غروی اصفهانی

غروی اصفهانی0%

غروی اصفهانی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

غروی اصفهانی

نویسنده: محمد صحتی سردرودی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6638
دانلود: 4561

توضیحات:

غروی اصفهانی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6638 / دانلود: 4561
اندازه اندازه اندازه
غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

نویسنده:
فارسی

فصل دوم: سرچشمه هاى نور

در محضر استادان

حاج محمد حسن معين التجار با خشنودى كامل اجازه داد كه پسرش به صورت تمام وقت، تحصيل علوم اسلامى را پى گيرد. وى كه تاجرى ثروتمند و دانش دوست بود، در تشويق و ترغيب پسرش از هيچ كوششى دريغ نمى ورزيد. طلبه نوجوان ناظمين هم كه مى ديد پدر مهربانش با خرسندى، همه سختيها را به تنهايى به جان خريده و هميشه در فكر او و ارتقاى اوست، روز به روز در راهى كه خود برگزيده بود، مصمم تر مى شد و بيشتر از پيش، تلاش و تكاپو مى كرد وبا موفقيتهايى كه همه روزه در تحصيل علم و كمالى كسب مى كرد، پدر پيرش را دلشاد و دعاگوى خود مى ساخت.

كودك كاظمين هنوز در فصل بهاران زندگى بود تازه در باق سبز و خرم حيات، نونهالى سر سبز بود كه توانست هنر ظريف خط و خوشنويسى را ياد گيرد. از آن جا كه آن روزها همچون روزگاران گذشته، صنعت خط از صنايع ظريفه و هنر خطاطى از هنرهاى بديع و چشمگير بود، مهارت محمد حسين- آن هم در دوران كودكى- وى را در ميان آشنايان انگشت نما ساخت. پدر هم كه به استعداد درخشان پسرش پى برده بود، با تمام توان، وسائل تحصيل و ترقى فرزند را در حوزه علميه نجف فراهم ساخت تا اين استعداد زلال و جوشان هر چه بيشتر و بهتر رشد كند.

محمد حسين در دهه دوم زندگى پا به حوزه بزرگ نجف نهاد و چيزى نگذشت كه مراحل كمال را در دروس مقدماتى، يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت و به زودى در حلقه درس بزرگترين اساتيد حوزه آن روز شركت جست. استادان او در مرحله سطح و خارج دوره اجتهاد و تخصص به ترتيبى كه در تاريخ و كتابهاى تراجم نوشته اند، عبارتند از:

۱. شيخ حسن تويسركانى (متوفاى ۱۳۲۰ق.):

او دوره سطح را پيش ملا على خويى گذراند تا در درس خارج آيه الله شيخ محمد حسن ما مقانى- كه هشت سال به طول انجاميد- شركت جست. سپس در حلقه شاگردان نزديك ميرزا حبيب الله رشتى درآمد و چيزى نگذشت كه سرآمد شاگردان ميرزاى رشتى شد. شيخ حسن تويسركانى خود در نجف، مجلس درس با شكوهى داشت كه در مقبره ميرزاى بزرگ شيرازى برگزار مى شد. وى كتابهاى دوره سطح را مانند مكاسب و رسائل و... با تمام تواضع، تدريس ‍ مى كرد. در محضر درس او دهها دانش پژوه جوان شركت مى جستند كه پرآوازه تر از همه، شيخ محمد حسين غروى است

محمد حسين غروى، پله هاى نخست ترقى و تعالى را به پيروى از او پيمود. درس تلاش و تقوا را از او ياد گرفت، تا آن جا كه خود تنديس تلاش و تكاپو و آيينه اخلاص و پارسايى گشت و در سايه نام نيك و جاويدش، اسم استاد را نيز زنده و ماندگار ساخت.(۱۰)

۲. آيه الله سيد محمد طباطبايى فشاركى (۱۲۵۳  ۱۳۱۶ ق.):

نوجوانى يازده ساله بود كه از اصفهان به حائر حسينى كوچيد. كربلا رانه براى سكونت كه براى اجتهاد و جهاد در سنگر مبارزه با نفس و ستيز با جهل برگزيد. بيش از بيست بهار از عمرش را در سايه سار آستان قدس حسينى شكوفا ساخت و به بار نشاند و در حدود ۱۲۸۶ق. براى درك درس پربار ميرزاى بزرگ شيرازى، به شهر مولاى پارسايان، نجف اشرف هجرت كرد. ساليان سال حلقه نشين درس ميرزاى بزرگ گشت و هيچ وقت از حوزه درس ميرزا دور نشد، حتى در سال ۱۲۹۱ ق. آن گاه كه ميرزاى بزرگ رفت تا در سر زمين سامرا پرچم رهبرى امت را بر افرازد، سيد فشاركى هم پشت سر ميرزا از نجف به سامرا كوچيد و همچون استاد بزرگش دل به ديار دلبر برد و در آن جا تا توانست به يارى استادش ميرزاى بزرگ قامت افراشت، چنان كه چيزى نگذشت تا در ميان مشاوران نزديك و شاگردان ممتاز و وفادار ميرزا، بنام گشت.

پس از ارتحال ميرزا در سال ۱۳۱۲ق. دوباره به نجف اشرف بازگشت و نخست در خانه خويش و سپس در مقبره استادش ميرزاى شيرازى و در نهايت نيز در يكى از مساجد بزرگ نجف، يعنى جامع هندى، حوزه درس و بحثى را كه روز به روز پررونق تر مى شد تشكيل داد و توانست در مكتب تربيت و تدريس خويش دهها فقيه نام آور و مرجع پرآواز تربيت كند.

فقيه فشاركى كه دانش و پارسايى را از بزرگمردانى چون ميرزاى بزرگ شيرازى و فاضل اردكانى و سيد على طباطبايى، فرزند سيد محمد مجاهد و پيش از همه از برادر دانشور و فرزانه اش سيد ابراهيم كبير آموخته بود به شاگردان عزيزش آموخت. شاگردانى كه پس از استاد، هر كدام استاد استادان شدند و سر حلقه سرآمدان در آسمان علم و فقه گشتند.

علاوه بر علامه غروى- كه خود به تنهايى كافى است تا نام استاد را جاودانه سازد- از اين بزرگان هم مى شود نام برد كه افتخار شاگردى در حوزه فقيه فشاركى را داشته اند.

الف- موسس حوزه علميه قم و استاد مراجع معظم معاصر، آيه الله شيخ عبدالكريم حائرى يزدى،

ب- فقيه و اصولى نامدار ميرزا محمد حسن نائينى، نويسنده تنبيه الامه،

ج- اسطوره علم اصول، شيخ ضياالدين عراقى؛

د- فقيه فرزانه، شيخ محمد رضا نجفى اصفهانى؛

گذشت از اين شاگردان بزرگ، از محقق فشاركى آثار گرانبارى در علم فقه و اصول به يادگار مانده است كه در مجموعه اى چاپ و منتشر شده است. بالاتر از همه اينها اخلاق و باورمندى او بود كه وى را با او صافى چون سيد كريم، محقق متواضع و فقيه كرامتمدار مشهور ساخته است(۱۱)

داستانى دلنواز

آن روزها كه حوزه سامرا درخشان ترين دورانش را سپرى مى ساخت، مسلمانان سامرا هم در سايه مديريت ميرزاى بزرگ و دستيارانش، چون فقيه فشاركى و... روزگار خوشى داشتند و پس از قرن ها غربت و غم تازه مى خواستند غبار قرون را از سيماى سامرا بشويند كه حادثه اى هول انگيز اين دلخوشى را در كام مسلمانان سامرا به سختى تلخ ساخت؛ چرا كه چند روزى بود مرض خانمان برانداز طاعون سامرائيان را گروه گروه به خاك مى نشاند و هر روز بيمارى و با بيشتر از پيش بيداد مى كرد. ديگر نشاط و قرارى در كسى نمانده بود. خوف و هراس، خواب را بر چشم مردم حرام كرده بود. مردمان به اميد اين كه راه چاره اى بيابند به هر درى مى زدند و...

روزى گروه زيادى از اهل علم و صلاح در خانه سيد محمد فشاركى گرد آمده بودند و صحبت از بيمارى مسرى وبا بود كه هر لحظه انسانى را از پا در مى آورد. ناگاه سيد فشاركى را ديدند كه خطاب به حاضران مى گفت:

آيا اگر من حكمى صادر كنم، تنفيذش واجب است؟

همگى يكصدا جواب دادند: بلى نافذ است، شما بفرماييد!

 من شرعا حكم مى كنم و فتوا مى دهم كه از امروز تا ده روز همه شيعيان سامرا زيارت عاشورا بخوانند و ثوابش را به روح پاك حضرت نرگس خاتون مادر امام مهدى- عجل الله تعالى فرجه- كه قبرش همين جا در سامرا در جوار مرقد حضرت امام هادى و امام عسكرىعليه‌السلام است، اهدا كنند تابه سبب همين توسل، اين بلاى همه گير وبا برطرف شود.

همه حاضران اين حكم را تاييد كرده، به همه شيعيان در سامرا ابلاغ كردند كه ملزم به اين توسل هستند و شيعيان هم با جان و دل به اين فتوا جامه عمل پوشاندند و اين توسل دسته جمعى به زيارت عاشورا چنان موثر بود كه از همان روز فرداى فتوا ديگر كسى از شيعيان دچار وبا نگشت و هر كه طاعون مى گرفت و مى مرد ديگران بودند، نه شيعيان كه با زيارت عاشورا دست نياز به سوى حضرت پروردگار دراز كرده بودند.(۱۲)

بارى، فقيه فشاركى با اهل بيت اطهار، به ويژه با امام حسينعليه‌السلام يك چنين ارتباطى عارفانه و كار آمد داشت و همين را علامه غروى به خوبى از استاد به ارث برده بود.

۳. حاج آقا رضا همدانى (۱۲۵۰  ۱۳۲۲ ق.)

تاريخ نگاران و تراجم نويسان وى را كه با كلماتى چون فقيه آگاه، عالم ربانى زاهد عابد، تقى، نقى و... توصيف كرده اند، فرزند دانشور و ژرف انديش ملا آقا هادى بود. از همدان به نجف هجرت كرد و در آن جا از حوزه درس ميرزا محمد هاشم خوانسارى و شيخ اعظم انصارى و ميرزاى بزرگ شيرازى بهره مند گشت. هنگامى كه ميرزاى بزرگ از نجف به سامرا كوچيد، فقيه همدانى به ميرزا پيوست و زمان زيادى را در محضر درس ميرزا، زانوى ادب به زمين زد تا اين كه خود حوزه مستقلى را كه در تدريس و تصنيف ممتاز مى نمود، ترتيب داد و گروه بسيارى از بزرگان نامدار و علماى برجسته، مثل: سيد محمد سعيد حبوبى، شيخ مشكور حولارى، شيخ هادى آل كاشف الغطاء، شيخ مرتضى آل كاشف الغطا، حاج شيخ على قمى نجفى و ديگران در حلقه درسش گرد آمدند.

فقيه همدانى كه در عصر خود از مراجع تقليد شمرده مى شد، آثار گرانبارى از خويش به جاى گذاشت است كه از آن ميان مصباح الفقيه در شرح سرايع مشهور است و برخى از آثار ديگرش عبارتند از:

كتاب الطهاره، كتاب الصوم، كتاب الخمس، كتاب الزكاه،(۱۳) كتاب الرهن كه گفته مى شود در موضوع خود كم نظير است، حاشيه بر رسائل شيخ انصارى موسوم به العوائد الرضويه على الفرائد المرتضويه- كه در سال ۱۳۱۸ق. و در ۱۴۱ صفحه بزرگ به صورت سنگى چاپ شده است، حاشيه بر كتاب بيع شيخ اعظم انصارى، كتاب البيع- كه تقريرات درس استادش ميرزاى بزرگ است- حاشيه بر رياض المسائل، رساله اى در لباس مشكوك، رساله عمليه و...

ايشان در نجف اشرف بود تا به بيمارى كشنده سل گرفتار گشت و براى استشفا به آستان قدس عسكريينعليه‌السلام پناه آورد، پس از چند ماهى كه در سامرا سكونت داشت وفات يافت. پيكرش را در همان جا در آستان قدس سامرا به خاك سپردند.(۱۴)

۴. آيه الله شيخ محمد كاظم خراسانى، معروف به آخوند خراسانى (۱۲۵۵  ۱۳۲۹ق.):

آخوند خراسانى كه نامش بيشتر با اثر گرانسنگش كفايه الاصول برده مى شود و تاريخ زندگانى اش با تاريخ مشروطيت پيوند خورده است، دانشورى پرآوازه و شناخته شده است و چون در كتابهاى سلسله ديدار با ابرار، حديث حياتش ‍ آمده است(۱۵) ، ديگر ما تفصيل را روا نديده و براى پرهيز از تكرار به همين قدر كفايت مى كنيم كه علامه غروى از شاگردان طراز اول آخوند بود، سيزده سال در درس آخوند شركت داشت و در همين سالها بود كه بيشترين بخش از شرحش بر كفايه الاصول را نگاشت(۱۶) و تا آخوند زنده بود، به احترام او از تدريس مستقل و متشكل اجتناب مى كرد، تا اين كه آخوند خراسانى وفات يافت.(۱۷)

۵. حكيم محمد باقر اصطهباناتى شيرازى (متوفاى ۱۳۲۶ق):

دانشورى بزرگ و حكيمى بزرگوار بود. پس از آن كه روزگارى را در اصفهان پيش حاج شيخ محمد باقر اصفهانى و آقا ميرزاهاشم چهارسوقى به تحصيل علوم و تهذيب نفس گذرانيد، به شيراز بازگشت و در آن جا ميان مردم مرجعيت يافت، تا آن جا كه حكمران شيراز را دچار ترس و وحشت ساخت! آن چنان كه آتش عدالت و دشمنى با حكيم و مرجع شهر در نهادش زبانه كشيد. نزديك بود فتنه اى در شهر به پا گردد، كه حكيم اصطهباناتى شيراز را به قصد سامرا ترك گفت و در سامرا تا ميرزاى بزرگ زنده بود، در درس و بحث او شركت جست. پس از وفات ميرزا به نجف اشرف رفت و تا سال ۱۳۱۹ق. در نجف به تدريس و اقامه نماز جماعت اشتغال داشت. بعدها به شيراز بازگشت. اين بار بيشتر از پيش در ميان مردم احترام يافت و در كارهاى دنيا و دينى مردم، مرجع و پناهگاه آنان گشت، تا اين كه در سال ۱۳۲۶ق. (۱۷اسفند ۱۲۸۶ش.) به دست مخالفان مشروطيت و همراه چند تن از مشروطه خواهان و يارانش به شهادت رسيد.

كتاب شناس بزرگ شيعى، مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: حكيم شهيد در معقول و منقول علامه و در فقه و اصول محقق بود و تصنيفات زيادى دارد....(۱۸)

از آثارش مى توان كتابهاى زير را نام برد:

احكم المدين: در خصوص احكامى كه مربوط به قرض و قرضدار مى شود،(۱۹) احكام الدين، رساله اى در حديث عالم و....

ناگفته نماند كه حكيم اصطهباناتى روزگارى را نيز در تهران بود و علوم عقلى را در محضر آقا محمد رضا قمشه اى و آقا على مدرس و حكيم ميرزاى جلوه آموخته بود و شهرتش بيشتر در علوى معقول و فلسفه بود، تا فقه و اصول. در تخصص و تبحر او در اين وادى همين بس كه نابغه نجف، علامه غروى در حكمت و فلسفه تنها شاگرد او بود، شاگردى كه سيماى علمى استاد را در آسمان دانش و حكمت، آفتابى ساخت كه غروب ناپذير مى نمايد(۲۰)

۶. شيخ احمد شيرازى (متوفاى ۱۳۳۲ق):

معروف به شانه ساز و داراى آثارى در علم اصول و فقه و... است. نابغه نجف پيش او فلسفه خوانده بود.(۲۱)

روايت ياران

داستان دوستان حكايتى بس دلكش و آموزنده است و كارساز بودنش در شناخت شخصيتها چنان پراهميت است كه استاد سخن، سعدى مى گويد:

تو اول بگو با كيان زيستى

من آنگه بگويم كه تو كيستى

اما از ياران علامه غروى در تاريخ، صحبتى به اجمال هم كه شده ديده نمى شود. تنها از يكى دو شخصيت نام برده شده است كه مانيز با نامشان به دفترمان زينت مى بخشيم:

۱. بزرگ عارف معاصر، آيه الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(۲۲)

۲. ميرزا على اصغر ملكى تبريزى،

۳. ميرزا حبيب ملكى تبريزى.

ميرزا على اصغر و ميرزا حبيب، دو برادر و پسر عموهاى ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى بودند و علامه غروى با هر سه بزرگوار رفت و آمد، داشت اما بيش از همه با ميرزا على اصغر ملكى مانوس بود. با ايشان از ديرباز آشنا بود. هر دو تاجر زاده بودند و از دوران طلبگى تا آخر عمر با هم بودند و ميرزا على اصغر ملكى تبريزى دوست ديرينه علامه غروى شمرده مى شد.(۲۳) رفاقت و مصاحبت با عارف واصل، ميرزا جواد آقا ملكى هم از دير باز بر قرار بود. علامه غروى و آيه الله ميرزا جواد ملكى، هر دو از شاگردان حاج آقا رضا همدانى بودند و تا سال ۱۳۲۰ ق. كه ميرزا جواد آقا از نجف به ايران برگشت، با هم مانوس و همدم بودند، حتى پس از آن نيز توسط نامه از حال همديگر با خبر و مستحضر مى شدند.(۲۴)

۴- فقيه اصولى، ميرزا محمد حسين نائينى (۱۲۷۷- ۱۳۵۵) ق:

ميرزاى نائينى و غروى اصفهانى ارتباط تنگاتنگى باهم داشتند و در مواقع دشوار يار و ياور يكديگر بودند. حضرت آيه الله حسينى همدانى- دام ظله الشريف- در اين خصوص مى گويند:

در آن تنگناهاى اقتصادى، مرحوم آيه الله نائينى و مرحوم آيه الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى، با يك صميميت خاصى به همديگر كمك مى كردند و رابطه بسيار خوب و عالى داشتند.(۲۵)

۵. آيه الله سيد احمد كربلايى تهرانى (متوفى ۱۳۳۲ق):

همان عارف نامدار كه در اثر راز و نيازهاى عاشقانه و عبادتهاى خالصانه، از عالم ماده و تن رسته و به حضرت دوست پيوسته بود و هر كس او را مى ديد، بى اختيار زير را به ياد مى آورد و ترنم مى كرد:

رسد آدمى به جايى كه به جزخدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت

علامه غروى در ياد كردى از او فرموده است:

من احدى را مانند آقا سيد احمد حائرى طهرانى متبحر در فقه نديدم.(۲۶)

گذشته از اساتيد و ياران و دوستانى كه از آنها نام برده شده، آيه الله سيد ابوالحسن اصفهانى و ضياالدين عراقى (اراكى) هم از بزرگان هم عصر علامه غروى بودند و نابغه نجف به نوعى با آنها در ارتباط بود.

و ناگفته نماند كه در انقلاب مشروطيت هم اين نابغه نخجوانى در صف انقلابيون و مشروطه خواهان و در كنار استادش ‍ آخوند خراسانى و دوست ديرين و صديقش ميرزاى نائينى از انقلاب حمايت مى كرد. حتى برخى از تراجم نويسان معاصر از تبعيد شدن او از نجف به قم، سخن گفته اند و نوشته اند:

در سال ۱۳۴۱ق به اتفاق مراجع، تبعيد به ايران و قم و پس از چند ماه مراجعت و باز به اتفاق مرحوم حاج ميرزا مهدى كفايى براى معاودت مراجع به قم آمده و با معيت آنان به نجف وارد شد.(۲۷)

از سوره هاى وصال

اجازه نامه مفصل و مشروحى در دست است كه او شخصيت علمى و چشمگير علامه غروى حكايت مى كند و نشانگر آن است كه او بسيار بيشتر از آنچه تصور مى شود، در ميان دانشمندان و انديشمندان بزرگ حوزوى شناخته شده بود. اين اجازه نامه روايتى توسط آيه الله سيد حسن صدر عاملى، نويسنده كتاب پر مايه تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام نوشته شده است و ما تنها قسمتهايى از آن را برگزيده و ترجمه آن را در اين جا مى آوريم:

بسم الله الرحمن الرحيم

حمد و سپاس خدا را كه به ما اجازه داد تا سخن از نعمتهايش گوييم و روايت از آثار عدل و حكمتش به ميان آريم و دليلهاى روشن و صحيح دانش و توانايى اش را به ما الهام كرد. و سلام و درود از پروردگار آسمانها و بهترين آفريدگانش، ختم كنند راويان آسمانى، حضرت محمد و آل هدايتگرش باد، و رحمت و رضوان الهى بر دانشمندان شريعت و بزرگمردان شيعه ارزانى بادا، همانان كه حاملان اخبار و ناقلان آثار امامان هدايتعليه‌السلام بودند، آثارى كه هم ايشان نسل در نسل از جدشان رسول راستيها و پيام آور امين پاكيها روايت كرده اند.

اما بعد، به راستى كه علماى گذشته در هر عصر و روز گارى براى اجازه دادن و اجازه خواستن عنايتى ويژه داشتند وبه اين كار اهتمام زياد مى ورزيدند، حتى براى كسب اجازه اى حاضر بودند راههاى پر پرتگاه و مهلكه خيز را پشت سر بگذارند تا در عموم (راويان حديث ما) كه در توقيع مبارك از طرف مولا امام مهدى وارد شده است، داخل شوند، زيرا كسى كه به او اجازه داده مى شود، با آن اجازه روايتگرى مى گردد كه با اتصال اسناد به روايتگر ديگرى كه براى او روايت مى كند مى پيوندد، در حالى كه با نبودن اجازه نمى توانست راوى گردد.....

درست براى همين فايده بسيار بزرگ بود كه شخصيت بزرگى چون فقيه و علامه مجتهد، حجه الاسلام شيخ محمد حسين اصفهانى غروى دوست دارد كه به فوز فضيلتى كه در شركت جستن در اين نظم است نايل شود، تا به سلسله اهل عصمت بپيوندد. وى كه خداى جلال و جليل در شرفش بيفزايد- در نامه اى كه برايم نوشت همان را خواستار شده و من با همه راههايى كه در روايت دارم و با همه آنچه كه در آن مدخليتى براى روايت است، به او اجازه مى دهم تا از هر چه روايتش جايز است، از معقول و منقول گرفته تا فروع و اصول و فقه و حديث و تفسير روايت كند...

آيه الله صدر پس از آنچه مشايخ و اساتيدش را در روايت، يكى پس از ديگرى نام مى برد و چندين طريق به هم پيوسته را كه همگى به امامان معصومعليه‌السلام مى رسند، بر مى شمارد، در ادامه مى افزايد:

شيخ محمد حسين- سلمه الله تعالى- مجاز است از من و از همه اساتيد و مشايخ روايتى من- كه نامشان را در بالا بر شمردم- روايت كند، با همان راههاى ياد شده اى كه همگى به آن سه محمد نخستين، يعنى نويسندگان كتب اربعه مى رسند و ايشان هم با همان طريقه هايى كه در جاى خود نوشته شده، سلسله وار تا به امامان معصوم مى پيوندند. همچنين ايشان- دام توفيقه- مجازند از من همه كتابها و آثار مرا- كه به بيشتر از هشتاد اثر در علوى دينى مى رسند- روايت كنند. اميدوارم مرا در اوقات دعاها و مناجاتهاى خودت با دعا ياد كنى.

اين اجازه نامه را در عصر روز چهارشنبه، هيجدهم شعبان برايت نوشتم، يعنى همان روزى كه نامه شريف تو به دستم رسيد. براى اين كه فرمايش شريف تو را امتثال كرده باشيم، در اولين فرصت و با تسريع، اين اجازه نامه را نوشتم، اميد كه از فيض دعايت محروم نباشم.

سال ۱۳۴۷ ق- الاحقر: حسن صدرالدين الموسوى(۲۸)

نابغه اصفهانى علامه از آيه الله صدر كاظمى، از بزرگان ديگرى نيز اجازه روايتى داشته است، از جمله:

۱. ميرزامحمد باقر اصطهباناتى شيرازى،

۲. شيخ احمد شيرازى شانه ساز،

۳. شيخ الشريعه اصفهانى،

۴. حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، معروف به محدث نورى، صاحب مستدرك الوسائل(۲۹)