معجزات امام جواد (علیه السلام)

معجزات امام جواد (علیه السلام)0%

معجزات امام جواد (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام جواد علیه السلام

معجزات امام جواد (علیه السلام)

نویسنده: حبيب الله اكبرپور
گروه:

مشاهدات: 6204
دانلود: 3088

توضیحات:

معجزات امام جواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 71 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6204 / دانلود: 3088
اندازه اندازه اندازه
معجزات امام جواد (علیه السلام)

معجزات امام جواد (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

شهادت عصا به امامت حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس راه صواب را از تو بپوشاند، به اميد آن كه از هوس خود پيروي كرده باشد، به تو دشمني كرده است.»

و از يحيي بن اكثم قاضي در حديثي نقل مي كند كه گفت: به حضرت جوادعليه‌السلام گفتم: به خدا! مي خواهم سؤالي از شما بپرسم ولي شرم مي كنم. حضرت فرمود: من پيش از سؤال به تو خبر مي دهم، مي خواهي بپرسي امام كيست؟

گفتم: آري به خدا! حضرت فرمود: من امام هستم. گفتم: علامت و نشانه اي به من نشان دهيد. حضرت عصايي در دستش بود، به اذن خدا و معجزه ي حضرت عصا به سخن آمد و گفت: مولاي من امام اين زمان است، و او حجت خداست.

عاقبت مرد آوازه خوان

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «از معاشرت با افراد فرومايه بپرهيز، چه اينان مانند شمشير ظاهري درخشان و اثري بد دارند.»

و از محمد بن ريان نقل مي كند كه گفت: مأمون درباره ي حضرت جوادعليه‌السلام به هر حيله اي دست زد، نتوانست كاري بكند (شايد مي خواسته حضرت را در فسق و فجور وارد كند) تا هنگامي كه مريض شد و خواست دخترش را به عقد حضرت درآورد.

دويست كنيز بسيار زيبا آماده كرد و به هر يك جامي كه در آن گوهري بود، داد كه وقتي كه حضرت در مسند دامادي مي نشيند روبروي او بايستند تا شايد حضرت را جلب كنند. ولي حضرت به آنها توجهي نكرد. مأمون مردي به نام مخارق را كه خوش آواز بود و ساز مي زد و ريش بلندي داشت، احضار كرد.

مرد گفت: اي اميرالمؤمنين! اگر به جهت ميل دادن او به دنياست، اين كار براي من آسان است. (يعني منظور تو را نسبت به او انجام مي دهم) و مقابل آن حضرت نشست و نعره اي كشيد، اهل خانه همه جمع شدند و او شروع به ساز زدن و آواز خواندن كرد. ساعتي نواخت، حضرت ابدا متوجه او نشد و به چپ و راست خود نگاه نكرد.

سپس سر برداشت و فرمود: اي صاحب ريش از خدا بترس. ناگاه ساز از دست مرد افتاد و ديگر تا هنگام مرگ نتوانست با دستهايش كاري انجام دهد. وقتي كه مأمون جريان را از او پرسيد، گفت: وقتي كه حضرت بر سر من فرياد زد، به طوري ترسيدم كه ديگر به حال نيامدم.

قصد داشتم از خاك زير پاي حضرت بردارم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «از كساني كه جلوي مردم دوست خدا و در پنهان دشمن خدا هستند، نباش.»

از حسين بن محمد اشعري از پيرمردي از شيعيان به نام عبدالله بن رزين نقل مي كند كه گفت: در مدينه مجاور بودم. حضرت جوادعليه‌السلام هر روز ظهر به مسجد مي آمد و در صحن مسجد پياده مي شد (ظاهرا منظور فضاي جلوي مسجد است) و بر سر قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي رفت و بر او سلام مي كرد و به خانه ي فاطمهعليها‌السلام بر مي گشت. كفش خود را درمي آورد و به نماز مي ايستاد. روزي شيطان در دل من وسوسه كرد كه وقتي حضرت پياده مي شود، برو و خاك قدمش را بردار.

به انتظار حضرت به همين منظور نشستم. هنگام ظهر حضرت سوار بر الاغي آمد ولي در جاي هر روز پياده نشد و روي سنگي كه بر در مسجد بود رفت و پياده شد. بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد، سلام داد و سپس به جاي نماز خود رفت.

چند روزي چنين كرد. با خود گفتم: وقتي كه كفشش را در مي آورد، مي روم ريگهاي زير قدمش را بر مي دارم. فردا ظهر كه آمد، روي سنگ پياده شد، بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده و سلام كرد. بعد به جاي نماز خود آمد و با كفش به نماز ايستاد. چند روزي هم چنين كرد. گفتم: اينجا كه نشد. به در حمامي كه مي رود، مي روم و آنجا از خاك قدمش بر مي دارم. سراغ حمام حضرت را گرفتم.

گفتند: به حمامي در بقيع كه از يكي از اولاد طلحه است، مي رود. روز حمام رفتن حضرت را پرسيدم و همان روز بر در حمام به انتظار او نشستم و با حمامي مشغول صحبت شدم.

گفت: اگر مي خواهي به حمام بروي، بلند شو و برو كه بعد از اين ديگر نمي شود. گفتم: چرا؟ گفت: براي اين كه ابن الرضا (حضرت جوادعليه‌السلام ) مي خواهد به حمام بيايد.

گفتم: ابن الرضا كيست؟ گفت: مردي است از آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه صالح و پرهيزكار است.

گفتم: نمي شود كسي با او وارد حمام شود؟

گفت: وقتي كه بيايد حمام براي ايشان خلوت مي شود. در اين اثنا حضرت با غلامان وارد شد و جلوي حضرت غلام كودكي بود كه حصيري آورد و در رختكن پهن كرد. حضرت رسيد و با الاغ وارد حجره شد و به رختكن رفت و روي حصير پياده شد.

به حمامي گفتم: اين همان كسي است كه به صلاح و پرهيزكاري توصيف مي كردي؟

گفت: اي مرد! به خدا تا امروز چنين كاري نكرده بود.

با خود گفتم: اين از عمل من است و من حضرت را به اين كار واداشتم. (كه سواره تا سر حصير بيايد) سپس گفتم: منتظر او مي شوم تا بيرون بيايد، شايد به مقصودم برسم.

هنگامي كه بيرون آمد و لباس پوشيد، امر كرد، الاغ را وارد رختكن كردند و از روي حصير سوار شد و بيرون رفت. با خود گفتم: به خدا! من او را آزرده ام. ديگر چنين اراده اي نمي كنم.

ظهر آن روز، حضرت (به عادت سابق) با الاغ آمد و در همان صحن پياده شد، وارد شد و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام كرد و به خانه ي فاطمهعليها‌السلام رفت و در جايي كه نماز مي خواند، كفش خود را درآورد و به نماز ايستاد. (شايد اين اصرار حضرت بر مخالفت نيت او از جهت تقيه و ترس از فتنه بوده است).

ادب شدي!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «عزت مؤمن در بي نيازي از مردم است.»

و از دعبل بن علي نقل شده كه گفت: خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رسيدم، دستور فرمود: چيزي به من دادند. گرفتم و شكر خدا نكردم. حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: چرا خدا را شكر نكردي؟ سپس خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيدم، حضرت جوادعليه‌السلام نيز دستور داد چيزي به من دادند. گفتم: الحمدلله حضرت فرمود: ادب شدي. (وجه اعجاز در اين حديث اين است كه حضرت جوادعليه‌السلام از غيب خبر داده است، زيرا ذكر نمي كند كه حضرت جوادعليه‌السلام در مجلس پدرش حاضر بوده، يا اين كه كلام آن حضرت را براي او نقل كرده باشد).

خدا او را رحمت نكند

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس از برادر و دوست خود به خاطر حسن نيت او خشنود نشود، از بخشش او هم خشنود نشود.»

و از محمد بن سنان نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت هاديعليه‌السلام رفتم. حضرت فرمود: اي محمد! در آل فرج (فرج: پدر عمر بن فرج بوده) حادثه اي رخ داده است؟

گفتم: آري عمر (بن فرج رحجي حاكم مدينه و مكه از طرف متوكل) مرد. شمردم حضرت بيست و چهار مرتبه فرمود: الحمدلله. گفتم: مولاي من! اگر مي دانستم از اين خبر خشنود مي شويد، پا برهنه مي دويدم و مي آمدم.

فرمود: پدرم درباره ي چيزي به او مراجعه كرد. به پدرم گفت: گمان مي كنم مستي. پدرم عرض كرد: خدايا! اگر مي داني كه من براي رضاي تو اين روز را تا شب روزه بودم، طعم غارت اموال و ذلت اسيري و دستگيري را به او بچشان. و به خدا! روزگار نگذشت تا اموال و دارائيش را بردند و اسيرش كردند، و اينك مرده است. خدا او را رحمت نكند. خداوند عزوجل دولت را از او گرفت و هميشه دوستانش را بر دشمنانش غلبه مي دهد و دولتها را از آنها مي گيرد.

سبز شدن درخت سدر به بركت وجود حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس كاري را ندانسته آغاز كند، پيش از آن چه كارش شايسته باشد، خراب خواهد شد.»

و از ابوهاشم جعفري نقل شده كه گفت: در مسجد مسيب با حضرت جوادعليه‌السلام نماز خوانديم. حضرت رو به قبله و بدون انحراف از ديوار مسجد ايستاد؛ و درخت سدري كه در مسجد بود، خشك شده بود و برگ نداشت. حضرت آب خواسته و زير درخت وضو گرفت. درخت سبز شد و برگ درآورد و همان سال بار داد.

قائم ما همان مهدي است

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «براي خيانت شخص، همين سند بس كه مورد اعتماد افراد خائن باشد.»

صدوق در كتاب اكمال الدين از عبدالعظيم حسني نقل مي كند كه گفت: بر سرور خود حضرت جوادعليه‌السلام وارد شده و مي خواستم بپرسم: قائم همان مهديعليه‌السلام است يا ديگري؟ حضرت قبل از پرسش من فرمود: اي ابوالقاسم! قائم ما همان مهديعليه‌السلام است.

اطمينان از زنده بودن خويش

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «آهنگ توجه به خدا نمودن به دلها، زودتر آدم را به مقصود مي رساند از اين كه اعمال و حركات فقط بدني باشد.»

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات از ابراهيم بن محمد نقل مي كند كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام نامه اي به من نوشت و دستور داد تا يحيي بن ابي عمران زنده است آن را باز نكنم. دو سال نامه پيش من بود، روزي كه يحيي مرد، نامه را باز كردم، در آن نوشته بود: كارهايي كه او انجام مي داد، تو انجام بده. من تا يحيي بن ابي عمران زنده بود از مرگ نمي ترسيدم، چون مطمئن بودم كه عمرم باقي است.

مهياي عزاداري شويد!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كه پيش از تجربه و آزمايش به چيزي يا به كسي اعتماد كند، خود را در معرض نابودي قرار داده است.»

فضل بن حسن طبرسي در كتاب اعلام الوري از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه حضرت رضاعليه‌السلام در خراسان بود، من در مدينه بودم و با حضرت جوادعليه‌السلام رفت و آمد داشتم؛ و كسان آن حضرت و عموهاي پدرش نيز خدمت ايشان مي آمدند و سلام مي كردند. روزي در حضور آنها كنيزك را خواست و فرمود: به اينها (يعني اهل خانه) بگو: مهياي عزاداري شوند.

هنگامي كه متفرق شدند، گفتند: چرا نپرسيديم براي چه كسي؟ و باز فردا هم حضرت اين سخن را فرمود. گفتند: براي چه كسي؟ حضرت فرمود: براي بهترين مردم روي زمين؛ و پس از چند روز خبر رسيد كه حضرت رضاعليه‌السلام همان روز رحلت نموده است.

خمس ها را بفرستيد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «صبر را تكيه گاه خود كن و با هوس مخالفت نما و خواهشهاي دل را رها كن.»

و از محمد بن فرج نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام براي من نوشت: خمس ها را براي من بفرستيد كه من غير از امسال از شما خمس نمي گيرم. و همان سال حضرت از دنيا رفت.

درخواست لباسي از حضرت براي كفن همسرم!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه براي نعمتي شكر نگويد، مانند كسي است كه براي گناهي عذر نخواهد.»

از جمله آنچه داوود بن محمد از عمران بن محمد اشعري نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رفتم و پس از انجام مقاصد خود، گفتم: مولاي من! ام الحسن (همسرم) به شما سلام مي رساند و يكي از جامه هايتان را مي خواهد كه كفن كند. حضرت فرمود: او از اين مطلب بي نياز شد. من بيرون رفتم ولي منظور حضرت را نفهميدم تا اين كه خبر آمد كه ام الحسن سيزده روز قبل از اين مرده است.

نامه اي در دل شب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «چگونه تباهي به كسي برسد در حالي كه خدا ضامن اوست و چگونه رهايي يابد كسي كه خدا در تعقيب اوست.»

كشي در كتاب رجال از مردي از اصحاب ما به نام ابوزنبيه نقل مي كند كه گفت: ما هفت نفر بوديم. در زمان حضرت جوادعليه‌السلام در بغداد حجره اي گرفتيم. عصر يك روز يكي از ما بيرون رفت و شب نيامد. در دل شب نامه اي از آن حضرت رسيد كه رفيق خراساني شما سر بريده در نمدي پيچيده و در فلان مزبله افتاده است. برويد و با فلان چيز و فلان چيز او را مداوا كنيم، خوب مي شود. رفتيم و او را همان جا و به همان نحو يافتيم و با آنچه حضرت فرموده بود او را مداوا كرديم و خوب شد.

شهادت ناروا

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «به دوستي خدا نرسي مگر با دشمني عده زيادي از مردم. (ظالم فاجر، قاطع رحم، دروغگو)»

از ابن اورمة نقل شده كه گفت: معتصم جمعي از وزراي خود را خواست و گفت: شما درباره ي حضرت جوادعليه‌السلام شهادت ناروا دهيد و كاغذهايي به من بنويسيد كه او خيال خروج دارد.

سپس آن حضرت را خواسته و گفت: شما خيال خروج بر من داري؟ حضرت فرمود: به خدا! چنين اراده اي نكرده ام.

معتصم گفت: فلاني و فلاني چنين شهادت مي دهند. شهود را حاضر كردند. گفتند: آري اين كاغذها را از بعضي غلامانت گرفته ايم. حضرت كه در ايوان نشسته بود، دست برداشت و عرض كرد: خدايا! اگر اينها به من دروغ مي بندند، آنها را بگير، ناگاه ديديم كه ايوان سخت به لرزه آمد و مي رود و مي آيد و هر وقت يكي از ما مي خواهد بلند شود، مي افتد.

معتصم گفت: يا ابن رسول الله! من از گفتار خويش توبه مي كنم، دعا كنيد تا خداوند اطاق را آرام كند. عرض كرد: خدايا! ايوان را آرام فرما. تو مي داني كه اينها دشمنان تو و دشمنان من هستند. ايوان آرام گرفت.

سخن گفتن گاو به معجزه ي حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «صبر را بالش كن و نيازمندي را در آغوش بگير، شهوات را به دور انداز و با هوا مخالفت كن و بدان كه در مقابل چشم خدا هستي.»

پس به حال خود توجه كن كه چگونه هستي. و از محمد بن علي تنوخي نقل شده كه گفت: من ديدم كه حضرت جوادعليه‌السلام با گاوي سخن گفت، پس گاو سر خود را حركت داد. من گفتم: اين (دليل بر معجزه ي شما) نيست. ولي امر كنيد كه او هم با شما صحبت كند. حضرت به آن گاو فرمود: بگو: لا اله الا الله وحده لا شريك له و گاو سخنان حضرت را تكرار كرد.

نور وجود حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «غرور و خودپسندي باعث به تأخير انداختن توبه است.»

از عسكر غلام حضرت جوادعليه‌السلام نقل شده كه گفت: خدمت مولايم رفتم و حضرت در وسط ايواني كه ده ذرع در ده ذرع بود نشسته بود. پس با خود گفتم: چقدر رنگ آقايم گندمگون و بدنش سفيد است؟ به خدا قسم! هنوز كلامم تمام نشده بود كه (نور) بدن مباركش تمام فضاي ايوان را در عرض و طول گرفت. پس ديدم كه رنگ مباركش سياه شد، بعد سفيد و سرخ و سبز شد و دوباره به حال اول و صورت اولي و رنگ قبلي برگشت.

وداع امام رضا با كعبه و اندوه امام جواد عليه‌السلام

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «بردباري جامه اي شايسته اندام دانشمندان است، هرگز از اين جامه برهنه مباش.»

علي بن عيسي در كتاب كشف الغمه از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: سالي كه حضرت رضاعليه‌السلام پس از حج به خراسان رفت در مكه خدمت حضرت بودم. حضرت جوادعليه‌السلام هم همراه پدر بود. حضرت رضاعليه‌السلام با خانه وداع مي كرد و هنگامي كه از طواف فارغ شد، به مقام ابراهيم برگشت و به نماز ايستاد.

حضرت جوادعليه‌السلام بر گردن موفق (غلام خود) طواف مي كرد. هنگامي كه به حجر رسيد، مدتي طولاني نشست. موفق گفت: قربانت شوم، بلند شو. فرمود: خيال برخاستن ندارم. جز اين كه خدا بخواهد و آثار اندوه در چهره اش هويدا شد. موفق خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رفت و گفت: قربانت! محمد جوادعليه‌السلام در حجر نشسته و بلند نمي شود.

حضرت برخاست و به آنجا آمد و فرمود: بلند شو حبيب من! حضرت جوادعليه‌السلام گفت: اراده ي بلند شدن از اينجا را ندارم. فرمود: چرا حبيب من! بلند شو. عرض كرد: چگونه بلند شوم، با اينكه شما طوري با خانه وداع كرديد كه ديگر بر نمي گرديد؟ فرمود: بلند شو پسرم! بلند شو؛ آنگاه حضرت جوادعليه‌السلام برخاست.

به امامت حضرت معتقد شدم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس به غير از خدا تكيه كند، خدا او را به خود واگذارد.»

و مي فرمايد: قاسم بن عبدالرحمان - كه زيدي بود - گفت: به بغداد رفته بودم. روزي ديدم كه مردم مي دوند و بر بام ها و جاهاي بلند بر مي آيند و مي ايستند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (حضرت جوادعليه‌السلام ) است، ابن الرضا است.

گفتم: به خدا او را مي نگرم. ديدم حضرت بر استر نر يا ماده اي سوار است و آمد. گفتم: خدا شيعه را از رحمت خود دور كند كه مي گويند: خدا اطاعت اين (كودك خردسال) را واجب كرده، حضرت متوجه من شد و فرمود: اي قاسم بن عبدالرحمان! «آيا از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟! در اين صورت در ضلالت و دوزخيم، سوره قمر آيه ۲۶».

با خود گفتم: به خدا اين ساحر است. باز حضرت متوجه من شده و فرمود: «آيا از ميان ما تنها وحي به او القا مي شود؟! بلكه او دروغگويي سركش و متكبر است. سوره قمر آيه ۲۵» با ديدن اين اعجاز از عقيده ي خود برگشته و شهادت دادم كه او حجت خدا بر خلق است و به امامتش معتقد شدم.

خلاف فرموده ي حضرت عمل كرد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «افراد نادان به وسيله ي ناداني خود نابود مي شوند.»

و از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: من و حماد بن عيسي در مدينه براي وداع خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيديم. فرمود: امروز بيرون نرويد، بمانيد تا فردا، هنگامي كه از خدمت او مرخص شديم. حماد گفت: من مي روم، چون كه بارهايم را فرستاده ام. گفتم: ولي من مي مانم. حماد رفت و همان شب در رودخانه سيل آمد و حماد غرق شد. و قبر او در سياله (جايي يك منزلي مدينه) است.

به اين مرد ستم كرديد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: زيان رسيدگان كساني هستند كه خود به زيان خويش اقدام مي كنند. و از علي بن جرير نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام نشسته بودم، گوسفندي از غلام او گم شده بود و بعضي از همسايگان او را به اتهام دزديدن آن گرفته بودند و به طرف حضرت مي كشيدند.

فرمود: واي بر شما دست از همسايگان من برداريد كه گوسفند شما را ندزديده اند. گوسفند در خانه ي فلان است. از آنجا بيرونش آوريد. به آنجا رفتند و گوسفند را پيدا كردند. صاحب خانه را بيرون كشيده و زدند و لباسهايش را پاره كردند و او قسم مي خورد كه گوسفند را ندزديده است.

او را نزد حضرت بردند، فرمود: واي بر شما به اين مرد ستم كرديد. گوسفند خود به خانه ي او رفته و او خبر نداشته است. پس او را برگرداند و براي اين كه لباسهايش را پاره كرده بودند، و او را زده بودند، چيزي به او داد.

استجابت دعاي حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «تأكيد مي كنم كه از دو چيز حذر كن كه بسياري را نابود نموده است. يكي اين كه به ميل و هواي خود رأي دهي، دوم آن كه ندانسته حكم كني.»

در كتاب عيون المعجزات منسوب به سيد مرتضي از اسحاق بن اسماعيل نقل مي كند كه گفت: ده مسأله مهيا كردم كه از حضرت جوادعليه‌السلام بپرسم و همسرم نيز آبستن بود.

با خود گفتم: اگر جواب مسائل را داد، از او تقاضا مي كنم كه دعا كند فرزندم پسر شود. هنگامي كه چشم آن حضرت به من افتاد، فرمود: اسحاق! خداوند دعاي مرا مستجاب فرمود، نام او را احمد بگذار. گفتم: خدا را شكر، اين است حجت رساي خداوند و هنگامي كه به وطن بازگشتم، ديدم كه پسري نصيبم شده و نامش را احمد گذاشتم.

احدي جز خدا نمي دانست!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «پيرو ما نيست كسي كه به زبان ادعاي پيروي ما را بنمايد و عملش مخالفت با ما باشد.»

حسين بن حمدان حضيني در كتاب هداية در حديثي نقل مي كند كه جمعي از شيعيان خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيدند. در ميان آنها مردي زيدي مذهب بود كه مدت چهل سال دعوي امامي بودن مي كرد و شيعيان از مذهب او آگاه نبودند.

حضرت به يكي از غلامان فرمود: دست اين زيدي را بگير و از مجلس بيرونش كن. آن مرد از همان ساعت به امامت حضرت جوادعليه‌السلام و ساير ائمهعليهم‌السلام معتقد شد و گفت: چيزي را از كار من دانستي كه احدي جز خدا نمي دانست.

پاسخ سؤال در خواب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «براي اهل بهشت چهار علامت است: روي گشاده كه سائل مايل شود حاجتش را بگويد و زبان همراه با لطف و دل پر از مهر و دست بخشنده.»

و از موسي بن قاسم در حديثي نقل مي كند كه: مردي مسئله اي از او پرسيد كه جوابش را نمي دانست. حضرت جوادعليه‌السلام را در خواب ديد. حضرت جواب مسأله را به او فرمود.

سال آينده كه به حج رفت و آن حضرت را ملاقات كرد، بدون مقدمه فرمود: فلاني به تو چه گفت؟ سؤال او را به عرض حضرت رساند. فرمود: خوابت چه بود؟ خوابش را تعريف كرد. حضرت فرمود: من در خواب پاسخ را به تو گفتم و اكنون هم من تكرار كردم.

به آنها محتاج مي شوي

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه صفحه خاطر را از پستي آز پاك نكند، خود را پست كرده و در قيامت به خواري بيشتري گرفتار خواهد شد.»

از محمد بن وليد در حديثي نقل شده كه: مردي خراساني ثروتمندي حضور امام جوادعليه‌السلام رسيد. حضرت دستور داد چند عمامه را به هم ببندند و به او بدهند و فرمود: اينها را بگير كه در راه هر چه داري از تو مي گيرند و اين عمامه ها براي تو مي ماند و به آنها محتاج مي شوي. و چنان شد كه حضرت فرموده بود.

عاقبت همسر امام جوادعليه‌السلام

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «سزاوار است كه انسان در هر صبح پنجاه آيه از قرآن تلاوت كند.»

و از محمودي از پدرش در حديثي طولاني نقل شده كه: هنگامي كه دختر مأمون حضرت جوادعليه‌السلام را زهر داد، حضرت به او فرمود: به خدا قسم! خداوند تو را به فقري جبران ناپذير و دردي نامستور مبتلا كند، و نيز فرمود: خدا تو را به دردي بي درمان گرفتار كند. و چنان شد كه حضرت فرموده بود. او به مرضي مبتلا شد كه هر چه داشت، صرف معالجه كرد به طوري كه به كمك مردم محتاج شد.

ديدم و شك ندارم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «اموال شما اين گنجايش را ندارد كه همه را با بخشش راضي و شاد سازيد؛ ولي مي توانيد همه را با حسن برخورد و گشاده رويي از خود راضي و شاد سازيد.»

از ابراهيم بن سعيد نقل شده كه گفت: ديدم حضرت جوادعليه‌السلام موي سياهي يا موي بناگوش سياهي - داشت، دست بر آن كشيد، قرمز شد. و باز دست كشيد سياه شد. گفتم: ديدم - و شك ندارم - كه پدرت دست به خاك مي زد، دينار و درهم مي شد.

اطلاع حضرت از جنين اسب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «تدبير و عاقبت انديشي تو قبل از هر كاري، تو را از پشيماني در امان قرار مي دهد.»

از ابراهيم نقل شده كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام نشسته بودم كه اسب ماده اي گذشت. حضرت فرمود: اين اسب امشب كره ي پيشاني سفيدي مي زايد و چنان شد كه حضرت فرمود.

آب ايستاد تا حضرت عبور كند

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس به فهم و رأي خود اعتماد كند و با كسي مشورت نكند، خود را در خطر افكنده است.»

از محمد بن يحيي روايت شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را در شط دجله ملاقات كردم كه مي خواست عبور كند، من ديدم كه آب ايستاد تا حضرت عبور كند و هم چنين در انبار بر شط فرات آن حضرت را ديدم كه چنين كرد.

انگشتري در دجله

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه يقين كند، هر چه در راه خدا بدهد بهترش را عوض از خدا مي گيرد؛ در بخشش جوانمردي مي نمايد.»

از حكيم بن عماد روايت شده كه گفت: آقاي خود حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه انگشتري در دجله انداخت. پس هر چه كشتي در حركت بود، از بالا و پايين ايستادند. سپس به غلامش فرمود: انگشتر را از دجله خارج كن. وقتي كه انگشتر را بيرون آورد، كشتي ها به حركت آمدند.

سفر به بيت المقدس

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كه بر زمان خشم گيرد، خشم او طول خواهد كشيد.»

يعني ناملايمات زمانه يكي دو تا نيست كه خشم تمام شود. از منخل نقل شده كه گفت: در سامره خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رفتم و مخارج بيت المقدس را از حضرت خواستم. ايشان صد دينار به من داد و فرمود: چشمت را ببند. چشم بستم. فرمود: باز كن، چشم خود را باز كردم و خودم را در بيت المقدس زير قبه ديدم و در شگفت شدم.

علامتي از برادرم بگيريد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: جدم فرمود: «ناتوان ترين مردم كسي است كه به اصلاح خود قادر باشد ولي اقدام نكند.»

از محمد بن علا نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه در مكه بدون زاد و توشه سفر زيارت مي كرد و شبانه به مدينه باز مي گشت. من برادري در مكه داشتم كه انگشتري از من نزد او بود. به آن حضرت گفتم: علامتي از برادرم براي من در مكه بگيريد. پس حضرت شبانه برگشت و آن انگشتر نزد حضرت بود.

منبر سبز شد و برگ درآورد!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه با ما علني دشمني كند و به دشمني ما از دنيا برود؛ روزه بگيرد يا نماز بخواند، اهل دزدي و زنا باشد، مسلما اهل آتش است.»

از محمد بن عمير نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه دست مباركش را بر منبري گذارد، آن منبر سبز شد و چوبهايش برگ درآورد. هم چنين ديدم كه آن حضرت با گوسفندي سخن گفت و آن گوسفند به حضرت پاسخ مي داد.