کار به جایی رسید که فضل بن سهل بر تمام اوضاع مسلط شد و مأمون را به
صورت یک آلت بلا اراده در آورد .
صفحه205
اینها همه سؤال است که عرض میکنم ، نمیخواهم بگویم که تاریخ یک
جواب قطعی به اینها میدهد .
نظر جرجی زیدان
جرجی زیدان یکی از کسانی است که معتقد است ابتکار از فضل بن سهل بود
، ولی همچنین معتقد است که فضل بن سهل شیعی بود و روی اعتقاد به حضرت
رضا چنین کاری را کرد ولی این حرف هم حرف صحیح و درستی نیست [ زیرا
] با تواریخ تطبیق نمیکند اگر فضل بن سهل آنچنان صمیمی میبود و واقعا
میخواست تشیع را بر تسنن پیروزی بدهد عکس العمل حضرت رضا در مقابل
ولایتعهد اینجور نبود که بود ، و بلکه در روایات شیعه و در تواریخ شیعه
زیاد آمده است که حضرت رضا بافضل بن سهل سخت مخالف بود و بلکه بیشتر
از آن که با مأمون مخالف بود با فضل بن سهل مخالف بود و فضل بن سهل را
یک خطر به شمار میآورد و گاهی به مأمون هم میگفت که از این بترس ، این
و برادرش بسیار خطرناکند ، و نیز دارد که فضل بن سهل نیز علیه حضرت رضا
خیلی سعایت میکرد .
پس تا اینجا ما دو احتمال ذکر کردیم : یکی اینکه ابتکار از مأمون بود
و مأمون صمیمیت داشت به خاطر آن نذر و عهدی که کرده بود ، حال یا بعدها
منحرف شد ، که شیخ صدوق و دیگران این نظر را قبول کردهاند ، و یا به
صمیمیت خودش تا آخر باقی ماند ، که بعضی از مستشرقین اینطور عقیده
دارند دوم اینکه اصلا ابتکار از مأمون نبود ، ابتکار از فضل بن سهل بود
، که برخی گفتهاند فضل شیعی و
صفحه206
صمیمی بود ، و بعضی میگویند : نه ، فضل سوء نیت خطرناکی داشت .
احتمال سوم
الف جلب نظر ایرانیان
احتمال دیگر این است که ابتکار از خود مأمون بود و مأمون از اول
صمیمیت نداشت و به خاطر یک سیاست ملکداری این موضوع را در نظر گرفت
. آن سیاست چیست ؟ بعضی گفتهاند جلب نظر ایرانیها ، چون ایرانیها
عموما تمایلی به تشیع و خاندان علی ( ع ) داشتند و از اول هم که علیه
عباسیها قیام کردند تحت عنوان " الرضا ( یا الرضی ) من آل محمد " قیام
کردند و لهذا به حسب تاریخ - نه به حسب حدیث - لقب " رضا " را
مأمون به حضرت رضا داد ، یعنی روزی که حضرت را به ولایتعهد نصب کرد
گفت که بعد از این ایشان را به لقب " الرضا " بخوانید ، میخواست آن
خاطره ایرانیها را از حدود نود سال پیش که تحت عنوان " الرضا من آل
محمد " یا " الرضی من آل محمد " قیام کردند زنده کند که ببینید ! من
دارم خواسته هشتاد نود ساله شما را احیاء میکنم ، آن کسی که شما
میخواستید من او را آوردم ، [ و با خود ] گفت فعلا ما آنها را راضی
میکنیم ، بعدها فکر حضرت رضا را میکنیم و این مسأله هم هست که مأمون
یک جوان بیست و هشت ساله و کمتر از سی ساله است ، و حضرت رضا سنشان
در حدود پنجاه سال است ( و به قول شیخ صدوق و دیگران حدود چهل و هفت
سال ، که شاید همین حرف درست باشد ) مأمون پیش خود میگوید : به حسب
ظاهر ، ولایتعهدی این آدم
صفحه207
برای من خطری ندارد ، حداقل بیست سال از من بزرگتر است ، گیرم که این
چند سال هم بماند ، او قبل از من خواهد مرد .
پس یک نظر هم این است که گفتهاند [ طرح مسئله ولایتعهدی حضرت رضا ]
سیاست مأمون بود ، ابتکار از خود مأمون بود و او نظر سیاسی داشت و آن ،
آرام کردن ایرانیها و جلب نظر آنها بود .
ب فرو نشاندن قیامهای علویان
بعضی [ برای این سیاست مأمون ] علت دیگری گفتهاند و آن فرونشاندن
قیامهای علویین است علویون خودشان یک موضوعی شده بودند ، هر چند سال
یکبار - و گاهی هر سال - از یک گوشه مملکت یک قیامی میشد که در رأس
آن یکی از علویون بود مأمون برای اینکه علویین را راضی کند و آرام نگاه
دارد و یا لااقل در مقابل مردم خلع سلاح کرده باشد [ دست به این کار زد ]
. وقتی که رأس علویون را بیاورد در دستگاه خودش ، قهرا آنها میگویند
پس ما هم سهمی در این خلافت داریم ، حالا که سهمی داریم برویم آنجا ، کما
اینکه مأمون خیلی از اینها را بخشید با اینکه از نظر او جرمهای بزرگی
مرتکب شده بودند ، از جمله " زید النار " برادر حضرت رضا را عفو کرد
. با خود گفت بالاخره راضی شان کنم و جلوی قیامهای اینها را بگیرم در
واقع خواست یک سهم به علویین در خلافت بدهد که آنها آرام شوند ، و بعد
هم مردم دیگر را از دور آنها متفرق کند ، یعنی علویین را به این وسیله
خلع سلاح نماید که دیگر هر جا بخواهند بروند دعوت کنند که ما میخواهیم
علیه خلیفه قیام کنیم ، مردم بگویند شما که الان خودتان هم در خلافت سهیم
هستید ، حضرت
صفحه208
رضا که الان ولیعهد است ، پس شما علیه حضرت رضا میخواهید قیام کنید ؟ !
ج خلع سلاح کردن حضرت رضا
احتمال دیگر در باب سیاست مأمون که ابتکار از خودش بوده و سیاستی در
کار بوده ، مسئله خلع سلاح کردن خود حضرت رضا است و این در روایات ما
هست که حضرت رضا روزی به خود مأمون فرمود : " هدف تو این است " .
میدانید وقتی افرادی که نقش منفی و نقش انتقاد را دارند به یک دستگاه
انتقاد میکنند ، یک راه برای اینکه آنها را خلع سلاح کنند این است که به
خودشان پست بدهند ، بعد اوضاع و احوال هر چه که باشد ، وقتی که مردم
ناراضی باشند آنها دیگر نمیتوانند از نارضایی مردم استفاده کنند و بر
عکس ، مرد ناراضی علیه خود آنها تحریک میشوند ، مردمی که همیشه میگویند
خلافت حق آل علی است ، اگر آنها خلیفه شوند دنیا گلستان خواهد شد ،
عدالت اینچنین بر پا خواهد شد و از این حرفها مأمون خواست حضرت رضا
را بیاورد در منصب ولایتعهد تا بعد مردم بگویند : نه ، اوضاع فرقی نکرد ،
چیزی نشد ، و یا [ آل علی ( ع ) را ] متهم کند که اینها تا دست خودشان
کوتاه است این حرفها را میزنند ولی وقتی که دست خودشان هم رسید دیگر
ساکت میشوند و حرفی نمیزنند .
بسیار مشکل است که انسان از دیدگاه تاریخ بتواند از نظر مأمون به یک
نتیجه قاطع برسد آیا ابتکار مأمون بود ؟ ابتکار فضل بود ؟ اگر ابتکار
فضل بود روی چه جهت ؟ و اگر ابتکار مأمون بود آیا
صفحه209
حسن نیت داشت یا حسن نیت نداشت ؟ اگر حسن نیت داشت در آخر برگشت
یا برنگشت ؟ و اگر حسن نیت نداشت سیاستش چه بود ؟ اینها از نظر تاریخ
، امور شبهه ناکی است البته اغلب اینها دلائلی دارد ولی یک دلائلی که
بگوئیم صد در صد قاطع است نیست و شاید همان حرفی که شیخ صدوق و دیگران
معتقدند [ درست باشد ] گو اینکه شاید با مذاق امروز شیعه خیلی سازگار
نباشد که بگوییم مأمون از اول صمیمیت داشت ولی بعدها پشیمان شد ، مثل
همه اشخاص ، در وقتی که [ دچار سختی میشوند تصمیمی مبنی بر بازگشت به
حق میگیرند اما وقتی رهائی مییابند تصمیم خود را فراموش میکنند ] :
« فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الذین فلما نجیهم الی البر
اذا هم یشرکون »
قرآن نقل میکند که افرادی وقتی در چهار موجه دریا
گرفتار میشوند خیلی خالص و مخلص میشوند ، ولی هنگامی که بیرون آمدند
تدریجا فراموش میکنند مأمون هم در آن چهار موجه گرفتار شده بود ، این
نذر را کرد ، اول هم تصمیم گرفت به نذرش عمل کند ولی کم کم یادش رفت
و درست از آن طرف برگشت .
بهتر این است که ما مسئله را از وجهه حضرت رضا بررسی کنیم اگر از
این وجهه بررسی کنیم ، مخصوصا اگر مسلمات تاریخ را در نظر بگیریم ، به
نظر من بسیاری از مسائل مربوط به مأمون هم حل میشود .