مجموعه قصه‌های شیرین

مجموعه قصه‌های شیرین  0%

مجموعه قصه‌های شیرین  نویسنده:
گروه: سایر کتابها

مجموعه قصه‌های شیرین

نویسنده: حسن مصطفوی
گروه:

مشاهدات: 12929
دانلود: 2919

توضیحات:

مجموعه قصه‌های شیرین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 41 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12929 / دانلود: 2919
اندازه اندازه اندازه
مجموعه قصه‌های شیرین

مجموعه قصه‌های شیرین

نویسنده:
فارسی

جعفر بن طالب و نجاشی

ام سلمه گوید : چون مشرکین قریش از مسافرت مسلمین به حبشه مطلع شدند، هدایایی برای نجاشی سلطان حبشه و برای روسای روحانی آنجا ترتیب داده ، و بوسیله عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه روانه کردند !

عمروبن عاص و عبدالله هدایای قریش را به پیشگاه نجاشی تقدیم داشته ، و عرض کردند که : جوانانی چند از طایفه قریش روی جهالت و سفاهت از آیین ما دست کشیده ، و بدین شما که مسیحیت است وارد نشده و آئین تازه و مسلک جدیدی از خود اختراع کرده اند !

و چون روش آنان بر خلاف سلوک قوم ما بود قهرا در مورد مخالفت و انکار قرار گرفته ، و ازین لحاظ مجبور شدند که ترک وطن کرده و بسرزمین شما هجرت کنند !

و ما از جانب اهالی مکه فرستاده شده ایم که : شما آن افراد چند را از ملک خود بیرون کرده ، و اجازه ندهید که بآزادی در این سرزمین زندگانی کرده و موجب گمراهی دیگران شوند !

رؤ سای روحانی سخنان آندو نفر را تصدیق کردند !

و نجاشی متغیر و غضبناک گردید !

و سپس گفت : البته من چنین دستوری نمی دهم ، زیرا آنان بمملکت من رو آورده اند، و در زیر حکومت و حمایت من زندگانی می کنند مگر اینکه آنانرا استنطاق کرده ، و گمراهی و انحراف آنان را تشخیص بدهم !

این پیش آمد برای عمر وبن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه بسیار ناراحت کننده و ناگوار بود : زیرا از مکالمه و سخن گفتن آنان سخت متوحش و نگران بودند، و از تاءثیر کلام ایشان میهراسیدند !

نجاشی دستور داد که : افراد تازه مسلمان را بحضور او دعوت کنند !

رسول نجاشی آمده و از آنان دعوت کرد !

مسلمانان مهاجر جمع شده و بحضور نجاشی آمدند، و در بیان آنان جعفر بن ابی طالب که جوان شجاع و سخنوری بود، دیده میشد !

نجاشی گفت : دینیکه مسموع میشود برای خود اختیار کرده اید چیست ؟

گفتند : ای سلطان ! ما ملتب بودیم مشرک و بت پرست ، و مرده خوار، حقوق همسایگان را رعایت نکرده ، و حرمتی برای محارم قائل نبودیم ، و آدم کشی و خونریزی در میان ما رواج داشت ، پس پروردگار جهان پیغمبری را از میان افراد خودمان بر انگیخت ، و او کسی بود که امانت و درستی و وفاء او در میان همه مسلم بود، و ما را دعوت کرد بسوی توحید و ترک عبادت اصنام ، و رسیدگی کردن و دستگیری از ارحام ، و رعایت حقوق همسایگان ، و نماز خواندن ، و روزه گرفتن !

نجاشی گفت : آیا بهمراه شما چیزی از آنچه او آورده است دارید ؟

جعفر بن ابیطالب گفت : آری !

نجاشی دستور داد : روحانیین و علماء مصاحف و کتب آسمانرا در پیشروی خود باز کرده ، و متوجه آیات پیغمبر جدید گردند !

جعفر بن ابی طالب آیات اول از سوره مبارکه ( مریم ) را شروع کرد بتلاوت کردن ( و اذکر فی الکتاب مریم اذا انتبذت من اهلها مکانا شرقیا، فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا، قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت نقیا، قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا، قالت انی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر و لم اک بغیا ! ! ! الخ ؛

نجاشی و روحانیین از شنیدن این آیات که جریان امر حضرت مریم و تولد حضرت عیسی علیه السلام را به بهترین نحو شرح می دهد ! بشدت گریه کردند، اشک از محاسن نجاشی جاری شد، و مصاحف از اشگهای روحانیین تر گردید !

سپس نجاشی گفت : این کلمات و آیات از مخزنی سر چشمه گرفته است که حضرت موسی کلیم الله علیه السلام از آن مخزن کسب و اخذ می کرده است :

آزاد باشید ! و قرین رشد و سعادت !( 108 )

نتیجه :

آری تعالیم عالیه دین مقدس اسلام ، در همین جملات کوتاه و مختصر خلاصه می شود : یکتا پرستی و توجه بخدا، حمایت و بررسی و صله ارحام و اقارب ، نیکویی و خدمت و احسان به همسایگان ، و محترم شمردن و حفظ و حقوق مردم ، و تجاوز نکردن بجان و مال دیگران ، و نماز خواندن برای انجام وظیفه عبودیت و سپاسگذاری ، و روزه گرفتن به منظور تهذیب نفس و پرهیز کاری ، تحصیل روحانیت !

این جملات سر لوحه سعادت ملل ، و پایه های تمدن حقیقی بشر و اساس مدینه فاضله ، و سرانجام علم و دانش و فضیلت است !

و کسیکه بر خلاف دین سیر می کند : نه تنها تیشه بریشه سعادت و خوشبختی خود میزند، بلکه بامقام ارجمند حقیقت و علم و فضیلت دشمنی کرده ، و با تشکیل مدینه فاضله مخالفت می نماید !

این اشخاص در بازار فضیلت و حقیقت هیچگونه قیمت و ارزشی نداشته ، و بلکه بر تبت از حیوانات پستتر و کمترند !

آواز خوش و اشتران

حکایت است ازدقی رحمه الله ( از مشایخ قرن چهارم که از اصحاب زقاق و در شام اقامت داشت ) که وقتی در بادیه به قبیله یی از قبایل عرب برسیدم ، یکی از ایشان مرا بخانه خود فرو آورد و ضیافت کرد، و پیش از احضار طعام غلامی را دیدم سیاه در آن خانه که بند بر پای نهاده ، و اشتری چند مرده بر در خیمه افتاده است !

آن غلام مرا گفت : تو امشب مهمانی ، و مولای من مهمان را سخت گرامی دارد، توقع چنانستکه شفاعت کنی مرا از این بند خلاص دهد !

چون طعام حاضر کرد : گفتم نخورم تا این بنده را خلاص دهی !

گفت : این غلام مال مرا همه تلف کرد، و مرا بر خاک فقر نشاند !

گفتم : بچه سبب ؟

گفت : تعیش من از منافع این اشتران بودی ، و این غلام آوازی بغایت خوش دارد، بارهای گران برایشان حمل کرد، و بنغمه حُدا ایشان را گرم براند، تا راه سه روزه بیک روز قطع کردند، چون به منزل رسیدند و بارها بیانداختند، همه بیفتادند و جان بدادند !

اکنون او را به تو بخشیدم !

روز دیگر خواستم که آواز او را بشنوم ، و حال همان هیمان اشتر از استماع نغمات او مشاهده کنم !

میزبان غلام را بفرمود تا نغمه حدا آغاز کرد !

اشتری آنجا بسته بود، چون آواز بشنید بر سر بگردید و ریسمان بگسست ! و من نیز از غایت خوشی آواز بیهوش گشتم و بیفتادم ، تا میزبان اشاره کرد به غلام که بس !( 109 )

نتیجه :

از این حکایت می فهمیم که : استعمال هر دارو خواه در بهبودی ابدان و یا در تزکیه و تجلیه ارواح شرائط و حدودی دارد، و لازمست مطابق قیود و شرائطیکه طبیب حاذق جسمانی و یا روحانی تشخیص می دهد، بکار برده و استفاده کرد !

آواز خوش تاءثیر بسیار عجیبی در تحریک و سوق ارواح دارد، و گاهی ممکن است ، چنان تحریک و تخدیر کند که خطری بار آورد !

آری آواز جالب یکی از بهترین وسائل موسسه تبلیغات روحانی است و اگر در صرف و استعمال این موضوع حداکثر دقت را بکار برند : بطور مسلم نتایج بسیار مهم و مفیدی بدست خواهند آورد !

در روایات معتبره تاءکید شده است : اذان را که خلاصه تعالیم و عقاید دین مقدس اسلام است ، بآواز خوب بگویند، و آیات قرآن مجید را که جامع حقایق و احکام و آداب اسلامی بوده ، و مفیدترین نسخه تبلیغاتی است بلحن جالب و صدای خوش تلاوت کنند !

متاءسفانه امروز موسسه های تبلیغاتی در کشورهای اسلامی بدست غاصب و متجاسر جمعی از اشخاص نااهل و منحرف و هوسران و شهوت پرست اداره میشود که : نه تنها هدف و مقصد صحیحی ندارند، بلکه شب و روز تمام مساعی و مجاهدات آنان در اضلال افراد و منحرف کردن افکار و سوق ملت بسوی هوی و هوس و ترویج لغو و باطل و در راه اغفال و اهمال و بیکاری و بیعاری ساده لوحان مصروف می شود !

موسسه که بنام تلیغات تشکیل میشود، اگر بمقصد تبلیغات اخلاقی و تربیتی و تنویر افکار و تعلیمات آداب و حقایق است ، میباید در جزئیات برنامه خود این هدف را منظور داشته ، و یا حداقل بتبلیغات مخالف دست نزند !

از آهنگهای لهو و لغویکه بجز تحریک شهوات و کشتن احساسات پاک و ایجاد روح خمود و تنبلی ، اثر دیگری ندارد : خودداری کنند !

و باید بجای این گونه آوازه خوانیها : اشعار خوبیکه از شعرای بزرگ و بیدار ملت سروده شده و متضمن آداب و اخلاق و معارف و نصایح و مواعظ و انتقادات صحیح می باشد، انتخاب کرده و بآواز جالب و متناسب بخوانند و اگر نه : آینده نزدیک این ، ملت نظیر همان اشترانی خواهد بود که بعد از رسانیدن بار سنگین دشمن به منزل ، از هستی ساقط شده و داغ سقوط و مرگ بر دل صاحب شتر بگذارند !

سلطان محمود و ایاز

در مصباح الهدایه عزالدین کاشانی ( ص 209 ) مینویسد :

حکایتی مشهور است ، که : وقتی محمود غزنوی بخلوت قصد ملاقات با ایاز ( از سپهساران محبوب و مقرب سلطان محمود است ) کرد چون حاضر شد دید که در برابر ایاز پوستینی دریده و کلاهی کهنه بر میخ آویخته بود !

پرسید که : این چیست ؟

ایاز جواب داد که : چون دست دولت مرا در سلک عبید پادشاه قرار داد، این لباس افلاس از سر من بر کشیده و خلعت کرامتم در پوشانید، اکنون جهت دفع نسیان و منع طغیان که از لوازم نفس انسان است ، آنرا در مقابل نظر نصب کرده ام ، تا هر لحظه بدو می نگرم ، و بتکریر نظر در او سوالف احوال خود را به یاد میآورم ، و قدر مرتبه خود را فراموش نگردانم ، و بکلاه و کمر مرصّع و جامه زربفت که از احسان پادشاه یافته ام مغرور و طاغی نگردم ، و دانم که لباس ذاتی و اصلی من آنست ، و اینکه اکنون دارم همه فضل پادشاه است !

نتیجه :

انسان فراموش کار است ، ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی انسان چون خود را بی نیاز بیند سوابق احوال را فراموش کرده و شروع می کند بطغیان و تعدی کردن !

( اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین ) آیا انسان متوجه نیست و فراموش کرده است که ما او را از نطفه آفریده ایم و اکنون روی جهالت و نادانی سخت با ما خصومت و مخالفت می کند ؟

آیا کسیکه در آغاز امر و در سابق احوال سراپا ضعف و جهالت و کثافت و عجز و فقر بوده ، و سپس در اثر حمایت و احسان و فضل پروردگار متعال چند روزی لباس زیبا و رعنایی بتن کرده و قوت و قدرتی از او نمودار گشته ، و باز بحال ضعف و عجز اولی بر می گردد شایسته است که بخود مغرور و فریفته شده و گذشته و آینده خود را فراموش کند ! !

نهایت درجه جهالت و نادانی : آنست که انسان به آغاز امر و انجام امر خود جاهل باشد، زیرا مرتبه اول علم و دانش : از توجه و علم به نفس شروع می شود، و کسیکه خود را نشناخته و از مقام حقیقی خود آگاه نیست : چگونه می تواند بامور و حقایق دیگر مطلع گردد !

پس یگانه علامت جهالت حقیقی : این است که انسان در اثر نشناختن نفس خود مبتلا بغرور و خود پسندی و تکبر و خود بینی بوده ، و در نتیجه از تحصیل علوم و معارف و تکمیل و تقویت روح خود محجوب و محروم بماند !

معاویه و مرد سالخورده

روزی معاویه گفت : دوست میدارم مردی را ملاقات کنم که ساخورده بوده و ما را از جریان احوال گذشتگان که آنانرا ملاقات کرده است خبر بدهد !

بعضی از حاضرین گفتند در حضرموت چنین مردی هست !

معاویه کسی بحضرموت فرستاد و او را حاضر کردند !

پرسید که : نام تو چیست ؟

گفت : اَمَد !

پرسید : اسم پدر تو چه بود ؟

گفت : اَبَد !

پرسید : چند سال از عمر تو گذشته اشت ؟

گفت : سیصد و شصت سال !

معایه گفت : دروغ گفتی !

سپس روی از جانب او بر گردانیده و خود را بامور دیگر مشغول کرد و باز در مرتبه دوم باو متوجه شده و همان سوالاترا از او کرده و عین جوابهای گذشته را شنید !

پس معاویه گفت : ما را خبر بده از اوضاع زمانهای گذشته ، و از اختلاف و تفاوت آنها با این زمان ؟

گفت : چگونه می پرسی از کسیکه او را تکذیب کردی !

معاویه گفت : تو را تکذیب نکردم ، و بلکه می خواستم قوت عقل تو را تشخیص دهم !

امد گفت : هر روزی شبیه روز دیگر و هر شبی مانند شب دیگری است ، یکی متولد شود، و دیگری میمیرد، اگر مردن نبود روی زمین وسعت افراد انسان را نداشت ، و اگر از نو متولد نمیشد کسی از نسل آدم باقی نمی ماند !

معاویه پرسید : دیده ای ؟ آیا هاشم را دیده ای ؟( 110 )

گفت : آری دیدم او مردی بود بلند قامت و خوبروی ، و در پیشانیش نور برکت و میمنت هویدا بود !

پرسید : آیا امیه را دیده بودی ؟

گفت : آری مردی بود کوتاه قد و نابینا، و گفته میشد که در صورت او علامت شر و شومی هست !

پرسید : آیا محمد را دیدی ؟

گفت : محمد کیست ؟

معاویه گفت : مقصودم رسول خدا پیغمبر اکرم است !

گفت : وای بر تو ! چرا او را تجلیل و تعظیم نکردی ، و چرا در تعبیر خود از کلام پروردگار متعال تبعیت ننمودی که فرمود : محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم !

پرسید : کار و صنعت تو چه بوده است ؟

گفت : من مردی تاجر بودم !

معاویه گفت : تجارت تو بکجا منتهی شد و چگونه بود ؟

گفت : هرگز در معاملات خود به خرید اجناس معیوب و یا معامله عیبدار اقدام نکرده ، و ربح و ربا نداده و معامله یی را که سود داشت رد نمیکردم !

معاویه گفت : از من چیزی بخواه !

گفت : از تو می خواهم که مرا ببهشت داخل کنی !

معاویه گفت : این امر در دست من نیست ، و نمی توانم !

گفت : من چیزی از امور دنیا و آخرت در دست و در تحت اختیار تو نمی بینم ، و تقاضا می کنم که : مرا بر گردانی بآن محلی که از آنجا آوردی !

معاویه گفت : این امر میسر است و خواهد شد، و سپس باصحاب خود رو کرده و گفت : این مردی است که رو بر گردانیده و اعراض کرده است از آنچه بآن متوجه و علاقمند هستید :( 111 )

نتیجه :

طول عمر اگر تواءم با توفیق شد : یکی از نعمتهای بزرگ پروردگار متعال و بزرگترین وسیله و فرصتی است ، برای تحصیل کمال و مقام !

و همینطوری که سائر نعمتها و خیرات دنیوی و اخروی بدست قدرت خداوند متعال است : این نعمت نیز تابع اراده و قضا و قدر الهی بوده و هر کسی بآن اندازه و حدیکه مقدر شده است از زندگی این دنیا بهرهمند و محفوظ می شود !

( قل اللهم مالک الملک تؤ تی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزمن تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر )

اختلاف زیاد و تفاوت کثیری که در عمرهای افراد انسان پیدا می شود : علامت این است که تنها طبیعت تن در طول و قصر عمر مؤ ثر نیست و اگر نه : عمر بیست ساله و چهل ساله و هفتاد ساله و صد ساله و صد و پنجاه ساله و دویست ساله و سیصد ساله و سیصد و شصت ساله و پانصد ساله و بیشتر، چنانکه در همین کتاب ( المعمّرون و الوصایا ) جمع آوری کرده است ، هیچگونه با هم متناسب و موافق نیست !

و ما باید در عین حالیکه هر گونه خوشی و نعمت و رحمت صوری و معنوی را از پروردگار جهان دانسته و از او بخواهیم : در تمام امور و حالات خود نیز پیوسته راضی و تسلیم شده ، و با کمال گشاده روئی و دلخوشی در مقابل تقدیرات و پیش آمدها قانع و متشکر گردیم !

رسول خدا و علی بن ابی طالب و خدیجه

عبد الله بن مسعود گوید : در اولین مرتبه که از جریان امر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آگاه شدم ، هنگامی بود که بهمراه عموهایم با چند تن دیگر از قوم خود بقصد خرید اجناس وارد شهر مکه شدیم !

و از جمله اجناسی که در نظر داشتیم آنرا تهیه کنیم : عطر بود و ما را برای تحصیل این متاع : بسوی عباس بن عبدالمطلب راهنمائی کردند !

ما به جانب عباس رهسپار شدیم ، و او در نزدیکی چاه زمزم در نزدیکی خانه کعبه نشسته بود، و ما هم پهلوی او نشستیم !

در این هنگام مردی از درب صفا داخل مسجد شد که : رنگ او سفید متمایل بسرخی بود، موی سرش تا وسط گوش کشیده شده ، و پیچیده مانند بود، دماغ او باریک و صاف و اندک برآمدگی داشت ، چشمهایش سیاه و بزرگ بود، دندانهای سفید و براقی داشت ، موی نازک و باریکی در وسط سینه او کشیده شده بود، دستها و پاهای او درشت و غلیظ بود، محاسن پری داشت ، و از دو پارچه سفید پوشیده بود گوئی که ماهیست چهارده شبه و از افق بر تابیده است !

این مرد خوش اندام وارد مسجد شد و در جانب راست او پسر نیکو رویی بود، و در پشت سر آنان زنی آهسته قدم بر می داشت ، و خوب زینتهای خود را پوشیده بود !

این سه نفر بسوی حجراسود آمدند، و به ترتیب حجر را دست مالیده و بوسیدند، و سپس هفت مرتبه خانه کعبه را طواف کردند !

و بعد از طواف در مقابل رکن ایستاده و شروع بنماز خواندن : دست برای تکبیر بلند کرده و تکبیر گفتند، و بعد از قیام رکوع کردند، سپس بسجده رفتند، و بعد باز قیام نمودند !

و ما از مشاهده این جریان تعجب کردیم ، زیرا در سرزمین مکه این اعمال و اینگونه عبادت نداشته است !

پس متوجه به عباس شده و گفتیم : آیا این آیین جدیدی است که در میان شما پیدا شده است ، و یا چیزیستکه آنرا نمی شناسیم ؟ عباس گفت : آری سوگند به پروردگار متعال که آنرا نمی شناسید، این مرد برادر زاده من محمد بن عبدالله است ، و این پس علی بن ابیطالب است ، و این زن خدیجه دختر خویلد و زن محمد است ، و در روی زمین کسی به جز این سه نفر پیدا نمی شود که اینگونه و باین ترتیب خداوند جهان را پرستش کند !( 112 )

نتیجه :

از این جریان مطالبی استفاده می شود :

1- معلوم می شود که در آن ایام بجز علی بن ابیطالب و خدیجه شخص ثالثی اسلام نیاورده بود، و نوشتهای برخی از متعصبین اهل سنت که ابوبکر اولین مسلمان است : از درجه اعتبار ساقط بوده ، و مجعول و بی اساس است !

2- اساس دو عبارت مهم ( نماز - حج ) از همان روزهای اول بر قرار و ثابت بوده است ، و سپس احکام و خصوصیاتی بر آنها اضافه شده است !

3- حجاب و عفت و مخصوصا پوشانیدن آرایش و زینت برای زنها از همان روزهای ابتدائی اسلام بوده است !

و ما در کتاب ( آنچه باید یکدختر بداند ) اثبات کرده ایم که حجاب برای زن بحکم فطرت و طبیعت و عقل لازم است و مخالفین بطور کلی گذشته از غفلت آنان از حکم فطرت و عقل : از قوای نفسانی و شهوت پیروی کرده و با سعادت اجتماع می جنگند !

سلمان فارسی و ابوالدرداء

در میان سلمان فارسی و ابوالدرداء عقد اخوت بسته شده بود و ابوالدرداء در شام سکنی کرد سلمان در کوفه !

ابوالدرداء نامه یی به سلمان نوشت : سلام علیک ، اما بعد، پروردگار متعال بعد از تو مرا مال و اولادی عطا کرده است ، و به زمین مقدس ( ممکن است مراد بیت المقدس باشد ) فرود آمده ام !

سلمان در پاسخ او نوشت : متوجه باش که خیر بکثرت مال و اولاد نیست ، و بلکه در این است که حلم و بردباری انسان در مقابل حوادث بیشتر و محکمتر بوده ، و علم و دانایی او نفع و فایده او را برساند، و اما زمین مقدس ، بدانکه زمین برای کسی عمل نمی کند، و هر کسی در هر کجا باشد لازمست اعمال خود را میزان موفقیت قرار بدهد !

و تو را باید چنان کنی که گویا پروردگار متعال در برابر چشم تو است ، و پیوسته خود را برای مرگ حاضر و آماده کن !( 113 )

نتیجه :

از این قصه لازم است سه فرقه متوجه خود باشند :

اول اغنیاء باید بفهمند که ثروت و اولاد کوچکترین تاءثیری برای سعادت و خوشبختی و موفقیت آنان ندارد، مگر آنکه با نهایت دقت آنها را وسیله خیر و سعادت قرار بدهند !

دوم علماء باید متوجه باشند که علم آنان وقتی ازرش دارد که در مورد استفاده و اجراء و عمل قرار گرفته ، و آنانرا به سوی کمال و روحانیت و صفا و صدق و حقیقت سوق دهد !

سوم مجاورین اعتاب مقدسه : باید توجه داشته باشند که بودن در زمین مقدس جزو اعمال صالح نیست ، و بلکه اغلب اوقات موجب غرور و قساوت قلب و محرومیت و خود بینی و اهمال و غفلت می شود !

اغنیاء اگر محبت و علاقه بمال داشته باشند : نتوانند آنرا در موارد خیر و صلاح مصرف کرده ، و از ثروت خود استفاده معنوی کنند پس علامت ثروت صالح : نبودن علاقه و محبت است !

و علماء اگر برای علم و دانش خود موضوعیت قائل شده و علم در نظر آنان مطلوب و مقصود بذاته قرار گرفته ، و آنرا وسیله و مقدمه انجام وظیفه قرار ندهند، هرگز از چنین علمی برای خوشبختی و کمال و سعادت صاحبش استفاده نخواهد شد، پس علامت علم نافع آنکه مقدمه عمل قرار گرفته و مطلوبیت نفسی نداشته باشد !

و مجاورین اعتاب مقدسه اگر در اعمال و حرکات و کارهای خود رضا و موافقت نظر صاحب عتبه را منظور داشته ، و بر خلاف میل و نظر او عملی انجام ندهند : این مجاورات بحال آنان مفید خواهد شد، پس علامت مجاورت مفید آنکه پیوسته مراقب اعمال خود بوده و از اموری که موجب سخط و غضب و خلاف او است به پرهیزد !

اولاد عمربن عبدالعزیز و هشام روزی منصور عباسی عمروبن عبید را گفت که : ما را پندی بده !

گفت : از دیده گویم یا از شنیده !

فرمودکه : از دیده !

عمرو گفت : چون عمر بن عبد العزیز کشته شد او را یازده پسر ماند، و مبلغ تر که او هفده دینار بود که به یازده پسر تقسیم می شد !

و هشام بن عبد الملک چون فرمان یافت او را هم یازده پسر ماند، هر یکی را از ایشان هزار بار هزار دینار میراث ماند !

پس از آن به مدتی نزدیک یک پسر عمر بن عبد العزیز را دیدم که یکروز صد اسب در راه خدای عزوجل سبیل کرد، از آن پسران هشام یکی را دیدم بر راه نشسته و از خلق صدقه می خواست :( 114 )

نتیجه :

یکی از اشتباهات بزرگ و خطاهای عجیب افراد انسان : آنکه ایام زندگی خود را با هزاران فعالیت و کارهای نامشروع و ظلم و بی انصافی و تجاوز سپری کرده ، و شب و روز اهتمام تمام خود را در راه جمع ثروت و مال و ملک برای اولاد و باقیماندگان خود مصرف بدارد !

در صورتیکه رسیدن ثروت باولاد : در اغلب مواقع موجب انحطاط فکر و سوء استفاده آنان است !

و بهترین سرمایه برای اولاد : تربیت و تعلیم علومیست که سعادت و خوشبختی آنانرا تاءمین کرده ، و آنانرا بوظایف و آداب فردی و اجتماعی و روحانی آشنا سازد !

مال اگر تواءم با رشد فکری و تربیت اخلاقی نشد : نه تنها مورد استفاده قرار نخواهد گرفت ، بلکه وسیله گرفتاری و بدبختی گشته و چون شمشیری خواهد بود که بدست بچه نابالغ و بی خردی داده شود !

پس وظیفه شخص عاقل اینست که : پیوسته و در همه حال در راه سعادت و روحانیت و تربیت اخلاقی و تزکیه نفس خود و اولادش کوشیده و از این راه خوشبختی و سعادت حقیقی و زندگی و عیش دائم را برای خود و باقیماندگانش تاءمین کند !

و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شی ء قدرا کسیکه انجام وظایف خود را داده و به پروردگار متعال امور خود را واگذارد : البته خداوند او را کفایت کرده و بمهمات و حوائج او خواهد رسید، و خداوند برای هر چیزی اندازه ای تقدیر فرموده است !

پی نوشتها

1-آری شخصیت انسان هر چه بزرگتر و بالاتر باشد : مسؤ لیت او بیشتر است ، سلطان میباشد سایه حق بوده و رعیت در سایه دادگستری و حقیقت خواهی او زندگانی کنند، و هرگونه ظلم و گمراهی و بیدادگری که در مملکت دیده شود؛ مسؤ لیت آن فقط با شخص سلطان است ! زیرا مردم همیشه از افکار و رفتار و روش بزرگ خودشان پیروی می کنند !

اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی

برآورند غلامان او درخت از بیخ

در نهج البلاغه میفرماید : بدترین مردم آن رئیس و پیشوای جائری است که : خود منحرف و دیگران بوسیله او گمره میشوند، آنکسیکه از سلوک حق و طریقه درست مانع شده ، و راههای باطل را در میان مردم رواج بدهد !

2- برای حرمت تراش ریش و شارب گذاشتن اگر تنها همین نقل طبری و دیگران باشد : برای تشخیص متدین و پابند باسلام صد در صد کافی است !

3- ( خزائن نراقی )

4- ( کشکول شیخ )

5- ( ابن خلّکان )

6- ( ابن خلکان )

7- ( قاموس الاءعلام )

8- ( قاموس الاعلام )

9- ( قاموس الاعلام )

10- ( کشکول شیخ )

11- ( کشکول شیخ )

12- ( کشکول شیخ )

13- ( کشکول شیخ )

14- ( کشکول شیخ )

15- ( کشکول بحرانی )

16- ( ابن خلکان )

17-در باب نکاح وسائل الشیعه ، روایاتی نقل میکند که : صلاح نباشد از شیر زنهائیکه صالحه نباشند بچه را شیر بدهند ! مانند زنیکه منسوب به زناء است یا یهودیه و نصرانیه و مجوسیه است یا از خوردن محرمات باشد و یا از جهت صورت بد منظر باشد ! حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) میفرماید : زنیکه احمق است بچه های شما شیر ندهد زیرا که شیر طبیعت انسانرا عوض خواهد کرد !

18- ( روضات الجنات )

19- ( جلد اول مروج الذهب )

20- ( ابن خلدون )

21- ( الامامة والسیاسة )

22- ( روضات الجنات )

23- ( روضات الجنات )

24- در جلد چهارم تاریخ طبری مطبوعه مصر سنه 1358 صفحه 208 مینویسد : حسن بصری میگفت - چهار عمل را معاویه مرتکب شد که هر یکی از آنها برای هلاکت وی کافی بود !

1 - مردم سفیه و بیخرد را بر ملت مسلمان حاکم و امیر قرار داد با اینکه اشخاص بزرگ و برجسته و محترم در میان صحابه بودند !

2 - پسر خود یزید را که پیوسته شرب خمر کرده و لباس حریر پوشیده و دف و طنبور میزد خلیفه مسلمین کرد !

3 - زیاد را برای خود برادر خواند در صورتیکه پدر معاویه با مادر زیاد زنا کرده بود و رسول اکرم فرموده است بواسطه زناء نسب درست نمیشود !

4 - کشتن او حجر بن عدی و اصحاب حجر را که از پرهیزکاران مسلمین بود، وای باد او را از این عمل !

25- ما این قضیه را از کتاب ( الامامة و السیاسة لابن قتیبة المتوفی فی سنة 270 ) نقل کردیم ، و در کتابهای دیگر ( مانند ناسخ التواریخ جلد امام حسن و عاشر بحارالانوار و غیر آنها ) این قضیه را محتلف نقل کرده اند ! و در نتیجه معلوم میشود که اصل قضیه مسلم و معلوم است ، و آیا آن زن ارینب یا هند دختر سهیل بوده ، و آن مرد عبدالله بن سلام یا ابن عامر بوده ، و آن دو نفر ابوهریره و ابوالدرداء یا کس دیگر بودند، و آیا طرف حضرت امام حسین ( ع ) یا امام حسن ( ع ) بود : مورد اختلاف است و اینجا مقتضی تحقیق و مقام تفضیل نیست !

26- ( امتاع الاسماع )

27- ( الفخری ابن طقطقی )

28-مجالس المؤ منین

29- ( مجالس المؤ منین )

30- ( تنقیح المقال )

31- ( الامة و السیاسة لا بن قتیبه )

32- ( النور المبین للجزایری )

33- ( رجال کشی )

34- ( دوم محاضرات راغب )

35- ( اول محاضرات راغب )

36- در سفینة البحار نقل میکند : زاذان در یکی از جنگها در محضر امیرالمؤ منین ( ع ) بشهادت رسید، و اولاد او بشهر قزوین منتقل شدند، و زاذانیه نام قبیله ایست در قزوین !

37- ( رجال ابوعلی )

38- ( از فهرست ابن الندیم )

از این مناظره و پرسش ابوحنیفه معلوم میشود : که اعتقاد برجعت از جمله عقاید مخصوصه و مشهوره در میان حضرات ائمه سلام الله علیهم و اصحاب ایشان بوده ! و اما اینکه حقیقت رجعت و خصوصیات آن چیست البته یک مبحث دیگری است و هیچگونه مربوط باصل موضوع ندارد !

39- ( از فهرست ابن الندیم )

از این اعتراض و پاسخ معلوم میشود ! ابوحنیفه در میان اصحاب مخصوص حضرت صادق ( ع ) و دانشمندان آن زمان بتقوی و صلاح معروف نبوده ، بلکه از جمله مخالفین اهل بیت رسول الله بشمار میرفت !

40- ( رجال ابوعلی )

41- ( تدکرة الاولیاء حضرت صادق )

42- ( راحة الصدور از ص 75 )

43- چهار مقاله عروضی - طب - حکایت 11 !

44- ( ابن خلکان ج 1 - فضیل )

45- ( الفخری ص 89 ط مصر )

46- ( نفحات الانس ص 305 )

47- ( تاریخ الخلفاء - ص 146 )

48- ( الفرق بین الفرق ص 46 ط مصر )

49- ( تذکرة الاولیاء - حضرت صادق )

50- ( لطائف الطوائف - باب 2 فصل 2 )

51- ( تذکرة الاولیاء - فضیل )

52- ( لطائف الوطوائف باب 4 فصل 1 )

53- ( تذکرة الاولیاء با یزید )

54- ( راحة الصدور ص 70 )

55- ( تذکرة الاولیاء- حاتم اصم )

56- ( الفرج بعدالشدة ص 24 )

57- ( ابن خلکان ج 1 جعفر )

58- ( کنزالفوائد کراجکی ص 177 )

59- محمد بن زید بن اسمعیل بن حسن بن زید بن الامام الحسن بن علی بن ابیطالب ( ع ) که پشر ششم حضرت مجتبی ( ع ) و برادر حسن بن زید داعی کبیر است ، و داعی کبیر در سال ( 250 ) در طبرستان خروج کرده و بیست سال مدت سلطنت او شد، و چون در سال ( 270 ) وفات کرد : برادرش محمد داعی جانشین او شده و تا هفده سال و هفت ماه حکومت طبرستان بر وی استقرار یافت ! و او در علم و فضل و شجاعت وجود مقام بلندی داشت ! و چون از طرف خلیفه المعتضد بالله حکومت خراسان و سیستان و مازندران و ری به اسمعیل سامانی تفویض شد : در سال ( 288 ) بدست نماینده او در گرگان مقتول گردیده و در کنار قبر محمد بن جعفر ( ع ) الدیبا مدفون شد !

60- هشام بن عبدالملک بن مروان دهمین خلیفه اموی که در سال ( 105 ) بسلطنت رسیده و در سال ( 125 ) فوت کرد ! مردی اعور و بخیل و زیرکی بود، و زید بن علی ( ع ) در کوفه سال ( 120 ) خروج کرده و شهید شد !

و پس از هشام چهار تن دیگر از بنی امیه سلطنت کردند، و در سال ( 132 ) حکومت به بنی عباس منتقل شده و سفاح بخلافت رسید !

و در سال ( 136 ) منصور دوانقی دومین خلیفه بنی عباس بسلطنت رسیده و تا سال ( 158 ) حکومت داشت ! و در اواخر سلطنت او بود که : بزیارت مکه معظمه مشرف شد و شاید این جریان در همین سفر اتفاق افتاده است !

61- ( الفرج بعد الشدة ج 2 ص 2 )

62- ( ابن خلکان ج 1 - اححمد بن منیر )

63- ( اصول کافی - باب کفاف )

64- ( نفحات الانس جامی ص 98 ط طهران )

65- ( تذکرة الاولیاء - ابوالعباس نهاوندی )

66- ( ابن خلکان ج 1 - بشر )

67- ( اول کیمیای سعادت غزالی ص 280 ط طهران )

68- ( تذکرة الاولیاء - ابوعلی دقاق )

69- اول کیمیای سعادت غزالی ص 331 ط طهران )

70- ( لطائف الطوائف - باب 3 فصل 3 )

71- ( راحة الصدور ص 73 )

72- ( فیه ما فیه - فصل 58 )

73- ( رجال کشی - سلمان )

74- ( اول کیمیای سعادت غزالی ص 304 ط طهران )

75- ( اول کیمیای سعادت ص 404 )

76- ( رجال کشی ابوذر )

77- ( تذکر الاولیاء رابعه )

78- این جریان را در مجالس المؤ منین و تاریخ طبری با اختلافات مختصری نقل کرده اند !

79- این روایت در رجال کبیر و کتب دیگر نیز نقل شده است !

80- ( مجالس المؤ منین علی بن یقطین )

81- ( رجال کشی رشید )

82- ( رجال کشی احنف )

83-در 18 محرم 1377 قمری و در قبرستان نو قم مدفون است

84- حاج حسین آقا مدیر کتابفروشی سروش تبریز در ماه ربیع الاول 1380 هجری در طهران برحمت حق پیوستند !

85- ( اسدالغابه ثعلبه )

86- ( رجال کشی محمد بن مسلم ) !

87- ( روضات ، کشف الغمه ص 123 ) !

88- در روضات ( ط دوم ص 271 ) این طور است : لو وجدت کل یوم کیلجة باقلا مافارقتکم !

89- ( روضات خلیل )

90-رحله ابن بطوله ص 46 ط 1377

91-تاریخ بیهق ص 176 ط 1317- شمسی

92-تجارب السلف ص 76

93-تجارب السلف ص 267

94-مفید العلوم ص 186

95-نفحة الیمن ص 7 ط 1324

96- ظاهر امراد امامزاده عین علی یا زین علی باشد که در جانب شرق تبریز در سر کوهی واقع شده و جای باصفائیست !

97- تجارب السلف ص 271

98- روضة الانوار محقق سبزواری ص 104 !

99- روضة الانوار ص 217

100- نفحة الیمن ص 7

101- نفحة الیمن ص 23

102- لوایح عین القضاة ص 8

103- حیوة الحیوان دمیری عقرب

104- کامل مبرد ج 2 ص 544

105- اخبار القضاة ج 1 ص 316 )

106- فوات الوفیات ج 1 ص 244 )

107- بحار الانوار ط اول ج 9 ص 510

108- ( سیر اعلام النبلاء ج 1 ص 156 )

109- ( مصباح الهدایه کاشانی ص 188 )

110- هاشم پدر عبدالمطلب و او پدر عبد الله حضرت رسول اکرم است ! و امیه پدر حرب و او پدر ابی سفیان و او پدر معاویه است ! و هاشم پسر عبد مناف است ! وامیه پسر عبد شمس بن عبد مناف است !

111- المعمرون للسجستانی ص 108

112- ( سیر اعلام النبلاء ص 398 ج 1 )

113- ( سیر اعلام النبلاء ص 398 ج 1 )

114- ( جوامع الحکایات باب 15 )