خوب است که عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم ، و حضورا امانت او را بدست خود او برسانید !
سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود : بطوریکه معلوم میشود عین امانت شما بهمان حالیکه بود باقی است ، و ارینب به این قسمت اعتراف مینماید، و صلاح و خیر شما در اینستکه خودتان وارد اطاق او شده ، و بیواسطه از دست او امانتی را که باو سپرده بودید پس بگیرید !
عبدالله بن سلام : آیا اجازه میفرمائید که آن امانترا بهر وسیله باشد بمن رسانیده ، و احتیاجی بحضور من نباشد ؟
حضرت امام حسن ( ع ) فرمود : نه ، باید خودت حاضر شده ، و بدست خود امانترا پس گرفته ، و ذمّه ارینب را تبرئه کنی !
عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده ، و حضرت حسین ( ع ) فرمود : این عبدالله بن سلام است که حاضر شده است ، تا امانت او را بخود او ردّ نمائید !
ارینب کیسه های امانتی را حاضر کرده ، و در مقابل او گذاشت !
عبدالله بن سلام بی نهایت خوشحال شده ، و اظهار تشکر نمود !
حضرت امام حسین ( ع ) در این ساعت از اطاق بیرون رفت !
عبدالله بن سلام مهر یکی از کیسه ها را برداشته ، و مشتی از درها را بارینب داده ، و اظهار کرد : این مقدار قلیل را از من بپذیر !
در این هنگام اشک از چشمهای آنها جاری شده ، و صدایشان به گریه بلند گشت ، و به زبان حال بر گذشته تاءسف و تحسّر میخوردند !
حضرت امام حسین ( ع ) وارد اطاق شده ، گفت : خدایا شاهد باش که من ارینب را سه طلاقه کردم ، خدایا تو عالم هستی که : نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود که او را برای شوهرش حفظ و نگهداری کرده ، و از این راه ثواب و اجری ببرم ، خداوندا جزای خیری بمن عطا کن !
حضرت امام حسین ( ع ) ارینب را طلاق داده و آنچه برای او مهریه تعیین فرموده بود : همه را به او داد !
عبدالله بن سلام ، ارینب را بعقد خود در آورده ، و با کمال خوشی و محبت و صفا با همدیگر زندگانی نمودند ! ( الامامة والسیاسه )
نتیجه :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر،شیر
اولیای خدا و بزرگان به هر عملی که اقدام مینمایند : جنبه الهی و معنوی داشته ، و آن عمل را با نظر صاف و قصد روحانی و غرض خالص انجام میدهند، ولی اشخاص مادی و دنیاپرست ( کسانیکه دلهای کدر و تیره و محجوب و مغشوش دارند ) پیوسته بخاطر نفع شخصی و بملاحظه استفاده های خصوصی و جنبه های صوری قدم برداشته و عملی را انجام می دهند !
شما اگر عمل خالص و کار نیکو را دوست میدارید : در مرتبه اول میباید کدورت قلب و ظلمت باطن و حجابهای روحانی را پاک و تصفیه نموده ، و سپس برای اعمال خالص و کارهای پسندیده و صالح اقدام نمائید !
مردم باید از کسی پیروی نمایند که : از جهت سیرت و سریرت و باطن مورد اعتماد و اطمینان بوده ، و اثری از آلودگی و اخلاق رذیله و صفات خبیثه و نیات سوء در او دیده نشود !
شخص خلیفه ( مقام ریاست عمومی ) میباید کوچکترین حبّ جاه و حبّ مال بقلب خود راه نداده و شهوت پرست نباشد، و اگر نه : حقوق ملت ضایع و اصلاحات مملکت متوقف و شخصیتهای بزرگ عقل و دانش دستگیر و بر کنار خواهند بود !
بعقیده ما اصلاحات مملکت از اینجا بایستی شروع شود : سران مملکت لازم است پاک و صالح و با تقوی بوده ، و از حب جاه و مال و از شهوات نفسانی دور باشند، تا بتوانند بفکر اصلاح امور و تاءمین احتیاجات ملت و مملکت بر آمده و اشخاص مفسده جو و ناصالح را از کار بر کنار کنند !
عاربه گرفتن از بیت المال
علی بن ابیرافع می گوید : من عامل بیت المال حضرت علی بن ابیطالب ( ع ) بودم و در بیت المال عقد ( بکسر اول : گردن بند ) مرواریدی بود که در بصره بدست آمده بود، پس دختر آن حضرت کسی نزد من فرستاد که شنیده ام در بیت امال عقد مرواریدی هست ، و میخواهم آنرا برسم امانت عاریه چند روزی بمن بدهی که روز عید اضحی آنرا زیور کنم ، گفتم برسم عاریه مضمونه ( که در صورت تلف بعده طرف باشد ) بایشان میدهم که اگر تلف شد بعهده ایشان باشد، پس آن بانوی مقدسه با این شرط و بمدت سه روز آن گردن بند را از من گرفتند !
اتفاقا حضرت امیر المؤ منین ( ع ) آن عقد را در گردن دختر خود دیده و میفرماید ! این عقد را از کجا تحصیل نموده ای ؟ عرض میکند، از علی بن رافع بمدت سه روز به طریق عاریه مضونه گرفته ام که در عید بآن زینت کرده و بهد از آن باو پس دهم !
امیر المؤ منین ( ع ) مرا نزد خود طلبید و فرمودند : آیا خیانت میکنی در بیت المال مسلمانان بی اجازه ایشان ؟ گفتم : پناه میبرم بخداوند از آنکه خیانت کنم !
امیر المؤ منین ( ع ) : پس چگونه عقد مروارید را بدختر من داده ای ؟
عرض کردم : دختر شما آنرا بطریق عاریه از من طلبید تا در عید با آن آراسته شود : من آن را بعاریت مضمونه تا مدت سه روز بایشان دادم و بر خود نیز ضمان آن را گرفته ام ، و من ملزم هستم که آنرا سالما بجای خود بگذارم !
امیر المؤ منین : امروز باید آن را پس گرفته و بجای خود بگذاری و اگر پس از این چنین کاری از تو دیده شود ترا عقوبت سخت خواهم کرد، و اگر دختر من آن عقد را به بر طریق عاریه مضمونه گرفته بود : البته نخست زنی بود از زنهای عاشمیه که دست او را بعنوان دزدی می بریدم !
و چون این عتاب و تحدید بگوش آنحضرت بگوش آنحضرت رسید، در پیشگاه پدرش عرض میکند : مگر من دختر تو نبودم و مگر سزاوار این نبودم که چند روز از آن عقد بعنوان زینت استفاده کنم ؟
امیر المؤ منین فرمود : ای دختر من انسان نباید بواسطه اشتهای نفسانی و خواهش دل خود پای از مرحله حق بیرون بنهد، مگر زنان مهاجرین که با تو یکسانند با مثل این عقد خود را زینب داده اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار گرفته ، و از آنها کمتر نباشی !
نتیجه :
آری مقام حقیقت بسی بالاتر و برتر از مراحل ریاست و عناوین ظاهریه است ، متاءسفانه ما حقیقت را بخاطر شهوات نفسانی و اغراض شخصی خود پایمال و لگد کوب میکینم ، بیت المال مسلمین که می باید در موارد مخصوص و بنفع همه مسلمین مصرف شود : صرف مطالع شخصی شده ، و برای حفظ منافع مخصوص و مراتب و عناوین خاصّ خرج می شود !
کسانیکه از حقیقت دورند : خود را مظهر حقیقت و حق تصور کرده و برای حفظ شخصیت و مقام خود دست بهر گونه اقدام و عملی زده ، و از دروغ و ظلم و تعدی و چپاول اموال مسلمین و تزویر و ریاء و از بین بردن حقوق دیگران و تضییع مراتب مخالفین خود و ترویج باطل و از بین بردن حق و هزاران اعمال فاسد و کارهای زشت باکی ندارند !
ما با این اشخاص کار نداریم ، منظور اینست که : افراد مسلمان می باید بیدار شده و گول عنوان و مقام و منصب و اسم و رسم و ظاهر را نخورده و همیشه تنها بحق و حقیقت متوجه باشند و بس !
منافقین در مرض رسول الله
در روز پنچشنبه مرض حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو بشدت گذاشته ، فرمود : برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که پس از رحلت من تا ابد در صراط حقیقت پایدار بوده و گمراه نشوید
حاضرین در آوردن مرکب و صحیفه اختلاف نمودند، یکی از حاضرین در مقام رد تقاضای آنحضرت گفت : چه شده است بر او ! آیا عقل خود را از دست داده و هذیان میگوید ! تقاضای او را برگشت داده و رد کنید !
و چند تن از زوجات آن حضرت ( زینب دختر جحش و دیگران ) اظهار میکردند : پیشنهاد و تقاضای رسول خدا را اجابت کرده و حاجت او را بر آورید !
عمر گفت : مرض پیغمبر شدید شده و درد بر او غلبه کرده است و کتاب خدا پیش شما است ، و کتاب خدا ما را کفایت میکند، و پیغمبر باین زودی نمیمیرد تا مملکت روم را فتح کند، و هر گاه بمیرد من منتظر او خواهم بود تا دوباره زنده گردد !
درین هنگام که صداهای حاضرین بلند شده بود، پیغمبر فرمود : مرا ترک کنید، و مرا بحال خودم بگذارید که راحتی من در تنهایی است !
نتیجه :
آری منافقین پیوسته میکوشیدند که : از قدرت و قوت و عظمت اسلام کاسته شده ، و از ادامه و پیشرفت آن جلوگیری کنند و در این هنگام که آخرین نظریه آن حضرت و نتیجه همه تبلیغات و سخنان او با بهترین طرز و روشن ترین سبکی در روی صحیفه ضبط و برای همیشه ثبت میشد : یک مرتبه منافقین را بر آن داشت که با سعی هر چه کاملتر در بهم زدن و ردّ این قسمت تصمیم گرفته ، و تا ممکن است فکر و تدبیر عاقلانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نقش بر آب کنند !
این است که سر سلسله منافقین ( در تاریخ اسمی از او نبرده ) که خداوند برای همیشه او را در آتش غضب و قهر خود سخت بسوزاند آن بغض و کینه باطنی و عناد و نفاق و کفر قلبی خود را ظاهر ساخته ، و چنان نسبت ناسزائیرا به پیغمبر مسلمین روا دید !
مسلمانان غیور جهان جا دارد که از گوینده این سخن سراسر کفر و عناد تحقیق نموده ، و برای همیشه او را لعن و طرد کرده ، و قبر او را آتش دنیا پر کنند !
پروردگارا گوینده این سخن را لعن کن ، و او را بعذاب دائمی جهنم مبتلا ساز، خدایا از جانب همه مسلمانان جهان بر این منافق لعن بفرست !
بسیار جای شگفت و حیرت است که عمر بن خطاب نیز با آن منافق همراه شده ، و اظهار میکند، احتیاجی بوصیت پیغمبر خدا نداریم و قرآن برای ما کافی است ! عجبا ! اگر قرآن کافی است : معنای این آیه ( و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی ) چیست ؟ و این آیه ( اطیعو الله و اطیعوا الرسول ) چه می گوید ؟
آری عمر بن خطاب با این لحن مبهم خود جهالت و نادانی و خلاف خود را آشکار ساخته ، و صریحا با وصیت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت ورزیده است ، و چون ما مسلمانان عمر بن خطاب را بوسیله پیغمبر اکرم می شناسیم ، و در اینجا مخالف صریح او را با آخرین تقاضای آن حضرت که نتیجه یک عمر فعالیت و زحمات او بود، مشاهده می کنیم : بالهجه صریح از این عمل قبیح و کردار خدا ناپسند و جسارت او بمقام شامخ رسالت تبری و دوری جسته ، و برای همیشه نسبت بعمر بن خطاب هم ظنین می شویم !