رشید هجری و عبدالله بن زیاد قنواء دختر رشید
( از اصحاب خاص امیرالمؤ منین علیه السلام ) میگوید : از پدرم شنیدم که میگفت فرمود مرا امیرالمؤ منین که ای رشید چگونه صبر و تحمل خواهی کرد آن موقعی که بفرستد از پی تو پسر زن زانیه ای که از بنی امیه است ، و تو را دستگیر کرده و دستها و پاهای و زبان تو را قطع کند !
عرض کردم یا امیرالمؤ منین ! آیا برگشت و نتیجه این جریان بسوی بهشت و رحمت خواهد بود ؟
فرمود : آری تو با من هستی در دنیا و هم در آخرت !
قنواء میگوید : سوگند بخداوند که روزهای زیادی نگذشته بود که دیدم آدم عبیدالله بن زیاد از پی پدرم آمد !
پدرم بحضور ابن زیاد رفت !
ابن زیاد او را دعوت و ملزم کرد به برائت جستن از امیرالمؤ منین علی بن ابیطالب علیه السلام !
پدرم حاضر نشد که : از آنحضرت تبرّی جوید !
ابن زیاد گفت : آیا تو را خبر نداده است که چگونه میمیری ؟
پدرم گفت : خلیل من امیرالمؤ منین فرموده است که تو مرا ملزم میکنی به برائت از او، و من نخواهم پذیرفت ، و تو دستها و پاهای و زبان مرا قطع خواهی کرد !
ابن زیاد گفت : قسم بخدا که من دروغ او را آشکار خواهم کرد، سپس امر کرد که تنها دستها و پاهای او را قطع کنند !
و من دستها و پاهای بریده او را برداشته و پدرم را حمل کردند و از دارالاماره بیرون آمدیم ، و مردم اطراف او را میگرفتند !
از پدرم پرسیدم : آیا از قطع دست و پاهایت در زحمت شدید هستی ؟
گفت : نه ، اندک احساس زحمت میکنم !
پس جمعیت بسیاری در اطراف پدرم جمع شدند، پدرم گفت : دوات و قلم بیاورید تا از حوادث آینده و اموریکه تا روز قیامت واقع خواهد شد شماها را خبر بدهم !
ابن زیاد را از این جریان آگاهی دادند، و کسی فرستاد تا زبان او را نیز قطع کردند، و در همان شب برحمت ایزدی پیوست !
نتیجه :
آری اگر کسی ایمان محکم و حقیقی پیدا کرد : در راه وصول بهدف و مقصود و برای بدست آوردن مطلوب خود، از هیچ گونه موانع و سختیها و ناراحتیها و ابتلاءات سخت اندیشه نخواهد کرد !
در بیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کآنکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد
شخص مؤ من همیشه صابر و متحمل است ، خداوند متعال می فرماید ( و بشرالصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا اللّه و انا الیه راجعون اشخاص صابر کسانی هستند که چون ابتلاء و پیش آمد ناگوار و حادثه ناملائمی آنانرا رسید با نهایت صبر و حوصله در مقابل آن سختیها و ناراحتیها صبر و استقامت ورزیده ، و متوجه و معتقد هستند که پروردگار مهربان آگاه و بصیر است و حوادث هر چه باشد چون بادهای مخالف سپری خواهد شد، و می گویند : ما بندگان خدا و برای خدا هستیم و برگشت ما بسوی او است !
گفتگوی احنف بن قیس با معاویه
احنف بن قیس و جاریة بن قدامه و حباب بن یزید بسوی شام حرکت کرده و بحضور معاویه رسیدند، معاویه خطاب باحنف کرده گفت : تو بودی که درباره قتل امیرالمؤ منین کوشش و فعالیت می کردی ! و برای مغلوب و مقهور شدن ام المؤ منین عایشه جدیت می نمودی ! و در جنگ صفین آب برای علی علیه السّلام حمل می کردی !
احنف گفت : قسمتی از این مطالب صحیح است و من اعتراف بآنها می کنم ، ولی قسمتی دیگر درست نیست و من آنرا انکار می کنم !
اما عثمان بن عفان : شما طائفه قریش در مدینه او را محاصره کردید، و جای ما از شهر مدینه فاصله بسیاری داشت ! و مهاجرین و انصار همه در خلاف و عزل او اتفاق نمودند، بعضی او را ترک کردند و برخی دیگر با او محاربه کرده و کشتند، و این امر ارتباطی با ما نداشت !
و اما عایشه : آری ، من در حال اختیار و آزادی فکر و وسعت عمل ، با حرکات و اقدامات او مخالف بودم ، زیرا نیافتم در آیات قرآن مجید مگر آنچه را که دلالت می کرد بر لزوم و وجوب خانه نشینی او، خداوند می فرماید و قرن فی بیوتهن در خانه های خود برقرار باشند !
و اما آب برداشتن من در روز صفین : من هنگامی باین عمل اقدام کردم که تو آب را بروی ما بسته و نزدیک بود که از شدت تشنگی همه هلاک گردیم !
در اینجا معاویه از جای خود برخاست ، و مردم متفرق شدند !
سپس معاویه دستور داد که : احنف را پنجاه هزار درهم بدهند، و همچنین برای رفقای او عطایائی دادند !
و چون احنف عازم مراجعت شد، با معاویه وداع کرد !
معاویه پرسید : چه حاجتی داری ؟
احنف گفت : عطایا و بخششهای خود را از مردم قطع مکن ، و حقوق مستمری آنانرا ادامه بده ! تا اگر موقعی از آنان یاری و کمک بخواهی از جان و دل دعوت تو را اجابت کرده ، و با نهایت قوت در طاعت تو استقامت نمایند !
نتیجه :
دین مقدس اسلام احترام بیشتری برای زن قائل شده ، و زنرا در همان محل و موقعی که در طبیعت جای دارد و برای آن آفریده شده است برقرار کرده است !
زن یکی از دو رکن بزرگ اجتماع است ، و قسمت داخلی ( تنظیم خانه و تربیت اولاد ) جامعه تنها در اثر مساعی و فعالیت او اداره می شود !
اگر مردی از کسب و کار و فعالیت خارجی خود دست کشیده ، و اوقات خود را در داخل خانه برای تنظیم خانه و تربیت اولاد صرف کند : البته مورد ملامت و اعتراض همه واقع خواهد شد ! همینطور است اگر زنی از وظیفه طبیعی خود دست کشیده و بخواهد پهلو بپهلوی مردها در امور خارجی مداخله کند !
زن اگر برخلاف وظیفه طبیعی و وجدانی خود، و برخلاف عفت و عصمت و حیاء، چون مشغول خود آرائی و خود نمائی و جلب توجه دیگران و یا کسب و تجارت و فعالیتهای خارجی شود : نه تنها لطمه بزندگی و سعادت خود وارد کرده است ، بلکه موجبات اختلال نظم جامعه و فساد اخلاق افراد و بهم خوردن و از بین رفتن اداره داخلی را فراهم آورده است ! سعدی می گوید :
چو زن راه بازار گیرد بزن و گرنه تو در خانه بنشین چو زن
متاءسفانه زنهای امروز ما روی نادانی و غفلت ، فریب و مکر سخنهای پوچ و غلط یکمشت مردم شهوت پرست از خدا بیخبر را خورده ، و خود را از مقام شامخ و از مرتبه بزرگی که پروردگار متعال فطرتا و وجدانا و شرعا و عقلا برای آنها قرار داده است ، بیرون آورده و گذشته از اینکه در آخرت مقهور و معذب و در آتش خواهند بود : در دنیا نیز سلب آرامش و خوشی و سعادت را از خود کرده ، و از زندگی حقیقی و خوشبختی باطنی محروم خواهند بود !
شبکه ماهی و نجات بچه
در کتاب علماء معاصرین ( ص 400 ) در ضمن شرح حال عالم محقق آقا شیخ حسین آقا شنب غازانی تبریزی ( از علماء جامع و محقق و محترم تبریز بوده و با این حقیر دوستی و خصوصیت زیادی داشت و در سه سال قبل در تبریز
برحمت ایزدی پیوست ) از نوشته خود ایشان نقل می کند :
در ایام تحصیل در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه بجهت تغییر آب و هوا بکوفه می رفتم ، یکروز در کنار فرات مشغول گردش بودم ، ماهی صید کنندگان شبکه می انداختند، ناگاه عرب موقّری آمد چند فلسی در آورده بصیاد گفت : هاک علی بختی این پول را بگیر و بقصد من شبکه بینداز !
صیاد شبکه انداخت و گفت بسیار سنگین است !
و شبکه را کشیده و از آب در آورد، دیدیم یک پسر هشت و نه ساله ای توی شبکه است !
عرب نامبرده بی اختیار صدا زد : های ابنی های این پسر من است !
پسر را وارونه نمودند، آبهای شکمش بیرون ریخت ، و بفضل الهی نجات یافت !
نتیجه :
گر نگهدار من آنست که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
آری اگر خدا خواست کسیرا حفظ کند : آب فرات نتواند کاری صورت بدهد ! و چون اجل و قضاء الهی در رسد : طبیبان حاذق بیچاره گردند !
چون قضاء آید طبیب ابله شود آن دوا در نفع خود گمره شود
از قضا سر که ! نگبین صفراء فزود روغن بادام خشگی می نمود
عجیب است که : خود مرحوم آقای شنب غازانی که مریض شده و محتاج بعمل بودند چند ماه قبل از فوت بشیر از مسافرت کردند تا در مریض خانه شیر از معالجه شوند !
و پس از هفت و هشت روز مراجعت کردند، و در منزل حاجی حسین آقا سروش که مرد فهمیده ای است وارد شدند
حقیر بعیادت ایشان رفتم ، و از جریان مسافرت و مریضخانه پرسیدم ؟ دیدم از وضع مریضخانه بسیار ناراضی و ناراحت است ، مخصوصا از جهات دینی و از لحاظ بی عفتی خدمتگذاران مریضخانه ، و اظهار کردند که : چون بسیار ناراحت و متاءثر بودم ، برای بیرون آمدن و عمل نکردن استخاره بقرآن مجید کردم آیه ! ! ! آمد و من روی این آیه مراجعت را اختیار کرده و برگشتم !
بنده آیه شریفه را فراموش کرده ام ، ولی در آن مجلس بمجرد شنیدن آیه بدریای بهت و حیرت فرو رفتم ، زیرا آیه شریفه اشاره دقیق و لطیف داشت بخطر مرگ !
و حیرت من گذشته از تاءثر و تاءسف : از آن بود که چطور ایشان با آن مقام دقت و تحقیق و فضل متوجه اشاره آیه نشده اند !
آری چون قضا آید طبیب ابله و شخص فاضل غافل شود !
ثعلبة بن حاطب و زکوة
ثعلبة بن حاطب از انصار بود، نزد رسول اکرم ( ص ) آمده و عرض کرد از خدا بخواه که مرا ثروت و مال بدهد !
رسول اکرم فرمود : وای بر تو، مال اندکیکه انسان شکر آنرا بتواند بجا آورده ، و بهمان اندازه وظایف خود را انجام بدهد، بهتر از مال زیادیستکه طاقت مسئولیت و حفظ آنرا نداشته باشد !
باز مرتبه دیگر بحضور آنحضرت مشرف شده ، و همان تقاضا را نمود آنحضرت فرمود : سزاوار است که تو از زندگی و روشن من پیروی و تبعیت کنی ، سوگند بخداوند که اگر بخواهم کوههای زمین طلا و نقره گردیده و با من سیر کنند میتوانم !
ثعلبه در مرتبه سوم آمده و اظهار کرد که : توقع من آنستکه از خداوند بخواهی تا مرا ثروت بدهد، و سوگند به آن پروردگاری که تو را مبعوث کرده است ، اگر من مالدار و ثروتمند باشم حقوق همه صاحبان حق را تاءدیه میکنم رسول اکرم دعاء فرمود که : خداوند ثعلبه را ثروت بده !
ثعلبه گوسفند خرید، و آن بر خلاف عادت بچه های بسیاری میزائید ! بطوریکه ثعلبه مشغول گوسفندها شد، و تنها نماز ظهر و عصر را میتوانست با رسول اکرم بخواند، و بقیه نمازهای خود را نزد گوسفندها میخواند، و بعد گوسفندها زیاد شدند، و ثعلبه فقط میتوانست نماز جمعه را در جماعت پیغمبر حاضر شود، پس از مدتی که گوسفندها خیلی زیاد شده بودند، ثعلبه شب و روز در بیابان مشغول آنها شده و بطور کلی از حضور در مسجد پیغمبر ( ص ) محروم گشت !
رسول اکرم روزی از اصحاب خود پرسید که : ثعلبه چه میکند ؟
گفتند یا رسول الله ، ثعلبه آنقدر گوسفند دارد که بیابان وسعت آنها را ندارد، و پیوسته با آنها است !
فرمود : وای بر ثعلبه ، وای بر ثعلبه ، وای بر ثعلبه ، و خداوند آیه صدقه را نازل فرمود !
رسول اکرم دو نفر را از قبیله بنی سلیم و بنی جهینه معین فرموده و نوشته ای بدست آنها داد که : حرکت کنند و مخصوصا از ثعلبة بن حاطب و از یک مرد دیگریکه از بنی سلیم بود زکوة بگیرند، و خصوصیات زکوة را نیز نوشتند، آن دو نفر حرکت کرده و اول نزد ثعلبه آمدند، و نوشته رسول اکرم ( ص ) را باو قرائت کرده و ماءموریت خود را ابلاغ کردند !
ثعلبه گفت : این حکم نیست مگر جزیه یا نظیر جزیه که از کفار و مخالفین گرفته میشود، شما بروید و کارهای دیگر خودتانرا انجام بدهید و سپس اینجا بیائید !
و اما آن مردیکه از بنی سلیم بود : چون خبر ماءموریت آندو نفر را برای جمع و اخذ زکوة بشنید، شترهای سالم و خوب خود را جدا کرد و با خود برداشته و از آن دو نفر استقبال نموده و گفت : این اشترها را تحویل بگیرید، و من با نهایت طیب خاطر اینها را میدهم !
دو نفر ماءمور بجاهای دیگر نیز سر زده ، و در آخر امر بسوی ثعلبه برگشتند، ثعلبه نوشته رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را گرفته و خواند، و باز همان سخن خود را تکرار کرد که : نیست این حکم مگر جزیه یا نظیر جزیه ، و سپس گفت : شما بسوی مدینه بر گردید تا من در این باره خوب تاءمل کنم !
ماءمورین بمدینه برگشتند : و چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنها را دید، پیش از اینکه آنها اظهاری کنند فرمود : وای بر ثعلبه ، سپس آنمردیرا که از بنی سلیم بود دعا کرد، و چون ماءمورین جریان مسافرت خود و کیفیت ملاقات خود با ثعلبه را شرح دادند : این آیه شریفه نازل شد و منهم من عاهد الله لئن آتانا الله من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین فلما آتیهم من فضله بخلوا و تولوا و هم معرضون فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون توبه 79 برخی از این مردم عهد میکنند با خداوند که اگر آنانرا بفضل خود مال و ثروتی بدهد انفاق کرده و صدقات و حقوق لازمه را بدهند، و چون خداوند متعال بآنان فضل و احسان فرمود : بخل ورزیده و از خدا اعراض میکنند، و این کردار ناپسند آنانرا بنفاق سوق داده و ایمان خالص و حقیقی را از قلوب آنان سلب و زائل میکند !