نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)16%

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام) نویسنده:
مترجم: پرویز لولاور
گروه: امام جواد علیه السلام

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)
  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13444 / دانلود: 3917
اندازه اندازه اندازه
نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

نام کتاب: نگاهي گذرا بر زندگاني امام جوادعليه‌السلام

نویسنده: عبدالرزاق مقرم

مقدمه ي ناشر

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ »

حضرت امام محمد جواد صلوات الله عليه براي بسياري از مردم، حتي پيروان و محبان حضرتش ناشناخته است. گرچه در مورد تمامي چهارده نور پاكعليهم‌السلام اين نكته صادق است، ولي در مورد ائمه ي پس از حضرت رضا، يعني امام جواد، امام هادي و امام عسكريعليهم‌السلام ، كه ملقب به «ابن الرضا» بوده اند اين غربت مضاعف است.

عمر كوتاه، محاصره ي دشمنان، غفلت دوستان از ذكر فضايل اين بزرگواران، چنان فضائي ترسيم كرده كه بسياري از شيعيان نيز از زندگي اين انوار پاك بي خبرند، در حالي كه پيامبر، ائمه و حضرت فاطمه (عم) همه نور واحدند، و همه براي پيروانشان «اسوه ي حسنه». از اين رو، بر آنها فرض است كه پيشوايان خود را بشناسند، مكارم اخلاق و كلمات نوراني آنها را آويزه ي گوش گردانند، تا بتوانند در جهت تشيع و پيروي ائمه اطهار (عم) گامهاي بيشتري بردارند.

كتاب حاضر، دو بخش دارد: بخش اول، رساله اي است از محقق سخت كوش فقيد مرحوم علامه سيد عبدالرزاق مقرم نجفي. اصل اين كتاب در سال ۱۳۷۰ در نجف اشرف چاپ شده و ما نسخه اي از آن را از كتابخانه ي مسجد جامع چهل ستون بازار براي ترجمه به امانت گرفتيم، كه در همين جا، از همكاري دانشمند پرتلاش جناب حجةالاسلام شيخ حسن سعيد - سرپرست محترم آن كتابخانه - تشكر مي كنيم. لازم به تذكر است كه آخرين فصل كتاب، مجموعه اي از مدايح و مراثي حضرت جواد الأئمهعليه‌السلام به زبان عربي است، كه ما از ترجمه آن فصل صرف نظر كرديم، بدين اميد كه اين نقيصه را در بخش دوم جبران كرده باشيم. بخش دوم، مجموعه اي است از اشعار مدايح و مراثي حضرت امام جوادعليه‌السلام ، كه شاعر مخلص اهل بيت، مرحوم ابوالقاسم علي مددكني - متخلص به «قطره» سروده است.

اين اشعار - كه براي اولين بار به چاپ مي رسد - حاصل تراوشات فكري مردي است كه هيچگاه درس نخواند، ولي با قلبي روشن و با صفا و پاك، در گوشه ي انزوا زيست و اشعاري بسيار در مدح و مرثيه آل بيت رسول خداعليهم‌السلام سرود. از همكاري آقاي عبدالرضا ضاد - نواده ي ناظم - كه اين مجموعه را پس از تنظيم در اختيار ما قرار داد، تشكر مي كنيم.

مختصري از شرح حال علامه مقرم و مرحوم قطره را در ابتداي دو بخش كتاب آورده ايم. اميد است كه اين گام كوچك در محضر مقدس حضرت جوادالائمه مقبول افتد و خوانندگان و استفاده كنندگان از اين كتاب، ما را از دعاي خير فراموش نكنند،

و الحمد لله رب العالمين

مقدمه ي مترجم

سلام بر آدم... و ابراهيم.... و موسي و عيسي، سلام و صلوات خداي تعالي بر آخرين و برترين پيام آوران حضرت محمد مصطفيصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سلام و درود خداي تعالي بر اوصياء و جانشينان پاك آن حضرت از حضرت اميرمؤمنان تا حضرت مهدي موعود و دخت گرانقدرش حضرت فاطمه زهرا،عليها‌السلام .سلام و درود بر خاندان رسالت و طهارت، اهل بيت وحي و رحمت خاندان مخاطب «لولاك...» حجتها و امناء، و معادن حكمت و علم خداوند. سلام بر آفريده شدگان از نور عظمت خداوند كه كمالاتشان بي انتهاء، منزلتشان بيكران، و محامدشان بي پايان است.

سلام بر خاندان كرامت وجود، محبت و لطف، راهنمايان راه حق و سعادت كه ريشه و شاخه و مبدأ و منتهاي خير و نيكي هستند. و براستي اعتراف داريم كه: «لا اُحْصى ثَنائَكُمْ، وَ لا أبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ » سلام خدا بر آنانكه اطاعتشان اطاعت خداي تعالي و موجب رضايت اوست كه:( مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ) و( اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ ) .

اما هزاران افسوس و آه، كه عليرغم آن همه كرامتها و گذشتها، تلاشها و خيرخواهيهاي پدرانه، فرمان خدا و رسولشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، يك روز در پي خانه نشين و منزوي ساختن اميرمؤمنانعليه‌السلام و به آتش كشيدن درب خانه ي دخت گرامي پيامبر صلوات الله و سلامه عليهما... روزي، كربلا و عاشورا و آن همه جنايت... و روز دگر به منظور كشتار علويان، از روي مكر و حيله حضرت رضاعليه‌السلام را به قبول ولايتعهدي مجبور كردند و روز بعد طاغوت زمان لعنت الله عليه به منظور اجراء مقاصد شوم و پليد خود مزورانه حضرت جوادالائمهعليه‌السلام را اجبار به پذيرفتن دامادي خود نمود تا شيعيان ساده انديش كه در اجتماع ظاهر مي شوند به قتل برسند... و به شهادت رساندن خلفاء خداوند....

تا آنكه رفتار پست وحشيانه انسان ها زمينه ساز غيبت صغري و كبري گرديد و خداي تعالي حجت و خليفه ي خود را غائب ساخت و با ادامه ي طغيان و عصيان، دوران غيبت طولاني شد كه: «غيبته منا». و بحق بايد گفت: سلام و درود خداوند بر خاندان صبر و استقامت، خاندان مصيبت ها و غمهاي جانگداز، خاندان شهادت، سلام بر خاندان غربت و آوارگي، و مظلوميت هاي جانسوز تاريخ كه به فرموده ي حجت و خليفه ي خداوند حضرت امام محمدباقرعليه‌السلام : «جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِكَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ ». و هزاران لعن و نفرين بر دشمنانشان باد.

و بدينگونه بود پاسخ وحشيانه انسان به خاندان شرف و كرامت و اين بود تاريخ تلخ و جگرسوز و پردرد خاندان رسالت، كه انسان براي ابد بايد شرم كند و داغ ننگ بر پيشاني داشته باشد، از ديدگان خون ببارد و فغان و ناله ي جانگداز از دل بركشد...

براستي بايد گفت هر اندازه درباره ي اين خاندان گفته و نوشته شود در مقايسه با درياي عظمت و كرامت و لطف آنان اندك و ناچيز است و قصور و كوتاهي ما را نمي تواند جبران كند و از غربت و مظلوميت آنان بكاهد كه به گفته ي بزرگي، دنيا بسي تنگ است چرا كه بايد در قيامت مقامات و كمالات خاندان رسالت معرفي شود.

درباره ي حضرت ابوجعفر الجوادعليه‌السلام نظم و نثر بسيار كم گفته و نوشته شده و با توجه به آنكه در دوران حضرتشعليه‌السلام بازار ريا و تظاهر رونق بسزا داشته بر متتبعان است كه مطالعات و تحقيقات جامع و كاملي درباره ي زندگي آن حضرتعليه‌السلام بنمايند.

كتاب حاضر به اجمال گوشه هايي از زندگي آن حجت و خليفه ي خداي تعالي را ترسيم نموده، و با نوع بحث هايي كه در آن آمده خود بابي از تحقيق و سؤال را براي خواننده ي محقق و علاقمند مي گشايد. اميد است خداي تعالي توفيق پيروي از ائمه ي هديعليهم‌السلام و استفاده از معارف و علوم آنان را به ما عطا فرموده و در ظهور فرزند گراميشان حضرت امام عصرعليه‌السلام و ارواحنا له الفداء تعجيل فرمايند.

دكتر پرويز لولاور

شرح حال مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين علامه سيد عبدالرزاق موسوي مقرم نجفي در سال ۱۳۱۶ هجري قمري در نجف اشرف، در خانواده ي علم و تقوي و سيادت زاده شد.(۱) نسب ايشان با ۲۳ واسطه به حضرت موسي بن جعفرعليه‌السلام مي رسد.

جد مادري اش سيد حسين (متوفي ۱۳۳۴) و دائي وي سيد احمد (متوفي ۱۳۳۴) از علماي زمان خود بودند. و پدرش سيد محمد (متوفي ۱۳۵۱) از كساني بود كه در مسجد كوفه بسيار اعتكاف مي كردند.

مادرش (متوفي ۱۳۷۰) نيز از زنان صالحه ي روزگار خود بود. علامه مقرم نزد جد خود سيد حسين (متوفي ۱۳۳۴)، و نيز علماي بزرگوار: شيخ محمدرضا آل كاشف الغطاء (م ۱۳۶۶)، سيد محسن حكيم (م ۱۳۹۰)، آقا ضياءالدين عراقي (م ۱۳۶۱)، سيد ابوالحسن اصفهاني (م ۱۳۶۵)، ميرزا محمدحسين نائيني (م ۱۳۵۵)، شيخ محمدجواد بلاغي (م ۱۳۵۲)، شيخ محمدحسين اصفهاني (م ۱۳۶۱)، شيخ عبدالرسول جواهري (م ۱۳۸۹) رضوان الله عليهم، شيخ حسين حلي و سيد ابوالقاسم خوئي (دام ظلهما) بهره ي علمي فراوان برد.

از اين ميان، سه تن از اساتيد او - شيخ محمدجواد بلاغي، شيخ محمدحسين اصفهاني، و شيخ عبدالرسول جواهري - تأثير بيشتري در روحيه ي علامه مقرم به جاي گذاشتند. علامه مقرم، بيشتر عمر خود را به نوشتن سيره ي ائمه ي اطهارعليهم‌السلام فرزندان و اصحاب ايشان صرف نمود، و محبت فراوان خود به خاندان وحي را بدين طريق نمايان ساخت. در اينجا برخي از آثار چاپ شده ي ايشان را نام مي بريم:

۱ - زيد الشهيد.

۲ - مقتل الحسينعليه‌السلام . اين دو كتاب، به همت آقاي عزيزالله عطاردي ترجمه شده و توسط انتشارات جهان به طبع رسيده است.

۳ - الصديقة الزهراءعليها‌السلام . اين كتاب، را آقاي ناصر پاكپرور ترجمه كرده و در مجموعه مقالات الزهراء، جلد اول، توسط انتشارات ميقات چاپ شده است.

۴ - السيدة سكينة.

۵ - علي الاكبر.

۶ - الشهيد مسلم بن عقيل. اين سه كتاب نيز به ترجمه ي آقاي حسن طارمي توسط انتشارات ميقات چاپ شده است.

۷ - الامام الرضاعليه‌السلام به فارسي ترجمه شده و در دست چاپ است.

۸ - الامام الجوادعليه‌السلام . (كتاب حاضر)

۹ - الامام زين العابدينعليه‌السلام .

۱۰ - العباس بن عليعليهما‌السلام .

۱۱ - يوم الاربعين عند الحسينعليه‌السلام .

۱۲ - سر الايمان في الشهادة الثالثة في الاذان (تحقيقي درباره ي شهادت به ولايت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در اذان).

۱۳ - المختار بن عبيد الثقفي.

۱۴ - المحاضرات في الفقه الجعفري.

كتب چاپ نشده ايشان:

۱۵ - المنقذ الاكبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله .

۱۶ - الحسن بن عليعليهما‌السلام .

۱۷ - عاشوراء في الاسلام.

۱۸ - الاعياد في الاسلام.

۱۹ - زينب العقيلةعليها‌السلام .

۲۰ - ميثم التمار.

۲۱ - ابوذر الغفاري.

۲۲ - عمار بن ياسر.

۲۳ - نقل الاموات في الفقه الاسلامي.

۲۴ - نقد التاريخ في مسائل الست.

۲۵ - حلق اللحية.

۲۶ - ربائب الرسول.

۲۷ - الكني و الالقاب.

۲۸ - حاشية علي كفاية الاصول.

۲۹ - حاشية علي المكاسب.

۳۰ - نوادر الآثار.

۳۱ - يوم الغدير.

يكي از نكات بارز تأليفات وي، دقت نظر در بررسي روايات تاريخي و تسلط آشكار بر آن متون است. علامه مقرم، علاوه بر تأليف كتب فوق، با گروهي از دانشمندان نيمه ي دوم قرن گذشته ي نجف اشرف، كه دست اندركار احياي متون قديمي شيعي بودند، همكاري و معاونت داشته، مقدمات و تعليقات مفيد و ارزشمندي بر اين كتابها نوشته است. از جمله متوني كه با همكاري ايشان به چاپ رسيده است، كتب زير را مي توان نام برد:

۱ - دلائل الامامة، محمد بن جرير طبري امامي.

۲ - امالي، شيخ مفيد.

۳ - خصائص الأئمة، سيد رضي.

۴ - الملاحم و الفتن، سيد علي بن طاووس.

۵ - فرحة الغري، سيد عبدالكريم بن طاووس.

۶ - اثبات الوصية، علي بن حسين مسعودي.

۷ - الكشكول، سيد حيدر آملي.

۸ - بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، عمادالدين طبري.

۹ - الجمل، شيخ مفيد.

۱۰ - طرف من الانباء و المناقب، سيد علي بن طاووس.

علامه مقرم، هر سال مجالس متعددي در روزهاي مواليد و وفيات معصومينعليهم‌السلام برپا مي كرد. بخشي از كتاب «نوادر الآثار» ايشان، شامل قصايدي است كه وي در اين مجالس ايراد كرده است. در آثار چاپ شده ي ايشان نيز، اشعاري در توسل و تمسك به ذيل عنايات خاندان وحي (صلوات الله عليهم اجمعين) يافته مي شد.

از جمله اين دو بيت خطاب به حضرت ابوالفضل العباسعليه‌السلام : اباالفضل يا نور عين الحسين و يا كافل الظعن يوم المسير اتعرض عني و انت الجواد و كهف لمن بالحمي يستجير عمر سراسر خدمت و بركت و افتخار علامه سيد عبدالرزاق مقرم در ۱۷ محرم الحرام ۱۳۹۱ به پايان رسيد. شيخ احمد وائلي، در ضمن قصيده اي كه در مرثيه ي ايشان سرود، اين ماده ي تاريخ را ساخت. «رحت عبدالرزاق للرزاق» (۱۳۹۱) رحمة الله عليه رحمة واسعة، و السلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا.(۲) .

احياي امر ائمه و معناي آن

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و الصلاة علي محمد خاتم النبيين و علي عترته الأئمة المعصومين و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين»

فضيل بن يسار از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت مي كند كه فرمودند: «مَا مِنْ مَجْلِسٍ يَجْتَمِعُ فِيهِ أَبْرَارٌ وَ فُجَّارٌ فَيَقُومُونَ عَلَى غَيْرِ ذِكْرِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ كَانَ حَسْرَةً عَلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ». «هيچ جلسه اي نيست كه در آن نيكان و گنهكاران گرد آيند و آن را به غير از ياد و ذكر خداوند برپاي دارند، مگر آن كه آن جلسه در روز قيامت بر ايشان مايه ي حسرت و پشيماني خواهد بود.»

«نوفلي» نيز از همان حضرت روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند : «مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِي مَجْلِسٍ فَلَمْ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يُصَلُّوا عَلَى نَبِيِّهِمْ إِلَّا كَانَ ذَلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً وَ وَبَالًا »(۳) . «هيچ مردمي نيستند كه در مجلسي گرد هم آيند و ياد خدا نكنند و بر پيامبرشان صلوات نفرستند، مگر آن كه مايه ي حسرت و زيانشان را همان مجلس فراهم آورد.»

«اباصلت هروي» مي گويد از حضرت امام رضاعليه‌السلام شنيدم كه مي فرمودند: «رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا » «خداوند رحمت كند بنده اي را كه امر ما را احياء كند.» پرسيدم: چگونه امرتان را احياء كند؟ فرمودند : «یَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا »(۴) . «علوم ما را فراگيرد و به مردم تعليم دهد، زيرا اگر مردم از محاسن و نيكويي هاي سخن ما آگاه گردند، از ما پيروي مي كنند».

خلقت انوار ائمه

«ابن عياش» از «سلمان فارسي» نقل مي كند كه خدمت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتم. چون نظر مبارك ايشان به من افتاد، فرمودند: «يَا سَلْمَانُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً » «اي سلمان، خداوند هيچ رسولي را مبعوث نكرده است، مگر آنكه دوازده جانشين برايش قرار داده است.»

گفتم: اين مطلب را از كتب آسماني قبلي، تورات و انجيل، نيز دانسته ام. فرمودند: «هَلْ‌ عَلِمْتَ‌ نُقَبائِىَ‌ الْاِثْنَى عَشَرَ الَّذينَ‌ اخْتارَهُمُ‌ اللّهُ‌ تَعالى لِلْاِمٰامَةِ‌ مِنْ‌ بَعْدى » «آيا دوازده جانشين مرا كه خداوند آنان را براي امامت پس از من برگزيده است، شناخته اي؟»

گفتم: خدا و رسول اوصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داناترند. فرمودند: «یَا سَلْمَانُ، خَلَقَنِی اللَّهُ مِنْ صَفْوَةِ نُورِهِ، وَ دَعَانِی فَأَطَعْتُهُ، وَ خَلَقَ مِنْ نُورِی عَلِیّاً، وَ دَعَاهُ فَأَطَاعَهُ، وَ خَلَقَ مِنْ نُورِ عَلِیٍّ فَاطِمَةَ، وَ دَعَاهَا فَأَطَاعَتْهُ، وَ خَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ: الْحَسَنَ، وَ دَعَاهُ فَأَطَاعَهُ، وَ خَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ: الْحُسَیْنَ، فَدَعَاهُ فَأَطَاعَهُ ثُمَّ سَمَّانَا بِخَمْسَةِ أَسْمَاءٍ مِنْ أَسْمَائِهِ، فَاللَّهُ الْمَحْمُودُ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ، وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ وَ هَذَا عَلِیٌّ، وَ اللَّهُ الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ، وَ اللَّهُ ذو الْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَ اللَّهُ الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَیْنُ ثُمَّ خَلَقَ مِنَّا وَ مِنْ نُورِ الْحُسَیْنِ: تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ، فَدَعَاهُمْ فَأَطَاعُوهُ، قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً مَبْنِیَّةً، وَ أَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَ لَا مَلَکاً وَ لَا بَشَراً، وَ کُنَّانُوراًنُسَبِّحُ‏اللَّهَ‏، وَ نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِیعُ »(۵) .

«اي سلمان، خداي تعالي مرا از نور مختار و منتخب خود آفريد. آنگاه مرا فراخواند، اطاعتش كردم، و از نور من «علي» را آفريد. پس او را فراخواند و او نيز خداوند را اطاعت كرد. و از نور من و علي، «فاطمه» را خلق فرمود و او را فراخواند، پس او نيز به اطاعت خداي تعالي مشغول شد. آنگاه از من و علي و فاطمه، «حسن و حسين» را آفريد. آنگاه آن دو را فراخواند، او را اطاعت كردند، سپس خداي تعالي ما را به پنج نام از نامهاي خود نام گذاري فرمود: خداي تعالي، «محمود» است و من «محمد»، خداوند «علي» است و اين هم «علي»، خداي تعالي «فاطر» است و اين «فاطمه»، خدا «احسان» است و اين «حسن»، خداي تعالي «محسن» است و اين «حسين». آنگاه خداوند از نور «حسين» نه امام ديگر را آفريد و آنان را فراخواند، پس وي را اطاعت كردند، قبل از آن كه خداي تعالي آسمان رفيع، زمين گسترده، هوا، آب، فرشته و بشر را بيافريند. و ما او را تسبيح و تقديس مي كرديم، از او شنوايي داشتيم و اطاعتش مي كرديم.»

سلمان عرض كرد: اي رسول خدا، كسي كه جانشينان شما را بشناسد، چه امتيازي دارد؟ فرمودند: «یَا سَلْمَانُ مَنْ عَرَفَهُمْ حَقَّ مَعْرِفَتِهِمْ وَ اقْتَدَی بِهِمْ فَوَالَی وَلِیَّهُمْ وَ تَبَرَّأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَهُوَ وَ اللَّهِ مِنَّا یَرِدُ حَیْثُ نَرِدُ وَ یَسْکُنُ حَیْثُ نَسْکُنُ »

«اي سلمان، كسي كه نسبت به ايشان - آنگونه كه شايسته است - معرفت داشته باشد و به آنان اقتدا كند و دوست آنان را دوست بدارد و از دشمن ايشان بيزاي جويد، پس او از ماست. هر جا ما وارد شويم، او هم با ماست. هر جا كه ساكن شويم، او هم ساكن خواهد شد.»

سلمان مي گويد كه گفتم: يا رسول الله، آيا ممكن است بدون شناختن و دانستن نام و نسب ايشان، به آنان ايمان داشت؟ فرمودند: نه اي سلمان. پرسيدم: پس چگونه آنان را بشناسم و به آنان ايمان داشته باشم؟ حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «قد ع َ ر َ ف َ ت ا ِ لي الح ُ سين سیّدُ العاب ِ دین ّ علیّ بن الح ُ س ِ ین، ثمّ ابنه محمّد بن علیّ باقر علم الأوّلین والآخِرین، ثمّ جعفر بن محمّد لسان الله الصادق، ثمّ موسى بن جعفر الکاظِمُ غیظَه صبراً فی الله، ثمّ علیّ بن موسى الرضا لأمرِ الله، ثمّ محمّد بن علیّ المختار من خلْق الله، ثمّ علیّ بن محمّد الهادی إلى الله ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الصَّامِتُ الْأَمِينُ الْعَسْكَرِيُ ثُمَّ ابْنُهُ حُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَهْدِيُّ النَّاطِقُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ اللَّهِ »

«تا حضرت حسين را شناختي، پس از او حضرت سيدالعابدين علي بن الحسين، و بعد پسر او محمد بن علي باقر علم پيامبران و رسولان از اولين و آخرين، آنگاه پسرش جعفر بن محمد - آن لسان صادق - سپس موسي بن جعفر كه در راه خداي تعالي، خشم خود را از روي صبر و شكيبائي فرو مي خورد، پس از او پسرش علي بن موسي كه راضي به امر خداوند است، آنگاه محمد بن علي كه بخشنده اي منتخب از ميان مخلوقات مي باشد، سپس علي بن محمد كه به سوي خداي تعالي هدايت مي كند، بعد از او حسن بن علي عسكري كه ساكت و امين است و آنگاه پسرش حجة بن الحسن المهدي كه ناطق و قائم به امر خداوند مي باشد.» (عجل الله فرجه الشريف).

سلمان مي گويد كه عرض كردم: يا رسول الله، دعا بفرماييد من آنان را درك كنم. فرمودند: «إِنَّكَ مُدْرِكُهُمْ وَأَمْثَالُكَ وَمَنْ تَوَلَّاهُمْ بِحَقِيقَةِ الْمَعْرِفَةِ » «تو و افرادي چون تو، و هر كس كه آنان را از روي حقيقت معرفت دوست بدارد، ايشان را درك خواهيد كرد.»

پس، من خدا را بسيار سپاس گفتم و بعد از آن گفتم: آيا به زودي آنان را درك خواهم نمود؟ حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «اقرء :( فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا ) » (اسراء: ۵، ۶)

«اين آيه ي شريفه را بخوان: «و چون موعد نخستين آن بيامد، بندگاني داشتيم با صلابت سخت كه عليه شما برانگيختيم. آنان تا درون خانه ها را جستجو كردند، و اين وعده اي انجام شده بود. سپس نوبت را به شما داديم، و به مالها و فرزندان مددتان داديم، و عده ي شما را افزون تر گردانيديم».

سلمان مي گويد: گريه ي شوق امانم نداد، عرض كردم: اي رسول خدا، آيا اين، در زمان شما خواهد بود؟

فرمودند: «اي والذي ارسل محمدا انه بعهد مني و علي و فاطمة و الحسن و الحسين و تسعة ائمة و كل من هومنا و مظلوم فينا اي و الله ثم ليحضرن ابليس و جنوده و كل من محض الايمان و محض الكفر محضا حتي يؤخذ بالقصاص و الاوتار و لا يظلم ربك احدا و نحن تأويل هذه الايه: و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون »(۶)

«آري سوگند به آن كه محمد را به رسالت برانگيخت، اين در زمان من خواهد بود و علي و فاطمه و حسن و حسين و نه امام ديگر و نيز هر كسي كه از ماست و در راه ما ستم ديده است.

آري سوگند به خدا، آنگاه ابليس و لشكريانش و هر كه در ايمان يا كفر خالص است، حاضر مي شود تا او قصاص و خونخواهي گردد و پروردگارت به احدي ستم نمي كند و ما تأويل اين آيه ي مباركه هستيم: «و چنين اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منت گذاريم و ايشان را امامان و وارثان قرار دهيم و در زمين، قدرت و تمكنشان بخشيم و به چشم فرعون و هامان و لشكريان ايشان، آنچه را از آن حذر مي كردند، بنمائيم.»

در حديثي ديگر «يونس بن ظبيان» از حضرت امام صادقعليه‌السلام چنين نقل مي كند: «ان الله اذا اراد خلق امام اوتي بسبع و رقات من الجنة فياكلها الامام الذي يكون منه الامام فتكون النطفة منها فاذا مكث في بطن امه اربعين يوما سمع الصوت و اذا مضي عليه اربعة اشهر كتب علي عضده الايمن ( وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) فاذا سقط من بطن امه اوتي الحكمة و جعل له مصباح نور يري به اعمال العباد (۷) و يؤيد بروح من الله مقدسة مطهرة ليست بملك و لم تكن مع احد الا مع رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله و الائمة من ابنائه تسددهم و توفقهم و هي عمود نور يكون بينهم و بين الله سبحانه »(۸) .

«وقتي خداي تعالي اراده ي آفريدن امامي را مي فرمايد، هفت برگ از برگهاي بهشت را مي آورند و امامي كه امام بعدي از او خواهد بود، آنها را مي خورد و نطفه از همان به وجود مي آيد. پس از گذشت چهل روز بر نطفه در شكم مادرش، وي مي تواند صدا را بشنود و پس از گذشت چهار ماه، بر بازوي راست او اين آيه ي شريفه ي نوشته مي شود:

«كلام پروردگار تو به صداقت و عدالت تمام گشت، براي كلمات او تغييردهنده اي نيست و او شنواي داناست.» و هنگامي كه از مادر متولد مي شود، به او حكمت عطا مي گردد و برايش چراغي از نور قرار داده مي شود كه با آن اعمال بندگان را مي بيند و به واسطه ي روحي از جانب خداي تعالي كه بسيار مقدس و مطهر است، همواره مورد تاييد قرار مي گيرد.

اين روح، از ملائك نيست و هرگز با كسي جز حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اماماني كه از فرزندان وي مي باشند، نبوده است. آنان را استوار و موفق مي دارد و آن نور ستوني است كه بين آنان و خداي سبحان برافراشته شده است.»

در ره اخلاص تو، جز افتقارم هيچ نيست و آن كه زاد او نه فقر است، اندر اين ره بينواست نيستم محتاج دنيا چون فنايش در پي است كار عقبي دار و حالش را كه در دارالبقاست جرم اين عاصي مجرم، روز حشر از حق بخواه كز تو استغفار و غفران فراوان از خداست وين شكسته بسته بيتي چند از اين مسكين پذير كاين نه مدح تست، بهر شهرت اخلاص ماست من كدامين مدح گويم كان ترا لايق بود چون صفات ذات پاكت برتر از حد ثناست(۹) .

ولادت امام جواد

مادر حضرت امام جوادعليه‌السلام از خاندان «ماريه ي قبطيه» - جاريه ي حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم -(۱۰) و نامش «سبيكه» بود(۱۱) حضرت امام رضاعليه‌السلام وي را «خيزران» ناميدند.(۱۲) كنيه اش نيز «ام الحسن» بود.(۱۳) حضرت امام موسي الكاظمعليه‌السلام ، وي را در مكه خريداري نمودند و به «يزيد بن سليط» - از فرزندان «زيد بن علي بن الحسين بن اميرالمؤمنين»عليهم‌السلام كه همراهشان بود، دستور دادند كه سلامشان را به او (خيزران) برساند(۱۴) حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره اش فرمودند:«بابي ابن خيرة الاماء (۱۵) الطيبة الفم، المنتجبة الرحم »(۱۶) . «پدرم فداي پسر بهترين كنيزان كه دهاني پاك و رحمي نجيب دارد.» حضرت امام رضاعليه‌السلام نيز فرموده اند: «قدست ام ولدته خلقت طاهرة مطهرة»(۱۷) .

«وي داراي قداست مي باشد و طاهر و مطهر آفريده شده است.» او به جميع كمالات و شرف دست يافته بود و اصل و فرع فضيلت در او جمع گشته بود. گريزي از اين نسيت كه مادر امامعليه‌السلام ، در سلك مادران اوصياء پيامبران باشد. آن كه خداوند عالميان، از طينتي پاك ايشان را آفريده، و دور از آلودگي ها نگاهشان داشته است تا جايگاهي براي خلفاء خداوند بر مردمش و برگردان وحي او باشند - پس از به سر آمدن دوران پيامبري رسول امينش - و چگونه چنين نباشد، در حالي كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند : «لم يزل الله ينقلني و الاوصياء من ذريتي من اصلاب الطاهرين الي ارحام المطهرات لم يخالطنا نجس الشرك و لا سفاح الكفر » «خداي تعالي، من و اوصياء از فرزندان مرا از صلب مردان پاك به رحم زنان پاك منتقل مي فرمود، بطوري كه نجاست و شرك و تباهيهاي كفر با ما نياميخت.»

هنگامي كه «خيزران» به حضرت ابوجعفرعليه‌السلام باردار شد، دختر حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام - «حكيمه» - خدمت برادرش حضرت امام رضاعليه‌السلام نامه اي نوشت و آن حضرت را از اين امر مطلع ساخت. حضرت امام رضاعليه‌السلام از علم مخزون و مكنون امامت و از خزانه ي دانش وصايت، مطلبي فرمودند كه عقل را حيران مي كند و براي هر بيدار دلي، مايه ي بصيرت است.

از جمله ي مطالبي كه ايشان، در پاسخ «حكيمه» نوشتند، چنين بود: «انها علقت يوم كذا من شهر كذا فاذا ولدته الزميها سبعة ايام »(۱۸) . او در روز فلان، از ماه فلان باردار شده است، پس هنگامي كه تولد يافت، هفت روز ملازم و همدم او باش.» وقتي زمان ولادت نزديك شد، حضرت امام رضاعليه‌السلام به خواهر خود - «حكيمه» - دستور دادند تا در هنگام تولد حضور يابد و همراه قابله، وارد اتاق «خيزران» شود.

زماني كه وي را درد زايمان گرفت، چراغي كه در اتاق روشن بود، به ناگاه خاموش شد و هيچ يك از آن دو (حكيمه و قابله) ديگر نمي توانستند مادر حضرت امام جوادعليه‌السلام را ببينند و از حال او باخبر باشند. وجود «حكيمه» غرق در ترس و اضطراب شد(۱۹) و گويا فراموش كرده بود كه ائمه هدي -عليهم‌السلام - را كسي جز حوريان بهشتي كه پاك و مقدس اند، مس نمي كند. «حكيمه» در اين حال، ناگهان مشاهده كرد كه نور الهي و جمال ربوبي سوي آسمان ساطع گرديده و تمام خانه را روشن ساخته است. حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام در طشتي قرار گرفتند و بر اندام مباركش، پوشش نازكي چون لباس قرار داشت.(۲۰)

چشمان مباركش به سوي آسمان مي نگريست؛ چرا كه منادي حق او را از عاليترين مكان عرش ندا مي داد: «اي فلان بن فلان، تو را برگزيده و خالص و انتخاب شده ي از ميان مخلوقاتم مي نويسم و نيز جايگاه اسرار و گنجينه ي علم و امين وحي و خليفه ي خود در زمين قرارت مي دهم. براي تو و آن كه تو را دوست داشته باشد و ولايت تو را بپذيرد، رحمت خود را واجب مي گردانم و بر او بهشت هايم را عطا و جوار خويش را حلال مي كنم.

سوگند به عزت و جلالم، هر كس با تو دشمني كند، وي را به شديدترين عذابم گرفتار مي كنم، هر چند كه در دنيا از روزي فراوان برخوردارش كرده باشم.» پس از آن كه صداي منادي قطع شد، حضرت امام جوادعليه‌السلام در حالي كه دست بر سر نهاده بودند، در پاسخ فرمودند: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم »(۲۱) .

«خداوند و فرشتگان و دارندگان علم كه به قسط پايدارند، گواهي داده اند به آن كه الهي جز او نيست و قدرتمند حكيم است او كه خدائي جز او نيست».

آنگاه پدر بزرگوارش حضرت امام رضاعليه‌السلام طبق سنت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ديگر پدرانش در مورد فرزندانشان، با حضرت امام جوادعليه‌السلام رفتار نموده، عمل تحنيك(۲۲) و گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ را انجام دادند. بعد، ايشان را در گهواره گذارده، به «حكيمه» - خواهر خود - فرمودند كه ملازم گاهواره باشد.

معجزات امام در كودكي

از جمله ي شگفتي هايي كه «حكيمه»، از (آثار) امامت و كرامت اوصياء، در آن حضرت مشاهده كرد، اين بود كه ديد حضرت امام جوادعليه‌السلام ديدگان مبارك را به سوي آسمان بلند مي كردند و به راست و چپ نظر مي فرمودند و مي گفتند: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله » حكيمه از مشاهده ي آنچه از اين نوزاد سه روزه ديده بود، غرق در وحشت شد.

زيرا از پدر بزرگوار او حضرت امام رضاعليه‌السلام درباره ي اين كه وي قائم مقام امام است و در كودكي همان گونه كه در بزرگي سخن خواهد گفت، زبان به حكمت مي گشايد، چيزي نشنيده بود. به همين دليل، ترسان به خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رفت و آنچه از معجزات روشن آن بزرگوار ديده بود، به عرض رساند. حضرت نيز كودك را به خواهرش معرفي نمود و آگاهش فرمود كه بعد از آن، كرامت ها و آيات بينه ي بيشتري را به چشم خواهد ديد.

حضرت امام جوادعليه‌السلام در مدينه ي منوره، در روز دهم ماه رجب سال ۱۹۵ هجري قمري متولد گرديدند.(۲۳) پدر بزرگوارش نام «محمد» را براي آن حضرت قرار دادند. زيرا در صحيفه اي كه از آسمان نازل شده بود، آن حضرت بدين نام شريف خوانده شده بود. همچنين كنيه ي جد گراميش حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام را برايشان انتخاب فرمودند و همواره فرزند عزيز خود را با كنيه ياد مي نمودند و به همين عنوان براي آن حضرت نامه مي نوشتند.

«محمد بن عباد» كه از طرف «فضل بن سهل» به عنوان كاتب، خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام فرستاده شده بود، مي گويد: هرگز نشنيدم حضرت امام رضاعليه‌السلام فرزند گرامي خود را به نامش - محمد - ياد فرمايند، بلكه همواره مي فرمودند از «ابوجعفر» به من نامه رسيد، يا من به ابوجعفر نامه فرستادم. اين در حالي بود كه حضرت امام جوادعليه‌السلام در مدينه و كودك بودند و نوشته هايشان در نهايت زيبایي و بلاغت، به حضرت امام رضاعليه‌السلام واصل مي شد.

القاب امام جواد

بر اساس نصي كه از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيده بود، حضرت امام رضاعليه‌السلام ، فرزند خود را به «جواد ،زكي وتقي » ملقب فرمودند. شهرت آن حضرت، به «جواد» بيش از ديگر القاب است. همچنين در ميان شيعه و سني به «باب المراد» مشهور شده اند، زيرا حاجات مردم را بسيار برآورده مي ساختند و كرامتهايي بسيار از ايشان صادر شده است.

غمگيني به ايشان پناه نمي برد، مگر آن كه سوز دلش فرومي نشيند. كسي به ايشان استغاثه نمي كند، جز آن كه او را كمك مي فرمايد و اندوه هيچ غصه داري نيست كه با توجه به ايشان برطرف نشود. حضرت امام جوادعليه‌السلام ، فريادرس بي پناهان، باران پربار براي اميدواران، ياري دهنده ي فريادكنان، اميد طالبان و آب سرد گوارا براي تشنگان مي باشند.

دو صد، زان پنج شد كم، چون برفت، آمد مه دوران جواد آن كو درخشان تر، مهش از آفتاب آمد ز مامي خيزران نامي، نبي «خير الاماء» خواندش بگفت از من فداي پور اين نوبيه باب آمد بدي چون شوشه ي زر عيار و طيب و طاهر ز بيت ماريه، اي حبذا، اين انتخاب آمد «امين، مأمون، مبارك پور»، گفتش موسي جعفر به مامش در ره مكه، سلام از آن جناب آمد به طشت افتاد و بودي جامه اي از نور بر رويش رضا فرمود جايش مد ذكر آمد، نه خواب آمد حكيمه كند از او آن جامه، پس انجام كرد امرش رضا بگشود در، بگرفت در، گفت اين پرآب آمد شبيه موسي و عيسي و هم دريا شكافش خواند از اين تشبيه، مي دان تا چه حد او كامياب آمد مقدس مادري زادش، مطهر از پليدي ها زقتلش قدسيان گريند و قاتل در عذاب آمد رضا با او سخن شب تا به صبحش گفت و وي مي خواند همي تمجيد و تهليلات و ذكرش بي حساب آمد «از اين مولود»، مي فرمود «اعظم نيست در بركت براي شيعه»، كو هشت و سه را نائب مناب آمد علي بن جعفرش دستش همي بوسيدي و گفتي امام است او، اگر چه پيش من او طفل شاب آمد حضورش ايستادي، كفش پايش بر، بجا هشتي مرتب كردي آنچه بر تن پاكش ثياب آمد(۲۴) .

در روز تولد حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام ، نور الهي در جهان تابيدن گرفت و ديدگان را روشن ساخت. لطف ربوبي، پس از انقضاء مدت امامت حضرت امام رضاعليه‌السلام ، او را براي امت اسلام مهيا ساخته بود تا لحظه اي زمين، بدون خليفه ي خداوند و حجت باقي نماند، خلأ پر شود و خطاها اصلاح شود.

اين سنت خداي تعالي است كه در مورد امامان پيشين نيز جاري گشت و هرگز براي سنت خداوند تغييري نيست. از همين رو، خداي مهيمن، براي تصدي امر امامت، ذات پاكي را آفريد تا از نور درخشان وجودش، امت اسلام بهره ها، گيرد و از روش صحيح و درياي علم و هدايت نجات بخش او استفاده ها نمايد...

اتمام حجت

ليكن با كمال تأسف، مردماني نيز بودند كه نفاق و آتش كينه در دلهاشان لانه كرده بود. آنان براي اعراض از امر امامت و از بين بردن آن، در پي وسايل گوناگون بودند تا در حد توان خود، اقدام به پراكندن مردم از گرد وجود امامعليه‌السلام و تنها گذاردن او نمايند. از جمله اين كه شبهاتي را كه عوام فريب است، به خورد ضعيفان مي دادند و از طريق آنان در بين مردم منتشر مي ساختند.

آنان در اين راه، براي مطرح كردن انديشه هاي پنهاني خود، چيزي جز شبهه ي عدم شباهت ميان پدر و فرزند نيافتند و به همين دليل، حضرت امام رضاعليه‌السلام را مجبور داشتند تا آن فرزند را به قيافه شناسان(۲۵) بنمايد تا شايد بدين واسطه به نيات پليد خود دست يابند و به گمان خود، نور خداوند را با دهانشان خاموش سازند، ليكن خداي تعالي نور خود را - هر چند به كراهت كافران است - تمام مي كند. به همين دليل، آرزوهايشان بر باد رفت و تلاششان بيهوده ماند و حجت خدا درخشش بيشتر و حق، روشني فراوان تر يافت.

از «علي بن جعفر» نقل شده است كه برادران حضرت امام رضاعليه‌السلام نزد آن حضرت رفتند و گفتند: در ميان ما امامي كه رنگش گندم گون باشد، وجود ندارد، حال آن كه امام جوادعليه‌السلام گندم گون هستند. حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: او پسر من است.

آنان گفتند: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قيافه شناسي را معتبر دانسته اند؛ بين ما و شما مي بايستي قيافه شناسان قضاوت كنند. حضرت فرمودند: شما در پي آنان بفرستيد، اما من اين كار را نمي كنم و به آنان نگوييد براي چه دعوتشان كرده ايد؛ وقتي قيافه شناسان آمدند، ما را در باغ بنشانيد.

عموها، برادران و خواهران حضرت امام رضاعليه‌السلام همه در صحني نشستند. آن حضرت در حالي كه جامه اي گشاده و پشمين بر تن و كلاهي بر سر و بيلي بر دوش داشتند، در ميان باغ به بيل زدن مشغول شدند، گوئي كه باغبان است و ارتباطي به حاضران ندارد.

آنگاه حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام را حاضر نمودند و از قيافه شناسان درخواست يافتن پدرش را نمودند. ايشان به اتفاق گفتند كه پدر اين كودك، در اين جمع حضور ندارد؛ اما اين شخص عموي پدرش و اين، عموي خود اوست و اين عمه ي اوست؛ اگر پدر او نيز در اين جا باشد، بايد آن مردي باشد كه در داخل باغ، بيل بر دوش گذارده است؛ چرا كه ساق پاي اين دو بر يك گونه است. در اين وقت بود كه حضرت امام رضاعليه‌السلام وارد آن جمع شدند و قيافه شناسان به اتفاق گفتند كه اين، پدر اوست.

«علي بن جعفر» ادامه مي دهد: من از جا برخاستم و آب دهان حضرت امام جوادعليه‌السلام را مكيدم و عرض كردم: در محضر خداي تعالي شهادت مي دهم كه شما امام من هستيد. حضرت امام رضاعليه‌السلام ، گريستند و فرمودند: «يا عم الم تسمع ابي يقول قال رسول الله - صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - بابي ابن خيرة الاماء النوبية الطيبة الفم المنتجبة الرحم (۲۶) يكون من ولده الطريد الشريد الموتور بابيه و جده صاحب الغيبة يقال مات او هلك في اي واد سلك »؛

«اي عمو مگر سخن پدرم را نشنيدي كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند: پدرم به فداي پسر بهترين كنيزان كه از خاندان نوبيه، پاك دهان و با عفت است. از فرزندانش آن امام رانده شده و آواره مي باشد كه انتقام خون پدر و جدش گرفته نشده و صاحب غيبت است. درباره اش مي گويند از دنيا رفته يا در بياباني هلاك شده است.»

«علي بن جعفر» به حضرت عرض كرد: فدايت شوم، راست گفتي.(۲۷) در حديث «محمد بن اسماعيل حسيني» از قول حضرت امام حسن عسكريعليه‌السلام آمده است كه شكاكان در مورد حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام گفتند كه او فرزند «سنيف» - غلام سياه حضرت امام رضاعليه‌السلام - يا فرزند «لؤلؤ» مي باشد و فرزند حضرت امام رضاعليه‌السلام نيست. بدين سبب حضرت ابوجعفر امام جواد و حضرت امام رضا -عليهما‌السلام - را نزد مامون بردند و از قيافه شناسان مكه تقاضاي اظهار نظر كردند.

هنگامي كه حضرت ابوجعفرعليه‌السلام را كه در آن زمان پانزده ماهه بودند، به مسجدالحرام بردند تا قيافه شناسان ايشان را ببينند، همه ي مردم گرد آمده بودند و به انوار الهي كه از پيشاني آن حضرت ساطع مي گشت، نظر مي كردند. قيافه شناسان با يك نظر بر كودك كه جامه ي امامت و رداي كرامت در برداشت، بر رو درافتادند و گفتند: واي بر شما، آيا ستاره اي چنين درخشان و نوري چنين تابنده را بر افرادي چون ما عرضه مي كنيد؟

اين، به خدا سوگند داراي نژاد پاك و نسبي مهذب و پاكيزه است؛ به خدا سوگند جز در پشت پاكان و رحم پاكيزگان نبوده است؛ به خدا سوگند او جز از فرزندان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالبعليه‌السلام و حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيست؛ بازگرديد و رو به سوي خداوند، براي خود طلب مغفرت كنيد. آنگاه حضرت ابوجعفر امام جوادعليه‌السلام ، آنگونه كه تمام حاضران بشنوند، به زباني فصيح آغاز به سخن فرمودند كه:

«الحمد لله الذي خلقنا من نوره و اصطفانا من بريته و جعلنا امناء علي خلقه و وحيه معاشر الناس انا محمد بن علي الرضي بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و انا ابن فاطمة الزهراء و ابن محمد المصطفي - صلى‌الله‌عليه‌وآله - افي مثلي يشك و علي ابوي يفتري و اعرض علي القافة و الله انني لا علم بهم اجمعين و ما هم اليه صائرون اقوله حقا و اظهره صدقا و علما اورثنا الله قبل الخلق اجمعين و قبل بناء السموات و الارضين و ايم الله لو لا تظاهر اهل الباطل علينا و غواية ذرية الكفر و توئب اهل الشرك و الشك و النفاق علينا لقلت قولا يعجب منه الاولون و الاخرون

«ستايش خدايي راست كه ما را از نور خود آفريد و از ميان تمام مخلوقاتش برگزيد و بر ايشان و بر وحي خود امين قرار داد. اي مردم، من محمد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب -عليهم‌السلام - هستم و من پسر فاطمه ي زهرا و پسر محمد مصطفي -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - هستم. آيا در همچو مني شك مي كنيد و بر پدر و مادرم افتراء مي زنيد و مرا به قيافه شناسان عرضه مي داريد؟ به خدا سوگند من به همه ي آنان دانا هستم و نهايت آنچه را ايشان بدان رسيده اند، آگاهم؛ به حق مي گويم و از راستي و علم آن را آشكار مي كنم. خداي تعالي پيش از آفريدن همه ي مخلوقات و قبل از بناي آسمانها و زمينها ما را وارث گردانيد. به خدا سوگند اگر ستم اهل باطل بر ما نبود و گمراهي فرزندان كفر و ظلم مشركان و شكاكان و منافقان بر ما نبود، سخني مي گفتم كه از آن، اولين و آخرين به شگفت درآيند.»

آنگاه دست مبارك را بر دهان قرار دادند و - خطاب به خود - فرمودند: «يا محمد اصمت كما صمت اباؤك من قبل و اصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ، فهل يهلك الا القوم الفاسقون »(۲۸) .

«اي محمد! ساكت باش، همانگونه كه پيش از اين، پدرانت سكوت كردند و صبر پيشه كن، همانگونه كه پيامبران اولوالعزم صبر نمودند و براي آنان شتاب مكن تا آنان در آن روز، آنچه را بديشان وعده شده است، ببينند - و بدانند كه گويا - ساعتي از روز را بيشتر در اين دنيا درنگ ننمودند و اين - بر تمام مخلوقات - ابلاغ است. آيا به جز گنهكاران كسي هلاك مي شود؟»

سپس دست مردي را كه در كنارشان قرار داشت، گرفتند و در حالي كه مردم راه را براي ايشان باز مي كردند، از نزد صفوف مردم گذشتند. بزرگان بني هاشم كه اين ماجرا را ديدند و چنين سخني را از آن حضرت شنيدند، گفتند: خداي تعالي بهتر مي داند كه رسالتش را كجا بنهد.

هنگامي كه خبر اين جلسه به حضرت امام رضاعليه‌السلام رسيد، فرمودند: سپاس خداوند را كه من و پسرم - محمد - را نمونه اي از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندش - ابراهيم - قرار داد آنگاه متوجه شيعيان حاضر در محضر مبارك شدند و فرمودند: آيا اتهامي را كه به «ماريه ي قبطيه» در ولادت ابراهيم - پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - زدند، مي دانيد؟

گفتند: خير، شما داناتريد يابن رسول الله! ما را از آن با خبر گردانيد. امامعليه‌السلام فرمودند: «ماريه» به همراه تعدادي ديگر از كنيزان، خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه شده بودند. حضرت، ديگران را ميان اصحاب خود تقسيم فرمود و «ماريه» را براي خود نگاه داشتند. مردي كه «جريح» نام داشت، خادم «ماريه» بود و او را آداب و رسوم معاشرت با پادشاهان مي آموخت.

«ماريه» به دست مبارك حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام آورد و «جريح» نيز به همراه او مسلمان شد. نيكويي «ماريه» در ايمان، بدانجا رسيد كه برخي از زنان آن حضرت به وي حسد بردند و دو تن از ايشان، نزد پدران خود از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكايت كردند.

آنان از تمايل آن حضرت به «ماريه» سخن گفتند و اظهار داشتند پيامبر وي را به ايشان ترجيح مي دهد. آنگاه، نفس و هوي ايشان را واداشت تا بگويند «ماريه» از «جريح» به ابراهيم، حامله شده است. پدران آن دو زن، نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده، عرض كردند: جايز نيست جنايتي را كه نسبت به شما واقع شده است، كتمان كنيم؛ «جريح» با «ماريه» فحشاء بزرگي انجام داده است.

رنگ رخسار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دگرگون شد و فرمودند: واي بر شما، چه مي گوييد؟ گفتند: مطلب همين است؛ «جريح» در «مشربه» با «ماريه» بازي و شوخي مي كند و از او همان را مي طلبد كه مردان از زنان مي خواهند، كسي را بفرست تا تحقيق كند و آنگاه حكمي نسبت به او جاري گردان!(۲۹)

حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمان دادند تا حضرت امام اميرالمؤمنين عليعليه‌السلام به سوي آنان رفته، چنانچه آن طور كه توصيف شده بود، مشاهده نمودند، هر دو را به قتل رسانند. حضرت عليعليه‌السلام شمشير برداشتند و گفتند: يا رسول الله، همچون آهن گداخته در آتش باشم، يا مانند گواهي كه آنچه را غايب نمي بيند، مي بيند؟ حضرت فرمودند: همچون شاهد باش! حضرت عليعليه‌السلام داخل «مشربه» شدند، به محلي رفتند كه آن دو قابل مشاهده بودند.

«ماريه» و «جريح» نشسته بودند و «جريح» او را به آداب و رسوم پادشاهان تأديب مي كرد. حضرت شنيدند كه وي به «ماريه» مي گويد: حق رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بزرگ بشمار و آن حضرت را با كنيه بخوان و اكرام كن و امثال اين سخن ها، در اين هنگام، «جريح» به حضرت عليعليه‌السلام نگاه كرد و شمشير بركشيده ي آن حضرت را در دستش ديد، ترسيد و پا به فرار گذارد. به طرف درخت خرمايي كه در «دار المشربه» بود، دويد و از آن بالا رفت.

هنگامي كه حضرت، وارد دار المشربه گرديدند، باد جامه هاي «جريح» را به يك سو برد و آشكار گرديد كه وي خواجه است. آنگاه حضرت به وي فرمودند: پايين بيا كه در امان هستي. پس «جريح» پايين آمد. حضرت عليعليه‌السلام ، خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شده، فرمودند كه «جريح» خواجه مي باشد. آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به جانب ديوار نموده، فرمودند: اي «جريح»، براي آن دو حلال است؛ خود را بنماي تا خلاف آنچه را آنان گفتند و بر خدا و رسولش جسارت ورزيدند، روشن شود. «جريح» جامه هاي خود را كنار زد و آشكار گرديد كه او خادمي خواجه مي باشد؛ همانگونه كه حضرت عليعليه‌السلام فرموده بودند.

از اين پس، آن دو زن از چشم حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاده، خوار و بي مقدار شدند. گفتند: يا رسول الله! ما توبه مي كنيم؛ از خداوند برايمان مغفرت طلب فرما كه ديگر چنين نمي كنيم. حضرت فرمودند: خداي تعالي توبه شما را نمي پذيرد و استغفار من نيز برايتان سودي ندارد؛ هنگامي كه جسارت شما بر خدا و رسولش اين گونه مي باشد. گفتند؛ يا رسول الله! اگر برايمان طلب آمرزش فرماييد، به بخشش خداوند اميدواريم.

همين جا بود كه اين آيه نازل شد:( إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ) (۳۰). «اگر هفتاد مرتبه برايشان طلب مغفرت كني، خداوند ايشان را نخواهد آمرزيد.» حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: سپاس خداوند را كه من و پسرم - محمد - را اسوه اي از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسرش - ابراهيم - قرار داده است.(۳۱)

نص بر امامت

امر امامت حضرت جوادعليه‌السلام را حضرت امام رضاعليه‌السلام براي اصحاب خود آشكار فرمودند و راه را برايشان توضيح دادند و آنان را به سبيل هدايت رهنمون شدند؛ مگر آنان را كه ديده ي بصيرتشان نابينا گشته و از ملاحظه ي نور حق ناتوان شده بودند و لذات دنيا آنان را فريفته ي خود كرده بود.

«حسين بن قياما» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام شرفياب شد و گفت: آيا ممكن است زماني در روي زمين، امام و حجت خدا نباشد؟ حضرت فرمودند: خير! گفت: ممكن است دو امام در يك زمان باشند؟

حضرت فرمودند: جز آن كه يكي (نسبت به امامت) ساكت است و سخن نمي گويد. گفت: من مي دانم كه شما امام نيستيد! حضرت فرمودند: از كجا دانستي؟ گفت: زيرا فرزند نداريد و امام بايد بعد از امام ديگر باشد. حضرت فرمودند : «و الله لا تمضي الايام و الليالي حتي يولد لي ذكر من صلب يقوم مثل قيامي يحيي الحق و يمحو الباطل »(۳۲) «سوگند به خداوند كه روزها و شبها نخواهد گذشت تا آن كه فرزندي از صلب من، برايم متولد خواهد شد؛ او چون من به پا خواهد ايستاد؛ حق را زنده مي كند و باطل را نابود مي سازد.»

هنگامي كه حضرت جوادعليه‌السلام متولد شدند، حضرت امام رضاعليه‌السلام به «حسين بن قياما» فرمودند: خداي تعالي كسي را به من مرحمت فرمود كه از من و از آل داود، ارث خواهد برد.(۳۳) .

«بزنطي» مي گويد: «ابن نجاشي» پيرامون جانشين امر امامت سؤال كرد. حضرت امام رضاعليه‌السلام به او فرمودند: امام، پسر من است. و اين در حالي است كه اوعليه‌السلام از مشكلات قضاء و قدر و علوم مكنون وصايت، آگاه است. در همان سال بود كه حضرت جوادعليه‌السلام متولد گرديد و همو حجت خدا بود.

حضرت امام رضاعليه‌السلام به «بزنطي» فرمودند: چگونه كسي جرأت آن را دارد كه بگويد پسرم (امام است) حال آنكه فرزندي ندارد؟(۳۴) و پس از ولادت حضرت جوادعليه‌السلام ، «علي بن اسباط» و «عباد بن اسماعيل» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رسيدند. در مجلس، فرزند آن حضرت - جواد - نيز حضور داشت. پس آن حضرت رو به آن دو كردند و فرمودند: «هذا المولود الذي لم يولد في الاسلام اعظم بركة منه علي شيعتنا »(۳۵) «اين مولود، چنان است كه در اسلام، فرزندي بابركت تر از او ميان شيعيان ما متولد نشده است.»

«صفوان بن يحيي» خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام عرض كرد ما قبل از آنكه خداوند، جواد را به شما ببخشد، برايتان دعا مي كرديم. حضرت فرمودند: خداوند فرزندي به من بخشيد كه چشمان ما به وي روشن گرديد.

راوي پرسيد: اگر حادثه اي واقع شد، چه كسي امام خواهد بود؟ حضرت به اباجعفر جوادعليه‌السلام اشاره كردند كه در مجلس حضور داشتند. گويا راوي سن وي را كوچك پنداشت، پس به امام عرض كرد فدايت گردم، ايشان كودكي هستند سه ساله، حضرت براي او توضيح دادند كه وقتي امامت، از جانب خداوند نگاهدارنده باشد، خود او تدبير امر را به دست خواهد داشت و فرمودند كه سن اندك، زياني بدان نمي رساند.

«عيسي»عليه‌السلام ، هنگامي كه به وظيفه حجيت قيام كرد كمتر از سه سال داشت. وقتي كه حاضران به پا خاستند، حضرت روي بديشان داشته، فرمودند: خداوند رحمت كند مفضل را كه به كمتر از اين قانع مي گردد.(۳۶)

آنگاه حضرتعليه‌السلام به «عمرو بن خلاد» مي فرمايد: «اجلست اباجعفر مجلسي و صيرته مكاني فانا اهل بيت يتوارث اصاغرنا اكابرنا القذة بالقذة »(۳۷) «من اباجعفر را در جاي خودم نشانيدم و در مكان خودم جاي دادم. ما اهل بيتي هستيم كه كوچكتران ما از بزرگتران ما، پياپي و متوالي، ارث مي برد.»

حضرت امام رضاعليه‌السلام به «حسين بن جهم» دستور مي دهند كه پيراهن حضرت جوادعليه‌السلام را درآورد. وي چون پيراهن حضرتش را در مي آورد، بين شانه آن جناب، چيزي مانند خاتم در داخل گوشت مشاهده مي كند. حضرت امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند: مثل اين اثر در همين محل از بدن پدرم نيز موجود بود كه درودهاي خداوند بر او باد.(۳۸) و اما حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام براي «محمد بن سنان» و «يزيد بن سليط زيدي» - كه از فرزندان «زيد بن علي» بود - امر امامت حضرت امام جوادعليه‌السلام را بيان مي دارند كه او پس از پدرش بدين كار قيام خواهد نمود.

«محمد بن سنان» مي گويد: يك سال پيش از واقعه ي عراق، خدمت حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام رسيدم. فرزند ايشان - حضرت رضاعليه‌السلام - نيز در مقابل ايشان نشسته بودند. به من فرمودند: اي محمد، در اين سال اتفاقي خواهد افتاد؛ بيقراري مكن! آنگاه پيرامون رفتن خود به سوي طاغوت زمان مطالبي فرمودند و اظهار داشتند: فعلا آسيبي به من نمي رسد. اما مسأله ي امامت و جانشيني حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام ، «محمد بن سنان» را به شدت نگران كرد. لذا عرض كرد: فدايت گردم، چه كسي پس از شما امامت را برعهده خواهد داشت؟

حضرت فرمودند: هر كس در حق اين پسرم ظلم كند و امامت وي را انكار نمايد، همچون كسي است كه به اميرالمؤمنين - حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام - ظلم روا داشته و حق او را پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - انكار كرده است. «محمد بن سنان» مي گويد: گفتم اگر خدايتعالي به من طول عمر دهد، حق را مي گذارم و به امامتش اقرار مي كنم. حضرت فرمودند: اي محمد، راست مي گويي! خداوند عمرت را طولاني مي فرمايد و حق او را خواهي گذارد و به امامت او و امامت كسي كه بعد از اوست، اقرار خواهي نمود. پرسيدم: و آن (امام بعدي) كيست؟ فرمودند: پسرش محمد! پس گفتم: از اين موضوع، خشنودم و در مقابل آن تسليم هستم.(۳۹)

در حديث «يزيد بن سليط» چنين آمده است: خدمت امام موسي كاظمعليه‌السلام در راه خود كه به عمره مي رفتيم، رسيدم. به من فرمودند: در اين سال مرا گرفتار خواهند كرد. امر امامت پس از من، به پسرم عليعليه‌السلام محول مي شود كه همنام علي و علي است. اما مرادم از نخستين علي، حضرت علي بن ابيطالب -عليه‌السلام - مي باشد و از ديگري، مقصودم حضرت علي بن الحسين -عليه‌السلام - است.

به او فهم و حلم و پيروزي و محبت و دين حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام عطا مي شود و نيز محنت و صبر بر مكروهات ديگري. او سخن نمي گويد مگر چهار سال بعد از مرگ هارون. وقتي اي يزيد از اين محل گذر كردي و او را به زودي ملاقات كردي، بشارت بده او را كه فرزندي امين، مامون و مبارك براي او متولد خواهد شد. او به تو خواهد گفت كه مرا ملاقات كرده اي.

آنگاه به او بگو جاريه اي كه از وي، آن پسر متولد مي شود، از خاندان «ماريه ي قبطيه» جاريه ي حضرت رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - مي باشد و چنانچه توانستي سلام مرا بدان جاريه برساني، پس چنين كن! «يزيد» مي گويد: وقتي حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام به شهادت رسيدند، پسرشان حضرت امام رضاعليه‌السلام را ملاقات كردم. فرمودند: درباره ي رفتن به عمره چه مي گويي؟ گفتم: پدر و مادرم به فداي شما؛ اين امر مربوط به شماست، زيرا من نفقه و خرجي ندارم.

نخست فرمودند: سبحان الله، ما تا متكفل خرجت نشويم، تكليف نمي كنيم، و ادامه دادند: اي يزيد، در اين محل، تو بسيار از همسايگان و عموهايت را ملاقات كرده اي. گفتم آري(۴۰) آنگاه آن ماجرا را براي ايشان بازگو كردم. فرمودند: اما آن جاريه هنوز نيامده است؛ هرگاه آمد، سلام آن حضرت را به او ابلاغ كن. ما به مكه رفتيم، آن كنيز را خريداري فرمود و بعد از اندك زماني، كنيز حامله شد و آن فرزند به دنيا آمد.

«يزيد» ادامه مي دهد: برادران حضرت امام رضاعليه‌السلام اميد به ارث بردن امامت از ايشان داشتند و به همين دليل، بدون تقصير، مرا دشمن خود مي دانستند. «اسحاق بن جعفر» به آنان گفت: سوگند به پروردگار، او در حضور حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام چنان مي نشيند كه من هرگز نمي توان بنشينم.(۴۱)

«علي بن سيف» از يكي از اصحاب مورد اعتماد اماميه، نقل مي كند كه خدمت حضرت ابوجعفر ثاني - امام جواد -عليه‌السلام عرض كردم: مردم درباره ي جواني سن شما سخن مي گويند، فرمودند : «ان الله تعالي اوحي الي داود عليه‌السلام ان يستخلف سليمان و هو صبي يرعي الغنم فانكر ذلك عباد بني اسرائيل و علماؤهم فاوحي الله الي داود ان يأخذ عصا المتكلمين و عصا سليمان و يجعلها في بيت و يختم علي بخواتيم القوم فاذا كان من الغد فمن اورقت عصاه و اثمرت فهو الخليفه فاخبرهم بذلك داود و قبل القوم فلم تورق الا عصا سليمان ».(۴۲)

«خداوند به داوودعليه‌السلام وحي فرمود كه سليمان را - كه كودكي بود و گوسفند مي چرانيد - جانشين خود قرار دهد. بزرگان قوم بني اسرائيل اين را نپذيرفتند. خداي تعالي به داوود وحي فرمود تا چوبدست اينان و چوبدست سليمان را گرفته، در اطاقي قرار دهد و با مهر مردم آنها را مهر نمايد؛ صبح روز بعد، چوبدست هر كس به برگ و بار نشست، او خليفه و جانشين باشد. داوود قوم را خبردار كرد و آنان پذيرفتند كه چنين كنند. اما هيچ يك از چوبدست ها برگ و بار نگرفت، مگر چوبدست سليمان».

«محمد بن حسن بن عمار» نزد «علي بن جعفر» در مسجد بود. وي آنچنان بود كه آنچه را از برادر بزرگوار خود - حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام - شنيده بود، مي نوشت. در آن حال، حضرت امام جوادعليه‌السلام وارد شدند. «علي بن جعفر» بدون كفش و لباس بسوي ايشان دويد و دست مبارك آن حضرت را بوسه زد. حضرت امام جوادعليه‌السلام به وي فرمودند: عمو خداوند تو را رحمت فرمايد؛ بنشين! «علي بن جعفر» گفت: آقاي من، چگونه بنشينم در حالي كه شما ايستاده هستيد؟

هنگامي كه «علي بن جعفر» به جاي نخست خود برگشت، دوستانش وي را سرزنش كردند و گفتند: تو عموي پدر او هستي، چرا اينگونه (محترمانه) با او رفتار مي كني؟ گفت: ساكت باشيد! در حالي كه دست بر محاسن خود داشت، ادامه داد: وقتي خداوند به اين ريش سفيد شايستگي نمي دهد و به اين جوان اهليت مي دهد و او را چنان جايگاهي مي بخشد كه اينك بر آن است، چگونه فضيلت وي را انكار كنم؟ پناه بر خدا از آنچه شما مي گوييد. من، بلكه بنده ي او هستم!(۴۳)

«حسين بن موسي بن جعفر» مي گويد: نزد حضرت امام جوادعليه‌السلام ، در مدينه بودم؛ در حالي كه «علي بن جعفر» و مردي اعرابي نيز حضور داشتند. مرد اعرابي از آن حضرت پرسشي كرد. «علي بن جعفر» به او گفت: اين، وصي رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. اعرابي گفت: سبحان الله! حضرت رسول خدا تقريبا دويست سال است كه از دنيا رفته اند و عمر ايشان، چنين و چنان مقدار بوده است.

اما اين، جوان مي باشد و چگونه مي تواند وصي و جانشين او باشد؟ «علي بن جعفر» گفت: او جانشين علي بن موسي است و او جانشين «موسي بن جعفر» و او جانشين «جعفر بن محمد» و او جانشين «محمد بن علي» و او جانشين «علي بن حسين» و او جانشين «حسين بن علي» و او جانشين «حسن بن علي» و او جانشين «اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب» و او جانشين «رسول الله» - صلوات الله عليهم اجمعين.

در اين هنگام، طبيب آمد تا رگ امام را فصد كند. «علي بن جعفر» برخاست و گفت: آقاي من، اگر اجازه فرمائيد نخست از من آغاز كند تا تيزي آهن را پيش از شما، من احساس كنم. حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: مباركت باد! سپس آن حضرت را فصد نمود. همچنين وقتي حضرت براي رفتن، از جا برخاستند، «علي بن جعفر» كفش ايشان را جفت نمود تا بپوشند.(۴۴)

پادشاه كشور ايجاد، ابوجعفر جواد آن كه در عين حدوثش، با قدم مقرون بود مصحف آيات و عنوان حروف عاليات غاية الغايات، كاوصافش زحد بيرون بود مظهر غيب مصون و مظهر ما في البطون سر ذاتش، سر اسم اعظم مخزون بود گنج هستي را طلسم و با جهان چون جان و جسم مخزن در ثمين و لؤلؤ مكنون بود فالق صبح ازل، مصباح نور لم يزل كز تجليهاي او اشراق گوناگون بود طور سيناي تجلي، مطلع نور جلي كز فروغش، پور عمران، واله و مفتون بود شد خليل از شعله ي روي مهش آتش به جان فلك عمر نوح از سوداي او مشحون بود گر ذبيح اندر رهش صد بار قرباني شود در مناي عشق او، از جان و دل ممنون بود چشم يعقوب از فراق روي او بي نور شد يوسف اندر سجن شوق كوي او مسجون بود در كمند رنج او، رنجور ايوب صبور طعمه ي كام نهنگ عشق او ذوالنون بود بر سر راهش نخستين راهب راغب مسيح آخرين پروانه ي شمع رخش شمعون بود قرن ها بگذشت ذوالقرنين با حرمان قرين خضر از شوق لبش سرگشته ي هامون بود غره ي وجه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرة العين عليعليه‌السلام زهره ي زهرا و در درج آن خاتون بود فرع ميمون امام ثامن ضامن رضاعليه‌السلام اصل مأمون تمام واجب و مسنون بود عرش اعلي در برش، مانند كرسي بر درش امر عالي مصدرش ما بين كاف و نون بود لعلش اندر روح افزايي به از عين الحيات سروش از طوبي به رعنايي بسي افزون بود گرد روي ماه او مهر فلك گردش كند پيش گرد راه او، خرگاه گردون، دون بود(۴۵) .


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12