2. نبود حق و عدالت
«حق، مرده و اهل حق رخت بر بسته است… جور و ستم همه شهرها را فرا گرفته است»
(رَأَیْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَیْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد)
.
« دل¬ها را قساوت می¬گیرد و زمین پر از ستم می¬شود». «ستم و تباهی فراوان و منکر آشکار می شود»
(کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَر) .
« زمین با جور و ستم پیشوایان ظالم و گمراه می¬میرد» (بعد موتها بجور أئمة الضلال .
3. کفر و تباهی جوامع
«زمین با کفر اهل آن می¬میرد» (بعد موتها بکفر اهلها) و« کافران… از مشاهدة فساد و تباهی جهان در پوست نمیگنجند»
(رَأَیْتَ الْکَافِرَ فَرِحاً لِمَا یَرَی فِی الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا یَرَی فِی الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد)
.
«فاسق ترین مردمان بر آنان حکومت می¬کند و پست¬ترین مردم، پیشوایان می¬شوند. اشرار از ترس شرارت مورد احترام می¬باشند و غنا و موسیقی علنی می¬گردد. هر ملتی، ملت¬های پیش را لعن می¬کنند».
4. مرگ انسانیت و اوج شیطنت ابلیس
«شیطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آمیخته و همراه خون، در شریان¬هایشان حرکت می¬کند. همواره انسان ها را به تهمت و افترا تشویق می¬کند تا فتنه¬ها افق شهر¬ها را فرا گیرد… .
«اهل آن زمان گرگ شده و پادشاهان آنها درنده و مردم متوسط آنها خورنده و بینوایان آنها چون مردگان افسرده باشند»
(وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا)
.
«زمانی بر امت من می¬آید که در آن زمان درون آنها پلید می¬شود؛ ولی ظواهر آنها به طمع دنیا آراسته می¬گردد».
5. ضعف ایمان و دین¬داری
«دل¬ها از ایمان تهی می¬گردد و مؤمن در میان آنان به هر گونه ذلت و خواری دچار می¬شود»
(قُلُوبُهُمْ خَالِیَةٌ مِنَ الْإِیمَان .
«مردم از دین خدا دسته دسته بیرون می¬روند، آن چنان¬که دسته دسته به آن داخل شده¬اند»
(سَیُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا).
«اهل زمانه دگرگون می¬شوند… دل¬ها را شک و تردید فرا می¬گیرد. رشته دین از گردن آنها خارج می¬شود و پیوند آنها با دین قطع می¬گردد».
6. نبود اخلاق و معنویت
«نمازها تباه می شود ]و انسانها[ به دنبال شهوت ها رفته و از هوای نفس پیروی می¬کنند»
(إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ)
.
«خودپرستی در اعماق دل ها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدن ها نفوذ می¬کند [و باعث مرگ می شود] (دَبَّ الْکِبْرُ فِی الْقُلُوبَ کَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَان «راستی و درستی، کمیاب و نادر می¬شود و دروغ همه جا را فرا می¬گیرد» و… .
7. کم رنگ شدن خردورزی و دانایی
«ضلالت و گمراهی فراوان می¬شود و هدایت کمیاب می¬گردد» «زمانی ظاهر می¬شود که علم [واقعی] رخت بر می¬بندد و نادانی ظاهر می¬شود»
(یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْل).
«جهالت بر سریر قدرت می¬نشیند و زنگ باطل پس از یک دوره سکوت به صدا در می¬آید. مردم برای کارهای ناشایست دست برادری به یکدیگر می¬دهند» (أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَه و… .
با بررسی این موارد ما به صراحت در می یابیم که مشکل اساسی و همیشگی بشر، در همة ابعاد زندگی فردی و اجتماعیاش، وجود خلأ «اخلاق» است. مشکل بشر، فقر دانش نیست؛ فقر اخلاق و عدم پیوند علم و عقل با اخلاق انسانی است. یک نگاه گذرا کافی است تا این حقیقت را اثبات نماید که سوختن صدها میلیون انسان جهان سومی در ورطه های فقر، اعتیاد، بیماری های مدرنی چون ایدز و… عاملی جز خلأ اخلاق ندارد. اخلاق ضرورتی است که خلأ آن در میان همه جوامع احساس می شود؛ اما این آتش افتاده به جان انسان های مستضعف، بیشتر معلول فقر اخلاقی در میان جوامع پیشرفته و به ویژه رهبران و سردمداران آنها است.
انسان بدون اخلاق و تربیت واقعی و بدون شکوفایی استعداد های درونی و ابعاد روحی و فطری؛ یعنی، انسان فاقد همه چیز. هر چه پیشرفت علم و صنعت بیشتر باشد، نیاز به رعایت اخلاق شدید تر می شود.
پس از شناخت این ریشه ها و عوامل است که می توان تصویری واقع بینانه از عصر ظهور و پاسخ های متناسب برای رفع مشکلات و راه حل هایی چند سطحی برای اداره امور ـ که در روایات به صراحت به پاره ای از آنها اشاره شده است ـ به دست آورد.
دو. تکامل چند بعدی (کمال نهایی و کمالات فرعی)
کمال (فرارسایی) عبارت از صفتی است که بر رشد وجودی یک موجود یا پیدایش صفت مناسب در موجود، اطلاق می شود… در جهان طبیعت هر موجودی در جست و جوی آن است که به کمال نهایی و لازم وجودیاش نایل شود. کمال نهایی هر موجودی، عبارت از رسیدن او به آخرین درجة وجودیشاش می باشد. انسان قبل از آنکه تهذیب نفس کند و به ظهور فعلی فضایل بپردازد تا به کمال برسد؛ باید به کمال نهاییاش عالم و آگاه باشد تا شرایط لازم جهت رسیدن به آن را فراهم آورد. البته برای رسیدن به این کمال نهایی باید از معبرها و گذرگاه هایی عبور کند و به کمالات مختلفی ـ که نقش واسطه ای دارند ـ دست یابد.
تکامل و تعالی فراگیر، همواره مورد توجه و خواست انسان بوده و رسیدن به کمال و سعادت، آرمان همیشگی او بوده است. با این حال یکی از مجهولات او این است که کمال انسان در چیست؟ در این رابطه دیدگاه های گوناگونی وجود دارد؛ مانند:
1. کمال انسان در ترقی عقلانی است که از راه علم و فلسفه حاصل می شود.
2. کمال انسان در برخورداری هر چه بیشتر از لذاید مادی است. برای رسیدن به آن باید با ابزار علم و تکنیک، از منابع و ثروت های طبیعی استفاده کرد تا زندگی مرفه تر و لذت بخش تری فراهم آید.
3. کمال انسان در ترقیات معنوی و روحانی است که از راه ریاضت ها و مبارزه با لذایذ مادی حاصل می شود.
4. کمال انسان در برخورداری دسته جمعی از مواهب طبیعی است و برای رسیدن به آن، باید در راه رفاه همه طبقات اجتماع کوشید.
5. کمال انسان در رشد عقلانی و اخلاقی است که از راه تحصیل علوم و کسب ملکات فاضله به دست می آید و… .
بر اساس ایات و روایات، کمال اصلی و نهایی انسان، «قرب و لقای الهی» است. کمال حقیقی او، همان مقام قرب پروردگار است و سایر کمالات بدنی و روحی، همه مقدمه و ابزار رسیدن به چنین مقامی هستند. هدف و غایت زندگی و تاریخ بشری خدا است و باید همچنین باشد (الی الله عاقبة الامور). فرجام تاریخ، کمال همه جانبه انسان ها در همه ابعاد و زمینه ها است؛ هر چند جوامع انسانی شاهد زوال و انحطاط و فروکاهیدگی معنوی بوده است.
پس مطلوب نهایی، وابستگی به موجودی بینهایت کامل؛ یعنی، قرب خدای متعال است. در این مقام است که انسان ارتباط کامل خود را با آفریدگار می یابد و خود را متعلق و مرتبط به او؛ بلکه عین تعلق و ربط به او مشاهده می کند و در برابر او برای خود هیچ نوع استقلال و استغنایی نمیبیند. و در این مرتبه است که همة اشیاء را قائم به ذات اقدس الهی می بیند و علم حضوری به حقایق هستی پیدا می کند و به اندازة ظرفیت وجودی خود، از انوار جلال و جمال الهی، بهره مند می شودو میل فطری او به شناختن حقایق هستی ارضا می گردد.
همچنین در این مرتبه است که به سرچشمة قدرت بینهایت راه می یابد و در اثر ارتباط با آن، توان انجام هر کاری را که در تیر رس خواست و ارادهاش قرار گیرد، پیدا می کند و میل قدرت طلبی او اشباع می شود.
و نیز در این مرتبه است که می تواند بالاترین درجة محبت را به والاترین محبوب ها پیدا کند و به نهایت قرب و نزدیکی و وصول و ارتباط حقیقی به او نایل آید و در نتیجه به بهترین و پایدارترین لذت ها دست یابد (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر).
این کمال نهایی، مراد و مطلوب انسان های کامل و مبدأ و مقصد اعلای حرکت تکاملی بشر و اساس تعالیم پیامبران بوده است؛ ولی تحقق کامل آن (یعنی رسیدن انسان به کمال نهایی خود در این دنیا) آن هم در ابعاد بسیار وسیع و گسترده، تنها در عصر ظهور خواهد بود.
راه رسیدن به این کمال بنیادین (قرب الهی و عبودیت)، گذر از کمالات مختلف است؛ یعنی انسان ابتدا به یک سری کمالات فرعی (غیر اصلی) نایل می شود، آن گاه از طریق این کمالات واسطه ای (کمال خلقی، کمال عقلی و کمال اجتماعی)، به کمال مطلق دست می یازد. انسان خردورز مهذّب، می تواند به عبودیت و قرب الهی نایل شود و خود را در مدار هستی و فرجام تاریخ قرار دهد؛ این انگاره در فلسفه متعالی تاریخ و نظریه «دولت اخلاقی مهدوی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و ما در اینجا تحت عنوان «بصیرت اخلاقی» مطرح کردهایم.
آنچه که انسان را به این کمال رهنمون می سازد، تعلیم و آموزش جهتدار (کمال فکری) و تربیت در راستای تحقق فضایل انسانی و اجتناب از رذایل اخلاقی (کمال اخلاقی) است که بدین وسیله فرد به کمال مطلق می رسد. کمال نهایی (عبودیت)
کمال عقلیکمال اخلاقیکمال اجتماعی
(عقلانیت) (معنویت) (عدالت) عقل عالی ترین معرفت انسان را ـ که با روح انسانی همسان است ـ ملاحظه کرده و با توجه به اینکه کمال انسانی در بالا رفتن مرتبة آن معرفت است، حکم می کند که کمال نهایی در نیل به عالی ترین معرفت شهودی است که در پس حرکت به سوی شهود مطلق، وجود مطلق و کمال مطلق حاصل می شود؛ چنان که قرآن می فرماید:
?یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی
؛ ای نفس آرامش یافته! به سوی پروردگارت بازآی که تو خشنود و او راضی از تو است…».
نفس مطمئنه، عبارت است از وصال روح انسانی به حقیقت مطلق که پروردگار عالم است و اخلاق اسلامی این وظیفة خطیر را بر عهده دارد که در انسان قابلیتی جهت نایل شدن به رشد انسانی به وجود آورد تا خداوند متعال بر کمال وجودی او بیفزاید. پس بدون تزکیه و تهذیب نفس و تعلیم و حکمتآموزی، نمیتوان به آن کمال واقعی و نهایی دست یازید.
بر اساس بعضی از روایات و تفاسیر و یافته های عقلی و تجربی بشر، این «وصال موعود» و فرا رسایی (کمال) واقعی، با ظهور حضرت مهدی و تشکیل حکومت جهانی وقوع خواهد یافت و انسان از طریق کمالات فرعی (رشد فکری و اخلاقی و اجتماعی)، به کمال نهایی (قرب الهی و عبودیت) خواهد رسید.
در دیدگاه متفکرانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری نیز پیوند کاملی میان کمال نهایی بشر با عصر ظهور مهدوی بر قرار شده و شکوفایی ارزش های انسانی مورد تأکید قرار گرفته است. علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) می گوید:
به حکم ضرورت، آینده جهان روزی را در بر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشری، پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزیستی نماید و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعهای، منجی جهان بشری و به لسان روایات مهدی خواهد بود… .