سیری در سیره ائمه اطهار

سیری در سیره ائمه اطهار0%

سیری در سیره ائمه اطهار نویسنده:
گروه: سایر کتابها

سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده: استاد مرتضی مطهری
گروه:

مشاهدات: 17321
دانلود: 2774

توضیحات:

سیری در سیره ائمه اطهار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 44 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17321 / دانلود: 2774
اندازه اندازه اندازه
سیری در سیره ائمه اطهار

سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده:
فارسی

موارد جهاد در فقه شیعه

می‌دانیم که در دین اسلام جهاد هست جهاد در چند مورد است یک مورد

، جهاد ابتدایی است ، یعنی جهاد بر مبنای اینکه اگر دیگران [ غیر مسلمان

باشند و ] مخصوصا اگر مشرک باشند ، اسلام اجازه می‌دهد که مسلمین ولو

اینکه سابقه عداوت و دشمنی هم با آنها نداشته باشند به آنها حمله کنند

برای از بین بردن شرک شرط این نوع جهاد این است که افراد مجاهد باید

بالغ وعاقل و آزاد باشند ، و انحصارا بر مردها واجب است نه بر زنها و

در این نوع

صفحه63

جهاد است که اذن امام یا منصوب خاص امام شرط است از نظر فقه شیعه

این نوع جهاد جز در زمان حضور امام یا کسی که شخصا از ناحیه امام منصوب

شده باشد جایز نیست ، یعنی از نظر فقه شیعه الان برای یک نفر حاکم شرعی

هم مجاز نیست که دست به اینچنین جنگ ابتدایی بزند .

مورد دوم جهاد آن جایی است که حوزه اسلام مورد حمله دشمن قرار گرفته ،

یعنی جنبه دفاع دارد ، به این معنا که دشمن یا قصد دارد بر بلاد اسلامی

استیلاء پیدا کند و همه یا قسمتی از سرزمینهای اسلامی را اشغال کند ، یا

قصد استیلای بر زمینها را ندارد ، قصد استیلای بر افراد را دارد و می‌خواهد

بیاید یک عده افراد را اسیر کند و ببرد ، یا حمله کرده و می‌خواهد اموال

مسلمین را به شکلی برباید - یا به شکل شبیخون زدن ، یا به شکلی که امروز

می‌آیند منابع و معادن و غیره را می‌برند که به زور می‌خواهند بگیرند و

ببرند - و یا می‌خواهد به حریم و حرم مسلمین ، به نوامیس مسلمین ، به

اولاد و ذریه مسلمین تجاوز کند بالاخره اگر چیزی از مال یا جان یا سرزمین

و یا اموری که برای مسلمین محترم است مورد حمله دشمن قرار گیرد ، در این

جا بر عموم مسلمین اعم از زن و مرد ، و آزاد و غیر آزاد ، واجب است که

در این جهاد شرکت کنند ( 1 ) ، و در این جهاد اذن امام یا منصوب از

ناحیه امام شرط نیست .

آنچه که عرض می‌کنم عین عبارت فقهاء است ، عبارت " محقق " و "

شهید ثانی " است که من دارم برای شما ترجمه‌اش را می‌گویم .

پاورقی

. 1 شاید حتی غیر بالغ هم جایز است که در این جهاد شرکت کند .

صفحه64

" محقق " کتابی دارد به نام " شرایع " که از متون مسلمه فقه تهیه

است و شهید ثانی آن را شرح کرده به نام " مسالک الافهام " که بسیار

شرح خوبی است ، و شهید ثانی هم از اکابر و بزرگان تقریبا درجه اول فقهاء

شیعه است .

در این مورد می‌گویند که اجازه امام شرط نیست تقریبا نظیر همین وضعی

که الان بالفعل اسرائیل به وجود آورده که سرزمین مسلمین را اشغال کرده

است در اینجا بر مسلمین اعم از زن و مرد ، آزاد و غیر آزاد ، و دور و

نزدیک واجب است که در این جهاد که اسمش دفاع است شرکت کنند ، و هیچ

موقوف به اذن امام نیست عرض کردیم " اعم از دور و نزدیک " .

می‌گویند : ولا یختص بمن قصدوه من المسلمین بل یجب علی من علم بالحال

النهوض اذا لم یعلم قدرش المقصودین علی المقاومة( 1 ) . می‌گوید : [ این

جهاد ] اختصاص ندارد به افرادی که خود آنها مورد تجاوز قرار گرفته‌اند (

سرزمینشان ، مالشان ، جانشان ، ناموسشان ) بلکه بر هر مسلمانی که اطلاع

پیدا کند واجب است مگر اینکه بداند که آنها خودشان کافی هستند ، خودشان

دفاع می‌کنند ، یعنی قدرت دشمن ضعیف است و قدرت آنها قوی است و نیازی

ندارند ، والا اگر بداند نیاز به وجود او هست واجب است ، و هر چه که

نزدیکتر به آنها باشند ، واجبتر است یعنی وجوب موکد می‌شود .

نوع سوم هم نظیر جهاد است ولی جهاد عمومی نیست ، جهاد خصوصی است و

احکامش با جهادهای عمومی فرق می‌کند جهاد عمومی یک احکام خاصی دارد ،

از جمله این که هر کس که در این

پاورقی

. 1 مسالک الافهام ، ج 1 ، صفحه 116

صفحه65

جهاد کشته شود شهید است و غسل ندارد ، کسی که در جهاد رسمی کشته می‌شود

او را با همان لباسش و بدون غسل با همان خونها دفن می‌کنند .

خون ، شهیدان را ز آب اولیتر است

این گنه از صد ثواب اولیتر است

قسم سوم را هم اصطلاحا " جهاد " می‌گویند اما جهادی که همه احکامش مثل

جهاد نیست ، اجرش مثل اجر جهاد است ، فردش شهید است ، و آن این است

که اگر فردی در قلمروی اسلام نباشد ، در قلمروی کفار باشد و آن محیطی که

او در قلمروی آن است مورد هجوم یک دسته دیگر از کفار قرار بگیرد به

طوری که خطر تلف شدن او نیز که در میان آنهاست وجود داشته باشد ( مثلا

فردی در فرانسه است ، بین آلمان و فرانسه جنگ در می‌گیرد ) ، یک آدمی

که اساسا جزء آنها نیست در اینجا چه وظیفه‌ای دارد ؟ وظیفه دارد که جان

خودش را به هر شکل هست حفظ کند ، و اگر بداند که حفظ جانش موقوف به

این است که عملا باید وارد جنگ شود و اگر نشود جانش در خطر است ، نه

برای همدردی با آن محیطی که در آنجا هست بلکه برای حفظ جان خودش باید

بجنگد ، و اگر کشته شد اجرش مانند اجر شهید است ، کما اینکه موارد

دیگری هم دارید که در اسلام اینها را نیز شهید و مانند مجاهد می‌نامند اگر

چه حکم شهید را ندارند در اینکه با همان لباسشان و بدون غسل دفنشان کنند

، و بعضی احکام دیگر از جمله این موارد این است که کسی مورد حمله دشمن

قرار بگیرد که قصد جانش یا قصد مالش و یا قصد ناموسش را دارد ، ولو

اینکه آن دشمن مسلمان باشد ، مثلا انسان در خانه خودش خوابیده ، یک دزد

( حتی دزدی که مسلمان است ، و ممکن است از

صفحه66

آن دزدهای - به قول حاجی کلباسی - نماز شب خوان هم باشد ( 1 ) ، ولی به

هر حال دزد است ) آمده و حمله کرده به این خانه و می‌خواهد مال او را

ببرد ، آیا در اینجا انسان می‌تواند از مال خودش دفاع کند ؟ بله ،

می‌گوئید احتمال کشته شدن هم هست ولو انسان صدی ده احتمال بدهد ، حفظ

جان در صدی ده احتمال هم واجب است اما در اینجا چون مقام دفاع از مال

است ، تا حدود صدی پنجاه هم می‌تواند جلو برود ، اما اگر خطر غیر مال مثل

ناموس یا جان در کار باشد ، با صد در صد یقین به اینکه کشته می‌شود هم

باید قیام کند ، باید دفاع کند ، باید بجنگد ، و نباید بگوید خوب او قصد

کشتن مرا دارد ، من چکار بکنم ؟ نه ، او قصد کشتن دارد ، بر تو واجب

است که او را قبلا بکشی ، یعنی باید مقاوم باشی ، نه اینکه بگویی او که

می‌خواهد بکشد ، من دیگر چرا دست به کاری بزنم ، من چرا شرکت کنم ؟ !

قتال اهل بغی

سه مورد را عرض کردیم دو مورد دیگر هم داریم یک مورد را اصطلاحا

می‌گویند " قتال اهل بغی " مقصود این است : اگر در میان مسلمین جنگ

داخلی در بگیرد و یک طایفه بخواهد نسبت به طایفه دیگر زور بگوید ،

اینجا وظیفه سایر مسلمین در درجه اول این است که میان اینها صلح بر قرار

کنند ، میانجی بشوند ، کوشش کنند که اینها با یکدیگر صلح کنند ، و اگر

دیدند یک طرف سرکشی

پاورقی

. 1 [ اشاره به آن داستان است که به حاجی کلباسی گفتند فلان خانه را

نیمه شب دزد زده است ، گفت : پس آن دزد کی نماز شبش را خوانده است ؟ ! ] .

صفحه67

می‌کند و به هیچ وجه حاضر نیست صلح کند بر آنها واجب می‌شود که به نفع آن

فئه مظلوم علیه آن فئه سرکش وارد جنگ بشوند این نص آیه قرآن است :

« و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما

علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیی الی امر الله»( 1 ) .

قهرا یکی از مواردش آنجایی است که مردمی بر امام عادل زمان خودشان

خروج بکنند چون او امام عادل و به حق است ، و این علیه او قیام کرده ،

فرض این است که حق با اوست نه با این ، پس باید که به له او و علیه

این وارد جنگ شد .

یکی دیگر از موارد - که در آن تا اندازه‌ای میان فقها اختلاف است -

مسئله قیام خونین برای امر به معروف ونهی از منکر است آن هم یک

مرحله و یک مرتبه است .

صلح در فقه شیعه

یک مسئله دیگر هم در کتاب جهاد مطرح است و آن مسئله صلح است که در

اصطلاح فقها آن را " هدنه " یا " مهادنه " می‌گویند مهادنه یعنی

مصالحه ، و هدنه یعنی صلح معنی این صلح چیست ؟ همان پیمان عدم تعرض ،

پیمان نجنگیدن ، و پیمان به اصطلاح امروز همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر

. اینجا هم من عبارت " محقق " در " شرایع " را می‌خوانم : المهاذنة و

هی المعاقدش علی ترک الحرب مدش معینة می‌گوید مهادنه یا صلح عبارت

است از پیمان بر

پاورقی

. 1 سوره حجرات ، آیه 9

صفحه68

نجنگیدن و با سلم با یکدیگر زیستن اما به این شرط که مدتش معین باشد .

در فقه این مسئله مطرح است که اگر طرف فی حد ذاته قابل جنگیدن است [

یعنی ] مشرک است ، می‌توان با او پیمان صلح بست ولی نمی‌توان پیمان صلح

را برای یک مدت مجهول بست و گفت " عجالتأ " نه ، " عجالتا "

درست نیست ، مدتش باید معین و مشخص باشد ، مثلا برای شش ماه ، یک

سال ، ده سال یا بیشتر ، چنانکه پیغمبر اکرم در حدیبیه برای مدت ده سال

پیمان صلح بست و هی جایزش اذا تضمنت مصلحة للمسلمین می‌گوید صلح جایز

است اگر متضمن مصلحت مسلمین باشد( 1 ) اگر مسلمین مصلحت ببینند فعلا

صلح بکنند جایز است و حرام نیست ولی عرض کردیم که اگر در موردی است

که باید جنگید - مثلا گفتیم یکی از موارد ، آن است که سرزمین مسلمین مورد

حمله دشمن قرار بگیرد - این ، یکی واجبی است که به هر حال باید این

سرزمین را آزاد کرد و باید جنگید و آزاد کرد حال اگر مصلحت ایجاب

بکند که با همان دشمن اشغالگر یک صلحی را امضاء کنند ، امضاء بکنند یا

نکنند ؟ می‌گوید اگر مصلحت ایجاب می‌کند ، بکنند اما نه برای مدت

نامحدود ، بلکه برای یک مدت معین ، چون نمی‌تواند برای مدت نامحدود

اشغال سرزمین مسلمین از طرف دشمن مصلحت باشد اگر مصلحت باشد معنایش

ترک مخاصمه است برای مدت معین حال چطور می‌شود که مصلحت مسلمین

ایجاب بکند صلح

پاورقی

. 1 اینجور نیست که جنگ واجب است و صلح همیشه حرام نه ، صلح جایز

است ، و بلکه " شهید " می‌گوید این " جایز " که اینجا می‌گویند نه

معنایش این است که اگر هم نکردید ، جایز است یعنی حرام نیست ، که در

بعضی موارد واجب می‌شود .

صفحه69

را ؟ می‌گویند : اما لقلتهم عن المقاومة [ یا به خاطر اینکه ] اینها

کمترند ، یعنی قدرتشان کمتر است( 1 ) وقتی قدرت ندارند و جنگشان هم

برای یک هدف معینی است ، پس باید فعلا صبر کنند تا مدتی که کسب

قدرت کنند اولما یحصل به الاستظهار یا ترک مخاصمه می‌کنند برای اینکه

در مدت ترک مخاصمه کسب نیرو کنند ، یعنی نقشه‌ای است برای جلب یک

پشتیبانی اولرجاء الدخول فی الاسلام مع التربص یا در این صلح ، امید این

باشد که طرف وارد اسلام شود این فرض در جایی است که طرف ، کافر است

، یعنی ما صلح می‌کنیم و اینجور فکر می‌کنیم : در این مدت صلح ، طرف را

از نظر روحی مغلوب خواهیم کرد ، همچنانکه در صلح حدیبیه همینطور بود ،

که بعد عرض می‌کنم و متی ارتفعت ذلک و کان فی المسلمین قوش علی الخصم

لم یجز هر وقت که این جهات منتفی شد ، ادامه دادن صلح جایز نیست .

این هم بحثی بود راجع به مسئله صلح و به اصطلاح " مهادنه " دیدیم که

از نظر فقه اسلام ، صلح در یک شرایط خاصی جایز است ، حال صلح چه به معنی

این باشد که یک قراردادی امضا شود ، و چه به معنی ترک جنگ باشد ، چون

اینجا دو مطلب داریم : یک وقت ما می‌گوییم " صلح " و معنایش این

است که یک قرار داد صلحی بسته شود ، این ، آن جایی است که دو نیرو در

مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و حاضر می‌شوند که یک قرار داد صلحی را امضا

بکنند ، آنطور که پیغمبر کرد ، و حتی آنطور که امام حسن کرد ، و یک وقت

پاورقی

. 1 در قدیم قدرت بر اساس کمیت محاسبه می‌شد ، ولی امروز قدرت بر

اساس عدد محاسبه نمی‌شود ، بر اساس‌های دیگر است .

صفحه70

می‌گوییم " صلح " و مقصود همان راه مسالمت و نجنگیدن است گفته‌اند

یک وقت ما می‌بینیم که نمی‌توانیم مقاومت بکنیم و خلاصه جنگیدن ما

فایده‌ای ندارد ، پس نمی‌جنگیم صدر اسلام را اینطور باید توجیه کرد در

صدر اسلام ، مسلمین قلیل و اندک بودند و اگر می‌خواستند آنوقت بجنگند

ریشه‌شان از بیخ کنده می‌شد واصلا اثری از خودشان و از کارشان باقی نمی‌ماند

. گفتیم ممکن است یا مصلحت این باشد که در این خلالها پشتیبانها و

پشتیبانیهایی جلب کنند ، و یا مصلحت این باشد که در این بینها تأثیر

معنوی روی طرف بگذارند اینجا باید صلح حدیبیه پیغمبر اکرم را شرح بدهم

که بر همین مبناست ، کما اینکه صلح امام حسن هم بیشتر از همین جا سرچشمه

می‌گیرد .

صلح حدیبیه

پیغمبر اکرم در زمان خودشان صلحی کردند که اسباب تعجب و بلکه اسباب

ناراحتی اصحابشان شد ، ولی بعد از یکی دو سال تصدیق کردند که کار پیغمبر

درست بود سال ششم هجری است ، بعد از آن است که جنگ بدر ، آن جنگ

خونین به آن شکل واقع شده و قریش بزرگترین کینه‌ها را با پیغمبر پیدا

کرده‌اند ، وبعد از آن است که جنگ احد پیش آمده و قریش تا اندازه‌ای از

پیغمبر انتقام گرفته‌اند و باز مسلمین نسبت به آنها کینه بسیار شدیدی

دارند ، و به هر حال ، از نظر قریش دشمن ترین دشمنانشان پیغمبر ، و از

نظر مسلمین هم دشمن ترین دشمنانشان قریش است ماه ذی القعده پیش آمد

که به اصطلاح ماه حرام بود در ماه حرام سنت جاهلیت نیز این بود که

اسلحه به زمین گذاشته می‌شد و نمی‌جنگیدند دشمنهای

صفحه71

خونی ، در غیر ماه حرام اگر به یکدیگر می‌رسیدند ، البته همدیگر را قتل

عام می‌کردند ولی در ماه حرام به احترام این ماه اقدامی نمی‌کردند .

پیغمبر خواست از همین سنت جاهلیت در ماه حرام استفاده کند و برود وارد

مکه شود و در مکه عمره‌ای بجا آورد و برگردد هیچ قصدی غیر از این نداشت

. اعلام کرد و باهفتصد نفر و به قول دیگر با هزار و چهارصد نفر - از

اصحابش و عده دیگری حرکت کرد ، ولی از همان مدینه که خارج شدند محرم

شدند ، چون حجشان حج قران بود که سوق هدی می‌کردند یعنی قربانی را پیش از

خودشان حرکت می‌دادند و علامت خاصی هم روی شانه قربانی قرار می‌دادند ،

مثلا روی شانه قربانی کفش می‌انداختند - که از قدیم معمول بود - که هر کسی

می بیند بفهمد که این حیوان قربانی است دستور داد که اینها که هفتصد

نفر بودند هفتاد شتر به علامت قربانی در جلوی قافله حرکت دهند که هر کسی

که از دور می‌بیند بفهمد که ما حاجی هستیم نه افراد جنگی زی و همه چیز ،

زی حجاج بود از آنجا که کار ، مخفیانه نبود و علنی بود ، قبلا خبر به

قریش رسیده بود پیغمبر در نزدیکیهای مکه اطلاع یافت که قریش ، زن و

مرد و کوچک و بزرگ ، از مکه بیرون آمده و گفته‌اند : " به خدا قسم که

ما اجازه نخواهیم داد که محمد وارد مکه شود " با اینکه ماه ، ماه حرام

بود ، اینها گفتند ما در این ماه حرام می‌جنگیم از نظر قانون جاهلیت هم

کار قریش بر خلاف سنت جاهلیت بود پیغمبر تا نزدیک اردوگاه قریش

رفت و در آنجا دستور داد که پایین آمدند مرتب رسولها و پیامرسانها از

دو طرف مبادله می‌شدند ابتدا از طرف قریش چندین نفر به ترتیب آمدند

که تو چه می‌خواهی و برای چه آمده‌ای ؟ پیغمبر

صفحه72

فرمود من حاجی هستم و برای حج آمده‌ام ، کاری ندارم ، حجم را انجام می‌دهم

، بر می‌گردم و می‌روم هر کس هم که می‌آمد ، وضع اینها را که می‌دید

می‌رفت به قریش می‌گفت : مطمئن باشید که پیغمبر قصد جنگ ندارد ولی

آنها قبول نکردند و مسلمین ( خود پیغمبر اکرم هم ) چنین تصمیم گرفتند که

ما وارد مکه می‌شویم ولو اینکه منجر به جنگیدن شود ، ما که نمی‌خواهیم

بجنگیم ، اگر آنها با ما جنگیدند با آنها می‌جنگیم " بیعت الرضوان "

در آنجا صورت گرفت مجددا با پیغمبر بیعت کردند برای همین امر ، تا

اینکه نماینده‌ای از طرف قریش آمد و گفت که ما حاضریم با شما قرار داد

ببندیم پیغمبر فرمود : من هم حاضرم پیغامهایی که پیغمبر می‌داد

پیغامهای مسالمت آمیزی بود به چند نفر از این پیامرسانها فرمود : "

« ویح قریش(1) اکلتهم الحرب » وای به حال قریش ، جنگ اینها را تمام

کرد اینها از من چه می‌خواهند ؟ مرا وا بگذارند با دیگر مردم ، یا من از

بین می‌روم ، در این صورت آنچه آنها می خواهند به دست دیگران انجام شده

، و یا من بر دیگران پیروز می‌شوم که باز به نفع اینهاست ، زیرا من یکی

از قریش هستم ، باز افتخاری برای اینهاست " فایده نکرد گفتند قرار

داد صلح می‌بندیم مردی به نام سهل بن عمرو را فرستادند و قرار داد صلح

بستند که پیغمبر امسال بر گردد و سال آینده حق دارد بیاید اینجا و سه روز

در مکه بماند ، عمل عمره‌اش را انجام

پاورقی

. 1 " ویح " همان وای است که ما می‌گوییم اما " وای " در حال خوش

و بش در عربی یک " ویل " داریم و یک " ویح " ما در فارسی

کلمه‌ای بجای " ویح " نداریم وقتی می‌گویند ویلک ، این در مقام تندی و

شدت است وقتی می‌گویند و یحک ، این در مقام خوش و بش و مهربانی

است .

صفحه73

دهد و باز گردد سایر موادی که در صلحنامه گنجاندند یک موادی بود که به

ظاهر همه بر ضرر مسلمین بود ، از جمله این که : بعد از این اگر یکی از

قریش بیاید به مسلمین ملحق شود ، قریش حق داشته باشند بیایند او را

ببرند ، ولی اگر یکی از مسلمین فرار کند و به قریش ملحق شود مسلمین چنین

حقی نداشته باشند ، و بعضی مواد دیگر که مواد بسیار سنگینی بود ، ولی در

مقابل : مسلمانها در مکه آزادی داشته باشند و تحت فشار قرار نگیرند .

تمام همت پیغمبر متوجه همین یک کلمه بود همه شرایط سنگین آنها را

قبول کرد به خاطر همین یک کلمه ، قرار داد را امضاء کردند مسلمین

ناراحت بودند ، می‌گفتند یا رسول الله ! این برای ما ننگ است ، ما تا

نزدیک مکه آمده‌ایم ، از اینجا برگردیم ؟ ! آیا چنین کاری درست است ؟

! خیر ، ما حتما می‌رویم پیغمبر فرمود : خیر ، قرار داد همین است و ما

آن را امضاء می‌کنیم سپس پیغمبر دستور داد قربانیها را همانجا قربانی

کردند و بعد فرمود بیائید سر مرا بتراشید ، و سرش را تراشید به علامت

خروج از احرام ابتدا مسلمین نمی‌خواستند این کار را بکنند ولی بعد

خودشان این کار را کردند اما با ناراحتی زیاد و آنکه از همه بیشتر

اظهار ناراحتی می‌کرد عمر بن خطاب بود آمد نزد ابوبکر و گفت : مگر این

پیغمبر نیست ؟ گفت : آری مگر ما مسلمین نیستیم ؟ مگر اینها مشرکین

نیستند ؟ آری پس این وضع چیست ؟ ! پیغمبر قبلا در عالم رؤیا دیده بود

که با مسلمانها وارد مکه می‌شوند ومکه را فتح می‌کنند ، و این رؤیا را برای

مسلمین نقل کرده بود آمدند گفتند مگر شما خواب ندیده بودید که ما وارد

مکه می‌شویم ؟ فرمود : آری پس چطور شد ؟ چرا این خواب تعبیر نشد ؟

فرمود : من که در خواب ندیدم

صفحه74

و به شما هم نگفتم که امسال وارد مکه می‌شویم ، من خواب دیدم و خواب من

هم راست است و ما هم وارد مکه خواهیم شد گفتند : پس این چه قرار

دادی است که اگر از آنها یک نفر بیاید میان ما ، آنها اجازه داشته

باشند او را ببرند ، اما اگر از ما کسی برود میان آنها ما نتوانیم او را

بیاوریم ؟ فرمود : اگر از ما کسی بخواهد برود میان آنها ، او یک مسلمانی

است که مرتد شده و به درد ما نمی‌خورد مسلمانی که مرتد شده ، برود ، ما

اصلا دنبالش نمی‌رویم و اگر از آنها کسی مسلمان شود و بیاید نزد ما ، ما

به او می‌گوئیم برو ، فعلا شما مسلمین در مکه به همان حالت استضعاف بسر

ببرید ، خداوند یک راهی برای شما باز خواهد کرد به شرایط خیلی عجیبی

تن داد همین سهیل بن عمرو یک پسر داشت که مسلمان و در جیش مسلمین

بود این قرار داد را که امضا کردند ، پسر دیگرش دوان دوان از قریش

فرار کرد و آمد نزد مسلمین تا آمد ، سهیل گفت قرار داد امضا شده ، من

باید او را برگردانم پیغمبر هم به او - که اسمش ابوجندل بود - فرمود

برو ، خداوند برای شما مستضعفین هم راهی باز می‌کند این بیچاره مضطرب

شده بود ، داد می‌کشید و می‌گفت : مسلمین ! اجازه ندهید مرا ببرند میان

کفار که مرا از دینم برگردانند مسلمین هم عجیب ناراحت بودند و

می‌گفتند : یا رسول الله ! اجازه بده این یکی را دیگر ما نگذاریم ببرند .

فرمود : نه ، همین یکی هم برود نشانی به همان نشانی که همینکه این قرار

داد صلح رابستند و بعد مسلمین آزادی پیدا کردند وآزادانه می‌توانستند اسلام

را تبلیغ کنند ، در مدت یک سال یا کمتر ، از قریش آن اندازه مسلمان شد

که در تمام آن مدت بیست سال مسلمان نشده بود بعد هم اوضاع آنچنان به

نفع مسلمین چرخید که مواد قرار داد خودبخود از طرف خود قریش از بین رفت و

یک شور عملی و معنوی در مکه پدید آمد .

داستان شیرینی نقل کرده‌اند که مردی از مسلمین به نام ابوبصیر که در مکه

بود و مرد بسیار شجاع و قویی هم بود فرار کرد آمد به مدینه قریش طبق

قرار داد خودشان دو نفر فرستادند که بیایند او را برگردانند آمدند

گفتند ما طبق قرار داد باید این را ببریم حضرت فرمود : بله همینطور

صفحه76

شکنجه بودند همینکه اطلاع پیدا کردند که پیغمبر کسی را جوار نمی‌دهد ولی او

رفته در ساحل دریا و آنجا نقطه‌ای را مرکز قرار داده ، یکی یکی رفتند آنجا

. کم کم هفتاد نفر شدند و خودشان قدرتی تشکیل دادند قریش دیگر

نمی‌توانستند رفت و آمد بکنند خودشان به پیغمبر نوشتند که یا رسول الله

! ما از خیر اینها گذشتیم ، خواهش می‌کنیم به آنها بنویسید که بیایند

مدینه و مزاحم ما نباشند ، ما از این ماده قرار داد خودمان صرف نظر

کردیم ، و به همین شکل صرف نظر کردند .

به هر حال این قرار داد صلح برای همین خصوصیت بود که زمینه روحی مردم

برای عملیات بعدی فراهم تر بشود ، و همین طور هم شد ، عرض کردم مسلمین

بعد از آن در مکه آزادی پیدا کردند ، و بعد از این آزادی بود که مردم

دسته دسته مسلمان می‌شدند ، و آن ممنوعیتها به کلی از میان برداشته شده

بود .

حال وارد شرایط زمان امام حسن و شرایط زمان امام حسین بشویم ، ببینیم

که آیا دو جور شرایط بوده است که واقعا اگر امام حسن به جای امام حسین

بود کار امام حسین را می‌کرد و اگر امام حسین هم بجای امام حسن بود کار

امام حسن را می‌کرد ، یا نه ؟ مسلم همین طور است فقط نکته‌ای عرض بکنم

و آن این که اگر کسی بپرسد آیا اسلام دین صلح است یا دین جنگ ؟ ما چه

باید جواب بدهیم ؟ به قرآن رجوع می‌کنیم می‌بینیم در قرآن ، هم دستور

جنگ رسیده و هم دستور صلح آیات زیادی راجع به جنگ با کفار و مشرکین

داریم : « و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا »( 1 ) ، و

آیات

پاورقی

. 1 سوره بقره ، آیه 190

صفحه77

دیگری همچنین است در باب صلح : « و ان جنحوا للسلم فاجنح لها »( 1 )

. اگر تمایل به سلم و صلح نشان دادند ، تو هم تمایل نشان بده یک جا

می‌فرماید : « و الصلح خیر »( 2 ) . و صلح بهتر است پس اسلام دین

کدامیک است ؟ اسلام نه صلح را به معنی یک اصل ثابت می‌پذیرد که در همه

شرایط [ باید ] صلح و ترک مخاصمه [ حاکم باشد ] و نه در همه شرایط جنگ

را می‌پذیرد و می‌گوید همه جا جنگ صلح و جنگ در همه جا تابع شرایط است

، یعنی تابع آن اثری است که از آن گرفته می‌شود مسلمین چه در زمان

پیغمبر ، چه در زمان حضرت امیر ، چه در زمان امام حسن و امام حسین ، چه

در زمان ائمه دیگر ، و چه در زمان ما ، در همه جا باید دنبال هدف خودشان

باشند ، هدفشان اسلام و حقوق مسلمین است ، باید ببینند که در مجموع شرائط

و اوضاع حاضر ، اگر با مبارزه و مقاتله بهتر به هدفشان می‌رسند ، آن راه

را پیش بگیرند ، و اگر احیانا تشخیص می‌دهند که با ترک مخاصمه بهتر به

هدفشان می‌رسند ، آن راه را پیش بگیرند اصلا این مسئله که جنگ یا صلح ؟

هیچکدامش درست نیست هر کدام مربوط به شرائط خودش است .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

پاورقی

. 1 سوره انفال ، آیه 61

. 2 سوره نساء ، آیه 128

صفحه78

مطرح کنیم و بعد ببینیم این کلیات فقهی اصلا با منطق جور در می‌آید یا جور

در نمی‌آید ( چون وقتی انسان مسئله را به صورت کلی طرح بکند ، این امر ،

کمک

صفحه79

می‌دهد برای اینکه بتواند به حل مسأله در یک مورد بالخصوص نائل بشود ،

والا ما نخواستیم به یک مسائل تعبدی استناد کرده باشیم به نظر ما آنچه

که ما الان در فقه می‌بینیم ، خود همین مسائل یک مسائل منطقی است ، اعم

از اینکه آن را از روش ائمه استفاده کرده باشند یا از جای دیگر ) ببینیم

اینکه در مواردی جهاد را مشروع می‌دانند ، آیا جای ایراد هست که چرا در

این موارد جهاد مشروع است یا نه ؟ و نیز اینکه در مواردی صلح را مشروع

می‌دانند آیا این منطقی است یا منطقی نیست ؟ ما خواستیم اینطور بفهمیم

که هم مواردی که جهاد را مشروع دانسته‌اند منطقی است و هم مواردی که صلح

را مشروع دانسته‌اند بعد که این را از نظر منطق قبول کردیم ، آنوقت

برویم دنبال اینکه ببینیم آیا کار امام حسن جایی بوده که باید جهاد بکند

و صلح کرده ، یا کار امام حسین جایی بوده که می‌بایست صلح بکند و جهاد

کرده ؟ ( چون هر دو ستون در اسلام هست : ستون جهاد و ستون صلح ) یا اینکه

نه ، امام حسن در جایی صلح کرده که جای صلح کردن بوده و امام حسین در

جایی جهاد کرده که جای جهاد کردن بوده است ، همینطور امیرالمؤمنین و

پیغمبر در مورد آنها که دیگر قطعی است راجع به پیغمبر بالخصوص که

دیگر جای بحث نیست ، زیرا پیغمبر در یک جا صلح کرده و در یک جا جنگ

کرده است .

سؤال : آیا در فقه برادران اهل تسنن ما در مورد جهاد اختلافی با فقه

شیعه هست یا نه ، و اگر هست موارد اختلاف چیست ؟ سؤال دیگر اینکه در

آنجایی که شرایط جهاد را فرمودید تسلط به مال وانفس بود به طور کلی ،

آیا تسلط فکری در اینجا مطرح می‌شود یا نه ؟ و در این صورت نوع جهاد چه

خواهد بود ؟

صفحه80

جواب : مسئله فقه اهل تسنن را باید مطالعه کنم نگاه میکنم و برایتان

عرض می‌کنم البته اینقدر می‌دانم که اجمالا شرایط آنها با شرایط ما زیاد

فرق ندارد و اگر فرقی هست ، در ناحیه ما محدودیتهایی است که آنها آن

محدودیتها را ندارند ، از نظر اینکه ما در یک مواردی شرط می‌کنیم وجود

امام معصوم یا نایب خاص امام معصوم را که آنها این شرایط را ندارند .

مساله دومی که سئوال کردید ، مسأله‌ای نیست که در قدیم در فقه مطرح شده

باشد ، چون اصلا پدیده‌اش پدیده جدیدی است این را باید تأمل کرد که روی

اصول کلی حکم این پدیده چیست ، و خلاصه باید رویش اجتهاد کرد از نظر

قواعد ، والا چنین مسئله‌ای در قدیم مطرح نبوده است .

صفحه81

جلسه دوم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما درباره صلح امام حسن علیه السلام بود در جلسه پیش کلیاتی در

مسأله جنگ و صلح از نظر اسلام و از نظر فقه اسلامی بالخصوص عرض کردیم که

به طور کلی - و هم تاریخ اسلام نشان می‌دهد - که برای امام و پیشوای مسلمین

، در یک شرایط خاصی جایز است - و احیانا لازم و واجب است - که قرار

داد صلح امضاء کند ، همچنانکه پیغمبر اکرم رسما این کار را در موارد

مختلف انجام داد ، هم با اهل کتاب در یک مواقع معینی قرار داد صلح

امضا کرد و هم حتی با مشرکین قرار داد صلح امضا کرد ، و در مواقعی هم

البته می‌جنگید و بعد ، از فقه اسلامی کلیاتی ذکر کردم و به اصطلاح

استحسان عقلی عرض کردیم که این مطلب معقول نیست که بگوییم یک دین یا

یک سیستم ( هر چه می‌خواهید اسمش را بگذارید ) اگر قانون جنگ را مجاز

می‌داند معنایش این است که [ آن

صفحه82

را ] در تمام شرایط [ لازم می‌داند ] و در هیچ شرایطی صلح و به اصطلاح

همزیستی یعنی متارکه جنگ را جایز نمی‌داند ، کما اینکه نقطه مقابلش هم

غلط است که یک کسی بگوید اساسا ما دشمن جنگ هستیم به طور کلی و طرفدار

صلح هستیم به طور کلی ای بسا جنگها که مقدمه صلح کاملتر است وای بسا

صلحها که زمینه را برای یک جنگ پیروزمندانه ، بهتر فراهم می‌کند اینها

یک کلیاتی بود که در جلسه پیش عرض کردیم بعد قرار شد که درباره این

موضوع صحبت کنیم که وضع زمان امام حسن چه وضعی بود و آن شرایط چه شرایطی

بود که امام حسن در آن شرایط صلح کرد و در واقع مجبور شد که صلح کند ، و

نیز این شرایط با شرایط زمان امام حسین چه تفاوتی داشت که امام حسین

حاضر نشد صلح کند تفاوت خیلی فراوان و زیادی دارد حال من جنبه های

مختلفش را برایتان عرض می‌کنم ، بعد آقایان خودشان قضاوت بکنند .