صفحه15
و پیچ و خمها و تغییرها و موضوعهای مختلف پیش نمیآید که ما عمل آن
پیشوا و طرز مواجه شدن آن پیشوا را با صورتهای مختلف و شکلهای مختلف
موضوعات ببینیم و در نتیجه استاد بشویم و مهارت پیدا کنیم که ما هم در
این دنیای متغیر چگونه مواجه شویم و در این زندگی متغیر چگونه اصول کلی
دین را با موضوعات مختلف و متغیر تطبیق کنیم ، زیرا دین یک بیانی دارد
و یک تطبیقی و عملی ، عینا مانند درسهای نظری و درسهای عملی درسهای
عملی طرز تطبیق نظریهها است با موضوعات جزئی و مختلف ولی اگر 250
سال یک پیشوای معصوم داشته باشیم که با اقسام و انواع صورتهای قضایا
مواجه شود و طریق حل آن قضایا را به ما بنمایاند ما بهتر به روح تعلیمات
دین آشنا می شویم و از جمود و خشکی و به اصطلاح منطق " اخذ ما لیس بعلة
" و یا " خلط ما بالعرض بما بالذات " نجات پیدا میکنیم " خلط ما
بالعرض بما بالذات " یعنی دو چیزی که همراه یکدیگرند یکی از آنها در
امر سومی دخالت دارد و همراهی آن دیگری با آن امر سوم اصالت ندارد بلکه
به اعتبار این است که به حسب اتفاق همراه اولی بوده است و ما اشتباه
کنیم و بپنداریم که آن چیزی که مستلزم امر سوم است اوست فرض کنید
الف و ب در ظرفی همراه یکدیگر بودهاند و الف تولیدج میکند ، بعد ما
خیال کنیم که ب مولدج است یا خیال کنیم در تولید کردن الفج را ، ب هم
دخالت دارد در سیره پیشوایان دین شک نیست که آنها هم هر کدام در
زمانی بودهاند و زمان و محیط آنها اقتضائاتی داشته است و هر فردی ناچار
است که از مقتضیات زمان خود پیروی کند ، یعنی دین نسبت به مقتضیات
زمان ، مردم را آزاد گذاشته است حال در زمینه تعدد
صفحه16
پیشوای معصوم و یا طول عمر یک پیشوا انسان بهتر میتواند روح تعلیمات
دینی را از آنچه که مربوط به مقتضیات عصر و زمان است تشخیص دهد ، روح
را بگیرد و امور مربوط به مقتضیات زمان را رها کند ممکن است پیغمبر
یک عملی بکند به حکم اینکه روح دین اقتضا میکند ، و ممکن است یک عملی
بکند به حکم مقتضیات زمان ، مثل همان مثالی که راجع به زندگانی فقیرانه
عرض کردم که رسول خدا فقیرانه زندگی میکرد و امام صادق مثلا نه حال یک
داستانی نقل میکنم که خوب روح این مطلب را بشکافد :
در حدیث معروفی که هم در " کافی " و هم در " تحف العقول " است
آمده که سفیان ثوری آمد به حضور امام صادق [ و نسبت به اینکه امام لباس
لطیفی پوشیده بود اعتراض کرد که پیغمبر چنین لباسی نمیپوشید حضرت
فرمود : ] تو خیال میکنی چون پیغمبر چنان بود مردم تا ابد [ باید آنطور
باشند ؟ ! ] تو نمیدانی این جزء دستور اسلام نیست ؟ ! تو باید عقل داشته
باشی ، اینقدر عقل و قوه حساب داشته باشی ، آن عصر و زمان و آن منطقه را
در نظر بگیری در آن زمان زندگانی متوسط همان بود که پیغمبر داشت .
دستور اسلام مواسات و مساوات است باید دید اکثریت مردم در آن زمان
چگونه زندگی داشتهاند البته برای پیغمبر که پیشوا و مقتدا بود و مردم
جان و مال خود را در اختیار او میگذاشتند همه جو زندگی فراهم بود ، ولی
هرگز رسول اکرم با وجود چنان زندگی عمومی ، برای شخص خودش امتیازی قائل
نمیشد آنچه دستور اسلام است همدردی است ، مواسات و مساوات است ،
عدل و انصاف است ، روش نرم و ملایم است که در روح فقرا تولید عقده
ننماید ، آن کسی که رفیق یا
صفحه17
همسایه یا ناظر اعمال اوست ناراحت نشود اگر در زمان پیغمبر این وسعت
عیش و این رخص میبود پیغمبر آنطور رفتار نمیکرد مردم از این جهت
آزادند که اینطور لباس بپوشند یا آنطور ، کهنه بپوشند یا نو ، این پارچه
را انتخاب کنند یا آن پارچه را ، این طرز را یا آن طرز را دین به این
چیزها اهمیت نمیدهد ، آنچه که اهمیت میدهد آن چیزهاست [ یعنی اصولی
مانند همدردی ، مساوات ، و عدل و انصاف ] .
بعد فرمود : ولکن من را که این طور میبینی همیشه متوجه حقوقی که به مال
من تعلق میگیرد هستم . پس بین روشن من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و
معنوی نیست و لهذا در حدیث است که در زمان امام صادق خشکسالی پیدا
شد ، امام صادق به ناظر خرج خود فرمود : [ برو گندمهای ذخیره ما را در
بازار بفروش ، از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه
میکنیم ( و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه میشد " اسلام نمیگوید
نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط کن ، میگوید روش
تو باید در میان مردم مقرون به انصاف و عدالت و احسان باشد حال ما از
این اختلاف روش رسول اکرم و امام صادق بهتر به روح اسلام پی میبریم اگر
امام صادق این بیان را نمیکرد و توضیح نمیداد ، ما آن جنبه از عمل رسول
خدا را که مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است جزء دستور اسلام میشمردیم
و بعد به ضمیمه آیه 21 از سوره احزاب که میفرماید به پیغمبر تأسی کنید
صغری و کبری تشکیل میدادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر میکشیدیم ،
ولی بیان امام صادق و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش
صفحه18
پیغمبر درس آموزندهای است برای ما ، و ما را از جمود و خشکی خارج میکند
، به روح و معنا آشنا میسازد البته در اینجا امام صادق شخصا بیان دارد
، اگر هم بیانی نمیداشت باز خود ما باید اینقدرها تعقل و قوه اجتهاد
داشته باشیم ، اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم .
این جمود مخصوصا در اخباریین زیاد است که حتی شرب دخان را منع میکنند .
علیهذا یکی از طرق حل تعارضاتی که در سیرتهای مختلف است ، به اصطلاح
حل عرفی و جمع عرفی است که از راه اختلاف مقتضیات زمان است حتی در
حل تعارضات قولی نیز این طریق را میتوان به کار برد گواینکه فقهاء ما
توجه نکردهاند .
یک مثال دیگر : به علی ( ع ) عرض کردند درباره این حدیث که « غیروا
الشیب و لا تشبهوا بالیهود » علی ( ع ) خودش این حدیث را روایت
میکرد ولی عمل نمیکرد ، یعنی خودش رنگ نمیبست و خضاب نمیکرد علی (
ع ) فرمود : این دستور ، مخصوص زمان پیغمبر است ، این تاکتیک جنگی بود
که دشمن نگوید اینها یک عده پیر و پاتال هستند ، یک حیله جنگی بود که
رسول اکرم به کار میبرد ولی امروز « فامرء و ما اختار » .
حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود ما میگفتیم پیغمبر فرمود
ریشها را خضاب کنید ، تا قیامت به ریش مردم چسبیده بودیم که حتما باید
ریشها را رنگ ببندید پس این خود یک طریق حل تناقض است البته این
کار مطالعه کامل لازم دارد .
یکی از علمای مطلع که مستقل فکر میکرد یادم
صفحه19
هست که درباره اخبار تفویض که خیلی قرع سمع هم میکند که چگونه خدا
اختیارات میدهد ( مثل اختیارات وزیر دادگستری ) میگفت مثلا .
این نکته را باید بدانیم که یک عده مسائل داریم که این مسائل روح
تعلیمات دین است ، دستورهای کلی الهی است اینها به هیچ نحو قابل
تغییر و تبدیل نیست ، ناشی از مصالح کلی و عالی بشریت است ، تا بشریت
هست این دستورها هم هست ، بشر از آن جهت که بشر است باید این دستورها
را به کار بندد .
پاورقی
. 1 [ یادداشت استاد به همین صورت است ] .
صفحه20
صفحه21
فصل 1 : مشکلات علی علیه السلام
توضیحات
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، والصلاش والسلام علی
عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سیدنا و
نبینا و مولانا ابی القاسم محمد ( ص ) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین .
« و من کلام له علیه السلام : دعونی و التمسوا غیری ، فانا مستقبلون امرا
له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول ، و ان الافاق
قد اغامت و المحجة قد تنکرت و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما
اعلم »
.
میدانیم که علی علیه السلام پیوسته در دوران خلافت خلفاء از بیان این
مطلب که خلافت ، حق طلق او است خودداری نمیکرد ، و در عین حال میبینیم
بعد از کشته شدن عثمان در اثر یک انقلاب