با یزید بسطامی و ادب
نقل است که با یزید بسطامی را نشان دادند که : فلان جای شیخی بزرگ است !
با یزید بدیدن او رفت ، و چون بنزدیک او رسید : آنمرد آب دهن به سوی قبله انداخت ! در حال بازگشت و گفت : اگر او را در طریقت قدمی بود خلاف شریعت بروی نرفتی !
و نقل است که : از خانه او تا مسجد چهل گام بود، هرگز در راه خیو نینداختی حرمت مسجد را !
نتیجه :
اگر مقصد سالک آن باشد که : قرب به پروردگار متعال پیدا کرده و تحصیل رضای او را بطلبد لازمست که از نخست قدم بر خلاف میل و دستور او گامی برندارد، و در تمام حرکات و اعمال خود جهت ادب و طاعت و بندگی او را در نظر گیرد !
و بقول اساتید این فن : شریعت چون پوست است و طریقت چون مغز، و مغز در داخل پوست قرار گرفته و بدون پوست فاسد گشته و دوامی پیدا نکند !
و بقول بعضیها شریعت چون الفاظ است و طریقت بمنزله معانی ، و معانی بدلالت الفاظ حاصل شود و چون الفاظ ترک شود کار دلالت و معانی مختل گردد !
و بقول اهل تحقیق و معرفت : شریعت گفته ها و اوامر حق است ، و چون کسی از فرموده های حق سر پیچد بمقام محبت و بندگی و قرب شایسته نباشد ! اینستکه گویند : عبادات توفیقی است و تمام آداب و فرایض شریعت تعبدی است ، و بنده را نشاید که در تکالیف مولای خود چون و چرا کند ! آری بنده حقیقی همیشه فرمانبردار و مطیع و خاضع است و بجز ادای وظیفه و انجام دادن تکلیف و اطاعت امر مولی هیچگونه نظر و انتظار و توقعی ندارد !
آنچه خدا از سلیمان پرسد
آورده اند که : روزی سلیمان پیغمبر ( ص ) بسر بساط نشسته بود، یکی بنگرید و او را در هوا بدید !
گفت : آنچه خدا بسلیمان داد بدیگر کس نداد !
سلیمان ( ع ) بشنید، در جواب او گفت : آنچه خدا از سلیمان پرسد از دیگر کس نپرسد !
نتیجه :
( لا یکلف الله نفسا الاعلی ما آتیها )
خداوند متعال هر کسی را باندازه قدرت و استطاعت و عقل و شعور و فهم و تمکن و وسعت وی تکلیف و حکم فرماید !
هر که بامش بیش برفش بیشتر، وظیفه شخص ثروتمند است که بفقراء رسیدگی کرده و نیازمندانرا حاجت برآورد، و شخصیکه خود فقیر است چنین وظیفه را ندارد !
و مرد دانشمند و عالم را وظائفی هست که برای اشخاص جاهل نیست ! و آدم تندرست و سالم را تکالیفی باشد که برای مردم علیل و مریض نباشد ! و شخص مقتدر و توانا را فرایضی متوجه است که بدیگران متوجه نیست !
اینست که وارد شده است کل مسئول عن رعیته هر کسی نسبت بزیردستان و رعیت و عائله خود مسئول بوده ، و رسیدگی بامور و زندگی آنان بعهده او خواهد بود !
تربیت صحیح و تعلیم و تنظیم امور فرزندان و عائله بعهده پدر است و پدر وظیفه عقلی و شرعی دارد که عائله خود را طبق مقررات دینی و آئین مقدس اسلامی تربیت کند، و آنچه در اینقسمت قصور و کوتاهی و با تقصیری بعمل آید : پدر مسئول و مقصر و محکوم است !
و دائره این تکلیف و مسئولیت نسبت بامیر و حاکم وسیعتر میشود تا برسد بشخص سلطان که مسئولیت بسیار مهم و بزرگیرا دارد، و اگر در سرتاسر مملکت حقی ضایع شود و فردی مظلوم واقع گردد : مسئول آن سلطان خواهد بود ! اینستکه از سلطان بازپرس میشود از اموریکه دیگران نسبت بآن امور کوچکترین مسئولیت و تکلیفی ندارند !
حاتم اصم و خلیفه
نقل است که : چون حاتم اصم ( از زهاد مشهور و از عرفای خراسان و از تلامذه شقیق بلخی ) ببغداد آمد، خلیفه را خبر کردند که زاهد خراسان آمده است ، او را طلب کرد !
چون حاتم از در آمد خلیفه را گفت : السلام علیک یا زاهد خلیفه گفت : من زاهد نیم که همه دنیا زیر فرمان منست ، زاهد توئی
حاتم گفت : نی که زاهد تویی !
خلیفه گفت : چگونه ؟
گفت : خدایتعالی میفرماید قل متاع الدنیا قلیل ، و تو باندک قناعت کرده ای ، زاهد تو باشی نه من که بدنیا و عقبی سر فرو نمی آرم ، چگونه من زاهد باشم !
نتیجه :
زهد بمعنی ترک و دوری کردن است ، و ترک آن آخرت و خدایتعالی مهمتر و عظیمتر و عجیبتر است ، زیرا انسان هر چیزیرا که ترک میکند بخاطر امر مهمتری باید باشد که میخواهد بآن امر برسد !
و هر گذشت و پرهیزی باید چنین باشد، و عاقل کسی است که در گذشتهای خود خوب دقیق و باریک بین بوده ، و نتیجه و مقصد را بدقت بسنجد، تا پشیمانی و زیانکاری حاصل نیارد ! و البته اگر کسی بخاطر امر کوچک و بی ارزشی از مقصد بزرگ و امر مهمتری صرف نظر کرده و در گذرد : در مورد ملامت و سرزنش واقع شده و از اهل خرد و تمیز محسوب نخواهد شد !
و عجیبتر و شگفت انگیزتر زهد اهل دنیا است که : بزندگی و خوشی چند روزه دنیا قناعت کرده و از حقیقت زندگی و خوشبختی و سعادت چشم می پوشند، مانند آن کسی که بخاطر عیش و نوش یکشب از همه هستی و زندگی آبرومند یکعمر خود در میگذرد !
سه نفر در غار
رسول اکرم فرمود : سه تن از بنی اسرائیل با همدیگر مسافرت کردند، و در بیابان باران شدیدی باریدن گرفته و آنان به غاری پناهنده شدند !
ناگهان سنگ بزرگی که در بالای مدخل غار بود، فرود آمده و دهانه غار گرفته شد !
این سه نفر در داخل غار محبوس مانده ، و چاره برای نجات و خلاص خود نیاندیشیدند !
و پس از مذاکره و چاره جوئی زیاد، قرار بر آن گذاشتند که : هر یک خالصترین و بهترین عمل خود را بنظر آورده ، و بوسیله آن عمل از پروردگار متعال مسئلت نماید که : آنانرا از این گرفتاری سخت نجات بدهد !
یکی از آن سه نفر دست به دعا بلند کرده و گفت : پروردگارا تو خود آگاه هستی که من دختر عمویم را دوست میداشتم ، و صد دینار برای جلب خاطر او دادم ، و چون با او در مجلسی خلوت کردیم ، مرا گفت ای پسر عموی من از خدا بترس و چیزیرا که بسته و مهر شده است بناحق باز مکن !
پس من تنها به خاطر خوف تو از آن عمل نامشروع منصرف شده ، و صد دیناریرا که داده بودم باوبخشیده ، و از مجلس او بیرون رفتم !
پروردگارا اگر آنحرکت از من برای تحصیل رضای تو بود : ما را از این بلای سخت و گرفتاری نجات بده ! !
در این ساعت یک قسمت از سه قسمت سنگ از مدخل غار کنار رفت !
دومی می گفت : پروردگارا تو خود آگاهی که مرا پدر و مادر پیری بود، و هر روز صبح و شام غذای صبحانه و شام برای آنها میبردم ، و روزی طرف صبح که بنزد آنان رفتم : هر دو را در خواب یافتم !
و پیش خود اندیشه کردم که : اگر آنان را بیدار نمایم : ممکن است ناراحت و متاذی شوند ! و اگر نزد آنان مراجعت کنم : محتمل است که غذای صبحانه آنان تلف شود !
ورودی این نظر : آنقدر در نزدیکی آنان ایستاده و صبر کردم که از خواب بیدار شده ، و صبحانه تناول کردند !
پروردگارا اگر از این عمل قصد من تنها برای رضای تو بوده و نظری بجز تو در اینکار نداشتم : این گرفتاری و ابتلای سخت را از ما رفع فرما !
در این ساعت یک قسمت دیگر نیز از آن سنگ کنار رفت !
سومی گفت : پروردگارا آگاه هستی که من شخصی را در مقابل انجام عملی اجیر کرده بودم ، و چون خواستم اجرت عمل او را پرداخت کنم : از گرفتن وجه خودداری نموده و اظهار میکرد که اجرت و حق من بیشتر از این مقدار است ، و در نتیجه چیزی نگرفته و گفت تو نسبت بمن ظلم کردی و خداوند در میان من و تو در روز جزاء حکومت خواهد فرمود !
پس او اجرت خود را نگرفته و رفت ، و من در مقابل اجرت او گوسفندی بنام او خریداری کردم ، و چند سال آنرا نگه داشته و در این مدت چند بچه از آن بوجود آمده و زیاد شدند !
و پس از مدتی آن اجیر پیش من آمده و مطالبه اجرت خود را کرد، و من آن گوسفندها را بدست او سپردم !
اجیر گفت : تو همان کسی هستی که در پرداخت اجرت من بآنطوری که سزاوار بود اهمال و امتناع میورزیدی ، و امروز این گوسفندها را بمن می بخشی ، آیا نظر استهزاء و مسخره داری ؟
من جریان امر را باو شرح دادم !
شخص اجیر گوسفندها را گرفته ، و با نهایت سرور در حق من دعا کرد !
پروردگارا اگر اینعمل از من روی خلوص و صمیمیت و تنها بخاطر تو بود : این گرفتاری و بیچارگی را از ما برطرف ساز !
در این ساعت بقیه سنک نیز از مدخل غار کنار رفته ، و آنسه نفر از آن حبس و گرفتاری شدید نجات یافتند ! ( 56 )
نتیجه :
اعمال نیکو و عبادات و کارهای انسان اگر بنیت خالص و تنها برای خدا انجام گرفته ، و هیچگونه قصد و نظر دیگر در آنها موجود نشد :
البته مفید و منتج واقع شده ، و جزای خوبی از جانب پروردگار جهان در مقابل آنها داده خواهد شد !
ولی در صورتیکه نظر ما جلب توجه و تحصیل رضا و خوشنودی مردم و یا بدست آوردن فوائد و منافع مادی و عناوین ظاهری بود : نباید کمترین سزا و جزای نیک را از پیشگاه خداوند متعال متوقع باشیم !
آری اگر عمل ما برای خدا و بخاطر او نباشد : چگونه میتوانیم بحساب او گذاشته و منتظر احسان و نیکوئی و اجر خدائی باشیم !
اول ای جان دفع شر موش کن و آنگه اندر جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر صدور لا صلوة تمّ الا بالحضور
گر نه موش دزد در انبار ما است گندم اعمال چل ساله کجا است
عتابه مادر جعفر برمکی
محمد بن غسان هاشمی میگوید که : در یکی از عیدهای اضحی بخانه مادرم وارد شدم ، زنی در پهلوی او نشسته بود که لباسهای کهنه و مندرس در تن داشت و در عین حال آثار عفت و نجابت و بزرگی از حرکات او ساطع بود !
مادرم گفت : آیا این خانم را میشناسی ؟
گفتم : نه
گفت ایشان عتابه مادر جعفر بن یحیی برمکی است ( وزیر هارون الرشید که جلالت و سخاوت و کرم او مشهور است ، و در سال 187 بامر هارون کشته شد، و همه خانواده و کسان او نیز مقتول و یا محبوس گشتند ) !
من نزدیک رفتم و از او بسیار تکریم و تجلیل کرده ، و از جریان امور و حالات او استفسار میکردم !
سپس او را گفتم : ای مادر از آن پیش آمدها و تحولات و اموریکه برخورده اید کدام یک از آنها عجیبتر و شگفت انگیزتر بود ؟
گفت : ای فرزند، عیدی چون امروز مرا گذشته است که چهار صد کنیز در اطراف من منتظر فرمان و دستور من بودند، و با اینحال من ناراضی بوده و پسر مرا نسبت بخودم نامهربان وعاقّ خیال میکردم ، و امروز هم عید اضحی است که بمن رسیده و آرزویم در این ساعت داشتن دو قطعه پوست گوسفند است که یکیرا لحاف کرده و روی دیگری بنشینم و بخوابم !
محمد بن غسان میگوید : من پانصد درهم او را دادم ، و باندازه ای خوشحال و مسرور گشت که نزدیک بود جان بسپارد !
نتیجه :
این جریان عجیب نیست ، زیرا دنیا جای تزاحم و تعارض است ، و نعمتها و خوشیهای دنیوی همیشگی نبوده و پایدار نیست !
ما صدها امثال این جریان را با چشم خودمان مشاهده میکنیم ، ولی با چشم ظاهربین نه با چشم فکرت و عبرت و حقیقت !
کدام سلطنتی است که پایدار باشد، و کدام ثروتیستکه همیشگی باشد، کدام عنوان و اعتباریستکه از میان نرود، کدام عزت و حرمتی است که در یک خانوداه باقی بماند، کدام نعمت و خوشی است که در دست صاحبش برقرار بوده و در اعقاب او ادامه پیدا کند، کدام امارت و وزرات و ریاست و حکومتی است که بر کسی وفا کند !
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر چون پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر زیر خاکی عاقبت هیچ
عجیب اینستکه : ماها با دیدن این قضایا باز بزندگی موقتی دنیا اعتماد و اطمینان کرده ، و از تزکیه نفس و تهذیب اخلاق و تحصیل روحانیت و تاءمین زندگی آخرت بکلی غفلت ورزیده ، و با همین هوی پرستی و شهوترانی و لهو و لعب عمر عزیز خود را سپری میکنیم !
دیوجانس وزن
دیوجانس ( دیوژن کلبی از فلاسفه مشهور یونان که در 324- ق م فوت کرده است ) یکی از تلامذه خود را دید که : بسوی زنی که خود را آرایش داده و زینت کرده است ، نظر میکند !
گفت : از این دامیکه خود محکم و نصب کرده است برای صید کردن و بهلاکت رسانیدن مردم ، دور باشید !
نتیجه :
دیوجانس حق داشت که : مخصوصا با زنها مخالفت کرده ، و پیوسته از شرّ و فتنه و فریب آنان در حذر باشد !
و اگر دیوجانس زنده شده و وضع عجیب و حیرت آور زندگی این طائفه را در این دوره مشاهده کند : بطور حتم و قطع از شدت شگفت و حیرت و تاءثر یکمرتبه سکته قلبی کرده ، و خود را از دیدن این مناظره فحشاء و دامهای مهلک گسترده شده و هر جائی راحت خواهد کرد !
خداوند جوانان پاک و مردان پرهیزکار و برادران با حقیقت ما را از شر و فتنه و فساد و گرفتاری اینطائفه از خدا بیخبر نگهدارد ! و هر چه زودتر این مایه های بدبختی و ضلالت و این آلتهای بلا و نقمت ملت را یکطرفی کرده ، و افراد ملت بیچاره مسلمان را در امن خود محفوظ بدارد !
واقعا حیرت آور است که : زن تا چه اندازه باید جنایتکار و خائن و هوی پرست و شهوتران و از حقیقت دور و از خدا بیخبر و از عذاب آخرت ماءمون باشد که خود را وسیله انحراف و ضلالت و حیرت و اختلال فکر یکمشت مردان بیچاره و گرفتار قرار داده ، و سبب وقوع هزاران جنایتها و ناراحتیها و تشویش خاطر دیگران باشد !
زن چقدر باید غرق شهوت و فرو رفته در جهالت و تمایلات نفسانی و دور از حقیقت و خدا و آخرت باشد که : هیچگونه هراس و ترسی از این اعمال زشت و کردار قبیح و جنایت بزرگ خود نداشته ، و کمترین عنایت و توجهی بحقیقت زندگی چند روزی این دنیا نکند !
وای اگر از پس امروز بود فردائی !
در کتاب وسائل الشیعه ( باب النکاح ص 19 ط اول ) نقل میکند که نهی فرموده است رسول خدا از اینکه زن زینت کند و خود را آرایش بدهد برای غیر شوهر خود، و هرگاه چنین کاری کرد : برای خدا است که او را با آتش جهنم معذب کرده و بسوزاند !
باز رسول اکرم : فرموده آنزنیکه خود را معطر کرده و از خانه خود بیرون رود، در مورد لعن خدا قرار میگیرد تا هنگامیکه بسوی خانه خود مراجعت کند !
البته روی سخن ما بآن زنائیستکه بمبدء و معاد و آئین و تکلیف و پیغمبر و قرآن هستند، نه آنانکه خود را از همه قیود و حدود آزاد کرده و بجز هوی و شهوت و زندگی چند روز دنیا مقصد و مرام و هدفی ندارند !