دفاع از مسلمانان غیر عرب
اشاره
از زمانی که پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت فرمود و پیام های دعوت به اسلام را از طریق سفرای خود به کشورهای جهان از جمله ایران فرستاد، اگر چه پادشاه ایران در آن روز، نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره کرد، اما همین نامه و آن برخورد غیرمنطقی اثر خود را گذاشت و دریچه امید را به روی ملت فهیم و با فرهنگ ایران آن زمان گشود و آنان را به اسلام متمایل ساخت ؛ چه آنان که در قلمرو حکومت اسلامی زندگی می کردند و چه آنان که بعدها پس از حمله مسلمانان و فرو ریختن دولت ساسانی مسلمان شدند .
مردم ایران برای پذیرش اسلام ، نه زور شمشیر را نیاز داشتند و نه کار ممتد فرهنگی ؛ چرا که در این مدت با شنیدن آوازه اسلام و پیامبر عزیز، آنان در انتظار چنین روزی بودند، تا با فرو ریختن حکومت پادشاهی ، در سایه آخرین دین آسمانی و عنایت و رحمت آخرین سفیر الاهی قرار گرفته و در دامان پر مهرش زندگی کنند .
بدین جهت با آگاهی بر الفبای اسلام به میل باطنی خود مسلمان شدند؛ چنان که مولای متقیان ، علی علیه السلام به نقل از پیامبر به این مسئله مهم اشاره کرده و در دفاع از این ملت بزرگ می فرماید : و رغبوا فی الاسلام ؛ خود به اسلام رغبت پیدا کرده و مسلمان شدند .
جنگی هم که میان مسلمانان و ایرانیان صورت گرفت ، برای رفع مزاحتمهای سران کفر و برای گسترش اسلام و شکستن قدرت های شیطانی بود .
ملت ایران با دیدن چهره هایی همانند سلمان فارسی و موقعیت بسیار ممتاز وی در حکومت اسلامی و نزد پیامبر عالی قدر به صحت اعتقادات پی برده ، و احساس شور و نشاط دیگری کردند .
ملت ایران از همان روزهای نخست به امام علی علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علاقه بسیار شدیدی داشتند، و امیر مؤ منان علیه السلام و یازده فرزندش را امام و رهبر و جانشین پیامبر اسلامی می دانستند، و هم چنان بر این اعتقاد پا بر جا و پیوسته از این ایده تا سر حد جان دفاع می کرده اند .
امام علی علیه السلام و سایر پیشوایان ، نیز متقابلا با علاقه خاصی که نسبت به این ملت بزرگوار داشتند و نظرات خود را ضمن نامه ها و گفته ها و سخنرانیها و . اعلام می داشتند .
این روشن است که ملت مسلمان ایران از همان ابتدا ملتی با فرهنگ و هنرمند و پرتلاش و بانشاط بوده و به تمام نقاط جهان رفت و آمد داشت هر جا که قدم می گذاشت ، عمران و آبادی و هنر خود را به ارمغان می برد و یا به نمایش می گذارد که تاریخ گذشته بهترین شاهد ماست از جمله مناطق رفت و آمد ایرانیان ، مکه ، مدینه ، کوفه و سایر شهرهایی بود که در قلمرو حکومت اسلامی بوده است آنان با عشق و علاقه ای که به پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشتند، راههای دور و دراز را بر خود هموار می ساختند و به آنجا سفر می کردند و برخی نیز آنجا را محل سکونت خود قرار می دادند .
در روایات از ایرانیان با القاب متعددی نام برده شده است : قوم سلمان ، اهل مشرق ، اهل خراسان ، اهل قم ، اهل طالقان ، اصحاب الرایات السود، الفرس ، الحمراء، بنی الحمراء، الاءعاجم و الموالی .
علامه مجلسی رحمه الله در توضیح معنای اهل السواد، این طایفه را هم به ایرانیان اضافه کرده و می گوید : اءهل السواد اءهل العراق لاءن اءصلهم کانوا من العجم ثم اختلط العرب بهم بعد بناء الکوفة ؛ اهل سواد همان اهل عراق هستند؛ زیرا ریشه آنها از عجم بوده و پس از بنای شهر کوفه ، عرب با آنها مخلوط شدند
آری ، حضور و نزدیک بودن این ملت و اهل بیت علیهم السلام ، موجب ناخشنودی برخی از حسودان می شده و گاهی تصمیم های غلطی درباره آنها می گرفتند که با موضع گیری اهل بیت ناچار به سکوت و عقب نشینی می شدند .
حمایتهای همه جانبه امیر مؤ منان
تاریخ شکوهمند اسلامی صحنه های گوناگون و بسیار زیبایی را از محبت امیر مؤ منان علیه السلام به ایرانیان ثبت کرده است ؛ چه آن روزهایی که حضرت در مدینه حضور داشته و چه آن روزهایی که به عنوان خلیفه و رهبر مسلمین در کوفه بوده است در زیر به برخی از این محبتها اشاره می کنیم :
- یکی از حمایتهای بی دریغ امیر مؤ منان علیه السلام به ملت مسلمان ایران در صدر اسلام ، این بود که حضرت گاهی با نقشه هایی که بر ضد این طایفه در حال شکل گیری بود، به شدت مقابله می کرد و نمی گذاشت حقوق مسلم آنها طبق امیال برخی پایمال و ضایع گردد آورده اند وقتی که اسرای ایرانی را وارد مدینه کردند، خلیفه دوم نظرش بر این شد که زنها را بفروشد و مردها را بنده و غلام زر خرید عرب قرار دهد همچنین اراده کرد اسیران مرد را به مکه بفرستد تا ضعفا و از پا افتادگان و پیرمردان عرب را در حال طواف بر شانه حمل کنند حضرت ضمن موضع گیری در برابر این تصمیم نا به جا و غیر صحیح فرمود : از پیامبر شنیدم که می فرمود : اءکرموا کریم قوم و ان خالفکم و هؤ لاء الفرس الحکماء کرماء فقد لقوا الینا السلام و رغبوا فی الاسلام واعتقت منهم لوجه الله حقی و حق بنی هاشم ؛ شخصیتهای محترم هر قوم و قبیله را احترام کنید، گر چه با شما مخافت کرده اند و این ایرانیان مردمی دانشمند و کریمی هستند که از راه صلح و دوستی با ما پیش آمدند و با رغبت و میل اسلام را پذیرفتند؛ از این رو من سهم خود و سهم بنی هاشم را از اینها آزاد کردم
- قطب راوندی به سند معتبر از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که چون دختر یزدگرد، فرزند شهریار، آخرین پادشاه عجم را برای عمر آوردند و داخل مدینه کردند، تمام دختران مدینه به تماشای جمال او بیرون آمده و مسجد از شعاع روی وی روشن شد و چون عمر اراده کرد که روی او را ببیند، وی مانع شد و گفت : سیاه باد روز هرمز که تو دست به فرزند او دراز می کنی ! عمر گفت : این گبر زاده مرا دشنام می دهد و تصمیم گرفت آزارش دهد امیر مؤ منان علیه السلام فرمود : تو که سخن او را نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است اینجا بود که عمر دستور داد تا در میان مردم ندا کنند و او را بفروشند حضرت فرمود : فروختن دختر پادشاهان جایز نیست ، هر چند کافر باشند و لیکن بر او عرضه کن که یکی از مسلمانان را خودش اختیار کندو به او تزویجش کن و مهرش را از بیت المال او حساب کن عمر پیشنهاد حضرت را پذیرفت و گفت : یکی از اهل مجلس را اختیار کند و به او تزویجش کن و مهرش را از بیت المال او حساب کن عمر پیشنهاد حضرت را پذیرفت و گفت : یکی از اهل مجلس را اختیار کن پس جلو آمد و دست بر دوش امام حسین گذاشت .
امیر مؤ منان وی را مخاطب قرار داد و به زبان فارسی از او پرسید : چه نام داری ای کنیزک ؟ عرض کرد : جهانشاه حضرت فرمود : بلکه تو را شهر بانویه نامیدم عرض کرد : این نام خواهر من است حضرت بار دیگر به زبان فارسی فرمود : راست گفتی پس رو کرد به امام حسین علیه السلام و فرمود : این با سعادت را نیک محافظت نما و به او احسان کن که او فرزندی از تو خواهد آورد که بهترین اهل زمین باشد بعد از تو، و انی مادر اوصیا و ذریه طیبه من است پس حضرت امام زین العابدین علیه السلام از او به دنیا آمد
- فضل بن ابی قره از امام صادق علیه السلام روایت کرده که روزی موالی (ایرانیان ساکن در مدینه ) خدمت علی علیه السلام رسیدند و از عربها شکایت کردند و اظهار داشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله در عطا و بخشش ، ما را با آنها برابر می دانست ، برای سلمان و بلال و صهیب از همانها دختر گرفت و تزویجشان کرد، ولی اینان از ما دریغ می دارند امیر مؤ منان علیه السلام به طرفداری از موالی نزد عرب رفت تا آنان را از کارهای زشت و غیر اسلامی خود باز دارد اما آنها در برابر پیشنهاد آن حضرت تنها فریاد می کشیدند و می گفتند : یا اباالحسن علیه السلام هرگز چنین کاری نخواهیم کرد حضرت با حالت خشم در حالی که عبای خود را می کشید، از نزدشان بیرون رفت و چنین می فرمود : ای گروه موالی ، اینان (عربها) شما را همانند یهود نصارا می دانند؛ از شما زن می گیرند ولی حاضر نیستند به شما زن بدهند و همان گونه که از شما می گیرند، حاضر نیستند در اختیار شما قرار دهند، بروید و تجارت کنید، خداوند به شما برکت دهد، چرا که از رسول خدا شنیدم که می فرمود : روزی ، ده جزء و قسمت است که نه قسمت آن در تجارت کردن و یک جزء در بقیه است
حضرت در این ماجرا ضمن انتقاد از روش غیر اسلامی عرب در آن روز، از ایرانیان دل جویی کرد و با پیشنهاد کسب و تجارت آنان را به خود کفایی فرا خواند .
- حضور مداوم و چشمگیر ایرانیان در جبهه و جنگ و پشتیبانی بی دریغ و همه جانبه آنها از امیر مؤ منان علیه السلام برخی حسودان و کینه توزان ، همانند اشعث بن قیس خارجی را بر آن داشت تا روزی در محضر آن حضرت کینه خود را به این مردم فهیم و امام شناس ابراز کند که با توبیخ امام و برخی از حضار روبرو شد .
عبایة بن عبدالله اسدی گوید : روز جمعه ای در محضر علی علیه السلام نشسته بودم و ایشان بر فراز منبر آجرینی خطبه می خواند و ابن صوحان نیز نشسته بود، در این بین اشعث آمد و گفت : ای امیر مؤ منان علیه السلام این سرخ پوستان (ایرانیانی که ساکن کوفه بودند) از توجه خاصی که به آنها می کنی بر ما مسلط گشته اند امیر مؤ منان که سخت از سخنان اشعث به خشم آمده بود، فرمود : امروز درباره عرب چیزی را روشن کنم که پیش از این پنهان بوده است ؛ سپس فرمود : چه کسی منصفانه سخن ما را درباره ستم این انسانهای راحت طلب و سبک مغز می پذیرد که شبها را تا صبح روی فرشهای خود می غلتند و آنگاه پیش من می آیند و درباره گروهی که همواره به یاد خدا بوده و هستند، طعنه می زنند و دستور می دهند تا آنها را از خود رانده و درو سازم و از جمله ستمگران باشم قسم به آنکه دانه را شکافت و بنده را آفرید، از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود : به خدا قسم ، اینان در آینده به سبب پذیرش دین بر سر شما خواهند کوبید؛ همچنان که در روزهای نخست بر سر پذیرش اسلام با آنها به مقابله پرداختید
برخوردهای غلط حکومتها با ایرانیان
در دورانهای گذشته برخی از حکومتهای طاغوتی ، همانند دوران بنی امیه ، نسبت به ایرانیان رفتار بسیار زشتی داشتند اوج این رفتارهای غیر عاقلانه در زمان معاویه بوده است .
وی از روی کینه و دشمنی که با این گروه داشت ، در نامه ای که به زیاد بن سمیه می نویسد : از وی می خواهد تا آنها را ذلیل و خوار گرداند و سخت تحت فشار قرار دهد در این نامه چنین آمده است :
و درباره مؤ الی (غیر عرب ) و هر که از اعاجم مسلمان شده ، نظر کن و سیاست پیشینیان را درباره آنها به کارگیر که به رسوایی و ذلت آنها می انجامد اجازه ده که عرب از آنها زن بگیرد، ولی عرب به آنها زن ندهد؛ عرب از آنها ارث ببرد ولی آنها از عرب ارث نبرند؛ عطا و بخشش آنها از دیگران کمتر باشد . و در تمام جنگها آنها را پیش بیندازید تا راهها را آباد و درختان را قطع کنند مبادا یکی از آنها در نماز بر عرب مقدم گردد، هیچ گاه در صف اول نماز قرار نگیرند، مگر آنکه جهت تکمیل صف اول باشد . به هیچ وجه قضاوت به آنها سپرده نشود هر گاه نامه ام به دست تو رسید آنها را ذلیل گردان و اهانتشان کن و هیچ حاجتی را برایشان برآورده نکن
این برخوردهای غلط از افراد گوناگون و صاحبان قدرت ، بلکه حکومتها ممکن است دلایل بسیاری داشته باشد که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
- در گذشته ملت عرب بر اثر فقر فرهنگی و رسوب افکار جاهلی ، هیچ ملتی را از خود بهتر نمی دانست و بر اثر همین غرور و خود بینی ، بسیاری از گناهان را مرتکب می شد قراین و شواهد بسیاری در دست داریم که در صدر اسلام بسیاری از عربهای تازه مسلمان نسبت به سلمان فارسی و هم قطاران ایرانی او، بسیار بدبین بوده و اهانت می کردند؛ به گونه ای که احترام پیامبر صلی الله علیه و آله از سلمان برای برخی از آنها بسیار گران می آمد و لب به اعتراض می گشودند
اصبغ بن نباته گوید : از امیر مؤ منان درباره سلمان فارسی پرسیدم فرمود : چه گویم درباره مردی که از گل ما آفریده شده ، و روحش با روح ما پیوند خورده است خداوند او را به علم اول و آخر و ظاهر و باطن و سر و علانیه مخصوص گردانیده و در جریان گذارده است روزی در محضر رسول خدا وارد شدم که سلمان در کنارش نشسته بود؛ در این هنگام مرد عربی وارد شده و سلمان را کنار زد و خود بر جای او نشست پیامبر صلی الله علیه و آله که از حرکت بسیار غلط مرد عرب خشمگین شده بود، آنقدر ناراحت شد که از پیشانی حضرتش عرق فرو ریخت و چشمانش سرخ شد و فرمود : ای اعرابی ، تو مردی را کنار می زنی در حالی که هر گاه جبرئیل نازل می شود، از طرف پروردگار دستور می دهد که به او سلام برسانم
عجیب است که وقتی با موضع گیری سخت پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر مؤ منان روبه رو می شدند، هنوز دست از غرور و خودبینی بر نداشته و می پرسیدند : مگر سلمان مجوسی نبوده است ؟ ! گویا خودشان هیچگاه بت پرست و مشرک و کافر نبوده اند و در این بین فقط سلمان فارسی مجوسی بوده و مسلمان شده است .
- مسئله دیگر اینکه به یقین اعراب با دیدن پیشرفت و ترقیات علمی سلمان و سایر ایرانیان و ستایش پیامبر صلی الله علیه و آله از آنان ، خشمگین شده و خواسته و یا ناخواسته عکس العمل جاهلانه نشان می دادند .
- از همه مهم تر اینکه از زمانی که شنیدند ایرانیان پیروان علی و اهل بیت علیهم السلام آن حضرت هستند برخی کینه این مردم با کرامت را به دل گرفتند
و زمانی که برخی از همانها به پستها و مناصبی می رسیدند، کینه و دشمنی خود را روشهای گوناگون ابراز می کردند .