عيسي مي‌رسد پس داستان عروسي خود را با پسر عمويش و شكسته شدن تخت جواهر نشان و ريخته شدن بت‌ها و افتادن و مدهوش شدن پسر عمويش را كاملا شرح داد و گفت اين نامه مربوط به امام علي نقي است نرگس وقتي وارد خانه امام علي نقي مي‌شود و در پرده حجاب حرم داخل مي‌گردد با شوق زياد منتظر دلدار بود كه چشمانش به ناگهان به چهره زيباي امام حسن عسكري (ص) روشن مي‌شود مانند اين كه دنيايي را به او داده‌اند و راستي عجيب است همان جوان خوبروئي كه شب‌ها زياد در خواب مي‌ديد همان بود شوق ديدار او را به حالت رويائي داشت آيا باز خواب مي‌بينم خلاصه امام او را به عقد فرزندش درمي‌آورد كه صاحب الزمان (ص) ما از همان مادر متولد مي‌شود و شيخ صدوق و علامه مجلسي مي‌نويسد. در موقع تولد امام زمان عطسه نمود اكثرا هم مورخين ذكر مي‌كنند كه ذكر خداوند و كلمه تشهد مي‌گفت و از خردسالي حركات شگفت آور از آن حضرت ديده مي‌شد از قبيل سلام كردن و خنديدن و راه رفتن و ذكر خدا كردن البته به حد رشد حركتي هنوز نرسيده راه مي‌رفت اين طرز رشد را البته شما مي‌دانيد پيغمبر كه ميان مردم استثنائي از لحاظ رشد مغزي و فكري دارد اگر اين را قبول داريد پس رشد سريع و غير عادي و زودرس را هم باور نمائيد.

فرقه‌هاي باطل و شش امامي‌ها

1- زيديه - كه پيرو ابوالحسن زيد علي هستند كه بر عليه اديان قيام كرد و حاكم عراق را كشت و خود او كشته شد هشام عبدالملك دستور داد او را از قبر درآورده بر دار زدند سپس وليد خليفه بعدي جسدش را آتش زد و خاكسترش را بر باد داد سال 121 هجري. 2- طرفداران ابومسلم - كه در سال 137 به دست سفاح خليفه كشته شد كه همان ابومسلم معروف خراساني است و طرفدارانش او را قائم مي‌گويند. 3- در سال 297 شخصي به نام ابومحمد عبدالله مهدي دعوت مهدويت كرد و در سال 344 فوت نمود و در افريقا پيشرفت كرد و طرفدارانش او را هم مهدي قائم مي‌گويند. 4- المقنع كه يك چشم نداشت و چون مقنعه يا (نقاب) داشت بدين اسم ناميده شد و از چاه ماه در مي‌آورد كه مي‌گويند جيوه بود كه يك حقه علمي مي‌زد و در طلسم و كيمياگري مهارت داشت ماه نخشب معروف كه گاهي شعرا در شعر مي‌آورند از كارهاي اوست و در سال 140 وزير و امير خراسان عبد الجبار شده بود و ادعاي  پيغمبري كرد سپس خود را در تنور انداخت و سوزانيد پيروانش معتقدند ظهور مي‌نمايد. 5- كيسانيه كه گفتيم طرفداران مختارند و محمد حنفيه را كه فرمان جنگ را به امضاء او گرفته بودند امام مي‌دانند در حالي كه اين فرزند حضرت علي عليه‌السلام به امامت نرسيده بود چون كيسان اسم پدر مختار بود اين فرقه را كيسانيه مي‌گويند. البته تواريخ صراحتا ننوشتند خودش ادعاي مهدويت كرد و پيروانش چنين گفتند. 6- در سودان و خرطوم مردي به نام مهدي سوداني ادعا كرد كه مهدي است چهار جانشين داشت در سال 1881 هجري. 7- خفشانيه - كه در شهر مشهد مقدس شخصي به نام سيد محمد مشهدي ادعا كرد كه زمان فرخ سير پادشاه هند بود كه او را با خود همدست كرد و كتابي به نام (قوزه مقدسه) نوشته شبيه كتاب بهائيان است. 8- در زمان (الجايتو) سلطان محمد خدا بنده معروف شخصي قيام كرد به نام موسي الكردي كه اهل كردستان بود و  به دست خدا بنده كشته شد. 9- در سال 955 شخصي به نام علائي كه صوفي بود و ارشاد مي‌كرد و بعدها سعي نمود كه ادعاي مهدويت كند. 10- در سال 1203 شخصي در مسجد الحرام ادعاي مهدويت كرد به نام بنگالي كه به دست حاكم مكه كشته شد. 11- در بخارا مردي به نام ابوالكرم واراني ادعاي مهدويت مي‌كرد كه به دست يكي از شاهان مغول كشته شود و شعبده بازي را مي‌دانست تا 60 هزار نفر طرفدار هم جمع كرده بود. 12- نرماني كه صوفي بود و در اناطولي ادعاي مهدويت نمود و در سال 637 در زمان سلطان سليمان قانوني معروف عثماني به دست كيخسرو و امير قونيه كشته شد. 13- باز در زمان سلطان سليمان قانوني شخص ديگري به نام با يزيد تركاني قيام كرد كتابي به نام قرآن به نظم تركي نوشت و ادعاي مهدويت كرد. 14- غلام احمد قادياني كه ادعاي مهدويت كرد و به مسيحيان مي‌گفت من مسيح هستم به مسلمانان هم مي‌گفت حضرت حجت هستم كه منتظرش هستيد. مرد اديبي بود كتابهائي هم نوشت و طرفدارانش به نام قادياني‌ها مي‌باشند هنوز تعدادي در هند و پاكستان هستند. 15- طاهريه كه پيروان ميرزا طاهر حكاك هستند كه در درب مسجد آيا صوفيه حكاكي و مهر كني داشته ادعا مي‌نمود كه از طرف تمام پيغمبران الهام شده‌ام و طرفداران زيادي پيدا كرد و نامه‌اي به پادشاه عثماني نوشت (عبدالحميد عزيزم) و نامه‌اي خطابيه به ناصرالدين شاه نوشت نور چشم عزيزم ناصرالدين ميرزا و ادعاي مهدويت كرد بعد از اين كه ادعاي پيغمبر و مبعوث شدن از طرف پيغمبران داشت. 16- دو نفر از طرفداران سيد كاظم رشتي و شيخ احمد احسائي به نامهاي مهدي قزويني و سيد محمد همداني ادعاي مهدويت كردند. 17- در كشمير در سال 305 شخصي به نام هاشم شاه دعوي كرد كتاب اسرار لاهوت را نوشته است. 18- در اصفهان در سال 890 شخصي به نام ميرزا بلخي ادعا كرد او از دانشمندان بلخ بود و كتابي در فضايل اهل بيت دارد. 19- شيخيه و بابيه و بهائيه كه مفصلا تاريخچه آنها را خواهيم نوشت شيخيه پايه گذار اين مسالك هست.

بهائيگري و بابيگري

به چند دليل بطلان آن را ثابت مي‌نمائيم. به طور كلي دين نيست زيرا تمام موازين و قوانين يك دين در او صدق نمي‌كند مذهب هم نيست مسلك است، مرام است (بعدا درباره عدم انطباق دين صحبت مي‌شود). 2- وسيله دست خارجي دست كه به موجب شرايط داخلي ايران آن زمان به وجود آمده است (در جاي خود داستان زندگي پرنس دالكوركي را خواهيم گفت). 3- آيات قرآن را يا به طور ناقص مي‌خوانند و ناقص عمل مي‌كنند و نيمه كاره مي‌نويسند يا تحريف مي‌نمايند. (كه در جاي [ صفحه 65] خود دليل و مدرك خواهيم آورد). در حالي كه ما ديني از شعبه دين اسلام نداريم كه قرآن را تفسير دهد يا كم و يا زياد كند. 4- اكثر احكام آنها مخالف با اصول فقهي است (بعدا ذكر خواهيم نمود). 5- مهدي قائم آنها اول ادعاي امامت بعد پيغمبري و خدائي نمود. 6- مهدي قائم آنها توبه كرد و پشيمان شد و عين توبه نامه در كتابخانه مجلس موجود است. 7- آنچه اديان ديگر پيش‌بيني مي‌كنند كه حضرت قائم خواهد آمد منطبق بر دين آنها نيست. 8- در اين دين فساد جزء مذهب زيرا چيزهائي كه دين اسلام حرام كرده آنها حلال نموده‌اند و قانون شرع را عوض كرده‌اند. 9- فرقه‌هاي بابيه و بهائيه هيچ گونه رسميتي در بلاد اسلام و هيچ يك از مراجع ديني جهان نداشته و ندارند توضيح اين كه بعد از ذكر فرقه‌هاي باطل در قرون و اعصار مختلف صاحبان مذاهب بزرگ ديدند ايمان محكمي در مسلمانان به خصوص شيعيان است از طرفي اتحاد و همبستگي كامل دارند سعي كردند رخنه در آن نمايند و تشتت در دين اسلام در اندازند لذا مبلغين مسيحي كه آن موقع تبليغات زياد مي‌كردند در لباس روحانيون ايران در آمدند كه هو از طرفي جاسوسي اجنبي را بنمايند و از طرف ديگر بتوانند رخنه‌اي در دين ما كنند و دين و ايمان محكم مسلمان زاده‌ها را تبديل به حالت سستي نمايند به صورت فرقه‌هاي شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيه درآمدند. در اواسط قرن نهم محمد مشعشع (سيد) در خوزستان ادعاي مهدويت نمود و مقالات به سبك قرآن نوشت و آيات قرآن را با نوشته‌هاي محمل خود مخلوط كرد.

فرقه شيخيه

بعد از جنگ جهاني اول هر كدام از كشورهاي دنيا ابتدا از فرانسه به كار دست اندازي به كشورهاي ديگر شده سپس انگليس  و بعد روس سعي كردند به وسيله رخنه در دين اينكار را بنمايند بخصوص كه خرافات مسيحي را كسي توجه نداشت كشيشان به لباس اديان ديگر به خصوص اسلام درآمدند. در زمان ناپلئون علاوه بر لشگركشي مي‌خواست به وسيله تبليغات مذهبي نيز دنيا را تحت استيلا بگيرد. در ابتداي قرن سيزده هجري در يزد، شخصي طلبه پيدا شد كه در مسجد مرتب عبارت و گوشه‌گيري، مي‌نمود مردم سعي مي‌كردند به دورش جمع شوند پس از به دست آوردن نفوذ نظر فتحعلي شاه را جلب نمود و خرافاتي پخش مي‌كرد شبيه خرافات مسيحي بود در كتابي به نام (شيخيگري و بابيگري) به طور مفصل شرح احوالش آمده است بعدها در انتهاي كتاب يا اواسط آن اسم اصلي اين آقايان كه دين مي‌تراشيدند و خود خارجي بودند نوشته خواهد شد كه به ريشه جاسوس به هر لباس در خواهد آمد و كلمه ركن رابع يا چهارم را ميان مردم شايع كرد كه هر كس هر عمل شنيعي نمايد و واجبات دين را هم ترك كند خداوند به همان معرفت ركن رابع او را قرين رحمت و بخشش خواهد نمود البته عقيده به گناه و غيره در فرقه‌هاي بعد از اسلام تا حدي هست و نه به اين شكل افراطي خلاصه تمام مجتهدان كشورهاي اسلامي تكفيرش كردند او ناگهان ناپديد شد اما نتيجه آثار و يادگارهاي بعد از او خرابكاري در دين ما رواج و شيوع بعضي پليدي‌ها و رها كردن كارها صالح و خوب است.

كشفيه

طرفداران سيد كاظم رشتي هستند كه نامش را سيد كاظم گذاشته و از اهل روس بود از اعتراف و اقرار آن خارجي به نام كيسار دالكوركي چنين معلوم گرديده است چون لهجه‌ي روسي شبيه گيلاني است لذا خود را رشتي ناميد چون به زبان آنها شبيه بوده است. اما آنطور كه مورخين مي‌نويسند اهالي گيلان او را نمي‌شناسند و در كربلا مرد و همان جا مدفون شد عقيده كشيش فوق خونريزي زياد در كرمان و شيراز و تبريز و همدان و اصفهان و مازندران ايجاد كرد از شاگردان سيد كاظم رشتي هر كدام ادعاي مهدويت نمودند بعد هم ادعاي خدائي

بابيه

اشاره

از پيروان سيد علي محمد باب است كه همان دالكورگي، مچ او را باز كرد پرونده او را روشن ساخته مذهب بابيگري را رايج نمود او در سال 1235 هجري قمري در شيراز ادعا كرد به مكتب شيخ احمد احساني در شيراز گرويده شده است. سپس ادعاي كرد من مفسر قرآنم (كتاب احسن القصص) را نوشت به 111 سوره كتابش را قسمت كرد و سوره يوسف را بالاي هر سوره خودش نوشت. تحت عنوان آيه‌هاي سوره يوسف آنچه چرنديات به نظرش مي‌رسد نوشت لذا اين حديث پيغمبر را كه از ابن‌عباس روايت شده اگر كاملا درست و بجا نقل و قول شده باشد در حق او جاريست كه فرمود «من قال في القرآن بغير علم فليتبوه مقعده من النار» يعني هر كس قرآن را بدون علم و از روي جهل تفسير نمايد براي تنبيه او خداوند نشيمن گاهش را مركز آتش مي‌كند - سپس توبه نامه‌اي نوشت به ناصر الدين شاه مي‌فرستد كه در مجلس موجود است بعد از آن توبه نامه ديوانه مي‌شود كه مختصرا خواهم نوشت اما توبه نامه عين آن در مجلس شوراي ملي است. اما آشفتگي روحي و فكري او در شهر بوشهر همه جا زبان زد خاص و عام گرديد و به وسيله دائي‌اش به كربلا فرستاده شد در كتاب شرح و تفسير سوره كوثر در آخر منكر خدائي و مهدويت خود مي‌گردد. 1- (به تحقيق كافر شدند كساني كه گفتند من گفته‌ام كه باب و نايب خاص حضرت حجت الله هستم). 2- خدايا تو شاهدي كه من ادعاي بابيت نكردم چون ناصرالدين شاه احساس كرد به دروغ متوسل شده در سال 1266 هجري در تبريز او را به دار آويخت.

توبه نامه باب

فداك روحي الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل خود رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيد و بحمدالله ثم حمد الله كه مثل آن حضرت را مشمول رحمت خود فرمود كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و توجه به مجرمان و ترحم به ياغيان فرمود. شهد الله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدي نيست كه خلاف رضاي خداوند عالم و اهل ولايت باشد اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است و قلبم موفق به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عندالله است و اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاي حق را نخواسته‌ام و اگر كلماتي كه خلاف رضاي او بوده و از قلم جاري شده غرضم عصيان نبود و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و اين بنده را نطق الهي نيست كه منوط به ادعائي باشد و استغفرالله ربي و اتوب اليه و بعض مناجات و كلمات كه از لسان جاري شده دليلش بر هيچ امري نيست مدعي نيات خاصه حضرت حجت الله (عليه‌السلام) را مخصوصا «ادعاي مبطل و اين بنده را چنين ادعائي نبوده و نه ادعائي ديگري مستدعي از الطاف حضرت شاهنشاهي و آن حضرت چنان است كه اين دعا را به الطاف و عنايات بساط داقت خود سرافرازم فرمائيد و السلام.