نظر میرعلی هندی
میرعلی هندی از معاصرین خودمان که او نیز سنی است ، درباره عصر امام
صادق اینطور اظهار نظر میکند ، میگوید : لامشاحة ان انتشار العلم فی ذلک
الحین قد ساعد علی فک الفکر من عقاله انتشار علوم در آن زمان کمک کرد
که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد فاصبحت المناقشات
الفلسفیة عامة فی کل حاضرش من حواضر العالم الاسلامی مناقشات فلسفی و عقلی
در تمام جوامع اسلامی عمومیت پیدا کرد بعد اینطور میگوید : و لا
یفوتنا ان نشیر الی
پاورقی
صفحه152
ان الذین تزعم تلک الحرکة هو حفید علی بن ابی طالب المسمی بالامام
الصادق میگوید : ما نباید فراموش کنیم که آن کسی که این حرکت فکری را
در دنیای اسلام رهبری کرد نواده علی بن ابی طالب است ، همان که به نام
امام صادق معروف است و هو رجل رحب افق التفکیر و او مردی بود که افق
فکرش بسیار باز بود بعید اغوار العقل عقل و فکرش بسیار عمیق و دور بود
ملم کل المام بعلوم عصره فوق العاده به علوم زمان خودش المام و توجه
داشت بعد میگوید : و یعتبر فی الواقع هو اول من اسس المدارس
الفلسفیة المشهورش فی الاسلام و در حقیقت اول کسی که مدارس عقلی ( 1 ) را
در دنیای اسلام تاسیس کرد او بود ولم یکن یحضر حلقته العلمیة اولئک
الذین اصبحوا مؤسسی المذاهب الفقهیة فحسب بل کان یحضرها طلاب الفلسفة و
المتفلسفون من انحاء الواسعة میگوید : شاگردانش تنها فقهای بزرگ مثل
ابوحنیفه نبودند ، طلاب علوم عقلی هم بودند .
سخن احمد زکی صالح
در کتاب " الامام الصادق " آقای مظفر ، از احمد زکی صالح - که از
معاصرین است - در مجله " الرسالة المصریه " نقل میکند که نشاط علمی
شیعه از تمام فرقه های اسلامی بیشتر بود ( میخواهم بگویم که معاصرین هم
تا چه حد اعتراف میکنند ) این خودش یک مسئلهای است ایرانیها این
را به حساب خودشان میگذارند ،
پاورقی
. 1 عرض کردم اینها وقتی میگویند فلسفی مقصودشان بحثهای فکری و تعقلی
است ، در مقابل محدثین که [ موضوع کارشان ] فقط منقولات بود و روایت
میگفتند .
صفحه153
میگویند این نشاط ایرانی بود ، در صورتی که نشاط مربوط به شیعه بود و
اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانی نبودند و غیر ایرانی بودند ، که اکنون
وارد این بحث نمیشویم این مصری میگوید : و من الجلی الواضح لدی کل من
درس علم الکلام ان فرق الشیعة کانت انشط الفرق الاسلامیة حرکة میگوید هر
کس که وارد باشد میداند که نشاط فرقههای شیعه از همه بیشتر بود و
کانت اولی من اسس المذاهب الدینیة علی اسس فلسفیة حتی ان البعض
ینسب الفلسفة خاصة لعلی بن ابی طالب " و شیعه اولین مذهب اسلامی بود
که مسائل دینی را بر اساس فکری و عقلی نهاد " و شیعه یعنی امام صادق .
اهتمام شیعه به مسائل تعقلی
بهترین دلیل [ بر اینکه در زمان امام صادق ( ع ) علوم عقلی نیز نضح
گرفت ] این است که در تمام کتب حدیث اهل تسنن : صحیح بخاری ، صحیح
مسلم ، جامع ترمدی ، سنن ابی داوود و صحیح نسائی ، جز مسائل فرعی چیز
دیگری نیست : احکام وضو این است ، احکام نماز این است ، احکام روزه
این است ، احکام حج این است ، احکام جهاد این است ، و یا سیره است ،
مثلا پیغمبر در فلان سفر اینطور عمل کردند ولی شما به کتابهای حدیث شیعه
که وارد میشوید میبینید اول مبحث و اول کتابش " کتاب العقل و الجهل
" است اصلا اینجور مسائل در کتب اهل تسنن مطرح نبوده البته
نمیخواهم بگویم منشأ همه اینها امام صادق بود ، ریشهاش امیرالمؤمنین
است و ریشه ریشهاش خود پیغمبر است ، ولی اینها این
صفحه154
مسیر را ادامه دادند امام صادق بود که چون در زمان خودش این فرصت را
پیدا کرد مواریث اجداد خودش را حفظ کرد و بر آن مواریث افزود بعد از
" کتاب العقل والجهل " وارد " کتاب التوحید " میشویم ما میبینیم
صدها و بلکه هزارها بحث درباب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به
شؤون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث
شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست اینها سبب شده که گفته اند
اول کسی که مدارس فلسفی را ( 1 ) اول کسی که مدارس عقلی را - در دنیای
اسلام تاسیس کرد امام جعفر صادق بود .
جابربن حیان
مسئلهای است که اخیرا کشف شده و آن این است : مردی است در تاریخ
اسلام به نام " جابربن حیان " که احیانا به او " جابر بن حیان صوفی "
میگویند ، او هم یکی از عجایب است ابن الندیم در " الفهرست "
جابربن حیان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت میدهد
که بیشتر این کتابها در علوم عقلی
او در این کتاب ، کتابهای دوره اسلامی و بعضی کتابهای غیر دوره اسلامی را
( کتابهایی که در زمان خودش وجود داشته ) معرفی میکند اصلا یک نابغهای
بوده یک وراق و یک کتابفروشی بوده ولی آنقدر >
صفحه155
است ، و به قول آنروز در کیمیاست ( در شیمی است ) در صنعت است ، در
خواص طبایع اشیاء است ، و امروز او را پدر شیمی دنیا مینامند ظاهرا
ابن الندیم میگوید او از شاگردان امام جعفر صادق است ابن خلقکان
نیز که او هم سنی است از جابربن حیان نام میبرد و میگوید : کیمیاوی و
شیمیدان و شاگرد امام صادق بود و دیگران نیز همین طور نقل کردهاند و
این علوم قبل از جابربن حیان هیچ سابقهای در دنیای اسلام نداشته ، یکدفعه
مردی به نام " جابربن حیان " شاگرد امام صادق پیدا میشود و اینهمه
رساله در این موضوعات مختلف مینویسد که بسیاری از آنها امروز ارزش
علمی دارد راجع به جابربن حیان خیلی بحث کردهاند ، مستشرفین معاصر
خیلی بحث کردهاند ، همین تقی زاده ، نیز خیلی بحث کرده است البته
هنوز خیلی مجهولات راجع به جابربن حیان هست که کشف نشده است حال
آنچه که عجیب است این است که در کتب خود شیعه اسمی از این آدم نیامده
، یعنی در کتب رجال شیعه ( ابن الندیم شاید شیعه باشد ) ، در کتب فقها
و محدثین شیعه اسمی از این آدم نیست یک چنین شاگرد مبارزی امام صادق
داشته که احدی نداشته است .
صفحه156
هشام بن الحکم
شاگرد دیگر امام هشام بن الحکم است هشام بن الحکم یک اعجوبه است و
بر تمام متکلمین زمان خودش برتری داشته و بر همه آنها پیروز بوده است .
( من اینها را به شهادت کتب اهل تسنن عرض میکنم ) ابوالهذیل علاف
یک متکلم ایرانی فوق العاده قویی است شبلی نعمان در " تاریخ علم کلام
" مینویسد احدی نمیتوانست با ابوالهذیل مباحثه کند ، و او از تنها کسی
که میترسید هشام بن الحکم بود نظام که او را از نوابغ روزگار شمردهاند
و نظریاتی داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است مثلا در باب رنگ و
بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است ، یعنی رنگ و بو آن طور
که خیال میکردند عرضی است برای جسم ، عرضی برای جسم نیست ، مخصوصا در
باب بوی معتقد است که بوی یک چیزی است که در فضا پخش میشود - شاگرد
هشام بوده ( و نوشتهاند که این رأی را از هشام بن الحکم گرفت ) و هشام
بن الحکم خودش شاگردی از شاگردان امام صادق است .
حال شما از مجموع اینها ببینید چه زمینهای از نظر فرهنگی برای امام
صادق فراهم بود و امام استفاده کرد ، زمینهای که نه قبلش برای هیچ امامی
فراهم بود و نه بعدش به آن اندازه فراهم شد به مقدار کمی برای حضرت
رضا فراهم بود برای حضرت موسی بن جعفر که دوباره وضع خیلی بد شد و
مسئله زندان و غیره پیش آمد ائمه دیگر نیز همه به همان جوانی جوانمرگ
میشدند ، مسموم میشدند و از دنیا میرفتند نمیگذاشتند اینها زنده بمانند
و الا وضع
صفحه157
محیط به گونه ای بود که تا حدی مساعد بود ولی برای امام صادق هر دو
جهت حاصل شد ، هم عمر حضرت طولانی شد ( در حدود هفتاد سال ) و هم محیط و
زمان مساعد بود حال آیا این امر چقدر ثابت میکند تفاوت زمان امام
صادق را با زمان سیدالشهداء ؟ یعنی چه زمینههایی برای امام صادق فراهم
بود که برای سید الشهداء فراهم نبود ؟ سیدالشهداء یا باید تا آخر عمر در
خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و در واقع زندانی
باشد ، و یا کشته شود ، ولی برای امام صادق این جور نبود که یا باید کشته
شود و یا در حال انزوا باشد ، بلکه اینطور بود که یا باید کشته شود و یا
از شرایط مساعد محیط حداکثر بهرهبرداری را بکند ما این مطلب را که
ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک
نمیکنیم اگر امام صادق نبود امام حسین نبود همچنانکه اگر امام حسین
نبود امام صادق نبود ، یعنی اگر امام صادق نبود ارزش نهضت امام حسین هم
روشن و ثابت نمیشد در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت
نشد ولی همه میدانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد ، مبارزه مخفی
میکرد ، نوعی جنگ سرد در میان بود ، معایب و مثالب و مظالم خلفا ، همه
به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد ، و لهذا منصور تعبیر عجیبی درباره
ایشان دارد
میگوید : هذا الشجی معترض فی الحلق . جعفر بن
محمد
امام صادق بود گاهی بر حضرت سخت میگرفت و گاهی آسان البته ظاهرا
هیچوقت حضرت را زندان نبرده باشد ولی خیلی اوقات ، ایشان را تحت نظر
قرار میداد و یک دفعه ظاهرا دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد
، یعنی منزلی را به امام اختصاص >
صفحه158
مثل یک استخوان است در گلوی من ، نه میتوانم بیرونش بیاورم و نه
میتوانم فرویش ببرم ، نه میتوانم یک مدرکی از او به دست آورم کلکش را
بکنم و نه میتوانم تحملش کنم ، چون واقعا اطلاع دارم که این مکتب بی
طرفی که او انتخاب کرده علیه ما است ، زیرا کسانی که از این مکتب به
وجود میآیند همهشان علیه ما هستند ، ولی مدرکی هم از او به دست نمیآورم
. آری ، این تعبیر از منصور است : استخوان گیر کرده در گلو ، نه میتوانم
بیرونش بیاورم و نه میتوانم فرویش ببرم .
عوامل مؤثر در نشاط علمی زمان امام صادق ( ع )
عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی فوق العادهای پیدا شد و همان
نشاط علمی منشاء شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک نهادی
لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند .
چه عواملی در این نشاط علمی تأثیر داشت ؟ سه عامل مؤثر بود : عامل اول
این بود که محیط آن روز اسلامی یک محیط صد در صد مذهبی بود و مردم تحت
انگیزههای مذهبی بودند تشویقهای پیغمبر اکرم به علم ، و تشویقها و
دعوتهای قرآن به علم و تعلم ، و تفکر و تعقل ، عامل اساسی این نهضت و
شور و نشاط بود عامل دوم این بود که نژادهای مختلف وارد دنیای اسلام
صفحه159
شده بودند که اینها سابقه فکری و علمی داشتند عامل سوم که زمینه را
مساعد می کرد جهان وطنی اسلامی بود ، یعنی اینکه اسلام با وطنهای آب و
خاکی مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامی تعبیر میکرد که هر جا اسلام هست
آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادی تا حدود بسیار زیادی از میان
رفته بود به طوری که نژادهای مختلف با یکدیگر همزیستی داشتند و احساس
اخوت و برادری میکردند ، مثلا شاگرد ، خراسانی بود و استاد مصری ، یا
شاگرد مصری بود و استاد خراسانی حوزه درس تشکیل داده میشد ، آن که به
عنوان استاد نشسته بود مثلا یک غلام بربری بود مثل نافع یا عکرمه غلام
عبدالله بن عباس یک غلام بربری میآمد مینشست ، بعد میدیدید عراقی ،
سوریهای ، حجازی ، مصری ، ایرانی و هندی پای درس او شرکت کردهاند این
یک عامل بسیار بزرگی بوده برای اینکه زمینه این جهش و جنبش را فراهم
کند و از این شاید بالاتر آن چیزی است که امروز اسمش را " تسامه و
تساهل دینی " اصطلاح کردها ند و مقصود همزیستی با غیر مسلمانان است ،
مخصوصا همزیستی با اهل کتاب ، یعنی مسلمانان اهل کتاب را برای اینکه با
آنها همزیستی کنند تحمل میکردند و این را بر خلاف اصول دینی خودشان
نمیدانستند و در آن زمان اهل کتاب اهل علم بودند اینها وارد جامعه
اسلامی شدند ومسلمین مقدم اینها را گرامی شمردند و در همان عصر اول ،
معلومات اینها را ازایشان گرفتند ، و در عصر دوم دیگر در رأس جامعه
علمی ، خود مسلمین قرار گرفتند مسئله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز
یک عامل فوق العاده مهمی بوده است البته خود این هم ریشه حدیثی دارد
. ما احادیث زیادی در این زمینه داریم حتی مرحوم مجلسی در
صفحه160
" بحار " نقل میکند - و در نهج البلاغه نیز هست - که پیغمبر فرمود :
« خذوا الحکمة و لو من مشرک » ( حکمت یعنی سخن علمی صحیح ) سخن علمی
صحیح را فرا گیرید ولو از مشرک این جمله معروف : " « الحکمة ضالة
المؤمن یاخذها اینما وجدها » " مضمونش همین است ( در بعضی تعبیرها
هست : « و لو من یدک مشرک » ) یعنی حکمت - که قرآن میگوید : "
« یوتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا »" و به
معنی سخن علمی محکم ، پا بر جا ، صحیح ، معتبر ، و حرف درست است - گم
شده مؤمن است خیلی تعبیر عالی یی است : " گم شده " اگر انسان
چیزی داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هر جا
میرود دنبالش میگردد ؟ ! اگر شما یک انگشتر قیمتی داشته باشید که مورد
علاقهتان باشد و گم شده باشد ، هر جا که احتمال میدهید میروید و تمام
حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا میتوانید گم
شدهتان را پیدا کنید از بهترین و افتخار آمیزترین تعبیرات اسلامی یکی
همین است : حکمت گمشده مؤمن است ، هر جا که پیدایش کند میگیرد ولو از
دست یک مشرک ، یعنی تو اگر مالت را ، گمشده را در دست یک مشرک
ببینی آیا میگوئی من کاری به آن ندارم ، یا میگویی این مال من است ؟
امیرالمؤمنین میفرماید : مؤمن علم را در دست مشرک عاریتی میبیند و
خودش را مالک اصلی ، و میگوید او شایسته آن نیست ، آن که شایسته آن
است من هستم .
برخی مسئله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا
گذاشتهاند که " توسعه صدر خلفا ایجاب میکرد که در دربار خلفا مسلمان و
مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر
صفحه161
بجوشند و ازیکدیگر استفاده کنند " ولی این سعه صدر خلفا نبود ، دستور
خود پیغمبر بود حتی جرحی زیدان این مسئله را به حساب سعه صدر خلفا
میگذارد داستان سید رضی را نقل میکند که سید رضی - که مردی است در
ردیف مراجع تقلید و مرد فوق العادهای است و برادر سید مرتضی است -
وقتی که دانشمند معاصرش " ابواسحق صابی "
وفات یافت قصیدهای
در مدح او گفت
.
ا رأیت من حملوا علی الاعواد
ا رأیت کیف خبا ضیاء النادی
دیدی این کی بود که روی این چوبهای تابوت حملش کردند ؟ ! آیا فهمیدی
که چراغ محفل ما خاموش شد ؟ ! این یک کوه بود که فرو ریخت . برخی
آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید ، اولاد پیغمبر ، یک عالم بزرگ
اسلامی ، یک مرد کافر را اینطور مدح میکند ؟ ! گفت : بله ، انما رثیت
علمه من علمش را مرثیه گفتم ، مرد عالمی بود ، من او را به خاطر علمش
مرثیه گفتم ( که در این زمان اگر کسی چنین کاری کند از شهر بیرونش
میکنند ) .
صفحه162
جرجی زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل میکند میگوید : ببینید صعه صدر
را ، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضی با اینهمه عظمت روحی و این مقام
شامخ سیادت و علمی [ یک کافر را چنین مدح میکند ] بعد میگوید " همه
اینها ریشهاش از دربار خلفا بود که اینها مردمانی واسع الصدر بودند " .
این به دربار خلفا مربوط نیست سید رضی شاگرد علی بن ابی طالب است که
نهج البلاغه را جمع کرده او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن
ابی طالب آشناتر است که میگوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم
است اینها عواملی بود که این شور و نشاط علمی را به وجود آورد و قهرا
این زمینه را برای امام صادق فراهم کرد .
پس در واقع بحث ما این شد که برای امام صادق اگر چه زمینه برای
زعامت فراهم نشد و اگر فراهم میشد مسلم آن زمینه از همه زمینه ها بهتر
بود ، ولی یک زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به
طوری که تحقیقا میتوان گفت حرکتهای علمی دنیای اسلام اعم از شیعه و سنی
مربوط به امام صادق است حوزههای شیعه که خیلی واضح است ، حوزههای سنی
هم مولود امام صادق است ، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزههای سنی "
جامع ازهر " است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع از هر را هم
شیعیان فاطمی تشکیل دادند ، و تمام حوزههای دیگر اهل تسنن منشعب از جامع
از هر است ، و همه اینها مولود همین استفادهای است که امام صادق از وضع
زمان خودش کرده است این مطلب لااقل به صورت یک مسئله مطرح است که
آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و
در راه مبارزه با ظلم
صفحه163
کشته شود ؟ یا اینکه از این زمینه عالی استفاده کند ؟ اسلام که تنها
مبارزه با ظلم نیست ، اسلام چیزهای دیگر هم هست بنابراین من این مطلب
را فقط به عنوان یک زمینه و یک تفاوت عصر امام صادق با عصرهای دیگر
عرض کردم که اگر امام صادق از این زمینه استفاده نمیکرد جای این سؤال
بود که اگر ائمه حکومت و خلافت میخواستند مگر جز برای این میخواستند که
اسلام را نشر دهند ؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان
را به کشتن دادند ؟ جوابش این است که در وقتی که زمینه ، مساعد بود
چنین نبود که زمینه مساعد را از دست بدهند برای حضرت رضا هم یک
فرصت مناسب همین بود که در مجلس مأمون راه یافت و از آن مجلس صدای
خودش را بلند کرد شاید حضرت رضا دو سال بیشتر نزد مأمون نبود ، ولی
آنچه که از حضرت رضا از همان دوره بودنش با مأمون نقل شده از بقیه مدت
عمر حضرت نقل نشده است .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
صفحه164
پرسش و پاسخ
سؤال : آیا جابربن حیان علم خود را از امام صادق آموخته است ؟
جواب : عرض کردم که قسمتی از این مطلب از مجهولات تاریخ است و هنوز
تاریخ نتوانسته آن را صد در صد روشن کند آن مقدار که هست همین است که
این درسها را از امام صادق آموخت البته هستند افرادی که به او اعتماد
ندارند و میگویند جابربن حیان دورهاش اندکی متأخرتر از امام صادق است .
آنها هم که میگویند متأخرتر است میگویند او شاگرد بعضی شاگردان امام
صادق بوده است ولی به هر حال آنهایی که نوشتهاند و به همین مسئله
اعتماد دارند به همین عنوان نوشتهاند که او این درسها را از امام صادق
فرا گرفت و عمده این است که این علوم قبل از او سابقه نداشته است ،
و این نشان میدهد که حضرت شاگردان مختلفی در قسمتهای مختلف داشته اند .
همه افراد [ یک ظرفیت روحی و فکری ندارند ] چنانکه حضرت امیر به کمیل
بن زیاد میفرمود: « ان ههنا لعلما جما لو »
صفحه165
« اصبت له حملة »
علم فراوانی دارم ، افسوس که آدم مستعدش را پیدا
نمیکنم و بعد فرمود : پیدا میکنم ، یکی مستعد و باهوش است اما حقه
باز و دنیا طلب ، میخواهد دین را وسیله مادی قرار دهد ، و یکی مقدس و
متدین است ولی احمق است و استعداد علمی ندارد یک آدمی که هم استعداد
علمی داشته باشد و هم استعداد اخلاقی پیدا نکردم .
صفحه166
صفحه167
فصل5 : موجبات شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
توضیحات
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، والصلوش والسلام علی
عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد (
ص ) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین ، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم .
« انتم الصراط الاقوم و السبیل الاعظم و شهداء دار الفناء و شفعاء دار
البقاء
همه ائمهء اطهار علیهم السلام به استثنای وجود مقدس حضرت حجت عجل
الله تعالی فرجه که در قید حیات هستند ، شهید از دنیا رفتهاند ، هیچکدام
از آنها با مرگ طبیعی و با اجل طبیعی و یا با یک بیماری عادی از دنیا
نرفتهاند ، و این یکی از مفاخر بزرگ آنهاست اولا خودشان همیشه آرزوی
شهادت در راه خدا را داشتند که ما مضمون آن را در دعاهایی که آنها به ما
تعلیم
صفحه168
دادهاند و خودشان میخواندهاند میبینیم علی علیه السلام میفرمود : من
تنفر دارم از اینکه در بستر بمیرم ، هزار ضربت شمشیر بر من وارد بشود
بهتر است از این که آرام در بستر بمیرم و ما هم در دعاها و زیاراتی که
آنها را زیارت میکنیم یکی از فضائل آنان را که یادآوری میکنیم همین است
که آنها از زمره شهداء هستند و شهید از دنیا رفتهاند جملهای که در آغاز
سخنم خواندم از زیارت جامعه کبیره است که میخوانیم : « انتم الصراط
الاقوم و السبیل الاعظم و شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء
» شما
راست ترین راهها و بزرگترین شاهراهها هستید شما شهیدان این جهان و
شفیعان آن جهانید .
در اصطلاح ، " شهید " لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما
معمولا ایشان را به عنوان لقب " شهید " میخوانیم : " الحسین الشهید "
. همان طور که لقب امام صادق را میگوئیم : جعفر الصادق و لقب امام موسی
بن جعفر را میگوئیم : موسی الکاظم ، لقب سید الشهداء ، " الحسین الشهید
" است ولی این بدان معنی نیست که در میان ائمه ما تنها امام حسین
است که شهید است همانطور که مثلا اگر موسی بن جعفر را میگوئیم : "
الکاظم " معنایش این نیست که سایر ائمه کاظم نبودهاند ،
یا اگر
به امام رضا میگوییم : " الرضا " معنایش این نیست که دیگران مصداق "
الرضا " نیستند ، و یا اگر به امام صادق میگوییم : " الصادق " معنایش
این نیست که دیگران العیاذ بالله صادق نیستند ، همچنین اگر ما به حضر ت
سیدالشهداء علیه السلام میگوئیم : " الشهید " معنایش این نیست که ائمه
دیگر ما شهید نشدهاند .