گفتار چهارم: غیبت
داغ دل من که دیدنی نیست
سوز جگرم شنیدنی نیست
دانم که زدامن بلندت
دست طلبم رسیدنی نیست
مرغ دل من به بام کویت
بنشسته دگر پریدنی نیست
آمد بخَرد غم تو را عقل
عشق گفت برو خریدنی نیست
آن صورت دلربای زیبا
با دیده من که دیدنی نیست
سوگند به عشق به عشق سوگند
مِهرت زدلم بریدنی نیست
علّامه حلّی فرمودند
شب جمعهای بود به طرف کربلای حسینعلیه السلام میرفتم، بین راه به جوانی برخورد کردم، معضلات علمی مرا یکی یکی برایم باز کرد، آخرین سؤالم این بود: ای جوان عرب! آیا در زمان غیبت کبری میشود در محضر حضرت بقیة اللَّهعلیه السلام رسید؟ در این لحظه عصایم از دستم روی زمین افتاد، خم شد عصا را برداشت توی دستم گذاشت، فرمود: چطور میشود خدمت مهدیعلیه السلام نرسید در حالی که مهدی عصای تو رابه دستت میگذارد؟ ناگهان صیحه زدم و خودم را از بالای مرکب روی زمین انداختم که خاک پای مولا را ببوسم، وقتی به حال آمدم دیگر آقایم را ندیدم.
هزار مرتبه شستم دهان به عطر گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بیادبی است
«و احفظوا السنتکم» بحث درباره گناهان زبان است، یکی از گناهان زبان گناه شایعی به نام غیبت است.
سه آیه مورد بحث قرار گرفته است؛
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفاحِشَة فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالْأَخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
همان کسانی که دوست دارند زشتیها و منکرات نسبت به اهل ایمان شایع شود، برای آنها در دنیا و آخرت عذاب دردناک هست و خدا میداند و شما نمیدانید.
در تفسیر «نفحات الرحمن» حدیث شریفی را در ذیل آیه شریفه آورده است
: «قال النبیصلی الله علیه وآله انی لأعرف قوماً یضربون صدروهم ضرباً یسمعه اهل النار وهم الهمّازون اللّمّازون الذین یلتمسون عورات المسلمین ویهتکون ستورهم ویشیعون فیهم من الفواحش ما لیس فیهم»
؛
نبیّ بزرگوار صلی الله علیه وآله میفرمایند: من قومی را میشناسم که ضربات سهمگینی به سینههای آنها زده میشود که صدای آن ضربات را اهل آتش میشنوند و اینها حمّازون و لمّازونند؛ کسانی که به مردم طعنه میزنند، کسانی که غیبت مردم را میکنند، کسانی که دنبال عیوبات مردم میروند، کسانی که پردههای مردم را میدرند و کسانی که آنچه از زشتیها که در مؤمنین نیست به آنها نسبت میدهند.
مرحوم آیت اللَّه ملاحسین قلی همدانی - اعلی اللَّه مقامه
- در نامهای به یکی از شاگردانشان چنین مینویسند: ای عزیز چون این کریمِ رحیم، زبان تو را مخزن کوه نور؛ یعنی ذکر اسم شریف قرار داده است بیحیایی است، مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیت و غیر اینها از معاصی نمایی. مخزن سلطان؛ یعنی زبان باید محلش پر از عطر و گلاب باشد، نه نجس و مملو از قاذورات و بیشک چون دقت در مراقبه نکردهای نمیدانی که از جوارح سبعه یعنی گوش، زبان، چشم، دست،پا، بطن، و فرج چه معصیت ها میکنی و چه آتشها روشن میکنی و چه فسادها در دین خودت بر پا میکنی و چه زخمهای منکره به سیف سنان زبانت به قلبت میزنی. اگر نکشته باشی قلبت را بسیار خوب است، اگر بخواهم شرح این مفاسد را بیان کنم در کتاب نمیگنجد، در یک ورق چه میتوانم بگویم؟ تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکردهای چگونه منتظری که در شرح احوال قلبت چیزی برای تو بنویسم، تو که هنوز زبانت آلوده است، تو که هنوز نتوانستی حافظ زبانت باشی چه توقّعی داری در باب قلبت برای تو چیزی بنویسم؟
وظیفه ما با انسانهای غیبت کننده چیست؟ چه بکنیم؟ در محل کارمان نشستهایم، همین که وارد میشود شروع به غیبت کردن میکند، حدیث شریف میفرماید وظیفه تان این است که جلوی غیبت را بگیرید. به این حدیث که در مکاسب شیخ انصاری - اعلی اللَّه مقامه - است، دقت کنید:
«عن ابی ذر عن النبیصلی الله علیه وآله من اُغتیب عنده اخوه المؤمن و هو یستطیع نصره فنصره، نصره اللَّه تعالی فی الدنیا و الاخرة»
در حالات مرحوم آیة اللَّه بافقی - اعلی اللَّه مقامه الشریف - که مکرّر خدمت ولی اللَّه الاعظم - ارواحنا له الفداء - رسیده بودند، مینویسند: کسی جرأت نداشت در محضر ایشان غیبت کند. با ابّهتی که امام راحل - اعلی اللَّه مقامه الشریف - داشتند کسی جرأت نمیکرد در محضر ایشان سخن کسی را بگوید. ولی متأسفانه ما این جوری نیستیم، ذهن هایمان آلوده است فکر هایمان آلوده است، منتظریم که بیایند و بنشینند و یک چیزی را بگویند.
در حدیث دیگری حضرت عیسی بن مریمعلیه السلام به اصحابشان چنین میفرمایند:
أرایتم لو ان احدکم مرّ باخیه فرأی ثوبه قد انکشف عن بعض عورته أکان کاشفاً عنها أم یردّ علیها من انکشف منها
»؛
اگر یکی از شماها عبور کند، ببیند برادر دینیاش خوابیده است و ملحفه ای که در تابستان در هوای گرم رویش کشیده است کنار رفته است و مقداری از بدن او پیدا شده چه میکند؟ آیا ملحفه را روی او میاندازد که بدن او را دیگران نبینند یا ملحفه را برمیدارد که مردم او را ببینند؟ «قالوا»؛ اصحاب حضرت جواب دادند:
«بل یردّ علی ما انکشف منها» «قال: کلاّ بل تکشفون عنها»
؛ که ما میآییم ملحفه را میاندازیم که مبادا کسی عیب برادر دینی ما را ببیند. حضرت فرمودند: نه شما میآیید ملحفه را بر میدارید. «فعرفوا انه مثل ضربه لهم»؛ اصحاب فهمیدند که حضرت دارد مثلی را برای آنها میزند «وقالوا»؛ پس گفتند
: «یا روح اللَّه وکیف ذاک»
؛ فرمودند: ای روح خدا! منظورتان از این مثل چیست؟ «قال»؛ حضرت فرمود:
«ذاک الرجل منکم یطلع علی العورة من اخیه فلایسترها»
؛
برادری از برادران دینی بر عیب برادر دینیاش واقف میشود، عوض اینکه پرده را بپوشاند آن را کنار میزند و او را رسوایش میکند.
اگر کسی با غیبت و تهمت آبروی کسی را بریزد خدا به طریق اولی آبروی او را میبرد. علامه تهرانی - اعلی اللَّه مقامه الشریف - در کتاب «مهر تابان» که ویژه نامه سالگرد رحلت علامه طباطبایی - اعلی اللَّه مقامه الشریف - است مطلبی از علامه طباطبائی رحمه الله نقل فرمودند که چنین است!: علامه طباطبائی رحمه الله میفرمودند: ما در شهرمان تبریز پیرمردی داشتیم به نام «بیدار علی» که مرد ساده و بی آلایشی بود که خدا به او یک پسر داده بود او هم اسم پسرش را بیدار علی گذاشته بود. شبی بیدار علی خانه نبود یکی از دوستان او به عنوان مهمان خانه آنها آمد. در اطاق میهمانخانه نشسته بود و همسر بیدار علی از او پذیرایی میکرد، کنار اتاق میهمانخانه بچه بیدار علی خوابیده بود، شب به درازا کشید و بیدار علی نیامد. قرار شد میهمان بماند تا بیدار علی بیاید. بسترش را انداختند و بچه هم گوشهای خوابیده بود و میهمان هم خوابید. زن بیدار علی احتیاطاً درب را از پشت قفل کرد و رفت خوابید. نیمه شب میهمان بیدار شد، دید نیاز به دفع بول دارد و محصور شده است، با خود فکر کرد که چه بکند؟ فکری به ذهنش رسید، با خود گفت، بول کردن بچهها چیز مرسومی است بچه را بلند میکنم میگذارم در بستر خودم و در بستر او بول میکنم و بعد بچه را بلند میکنم و سرجایش میگذارم، صبح هم که درب را باز کردند، میگویند بچه است دیگر، بچه بول میکند، بچه را بلند کرد گذاشت در بستر و در بستر بچه بول کرد، وقتی آمد بچه را بلند کند، دید بچه کثافت کاری کرده و همه بستر را آلوده ساخته است، صبح که در خانه را باز کرد تا برود نماز بخواند از خجالت سرش را انداخت پایین و رفت.
علامه طباطبائی رحمه الله میفرمایند که هر وقت این بنده خدا، بیدار علی را میدید مسیرش را فوراً عوض میکرد که او را نبیند چون خجالت میکشید. یک روز بر حسب اتفاق با همدیگر برخورد کردند، برگشت به او گفت: میفرمایند گدا گدا، بعد علامه طباطبائی رحمه الله توضیح میفرمایند: که در زبان ما آذری ها، گدا به انسان پست و فرومایه خطاب میشود به او گفت: گدا گدا، آن شب تغوط کردی، چرا مثل بچهها تغوط(قضای حاجت) کردی؟ آمد جلو و قضیه را برایش توضیح داد که ماجرا از این قرار است. حاصل اینکه هر کس بخواهد با غیبت، با تهمت و با دروغ آبروی مسلمانی را ببرد ولو آن مسلمان یک طفل باشد خدا به طریق اولی آبروی او را میبرد.
در حدیث شریف دیگری امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید: انسانهای عیب
جو «مثلهم کمثل الذباب»؛
مثل اینها مانند مگس است، تابستان است شما خوابیدید، هیچ نقطه عیبی در بدنتان نیست و تمام بدن صحیح و سلامت است، یک نقطه جوش کوچکی مثلاً روی قوزک پایتان وجود دارد، مگس میآید، یک پرواز اکتشافی میکند، درست مینشیند همان جا و نیشش را هم در همان نقطه فرو میکند. میفرماید: انسانهای عیب جو مثل شان مَثل مگس است، هزار حُسنْ برادر دینی تو دارد نمیبینی، شدی مگس، رفتی روی همان نقطه عیب نشستی، شروع میکنی آن عیب را بازگو کردن و آبروی مسلمانی را بردن
، «مثل المؤمن کمثل النحله»
؛
میفرمایند: مَثَل مؤمن مثل زنبور عسل است، نمینشیند، مگر جای خوب، زنبور عسل کجا مینشیند؟ روی گلها، نمیگذرد مگر بر چیز خوب، مگس نباشید، حُسنْها را هم ببینید، فقط دنبال عیوبات مؤمنین نباشید یک عیبی را پیدا کنید و آن را پخش نمایید برخوردهای صحیح سبب میشود که انسانهای آلوده توبه کنند و با خدا آشتی نمایند.
در تهران یکی از پهلوان های قدیمی به نام حاج محمد صادق پهلوان بود که به او حاج محمد صادق تهرانی میگفتند، از پهلوان های نامی تهران بود، خانهاش توی بازارچه نائب الامام بود، روزی میخواست وارد خانه شود ناگهان یک جوانی از خانهاش بیرون آمد، نگاه کرد دید جوان دزد است، آشنا نیست، یک قالیچه هم از توی خانه ایشان دزدیده، زیر بغلش زده و دارد میرود. چیزی نگفت، میتوانست داد بزند او را بگیرد،تنبیهش کند و دوتا هم توی گوشش بزند، امّا تشخیص داد که آن جوان این کاره نیست، حالا فشار اقتصادی، مشکلات زندگی، وادارش کرده که دست به خطا بزند، آهسته دنبال این جوان راه افتاد و تعقیبش کرد. جوان توی بازار تهران رفت حاج محمد صادق هم دنبالش رفت، جوان قالیچه را گذاشت در مغازه یک فرش فروشی و گفت: آقا میخواهم این را بفروشم، گفت کاغذ خرید داری؟ گفت نه، گفت: معرفی داری، ضامنی داری که تو را بشناسد، گفت نه، حاج محمد صادق خودش جلو رفت، گفت: آقا من ضامنش هستم قالی را از او بخر. او هم چون ایشان را میشناخت آن را خرید و پول قالیچه را به او داد. حاج محمد صادق دنبال این جوان آلوده راه افتاد، سر چهارسو که رسید رفت جلو و به او سلام کرد. گفت: عزیز من این قالیچه را از منزل من برداشتی من پولش را به تو هبه کردم، برو آن پول را برای خودت سرمایه قرار بده، مشغول کسبی بشو که دیگر نخواهی معصیت کنی و آلوده باشی. این برخورد صحیح، مسیر زندگی یک انسان را عوض کرد، عیب پوشی خیلی مهم است.
در حدیث دیگری دارد که حضرت عیسی بن مریمعلیه السلام با اصحابش عبور میکردند به یک سگ مرده برخورد کردند که متعفن بود و بوی مردارش همه جا را فرا گرفته بود، گفتند: یا نبی اللَّه، این سگ چه بوی تعفنی دارد. حضرت فرمودند: نگاه کنید ببینید چه دندانهای سفید قشنگی دارد، یعنی اگر عیب او را هم میبینید، حُسنش را هم ببینید، دندانهای سفید و قشنگش را هم ببینید. در روایات ما چقدر فضیلت ذکر شده برای اینکه انسان غیبت را ترک کند.
در بحار، روایت شده است
: «عن النبیصلی الله علیه وآله تَرْک الغیبة احبّ الی اللَّه عزّوجلّ من عشرة الاف رکعة تطوعاً»؛
چقدر این حدیث جالب است، پیامبر بزرگوار صلی الله علیه وآله میفرمایند: ترک کردن غیبت محبوبتر است پیش خدا از خواندن ده هزار رکعت نماز مستحبی، ده هزار رکعت نماز مستحبی خیلی است، امّا یک غیبت نکردن، یک آبرو نریختن پیش خدای تبارک و تعالی محبوبتر است از خواندن ده هزار رکعت نماز مستحبی.
حدیث شریفی داریم به نام «حدیث مناهی» حدیث معروفی است که پیامبر بزرگوار صلی الله علیه وآله از چند چیز در آن حدیث نهی فرمودهاند:
«فی مناهی النبیصلی الله علیه وآله انه نهی عن الغیبة و الاستماع الیها
حضرت از غیبت و شنیدن غیبت، نهی فرمودند نصف گناهش مال شماست که غیبت را میشنوید، اجازه ندهید در حجره تان غیبت کنند. غیبت نسبت به افرادش فرق میکند؛ مثلاً به یک عالم تهمت میزند؛ غیبت یک عالم، غیبت یک مجتهد و غیبت یک فقیه، چوبش سنگینتر است، حضرت فرمود:
«من اغتاب امرء مسلما بطل صومه و نقص وضوءه»؛
کسی که غیبت مرد مسلمانی را بکند روزه او باطل است (نه آنکه میتواند روزهاش را بخورد در واقع یعنی، آن روزه و وضو دیگر فضیلتی برای او ندارد) وضوی او ناقص است
«و جاء یوم القیامة یفوح منه رائحة أنتنَ من الجیفة یتأذی به اهل الموقف»
؛
فردای قیامت این آدم غیبت کننده را میآورند که بوی بدتر از مردار از بدنش بلند است که اهل محشر از بوی تعفن این انسان غیبت کننده در اذیت اند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند:
در شب معراج در آتش جهنم عدّهای را دیدم که گوشتهای تن خودشان را میجوند، سؤال کردم اینها چه کسانی هستند؟! جبرئیل فرمود: اینها کسانی هستند که به وسیله غیبت گوشتهای مردم را میجویدند، چون در حدیث دیگری امام صادقعلیه السلام میفرمایند: خداوند غضب میکند به آن خانههایی که در آن گوشت خورده شود، بعضی اصحاب منظور حضرت را نفهمیدند و تعجب کردند گفتند
: «یابن رسول اللَّه انا لنحب اللحم»؛ ما گوشت دوست داریم «و لاتخلو بیوتنا منه»؛
خانههای ما خالی از گوشت نیست در غذای مان استفاده میکنیم، حضرت فرمودند: خداوند غضب میکند به آن خانههایی که گوشتهای مردم به وسیله غیبت جویده بشود، بعضی خانهها که وارد میشوی همهاش گناه است، کوچک و بزرگ آن خانه شروع میکنند غیبت کردن و ببینید چقدر این گناه آلودگی دارد؟
در حدیث دیگری که شهید ثانی نقل کردهاند میفرمایند:
«الغیبة اسرع فی دین الرجل مسلم من الاکلة فی جوفه»؛
غیبت دین مسلمان را سریعتر از مرض اکله، از بین میبرد؛ مرض اکله، همان مرض خوره است قدیم بعضیها بیماری خوره میگرفتند؛ بیماری خوره وقتی پیدا میشود یک عضو بدن را شروع به خوردن میکند، یک مرتبه قسمتی از بدن را میخورد. همانطوری که خوره اعضای بدن را میخورد، غیبت دین شما را میخورد و میبلعد. خوشا به حال آن انسانهایی که مالک زبانشان هستند. قدری در گفتار مان بیشتر دقت کنیم. نگذاریم غیبت سرمایههای عمل صالح ما را به باد بدهد و فردای قیامت دست خالی وارد صحرای محشر بشویم.
در تهران پیرمرد صالحی از مردان خدا بود که تعبیر جالبی داشت همیشه وقتی صحبت از عمل خیر و عمل صالح میشد که مثلاً فلانی کار خیری کرده، صدقات خیری دارد، عمل صالحی انجام داده، تعبیرش این بود، نفتالو بزن که بید نزنه، چهار تا پارچه قالیچه قیمتی را چه میکنی؟ نفتالو میزنی که بید نزند، و حشرات آن را نابود نکنند، میفرمودند: این عمل صالح را هم نفتالو بزن که بید نزند، یک بید آن غیبت است، بید عمل را میزند، بعد فردای قیامت میبینیم که چیزی نداریم، دستمان خالی است و وزر و وبال دیگران هم روی گردن ما است و باید با دست خالی وارد آتش جهنم بشویم.
شبهای جمعه با شبهای دیگر فرق دارد، شبهای جمعه حضرت حق دنبال گناهکار ها میآید، در حدیث شریف است، همین که غروب جمعه میشود حضرت حق از عرش صدا میزند:
«هل من سائل، هل من مستغفرٍ»
؛
آیا سائلی هست، مستغفری هست، تائبی هست که ما را بخواند تا او را اجابت کنیم؟ شبهای جمعه دریاهای رحمت الهی به جوشش میآید حضرت باری تعالی دوست دارد بندگان گنهکارش در خانه او بیایند. خداوند متعال در حدیث قدسی به حضرت داوود نبّیعلیه السلام میفرماید: «انین المذنبین احبّ الیّ من تسبیح المسبحین» ناله گنهکاران پیش من محبوبتر از تسبیح تسبیح کنندگان است. وقتی بنده گنهکاری در خانه خدا میرود و گریه میکند، حضرت حقّ ملائکه را شاهد میگیرد و میگوید: ببینید این جوان گنهکار چگونه در خانه من آمده، شاهد باشید که من او را آمرزیدم و عفو کردم، خوشا به حال آن کسانی که با خدا رابطه دارند.
گفتار پنجم: گناهان چشم
گفتم شبی به مهدی بردی دلم زدستم
من منتظر بماندم شب تا سحر نشستم
گفتا چه کار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل خود را به روی تو نبستم
گفتم دلم ندارد بیتو قرار و آرام
من عقده دلم را امشب دگر گسستم
گفتا حجاب وصلم باشد هوای رفتن
گر نفس را شکستی دستت رسد به دستم
گفتم ببخش جرمم ای رحمت الهی
شرمنده تو بودم شرمنده تو هستم
گفتا هزار نوبت از جرم تو گذشتم
پرونده تو دیدم چشمان خود ببستم
مولایی بود، غلام بدی داشت، میگفت: این غلام را دوستش ندارم، به حرف من گوش نمیدهد، یک روز برایش خبر آوردند چرا نشستهای؟ عدهای دارند غلام تو را میزنند. با عجله آمد از غلام بدش دفاع کرد، گفتند: تو که میگفتی بَد است، چرا رفتی از او دفاع کردی؟ گفت: با همه بدی اش منسوب به من است، آبروی او آبروی من است، یا صاحب الزمان مهدی جان همه ما آلوده ایم ولی منسوب به شماییم، رعیت شماییم.
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
«وغُضّوا عما لا یحلّ النظر الیه ابصارکم»؛
در فراز دیگری از خطبه نبیّ بزرگوار صلی الله علیه وآله در فضایل ماه مبارک رمضان میفرمایند: دیدگان تان را بپوشانید از نگاه هایی که بر شما حلال نیست.
چشم یکی از نعمتهای پروردگار است که خلقت عجیبی دارد، ثقة الاسلام کلینیرحمه الله در اصول کافی نقل میفرمایند: یک انسانی که فکرش مادی بود، آمد محضر مبارک امام صادقعلیه السلام تخم مرغی همراهش آورده بود، آن را جلوی حضرت گذاشت، و گفت: خدا میتواند همه عالم را در این تخم مرغ جا بدهد در حالی که نه تخم مرغ بزرگ شود و نه دنیا کوچک گردد؟ حضرت فرمودند: خدای تبارک و تعالی کاری بزرگتر از این را انجام داده است، گفت: چه کرده است؟ فرمودند: حضرت باری تعالی تمام هستی را در عدسی کوچک چشم تو قرار داده است، تو با این عدسی کوچک همه هستی را تماشا میکنی به طوری که نه دنیا کوچک شده و نه چشم تو بزرگ شده است. خلقت چشم خلقت عجیبی است. خیلی قابل دقت است. در بحثی که حضرت صادقعلیه السلام با یک طبیب هندی داشتند که در احتجاج طبرسی است، امام صادقعلیه السلام به آن طبیب هندی گفتند: چرا خدای تبارک و تعالی آب چشم را شور قرار داده است؟ گفت: نمیدانم، حضرت فرمودند: این سفیدی چشم بافتش چربی است و چربی در محیط بسته اگر بخواهد فاسد نشود، چه میکنیم، گفت: نمکش میزنند، فرمودند: حضرت حق همه عالم را در آن قرار داد و برای اینکه چشمت فاسد نشود، این چشم تو را در محلول نمک قرار داده، لذا اشک شور است.
برای چه به ما چشم دادند؟ برای عبرت. قرآن میفرماید:
«فانظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ»؛
چشم دادیم نگاه کنید عاقبت گنهکاران را ببینید. عبرت بگیرید و معصیت نکنید،
«فانظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ»
؛
نگاه کن ببین عاقبت گنهکاران چه شد،
«فانظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»
« … عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ»
.
ر آیه دیگر میفرماید:
«فاعْتَبِرُوا یأ اُولِی الْأَبْصَارِ»
؛
عبرت بگیرید ای صاحبان چشم! چشم برای عبرتگیری است نه برای معصیت. چشم دادند که خدا را در این عالم ببینیم.
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از روی زیبای تو بینم
چشم دادند که انسان آثار خدا را در هستی ببیند و موحّد بشود؛ چه فرقی است بین کلیم خدا و حبیب خدا؟ موسی بن عمران کلیم اللَّه بود، پیغمبر ما خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله حبیب اللَّه بود، ولی کلیم اللَّه وقتی میخواست از خدا حاجتی بگیرد خدا را به حبیب اللَّه قسم میداد؛ چه امتیازی در پیغمبر ما بود؟ قرآن شریف میفرماید: وقتی موسی بن عمران به کنار رود نیل رسید، فرعونیان از پشت سر بودند جلو هم آب بود، قوم موسی گفتند: ما هلاک شدیم جلو برویم غرق میشویم برگردیم کشته میشویم، قرآن شریف میفرماید: موسی بن عمران فرمودند:
«إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»
؛
همانا با من است رب من، پس ما را هدایت میکند و نجات پیدا میکنیم. موسی بن عمران اوّل خود را دید بعد خدا را دید،
«إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»
با من است پروردگار من، امّا نبیّ بزرگوار در داخل غار که قرار گرفتند به همراهشان فرمودند:
«لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»؛
محزون مباش همانا خدا با ماست. موسی بن عمران اوّل خود را مطرح کرد بعد خدا را امّا حبیب خدا اصلاً خود را مطرح نکرد. این قدر محو جمال حضرت حق بود که خود را ندید، فرمود
: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»
لذا کلیم خدا باید برای گرفتن حاجت متوسّل به حبیب خدا بشود. مؤمن، خدا را در عالم میبیند، حیف است که انسان نعمت خدا را در طریق غیر خدا مصرف کند.
در ذیل آیه شریفه:
«إِنّا عَرَضْنا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها»
مفسرین بیاناتی دارند که این امانتی که آسمانها، کوهها و زمین نتوانستند بکشند، چیست؟ خواجه شیراز میگوید: آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
میفرمایند:
«الامانة هی الولایة»؛ یک معنای امانت ولایت علی بن ابیطالبعلیه السلام است. «الامانة هی الصلاة»؛
نماز است که سنگین و ثقیل است
«إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ».
مگر بر انسان هایی که خاشع هستند.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند: این امانت تکالیف الهیّه است، کوه که تکلیف ندارد، دریا که تکلیفی ندارد، این انسان است که مکلّف است. میفرماید: اعضاء و جوارح امانات الهی است شما اگر امانت الهی را در غیر طریق خدا خرج کنید، خیانت به امانت کردهاید؛ چشم به تو دادم خدا را ببینی، موحد بشوی. چشم دادم عبرت بگیری، اگر چشم را در نگاه به نامحرم خرج کنی، به امانت خدا خیانت کردهای.
میفرمایند: اگر چشم سرتان را ببندید خدا چشم دلتان را باز میکند، در این حدیث شریف دقت بفرمایید: «قال الصادقعلیه السلام: ما اغتنم احد بمثل ما اغتنم بغض البصر»؛ کسی غنیمتی بهتر از غنیمت پوشیدن چشم، گیرش نیامد.
«لأنّ البصر لا یغضّ عن محارم اللَّه الّا و قد سبق الی قلبه مشاهدة العظمة و الجلال»
؛
چشمی که از نگاه به حرام پوشیده شود و خودش را بپوشاند و حفظ کند، خدای تبارک و تعالی در قلب او، چشم دلش را باز میکند که بتواند عظمت و جلال الهی را مشاهده کند. اگر این چشم حفظ بشود، چشم دل باز میشود و آنچه نا دیدنی است انسان میبیند، حقایق عالم را درک میکند و تماشا مینماید.
در حدیث دیگری خاتم الانبیا محمّد مصطفیصلی الله علیه وآله میفرماید: دیدگان تان را بپوشانید تا عجایب عالم را ببینید.
حضرت نبیّ بزرگوار صلی الله علیه وآله میفرمایند:
«لولا تمریج فی قلوبکم و لرأیتم ما اری لسمعتم ما اسمع»
؛
اگر این آلودگیها در دلهای شما نبود شما هم میدیدید آنچه را من میبینم، شما هم میشنیدید آنچه را که من میشنوم. شما میشدید مثل زید بن حارثه، فرمودند: که چگونه شب را صبح کردی؟ گفت: «اصبحت موقناً»؛ شب را در حال یقین صبح کردم، فرمودند: هر یقینی علامتی دارد، زید علامت یقین تو چیست؟ گفت طوری شدهام یا رسول اللَّه که بهشتیها را در بهشت میبینم در حالی که متنعّمند، و جهنمی ها را هم میبینم که دارند میسوزند. حضرت فرمودند
: «عبد نوّر اللَّه قلبه»؛
زید بن حارث بنده ای است که خدا قلب او را نورانی کرده است و میتواند با چشم دلش جهنم را ببیند و بهشت را تماشا کند.
امیرالمؤمنینعلیه السلام در کلماتی میفرمایند:
«العیون مصاعد الشیطان»؛
چشمها دامهای شیطانند؛ چه بسا یک نگاه انسان را بیچاره میکند. فرمودند گاهی یک نگاه حسرت طولانی برای شما میآورد.
دیده میشود یک جوان مؤمن به خاطر یک نگاه دینش را هم از دست میدهد.
حدود هفت قرن پیش شاعر سروده:
من هر چه دیدهام زدل و دیده دیدهام
از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام
بابا طاهر میگوید:
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زفولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
در حدیث شریف میفرمایند:
«ایاکم والنظرة»؛
بپرهیزید از نگاه، مؤمن مالک چشمش است،
«فانّها تزرع فی قلبه الشهوة
»؛ میفرمایند نگاه بد در دل شما بذر شهوت و هوی را میکارد
«وکفی بها لصاحبها فتنة»؛
و برای صاحبش نگاه، فتنه درست میکند
، «طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فینظر عینه»
؛
خوشا به حال آن کسی که چشمش در دلش قرار داده شده و در دیده او نیست، یعنی خوشا به حال آن کسی که چشم دلش را خدای تبارک و تعالی باز کرده است.
یکی از علما که مهره گردنشان انحنا داشت و ایشان از آیات بزرگ الهی بود، روزی یکی از قدّیسین از ایشان پرسید: آقا من از وقتی یادم میآید، مهرههای گردن شما انحنا دارد، فرموده بود، این یادگار دوران جوانی است، وقتی راه میرفتم، مقید بودم سرم را پایین بیندازم، که مبادا نگاهم به نامحرمی بیفتد. از همان موقع این مهرههای گردن من کج شده و انحنا پیدا کرده است. این قدر بزرگان ما اهل مراقبه بودند. مؤمن باید خودش را حفظ کند، این چشم است که ما را بیچاره کرده است.
یک شب افطاری تشریف میبری، زندگی مجللی را میبینی وقتی برمیگردی با خودت میگویی که 30 سال است دارم توی لاله زار کاسبی میکنم، همچون خانهای ندارم، این آقا ده سال است که آمده صاحب این زندگی شده، ببین چطور محبت دنیا از طریق دوربین چشم میآید و در دل میرود، خُب چه کنیم ما هم چنین خانهای دوست داریم، چنان ماشینی و همچون زندگیای داشته باشیم، پس چه کار کنیم، باید رو جنس ها دو
ه
زار بکشیم، گرانتر کنیم تا شاید ما هم بتوانیم به خانه این رفیق مان برسیم و چنین خانهای در شمیران بسازیم. این چشم است که ما را بیچاره میکند، لذا مؤمن چشمش را حفظ میکند.
با زبان روزه در خیابان میرود، چشمش دنبال زن مردم است، پناه میبریم به خدای تبارک و تعالی:
«قال زلیخا بیوسف، ارفع طرفک و انظر الیّ»؛
میفرمایند: یک روز زلیخا برگشت به یوسف و گفت: سرت را بلند کن یک نگاهی به من بکن
: «ما احسن عینیک»؛
چقدر زیباست این دیدگان تو، یوسف صدیق به او فرمودند: زلیخا سه روز بعد از مرگم بیا قبر مرا بشکاف، میبینی همین دیدگان زیبای من روی گونههای من افتاده است، چون اولین چیزی که در خانه قبر خراب میشود، چشم است. یعنی من باید به یاد خانه قبر نگاهم را آلوده به حرام نکنم، من میترسم از آن ساعت قبر و آن لحظهای که این دیدگان را در دل گور میخوابانند:
«ما أطیب بریحک»؛
گفت: چه بوی عطر خوشی داری، گفت! سه روز بعد از مرگم بیا قبر مرا بشکاف بوی تعفن از بدن من بلند است، من باید یاد آن موقع باشم. وقتی میخواهی به نامحرم نگاه کنی یاد آن لحظهای باش که این دیدگان را خاکها پر میکنند.
در حدیث شریفی میفرمایند: کسانی که اهل نگاههای حرامند، فردای قیامت در حالی وارد محشر میشوند که میخ هایی از آتش در دیدگان آنها زدهاند و اینها کور وارد صحرای محشر میشوند، بنابراین هنگامی که از شما نگاه را میخرند خودتان را حفظ کنید، حالا انسانی که سنّی از او گذشته و غریزه جنسی هم در او افول کرده است، سرش را میاندازد، رد میشود و نگاه نمیکند، این خوبست امّا یک ارزش نیست، ارزش زمانی است که جوان باشی، خوش سیما باشی و با نگاهتان نامحرم جذب بشود ولی تو برای رضای خدا نگاه نکنی و سرت را پایین بیندازی.
در حدیث مشهور است که سه چشم فردای قیامت نمیگریند وقتی همه چشمها گریانند، یکی چشمی که در راه پاسداری دین خدا بیدار بماند، مانند چشم رزمندگانی که در جبههها جنگیدند، شهدای عزیزی که ما مدیون زحمات آن بزرگواران هستیم، دوم چشمی که از نگاه کردن به نامحرم پرهیز کند، قیامت چشمها میگریند او نمیگرید، سوم چشمی که از خوف خدا در دل نیمههای شب گریان باشد، فردای قیامت که همه چشمها گریه میکنند آن چشم گریان نیست. مؤمن باید چشمش را حفظ کند.
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی - رحمة اللَّه علیه - به فرزندش فرموده بود که تو چرا یک نگاه بیجا کردی که چشمت به یک زن نامحرم بخورد؟ چرا نگاه غیر ضروری کردی؟ سرت را پایین بینداز و برو.
یکی از علمای بزرگ ما، مرحوم آخوند تربتی رحمه الله تهران آمده بودند، فرزندشان به ایشان میگوید: آقا جان اینجا را نگاه کنید، میدان تازهای زدند این بزرگوار نگاه نمیکنند: سرشان را میاندازند پایین و میروند. آقازاده میفرمایند: آقا نگاه نمیکنید، میفرمایند: نه، به همین اندازه که به این میدان نگاه کنم، توجّهم به خدا کم میشود.
در حالات یکی از علما نقل میفرمودند که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر ساکن بودند، سه ماه تابستان که زوّار زیاد مشهد میآیند، این بزرگوار در حجره میماندند و نان خشکیده میخوردند که کمتر بیرون بیایند، چون بعضی زوّار میآمدند و کنار صحن میخوابیدند، مبادا چشم ایشان، به نامحرمی که خوابیده و چادر، و پوشش کنار رفته است بخورد. چقدر بزرگان ما اهل دقت بودند و چقدر به ما درس دادند که متأسفانه ما درس نمیگیریم.
«من نظر عینه من حرام ملأ اللَّه عینه یوم القیمة من النار الّا ان یتوب و یرجع»؛
در این روایت شریف میفرماید: هر کس چشمش را از نگاه به نامحرم پر کند، خدا روز قیامت، چشم او را از آتش پُر خواهد کرد، مگر اینکه توبه کند، برگردد، استغفار کند و دیگر نگاه به نامحرم نداشته باشد.
در حدیث دیگری میفرمایند:
«اشتدّ غضب اللَّه عزّو جلّ علی الامرأة ذات بعل ملأت عینها من غیر زوجها او غیر ذی محرم منها»
؛
شدید است غضب پروردگار بر آن زنی که شوهر دارد، امّا چشمش دنبال غیر شوهر خودش میرود و به غیر شوهر خودش نگاه میکند. این انسانی که مالک چشمش نیست، چشمش را حفظ نمیکند، شوهر دارد امّا وقتی در خیابان میآید خودش را آرایش میکند، زلف هایش را بیرون میگذارد و دنبال نامحرم حرکت میکند، خدا بر این انسان و بر این زنی که به نامحرم نگاه حرام میکند، سخت میگیرد و غضب الهی شامل حال او میشود.
«ملئت عینها من غیر زوجها او غیر محرم منها»
یا اصلاً به غیر محرم خودش، غیر شوهر خودش یعنی؛ هر انسانی که نسبت به او نامحرم باشد، نگاه حرام میاندازد، این نگاهها است که فساد درست میکند، خیلی داریم از انسانهایی که رفتند و به خاطر همین نگاهها مرتکب گناه شدند. در بعضی از مجلات برخی از مسائل را میخوانیم که واقعاً انسان را تکان میدهد.
یکی از دوستان نقل میکرد که برادر شوهری که طبقه دوم زندگی میکرد، زن برادرش نسبت به او دلباخته شد و با او رابطه نامشروع پیدا کرد و چند تا فرزند، از برادر شوهرش به دنیا آورد، همه این گناهها از یک نگاه حرام شروع شد. از این مسائل ما زیاد داریم که همهاش به نگاه برمیگردد. اگر انسان مالک چشمش باشد و نسبت به نامحرم دقت داشته باشد، این طور نمیشود.
از قول صبیّه حضرت امامرحمه الله در یکی از مجلات مطلبی را خواندم، که وقتی امام را به ترکیه تبعید کرده بودند، اخوی حضرت امام به همسر ایشان پیغام داده بودند که من میخواهم، خدمت آقا بروم، اگر شما پیغامی دارید، بدهید تا پیغام را ببرم، خوب دقت کنید، برای من خیلی جالب بود، همسر امام پشت پرده آمده بودند، اخوی امام هم آن طرف میآیند بعد از چهل سال که ایشان برادر شوهر همسر امام بودند، اولین سلام را همسر امام به برادر شوهرشان میکنند. بعد پیغام شان را میدهند. صبیّه امام نقل میکنند مادرم گریه کردند که اگر به همین اندازه آقا راضی نباشند من چه بکنم، چقدر دقت داشتند، حالا ما در ماه مبارک رمضان برای امری مستحب افطاری میدهیم، در مقابل جوانهای نامحرم، زنهای نامحرم میآیند، پسر خاله، دختر خاله، دختر عمو، پسر عمو، سر یک سفره مینشینند و غذا میخورند و با همدیگر صحبت میکنند، لااقل سفرههای تان را جدا کنید، مردها یک طرف و زنها یک طرف. تمام فسادها ریشه اش به نگاه برمیگردد، اگر انسان چشمش را حفظ نکند او را جهنمی میکند. خوشا به حال آن دیدگان الهی.