صفحه90
نمیتواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد از نظر امام حسن چطور ؟ از نظر
امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنی مردم کوفه نشان داده بودند
که ما آمادگی نداریم آنچنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن خودش
از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون میآمد - حتی وقتی که
به نماز میآمد - در زیر لباسهای خود زره میپوشید برای اینکه خوارج و دست
پروردههای معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت ، و یک
دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد ، ولی چون در زیر
لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با
تیر از پا در آورده بودند .
پس ، از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود - و چون
اتمام حجت بود باید ترتیب اثر میداد - در مورد امام حسن ، بر عکس ،
اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم کوفه تقریبا عدم آمادگیشان را اعلام کرده
بودند .
عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی
از منکر بود ، یعنی قطع نظر از اینکه از امام حسین بیعت میخواستند و او
حاضر نبود بیعت کند ، و قطع نظر از اینکه مردم کوفه از او دعوت کرده
بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای اینکه پاسخی به آنها
داده باشد آمادگی خودش را اعلام کرد ، قطع نظر از اینها ، مسئله دیگری
وجود داشت که امام حسین تحت آن عنوان قیام کرد ، یعنی اگر از او تقاضای
بیعت هم نمیکردند باز قیام میکرد و اگر مردم کوفه هم دعوت نمیکردند باز
قیام مینمود آن مسئله چه بود ؟ مسئله امر به معروف و نهی از منکر ،
مسئله اینکه معاویه از
صفحه91
روزی که به خلافت رسیده است ، در مدت این بیست سال هر چه عمل کرده
است بر خلاف اسلام عمل کرده است ، این حاکم ، جائر و جابر است ، جور و
عدوانش را همه مردم دیدند و میبینید ، احکام اسلام را تغییر داده است ،
بیت المال مسلمین راحیف و میل میکند ، خونهای محترم را ریخته است ،
چنین کرده ، چنان کرده ، حالا هم بزرگترین گناه را مرتکب شده است و آن
این که بعد از خودش پسر شرابخوار قمار باز سگباز خودش را [ به عنوان
ولایتعهد ] تعیین کرده وبه زور سرجای خودش نشانده است ، بر ما لازم است
که به اینها اعتراض کنیم ، چون پیغمبر فرمود :
« من رأی سلطانا جائرا
مستحلا لحرام الله ، ناکثا عهده ، مخالفا لسنة رسول الله ، یعمل فی عباد
الله بالاثم و العدوان ، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول ، کان حقا علی الله
ان یدخله مدخله ، الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان » .
اگر
کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و
اعتراض نکند به عملش یا گفتهاش ، آنچنان مرتکب گناه شده است که
سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را
معذب میکند اما در زمان معاویه در اینکه مطلب بالقوه همینطور بود
بحثی نیست برای خود امام حسن که مسأله محل تردید نبود که معاویه چه
ماهیتی دارد ، ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من
فقط میخواهم خونخواهی عثمان را بکنم ، و حال میگوید من حاضرم به کتاب
خدا و به سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صد در صد عمل بکنم ، برای
خودم جانشین معین نمیکنم ، بعد از من خلافت مال
صفحه92
حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است ، یعنی به حق آنها
اعتراف میکند ، فقط آنها تسلیم امر بکنند ( کلمهای هم که در ماده قرار
داده بود ، کلمه " تسلیم امر " است ) یعنی کار را به من واگذار کنند ،
همین مقدار ، امام حسن عجالتا کنار برود ، کار را به من واگذار کند و من
با این شرایط عمل میکنم ورقه " سفید امضا " فرستاد ، یعنی کاغذی را
زیرش امضا کرد ، گفت هر شرطی که حسن بن علی خودش مایل است در اینجا
بنویسد ، من قبول میکنم ، من بیش از این نمیخواهم که من زمامدار باشم
والا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل میکنم تا آنوقت هم که هنوز
صابون اینها به جامه مردم نخورده بود .
حال فرض کنیم الان ما در مقابل تاریخ اینجور قرار گرفته بودیم که
معاویه آمد یک چنین کاغذ سفید امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین
تعهداتی را قبول کرد ، گفت تو برو کنار ، مگر تو خلافت را برای چه
میخواهی ؟ مگر غیر از عمل کردن به مقررات اسلامی است ؟ من مجری منویات
تو هستم ، فقط امر دائر است که آن کسی که میخواهد کتاب و سنت الهی را
اجرا بکند من باشم یا تو آیا تو فقط به خاطر اینکه آن کسی که این کار
را میکند تو باشی میخواهی چنین جنگ خونینی را بپا بکنی ؟ ! اگر امام حسن
با این شرایط تسلیم امر نمیکرد ، جنگ را ادامه میداد ، دو سه سال
میجنگید ، دهها هزار نفر آدم کشته میشدند ، ویرانیها پیدا میشد و عاقبت
امر هم خود امام حسن کشته میشد ، امروز تاریخ ، امام حسن را ملامت میکرد
، میگفت در یک چنین شرایطی [ باید صلح میکرد ] پیغمبر هم در خیلی موارد
صلح کرد ، آخر یک جا هم آدم باید صلح
صفحه93
کند ، [ آری ، اگر ما نیز در آن زمان بودیم میگفتیم ] غیر از این نیست
که معاویه میخواهد خودش حکومت کند ، بسیار خوب خودش حکومت کند ، نه
از تو میخواهد که او را به عنوان خلیفه بپذیری ، نه از تو میخواهد که او
را امیرالمؤمنین بخوانی ( 1 ) ، نه از تو میخواهد که با او بیعت کنی ، و
حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است ، امضا میکند که تمام شیعیان پدرت
علی در امن و امان ، و روی تمام کینههای گذشتهای که با آنها در صفین دارم
قلم کشیدم ، از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را
نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر مالی
محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و کسان خودت را آسوده اداره کنی اگر
امام حسن با این شرایط [ صلح را ] قبول نمیکرد امروز در مقابل تاریخ
محکوم بود قبول کرد ، وقتی که قبول کرد ، تاریخ آن طرف را محکوم کرد .
معاویه با آن دستپاچگی که داشت تمام این شرایط را پذیرفت نتیجهاش
این شد که معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد ، یعنی نشان داد که یک مرد
صد در صد سیاستمداری است که غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست
، زیرا همینقدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرار داد
را زیر پا گذاشت و به هیچکدام از اینها عمل نکرد و ثابت کرد که آدم
دغلبازی است ، و حتی وقتی که به کوفه آمد صریحا گفت : مردم کوفه ! من
در گذشته با شما نجنگیدم برای اینکه شما نماز بخوانید ، روزه بگیرید ، حج
بکنید ، زکات بدهید ، ولکن لاتأمر علیکم من جنگیدم برای اینکه
صفحه94
امیر و رئیس شما باشم بعد چون دید خیلی بد حرفی شد گفت اینها یک
چیزهایی است که خودتان انجام میدهید ، لازم نیست که من راجع به این
مسائل برای شما پافشاری داشته باشم شرط کرده بود که خلافت ، بعد از او
تعلق داشته باشد به حسن بن علی ، و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی .
ولی بعد از هفت هشت سال که از حکومتش گذشت شروع کرد مسئله ولایتعهد
یزید را مطرح کردن شیعیان امیرالمؤمنین را که در متن قرار داد بود که
مزاحمشان نشود به حد اشد مزاحمشان شد و شروع کرد به کینه توزی نسبت به
آنها واقعا چه فرقی هست میان معاویه و عثمان ؟ هیچ فرقی نیست ، ولی
عثمان کم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین ( غیر شیعه ) حفظ کرد به
عنوان یکی از خلفای راشدین که البته لغزشهایی هم داشته است ، ولی معاویه
از همان اول به عنوان یک سیاستمدار دغلباز معروف شد که از نظر فقها و
علمای اسلام عموما ( نه فقط ما شیعیان ، از نظر شیعیان که منطق ، جور دیگر
است ) معاویه و بعد از او ، از ردیف خلفا ، از ردیف کسانی که جانشین
پیغمبرند و آمدند که اسلام را اجرا کنند به کلی خارج شدند و عنوان سلاطین
وملوک و پادشاهان به خود گرفتند .
بنابراین وقتی که ما وضع امام حسن را با وضع امام حسین مقایسه میکنیم
میبینیم که اینها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند جهت آخری که خواستم
عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده
داشت آن چه بود ؟ « من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله . کان
حقا علی الله ان یدخله مدخله » . اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که
چنین و چنان کرده است و