مهمانداری در اسلام

 مهمانداری در اسلام 0%

 مهمانداری در اسلام نویسنده:
گروه: سایر کتابها

 مهمانداری در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: نور مراد محمدی
گروه: مشاهدات: 7074
دانلود: 2975

توضیحات:

مهمانداری در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7074 / دانلود: 2975
اندازه اندازه اندازه
 مهمانداری در اسلام

مهمانداری در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حكايت مهمانى كريمان

شيخ احمد خضرويه، روزى به عيال خود گفت: مى‏خواهم فلانى را كه ازمعارف شهر است، مهمان كنم.

زن گفت: او مردى بزرگ است. ما اسباب ضيافت او را از كجابه دست آوريم؟ چون اگر بخواهى او را دعوت كنى، بايد گاو، گوسفند و الاغى‏را ذبح كنى! احمد پرسيد: علت كشتن گاو و گوسفند را مى‏دانم، اما حكمت كشتن الاغ‏چيست؟!

زن گفت: چون كريمان و بزرگان دست در نمك كه زنند، واجب است‏سگان محله را نيز دندانى چرب كنند!(١٨)

همراه آوردن ديگران در صورتى درست است كه ميزبان راضى باشد واگر ميزبان راضى نباشد مهمان كس ديگرى را به‏همراه بياورد، اين كارشرعا حرام است.

بدرقه كردن مهمان تا در منزل

خوب است ميزبان مهمان را تا در منزل بدرقه كند و ضمن خداحافظى،از توفيق ميزبان بودن اظهار خوشحالى كند و آرزو كند مهمان دوباره به منزل‏آنها بيايد تا صميميت آنها زيادتر شود.

رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: يكى از حقوق مهمان بر ميزبان اين است كه‏همراه او برود، تا از منزل خارج گردد.(١٩)

يارى كردن مهمان به هنگام آمدن

استقبال از مهمان و خوشامدگويى به او يكى از رسوم پسنديده است.

استقبال از مهمان و به پيشواز او رفتن و گرفتن لوازم و اسباب شخصى اوو رو به رو شدن با خنده و خوشرويى نوعى امر به معروف است، كه مهمان‏نيز تشويق شود با ديگران همين رفتار را داشته باشد و ديگران را به مهمانى‏دعوت كند. هنگامى كه مهمان مى‏خواهد مهمانى را ترك كند، ميزبان خود راخوشحال نشان ندهد، اما زاد و راحله راه را براى مهمان فراهم آورد وازسوغاتى‏هاى محل براى او بخرد و او را براى دفعات بعد نيز به مهمانى دعوت‏كند و خود نيز به ديدن و مهمانى او برود.

امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: وقتى براى شما مهمانى رسيد، در هنگام‏ورود، او را در پياده كردن زاد و توشه‏اش كمك كنيد و وقتى خواست‏برگردد،به او كمك نكنيد، چون اين كار از پستى انسان است و زاد و توشه‏اش راآماده كنيد كه نوعى سخاوت است.(٢٠)

حكايت استقبال و بدرقه عجيب

اسمعى مى‏گويد: روزى در قبيله‏اى نزول كردم. در ميان باديه در هنگام‏وصول، زنان و دختران قبيله پيش آمده و مرحبا گفتند و بار مرا گشوده، به‏منزل بردند و تا وقتى كه در آن قبيله بودم، مرا خدمت مى‏كردند و از پذيرايى‏هيچ‏گونه كمبودى احساس نمى‏كردم.

بعد از سه روز تصميم گرفتم بروم. خواستم شتر خود را بار كنم، اما چون‏بارم سنگين بود، به تنهايى نمى‏توانستم آن را بار كنم. هرچه منتظر و چشم‏به راه ماندم، هيچ‏كس به كمك من نيامد.

از اين رفتار خيلى ناراحت و در عين حال متعجب بودم. درمانده‏صدا زدم: شما در وقت آمدن انواع دلدارى را تقديم كرديد و اكنون مرا تنهاگذاشته، مدد نمى‏كنيد، تا شترم را بار كنم؟! علت اين برخورد چيست؟ مگر ازمن خطايى سرزده است؟

يكى از آنها جواب داد: ما قومى هستيم كه از ورود مهمان خوشحال‏مى‏شويم و هنگام آمدن او را خدمت مى‏كنيم، اما چون دوست نداريم مهمان‏از پيش ما برود و از رفتن او ناراحت مى‏شويم، از اين رو در وقت رحيل براى‏ما عار است او را مدد كنيم.

وقتى اين جواب را شنيدم، متعجب شدم و هر طور بود بارم را به تنهايى‏بر شتر گذاردم و از آنها خداحافظى كردم.(٢١)

قدرت مهمانى دادن را داشته باشد

كسى كه نمى‏تواند نان زن و بچه‏هاى خود را بدهد، حق ندارد مهمان‏دعوت كند و اداى افراد سخى را درآورد از قديم گفته‏اند: چراغى كه به خانه‏رواست، به مسجد حرام است. غذا دادن به خانواده و پرداخت نفقه زن وفرزند واجب است، اما مهمانى دادن مستحب، وهيچ مسلمانى نبايد عمل‏واجب را به‏خاطر انجام كار مستحبى ترك كند. انسان اول بايد زن و اولادخود را سير كرده و در رفاه قرار دهد، آن وقت اگر توانست مهمان‏دعوت كند.

مهمانى دادن ثواب بسيارى دارد، ولى بايد در حد توان انسان باشد. اگربيشتر از يك نفر را نمى‏تواند مهمان كند، بايد همان يك نفر را دعوت كند ودو نفر را دعوت نكند، و اگر توان پذيرايى از دو يا سه نفر را دارد، نبايد بيشتراز آن را دعوت كند و خانواده خود را در مضيقه و تنگنا قرار دهد.

آماده كردن غذاى مورد علاقه مهمان

يكى از اخلاق نيكوى ميزبان اين است كه از مهمان بپرسد غذاى موردعلاقه‏اش چيست. اگر توانست، برايش تهيه نمايد و در غير اين صورت از اوعذرخواهى كند.

پرسش از مهمان اين حسن را دارد كه اگر غذايى براى او ضرر دارد و يادكتر او را از خوردن آن منع كرده است; تهيه نگردد و در عوض غذايى كه باب‏ميل مهمان است‏يا براى او ضرر ندارد، آماده شود.

پيامبر گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: كسى كه غذاى مورد علاقه برادردينى‏اش را فراهم كند، مورد آمرزش خدا است و خدا او را مسرور مى‏نمايد.

حفظ كردن آبروى مهمان

حفظ آبروى مؤمنان بر يكديگر واجب است و اگر كسى به عيب برادردينى‏اش پى برد، بايد آبروى او را حفظ كند و عيب او را براى ديگران ابرازنكند.

يكى از جاهايى كه معمولا انسان به بعضى از عيوب برادر مؤمنش پى‏مى‏برد و بر آنها آگاهى مى‏يابد، وقتى است كه او براى مهمانى به منزل برادردينى‏اش مى‏رود، چون در اين اوقات مؤمنان بيشتر با يكديگر انس مى‏گيرند،از اين رو بر اسرار و عيوب يكديگر مطلع مى‏شوند.

خدمت كردن به مهمان

يكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه كمر به خدمت مهمان ببندد وكارهاى او را انجام دهد، مثلا قبل از غذا براى او آب آماده كند تا دستش رابشويد، رختخواب اورا براى خواب آماده كند، لباس‏هاى او را آماده كند وكفش‏هاى او را جفت كرده و جلو او بگذارد.

حكايت مهمانان علىعليه‌السلام

روزى مردى با پسرش به‏عنوان مهمان بر حضرت على‏عليه‌السلام وارد شدند.حضرت با اكرام و احترام بسيار آنها را درصدر مجلس نشاند و خودرو به روى آنها نشست.

بعد از خوردن غذا، قنبر غلام حضرت حوله و تشت و ابريقى براى‏شستن دست آنها آورد.

حضرت على‏عليه‌السلام آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مرد رابشويد!

مرد خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزى ممكن است!

امام‏عليه‌السلام فرمود: برادر تو، از تو است و از تو جدا نيست. مى‏خواهدعهده‏دار خدمت تو بشود. در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد. چرامى‏خواهى مانع كار ثواب بشوى!

باز آن مرد امتناع كرد. على‏عليه‌السلام فرمود: من مى‏خواهم به شرف خدمت‏برادر مؤمن نايل گردم. مانع كار من مشو.

مهمان با شرمندگى حاضر شد. پس على‏عليه‌السلام فرمود: خواهش مى‏كنم دست‏خود را درست و كامل بشوى، همان‏طور كه اگر قنبر مى‏خواست دستت رابشويد، مى‏شستى. خجالت و تعارف را كنار بگذار.

وقتى امام از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر خود «محمدبن حنيفه‏»فرمود: دست پسر را تو بشوى. من كه پدر تو هستم، دست پدر را شستم و تودست پسر را بشوى، اگر پدر اين‏جا نبود و تنها اين پسر مهمان ما بود، من‏خودم دستش را مى‏شستم، اما خداوند دوست دارد وقتى كه پدر و پسرى‏حاضرند، در احترام بين آنها فرق گذاشته شود.

محمد به امر پدر برخاست و دست پسر را شست. امام حسن عسكرى‏عليه‌السلام ‏وقتى اين داستان را نقل كرد، فرمود: شيعه حقيقى بايد اين‏طور باشد.(٢٢)

آمادگى دايم براى پذيرايى از مهمان

كسى كه فاميل و دوستان زيادى دارد، يا شخصى است كه مشهور به‏بخشندگى و مهماندوستى است و هر آن احتمال دارد براى او مهمان بيايد،حتى‏المقدور بايد آماده پذيرايى باشد، تا اگر مهمانى بدون دعوت قبلى وسر زده وارد شد، براى پذيرايى از او در مشقت نيفتد و يا مهمان گرسنه نماند.

آمادگى براى پذيرايى يكى از نشانه‏هاى جود و سخاوت است. فقط افرادسخاوتمند هستند كه هميشه براى پذيرايى از مهمان آماده‏اند و از مهمان‏ناخوانده ناراحت نمى‏شوند.

حكايت مهمانى با مغز استخوان

على بن هشام مردى با مروت و مهماندوست‏بود، روزى معتصم به قصدمزاح گفت: امروز بعد از آن‏كه على بن هشام ناهار خورد، به مهمانى اوبرويم و وى را امتحان كنيم تا حد او در مروت پديد آيد. آنها اين كار راكردند. مامون و عبدالوهاب نيز با ايشان بودند. چاشتگاهى نزد او آمدند.على بن هشام پيش دويد و خدمت كرد. ايشان گفتند: امروز چاشت‏به اميد توخواهيم بود.

على گفت: ياامير المؤمنين! من ناهار خورده‏ام و چيزى نمانده كه لايق‏شما باشد.

مامون گفت: تكلف شرط نيست. هر چه حاضر است، بگو بياورند.

رسم على بن هشام اين‏طور بود كه هميشه چند نوع حلوا درآشپزخانه‏آماده داشت و آشپزهاى او هميشه غذاى آماده و داغ در ديگ داشتند. وقتى‏مهمان مى‏رسيد، فورى غذا مى‏آوردند و هيچ‏وقت مطبخ او خالى از غذا نبود.

على بن هشام دستور داد هر چه آماده بود، آوردند. عبدالوهاب براى‏امتحان، از آشپزى مغز خواست. اوهم فورى مغز آورد. بار ديگر درخواست‏مغز كرد. باز هم آورد وتا چندين مرتبه اين درخواست تكرار شد و آنهامى‏آوردند. چون عادت على بن هشام را مى‏دانستند كه اگر بگويند نيست،ناراحت مى‏شود و آنها را تاديب خواهد كرد.

آشپز هر چه شتر و گوسفند در آغل بود، سر مى‏بريد و مغز آنها را براى‏مهمان مى‏آورد. تا اين‏كه فقط يك شتر ماند كه على بن هشام آن را به ده هزاردينار خريده بود. آشپز چاره‏اى نديد جز اين‏كه آن را بكشد. از اين رو آن راذبح كرد و مغز آن را براى مهمان آورد.

على بن هشام به آشپز آفرين گفت و پرسيد: اين همه مغز را از كجاآوردى؟

گفت: هر چه گاو، گوسفند و شتر بود، كشتم و مغز فرستادم و در پايان هم‏آن شتر گران‏قيمت را كشتم.

على بن هشام گفت: بسيار كار خوبى كردى و اگر جز اين مى‏كردى، تو راادب مى‏كردم.

مهمانان متعجب شدند و پس از آن اسم او جزو سخاوتمندان در جهان‏ثبت‏شد و به يادگار ماند.(٢٣)

دل و زبانش يكى باشد

كسى كه برادر دينى‏اش را به مهمانى دعوت مى‏كند و يا به او تعارف‏مى‏كند براى غذا خوردن به منزل او برود، بايد حتى‏المقدور قدرت پذيرايى‏داشته باشد و اگر خداى نخواسته براى خودنمايى تعارف كند وگمان كند باتعارف كسى به مهمانى‏اش نمى‏رود، كارى بسيار زشت و ناپسندى انجام داده‏است، چون دعوت بايد بارضايت كامل باشد، تا مورد قبول خداوند عزيز قرارگيرد. اگر كارى يك ذره با ريا باشد، آن عمل را خداوند قبول نمى‏كند. اگردوست ندارد كسى مهمان او شود يا قدرت پذيرايى ندارد، نبايد به كسى‏تعارف و در ظاهر ديگران را دعوت كند.

اگر نيت انسان با عمل او فرق داشته باشد، آن عمل مقبول نيست‏وهيچ‏گونه ثمره‏اى براى او ندارد و فرداى قيامت همين عمل وبال گردنش‏خواهد شد و عذابى دردناك در انتظار او است.

لطيفه تعارف بى‏جا

گويند: يك نفر روستايى كنار جوى آبى نشسته و سفره خود را گسترده ومشغول خوردن غذا بود.

هنوز چند لحظه‏اى نگذشته بود كه سوارى از كنار او گذشت. دهاتى‏گفت: بسم الله، بفرماييد غذا ميل كنيد!

سوار بدون تامل از اسب فرود آمد و بر سر سفره نشست و مانند كسى كه‏چند روز غذا نخورده باشد، به تندى و ولع تمام مشغول خوردن شد.

مهمان در حين خوردن گفت: ميخ طويله اسبم را كجا بكوبم؟

دهاتى كه از تعارف كردن به مرد پر رو و پر خور پشيمان شده بود، گفت:روى زبان من ببند كه به تو تعارف بى جا كردم!(٢٤)

طعنه نزدن به مهمان

اگر مهمان، اخلاق به‏خصوصى دارد و يا در او عيبى هست كه اگر كسى آن‏عيب را به رخش بكشد، ناراحت مى‏شود، ميزبان نبايد كوچك‏ترين اشاره‏اى‏به آن بكند; حتى اگر مهمان مؤمن نباشد، نبايد از ايمان او ايراد گرفت و او راناراحت كرد، چون مهمانى دادن به‏خاطر ديندارى افراد نيست; هر چنداولويت در مهمانى باكسانى است كه متقى و مؤمن باشند.

نگاه كردن به دهان مهمان در حين غذا خوردن، اشاره كردن به چگونه‏غذا خوردن و زدن حرف‏هاى ركيك از جمله اخلاق زشتى است كه بعضى ازميزبان‏ها دارند و مهمان خود را به اين وسيله ناراحت مى‏كنند.

حكايت مهمانى ابراهيمعليه‌السلام و بت‏پرست

حضرت ابراهيم‏عليه‌السلام در مهماندارى نمونه بود و از عادات او اين بود كه تامهمان برايش نمى‏آمد، لب به غذا نمى‏زد.

روزى بر او گذشت و مهمانى برايش نيامد. به صحرا بيرون رفت. بعد ازمقدارى جستجو، مرد بيگانه و بت‏پرستى را ديد كه در حال گذشتن از آن‏محل بود.

حضرت فرمود: اى دريغا! اگر مسلمان بودى، تا يك ساعت نزد ما مى‏نشستى وانگشتى بر غذاى ما مى‏زدى و ما را از بى مهمانى بيرون مى‏آوردى!

پيرمرد از كنار او گذشت. در اين هنگام جبرئيل‏عليه‌السلام بر حضرت نازل شد وگفت: ياابراهيم!حضرت حق سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: اين پير هفتاد سال‏مشرك و بت پرست‏بود، ولى مارزق و روزى او را كم نكرديم، اما يك روزناهار او را به تو حواله كرديم، به تهمت‏بيگانگى به او غذا ندادى؟!

حضرت ابراهيم‏عليه‌السلام به‏دنبال او رفت و او را صدا زد و دعوت كرد.

پير گفت: رد اول براى چه بود و دعوت آخر براى چه؟!

ابراهيم‏عليه‌السلام عتاب حق تعالى را به او گفت.

پير گفت: نافرمانى كردن چنين خداوندى از مروت دور است. پس ايمان‏آورد و از جمله مؤمنان گشت.(٢٥)

دفاع كردن از مهمان

وقتى كسى به مهمانى ديگرى مى‏رود، مانند اين است كه از حيث جان ومال به او پناه آورده و ميزبان با قبول كردن او، پناهش داده است. دفاع ازجان و مال پناهنده به حكم عقل لازم است.

از زمان‏هاى بسيار دور تا به حال رسم بوده كه مردم از مهمان خود دفاع‏مى‏كردند و حتى در زمان جاهليت‏براى دفاع از مهمان خون‏هاى بسيارمى‏ريختند و هر طور بود با جان و مال خود از مهمان دفاع مى‏كردند و جان‏او را نجات مى‏دادند.

وقتى ملائكه عذاب بر حضرت لوط‏عليه‌السلام به‏عنوان مهمان وارد شدند و قوم‏او به وسيله همسرش باخبر شدند، اطراف خانه حضرت را گرفتند و عده‏اى‏جلوى در ورودى تجمع كردند تا وارد منزل شوند وبه مقصود شيطانى خودجامه عمل بپوشانند.

حضرت لوط‏عليه‌السلام در مقام دفاع از مهمان‏ها برآمد، اما چون عده كفار زيادبود و قابل هدايت نبودند، خيلى ناراحت‏شد و فرمود: اى كاش قدرت داشتم‏در مقابل شما ايستادگى كنم و از مهمانان خود دفاع نمايم، اما افسوس كه اين‏قدرت و توانايى را ندارم. بنابراين به خدا پناه مى‏برم تا شما را به سزاى‏عملتان برساند!

مهمانى دادن براى فخر فروشى نباشد

حضرت على‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: هر كس سفره احسانى بچيند و مردم را به‏مهمانى دعوت كند و نظرش فخر فروشى و نشان دادن شكوهمندى خود باشدخداوند او را در روز قيامت‏با روى سياه در محشر مى‏آورد.(٢٦)

پيامبر گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: هر كس به‏خاطر ريا و خودنمايى‏مهمانى بدهد، خداوند فرداى قيامت از صديد جهنم به او مى‏خوراند و آن غذادر درونش آتش مى‏شود تا زمانى كه قيامت تمام شود.(٢٧)

و سرانجام از جمله وظايف ميزبان اين است كه درباره مطالبى كه مهمان‏دوست دارد، صحبت كند.

- قبل از مهمان نخوابد.

- در حضور آنها از كمبودها و مشكلات زندگى صحبت نكند.

- در بين سخنان او حرف نزند.

- اگر صحبت‏هاى مهمان باب ميلش نبود، خود را ناراحت نشان ندهد.

- در حضور او به خانواده خود خشم نگيرد.

- خود را خوشحال و مسرور نشان دهد.

- هنگام رفتن او خود را غمگين و ناراحت نشان دهد.

____________________

پى‏نوشتها:

١) وسائل‏الشيعه ، ج ١٦ ، ص ٤٥٧ ، ح ٢

٢) همان ، ص ٤٥٧ ، ح ٣

٣) همان ، ح ١

٤) همان ، ص ٤٣٢ ، ح ٤

٥) ميزان الحكمه ، ج ٢ ، ص ١٧٢١ ، ح ١١١٣١

٦) همان ، ح ١١١٣٢

٧) كافى ، ج ٨ ، ص ٢٦٦ ، ح ٣١; آيه ٩ سوره حشر است

٨) وسائل‏الشيعه ، ج ١٦ ، ص ٤٦٠ ، ح ١

٩) همان ، ص ٤٦١ ، ح ٣

١٠) هود (١١) آيه ٦٩

١١) وسائل الشيعه ، ج ٥ ، ص ٤٣٣

١٢) جوامع الحكايات ، ص ٢٠٨ ، با اندكى تصرف

١٣) همان ، ص ٢١٢ ، با كمى تصرف

١٥-١٤) حلية‏المتقين ، ص ٦٠

١٦) زينة المجالس ، ص ٥١٩ ، با كمى تصرف

١٧) ميزان الحكمه ، ج ٢ ، ص ١٧٢١ ، ح ١١١٢٩.

١٨) جوامع الحكايات ، ص ٢١٢ ، با كمى تصرف

١٩) وسائل‏الشيعه ، ج ١٦ ، ص ٤٣٣ ، ح ٤

٢٠) همان ، ج ٢٤ ، ص ٣١٦

٢١) زينة المجالس ، ص ٥١٨ ، با كمى تصرف

٢٢) بحارالانوار ، ج ٩ ، ص ٥٩٨

٢٣) جوامع الحكايات‏ص ٢٠٧ ، با كمى تصرف

٢٤) حكايات برگزيده ، ص ٢٣١

٢٥) جوامع الحكايات ، ص ٢١١ ، با كمى تصرف

٢٦) عقاب الاعمال ، ص ٥٨٢

٢٧) وسائل‏الشيعه ، ج ١٦ ، ص ٤٥٥ ، ح ١

بخش چهارم: وظايف مهمان

مهمان نيز به نوبه خود نسبت‏به ميزبان وظايفى دارد كه انجام دادن آن‏موجب رضايت‏خداوند تبارك و تعالى و مستحكم‏تر شدن اخوت ميان‏مؤمنان مى‏شود.

تقاضاى دشوار از ميزبان نكند

يكى از وظايف مهمان اين است كه اگر ميزبان وضع خوبى ندارد و قدرت‏مالى او ضعيف است، از او تقاضاى غذايى غير از آنچه برايش مى‏آورند نكند;حتى اگر مى‏داند ميزبان غذاى مورد علاقه‏اش را تهيه مى‏كند. از نظر اخلاقى وعرفى اين تقاضا درست نيست.

اگر ميزبان از او خواست‏يكى از دو نوع غذا را انتخاب كند، اوراحت‏ترين و ساده‏ترين آنها را انتخاب كند.

حكايت درخواست‏بى‏جا

ابووائل مى‏گويد: روزى من و ابوذر به زيارت سلمان رفتيم و براى ناهارنزد او مانديم.

موقع غذا كه شد، سلمان مقدارى نان جو و نمك برايمان آورد و به ماتعارف كرد كه بخوريم.

ابوذر گفت: اگر با اين نان و نمك مقدارى سعتر گياهى خوشبو مى‏بود،بهتر بود و ما بيشتر لذت مى‏برديم.

سلمان از نزد ما بلند شد و بيرون رفت و بعد از چند لحظه با مقدارى ازهمان سبزى كه ابوذر خواسته بود، برگشت.

وقتى غذا تمام شد، ابوذر گفت: خدا را شكر كه به ما قناعت‏بخشيد!

سلمان گفت: اى ابوذر! اگر به روزى خود قانع بودى، آفتابه من به رهن‏نمى‏رفت.

معلوم شد سلمان براى اين‏كه به درخواست ما جامه عمل بپوشاند، آفتابه خودرا نزد سبزى فروش به رهن گذاشته و مقدارى سبزى براى ما تهيه كرده بودتا بعدا پول آن را بدهد.(١)

امام رضاعليه‌السلام مى‏فرمايد: روزى شخصى حضرت على‏عليه‌السلام را دعوت كردتا براى ناهار به منزل او برود.

حضرت فرمود: به شرطى كه سه خصلت را براى من ضمانت كنى، مى‏آيم:اول: اين‏كه از بيرون چيزى نخرى; دوم: هر چه در خانه حاضر داشتى،بياورى; سوم: بر عيال خود سخت نگيرى.(٢)

چه خوب است تمامى مهمان‏ها اين‏طور باشند; يعنى قبلا با ميزبان وبرادر دينى خود شرط كنند در پذيرايى خود را به زحمت نيندازد; هر چه‏حاضر بود، بياورد تا ديگر لزومى به قرض گرفتن و به رهن گذاشتن لوازم‏خانه نباشد. تمام دردسرهاى مهمانى و مخارج بيهوده و اضافى از قانع نبودن‏مهمان است.

روزى حرث اعور پيش حضرت على‏عليه‌السلام آمد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين!دوست دارم بر من منت گذاشته و مهمانم شوى.

حضرت على‏عليه‌السلام فرمود: به شرطى كه خود را به‏خاطر من به زحمت‏نيندازى. با اين شرط حضرت وارد منزل او شد.

حرث دست در جيب كرد و چند درهم پول در آورد و آن را به حضرت‏نشان داد و گفت: اگر اجازه مى‏دادى، چيز بهترى خريدارى مى‏كردم.

حضرت فرمود: همين كه در خانه تو موجود است، كافى است و لازم‏نيست‏بيشتر از اين خود را به حمت‏بيندازى.(٣)

از غذاى ميزبان به قدر كافى بخورد

كم رويى صفت زشت و ناپسندى است كه در هر كس وجود داشته باشد،براى او ضرر دنيوى و اخروى دارد.

يكى از جاهايى كه اين صفت گريبانگير افراد مى‏شود، هنگام مهمانى است.فرد كم رو به‏خاطر اين‏كه خجالت مى‏كشد، به اندازه كافى غذا نمى‏خورد وگرسنه مى‏ماند و اگر مهمانى طولانى باشد، كم كم ضعيف مى‏شود و قدرتى دربدن او براى عبادت خداوند باقى نمى‏ماند و نمى‏تواند آن‏طور كه بايد خدا راعبادت كند. از طرف ديگر به‏خاطر ضعيف شدن، بيمارى به او هجوم مى‏آوردو او را مريض مى‏كند.

در چنين مواردى ميزبان وظيفه دارد مهمان را در حين غذا خوردن تنهابگذارد، تا هر طور كه مى‏خواهد، غذا بخورد. در غير اين صورت ميزبان‏به وظيفه انسانى خود عمل نكرده است.

يكى از سفارش‏هاى ائمه اطهارعليهم‌السلام به شيعيان اين است كه به‏قدر كافى ازغذاى ميزبان بخورند، و اين دستور عملى نمى‏شود جز با كنار گذاشتن كم رويى.

هشام مى‏گويد: روزى با ابن ابى يعفور به خدمت امام جعفر صادق‏عليه‌السلام رفتم.آن حضرت چاشت طلبيد. هشام گفت: من زياد نمى‏توانم بخورم.

حضرت فرمود: اى هشام! مگر نمى‏دانى محبت مؤمن به برادر مؤمن خودبه‏قدر طعامى است كه از او مى‏خورد; يعنى هر چه او را بيشتر دوست دارد،طعامش را بيشتر مى‏خورد.(٤)

البته مخفى نماند تمام اين موارد در جايى است كه غذاى ميزبان حرام ياشبهه ‏ناك نباشد. اگر مهمان يقين دارد غذا حرام است، مثلا از مال دزدى ياغصبى و يا شبهه‏ناك است، نبايد حتى يك لقمه از آن را بخورد و اگر خورد، مثل اين است كه قطعه‏اى از آتش را خورده است. بايد از كنار آن سفره‏به‏عنوان نهى از منكر بلند شده، دور شود و حتى اگر برايش امكان دارد،مهمانى را ترك كند.

در روايت است: هر كس يك لقمه حرام از گلويش پايين رود، خداوندعبادات او را تا چهل روز قبول نمى‏كند و دعايش را مستجاب نمى‏نمايد.

غذاى ميزبان را كم نشمارد

امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: مهمانى كه غذاى ميزبان را تحقير كرده وكم شمارد، هلاك شده است.(٥)

ممكن است ميزبان نتواند غذاى مورد علاقه و در شان مهمان را تهيه كندو از همان غذايى كه خود و خانواده او مى‏خورند، برايش بياورد و اين غذا درنظر مهمان ناچيز باشد. از اين رو مهمان نبايد ميزبان را تحقير كرده و يا به اوطعنه بزند.

غذا هر چه و هر چند كه باشد، نعمت‏خدا است و بايد به‏خاطر آن خدارا شكر گزارى كرده و از ميزبان تشكر نمايد.

مهمان نبايد به كم بودن غذا نگاه كند، بلكه بايد به كسى كه نعمت‏به ظاهركم را به او داده، يعنى خداوند بزرگ نگاه كند، و وقتى بزرگى خدا را نظاره‏كرد، ديگر كم يا ناچيز بودن غذا را نمى‏بيند.

از كنار سفره‏اى كه شراب در آن هست، بلند شود.

نوشيدن شراب حرام است و در قرآن از آن نهى شده است( رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ) .(٦)

بنابراين براى نهى از منكر به ما دستور داده‏اند: اگر به مهمانى دعوت‏شديد و در سفره غذا جام شراب ديديد، از كنار آن سفره بلند شده و مهمانى‏را ترك كنيد.

نشستن در كنار سفره‏اى كه شراب در آن هست و نهى نكردن ديگران،رضايت‏به عمل آنها است و نوعى امر به منكر است، كه گناه بزرگى است.

شخصى به‏نام هارون از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه روزى يكى ازبزرگان و مسؤولان حكومتى مدينه به مناسبت‏ختنه كردن پسرش عده‏اى رابه منزلش دعوت كرد. از امام صادق‏عليه‌السلام نيز تقاضا كرد در آن جشن شركت كند.

امام‏عليه‌السلام پذيرفت و در مجلس او حاضر شد. همه مشغول خوردن غذابودند كه يك نفر تقاضاى آب كرد. براى او جامى از شراب آوردند. همين كه‏جام رابه دست مرد دادند، امام‏عليه‌السلام غذاى خود را نيمه تمام گذاشت و ازسر سفره برخاست.

عده‏اى علت‏برخاستن حضرت را سؤال كردند، فرمود: پيامبر اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله ‏فرمود: هر كس بر سفره‏اى بنشيند كه در آن شراب نوشيده مى‏شود، ملعون است.

براى ميزبان ايجاد مزاحمت نكند

بعضى از افراد وقتى به مهمانى مى‏روند، در تمام طول روز از خانه خارج‏نمى‏شوند و به همين‏خاطر زن و بچه ميزبان نمى‏توانند به‏راحتى رفت و آمد كنندو كارهاى شخصى خود را انجام دهند; بنابراين مهمان بايستى توجه داشته‏باشد وقتى به ديدار برادران دينى خود مى‏رود، اگر مرد در خانه نبود و دنبال‏كار خود به بيرون از منزل رفت، او نيز بيرون برود و تا وقتى كه ميزبان به‏خانه برنگشته است، او نيز برنگردد، تا براى خانواده او ايجاد مزاحمت وناراحتى نكند و آنها در آسايش باشند.

حكايت مهمان ماندگار

مردى به مهمانى دوستش رفت و تمام روز را در خانه او بود و از هرجهت در فرحناكى را بر صاحبخانه بسته بود. وقتى شب شد و هوا رو به‏تاريكى نهاد، صاحبخانه بدون اين‏كه چراغى روشن كند، كنار مهمان نشست وبا او مشغول صحبت و گفت‏وگو شد.

مهمان كه از تاريكى ناراحت و در عذاب بود، هرچه منتظر ماند ميزبان‏چراغى روشن نكرد، تا اين‏كه كاسه صبرش لبريز شد و گفت: خيلى معذرت‏مى‏خواهم! چراغ كجا است تا آن را روشن كنم، چون هوا خيلى تاريك است‏و جايى را نمى‏بينم.

صاحبخانه كه از مهمان ناخوانده حسابى كلافه شده بود، از فرصت‏استفاده كرد و گفت: خداوند مى‏فرمايد:( وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ ) (٧) يعنى: وقتى‏شب جامه تاريكى بر آنها پوشاند، از جا حركت كنند و بروند.

مهمان كه از حاضر جوابى ميزبان جا خورده بود، خجلت زده شد و ازخانه بيرون رفت.(٨)

به نوع غذا اهميت ندهد

در بين مردم اين‏طور جا افتاده كه اگر كسى را به مهمانى دعوت كردند،يعنى اين‏كه براى او غذاى لذيذى تهيه كرده‏اند و دعوت كردن فقط براى‏خوردن است. شخص دعوت شونده اولين سؤالى كه در ذهنش خطور مى‏كند، اين است كه چه غذايى درست كرده‏اند؟ كى سفره را مى‏آورند؟ چه غذايى رابيشتر و چه غذايى را كمتر بخورد؟

و وقتى كه از مهمانى برگشت، اولين سؤالى كه از او پرسيده مى‏شود،اين است كه، چه غذايى درست كرده بودند؟ خوردى يا نه؟ خوشمزه بود يابد مزه؟ كم بود يا زياد؟

هدف از پذيرفتن دعوت و مهمانى رفتن نبايد پر كردن شكم و لذت‏جسمانى و نوع غذا باشد، بلكه هدف بايد امور معنوى و نزديكى به خدابه اين وسيله باشد، مثلا باخود فكر كند كه من به‏خاطر عمل كردن به سنت‏پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله به مهمانى مى‏روم، براى نزديكى به خدا و براى اين‏كه دوستى‏ما بيشتر شود، دعوت برادر دينى‏ام را قبول مى‏كنم.

اهميت دادن به غذا و كم و زياد بودن آن از خصايص انسان‏هاى‏نمك‏نشناس است.

به ميزبان خيانت نكند

از زمان‏هاى قديم تا به حال مرسوم بوده كه اگر كسى نان و نمك كسى راخورد، ديگر نبايد به او خيانت كند; حتى افراد سارق و گناهكار وقتى نمك‏كسى را مى‏خوردند، ديگر به ميزبان خيانت نمى‏كردند و حرمت او را نگه‏مى‏داشتند.

يكى از وظايف مهمان اين است كه وقتى به خانه كسى رفت و نان و نمك‏او را خورد، به هيچ عنوان به او خيانت نكند و بايد جان، مال، ناموس وآبروى ميزبان از طرف او در امان باشد.

اگر يك نفر قطعه‏اى نان را به طرف حيوانى بيندازد، آن حيوان‏تا مدت طولانى هر وقت آن شخص را ببيند، به‏عنوان قدردانى و امتنان با او بد رفتارى نمى‏كند; اما اگر انسان‏ها به ميزبان خود خيانت كنند، از حيوان پست‏تر خواهند بود.

حكايت حق نان و نمك

يكى از دزدان عرب گويد: روزى در باديه به قبيله‏اى وارد شدم. مردى درآن‏جا در غايت‏شجاعت و نهايت‏سخاوت بود. چون به اميد او وارد شدم،فورى شترى براى من قربانى كرد.

گفتم: بدين تكلف حاجت نيست.

گفت: عادت من اين است كه گوشت مانده به مهمان ندهم.

چند روز آن‏جا بودم. هر روز شترى مى‏كشت و از گوشت آن براى من‏غذا درست مى‏كرد. روزى فرصتى به دست آوردم و شتران او را براندم و بردم.چون اعرابى با خبر شد، از پشت‏سر من آمده، راه بر من گرفت.

وقتى به من رسيد، تيرى در كمان نهاد و گفت: سوسمارى در آن‏جا خفته‏است. اين تير را بر دم سوسمار خواهم زد. تير را رها كرد و دم او را بر زمين‏دوخت.

پس تير ديگرى در كمان نهاد و گفت: اين تير بر مهره پشت‏سوسمارخواهم زد. همان‏طور كه گفته بود، تير بر پشت‏حيوان نشست.

پس تير ديگرى در كمان نهاد و گفت: آماده باش كه اين تير بر سينه توخواهم زد.

گفتم: الله، الله، من شتران را به تو باز مى‏گردانم. دست از من بردار.

گفت: تا شتران را به جايگاه خود بازنگردانى، دست‏بر نمى‏دارم.

پس شتران او را براندم و به چراگاه خود بردم. سپس به من گفت: چه چيزتو را واداشت كه اين‏طور جرات كنى كه شتران مرا ببرى و به من كه ميزبان توبودم، خيانت كنى؟!

گفتم: احتياج و فقر و نيز مى‏ديدم تو اسراف مى‏كردى و هر روز براى من‏شترى قربانى مى‏كردى. باخود گفتم، از مروت تو مرا آسيبى بر نيايد. گله‏شتران براندم تا به مقصود برسم.

گفت: درست است و حق نان و نمك در ميان است. بيست‏شتر راانتخاب كن و براى خودت ببر.

من بيست‏شتر انتخاب كردم و بعد از تشكر از آن‏جا دور شدم.(٩)

هر جا صاحبخانه اشاره كرد، بنشيند

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام مى‏فرمايد: هنگامى كه يكى از شما وارد منزل‏برادر دينى خود شد، بايد هر كجا كه صاحب منزل اشاره مى‏كند بنشيند، زيراصاحبخانه به وضع منزل خود و آن قسمت‏هايى كه نبايد آشكار گردد،آشناتر است.(١٠)

به نامحرم نگاه نكند

يكى از مواردى كه مهمان بايد با دقت آن را مراعات كند، نگاه نكردن به‏محارم ميزبان است، زيرا اگر خداى نخواسته كسى مهمان برادر دينى خود شد و در آن‏جا نتوانست جلو خود را بگيرد، خيانت‏بسيار بزرگى را مرتكب شده است.

امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: نظر و نگاه يكى از تيرهاى زهر آگين‏شيطان است، و چه بسايك نگاه سبب حسرت و ندامت طولانى بشود.(١١)