ازدواج
نکته ی بعد این است که مرد باید دست از راحت طلبی و فرار از تشکیل خانواده بکشد. بله! به عهده گرفتن مسوولیت خانواده، امر دشواری است. هم تأمین نیازهای مالی خانواده و هم مدیریّت خانواده و برخورد با مشکلاتی که ممکن است ظهورکند، کار سختی است و فرد اگر مجرّد باشد راحت تر است. ولی وظیفه ی شرعی و عقلی مرد است که تن به این دشواری بدهد و دست از راحت طلبی بکشد. چون یکی از فوائد تشکیل خانواده این است که راهی پاک و اخلاقی برای برطرف کردن نیازهای جنسی برای زن و مرد فراهم میکند و سبب می شود زن و مرد طهارت روح و بدن و دیانت خود را حفظ کنند. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم فرمودند: مَن تَزَوجًّ فَقَد اَحرَضَ نِصفَ دینِهِ 1: کسی که ازدواج میکند، نیمی از دین خود را در امن و امان قرار می دهد و از معرض خطر حفظ میکند. پس مردها نباید از تن دادن به مسئوولیّت تشکیل خانواده فرار کنند. باید از راحت طلبی و مسئوولیّت گریزی پرهیز کنند و از این طریق، خود را از فشاری که برای حفظ تقوا بر خویش وارد میکنند رها سازند. چون این فشار، اذیّتشان میکند و به جسم و اعصاب و روان آنها آسیب وارد می آورد. اسلام ازدواج را گذاشته است تا اشخاص بدون فشار وارد آوردن به خود، پاک زندگی کنند.
توصیه ی اسلام این است که مردها به عنوان یک وظیفه ی دینی تشکیل خانواده دهند. مردی که امکان ازدواج دارد و ازدواج نمیکند، روی زمین که راه می رود، زمین او را نفرین میکند و در گناه تمام زنان مجردی که به انحراف اخلاقی کشیده می شوند و اگر این مرد با هر یک از آنها ازدواج میکرد، آن زن منحرف نمی شد، سهیم است.
چند تذکّر مهم
در پایان مبحث حجاب، بیان چند نکته ضروری به نظر می رسد.
. وقار و متانت، سنگینی و وزانت، و حجب و حیا، صفات ارزشمندی اند که جنسیّت نمی شناسند و برای زن و مرد، به یکسان لازم است. چنان که جلف بودن و سبکی و بی حیایی و هرزگی، برای هر دو مذموم است. پس مرد هم باید متانت، وقار و حیا داشته باشد.
2. مردها هم اخلاقاً مجاز نیستند بگونه ای خودآرایی کنند و لباس بپوشند و رفتار نمایند که توجّه زنان را به بدن و جنسیّت خود جلب کنند. البتّه با توجّه به اینکه نوع و آستانه ی تحریک پذیری در مرد و زن متفاوت است؛ حدّ پوشیدگی مرد و زن با یکدیگر متفاوت است.
در جامعه ی اسلامی، مرد و زن باید با شخصیّتشان در جامعه ظاهر شوند؟ نه جنسیتشان.
3. در آفرینش، مرد مظهر صلابت و قدرت و زن مظهر عطوفت و لطافت است. آرایش و زیور، مرد را از صلابت می اندازد و ارزش او را در نظر زن هم میکاهد. بنابراین مرد برای حفظ هویّت و ارزش خود، باید از روی آوردن به خودآرایی بپرهیزد.
4. حرمت نگاه به نامحرم منحصر به مردان نیست. زن هم باید به مرد نامحرم نگاه نورزد. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:
قُل لِلمومِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ
: به زنان مومن بگو چشمان خود را فر و پو شند.
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم فرمودند:
اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی امراة ذاتِ بَعلِ مَلات عَینَها مِن غَیرِ زَوجِها
2: خشم خداوند بر زن شوهرداریً که به مردی جز همسرش نگاه بدوزد، شدید شد.
فصل ششم : پاسخ به پرسش هایی در زمینه ی احکام و حقوق زن در اسلام
اشاره
تحت تأئیر فرهنگ غربی، در جامعه ی کنونی ما سوال های زیادی راجع به شخصیّت، حقوق و جایگاه زن مطرح می باشد. لذا دانستن بحث های علمی و دینی در این زمینه برای همگان لازم و مفید است؛ تا هم ذهن خودشان به شبهات آلوده نشود و هم افراد مذهبی بتوانند با منطق و استدلال، در محیط های علمی و در سطح جامعه، پاسخگوی این گونه سوالات باشند و در جهت رفع شبهات گام بردارند.
پیش از پرداختن به پاسخگویی به شبهات و سوالات مزبور، ذکر نکاتی را لازم می دانیم.
ذائقه ی روح و مقدّرات و مقرّرات الهی
برای درک شیرینی و حلاوت مقدّرات و مقرّرات الهی باید طبع و سلیقه مان با آنچه خدای متعال رقم زده و مقدّر و مقرّر نموده است منطبق شود. خیلی از تلخکامی هایی که در زندگی داریم به این علّت است که ذائقه ی روح ما از تعادل فطری خود منحرف شده است. اگر ذائقه ی روح سالم باشد، می فهمد آنچه خداوند مقدّر می فرماید شیرین ترین چیز ممکن است. منتها ذائقه وقتی بیمار و از تعادل طبیعی منحرف می شود، چیزهای شیرین را تلخ احساس میکند. مثل مریض هایی که شیرین ترین چیز را هم که می خورند، در کامشان تلخ است. ما نیز اگر تلخی هایی در زندگی احساس میکنیم عمدتاً به این علّت است که ذائقه ی روحمان منحرف شده است و از تعادل فطری و طبیعی بیرون رفته است.
اگر سیگاری را به فرد سالمی که معتاد به دود و مواد دُخانی نیست بدهند، از کشیدنش رنج می برد و به سرفه می افتد و از دود سیگار، نفس و قلبش می گیرد و کلافه می شود و نمی تواند آن را تحمل کند. امّا وقتی این فرد سالم، به سیگار معتاد می شود، اگر دود وارد ریه اش نشود کلافه می شود. طبع این شخص به هم ریخته و از تعادل طبیعی خارج شده است و دود به او لذت می بخشد و تنفّس هوای آزاد و لطیف برای او رنج آور خواهد بود. انسان از نظر خلقیّات و روحیّات این گونه است. وقتی از فطریّات خود جدا می شود و به بیماری محبّت دنیا معتاد شده، به سمت تضادّ با فطرت کشیده می شود، ذائقه ی روحش تغییر میکند. آن وقت چیزهایی که خدا مقدّر و مقرّر کرده است، به ذائقه اش شیرین نیست. امّا اگر به فطرت الهی خود بازگردد و سلامت خود را دوباره به دست آورد و مانند معتادی که ترک اعتیاد میکند، از اعتیادهای اخلاقی و روحی خلاصی یابد، خواهد دید که تمام مقدرات و مقرّرات الهی شیرین ترین چیزهای قابل تصوّرند.
مطالبی را که ذیلاً بیان می شود، اگر به کاممان شیرین نیست، دست کم ذهنمان را متقاعد کنیم، تا ان شاءاللّه با بازیافتن تعادل و سلامت فطریمان، به تدریج کام جانمان نیز با آن همسو شود و شیرینی آن را درک کنیم.
چرایی احکام الهی
اصل اینکه ما باور داریم که به دین نیازمندیم و لذا به دنبال دین آمده ایم، حتی از اعتقاد به این است که اندیشه ی ما به این نتیجه رسیده
است که عقل بشر به همه چیز راه ندارد. چون اگر عقل همه چیز را می توانست کشف کند، نیازی به دین نداشتیم.
در عرصه ی پزشکی خداوند پیامبر نفرستاد؛ چون امور پزشکی را بشر با عقل و تجربیّات عملی خود می توانست کشف کند. امّا در حوزه ی دین پیامبر فرستاد، چون همه ی چیزهایی را که در حوزه ی دین است، عقل بشر نمی تواند کشف کند. این سخن که من باید دلیل همه ی چیزهایی که در دین آمده است را بفهمم؛ به این معنی است که نیازی به دین نداریم. چون اگر می شد دلیل و چرایی همه ی چیزهای گفته شده در دین را با عقل بشری فهمید، خداوند می فرمود: خودتان کشف کنید و پیامبر نمی فرستاد، همان طور که در علم پزشکی پیامبر نفرستاد و گذارد خود بشر مسائل پزشکی را کشف کند. همین که نیاز به دین را باور داریم، یعنی باور داریم حرف هایی در دین وجود دارد که عقل ما نمی تواند چرایی آن را بفهمد. چرا نماز صبح را دو رکعت و نماز ظهر را چهار رکعت باید خواند؟ چرا ماه رمضان باید روزه گرفت و ماه شوّال نباید روزه گرفت؟ چرا مراسم حج باید در ماه ذی حجه برگزار شود و در ماه رجب انجام نمی شود؟ عقل به چرایی بسیاری از احکام راه ندارد.
این گونه نیست که همه ی آنچه در دین آمده است، در دسترس اندیشه ی بشر باشد. بُرد عقل بشر محدود است. عقل در حیطه ی بُرد خود، کارایی بسیار ارزشمندی دارد، امّا نمی تواند فراتر از آن را درک کند و اینجاست که نیازمند می شویم پیغمبر بیاید.
افرادی می گویند تا علّت فلان حکم را ندانیم، به آن عمل نمیکنیم. به این افراد می گوییم اگر شما می توانستید چرایی اش را بفهمید اصلاً حکم نازل نمی شد که بخواهید عمل کنید یا نکنید. همین که حکم الهی آمده است یعنی این حکم، چیزی است که عقل بشر به آن نمی رسد.
پس موکول کردن عمل به هر یک از احکام، به اینکه فلسفه ی این حکم را بدانیم، با اعتقاد به نیاز بشر به انبیای الهی، تضادّ و تعارض دارد. باید دندان این طمع را که همه ی چرایی احکام دانسته شود، کند. عقل حدّاکثر به گوشه هایی از حکمت های برخی از احکام می تواند پی ببرد. توقّع درک تمامی حکمت ها و علل کلیّه ی احکامی که براساس علم بی نهایت الهی وضع شده است، با عقلی که به فرموده ی قرآن کریم، از آن علم بیکران، جز اندکی نصیبش نشده است،
توقّعی نابجاست.
عقل چیز ارزشمندی است لکن کاربرد محدودی دارد؛ کامپیوترهای مختلف با توانمندی های مختلفی وجود دارند. یک کامپیوتر معیّن توانمندی تعریف شده ای دارد و نرم افزارهای خاصّی را می تواند اجرا کند و قدرت اجرای نرم افزارهایی را که نیازمند به ظرفیّت بالاتری است ندارد؛ ولی به این معنی نیست که این کامپیوتر به درد نمی خورد و باید آن را کنار گذاشت. بلکه در حیطه ی کارایی خود بسیار دقیق و ارزشمند است؛ امّا فراتر از آن حیطه، هیچ کارایی ندارد. عقل ما هم مثل کامپیوتر دامنه ی کارایی خاصّی دارد. در این دامنه بسیار هم ارزشمند است و دین نیز از آن بسیار تجلیل کرده و به آن بها داده است. امّا فراتر از آن را نمی تواند بفهمد. خود عقل این محدودیّت توانایی خود را درک میکند و تشخیص می دهد و لذا به دین رو می آورد.
نکته ی دیگری که لازم است به آن اشاره شود، این است که اگر عمل به احکام بعد از فهمیدن چرایی و فلسفه ی احکام و برای نیل به خاصیّت آن باشد، عمل، عمل عبادی نیست. عبودیّت و تعبّد جایی ظاهر می شود که فرد چرایی را نمی فهمد و صِرفاً چون خدا امر نموده است فرمان می برد. فرمان بردن از دین به شرط فهمیدن چرایی، یک نوع فرعونیّت و ادّعای خدایی کردن است.
عقل ما می گوید تبعیّت از داناتر و متخصّص، امری واجب است. بیمار که می شویم نزد پزشک می رویم. چرایی تجویزهای او را، که فلان دارو را قبل از غذا و آن یکی را بعد از غذا و هر یک را چه مقدار بخور، هم نمی دانیم؛ امّا چون به تخصّص او اعتماد داریم، هر چه گفت اطاعت میکنیم. خدای متعال دست کم به اندازه ی یک پزشک که در کار خود خبره است و از ما بیشتر می داند. چطور به پزشک نمی گوییم تا چرایی تجویزهای تو را نفهمیم به نسخه ات عمل نمیکنیم؛ امّا به خدا که می رسیم می گوییم تا دلیل احکام تو را نفهمیم، به آنها تن نمی دهیم. این نکته در حوزه ی احکام زن و مرد نیز قابل طرح است.