آشنايى با اديان بزرگ

آشنايى با اديان بزرگ0%

آشنايى با اديان بزرگ نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آشنايى با اديان بزرگ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين توفيقى
گروه: مشاهدات: 13799
دانلود: 3384

توضیحات:

آشنايى با اديان بزرگ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 169 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13799 / دانلود: 3384
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با اديان بزرگ

آشنايى با اديان بزرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢٩- پيدايش صهيونيسم و تاءسيس دولت اسرائيل

يهوديت تبليغ ندارد، زيرا يهوديان دين خود را نعمتى الهى مى دانند كه مخصوص نژاد بنى اسرائيل است با اين وصف هر گاه كسى بخواهد يهودى شود بايد ذلتهاى اين قوم را به او تفهيم كرد تا اگر مرد اين ميدان نيست ، پا در آن نگذارد.(٢٩) تحميل يهوديت به ندرت وجود داشته است(٣٠) يهوديان معمولا مردم را به صهيونيسم دعوت مى كنند.

در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگى از يهوديان روسيه اخراج شدند. عده اى از آنان غرب اروپا ساكن شدند و گروهى هم به فلسطين رفتند و در مكانى نزديك درياى مديترانه ساكن شدند و نام صهيون را براى آنجا برگزيدند. فلسطين در آن شكوفايى دولت بنى اسرائيل در عصر داوود و سليمان(عليه‌السلام ) مركز نظامى بوده است اين نام همواره يادآور اقتدار آن قوم بوده و در كتابهاى انبياى متاءخر بسيار از آن ياد شده است

در همان زمان ، يهوديان اروپا و روسيه با ناديده گرفتن سنت انتظار، براى كسب استقلال و عزت برخاستند و صهيونيسم را بنياد نهادند و به دنبال آن ، خطرناك دانستند و مسلمانان را از همكارى با مهاجران بر حذر داشتند.(٣١) مسلمانان هنگامى از عمق فاجعه آگاهى يافتند كه راه چاره بسته شده بود.

صهيونيستهاى مهمان نوازى مسلمانان را از ياد بردند و با قساوت آميزترين شيوه ، آن سرزمين را اشغال كردند و پس از چندى بخشهايى از كشورهاى همسايه را گرفتند و ضميمه كشور صهيونيستى كردند.(٣٢)

استكبار جهانى به سركردگى انگلستان و آمريكا به پشتيبانى همه جانبه برخاست صهيونيستها با اتكا به آن حمايتها و با بهره بردارى از ضعف و زبونى رهبران كشورهاى اسلامى ، موقعيت خود را محكم كردند و وضعى را پيش آورند كه اكنون با تلخكامى شاهد آن هستيم

در نيم قرنى كه از تشكيل رژيم صهيونيستى مى گذرد، غاصبان فلسطين از هيچ جنايتى فروگذار نكرده اند و با شيوه هاى گوناگون به گسترش سلطه ظالمانه خود ادامه داده اند. همچنين آنان قطعنامه ها و بيانيه هاى مجامع بين المللى را به چيزى نگرفته اند. كسانى هم كه صلح طلبى صهيونيستها را باور كرده اند، در اندك زمانى به دورويى و ناجوانمردى آنان پى برده اند.

كتابنامه

١. ترجمه تفسيرى كتاب مقدس ، انگلستان ، انجمن بين المللى كتاب مقدس ، ١٩٩٥.

٢. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، ١٣٤٥.

٣. راميار، محمود، بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى ، تهران

٤. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، ١٣٧٥.

٥. كتاب مقدس ، لندن ، ١٩٠٤.

٦. كهن ، اى .، گنجينه اى از تلمود، تهران : ١٣٥٠.

٧. گرينستون ، جوليوس ، انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، ١٣٧٧.

٨. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، ١٣٦٩.

٩. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، ١٣٧٠.

١٠. هاكس آمريكايى ، قاموس كتاب مقدس ، تهران : انتشارات اساطير، ١٣٧٧.

١١. هيوم ، رابرت اى .، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالرحيم گواهى ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، ١٣٧٣.

١٢. Arbrry, A.j.(ed), religion in the middle east, cambridge: cambridge university press ,١٩٦٩

١٣. Epstein, I.(tr), the bobylonian talmud, london: the soncino press, .d.n

١٤. Epstein, isidor, judaism: A historical representation, middlesex, england: penguim books , ١٩٧٤

٨ : مسيحيت

- عصر ظهور عيسى(عليه‌السلام )

حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) در نقطه اى از جهان متولد شد كه به تازگى زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين يكى از آخرين سرزمينهايى بود كه به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبى زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاى بى فرجامى در گوشه و كنار فلسطين برخاست ، ولى بى رحمانه شكست خورد، ولى بعدا شاگردان و پيروان او با عزمى استوار به نشر آيين وى پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاى پيشين را به خود جلب كرد.

- پيشگويى ظهور عيسى (عليه‌السلام )

در جهان چند مجموعه دينى يافت مى شود؛ مثلا اديان ابراهيمى يك مجموعه و اديان هند و چين مجموعه ديگرى يا تشكيل مى دهند. هر دينى كه متاءخر است ، ادعا مى كند كه ظهور آن در اديان قبلى مجموعه خودش ‍ پيشگويى شده است از اين رو، مسيحيان از گذشته هاى دور در تلاش ‍ بوده اند پيشگويى ظهور حضرت عيسى(عليه‌السلام ) را در عهد عتيق يعنى كتاب يهوديان پيدا كنند. از آنجا كه در هيچ جاى كتاب عهد عتيق نام عيسى بن مريم(عليه‌السلام ) نيامده است ، مسيحيان براى نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتى زده اند تا پيشگوييهاى ديگرى را كه در آن كتاب يافت مى شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در انجيل متى فراوان است و به همين دليل ، گفته مى شود كه انجيل متى براى ارشاد يهوديان نوشته شده است

مسيحيان مقدار زيادى از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسى(عليه‌السلام ) مربوط مى كنند كه از ديدگاه قرآن كريم اشتباهى بيش نيست (نساء: ١٥٧).

- سرگذشت عيسى (عليه‌السلام )

پيروان اديان الهى به بركت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يكى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به وجود تاريخى انبياء(عليه‌السلام ) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه ٢٠٠ سال تشكيك پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى(عليه‌السلام ) را چنين گزارش مى دهد:

آيا عيسى وجود داشته است ؟ آيا تاريخ زندگى بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اى مانند افسانه هاى خدايان مشركان نبوده است ؟ از مدتى پيش ، يعنى در قرن هجدهم ، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عيسى بحث مى كردند. دانشمندى به نام ولنى در كتاب ويرانه هاى امپراطورى به سال ١٧٩٠ همين شك را ابراز مى داشت هنگامى كه ناپلئون در سال ١٨٠٨ با يك نويسنده نامدار آلمانى به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزى از او نپرسيد، بلكه سؤ ال كرد آيا وى به تاريخى بودن عيسى معتقد است يا نه ؟(٣٣)

به نقل متى و لوقا، عيسى در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت كيلومترى اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسى(عليه‌السلام ) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادى است ، ولى تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعى ، دشوار مى نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادى بوده است مادرش ، مريم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسى در آغاز هر يك از انجيلهاى متى و لوقا آمده است مرقس و يوحنا كه اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفى نمى زنند و فقط به ناصره اشاره مى كنند (مرقس ١:٩ و يوحنا ١:٤٥-٤٦، رك .:يوحنا ٧:٤٢). در انجيل متى مى خوانيم :

(١٨) اما ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند(١٩) و شوهرش يوسف چون كه مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها كند(٢٠) اما چون او در اين چيزها تفكر مى كرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت : ((اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است(٢١) و او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.))(٢٢) و اين همه براى آن واقع شد تا كلامى كه خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد(٢٣) كه اينك باكره آبستن شده ، پسرى خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است : خدا با ما(٢٤) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان كه فرشته خداوند بدو امر كرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت(٢٥) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسى نام نهاد (متى ١:١٨-٢٥).

پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست يونانيان و روميان آن را به يسوس ( Iesous ,Iesus ) تبديل كردند و در زبان عربى عيسى شد.

از احوال حضرت عيسى در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمى چيزى مذكور نيست اينكه در حدود سى سالگى براى دريافت تعميد نزد حضرت يحيى(عليه‌السلام ) رفت ، نشان مى دهد كه احتمالا وى پيش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است

در اناجيل ، ذكرى از برادران و خواهران عيسى به ميان آمده است به عقيده مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس ، مريم تا آخر عمر، باكره بود و در نتيجه ، محال است عيسى برادرانى به معناى دقيق كلمه داشته باشد. ايشان كلام انجيل را تاءويل مى كنند. ولى مسيحيان پروتستان به تفسير لفظى اين عبارات گرايش دارند و مى گويند: درست است كه عيسى از مريم باكره به دنيا آمد، ولى مريم و يوسف نجار پس از تولد وى ، زندگى زناشويى طبيعى داشته اند و از اين طريق ، فرزندانى براى ايشان به دنيا آمده اند. عبارتى از انجيل متى كه قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مى كند.

قرآن مجيد به برخى از معجزات عيسى در كودكى ، از قبيل زنده كردن پرنده هايى كه از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مى كند. اين موارد در برخى انجيلهاى اپوكريفايى آمده است

-يحياى تعميد دهنده

اندكى پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام )، حضرت يحيى بن زكريا(عليه‌السلام )، پيامبر جوان و پرآوازه بنى اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام كرد و به موعظه مردم پرداخت اين پيامبر به مردم مى گفت : ((توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است )) (متى ٣:٢، ١:٤، لوقا ٣:٣).

از ديدگاه بنى اسرائيل ، ملكوت آسمان گونه اى حكومت الهى بود كه آرمان مقدس آنان به شمار مى رفت به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف ) يحياى تعميد دهنده در دعوت خود موفقيت چشمگيرى به دست آورد و تاءثير عميقى بر مردم گذاشت به طورى كه همه طبقات اجتماعى ، گروه گروه ، نزد او مى آمدند و توبه مى كردند و وى آنان را غسل تعميد مى داد.

اندك اندك حضرت يحيى با هيروديس تيترارخ ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بريدند (متى ١٤:١-١٢، مرقس ٦:١٤-٢٩، لوقا ٩:٧-٩).

هنگامى كه حضرت عيسى خبر دستگيرى حضرت يحيى را شنيد، شهر خود، ناصره را ترك كرد و به شهر كفرناحوم در كنار درياچه جليل آمد.

(٢٣) و عيسى در تمام جليل مى گشت و در كنايس ايشان تعليم داده ، به بشارت ملكوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد(٢٤) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضانى كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد(٢٥) و گروهى بسيار از جليل و ديكاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى ٤:٢٣-٢٥، مرقس ١:١٤-١٥، لوقا ٤:١٤-١٥)

حضرت عيسى(عليه‌السلام ) نيز مانند حضرت يحيى(عليه‌السلام ) تا زمانى كه به عنوان يك پيامبر در مورد نزديك شدن ملكوت آسمان پيشگويى مى كرد، مشكلى با مردم نداشت و پذيرش پيام او چشمگير بود. بسيارى از كسانى كه به آن حضرت ايمان مى آوردند، يقين داشتند كه وى به زودى پادشاه يك آرمانشهر خدايى خواهد شد. رهبران يهود هنگامى با حضرت عيسى به مخالفت برخاستند كه مشاهده كردند وى آرزوى آنان براى قيام يك مسيح فاتح را برنمى آورد و از سوى ديگر او بر ضد ناهنجاريهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستيز برخاسته است .عيسى مسيح(عليه‌السلام ) به تكرار، حضرت يحيى(عليه‌السلام ) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيك وى بهره برده است (متى ٢١:٢٣-٢٧، مرقس ١١:٢٧-٣٣، لوقا ٢٠:١-٨).

- قيام عيسى (عليه‌السلام )

حضرت عيسى(عليه‌السلام ) دنباله كار حضرت يحيى (عليه‌السلام ) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملكوت خداوند آغاز كرد. وى ارشاد و رهبرى مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در كنيسه هاى نواحى مجاور به ايراد موعظه پرداخت لوقا مى گويد: به جليل برگشت و در كنيسه ها به موعظه پرداخت :

روح خداوند بر من است زيرا كه مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگارى و كوران را به بينايى موعظه كنم و تا كوبيدگان را آزاد سازم (لوقا ٤:١٨).

هنگامى كه عيسى به سى سالگى رسيد، به بشارت دادن آغاز كرد. تعليم اساسى وى دو بخش داشت :

١. توبه كنيد؛ يعنى از گناه دست برداريد و به سوى خدا برگرديد؛

٢. ولايت و سرپرستى خدا (ملكوت آسمان ) را بر زندگى خود پذيرا شويد.

عيسى ، علاوه بر وعظ و تعليم ، امور زير را انجام مى داد:

١. اجراى معجزات و شفاى بيماران به قدرت خدا؛

٢. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها؛

٣. بخشودن گناهان به نام خدا؛

٤. تسلى دادن بيماران ، ماتميان و بينوايان ؛

٥. همنشينى با گناهكاران ؛

٦. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماى شريعت ؛

٧. پيشگويى يك گرفتارى جهانى كه در آن پيروزى از آن خدا خواهد بود؛

٨. بنيانگذارى گروهى از شاگردان كه مانند او سلوك كنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشكيل شد.

- عيساى انقلابى

با مطالعه اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه حضرت عيسى(عليه‌السلام ) يك فرد انقلابى بوده و براى پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش مى كرده است البته نبايد فراموش كرد كه مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مى گفتند كه هدف وى مسائلى ملكوتى بوده و كشته شدن او براى كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است اين ديدگاه با اناجيل هماهنگى زيادى ندارد، ولى با نوشته هاى پولس موافق است اينك نمونه هايى از كارهاى انقلابى و سياسى وى :

-٦- نفوذ در تشكيلات دشمن

حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) با آنكه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشكار كنند، باز هم در مسير اهداف والاى رسالت به يك تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراى يهود (سنهدرين ) شركت كند. گر چه كسى نمى داند نقش اين شاگرد كه انكار ظاهرى حضرت مسيح(عليه‌السلام ) را ايجاب مى كرده است چه بوده ، اما طبيعى به نظر مى رسد كه او توطئه هاى شورا و خيانت يهوداى اسخريوطى را به آن حضرت گزارش داده باشد.

سرانجام هنگامى كه عيسى مسيح(عليه‌السلام ) در ظاهر دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز كه همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاكم رفت و به ظاهر جسد عيسى مسيح(عليه‌السلام ) را از وى تحويل گرفت و آن را با تحليل زياد به خاك سپرد.

انجيل نويسان او را اين گونه معرفى كرده اند:

شخص دولتمند از اهل رامه ، يوسف نام كه او نيز از شاگردان عيسى بود (متى ٢٧:٥٧-٦٠).

يوسف نامى از اهل رامه كه مردى شريف از اعضاى شورا و نيز منتظر ملكوت خدا بود (مرقس ١٥:٤٣).

يوسف نامى از اهل شورا كه مردى نيكو و صالح بود كه در راءى و عمل ايشان مشاركت نداشت و از اهل رامه ، بلدى از بلاد يهود بود و انتظار ملكوت خدا را مى كشيد (لوقا ٢٣:٥٠-٥٣).

يوسف كه از اهل رامه و شاگرد عيسى بود، ليكن مخفى به سبب ترس يهود (يوحنا ١٩:٣٨).

-٦- تعميد در خون

حضرت مسيح(عليه‌السلام ) در گفتارى شوق آميز واژه مقدس تعميد را براى بيان آرزوى شهادت در راه خدا - كه تعميد در خون است - به كار مى برد (مانند وضوى خون در ادبيات اسلامى ). همچنين در مرقس ‍ ١٠:٣٨-٣٩، تعميد به معناى شهادت آمده است در اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مى خورد (متى ٢:١١، مرقس ١:٨، لوقا ٣:١٦). تعبير صبغة الله در قرآن كريم (بقره ١٣٨) نيز به نظر گروهى از مفسران به معناى تعميد الهى است

(٤٩) من آمده ام تا آتشى در زمين افروزم ، پس چه مى خواهم اگر الآن در گرفته است(٥٠) اما مرا تعميدى است كه بيابم و چه بسيار در تنگى هستم تا وقتى كه آن به سر آيد(٥١) آيا گمان مى بريد كه من آمده ام تا سلامتى بر زمين بخشم ، نى بلكه به شما مى گويم تفريق را(٥٢) زيرا بعد از اين پنج نفر كه در يك خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد(٥٣) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس ‍ از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا ١٢:٤٩-٥٣).

-٦- صليب شهادت

مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسى مسيح(عليه‌السلام ) در راه گناهان بشر نشان صليبى به گردن مى آويزند. حضرت عيسى بارها به تاءكيد گفته است كه پيرو واقعى او كسى است كه صليب خود را بردارد و به دنبال او برود. از اين سخن مى توان به روشنى دريافت كه سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگى آن حضرت باز مى گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست اين سنت بايد به ((انكار خويشتن )) و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه كه مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا كفن مى پوشيدند. همچنين دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت(عليه‌السلام )، در اشاره به جانبازيهاى خود، گفته است : ((من پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاكنون كسى را نيافته ام كه مرا بر آن بياويزد.))(٣٤)

(٢٥) و هنگامى كه جمعى كثير همراه او مى رفتند روى گردانيده بديشان گفت : ((اگر كسى نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران ، حتى جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمى تواند بود(٢٧) و هر كه صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمى تواند شاگرد من گردد.)) (لوقا ١٤:٢٥-٢٧).

(٣٤) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت : ((هر كه خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انكار كند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد(٣٥) زيرا هر كه خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاك سازد و هر كه جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.)) (مرقس ‍ ٨:٣٤-٣٥، متى ١٠:٣٧-٣٩ و ١٦:٢٤-٢٦ ، لوقا ٩:٢٣-٢٥).

-٦- شمشير به جاى سلامت

مردم آسايش طلب تصور نادرستى از مسيحاى موعود داشتند. حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) به منظور تصحيح انديشه هاى آنان ، هدف رسالت خويش را به روشنى اعلام كرد:

(٣٤) گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتى بگذارم بلكه شمشير را(٣٥) زيرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم(٣٦) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متى ١٠:٣٤-٣٦).

-٦- دعوت به دفاع مسلحانه

هنگامى كه تعقيب و دستگيرى حضرت مسيح(عليه‌السلام ) قطعى و نزديك شد و دانست كه با وى همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براى دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد، اما پاسخ مساعدى نشيند:

(٣٦) پس به ايشان گفت : ((...كسى كه شمشير ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد(٣٧) زيرا به شما مى گويم كه اين نوشته (يعنى پيشگويى ) در من بايد به انجام رسد يعنى با گناهكاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص ‍ من است انقضا دارد (يعنى واقع مى شود).))(٣٨) گفتند: ((اى خداوند اينك دو شمشير.)) به ايشان گفت : ((كافى است .)) (لوقا ٢٢:٣٦-٣٨).

از آنجا كه ياران عيسى به سبب تصور نادرست خود از مسيحاى موعود براى او خطرى احساس نمى كردند، فرمان مؤ كد وى را براى خريدن شمشير جدى نگرفتند. اما هنگامى كه ((جمعى كثير با شمشيرها و چوبها)) به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پى مى بردند. ولى به علت فقدان آمادگى قبلى ، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحرانى بى نتيجه بود و موجب قصاص مى گرديد. از اين رو، حضرت مسيح(عليه‌السلام ) در آن شرايط آنان را از اين كار منع كرد:(٣٥)

(٥١) ناگاه يكى از همراهان عيسى (=شمعون پطرس ) دست آورده ، شمشير خود را از غلاف كشيده ، بر غلام رئيس كهنه زد و گوشش را از تن جدا كرد(٥٢) آنگاه عيسى وى را گفت : ((شمشير خود را غلاف كن زيرا هر كه شمشير گيرد به شمشير هلاك شود.)) (متى ٢٦:٥١-٥٢، مرقس ‍ ١٤:٤٧، لوقا ٢٢:٥٠-٥١، يوحنا ١٨:١٠-١١).

-٦- تحقير پادشاه

حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگرى و سنگدلى او كه قاتل حضرت يحيى(عليه‌السلام ) بود، هيچ باك و پروايى نداشت :

(٣١) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده ، به وى گفتند: ((دور شو و از اينجا برو زيرا كه هيروديس مى خواهد تو را به قتل رساند.))(٣٢) ايشان را گفت : ((برويد و به آن روباه گوييد اينك امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان ) بيرون مى كنم و مريضان را صحت مى بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه ) كامل خواهم شد(٣٣) ليكن مى بايد امروز و فردا و پس فردا (براى انجام رسالت ) راه مى روم زيرا كه محال است نبيى بيرون از اورشليم كشته شود.)) (لوقا ١٣:٣١-٣٣).

برخورد حضرت مسيح(عليه‌السلام ) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولى پس از وى پولس اطاعت از فرمانروايان را توصيه كرد:

(١) هر شخص مطيع قدرتهاى برتر بشود زيرا كه قدرتى جز از خدا نيست و آنهايى كه هست از جانب خدا مرتب شده است(٢) حتى هر كه با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر كه مقاومت كند، بر خود آورد(٣) زيرا از حكام عمل نيكو را خوفى نيست ، بلكه عمل بد را. پس اگر مى خواهى كه از آن قدرت ترسان نشوى ، نيكويى كن كه از او تحسين خواهى يافت(٤) زيرا خادم خداست براى تو به نيكويى ، ليكن هرگاه بدى كنى بترس ؛ چون كه شمشير را عبث برنمى دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب ، انتقام از بدكاران مى كشد(٥) لهذا لازم است كه مطيع او شوى نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز(٦) زيرا كه به اين سبب باج نيز مى دهيد؛ چون كه خدام خدا و مواظب در همين امر هستند(٧) پس حق هر كس را به او ادا كنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس رسول به روميان ١٣:١-٧).

-٦- خدا و قيصر

گفته مى شود كه در اناجيل آمده است : ((كار قيصر را به قيصر واگذاريد و كار خدا را به خدا.)) بايد دانست كه (اولا) عبارت مذكور در اناجيل به اين شكل است : ((مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا))، (ثانيا) اين سخن به چيزى دلالت نمى كند، زيرا حضرت مسيح(عليه‌السلام ) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است :

(٢٠) و مراقب او بوده ، جاسوسان فرستادند كه خود را صالح مى نمودند تا سخنى از او گرفته ، او را به حكم و قدرت والى بسپارند(٢١) پس از او سؤ ال نموده گفتند: ((اى استاد مى دانيم كه تو را به راستى سخن مى رانى و تعليم مى دهى و از كسى رودارى نمى كنى ، بلكه طريق خدا را به صدق مى آموزى(٢٢) آيا بر ما جايز هست كه جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟(٢٣) او چون مكر ايشان را درك كرد بديشان گفت : ((مرا براى چه امتحان مى كنيد؟))(٢٤) دينارى به من نشان دهيد (آنان دينارى را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از كيست ؟)) ايشان در جواب گفتند: ((از قيصر است .))(٢٥) او به ايشان گفت : ((پس مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا.))(٢٦) پس چون نتوانستند او را به سخنى در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ، ساكت ماندند (لوقا ٢٠:٢٠-٢٦، متى ٢٢:١٥-٢٢، مرقس ١٢:١٣-١٧).

-٦- ستيز با دين به دنيا فروشان

حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) رهبران دينى خودپسند، رياكار و دنياپرست را به شدت سرزنش مى كرد. همين امر آنان را برانگيخت تا براى نابودى آن حضرت توطئه و اقدام كنند. برخى از سخنان او در اين باب چنين است :

((...(١٣) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روى مردم مى بنديد زيرا خود داخل آن نمى شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مى شويد(١٤) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا خانه هاى بيوه زنان را مى بلعيد و از روى ريا نماز را طويل مى كنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت(١٥) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا كه بر و بحر را مى گرديد تا مريدى پيدا كنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مى سازيد...(٢٩) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه قبرهاى انبيا را بنا مى كنيد و مدفنهاى صادقان را زينت مى دهيد(٣٠) و مى گوييد اگر در ايام پدران خود مى بوديم ، در ريختن خون انبيا با ايشان شريك نمى شديم(٣١) پس بر خود شهادت مى دهيد كه فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز كنيد(٣٣) اى ماران و افعى زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد كرد...)) (متى ٢٣:١-٣٦، لوقا ١١:٣٩-٥٤).