صفحه36
است ، خدماتت چنین است ، عبادتت چنین است ، اما چون مشرک شدی و
برای خداشریک قائل شدی ، در نزد خدا هیچ اجری نداری علی چگونه رفتار
میکند ؟ علی به حکم اینکه : " « اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا
"
یعنی هر وقت دیدید قرآن میخوانند استماع کنید ، گوش کنید ، تا
او شروع کرد به خواندن این آیه ، سکوت کرد و گوش کرد وقتی که تمام
کرد ، نماز را ادامه داد تا ادامه داد دو مرتبه همان آیه را تکرار کرد
. باز علی سکوت کرد و آیه او را گوش کرد وقتی او تمام کرد نماز را
ادامه داد بار سوم یا چهارم که او شروع کرد ، دیگر علی اعتنا نکرد و
این آیه را خواند : " « فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا
یوقنون »"
و نمازش را ادامه داد .
اصول مذهب خوارج
آیا خوارج به این مقدار قناعت کردند ؟ اگر قناعت میکردند مشکل بزرگی
برای علی نبودند کم کم دور هم جمع شدند ، جمعیت و حزبی تشکیل دادند
بلکه یک فرقهای تشکیل دادند ، یک فرقه اسلامی ( اینکه میگویم " اسلامی
" نه واقعا جزء مسلمانان هستند اینها از نظر ما کافرند ) و یک مذهبی
در دنیای اسلام ابداع کردند ، برای مذهب خودشان یک اصول و فروعی ساختند
، گفتند کسی از ماست که اولا معتقد باشد که هم عثمان کافر است ، هم علی
، هم معاویه ، و هم کسانی که به حکمیت تسلیم شدند ، خود ما هم کافر
شدیم ولی ما توبه کردیم ، و فقط هر کسی که توبه کند مسلمان
صفحه37
است ، همچنین گفتند امر به معروف نهی از منکر شرط ندارد ، در مقابل هر
امام جائر و هر پیشوای ظالمی در هر شرایطی باید قیام کرد ولو با یقین به
اینکه قیام بی فایده است این هم یک چهره خشن عجیبی به اینها داد .
اصل دیگری که برای مذهب خودشان تأسیس کردند که باز حاکی از تنگ نظری و
جهالت اینها بود ، این بود که گفتند اساسا عمل جزء ایمان است ، و ایمان
منفک از عمل نداریم مسلمان به گفتن " اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان
محمدا رسول الله " مسلمان نیست مسلمان اگر نمازش را خواند ، روزهاش
را گرفت ، شراب نخورد ، قمار نکرد ، زنا نکرد ، دروغ نگفت ، و اگر از
هر گناه کبیرهای پرهیز کرد تازه اول اسلامش است ، و اگر مسلمان یک دروغ
بگوید ، اصلا او کافر است ، نجس است ومسلمان نیست اگر یک بار غیبت
بکند یا شراب بخورد از دین اسلام خارج است مرتکب کبیره را از دین
اسلام خارج دانستند نتیجه این شد که فقط خودشان این مقدسها در دنیا
مسلمانند ، [ گوئی میگفتند ] در زیر این قبه آسمان غیر از ما دیگر
مسلمانی وجود ندارد و یک سلسله اصول دیگر که برای خودشان ساختند .
چون یکی از اصول خوارج این بود که امر به معروف و نهی از منکر واجب
است و هیچ شرطی هم ندارد و در مقابل هر امام جائری باید قیام کرد و علی
( ع ) را جزء کفار میدانستند ، گفتند پس راهی نمانده غیر از اینکه ما
باید علیه علی قیام کنیم ناگهان در بیرون [ شهر ] خیمه زدند و رسما
یاغی شدند دریاغی شدنشان هم یک اصول بسیار خشک و خشنی را پیروی
میکردند ، میگفتند دیگران مسلمان نیستند ، چون دیگران مسلمان نیستند از
آنها
صفحه38
نمیتوانیم زن بگیریم و به آنها نباید زن بدهیم ، ذبایح آنها - یعنی گوشتی
که آنها ذبح میکنند - حرام است ، از قصابی آنها نباید بخریم ، و بالاتر
اینکه کشتن زنان و اطفال آنها جایز است .
آمدند بیرون [ شهر ] چون همه مردم دیگر را جایز القتل میدانستند شروع
کردند به کشتار و غارت کردن وضع عجیبی شد یکی از صحابه پیغمبر با
زنش میگذشت در حالی که آن زن حامله بود از او خواستند که از علی تبری
بجوید این کار را نکرد کشتندش ، شکم زنش را هم با نیزه دریدند ،
گفتند شما کافرید و همینها از کنار یک نخلستان میگذشتند ( نخلستان
متعلق به کسی بوده که مال او را محترم میدانستند ) یکی از اینها دست برد
و یک خرما به دهانش گذاشت چنان به او نهیب زدند که خدا میداند .
گفتند به مال برادر مسلمانت تجاوز میکنی ؟ !
برخورد علی علیه السلام با خوارج
قسمت اول
کارشان به جایی کشید که علی ( ع ) آمد در مقابل اینها اردو زد دیگر
نمیشد آزا دشان گذاشت ابن عباس را فرستاد برود با آنها سخن بگوید .
همانجا بود که ابن عباس برگشت گفت : پیشانیهایی دیدم پینه بسته از
کثرت عبادت ، کف دستها مثل زانوی شتر است ، پیراهنهای کهنه زاهد
مابانه و قیافههای بسیار جدی و مصمم ابن عباس کاری از پیش نبرد خود
علی ( ع ) رفت با آنها صحبت کرد صحبتهای حضرت مؤثر واقع شد ، از آن
عده که دوازده هزار نفر بودند هشت هزار نفرشان پشیمان شدند علی علیه
السلام پرچمی را به عنوان پرچم امان نصب کرد که هر کس زیر این پرچم
بیاید در
صفحه39
امان است آن هشت هزار نفر آمدند ولی چهار هزار نفر دیگرشان گفتند
محال و ممتنع است علی هم شمشیر به گردن این مقدسینی که پیشانیشان پینه
بسته بود گذاشت ، تمام اینها را از دم شمشیر گذارند و کمتر از ده نفر
آنها نجات پیدا کردند که یکی از آنها عبدالرحمن بن ملجم این آقای مقدس
بود .
علی ( ع ) در نهج البلاغه جملهای دارد ( علی موجود عجیبی است اصلا
عظمت علی اینجا ظاهر میشود ) میگوید
: « انا فقات عین الفتنة و لم یکن
لیجتری علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها »
" این من
بودم و فقط من بودم که چشم فتنه را در آوردم ، و غیر از من احدی قادر
نبود که چشم این فتنه را بکند ( یعنی فتنه این خشکه مقدس ها ) ، غیر از
من احدی از مسلمین جرأت نمیکرد که شمشیر به گردن اینها بگذارد " ، چون
طبقه به اصطلاح مقدس ماب را فقط دو طبقه میتوانند بکشند : یکی طبقهای که
به اسلام و خدا معتقد نیست ، مثل اینکه اصحاب یزید آمدند امام حسین را
کشتند ولی اینکه طبقهای که خودشان مسلمان باشند ، جرأت بکنند در مقابل
این طبقه حرفی بزنند و کاری بکنند کار هر کس نیست ، شیرافکن است ،
بصیرتی میخواهد مثل بصیرت علی که خطر اینها را برای دنیای اسلام احساس
کند ( که حالا عرض میکنم علی چه احساسی کرده بود ، از کلام خود علی
استنباط میکنند ) آنها از این طرف ذکر خدا بگویند ، قرآن بخوانند ، و
علی از آن طرف شمشیر بزند و قلع و قمعشان کند بصیرتی فقط مثل بصیرت
علی میخواهد فرمود : « و لم یکن لیجتری علیها احد غیری » هیچ مسلمان
دیگر ، هیچیک از صحابه
صفحه40
پیغمبر چنین جرأتی را به خود نمیداد که به روی اینها شمشیر بکشد ، ولی من
کشیدم و افتخار میکنم که کشیدم میگوید : « بعد ان ماج غیهبها » [ چشم
این فتنه را در آوردم ] پس از آنکه دریای ظلمت داشت موج میزد و موج
تاریکی بالا گرفته بود ( 1 ) " « و اشتد کلبها » " این جمله عجیب است
: و کلبش داشت فزونی میگرفت کلب یعنی هاری سگ وقتی که هار میشود و
به اصطلاح عامیانه دیوانه میشود ، بیماری خاصی پیدا میکند وقتی که این
حیوان این بیماری را پیدا میکند ، دیگر آشنا و غیر آشنا و صاحب و غیر
صاحب نمیشناسد ، به هر انسانی یا حیوانی که میرسد گاز میگیرد و نیش
خودش را در بدن او فرو میکند و بعد ، از لعاب دهان او میکروب این
بیماری وارد خون طرف میشود ، و بعد از مدتی او هم هار میشود یعنی یک
سگها را گر یک اسب را بگزد ، آن اسب بعد از مدتی هار میشود ، اگر یک
انسان را هم بگزد ، آن انسان بعد از مدتی هار میشود علی ( ع ) میگوید
این مقدس مابها به صورت یک سگ هار در آمده بودند و مانند
. 1 یعنی بعد از اینکه اصلا اوضاع شبهه ناک و شک آمیز و تردید آور شده
بود ابن عباس هم که میرفت اینها را میدید شک میکرد فضا مه آلود
بود خودش فرمود افقها را مه گرفته است وضع ، وضعی نبود که یک
سرباز مسلمان که میخواهد به نام اسلام به جنگ برود اطمینان داشته باشد که
به نفع اسلام کار میکند وقتی که مقابل میشد با یک عدهای که میدید از
خودش عابد و زاهدترند ، از خودش کمتر گناه میکنند ، از خودش بیشتر
نماز میخوانند و آثار عبادت را در وجهه و چهره اینها میدید ، دست او
تکان میخورد ، اگر شمشیرش بالا میرفت ، دستش میلرزید ، دلش میلرزید که
من چگونه به روی اینها شمشیر بکشم ، و اگر علی و رکاب علی نبود و اگر آن
افرادی که در رکاب علی بودند اطمینانشان به علی نبود محال بود که به روی
اینها شمشیر بکشند اوضاع خیلی شبهه ناک بود وحق هم داشتند ، ما و شما
هم اگر میبودیم دستمان به آن طرف نمیرفت .
صفحه41
عبادت میکردند ، و این آن چیزی بود که دیگران را زیاد به شک و شبهه
میانداخت که علی فرمود : غیر از من کسی دیگر جرأت نمیکرد اینها را بکشد
. خاصیت سومی که اینها داشتند همان جهالت و نادانی زیاد اینها بود .
امان از جهالت و نادانی که بر سر اسلام از جهالت و نادانی چه آمده است
؟ ! نهج البلاغه کتاب عجیبی است ، در هر جهت کتاب عجیبی است ،
صفحه42
توحیدش عجیب است ، موعظهاش عجیب است ، دعا و عبادتش عجیب است ،
تحلیل تاریخ زمان خودش هم عجیب است علی وقتی تحلیل میکند معاویه را
، تحلیل میکند عثمان را ، تحلیل میکند خوارج را ، تحلیل میکند سایر
جریانها را ، عجیب تحلیل میکند از جمله علی علیه السلام درباره خوارج
اینطور میفرماید : « ثم انتم شرار الناس » شما بدترین مردم هستید به
این مقدس مابها میگوید شما بدترین مردم هستید چرا ؟ ما اگر باشیم
میگوییم : ای آقا ، بالاخره هر چه باشد آدمهای بی ضرری هستند ، آدمهای
خوبی هستند ما اینجور آدمها را میگوئیم آدمهای خوب از نظر ما اینها
آدمهای خوب هستند ولی آیا میدانید چرا علی میگوید شما بدترین مردم
هستید ؟ جمله بعدش این است : « و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به
تیهه » شما به این دلیل بسیار مردم بدی هستید که شما تیرهایی هستید در
دست شیطانها ، شیطان شما را به منزله تیر قرار میدهد ، در کمان خودش
میگذارد و هدف خود را میکوبد علی ( ع ) میگوید : شما ابزار بسیار
قاطعی هستید در دست شیطانها و این را هم توجه داشته باشید که در زمان
علی علیه السلام یک طبقه منافق امثال عمر و عاص و معاویه پیدا شده بودند
که اینها عالم و دانا بودند و واقعیتها را میدانستند ، والله علی را از
دیگران بهتر میشناختند این شهادت تاریخ است که معاویه به علی ارادت
داشت و با او میجنگید ( دنیا طلبی ، حرص ، عقده روحی داشتن ، از
اینها غافل نمانید ) دلیلش این است که بعد از شهادت علی علیه السلام هر
کس از صحابه نزدیک علی [ نزد او میآمد ] به او میگفت علی را برای من
توصیف کن وقتی توصیف میکردند اشکهایش جاری میشد و میگفت : هیهات
که دیگر روزگار مانند
صفحه43
علی انسانی را بیاورد .