مجموعه قصه‌های شیرین

مجموعه قصه‌های شیرین  0%

مجموعه قصه‌های شیرین  نویسنده:
گروه: سایر کتابها

مجموعه قصه‌های شیرین

نویسنده: حسن مصطفوی
گروه:

مشاهدات: 12301
دانلود: 2729

توضیحات:

مجموعه قصه‌های شیرین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 41 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12301 / دانلود: 2729
اندازه اندازه اندازه
مجموعه قصه‌های شیرین

مجموعه قصه‌های شیرین

نویسنده:
فارسی

خوب است که عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم ، و حضورا امانت او را بدست خود او برسانید !

سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود : بطوریکه معلوم میشود عین امانت شما بهمان حالیکه بود باقی است ، و ارینب به این قسمت اعتراف مینماید، و صلاح و خیر شما در اینستکه خودتان وارد اطاق او شده ، و بیواسطه از دست او امانتی را که باو سپرده بودید پس بگیرید !

عبدالله بن سلام : آیا اجازه میفرمائید که آن امانترا بهر وسیله باشد بمن رسانیده ، و احتیاجی بحضور من نباشد ؟

حضرت امام حسن ( ع ) فرمود : نه ، باید خودت حاضر شده ، و بدست خود امانترا پس گرفته ، و ذمّه ارینب را تبرئه کنی !

عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده ، و حضرت حسین ( ع ) فرمود : این عبدالله بن سلام است که حاضر شده است ، تا امانت او را بخود او ردّ نمائید !

ارینب کیسه های امانتی را حاضر کرده ، و در مقابل او گذاشت !

عبدالله بن سلام بی نهایت خوشحال شده ، و اظهار تشکر نمود !

حضرت امام حسین ( ع ) در این ساعت از اطاق بیرون رفت !

عبدالله بن سلام مهر یکی از کیسه ها را برداشته ، و مشتی از درها را بارینب داده ، و اظهار کرد : این مقدار قلیل را از من بپذیر !

در این هنگام اشک از چشمهای آنها جاری شده ، و صدایشان به گریه بلند گشت ، و به زبان حال بر گذشته تاءسف و تحسّر میخوردند !

حضرت امام حسین ( ع ) وارد اطاق شده ، گفت : خدایا شاهد باش که من ارینب را سه طلاقه کردم ، خدایا تو عالم هستی که : نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود که او را برای شوهرش حفظ و نگهداری کرده ، و از این راه ثواب و اجری ببرم ، خداوندا جزای خیری بمن عطا کن !

حضرت امام حسین ( ع ) ارینب را طلاق داده و آنچه برای او مهریه تعیین فرموده بود : همه را به او داد !

عبدالله بن سلام ، ارینب را بعقد خود در آورده ، و با کمال خوشی و محبت و صفا با همدیگر زندگانی نمودند ! ( الامامة والسیاسه )( 25 )

نتیجه :

کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر،شیر

اولیای خدا و بزرگان به هر عملی که اقدام مینمایند : جنبه الهی و معنوی داشته ، و آن عمل را با نظر صاف و قصد روحانی و غرض خالص انجام میدهند، ولی اشخاص مادی و دنیاپرست ( کسانیکه دلهای کدر و تیره و محجوب و مغشوش دارند ) پیوسته بخاطر نفع شخصی و بملاحظه استفاده های خصوصی و جنبه های صوری قدم برداشته و عملی را انجام می دهند !

شما اگر عمل خالص و کار نیکو را دوست میدارید : در مرتبه اول میباید کدورت قلب و ظلمت باطن و حجابهای روحانی را پاک و تصفیه نموده ، و سپس برای اعمال خالص و کارهای پسندیده و صالح اقدام نمائید !

مردم باید از کسی پیروی نمایند که : از جهت سیرت و سریرت و باطن مورد اعتماد و اطمینان بوده ، و اثری از آلودگی و اخلاق رذیله و صفات خبیثه و نیات سوء در او دیده نشود !

شخص خلیفه ( مقام ریاست عمومی ) میباید کوچکترین حبّ جاه و حبّ مال بقلب خود راه نداده و شهوت پرست نباشد، و اگر نه : حقوق ملت ضایع و اصلاحات مملکت متوقف و شخصیتهای بزرگ عقل و دانش دستگیر و بر کنار خواهند بود !

بعقیده ما اصلاحات مملکت از اینجا بایستی شروع شود : سران مملکت لازم است پاک و صالح و با تقوی بوده ، و از حب جاه و مال و از شهوات نفسانی دور باشند، تا بتوانند بفکر اصلاح امور و تاءمین احتیاجات ملت و مملکت بر آمده و اشخاص مفسده جو و ناصالح را از کار بر کنار کنند !

عاربه گرفتن از بیت المال

علی بن ابیرافع می گوید : من عامل بیت المال حضرت علی بن ابیطالب ( ع ) بودم و در بیت المال عقد ( بکسر اول : گردن بند ) مرواریدی بود که در بصره بدست آمده بود، پس دختر آن حضرت کسی نزد من فرستاد که شنیده ام در بیت امال عقد مرواریدی هست ، و میخواهم آنرا برسم امانت عاریه چند روزی بمن بدهی که روز عید اضحی آنرا زیور کنم ، گفتم برسم عاریه مضمونه ( که در صورت تلف بعده طرف باشد ) بایشان میدهم که اگر تلف شد بعهده ایشان باشد، پس آن بانوی مقدسه با این شرط و بمدت سه روز آن گردن بند را از من گرفتند !

اتفاقا حضرت امیر المؤ منین ( ع ) آن عقد را در گردن دختر خود دیده و میفرماید ! این عقد را از کجا تحصیل نموده ای ؟ عرض میکند، از علی بن رافع بمدت سه روز به طریق عاریه مضونه گرفته ام که در عید بآن زینت کرده و بهد از آن باو پس دهم !

امیر المؤ منین ( ع ) مرا نزد خود طلبید و فرمودند : آیا خیانت میکنی در بیت المال مسلمانان بی اجازه ایشان ؟ گفتم : پناه میبرم بخداوند از آنکه خیانت کنم !

امیر المؤ منین ( ع ) : پس چگونه عقد مروارید را بدختر من داده ای ؟

عرض کردم : دختر شما آنرا بطریق عاریه از من طلبید تا در عید با آن آراسته شود : من آن را بعاریت مضمونه تا مدت سه روز بایشان دادم و بر خود نیز ضمان آن را گرفته ام ، و من ملزم هستم که آنرا سالما بجای خود بگذارم !

امیر المؤ منین : امروز باید آن را پس گرفته و بجای خود بگذاری و اگر پس از این چنین کاری از تو دیده شود ترا عقوبت سخت خواهم کرد، و اگر دختر من آن عقد را به بر طریق عاریه مضمونه گرفته بود : البته نخست زنی بود از زنهای عاشمیه که دست او را بعنوان دزدی می بریدم !

و چون این عتاب و تحدید بگوش آنحضرت بگوش آنحضرت رسید، در پیشگاه پدرش عرض میکند : مگر من دختر تو نبودم و مگر سزاوار این نبودم که چند روز از آن عقد بعنوان زینت استفاده کنم ؟

امیر المؤ منین فرمود : ای دختر من انسان نباید بواسطه اشتهای نفسانی و خواهش دل خود پای از مرحله حق بیرون بنهد، مگر زنان مهاجرین که با تو یکسانند با مثل این عقد خود را زینب داده اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار گرفته ، و از آنها کمتر نباشی !

نتیجه :

آری مقام حقیقت بسی بالاتر و برتر از مراحل ریاست و عناوین ظاهریه است ، متاءسفانه ما حقیقت را بخاطر شهوات نفسانی و اغراض شخصی خود پایمال و لگد کوب میکینم ، بیت المال مسلمین که می باید در موارد مخصوص و بنفع همه مسلمین مصرف شود : صرف مطالع شخصی شده ، و برای حفظ منافع مخصوص و مراتب و عناوین خاصّ خرج می شود !

کسانیکه از حقیقت دورند : خود را مظهر حقیقت و حق تصور کرده و برای حفظ شخصیت و مقام خود دست بهر گونه اقدام و عملی زده ، و از دروغ و ظلم و تعدی و چپاول اموال مسلمین و تزویر و ریاء و از بین بردن حقوق دیگران و تضییع مراتب مخالفین خود و ترویج باطل و از بین بردن حق و هزاران اعمال فاسد و کارهای زشت باکی ندارند !

ما با این اشخاص کار نداریم ، منظور اینست که : افراد مسلمان می باید بیدار شده و گول عنوان و مقام و منصب و اسم و رسم و ظاهر را نخورده و همیشه تنها بحق و حقیقت متوجه باشند و بس !

منافقین در مرض رسول الله

در روز پنچشنبه مرض حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو بشدت گذاشته ، فرمود : برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که پس از رحلت من تا ابد در صراط حقیقت پایدار بوده و گمراه نشوید

حاضرین در آوردن مرکب و صحیفه اختلاف نمودند، یکی از حاضرین در مقام رد تقاضای آنحضرت گفت : چه شده است بر او ! آیا عقل خود را از دست داده و هذیان میگوید ! تقاضای او را برگشت داده و رد کنید !

و چند تن از زوجات آن حضرت ( زینب دختر جحش و دیگران ) اظهار میکردند : پیشنهاد و تقاضای رسول خدا را اجابت کرده و حاجت او را بر آورید !

عمر گفت : مرض پیغمبر شدید شده و درد بر او غلبه کرده است و کتاب خدا پیش شما است ، و کتاب خدا ما را کفایت میکند، و پیغمبر باین زودی نمیمیرد تا مملکت روم را فتح کند، و هر گاه بمیرد من منتظر او خواهم بود تا دوباره زنده گردد !

درین هنگام که صداهای حاضرین بلند شده بود، پیغمبر فرمود : مرا ترک کنید، و مرا بحال خودم بگذارید که راحتی من در تنهایی است !( 26 )

نتیجه :

آری منافقین پیوسته میکوشیدند که : از قدرت و قوت و عظمت اسلام کاسته شده ، و از ادامه و پیشرفت آن جلوگیری کنند و در این هنگام که آخرین نظریه آن حضرت و نتیجه همه تبلیغات و سخنان او با بهترین طرز و روشن ترین سبکی در روی صحیفه ضبط و برای همیشه ثبت میشد : یک مرتبه منافقین را بر آن داشت که با سعی هر چه کاملتر در بهم زدن و ردّ این قسمت تصمیم گرفته ، و تا ممکن است فکر و تدبیر عاقلانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نقش بر آب کنند !

این است که سر سلسله منافقین ( در تاریخ اسمی از او نبرده ) که خداوند برای همیشه او را در آتش غضب و قهر خود سخت بسوزاند آن بغض و کینه باطنی و عناد و نفاق و کفر قلبی خود را ظاهر ساخته ، و چنان نسبت ناسزائیرا به پیغمبر مسلمین روا دید !

مسلمانان غیور جهان جا دارد که از گوینده این سخن سراسر کفر و عناد تحقیق نموده ، و برای همیشه او را لعن و طرد کرده ، و قبر او را آتش دنیا پر کنند !

پروردگارا گوینده این سخن را لعن کن ، و او را بعذاب دائمی جهنم مبتلا ساز، خدایا از جانب همه مسلمانان جهان بر این منافق لعن بفرست !

بسیار جای شگفت و حیرت است که عمر بن خطاب نیز با آن منافق همراه شده ، و اظهار میکند، احتیاجی بوصیت پیغمبر خدا نداریم و قرآن برای ما کافی است ! عجبا ! اگر قرآن کافی است : معنای این آیه ( و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی ) چیست ؟ و این آیه ( اطیعو الله و اطیعوا الرسول ) چه می گوید ؟

آری عمر بن خطاب با این لحن مبهم خود جهالت و نادانی و خلاف خود را آشکار ساخته ، و صریحا با وصیت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت ورزیده است ، و چون ما مسلمانان عمر بن خطاب را بوسیله پیغمبر اکرم می شناسیم ، و در اینجا مخالف صریح او را با آخرین تقاضای آن حضرت که نتیجه یک عمر فعالیت و زحمات او بود، مشاهده می کنیم : بالهجه صریح از این عمل قبیح و کردار خدا ناپسند و جسارت او بمقام شامخ رسالت تبری و دوری جسته ، و برای همیشه نسبت بعمر بن خطاب هم ظنین می شویم !

جزای قسم خوردن دروغی

پس از این که نفس زکیه ( محمد بن عبد الله بن حسن بن الامام حسن المجتبی ) و قتیل باخمری ( ابراهیم بن عبدالله ) در مقابل حکومت غاصبانه بنی عباس خروج کرده و شهید شدند : برادر آنها یحیی بن عبدالله از ترس دستگیر شدن و جور بنی عباس ( هارون رشید ) بسوی دیلم فرار کرد !

مردم دیلم از هر طرف باو متوجه شده ، و در حق او اعتقاد و ایمان محکمی پیدا کردند، و رفته رفته بر محبوبیت و مقام او افزوده شده ، و اهالی دیلم به عنوان خلافت از او بیعت کردند !

قدرت و شوکت یحیی بن عبد الله بیشتر و وسیعتر شده ، و هارون برای رفع خطر و ضررهائیکه پیش بینی می شد، لشگر انبوهی در حدود پنجاه هزار نفر بسوی دیلم روانه کرده و توصیه کرد که بهر نحوی است این خطر را دفع کنند !

فضل بن یحیی بریاست لشگر بسوی دیلم حرکت کرده ، و با یحیی بن عبد الله وارد مذاکره شدند، و در نتیجه موافقت گردید که ، از جانب هارون الرشید امان نامه ای با امضاء و شهادت جمعی از قضاة و فقهاء و بزرگان بنی هاشم برای او صادر شده ، و یحیی بن عبد الله تسلیم و موافق باشد !

امان نامه بضمیمه هدایا و تحفه هایی از جانب هارون رسیده ، و یحیی بن عبد الله از دیلم حرکت نموده ، و با هارون در روزهای اول با نهایت گرمی و مهربانی ملاقات نمودند، متاءسفانه پس از چندی هارون پیمان و عهد خود را نقض کرده و یحیی بن عبد الله را زندانی کرد !

در یکی از روزهائیکه یحیی بن عبدالله زندانی بود : مردی از آل زبیر پیش هارون آمده ، و به عنوان سعایت اظهار می کرد که یحیی از گرفتن امان و پس از پیمان صلح : در باطن بر خلاف پیمان عمل کرده و مردم را به بیعت و خلافت خود دعوت می کرد !

هارون که در پی چنین بهانه ای بود دستور داد یحیی را از زندان حاضر کرده و اظهارات آن مرد زبیری را باو باز گفته ، و از حقیقت امر بازپرسی نماید !

یحیی بن عبد الله دعوی او را از اصل منکر شد !

مرد زبیری هم بر اسرار و شدت اظهار خود افزود !

یحیی بن عبدالله فرمود : اگر تو در دعوی خود صادق و مطمئن هستی : قسم یاد کن یا دلیلی اقامه بنمای !

مرد زبیری شروع بقسم خوردن کرد که : قسم به پروردگاری که طالب حق و غالب است بر همه نیروهای جهان ! ! !

قسم آن مرد باینجا که رسید یحیی فرمود : ازین صیغه قسم صرف نظر کن ، زیرا که چون کسی پروردگار جهان را تمجید و تعظیم کند : در عقوبت و مجازات او تعجیل نمی فرماید : و لازمست به یمین برائة قسم بخوری ، و صیغه آن این است که بگوئی : از حول و قوه پروردگار جهان بریئی و خارج شده و در حول و قوّه خود هستم هرگاه اظهار من دروغ باشد !

مرد زبیری از پیشنهاد این قسم مضطرب و متوحش شده و گفت این چه قسم غریب و عجیبی است ، من حاضر باین صیغه قسم نیستم !

هارون الرشید گفت : اگر تو راست می گفتی برای چه از قسم خوردن ( بهر کیفیتی باشد ) امتناع می ورزی ؟ و برای چه می ترسی ؟

مرد زبیری مجبورا بهمان صیغه قسم یاد کرد، و چون از مجلس هارون بیرون رفت ، در همانجا پایش بزمین خورده و جان داد !

جنازه مرد زبیری را حمل کرده و در قبری گذاشتند، و هر چه خاک بر آن قبر می رختند، پر نمی شد و همه فهمیدند که این معنی یک قضیه آسمانی و غیبی است و ناچار سقفی برای قبر درست کرده و از قبرستان برگشتند !( 27 )

نتیجه :

آری خداوند متعال چون روح است در قالب جهان ، و همینطوری که تن بی روح فاقد نظم بوده و از جلب منافع و دفع خسارات عاجز است جهان نیز بدون ارتباط داشتن با پروردگار متعال از حفظ خود و از حفظ اعتدال و نظم و از جلب منافع و از تحصیل عوائد ضروری و از دفع مضار و خسارات عاجز و ناتوان خواهد بود شما اگر عضوی از بدن خودتان را قطع و جدا نمائید، بواسطه قطع ارتباط در میان آن عضو و روح ( آنهم در اثر قطع رابطه ظاهری و اجتماعی بدن ) خواهید دید که : آن عضو بکلی فلج و بیحس شده و اثری از نیروهای روح در آن پیدا نیست ، هر فردی از افراد انسان نیز مانند عضوی است از مجموعه پیکره جهان ، و باید پیوسته ارتباط خود را با مبدء فیض و مرکز نیروهای جهان حفظ نموده ، و دقیقه علاقه خود را از پروردگار جهان منقطع نکند !

حول عبارت است از دفع ضرر و حفظ نفس در مقابل پیش آمدها و حوادث مخالف ، و قوّه عبارت از نیروی قدرت و نیروی حرکت و نیروی تحصیل منافع است ، و هر موجودی بواسطه این دو نیرو می تواند شخصیت و هستی خود حفظ کرده و بر حیات و زندگی خود ادامه بدهد : و این دو نیرو در هر موجودی بودیعه گذاشته شده ، و هر فردی از راه این دو نیرو و بوسیله آنها با مبدء فیض و رحمت پروردگار جهان و جهانیان مربوط شده ، و نیروی حول و قوت خود را حفظ می کند ( لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ) !

بدبخت و بیچاره و ذلیل آن کسی است که از مبدء رحمت و فیض و از مرکز عزت و عظمت و نور منقطع شده ، و از فیوضات ربانی و توجهات غیبی و مددهای غیبی محروم بماند !

کرایه دادن شتر برای هارون

صفوان بن مهران کوفی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و آدم فهمیده و پرهیز کاری بود، و اشتران بسیاری داشت که بوسیله کرایه دادن آنها زندگانی خود را تاءمین می کرد !

در یکی از روزهها که صفوان بخدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مشرف شده بود، آن حضرت میفرماید : ای صفوان تمام اعمال تو خوب و نیکو است مگر یک چیز تو !

صفوان عرض میکند : جان من فدای تو باد، کدام عمل من بد است ؟

امام فرمود : اشتران خود را باین مرد ( به هارون رشید ) به کرایه میدهی !

صفوان ! قسم بخدا که این کرایه را از نظر حرص و علاقه و در راه لهو و صید نمیدهم ، بلکه در راه سفر حجّ بکرایه میدهم ، و خود من نیز متصدّی و مباشر خدمت او نمیشوم بلکه آدمهای من همراه آنها هستند !

امام : آیا وجه کرایه تو در عهده او میماند ؟

صفوان : آری مدیون میشوند تا پس از بر گشتن تاءدیه نمایند !

امام : آیا دوست میداری که هرون و اهل بیت او باقی باشند، تا آنساعتی که کرایه تو را نپرداخته اند ؟

صفوان : آری قهرا اینطور است !

امام فرمود : کسیکه بقای ایشانرا دوست بدارد از ایشانست ، و هر که از ایشان باشد جای او دوزخ خواهد بود !

صفوان گوید : پی از آن رفتم و همه اشتران خود را فروختم ، و چون این خبر بگوش هرون الرشید رسید، مرا نزد خود طلبیده و گفت طوریکه نقل کردند شترهای خود را فروخته ای ؟

گفتم : آری ، مرد پیر و ضعیف و بیحال شده ، و نمیتوانم خود متصدی امورم باشم ، و غلامان من آنطوری که باید مراقب و مواضب نیستند، و نمی توانند از عهده این کار بخوبی بیرون آیند !

هرون گفت : هیهات هیهات باشاره موسی بن جعفر این کار را کرده ای ؟

گفتم : مرا با موسی ین جعفر چه کار است !

گفت : دروغ میگوئی ، و اگر نبود حق صحبت و حسن سابقه تو در این ساعت امر میکردم که تو را بکشند !( 28 )

نتیجه :

آری دولت ظالم وقتیکه روی کار آمد : تمام کارمندان دولتی در جنایت و ستمگری و جرم آن دولت شریک بوده ، و هر یکی باندازه رتبه و مقام و عمل خود سهیم جرم و ظلم شناخته شده ، و در محکمه عدل و در پیشگاه حقیقت محاکمه و مجازات خواهند شد !

دولت عبارت از هیئت و آن جمعیتی است که : در سایه فعالیت و کوشش و خدمت آنها، جریان امور براه افتاده و مقاصد شوم و نظریات دولت ستمکار تحقق خارجی پیدا کرده ، و جامه عمل بخود میپوشد !

کارمندان دولت ستمکار چون اعضاء و جوارح و نیروهای ظاهری و باطنی یک آدم ظالم و لجام گسیخته و نادانی هستند که : هر یکی بنوبه خود برای انجام دادن افکار باطل و نیات پلید او فعالیت و خدمت میکنند :

کارمندان دولت ستمگر ( دولتیکه حق و حقیقت را زیر پا میگذارد ) باید بدانند که : در مقابل حق و در پیشگاه الهی محکوم بوده ، و از صراط خداپرستی و آئین حق منحرف و برکنارند !

کارمندان دولت باطل باید متوجه باشند که : معاش آنها از اموال یتیمان و بیچارگان و مظلومان و بیوه زنان و از چپاول و غارت دارائی اشخاص پرهیزکار تاءمین شده ، و هرگونه اعمال و خدمات آنان برای از بین بردن حق و حقیقت ، و خاموش کردن انوار هدایت و عدالت ، و بیچاره کردن یک مشت اشخاص ضعیف بی دست و پا، و ترویج نمودن منکرات و فحشاء و جور و یاری کردن به جنایات و هزاران اعمال برخلاف عفت و عصمت و طهارت ، و جنگیدن با پروردگار جهان و رسول اکرم و اولیای اطهار و احکام و قوانین آسمانی ، و خفه کردن احساسات مردم با تقوی و حقیقت طلب و درستکار، میباشد و بس !