سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین0%

سلمان فارسی استاندار مداین نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده: احمد صادقی اردستانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26002
دانلود: 3539

سلمان فارسی استاندار مداین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 42 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26002 / دانلود: 3539
اندازه اندازه اندازه
سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده:
فارسی

 

سلمان فارسی اولین ایرانی سعادت‌ مندی بود که برای شناسایی خدای یکتا و فرار از ستم و بیدادگری بار سفر بست و پس از کاوش‌ های فراوان، سرانجام اسلام را پذیرفت و در زمرة صحابه بزرگ حضرت محمد (ص)، درآمد. پاکی و صداقت و فداکاری‌های خالصانه وی سبب شد تا از نزدیک‌ ترین یاران پیامبر شود، به طوری که دربارة او فرمود: «سلمان منّا اهل البیت». اثر حاضر، شرح حال این مرد بزرگ را براساس منابع معتبر، به تفصیل بررسی کرده است.

پى نوشتها:

۱. لغت نامه دهخدا، ص ۴۳، ص ۱۳۳۳.

۲. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۶۸، نفس الرحمن، ص ۱۷۹، مكاتيب الرسول، ص ۳۷۵.

۳. طبق روايت مشهور نام اول سلمان «روزبه » بوده است، بدين جهت تا آنجا كه وى به وسيله نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سلمان موسوم مى گردد، با همين نام از او سخن مى گوييم.

۴. حافظ شيرازى.

۵. عبدالرحيم خان.

۶. اين خبربطور خلاصه در ص ۵۷ طبقات ابن سعد، ج ۴، نفس الرحمن وبحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۶۲، است.

۷. خواجه عبدالله انصارى.

۸. نفس الرحمن، ص ۸۱.

۹. سعدى شيرازى.

۱۰. حافظ شيرازى.

۱۱. نفس الرحمن، ص ۴۲ و ۵۴.

۱۲. لغت نامه دهخدا، ج ۴۶، ص ۹۳.

۱۳. نفس الرحمن، ص ۸۶.

۱۴. رجوع شود به فرهنگ فارسى، دكتر محمد معين، اعلام، ج ۲، ص ۲۱۲۶; لغت نامه دهخدا، ج ۴۸، ص ۵۶۳; ناسخ التواريخ خلفا، ج ۲، ص ۲۸۰; سيره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۱۳; و نفس الرحمن، ص ۸۷.

۱۵. نفس الرحمن، ص ۸۷.

۱۶. لغت نامه دهخدا، ج ۳۵، ص ۳۵۸.

۱۷. پروين اعتصامى.

۱۸. رهى معيرى.

۱۹. لغت نامه دهخدا، ج ۴۹، ص ۴۸.

۲۰. حافظ شيرازى.

۲۱. قبا، از نام چاهى كه بدين نام موسوم بود، برگزيده شده، و آن سرزمين محل سكونت «بنى عمروبن عوف » بود، كه از مسير مكه تا مدينه دو ميل، يعنى چهار هزار متر، فاصله بود. سيره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۳۲.

۲۲. به يارانى كه در مدينه گرد رسول خدا جمع شده بودند، مردم مسلمان آنان را «انصار» و يهوديان آنها را «بنى قيله » مى گفتند، زيرا انصار از دو گروه «اوس » و «خزرج » تشكيل مى شدند، كه مادر آنان «قيله » نام داشت، و قيله، دختر «كاهل بن عذره بن سعد بن زيد ليث بن سودبن اسلم بن الحاف بن قضاعه » بود. سيره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۳۲.

۲۳. بعضى نوشته اند: در آن زمان صاحب روزبه زنى بوده و هنگامى كه روزبه از او يك ظرف خرمادرخواست نمود، زن شش طبق در اختيارش گذاشت. چنانكه احتمال داده مى شود، آن زن، زن صاحب او بوده است. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۸ و كمال الدين صدوق، ص ۲۲۲.

۲۴. سعدى شيرازى.

۲۵. در صفحه هاى قبل خوانديم كه راهب براى شناختن پيغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه نشانه براى روزبه خاطر نشان ساخته بود.

۲۶. مكاتبه در فقه اسلامى يك نوع معامله اى بوده، كه اسلام براى راحتى آزاد شدن بردگان مقرر مى داشت، بدين نحو كه بنده خود را به قيمت معينى از مولايش مى خريد، سپس كار مى كرد و آنگاه كه بهاى خود رامى پرداخت از قيد بندگى آزاد مى شد. اين نوع مكاتبه، مكاتبه مطلق مى باشد. نوع ديگر، مكاتبه شروط است به اين معنا كه بنده هر چه قسمتى از قيمت خود به مولا مى داد به همان نسبت از قيد رقيت و بردگى آزاد مى شد.

۲۷. اوقيه، حدود هفت مثقال و نيم طلا مى باشدلغت نامه دهخدا، ج ۸، ص ۵۰۰.

۲۸. سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۴۷; قاموس الرجال، ج ۴، ص ۴۲۹.

۲۹. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۸۵; رجال كشى، ص ۱۲.

۳۰. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۵.

۳۱. السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۲۵ - ۲۲۸.

۳۲. اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۳۳۰-۳۲۸ و نيز رجوع شود به قاموس الرجال، ج ۴، ص ۴۲۹; نفس الرحمن فى فضائل سلمان، ص ۶; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۶۵-۳۶۲.

۳۳. اسدالغابة، ج ۲، ص ۳۳۰; السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۳۴.

۳۴. الدرجات الرفيعة، ص ۱۱۹.

۳۵. تاريخ گزيده، ص ۲۳۰.

۳۶. نفس الرحمن، ص ۱۱۹ و ۹۷.

۳۷. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۶۵.

۳۸. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۶۵.

۳۹. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۹.

۴۰. مكاتيب الرسول، ص ۴۰۹.

۴۱. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷; امالى شيخ طوسى، ص ۸۳.

فصل دوم : شخصيت ماندگار

شخصيت ماندگار

تن آدمى شريف است، به جان آدميت

نه همين لباس زيباست، نشان آدميت

اگرآدمى به چشم است و زبان و گوش و بينى

چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

به حقيقت آدمى باش و گرنه مرغ باشد

كه همان سخن بگويد، به زبان آدميت

طيران مرغ ديدى، تو زپايبند شهوت

به درآى تا ببينى، طيران آدميت

اگر اين درنده خويى، ز طبيعتت بميرد

همه عمر زنده باشى، به روان آدميت(۱)

ابو عبدالله، سلمان خير، معروف به «سلمان فارسى » صحابى بزرگ و ممتازپيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمان وارسته و با عظمتى است، كه مقام والا و بلند او را همه مورخان مسلمان، اعم از شيعه و اهل سنت در كتابهاى خود، مورد تاييد و ستايش قرار داده اند.

در اين فصل، برخى از ويژگيهاى والاى او را، كه در عظمت و بلندى مقام وى نقش اساسى داشته، تحت عنوان «شخصيت ماندگار» مورد مطالعه قرار مى دهيم.

اما توجه به اين معنا هم لازم است كه، واژه «شخصيت » تا آن جا كه اطلاع داريم، عنوانى است، كه از حدود قرن نوزدهم ميلادى، آنگاه كه دانش روان شناسى و جامعه شناسى در قالب كلاسيك قرار گرفته، بيشتر براى خود «عنوان علمى » يافته، و عمومااز لحاظ روان شناسى و جامعه شناسى، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است(۲)

در عين حال، چون براى نمودار ساختن استعدادهاى ذاتى و اكتسابى افراد، درقالب ارزشهاى متعالى انسانى و جنبه كاربردى درخشش و عظمت معنوى، عنوان شخصيت به كار مى رود، و نيز هر دانشمندى از نقطه نظر خويش مى تواند، از «واژه شخصيت » مفهوم و برداشت متفاوتى داشته باشد، ما به مناسبترين تعريفى كه در «روان شناسى » براى اين عنوان صورت گرفته و جنبه عمومى آن را مى تواند عهده دارباشد، بسنده مى كنيم.

بنابراين، مى توان گفت: «شخصيت هر فرد، كل خصايص بدنى و ذهنى و عاطفى واجتماعى و اخلاقى - اعم از موروثى و اكتسابى - هستند، كه او را به طور آشكار ازديگران مشخص مى كند»(۳) .

به عبارت ديگر، مى توان گفت: شخصيت انسان، كه بر اساس استعدادهاى جسمى و روانى او استوار مى گردد، خصايصى را به وجود مى آورد، كه اين خصايص روابط انسان را با خويشتن، با خداى خويشتن و با ديگران، استحكام ممتاز و فوق العاده اى مى بخشد، كه با اين شرايط «سلمان فارسى » را بايد از شخصيتهاى ممتاز و ماندگارتاريخ درخشان اسلام دانست.

آرى، سلمان آن روزگار كه در ايران دوران نوجوانى خود را مى گذرانيد، به خويشتن يابى خود پرداخت، استعدادهاى ذاتى خود را مورد توجه قرار داد، خروش فطرى و درونى خود را به گوش جان شنيد، و براى پاسخ به اين خروش و دست يافتن به استعدادهاى ذاتى خود، كه تكامل انسانى را در پى مى داشت، سالهاى طولانى شهربه شهر و ديار به ديار، به حسب ظاهر از جامعه مجوسيت به عالم مسيحيت وسرانجام به آغوش جان نواز اسلام بار يافت.

ديدار يار غايب، دانى چه ذوق دارد؟

ابرى كه در بيابان، بر تشنه اى ببارد

اى بوى آشنايى؟ دانستم از كجايى

پيغام وصل جانان، پيوند روح دارد

بى حاصل است يارا، اوقات زندگانى

الا دمى كه يارى، با همدمى برآرد(۴)

درباره ايمان به خداوند و اطاعت «سلمان » از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم، مقام او به جايى رسيد كه آن حضرت فرموده است: ان الله تعالى امرنى بحب اربعة من اصحابى واخبرنى انه يحبهم، فقيل يا رسول الله من هم؟ قال: على و المقداد بن اسود الكندى و سلمان و ابوذر(۵)

خداوند متعال، به من دستور داده، چهار نفر را دوست بدارم و به من خبر داده، خود نيز آنان را دوست مى دارد، سؤال شد آنان چه كسانى هستند؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آنان على بن ابى طالبعليه‌السلام ، مقداد بن اسود كندى، سلمان فارسى و ابوذر غفارى هستند.

همچنين از لحاظ ارتباط معنوى و آرمانى سلمان با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كار او به جايى رسيده بود، كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام صادقعليه‌السلام درباره وى فرموده اند: سلمان منااهل البيتعليه‌السلام (۶) و او را عضو و جزء خاندان خود شمرده اند.

در مورد جنبه سوم شخصيتى سلمان، كه بعد «ديگر خواهى » و به فكر ديگران بودن و براى رفع نيازمندى و گرفتارى آنان اقدام نمودن مى باشد، وقتى علت تعظيم وتجليل امام صادقعليه‌السلام را نسبت به سلمان مى شنوند، آن حضرت توضيح مى دهد: سلمان سه خصلت مهم داشت:

۱- او خواسته ها و رضايت اميرالمؤمنينعليه‌السلام را بر هواى نفس و خواسته هاى خودمقدم مى داشت.

۲- سلمان، تهيدستان و نيازمندان را دوستان مى داشت، و آنان را بر اهل ثروت وافراد نفوذدار و قبيله دار مقدم مى داشت.

۳- سلمان، به علم و دانشمندان، محبت و عشق مى ورزيد(۷) .

شخصيت، در روان شناسى

اكنون براى اينكه، مطالب سه گانه بالا توانسته باشد، ابعاد كلى شخصيتى «سلمان فارسى » را نمودار ساخته باشد، مناسب خواهد بود، مهم ترين و عمده ترين خصلتهايى را كه در «روان شناسى » براى تشخيص يك شخصيت كامل معرفى شده، مورد مطالعه قرار دهيم:

۱- آگاهى به هويت شخصى، يا شناسايى خود.

۲- كوشش و فعاليت مؤثر، در راه تكامل.

۳- خويشتن دارى، در برابر سختى ها و ناملايمات لغزنده.

۴- برش در كار و نيرومندى براى پيشبرد كار.

۵- علاقه به آميزش و ارتباط سالم با ديگران.

۶- ثبات و تعادل عاطفى و منطقى.

۷- واقع بينى و پرهيز از مظاهر اغفال كننده.

۸- گشاده رويى و مهربانى با ديگران.

۹- رعايت نظافت و بهداشت خود و محيط زيست.

۱۰- داشتن نظم منطقى در فكر و عمل.

۱۱- آمادگى براى تعاون و روح تشويق و همكارى.

۱۲- آمادگى براى قبول نصيحت و تذكرهاى اصلاحى از ديگران.

۱۳- روحيه سالم و تقاضاى پوزش از اشتباه و جبران آن.

۱۴- خودپذيرى و كمال جنسى مردها، در قالب مردانگى.

۱۵- خودپذيرى و كمال جنسى زنها، در قالب هويت زن بودن(۸) .

بارى، مجموعه خصلتهايى را، كه گاهى عمده و گاهى مجموعه آن مى تواند يك شخصيت بارز را به وجود آورد و در سطح عام شكل ببخشد، در مراحل سه گانه اى كه در بالا براى «سلمان » بيان كرديم، اصول ويژگى هايى را كه از نظر روان شناسى بيان گرديد، در بر داشته، و اكنون براى اينكه آن مراحل تبيين و تكميل گردد، در اين فصل، جهات شخصيتى پايدار زير را نيز مورد مطالعه قرار مى دهيم:

۱- ايمان استوار و بلند

داستان ايمان آوردن اين ايرانى پارسا و عمر طولانى را، در فصل اول اين كتاب بيان كرديم و اضافه نموديم، اين مرد بزرگ، در طول حدود دويست سالى كه درجست وجوى آيين حق بود، اگر چه در روزگار «مجوسيت » و «مسيحيت » مى زيست و به معبد و كليسا هم مى رفت، اما در باطن مؤمن و موحد بود و طبق بيان امام صادقعليه‌السلام : هرگز وجود خويشتن را به شرك و غير خداپرستى نيالود، بلكه آيين توحيدى ابراهيم خليلعليه‌السلام را داشت(۹) و چون بسيارى از مؤمنان و موحدان عالم، درباطن مؤمن و خداپرست بود، و بعد هم به مقام بلندى از ايمان ست يافت.

«عبدالعزيز قراطيسى » مى گويد: امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: ايمان همچون نردبانى داراى ده پله و مرحله است، كه مى بايست مرحله به مرحله از آن بالا رفت. بنابراين، كسى كه در مرحله دوم قرار گرفته، نسبت به كسى كه در مرحله اول است نبايد بگويد: تو هيچ ايمان ندارى، همين طور كسى كه در پله بالاتر تا دهم قرار دارد، نبايد پايين تر از خود را بى ايمان شمارد، تا اينكه به پله دهم برسد.

بنابراين، كسى را كه در مرحله پايين تر از ايمان نسبت به تو مى باشد، ساقط وخورد مكن، زيرا كسى هم كه در مرحله بالاترى از ايمان نسبت به تو قراردارد، تو راخورد و ساقط مى كند. پس اگر كسى در مرحله پايين ترى از ايمان قرار دارد، باملايمت به بالا و مرحله خود بكشانيد، و چيزى را كه توانايى آن را ندارد، به اوتحميل نگردانيد، كه موجب شكست و ناتوايى او را فراهم آوريد، زيرا هر كسى مؤمنى را خورد و شكسته گرداند، لازم خواهد بود براى اصلاح و جبران شكست اواقدام نمايد(۱۰) .

آرى، مقداد، در پله هشتم، «ابوذر» در پله نهم و «سلمان فارسى » در پله دهم ايمان قرار دارند(۱۱) .

اما بايد توجه داشته باشيم، دست يافتن به چنين قله بلندى از ايمان، براى سلمان ارزان تمام نشده، براى آن رنجها كشيده، تلخى ها ديده، و شايد با توجه به اينگونه رنجها و تلاشها و نيز اينگونه بلندى ها و عظمت ها باشد، كه رسول گرامى اسلام بااشاره به سلمان فرموده است: لو كان الايمان (دين) عند الثريا، لتناوله رجال من فارس(۱۲) .

اگر ايمان يا دين در «پروين » يعنى مجموعه ستارگان كوچكى كه در آسمان ديده مى شود، قرار داشته باشد، مردانى از فارس بدان دست خواهند يافت.

بارى، نتيجه كارسازى و كاربردى چنين ايمانى، غير از اينكه در دنيا صدها اثرمثبت مادى و معنوى مى باشد، در آخرت نيز چنين ايمانى براى شخص مؤمن، مقام ومنزلت بس رفيعى در پى خواهد داشت.

«ابن عباس » مى گويد: سلمان فارسى را كه رحمت خداوند بر او باد، در عالم خواب ديدم، گفتم: تو سلمان هستى؟ گفت: بلى من سلمان هستم.

گفتم: مگر تو خدمتگزار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبودى؟

گفت: آرى، من خدمتگزار آن حضرت بودم. البته من سلمان را در حالى در عالم خواب ديدم كه، تاجى از ياقوت به سر و لباسهاى زيبا و پر قيمتى به تن داشت، و سؤالهاى من براى اين بود، كه خدمتگزارى را با چنان مقام و منزلتى مشاهده مى كردم.

سپس گفتم: سلمان! اين مقام و منزلت را خداوند متعال به تو عطا فرموده است، اينطور نيست؟ سلمان جواب مثبت داد.

بعد پرسيدم: در بهشت پس از ايمان به خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه چيزى را بالاتريافتى؟

سلمان پاسخ داد: ليس فى الجنة بعد الايمان بالله و رسوله شى ء هو افضل من حب على بن ابى طالبعليه‌السلام و الاقتداء به..(۱۳) .

در بهشت، پس از ايمان به خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چيزى برتر از حب على بن ابى طالبعليه‌السلام و پيروى از او وجود ندارد.

۲- سلمان «منا»

عنوان مهم ديگرى كه، مى تواند عظمت معنوى و كيان شخصيتى سلمان را بيان دارد، اعتراف بسيار عميق و پرمعنايى است، كه پيامبر اسلام و امامان معصومعليه‌السلام بارهاآن را درباره اين پارسى ممتاز و برگزيده، اعلام داشته اند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در موارد فراوان و به مناسبتهاى مختلف فرموده است: سلمان منا اهل البيت(۱۴) و سلمان منى(۱۵) .

سلمان از خاندان ما اهل بيتعليه‌السلام است، سلمان از من است.

براى اين كه عظمت و مفهوم بلند اين بيان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به سلمان بيشترروشن شود، دو توضيح زير را مورد توجه قرار مى دهيم:

الف: علىعليه‌السلام و...

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط عنوان «از من است » را، به چند نفر از عزيزان معصوم و محبوب و نزديكان خاص خويش داده است:

۱- درباره امام علىعليه‌السلام فرموده: على منى و انا من على..(۱۶) .

علىعليه‌السلام از من است، و من هم از علىعليه‌السلام مى باشم.

۲- درباره حضرت فاطمهعليها‌السلام فرموده: ان فاطمة منى، يا، فاطمة بضعة منى(۱۷)

فاطمهعليها‌السلام از من است، يا، فاطمهعليها‌السلام پاره تن من است.

۳- درمورد حضرت امام حسين، سيد الشهداعليه‌السلام نيز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: حسين منى و انا من حسين..(۱۸) .

۴- درباره سلمان هم، بيشتر با تعبير «منا» و گاهى هم با تعبير «منى » او را از خاندان خويش، يا عضوى از اعضاى خود معرفى كرده و بدينگونه او را ستوده است.

اكنون ملاحظه كنيد، سلمان فارسى ايرانى، در سايه ايمان و تقوى و فضايل اخلاقى، به عنوان صحابى ممتاز پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داراى چه مقام بلندى گرديده، كه تعبيرى را كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره امام علىعليه‌السلام ، حضرت فاطمهعليها‌السلام و حضرت سيد الشهداعليه‌السلام به كاربرده، همان تعبير را درباره سلمان هم به كار برده و مقام بلند او رامورد تمجيد و ستايش قرار داده است.

ب: چگونگى از اهل بيتعليه‌السلام

اما سلمان، چگونه از اهل بيتعليه‌السلام شمرده شده است؟ اين موضوع تا حدى تعجب آميز است، كه يك ايرانى در جامعه آن روز و در ميان آن همه ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين رتبه بلند دست يابد، و اتفاقا در همان صدر اسلام هم كه امامان معصومعليه‌السلام با ياد خيراز سلمان، اين بيان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درباره او تكرار مى كردند، مورد سؤال وپرس وجو قرار مى گرفتند.

«فضل بن عيسى هاشمى » مى گويد: با پدرم به حضور امام جعفر صادقعليه‌السلام واردشديم، پدرم خطاب به امام گفت: آيا سلمان منا اهل البيتعليه‌السلام سخن رسول خداست؟

امام صادقعليه‌السلام پاسخ داد: آرى.

پدرم گفت: منظور اين است، كه سلمان از فرزندان «عبدالمطلب » است؟!

امام صادقعليه‌السلام فرمود: سلمان منا اهل البيتعليه‌السلام .

پدرم گفت: يعنى، سلمان از فرزندان  «ابوطالب » است؟!

امام صادقعليه‌السلام باز فرمود: منا اهل البيتعليه‌السلام .

پدرم ادامه داد: من معناى اين سخن را نمى فهمم!

آنگاه امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى عيسى! اين را بدان، كه سلمان از اهل بيت ماست، بعد با دست به سينه خود اشاره كرد (و در حالى كه مى خواست بفهماند، ايمان وارزشهاى انسانى و نيز تفكر و تعقل در سينه قرار دارد) ادامه داد: اينطور كه تو فكرمى كنى نيست، بلكه توجه داشته باش، كه خداوند طينت و سرشت ما را از «عليين » وعناصر برتر بهشتى آفريده، و خلقت شيعيان ما را از عناصر مرحله بعد از آن قرار داده است. بنابراين، شيعيان هم از ما هستند، و بالاخره اين را بدان، كه سلمان از «لقمان حكيم » مقام بلندترى را دارد(۱۹) .

توضيح «ابن عربى »

براى تبيين بيشتر سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه «سلمان از خاندان ماست » توضيح عارف و فيلسوف بزرگ اسلامى، ابوعبدالله، محمد بن على بن محمد حاتمى مكى، مشهور به «محيى الدين بن عربى » متوفاى ۶۳۸ هجرى و مدفون در «شام » از لحاظمنطقى و استدلالى، توضيح مناسب و دلپذيرى مى باشد.

وى مى نويسد: «چون محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده مخلص و خالص خداوند بود، خداوندمتعال آن حضرت و اهل بيتعليه‌السلام او را از هرگونه پليدى و آلودگى مصون داشت، وفرمود: فقط خداوند اراده كرده است، هرگونه پليدى و آلايشى را از شما اهل بيت برطرف گرداند و شما را پاك و پاكيزه نمايد(۲۰) .

بنابراين، از نظر قرآن كريم، اهل بيت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاك و پاكيزه مى باشند، و كسى نمى تواند به آنان اضافه و همراه گردد، مگر اين كه پاك و وارسته باشد، زيرا كسى كه به آنان اضافه مى شود، با «مضاف اليه » بايد شباهت و سنخيت داشته باشد، و آنان هم كسى را به خود اضافه نمى كنند، جز اينكه به طهارت و قداست او اذعان داشته باشند.

بنابراين، بيان «سلمان منا اهل البيت » از سوى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، گواهى و شهادت آن حضرت، بر پاكى و طهارت سلمان خواهد بود، چنانكه خداوند هم بر پاكى و طهارت خود اهل بيتعليه‌السلام شهادت داده است، و چون جز عنصر پاكى به آن پاكان اضافه نمى گردد و اهل بيتعليه‌السلام در مورد قداست و طهارت، مشمول عنايت خداوند هستند، كسى هم كه به آنان اضافه شده، قهرا به مجرد اضافه شدن مشمول عنايت خداوندواقع مى شود.

اكنون نظر شما درباره اهل بيتعليه‌السلام چيست؟ آنان پاكيزه شدگان هستند، بلكه آنان عين طهارت و پاكى مى باشند.

بنابراين، اهل بيتعليه‌السلام به اعتراف صريح قرآن «پاكيزگان » هستند، و سلمان هم بدون شك به آنان ملحق شده است. و ما اميدواريم چنين موهبت خداوندى، كه نصيب علىعليه‌السلام و سلمان شده، نصيب فرزندان و پيروان آنان نيز بگردد، چنانكه نصيب حسنعليه‌السلام و حسينعليه‌السلام و دوستداران و پيروان اهل بيت (عليه‌السلام نيز گرديده است، زيرا رحمت الهى وسيع و گسترده مى باشد...

به هر حال، سلمان در ميان اهل ايمان، داناترين افراد به احكام الهى بوده، وظايف وحقوق بندگان خداوند را خوب مى شناخته، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم با اشاره به سلمان فرموده است: اگر ايمان در «ثريا» قرار داشته باشد، مردانى از فارس، بدان دست خواهند يافت.(۲۱) و سلمان را تا سرحد عصمت معرفى كرده است.

شان بيان

همانطور كه در بالا اشاره كرديم، سخن بسيار ارزشمند: سلمان منا اهل البيتعليه‌السلام . بارها از زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ساير معصومينعليه‌السلام بيان شده است، اما شان بيان ومناسبت اين سخن عميق و جاودانه چيست؟

بايد گفت: براى اين سخن مناسبتهاى مختلفى روايت شده، كه در جاهاى مختلف آن را بررسى خواهيم كرد، كه يك مورد آن با توجه به مبارزه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با روح نژادپرستانه برخى از افراد و در نتيجه پرورش روح اسلامى، بدين قرار است:

در تاريخ و حديث مى خوانيم: يك روز «سلمان » به مجلسى وارد شد، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن حضور داشت، افراد حاضر در آنجا، سلمان را به خاطر كهنسالى وپيوند او با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتعليه‌السلام ، احترام كردند، او را جلو انداختند و درصدر مجلس نشاندند.

در آن حال «عمر» وارد مجلس گرديد و با مشاهده سلمان در صدر مجلس، ناراحت شد و گفت: اين مرد غير عرب كيست، كه در ميان ما اعراب، در بالاى مجلس نشسته است؟!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با شنيدن اين ادعاى مغرورانه و قوميت گرايانه نگران شد و بالاى منبر قرار گرفت و اين گونه به ايراد خطابه كوتاهى پرداخت: اين را بدانيد كه مردم اززمان حضرت آدمعليه‌السلام تاكنون، مانند دندانه هاى شانه برابر و مساوى هستند، هيچ عربى بر غير عربى و هيچ سرخ پوستى بر سياه پوستى، برترى و فضيلتى نخواهدداشت، مگر اين كه كسى داراى تقوى و پرهيزگارى و روح خدابينى بيشتر باشد. سلمان هم (در مورد فضايل انسانى) دريايى است كه پايان ندارد و گنج وسيعى است كه تمام نمى شود.

سلمان، از خاندان اهل بيتعليه‌السلام من است، از جويبار حكمت سيراب گشته و به اوبرهان و معارف عقلى عطا شده است(۲۲) .

خلاصه، سلمان فارسى داراى ابعاد مختلف شخصيتى مى باشد، كه در اين فصل دوپايه اساسى آن را، كه ايمان استوار به خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نيز پيوند محكم وعضويت با اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، تا حدى مورد بررسى قرار داديم و ابعاد ديگرعظمت و شخصيت او را، در ساير مراحل اين كتاب، به خصوص «روح ديگر دوستى او را» در فصل «استاندار مداين » مورد مطالعه قرار خواهيم داد.

ايمان و تقوى

شيخ صدوق هم، وقتى از ايمان و پاكى و عظمت سلمان ياد مى كند، مى گويد: سلمان هيچگاه دربرابر آتش كرنش نكرد، او از اول دربرابر خداوند متعال سجده مى كرد و نماز او به سوى قبله شرقى صورت مى گرفت، زيرا سلمان وصى عيسى بن مريمعليه‌السلام بود تا احكام الهى را به نسلهاى بعدى منتقل كند...(۲۳) و چنين كسى، بايد داراى چنين شخصيت و مقام بلند و ماندگارى باشد.

اكنون در اواخر اين فصل، مناسب خواهد بود، درباره شرط لازم يك «شخصيت اصيل » با شاعر پارسى سرا، همنوا شويم، كه سروده است:

اى كه مغرورى به دانش، دانشت را بيشتر كن

تا بدانى هيچ ارزش، علم بى ايمان ندارد

كاخ دانش، گر همه از سنگ و از فولاد سازى

زد و ريزد، گر از ايمان پى و بنيان ندارد

گرچه درعلم است دريا مردبى دين روز بحران

کشتى نوح است، ليكن طاقت طوفان ندارد

بشكند بازوى تقوى، مشت پولادين بى دين

دين گرچه مرد متقى سر پنجه طغيان ندارد(۲۴)

ابو فراس، حارث بن سعيد همدانى، دانشمند بزرگ و شاعر اديب و توانا و شجاع اهل بيت و مقتول به سال ۳۵۷ هجرى(۲۵) در عظمت پيوند «سلمان » با خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سروده است:

هيهات لا قربت قربى و لا رحم

يوما اذا افضت الاخلاق و الشيم

كانت مودة سلمان، له نسبا

و لم يكن بين نوح و ابنه نسبا(۲۶)

افسوس، كه نزديكى و قوم و خويشى سودى نخواهد داشت، آن روزى كه وضعيت اخلاق و خصلتهاى درونى افراد آشكار گردد.

مودت «سلمان » نسبت به خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى او نسبت و قوم و خويشى محسوب مى شود، اما پيوند قوم و خويشى «نوح » با فرزند او، قطع مى گردد و سودى نمى بخشد!

شاعر ديگرى با عنوان «صاحب » و شايد هم علىعليه‌السلام مى سرايد:

لعمرك ما الانسان، الا بدينه فلا تترك التقوى اتكا لا على النسب

لقد رفع الاسلام، سلمان فارسى و قد وضع الشرك، الشريف، ابا لهب(۲۷)

سوگند به جان تو، انسان جز بر اساس ديندارى ارزيابى نمى شود. بنابراين، بااعتماد به حسب و نسب، تقوى پيشگى را، رها مكن.

به راستى، اسلام سلمان فارسى را، عزت و عظمت بخشيد، اما شرك و الحاد، ابولهب (عموى پيامبر) را كه عزت و شخصيت ظاهرى داشت، به نكبت وخوارى كشانيد.

شاعر پارسى زبان ديگرى، مقام علمى و ارتباط عظمت آفرين سلمان را با خاندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اينطور به شعر آورده است:

ز سلمان كه بودى سرراستان

كه دانش به او بود، همداستان

نه بنشست بر تخت دانشورى

نه دانشورى، همچو او سرورى

نديده دو بيننده روزگار

چو او دانش آموز، آن روزگار

به گنج نهانى، زبانش كليد

ز سيماش، راز نهانى پديد

به دانشورى، همچو او كس نبود

پيمبر، مر او را به دانش ستود

چنين گفت: كز اهل بيت من است

چه ايشان به من يكدل ويك تن است(۲۸)

پى نوشتها:

۱. سعدى، كليات، طيبات، ص ۳۸۸.

۲. رجوع شود به كتابهاى: اخلاق و شخصيت، جان ديوئى، ترجمه مشفق همدانى، رشد شخصيت، هلن شاختر، ترجمه محمد حجازى.

۳. روان شناسى رشد، على اكبر شعارى نژاد، چاپ دهم، ص ۶۰۰.

۴. سعدى، كليات، ص ۴۲۵.

۵. نفس الرحمن...، ص ۱۷۳; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۴; الاستيعاب، ج ۲، ص ۵۶.

۶. كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۹۰; السيرة النبوية، ج ۱، ص ۷۲; نفس الرحمن...، ص ۱۲۴.

۷. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷; نفس الرحمن...، ص ۱۷۲.

۸. آن سوى چهره ها، ص ۲۰، با اندكى تغيير و توضيح.

۹. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷.

۱۰. اصول كافى، ج ۲، ص ۴۵.

۱۱. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۱; نفس الرحمن، ص ۲۲۰.

۱۲. كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۹۰; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۹۱.

۱۳. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۱.

۱۴. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۶ و ۳۳۰ و ۳۳۱; اسدالغابه، ج ۲، ص ۳۳۱; كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۹۰; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۳۶.

۱۵. الاختصاص، ص ۲۱۶.

۱۶. تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۱۷; فضائل الخمسه، ج ۱، ص ۳۴۲.

۱۷. صحيح مسلم، ج ۵; خصايص نسائى، ص ۳۵; الغدير، ج ۲، ص ۲۱; فضائل الخمسة، ج ۳، ص ۱۵۱.

۱۸. اسدالغابة، ج ۲، ص ۱۹.

۱۹. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۳۱; بصائر الدرجات، ص ۶.

۲۰. سوره احزاب، آيه ۳۳.

۲۱. نفس الرحمن، ص ۱۳۸; سلمان الفارسى، ص ۵۸; الدرجات الرفيعة، ص ۲۰۸.

۲۲. الاختصاص، ص ۳۳۷; نفس الرحمن، ص ۱۲۸; مستدرك الوسايل، ج ۲، ص ۳۴۰; كنزالعمال، ج ۳، ص ۶۹۹.

۲۳. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۹; اكمال الدين، ج ۱، ص ۹۹.

۲۴. گفتار فلسفى، جوان، ج ۱، ص ۳۵۹.

۲۵. هدية الاحباب، ص ۴۱.

۲۶. الغدير، ج ۱۰، ص ۲۴۰; نفس الرحمن، ص ۱۵۱.

۲۷. سلمان فارسى، ص ۸۹.

۲۸. نفس الرحمن، ص ۱۵۱.