گفتار سوم: غیبت
بیا که از آتش هجران تو کباب شدم
چو شمع سوختم و قطره قطره آب شدم
به یاد نرگس چشم تو ای گل نرجس
ز هوش رفتم و افتادم و خراب شدم
سوار عشق تو شد کیمیای زندگیام
که خاک بودم و زین عشق زرناب شدم
***
بدون عشق تو من زندگی نمیخواهم
که پیر عشق تو از دوره شباب شدم
میرزای قمیرحمه الله به نجف آمد، منزل علامه بحرالعلوم رحمه الله رفت، به علّامه فرمود: از عنایات الهی برای من سخنی بگو، علّامه فرمود: شب چهارشنبه ای بود مسجد کوفه بودم،دلم هوای مسجد سهله کرد گفتم سری به آنجا بزنم، وارد مسجد سهله شدم، زمین و آسمان را نور گرفته بود و صدای مناجات دلربایی میآمد، ناگهان صدایم زدند: سیّد مهدی بیا جلو. (انشاءاللَّه یک سحر ما را هم صدا بزنند و بخواهند).
گاه گاهی یک نگاهی هم به ما کن
با نگاهت عاشق خود را صدا کن
قدری جلو رفتم، دفعه دوم فرمودند: جلوتر بیا، دوباره قدری جلو رفتم دفعه سوم فرمود: ادب در اطاعت است جلوتر بیا، وقتی جلو رفتم دیدم حضرت بقیة اللَّهعلیه السلام رو به قبله نشسته و با خدا در حال مناجات است، این قدر جلو رفتم که دستم به دست مهدیعلیه السلام رسید، آقا سر من را به سینه چسبانید.
گفتم چشمم گفت به راهش میدار
گفتم جگرم گفت پرآهش میدار
گفتم که دلم گفت چه چیزی است در آن
گفتم غم تو گفت نگاهش میدار
«واحفظوا السنتکم»؛عرض شد در خطبهای که نبیّ بزرگوار صلی الله علیه وآله درباره فضایل ماه مبارک رمضان بیان فرمودهاند: در یک فراز کوتاهش میفرمایند: زبانهایتان را حفظ کنید.
گفته شد شش آیه در قرآن شریف هست که آقایان فقهای عظام، حرمت غیبت را از این آیات استفاده فرمودهاند، دو آیه مورد عنایت قرار گرفت و امّا آیه سوم چنین بیان میفرماید
: «یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلَا نِسَآءٌ مِن نِسَآءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ»؛
ای اهل ایمان بعضی از شما قوم دیگر را مسخره نکنند، چه بسا مسخره شدگان بهتر باشند از مسخره کنندگان، و زنهای شما برخی از زنهای دیگر را مسخره نکنند، چه بسا مسخره شدگان از مسخره کنندگان بهتر باشند بهتر باشند از مسخره کنندگان.
بعد میفرمایند،
«وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ»؛
عیب جویی نکنید از نفسهای خودتان؛ چون قرآن مؤمنین را جان واحد میداند، میگوید شما که غیبت میکنی، عیب جویی مینمایی در حقیقت داری از عضوی از اعضای خودت عیب جویی میکنی.
حدیث، طولانی است به نام «حدیث معاذ» که خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله در آن حدیث بیاناتی را به معاذ فرمودند، یک فرازش مربوط به غیبت است «الحفظة تصعد بعمل عبد و له نور بشعاع شمس»؛ مأمورین محافظ عمل، وقتی انسان عملی را انجام میدهد عمل رابه طرف آسمان بالا میبرند «و له نورٌ»؛ برای آن عمل صالح مؤمن نوری است مانند نور خورشید «حتی اذا بلغ السماء الدنیا»؛ تا اینکه آن عمل را به آسمان دنیا میرسانند «و الحفظة تستکثر عمله و تُزکّیه»؛ مأمورین محافظ عمل، که ملائکه هستند عمل صالح را به طرف آسمان میبرند، این عمل را زیاد میپندارند و آن را عمل پاکیزهای میدانند
«فأذا انتهی الی الباب»
؛ همین که به در آسمان دنیا میرسند
«قال الملک بالباب»؛
یک ملکی از ملائکه آنجا ایستاده است و میگوید
«اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه»؛
این عمل صالح را تو صورت صاحبش بزنید
«انا صاحب الغیبة»؛
من صاحب غیبت هستم
«امرنی ربی ان لا یدع عمل من یغتاب الناس یتجاوزنی الی ربی»
؛
خدا به من امر کرده اینجا باشم و اجازه ندهم عمل صالح انسان غیبت کننده به سوی خدا بالا برود، عمل را بر میگردانم و به صورت صاحبش میزنم.
بزرگان ما نسبت به این گناه خیلی حساس بودند. در حالات مرحوم آیت اللَّه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی رحمه الله که استاد بزرگوار امام - اعلی اللَّه مقامهما - بودند مینویسند که روزی در محضر ایشان فردی غیبت کرد، ایشان مایل نبود که غیبتی را بشنود امّا کسی غیبت کرد و ایشان هم شنید، با عصبانیت بلند شدند و فرمودن: د چهل روز مرا به زحمت انداختی؛ یعنی چهل روز باید ریاضت شرعیه بکشم تا اثر سوء یک غیبتی را که دلم نمیخواست بشنوم و تو غیبت کردی و من شنیدم، از آیینه جان من شسته بشود، غیبتی که دلش نمیخواست بشنود، دیگری گفت و او هم شنید. چون روایات شریف میگوید:
«شریکان فی الاثم»؛
غیبت کننده و شنونده در گناه و معصیت، هر دو شریکند. پس مراقب باشیم نه غیبت بکنیم نه غیبت بشنویم.
ملاّ مهدی نراقی رحمه الله در جلد دوم جامع السعادت حدیثی را نقل فرمودهاند که: نبی بزرگوار صلی الله علیه وآله میفرمایند:
«من حَسُنت صلاتُهُ و کثرت عیاله و قلّ ماله و لم یغتب بالمسلمین کان معی فی الجنة کهاتَین»؛
کسی که نمازش نیکو باشد و اهل و خانوادهاش زیاد باشند و مال دنیا هم کم داشته باشد و غیبت مسلمین را نکند، با من است در بهشت مانند این دو انگشت، یعنی محل سکونت او کنار منزل من در بهشت است
«و ما اقبح بالرجل المسلم ان یغفل عیوب نفسه و یتجسس عیوب اخوانه»
؛
میفرمایند: چقدر برای مرد مسلمان زشت است که از عیوبات نفس خودش غافل است و عیوبات برادران دینیاش را تجسس میکند.
«فما باله یبصر القدْی فی عین اخیه و لایبصر الجزع فی عین نفسه»؛(
میفرمایند: چه شده است که خاری که در چشم برادر دینیاش هست میبیند امّا شاخهای که در چشم خودش نشسته، است نمیبیند؛ منظور این حدیث این است که عیوبات بزرگ خودش را نمیبیند، امّا عیوبات کوچک مردم را میبیند.
نبیّ بزرگوار و اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام از هر فرصتی برای تربیت و موعظه مردم استفاده میکردند،لذا همین که گروهی، جمع میشدند برای مردم حدیث میخواندند.
در اخلاق شبر وارد شده است که روزی امیرالمؤمنینعلیه السلام عدّهای را دیدند،که دور همدیگر در حمام جمع هستند، حضرت فرمودند: «نعم البیت الحمام»؛ چه خانه خوبی است حمام.آنها گفتند: یا امیرالمؤمنین حمام چه خوبی دارد؟ فرمودند: داغی اش انسان را به یاد گرمای آتش جهنم میاندازد و این چرک هایی که از بدن ریخته میشود، انسان را به یاد توبه میاندازد؛ یعنی گرمای حمام را ببین، به یاد گرمای آتش جهنم بیفت و توبه کن، همین گونه که این چرک ها از جسمت میریزد، چرک های روحت هم ریخته شود و پرونده ات شسته شود.
روزی پیامبر بزرگوار اسلامصلی الله علیه وآله خطبه میخواندند:
«فذکر الربا»؛
حضرت یادی از ربا کردند
«و عظّم شأنه فقال»؛
حضرت شأن گناه ربا را، بزرگ دانستند و فرمودند:
«انّ الدرهم یصیبه الرجل من الربا اعظم من ستة وثلاثین زنیة و انّ اربی الربا عِرْضُ رجل مسلم»؛
یک درهم پول که از ربا نصیب مردی بشود، گناهش سنگینتر از سی و شش مباشرت نامشروع با نامحرم (یک درهمش) است، بعد به صورت موکّد فرمودند، بالاترین ربا ها ریختن آبروی مسلمان است؛ یعنی یک غیبت که باعث ریخته شدن آبروی مسلمانی شود، گناهش سنگینتر از سی و شش مباشرت با نامحرم است.
در حالات شیخ جعفر کاشف الغطاء
که از علمای بزرگ شیعه است و در کتب رجالی از ایشان به شیخ کبیر تعبیر میکنند، چنین مینویسند: چهل سال مرتکب عمل مکروه نشد، چه برسد به حرام، تمام اعمالی که انجام میداد یا واجب بود یا مستحب بود و یا مباح، فرزند ایشان نقل کرد: که در نیم شبی از صدای گریه و ناله پدرم بیدار شدم در حجره آمدم و دیدم پدرم نشسته و با دست به سر و صورتش میزند و گریه میکند، گفتم: آقا جان چرا گریه میکنی؟ فرمودند: دیشب مرتکب گناه بزرگی شدم، گفتم: آقا جان! شما حتی عمل مکروه انجام نمیدهید، چطور میفرمایید مرتکب گناه بزرگی شدهاید؟ فرمودند: دیشب نشسته بودم و در مورد حکمی از حکم های آقایان فقها تتبّع میکردم؛ چون آقایان فقها - حفظ هم اللَّه - وقتی حکمی میکنند، باید مبنای شان یکی از ادّله اربعه باشد، چند تا کتاب حدیث جلویم بود، این کتابها را بررسی کردم تا ببینم مستند و دلیل این دستورات آقایان فقها چه بوده است، هر چه تتبع کردم در آن کتب حدیث روایتی پیدا نکردم، یک لحظه غفلت مرا گرفت، جملهای بیجا گفتم، گفتم: خدا رحمت کند فقهای شیعه را، اینها هم که حکم بدون دلیل بیان نمودهاند، یعنی دلیل نداشتند و حکم کردند، خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم به حرم سیّد المظلومین، امیرالمؤمنین اسد اللَّه الغالب، علی بن ابیطالب سلام اللَّه علیه وارد شدم، آقایان فقهای شیعه همگی جمع بودند، منبری نصب است محقق اوّل، صاحب شرایع روی منبر نشسته و دارد درس میدهد، و آقایان فقها در حرم دور همدیگر جمع هستند وارد شدم و سلام کردم، امّا جوابی با ترش رویی شنیدم، ناراحت شدم که چرا به من کم اعتنایی شده است، به محقق، صاحب شرایع گفتم: من شیخ جعفر کاشف الغطایم، مگر آقایان فقها ما را از فقهای شیعه نمیدانند که به ما بیاعتنایی کردند؟ محقق از روی منبر گفت: شیخ جعفر کاشف الغطاء! فقهای شیعه سالها زحمت کشیدهاند، پولهای زیادی خرج کردهاند، احادیث را مبوَّب کردهاند و هر حدیثی را در باب خودش قرار داده و نوشتهاند، تا شما فقها وقتی احتیاج پیدا میکنید برای یافتن حدیث به آن باب مراجعه کنید و حدیث را پیدا کنید، شما دیشب همه کتابهای حدیث را که بررسی نکردی، چهار تا کتاب جلویت بود آنها را برداشتی و نگاه کردی، چون دلیلی پیدا نکردی، به مقام فقهای شیعه جسارت کردی، گفتی: خدا رحمت کند فقهای شیعه را، اینها حکم بیان نمودهاند کردند، مگر فقیه اینقدر زبانش آزاد میشود که اینچنین سخن بگوید؟! این آقایی که پای منبر من نشسته، در کتب حدیثش که در میان کتابهای شما هم هست، احادیثی را نقل کرده که مستند و دلیل حکم آقایان فقهاست. پای منبر را نگاه کردم، دیدم ملا محسن فیض کاشانی - رضوان اللَّه علیه - نشسته است، از خواب بیدار شدم. اکنون خودم را تنبیه میکنم که چرا کنترل زبانم را از دست دادم و یک کلمه حرف بیجا زدم.
علّامه طباطبایی - رضوان اللَّه تعالی علیه
- جملهای رابه یکی از شاگردانشان که از علمای فاضل قم هستند فرمودند: چهل روز زبانت را از غیبت، دورغ، و گناهان دیگر حفظ کن، حرف لغو نزن، حرف بیهوده نزن، چهل شبانه روز زبانت را از معاصی حفظ کن، پس از چهل روز اگر چشمههای حکمت از قلبت به زبانت جاری نشد، طباطبایی را لعنت کن، چهل روز نگهش دار. اگر انسان بتواند، زبانش را حفظ کند، خیلی از مشکلاتش حل میشود، یکی از آثار سوء غیبت، بلعیدن حسنات است، قال رسول اللَّهصلی الله علیه وآله فرمودند:
… یوم القیامة و قد عمل الحسنات فلا یری فی سخیفته من حسناته شیئاً فیقول أین حسناتی الّتی عملتها فی دار الدنیا»
فردای قیامت مردی را میآورند که آدم خوبی بوده و حسنات داشته، در پرونده اش نگاه میکند میبیند چیزی نیست؛ نمازها نیست روزهها نیست، صدقات نیست، کارهای خیر را ننوشتهاند، میگوید: کجاست آن حسناتی که من در دار دنیا انجام دادهام؟ ماه رمضان روزه میگرفتم، اهل سحر بودم، اهل تهجد بودم! به او گفته میشود:
«بلی و لکن ذهب عملک باغتیابک الناس»؛
حسنات تو به سبب آن غیبت هایی که از مردم کردی، رفت. «و هی لهم عوض اغتیابهم»؛ حسنات تو را به آنها دادند به خاطر آن غیبت هایی که تو پشت سر برادران دینیات کردی.
پناه میبریم به خدا زیرا ما فردای قیامت به این حسنات احتیاج داریم، ولی این غیبتها حسنات ما را بلعیده و خورده و چیزی برای قیامت ما باقی نگذاشته است.
در روایت تکان دهنده دیگری که نبوی است در مکاسب محرمه شیخ انصاری رحمه الله است میفرمایند
: «من اغتاب مسلماً او مسلمة لم یقبل اللَّه صلاته و لا صیامه اربعین صباحاً»؛
اگر کسی غیبت مرد مسلمان یا زن مسلمانی را بکند، تا چهل روز نماز و روزه او را خدا قبول نمیکند، حالا که اوایل ماه رمضان است کافی است یک غیبت داشته باشیم تا بعد از عید فطر عبادات ما را قبول نکنند، نه نماز مان را و نه روزه مان را:
«الّا ان یغفر له صاحبه»
؛ مگر اینکه کسی که پشت سرش غیبت کردی بروی، و از وی معذرت خواهی کنی و او از حق خودش بگذرد.
در حدیثی از خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله وارد شده است که یکی از دوستانشان به نام سلیمان بن جابر محضر پیامبرصلی الله علیه وآله میآید تقاضای موعظه میکند،حضرت میفرماید:
«علمنی خیراً ینفعنی اللَّه به»؛
خیری به من بیاموز که خدا به وسیله آن خیر به من نفع بدهد. حضرت فرمودند:
«لاتحقرنّ من المعروف شیئاً و لو ان تصب من دلوک إناء المستسقی»؛
هیچ کار خیری را کوچک نپندار ولو اینکه از دلو خودت مقداری آب به یک انسان تشنه بدهی. کارهای خیر را کوچک نپندارید، چه بسا این کارهایی که به چشم نمیآید جلوهاش در قیامت بیشتر بشود.
حدیث عجیبی در این باب دیدم،
صاحب جواهر - اعلی اللَّه مقامه الشریف - شیخ حسن نجفی که صاحب کتاب جواهر الکلام است (از کتب معتبر شیعه است صاحب جواهر سی سال برای این جواهر الکلام زحمت کشید، ما قدر زحمات آقایان فقها را نمیدانیم، حتی مینویسند شبی که آقازاده اش به رحمت خدا رفت کاغذ و قلم گرفت آمد بالای سر جسد بچهاش و شروع کرد به نوشتن، بالای جسد پسرش هم از نوشتن دست بر نداشت. حتی در مقدمه جواهر دارد یک شب در نجف هوا خیلی گرم بود این بزرگوار دید از شدت گرما نمیتواند بنویسد، لباسهایش را درآورد، لنگ به کمرش بست، آمد و توی حوض ایستاد، کاغذ و قلم هم دستش گرفت، ایستاد توی آب و تا سحر آن شب شروع به نوشتن جواهر نمود).
در باب نفقه بهائم، از کتاب جواهر آمده است خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله میفرمایند: در شب اسراء که مرا به معراج بردند، در بهشت به یک زن آلودهای، برخورد کردم از جبرئیل سؤال کردم که این زن آلوده چطور بهشتی شده؟ فرمودند: این زن روزی از صحرایی عبور میکرد، به یک سگ تشنه که کنار چاه آب ایستاده بود، برخورد کرد که زبانش را درآورده بود و از گرما لَه لَه میزد، زن دنبال دلوی گشت تا آبی برای این سگ از چاه بکشد، موفق نشد، لباسهایش را از تنش درآورد و به همدیگر بست،به صورت طناب درآورد، لباس را توی چاه آویزان کرد، لباسها آب را به خود جذب کردند، لباسِ تر شده را بیرون آورد، توی حلق سگ تشنه فشار داد، به خاطر این کار خدا او را موفق به توبه کرد و گناهان او را آمرزید و اهل بهشت شد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله:
«لاتحْقِرَنّ من المعروف شیئاً»
بعد میفرماید:
«وَان تَلَقّی اخاک ببُشر حسن»؛
با برادر دینیات با صورت باز، چهره خوب و بشاش برخورد کن
؛ «واذا اَدبر فلاتغتابه»
؛
هنگامی که برادر دینیات با تو خداحافظی کرد و رفت، پشت سرش غیبت نکن. جلو روی مردم با همه خوب هستی، پشت سرشان عیب جو نباش و غیبت نکن. آبرو را خدا دوست دارد، حضرت حق برای عِرض خیلی ارزش قائل است.
اگر زبان از معاصی حفظ بشود، انسان تأثیر نَفس پیدا میکند، مرحوم آیت اللَّه شهید دستغیب - اعلی اللَّه مقامه الشریف - میفرمایند: یکی از بزرگان حاجاتی داشت ولی برآورده نمیشد تا اینکه شبی در عالم رویا به ایشان گفتند: تو با زبانی ما را میخوانی که گاهی غیبت میکنی، و علت اینکه ما دعای تو را مستجاب نکردیم، این معناست.
اگر زبانها از گناهان حفظ شود، «زیر هر یاربّ تو لبیک ماست» وقتی تو بگویی یاربّ، حضرت حق میگوید: «لبیک لبیک»؛ بله بله «عبدی ما حاجتک»؛
بنده ما حاجاتت چیست، میخواهم به تو بدهم؟
زبان را حفظ کنید تا آثارش را ببینید. در شهرستان یزد منبر میرفتم پیر مردمی از پیرمردهای یزدی که مخلص و مرد با صفایی بود، میگفت: راهیِ کربلای امام حسینعلیه السلام شده بودم یک پیرمردی هم پای پیاده میآمد، دلم سوخت او را سوار بر مرکب کردم، گاهی او سواره، و من پیاده و گاهی او پیاده و من سواره تا این که، به کربلا رسیدیم از دور عرض ادب میکرد و به حرم امام حسینعلیه السلام نمیآمد یک روز به او گفتم: شما چرا وارد حرم مطهر نمیشوید؟ گفت: من دلم طاقت نمیآورد داخل حرم بیایم لذا از دور عرض ادب میکنم، یک روز اصرار کردم، گفت: باشد چون تو اصرار میکنی فردا میآیم و وارد حرم میشوم، فردا صبح با هم کنار نهر فرات رفتیم، (مستحب است انسان وقتی کربلا میرود، در آب فرات غسل کند البته سخت است که انسان در آبی که به بچههای حسینعلیه السلام ندادند، غسل کند. صاحب دلی میفرمود، رفتم داخل گودال قتلگاه امام حسینعلیه السلام شدم میفرمود: صورتم را گذاشتم روی خاک قتلگاه امام حسینعلیه السلام یک مرتبه دیدم هنوز فریاد العطش بچههای حسینعلیه السلام به گوش میرسد. مشکل است انسان غسل کند در آبی که به بچههای حسینعلیه السلام ندادند). در آب فرات غسل کرد و یک پیراهن سفید تنش کرد، پای برهنه مؤدب وارد صحن و سرای حسینی شد همین که رسید روبروی ضریح منّور نگاهی به قبر مطهر امام حسینعلیه السلام کرد یک جمله گفت، و افتاد زمین و مُرد، جملهاش این بود:
چو برسی به کوی دلبر
بسپار جان و بگذر
افتاد زمین، من فکر کردم که بیهوش شده، آب آوردم و شانههایش را مالیدم، رفقا را صدا زدم، طبیب برایش آوردیم، دیدیم نه تمام کرده است.