سیری در سیره ائمه اطهار

سیری در سیره ائمه اطهار0%

سیری در سیره ائمه اطهار نویسنده:
گروه: سایر کتابها

سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده: استاد مرتضی مطهری
گروه:

مشاهدات: 17315
دانلود: 2774

توضیحات:

سیری در سیره ائمه اطهار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 44 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17315 / دانلود: 2774
اندازه اندازه اندازه
سیری در سیره ائمه اطهار

سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده:
فارسی

نام کتاب:سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده:استاد مطهری

مقدمه

مقایسه روش امام حسین با سایر ائمه

تقیه1

یکی از موضوعاتی که خوب است در اطراف آن بحث و تحقیق شود ، مقایسه

روش سیدالشهداء با سایر ائمه اطهار است در نظر بسیاری از مردم اینطور

است که روش امام حسین ( ع ) با سایر ائمه اطهار مثل روش امام حسن و

امام سجاد و امام باقر و امام صادق و سایر ائمه و حتی روش امیرالمؤمنین

متفاوت و مختلف است و مثل این است که مکتب امام حسین مخصوص به خود

اوست و هیچیک از ائمه دیگر تابع این مکتب و این روش نبوده‌اند و از

روش و مکتب دیگری پیروی می‌نموده‌اند ، و این خود به خود عقده کور و

اشکالی در دلها تولید می‌کند ، و به علاوه ما باید بدانیم که در عمل چه نوع

رفتار کنیم ، باید تابع آن مکتب باشیم یا تابع این مکتب برای اینکه

موضوع بحث بهتر مشخص شود عرض میکنم روشی که شیعه با آن روش شناخته

شده و ائمه دین آن را مشخص کرده‌اند و از علامات و

صفحه11

مختصات شیعه شناخته شده موضوع " تقیه " است ، به طوری که کلمه "

شیعه " و " تقیه " مثل " حاتم " و " جود " لازم و ملزوم یکدیگر

شناخته شده‌اند همه ائمه دین تقیه می‌کرده‌اند ، حالا چطور شد که امام حسین

( ع ) در این میان تقیه نکرد و قیام نمود ؟ اگر تقیه حق است چرا امام

حسین تقیه نکرد و حال آنکه موجبات تقیه کاملا برای امام حسین فراهم بود .

و اگر تقیه حق نیست پس چرا سایر ائمه اطهار تقیه می‌کرده‌اند و به تقیه

دستور می‌داده‌اند ؟

و به علاوه ، خود یک بحث اصولی است قطع نظر از اینکه روش ائمه با

یکدیگر متفاوت است و یا یکی است فرض کنیم همه یک روش داشته‌اند ،

همه تقیه می‌کرده‌اند و یا هیچ کدام تقیه نمی‌کرده‌اند ، این خود یک بحث

اصولی است که از جنبه کلامی و اصولی می‌توان بحث کرد که اساسا تقیه

می‌تواند حق باشد ؟ و آیا با عقل و قرآن وفق می‌دهد و یا نمی‌دهد ؟ این

مطلب هم باید گفته شود که هر چند معروف و مشهور این است که تقیه از

مختصات شیعه است و غیر شیعه قائل به تقیه نیست ولی این شهرت ، اساسی

ندارد ، در غیر شیعه هم تقیه هست این مسئله نیز مثل مسئله تحریف قرآن

است که بعضی آن را از مختصات شیعه دانسته‌اند و حال آنکه اگر عده‌ای از

شیعه قائل به تحریف قرآن هستند ، از اهل سنت هم قائلند ، عدد قائلین

آنها کمتر از عدد قائلین شیعه نیست ، و البته اگر همه علماء سنی قائل به

تحریف قرآن نیستند همه علماء شیعه نیز قائل به تحریف قرآن نیستند این

مطلب به عنوان مثال گفته شد ، فعلا وارد بحث تحریف قرآن نیستیم این

مطلب را یک توسعه بیشتر هم می‌توان داد که از موضوع رعایت تقیه وسیعتر

باشد ، و می‌شود گفت در بعضی امور دیگر هم در

صفحه12

ابتدا بین سیرت و طریقه ائمه اطهار با یکدیگر تعارض و تناقض دیده

می‌شود ، ممکن است مثلا رسول اکرم ( ص ) یک طور عمل کرده باشد و

امیرالمؤمنین طور دیگر ، و یا این که هر دو بزرگوار طوری عمل کرده باشند

و امام باقر و امام صادق طوری دیگر این تعارضها و تناقضهای ظاهری زیاد

دیده می‌شود ، و به عنوان مثال بعضی را عرض خواهم کرد ، و چون همه به

عقیده ما معصومند و فعل همه آنها مانند قولشان حجت است پس ما در عمل

چه کنیم ؟ تابع کدام سیرت و کدام عمل باشیم ؟ ما به دلیل اینکه امامت

اهل بیت عصمت را پذیرفته‌ایم و سخنان آنها و افعال آنها را حجت می‌دانیم

و معتقدیم رسول خدا ما را به آنها ارجاع فرموده است از لحاظ آثار و ماثر

دینی از اهل سنت و جماعت غنی تر هستیم ، بیش از آنها حدیث و خبر

داریم ، بیش از آنها حکمتهای اخلاقی و اجتماعی داریم ، بیش از آنها

دعاهای پر ارزش داریم که خود دعاها باب بزرگی است از معارف و

تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام و باید مستقلا در اطراف آن بحث شود .

آنها به اندازه ما سیرت ندارند و از این جهت نیز ما از آنها غنی تر

هستیم لهذا کسانی که حساب کرده‌اند می‌گویند که تمام صحاح سته اهل تسنن

به اندازه کتاب کافی ما حدیث ندارد چون در مدتها پیش بوده که دیده‌ام

و البته خودم این حساب و مقایسه را نکرده‌ام از قول دیگران نقل می‌کنم ،

الان هم عدد و رقم این دو یادم نیست ، اجمالا آنچه به خاطرم مانده این

است که " کافی " متجاوز از شانزده هزار حدیث دارد این به نوبه خود

یک افتخاری برای شیعه شمرده شده و به همین دلیل شیعه خود را محتاج به

قیاس و استحسان ندیده است و همیشه به این مطلب افتخار کرده است حال

می‌خواهم عرض کنم همین چیزی که نقطه

صفحه13

قوت شیعه شمرده شده ممکن است با توجه به اشکال بالا نقطه ضعف شیعه

شمرده شود ، گفته شود شیعه چون یک معصوم و یک پیشوا ندارد و چهارده

پیشوا دارد و چون از هر یک از این پیشواها راه و رسمهای مختلف نقل شده

در نتیجه یک نوع حیرت ویک نوع ضلالت و یک نوع سرگیجه برای شیعه پیدا

می‌شود و یک نوع هرج و مرج برای مردم شیعه پدید می‌آید ، آنوقت این خود

یک وسیله خوبی هم برای مردمی که دین را وسیله مقاصد خودشان قرار می‌دهند

و فساد را بانیروی مقدسی می‌خواهند مجهز نمایند می‌شود ، هر کسی دلش

می‌خواهد طوری عمل کند ، از یک حدیث و یک عمل یکی از ائمه در یک مورد

بالخصوص شاهد ودلیل می‌آورد نتیجه اینها تشتت است و هرج و مرج و اصل

ثابت اخلاقی و اجتماعی نداشتن ، و وای به حال ملتی که اصول ثابت و واحدی

نداشته باشد و هر کسی از خود طرز فکری داشته باشد این درست مصداق همان

مثل است که می‌گوید اگر مریض طبیبش زیاد شد امید بهبود در او نیست .

والحق هم باید گفت که اگر روی این روشهای به ظاهر مخالف ، حساب و

تحقیق و اجتهاد نشود ، همین آثار سوء هست ، یعنی چه آن که ما چند پیشوای

مختلف الطریقه داشته باشیم و یا آنکه پیشوایان ما همه بر یک طریق باشند

ولی در ظاهر اختلافی ببینیم و حتی اینکه یک پیشوا داشته باشیم ولی در

مواطن مختلف روشهای مختلف در او ببینیم و نتوانیم اختلافها را حل کنیم

به یک اصل معین ، همین هرج و مرج که گفته شد پیدا می‌شود .

مثلا به عنوان مثال عرض می‌کنم : ما از یک طرف وقتی که به سیرت رسول

اکرم مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که فقیرانه زندگی

صفحه14

می‌کرده است ، نان جو می‌خورده است ، لباس وصله دار می‌پوشیده است ،

امیرالمؤمنین همینطور ، و قرآن هم می‌فرماید : « لقد کان لکم فی رسول الله

اسوش حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر » ( 1 ) ، پس همه مردم

موظفند از روش و سیره رسول اکرم پیروی کنند ، همه فقیرانه زندگانی کنند

، همه نان جو بخورند ، لباس وصله دار بپوشند ولی وقتی می‌رویم زندگانی

امام مجتبی را می‌بینیم و یا زندگانی امام صادق و امام رضا را می‌بینیم ،

می‌بینیم آنها فقیرانه زندگانی نمی‌کرده‌اند ، غذای خوب می‌خورده‌اند و جامه

خوب می‌پوشیده‌اند و مرکب خوب سوار می‌شده‌اند ، از طیبات دنیا استفاده

می‌کرده‌اند امام صادق وقتی به خانه شخصی می‌رود و می‌بیند آن شخص خانه

کوچکی دارد با اینکه متمکن است ، می‌فرماید : چرا خانه وسیعتری برای خود

تهیه نمی‌کنی ؟ می‌گوید : این خانه ، خانه پدری من است ، پدرم در اینجا

زندگانی کرده است می‌فرماید : شاید پدرت شعور نداشته ، آیا تو هم باید

مثل او شعور نداشته باشی ؟ ! تو می‌خواهی یک عمر جرم بی شعوری پدرت را

بدهی ؟ !

این امور است که در ظاهر مخالف یکدیگر شمرده می‌شود ، و این است امری

که ممکن است یک نقطه ضعف در تشیع شمرده شود ولی نه ، این طور نیست ، من

از همین مثال استفاده می‌کنم که اینطور نیست و نقطه قوت شیعه در همین است .

تقیه2

مقدمه عرض می‌کنم ما اگر یک پیشوای معصوم داشته باشیم که

بیست سال یا سی سال در میان ما باشد و یا یک پیشوا داشته باشیم که 250

سال در میان ما باشد ، البته اگر تنها 20 سال در میان ما باشد آنقدرها

تحولات

پاورقی

. 1 سوره احزاب ، آیه 21

صفحه15

و پیچ و خمها و تغییرها و موضوعهای مختلف پیش نمی‌آید که ما عمل آن

پیشوا و طرز مواجه شدن آن پیشوا را با صورتهای مختلف و شکلهای مختلف

موضوعات ببینیم و در نتیجه استاد بشویم و مهارت پیدا کنیم که ما هم در

این دنیای متغیر چگونه مواجه شویم و در این زندگی متغیر چگونه اصول کلی

دین را با موضوعات مختلف و متغیر تطبیق کنیم ، زیرا دین یک بیانی دارد

و یک تطبیقی و عملی ، عینا مانند درسهای نظری و درسهای عملی درسهای

عملی طرز تطبیق نظریه‌ها است با موضوعات جزئی و مختلف ولی اگر 250

سال یک پیشوای معصوم داشته باشیم که با اقسام و انواع صورتهای قضایا

مواجه شود و طریق حل آن قضایا را به ما بنمایاند ما بهتر به روح تعلیمات

دین آشنا می شویم و از جمود و خشکی و به اصطلاح منطق " اخذ ما لیس بعلة

" و یا " خلط ما بالعرض بما بالذات " نجات پیدا می‌کنیم " خلط ما

بالعرض بما بالذات " یعنی دو چیزی که همراه یکدیگرند یکی از آنها در

امر سومی دخالت دارد و همراهی آن دیگری با آن امر سوم اصالت ندارد بلکه

به اعتبار این است که به حسب اتفاق همراه اولی بوده است و ما اشتباه

کنیم و بپنداریم که آن چیزی که مستلزم امر سوم است اوست فرض کنید

الف و ب در ظرفی همراه یکدیگر بوده‌اند و الف تولیدج می‌کند ، بعد ما

خیال کنیم که ب مولدج است یا خیال کنیم در تولید کردن الف‌ج را ، ب هم

دخالت دارد در سیره پیشوایان دین شک نیست که آنها هم هر کدام در

زمانی بوده‌اند و زمان و محیط آنها اقتضائاتی داشته است و هر فردی ناچار

است که از مقتضیات زمان خود پیروی کند ، یعنی دین نسبت به مقتضیات

زمان ، مردم را آزاد گذاشته است حال در زمینه تعدد

صفحه16

پیشوای معصوم و یا طول عمر یک پیشوا انسان بهتر می‌تواند روح تعلیمات

دینی را از آنچه که مربوط به مقتضیات عصر و زمان است تشخیص دهد ، روح

را بگیرد و امور مربوط به مقتضیات زمان را رها کند ممکن است پیغمبر

یک عملی بکند به حکم اینکه روح دین اقتضا می‌کند ، و ممکن است یک عملی

بکند به حکم مقتضیات زمان ، مثل همان مثالی که راجع به زندگانی فقیرانه

عرض کردم که رسول خدا فقیرانه زندگی می‌کرد و امام صادق مثلا نه حال یک

داستانی نقل می‌کنم که خوب روح این مطلب را بشکافد :

در حدیث معروفی که هم در " کافی " و هم در " تحف العقول " است

آمده که سفیان ثوری آمد به حضور امام صادق [ و نسبت به اینکه امام لباس

لطیفی پوشیده بود اعتراض کرد که پیغمبر چنین لباسی نمی‌پوشید حضرت

فرمود : ] تو خیال می‌کنی چون پیغمبر چنان بود مردم تا ابد [ باید آنطور

باشند ؟ ! ] تو نمی‌دانی این جزء دستور اسلام نیست ؟ ! تو باید عقل داشته

باشی ، اینقدر عقل و قوه حساب داشته باشی ، آن عصر و زمان و آن منطقه را

در نظر بگیری در آن زمان زندگانی متوسط همان بود که پیغمبر داشت .

دستور اسلام مواسات و مساوات است باید دید اکثریت مردم در آن زمان

چگونه زندگی داشته‌اند البته برای پیغمبر که پیشوا و مقتدا بود و مردم

جان و مال خود را در اختیار او می‌گذاشتند همه جو زندگی فراهم بود ، ولی

هرگز رسول اکرم با وجود چنان زندگی عمومی ، برای شخص خودش امتیازی قائل

نمی‌شد آنچه دستور اسلام است همدردی است ، مواسات و مساوات است ،

عدل و انصاف است ، روش نرم و ملایم است که در روح فقرا تولید عقده

ننماید ، آن کسی که رفیق یا

صفحه17

همسایه یا ناظر اعمال اوست ناراحت نشود اگر در زمان پیغمبر این وسعت

عیش و این رخص می‌بود پیغمبر آنطور رفتار نمی‌کرد مردم از این جهت

آزادند که اینطور لباس بپوشند یا آنطور ، کهنه بپوشند یا نو ، این پارچه

را انتخاب کنند یا آن پارچه را ، این طرز را یا آن طرز را دین به این

چیزها اهمیت نمی‌دهد ، آنچه که اهمیت می‌دهد آن چیزهاست [ یعنی اصولی

مانند همدردی ، مساوات ، و عدل و انصاف ] .

بعد فرمود : ولکن من را که این طور می‌بینی همیشه متوجه حقوقی که به مال

من تعلق می‌گیرد هستم . پس بین روشن من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و

معنوی نیست و لهذا در حدیث است که در زمان امام صادق خشکسالی پیدا

شد ، امام صادق به ناظر خرج خود فرمود : [ برو گندمهای ذخیره ما را در

بازار بفروش ، از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه

می‌کنیم ( و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه می‌شد " اسلام نمی‌گوید

نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط کن ، می‌گوید روش

تو باید در میان مردم مقرون به انصاف و عدالت و احسان باشد حال ما از

این اختلاف روش رسول اکرم و امام صادق بهتر به روح اسلام پی می‌بریم اگر

امام صادق این بیان را نمی‌کرد و توضیح نمی‌داد ، ما آن جنبه از عمل رسول

خدا را که مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است جزء دستور اسلام می‌شمردیم

و بعد به ضمیمه آیه 21 از سوره احزاب که می‌فرماید به پیغمبر تأسی کنید

صغری و کبری تشکیل می‌دادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر می‌کشیدیم ،

ولی بیان امام صادق و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش

صفحه18

پیغمبر درس آموزنده‌ای است برای ما ، و ما را از جمود و خشکی خارج می‌کند

، به روح و معنا آشنا می‌سازد البته در اینجا امام صادق شخصا بیان دارد

، اگر هم بیانی نمی‌داشت باز خود ما باید اینقدرها تعقل و قوه اجتهاد

داشته باشیم ، اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم .

این جمود مخصوصا در اخباریین زیاد است که حتی شرب دخان را منع می‌کنند .

علیهذا یکی از طرق حل تعارضاتی که در سیرتهای مختلف است ، به اصطلاح

حل عرفی و جمع عرفی است که از راه اختلاف مقتضیات زمان است حتی در

حل تعارضات قولی نیز این طریق را می‌توان به کار برد گواینکه فقهاء ما

توجه نکرده‌اند .

یک مثال دیگر : به علی ( ع ) عرض کردند درباره این حدیث که « غیروا

الشیب و لا تشبهوا بالیهود » علی ( ع ) خودش این حدیث را روایت

می‌کرد ولی عمل نمی‌کرد ، یعنی خودش رنگ نمی‌بست و خضاب نمی‌کرد علی (

ع ) فرمود : این دستور ، مخصوص زمان پیغمبر است ، این تاکتیک جنگی بود

که دشمن نگوید اینها یک عده پیر و پاتال هستند ، یک حیله جنگی بود که

رسول اکرم به کار می‌برد ولی امروز « فامرء و ما اختار » .

حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود ما می‌گفتیم پیغمبر فرمود

ریشها را خضاب کنید ، تا قیامت به ریش مردم چسبیده بودیم که حتما باید

ریشها را رنگ ببندید پس این خود یک طریق حل تناقض است البته این

کار مطالعه کامل لازم دارد .

یکی از علمای مطلع که مستقل فکر می‌کرد یادم

صفحه19

هست که درباره اخبار تفویض که خیلی قرع سمع هم می‌کند که چگونه خدا

اختیارات می‌دهد ( مثل اختیارات وزیر دادگستری ) می‌گفت مثلا .( 1 )

این نکته را باید بدانیم که یک عده مسائل داریم که این مسائل روح

تعلیمات دین است ، دستورهای کلی الهی است اینها به هیچ نحو قابل

تغییر و تبدیل نیست ، ناشی از مصالح کلی و عالی بشریت است ، تا بشریت

هست این دستورها هم هست ، بشر از آن جهت که بشر است باید این دستورها

را به کار بندد .

پاورقی

. 1 [ یادداشت استاد به همین صورت است ] .

صفحه20

صفحه21

فصل 1 : مشکلات علی علیه السلام

توضیحات

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، والصلاش والسلام علی

عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سیدنا و

نبینا و مولانا ابی القاسم محمد ( ص ) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین .

« و من کلام له علیه السلام : دعونی و التمسوا غیری ، فانا مستقبلون امرا

له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول ، و ان الافاق

قد اغامت و المحجة قد تنکرت و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما

اعلم »( 1 ) .

می‌دانیم که علی علیه السلام پیوسته در دوران خلافت خلفاء از بیان این

مطلب که خلافت ، حق طلق او است خودداری نمی‌کرد ، و در عین حال می‌بینیم

بعد از کشته شدن عثمان در اثر یک انقلاب

پاورقی

. 1 نهج البلاغه ، خطبه 90

صفحه22

خونین علیه او ، آنگاه که مردم ریختند به خانه علی و دور او را گرفتند و

اصرار فراوان کردند که با او بیعت کنند و وی زمام امور را به دست گیرد

، علی ( ع ) امتناع کرد و از پذیرش خلافت کراهت داشت .

جمله‌هایی که عرض کردم در نهج البلاغه است می‌فرماید : « دعونی و

التمسوا غیری » " مرا رها کنید و بروید دنبال کس دیگر " بعد خود

امام علت امتناع خودش را توضیح می‌دهد ، برای اینکه کسی تصور نکند که

العیاذ بالله امام خود را لایق خلافت ، و بعد از پیغمبر ، شایسته ترین فرد

برای زمامداری نمی‌داند توضیح می‌دهد که اوضاع فوق العاده آشفته است و

یک آینده آشفته تر در جلوی ماست عبارت این است : " « فانا

مستقبلون امرا له وجوه و الوان » " یعنی ما جریانی را در پیش داریم

که این جریان مشتبه است ، رنگهای مختلف و چهره‌های گوناگون دارد ، ما

یک آینده روشنی در پیش نداریم ، آینده‌ای داریم با چند چهره و چند رنگ

مختلف بعد امام جمله‌ای دارد که در آن جمله مطلب را بیان می‌کند : "

²و ان الافاق قد اغامت » " افقها را مه گرفته است، مثل وقتی که مه زیاد

پیدا می‌شود و انسان جلوی چشم خودش را هم نمی‌بیند " « و المحجة قد

تنکرت » " شاهراه به صورت کوره راه در آمده و ناشناخته است و مردم

دیگر شاهراه را تشخیص نمی‌دهند ولی در آخر یک جمله‌ای به عنوان اتمام

حجت فرمود ، فرمود : این را هم بدانید که اگر من زمام خلافت را به دست

گیرم ، آنچنان رفتار می‌کنم که خودم می‌دانم نه آنچنان که شما می‌خواهید :

"« و اعلموانی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم » " این بود که در آخر

فرمود : مرا به حال خودم بگذارید ، فعلا اگر من مثل گذشته وزیر باشم بهتر

است از اینکه امیر باشم .

صفحه23

این جمله‌ها نشان می‌دهد که علی ( ع ) مشکلات فراوانی را در دوره خلافت

خود پیش بینی می‌کرد ، همان مشکلاتی که بعد رخ داد و چهره نمود آن

مشکلات چه بود ؟ من در این یک جلسه نمی‌توانم همه آن مشکلات را برای شما

شرح بدهم بحث من درباره مشکل بزرگ علی است می‌خواهم آن یک مشکل را

شرح بدهم سایر مشکلات را به نحو اجمال برای شما عرض می‌کنم تا برسم به

مشکل‌ترین مشکل علی و بزرگترین معضله‌ای که علی علیه السلام گرفتار آن شد .

مشکل کشته شدن عثمان ( مشکل نفاق )

اولین مشکلی که وجود داشت و علی بر زمینه آن می‌فرمود : آینده بسیار

مهمی در پیش داریم ، داستان کشته شدن عثمان بود علی وارث خلافتی می‌شد

که خلیفه قبل از او را انقلابیونی که انقلاب کرده اند کشته‌اند ، حتی اجازه

دفن او را هم نمی‌دهند و اعتراضات فراوانی دارند حال این گروه انقلابی

به علی پیوسته است مردم دیگر چه نظری دارند ؟ همه مردم که مثل این

انقلابیون فکر نمی‌کنند ، و خود علی فکرش نه با انقلابیون می‌خواند و نه با

مخالفین انقلابیون و نه با عامه مردم از یک طرف عثمان است و اطرافیان

عثمان و آنهمه اجحافها و بی عدالتی‌ها و ستمگریها ، و آنهمه اعطاء

امتیازات به خویشاوندها ، و از طرف دیگر گروههایی خشمناک و عصبانی از

حجاز و مدینه و بصره و کوفه و مصر ، از همه جا آمده‌اند معترض و منتقد ،

عثمان هم تسلیم نمی‌شود ، علی سفیر است میان انقلابیون و عثمان ، که این

هم جریان عجیبی دارد ، علی با روش

صفحه24

عثمان مخالف است و در عین حال مخالف است که باب خلیفه کشی باز شود ،

نمی‌خواهد خلیفه را بکشند که باب فتنه بر روی مسلمین باز گردد ، که این

داستان مفصلی دارد ( 1 ) نسبت به عثمان منتقد است و کوشش دارد او را

از راهی که می‌رود منصرف کند و به راه راست بیاورد بلکه آتش انقلابیون

خاموش شود و فتنه بخوابد نه عثمان و طرفداران عثمان حاضر شدند [ از

راه خود منصرف شوند ] و نه انقلابیون دست از انقلاب خودشان برداشتند ،

نتیجه‌اش همین شد .

علی می‌دانست که مساله قتل عثمان مساله‌ای خواهد بود [ که موجب فتنه

خواهد شد ] خصوصا با توجه به این نکته بسیار عجیب که ما فقط امروز

می‌بینیم علمای اجتماع یعنی جامعه شناسان و مورخین محققی که در تاریخ اسلام

مطالعه کرده‌اند آن را کشف کرده‌اند - و می‌بینیم نهج البلاغه هم این مطلب

را توضیح می‌دهد - که در قتل عثمان بعضی از طرفداران خود عثمان نیز دست

داشتند ، آنها هم می‌خواستند عثمان کشته شود ، فتنه در دنیای اسلام بپا

گردد و آنها از این آب گل آلود استفاده کنند ( اینها در متن نهج البلاغه

است ) مخصوصا معاویه در قتل عثمان کاملا دست داشت ، باطنا کوشش

می‌کرد این فتنه بالا بگیرد ، عثمان کشته شود ، فتنه در دنیای اسلام بپا

گردد و آنها از این آب گل آلود استفاده کنند ( اینها در متن نهج البلاغه

است ) مخصوصا معاویه در قتل عثمان کاملا دست داشت ، باطنا کوشش

می‌کرد این فتنه بالا بگیرد ، عثمان کشته شود تا او از کشته شدن عثمان بهره

برداری کند این یک مشکل ، که دیگر بیش از این نمی‌توانم درباره‌اش

بحث کنم .

مخالفان علی با مخالفان پیغمبر این تفاوت را داشتند که

پاورقی

. 1 در چهارده جای نهج البلاغه ، علی علیه السلام در موضوع کشته شدن

عثمان بحث کرده است .

صفحه25

مخالفان پیغمبر عده‌ای بودند کافر و بت پرست و در زیر شعار بت پرستی با

پیغمبر مبارزه می‌کردند ، منکر خدا و توحید بودند و انکار خدا و توحید را

هم علنی می‌گفتند ، تحت شعار " اعل هبل زنده باد هبل " با پیغمبر

مبارزه می‌کردند ، پیغمبر هم شعار روشنی داشت : " « الله اعلی و اجل »

از همه بزرگتر خداست " اما علی با یک طبقه دانای بی دین مواجه شده

است که متظاهر به اسلام‌اند ولی مسلمان واقعی نیستند ، شعارهایشان شعارهای

اسلامی است ، و هدفهایشان بر ضد اسلام پدر معاویه که ابوسفیان است در

زیر شعار " اغل هبل " به جنگ پیغمبر می‌آید ، لهذا کار پیغمبر در

مبارزه با او آسان است پسرش معاویة بن ابی سفیان همان روح ابوسفیانی

و همان هدفهای ابوسفیانی را دارد اما در زیر شعار آیه قرآن : " « من قتل

مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا »"( 1 ) هر کسی که مظلوم کشته شد خدا

برای اولیاء او ( خویشاوندان نزدیک او ) یک قدرتی داده است ، حق داده

است که خون مقتول خودشان را مطالبه کنند شعار ، خیلی شعار خوبی است .

حال کسی نیست که از معاویه بپرسد که ولی شرعی خون عثمان کیست ؟ یک کسی

که در چهار پشت بالاتر با توانتساب پیدا می‌کند ، مطالبه خون او به تو چه

مربوط است ؟ ! عثمان پسر دارد ، خویشاوندان نزدیکتر از تو دارد ، و

ثانیا به علی چه مربوط که عثمان کشته شده است ؟ ! اما یک مرد دغلبازی

مثل معاویه به این حرفها کار ندارد ، او می‌خواهد از این وسیله استفاده

کند .

معاویه قبلا به جاسوسهای خود در اطراف عثمان سپرده بود که هر وقت

خلیفه کشته شد فورا پیراهن خون آلود او را برای من به

پاورقی

. 1 سوره اسراء ، آیه 33