• شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5004 / دانلود: 2462
اندازه اندازه اندازه
در سایه آفتاب

در سایه آفتاب

نویسنده:
فارسی

جلوه هشتم پرهیز از خودستایی و مبارزه با ستایشگران

بسیاری از انسانها، بی توجه به مقام و منزلتی که در نزد پروردگار دارند و نیز غافل ار شر نفس و وسوسه شیطان، همواره تمام افعال و اعمال خود را به جا و درست می انگارند و از کارهای اندک خود نه تنها خردسند و خشنود هستند که آن را زیاد و قابل ارایه و مطلوب نیز می دانند.

غرور و خودستایی این عده موجب گمراهی آنان شده و هرگز خود را مورد عتاب و خطاب و سرزنش قرار نمی دهند و بدین خاطر نمی تواند نواقص و معایب خویش را ترمیم و جبران کنند. چرا که خود را مبرا از خطا و گناه می دانند و اگر اعتراف اندکی هم به اشتباه خود کنند، آن را کوچک شمرده و خود را بی نیاز از محاسبه نفس و مبارزه با این آفت بزرگ اخلاقی می دانند و غافلند از اینکه:

جایی که برق عصیان بر آدم صف زد

ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی

اما مومنین و پرهیزکاران، آن گونه که در کلام مولی الموحدین علی (علیه السلام) آمده است اهل محاسبه و مراقبت هستند و شان و منزلت حتی اعمال نیک خود را کوچک می یابند و کارهای زشت خود را بزرگ:

لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ

فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبی أَعْلَمُ بِی مِنی بِنَفْسِی (49)

(از کارهای اندک خویش خرسند نیستند و کارهای بسیار را نیز زیاد نمی بینند... هنگامی که یکی از پارسایان را تحسین و تمجید دیگری آگاه ترم و پروردگار من از من، به من آگاه تر است.)

ناگفته پیداست که نفس آدمی تمایل دارد مورد تمجید قرار گیرد و ستایش شود و این یکی از تجلیات حب و نفس و قدرت طلبی و از ویژگی های قدرت طلبان و مستکبران است که هموراه برای ارضاء هواها و نفسانیات خود، سلامت جوامع را به خطر می اندازند. اما حاکمان و فرمانداران و متولیان امور مسلمین که تقوا پیشه ساخته اند، از این دام شیطان رهایی می یابند و نه تنها خودستایی را امری عادی و ممدوح جلوه نمی دهند که با ستایشگران و تملق گویان نیز به مبارزه بر می خیزند.

چنانکه مولا علی (ع) فرمود:

وَ اِنَّ مِنْ اَسْخَفِ حَالاَتِ اُلْوُلاَةِ عَنْدَ صَالِحِ النَّاسِ،

اَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَ یُوضَعَ اَمْرُهُمْ عَلَی اکِْبرِ

وَ قَدْ کَرِهْتُ اَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ اءَنَّی اُحِبُ الاْطْرَاءَ،

وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ؛ وَ لَسْتُ - بِحَمْدِ اللّهِ - کَذلِکَ*،

وَ لَوْ کُنْتُ اُحِبُ اَنْ یُقَالَ ذلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطا لِلِه سُبْحانَهُ

عَنْ تَنَاوُلِ مَاهُوَ اَحَقُ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْکِبْریَاء

وَ رُبِّما اسْتَحْلَی النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ

فَلاَ تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءِ، لاِخْرَاجِی نَفْسِی اِلَی اللّهِ سُبْحانَهُ وَ اِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّةِ البقیّة فِی حُقُوقً لَمْ اَفْرَغْ مِْن اَدَائِهَا، وَ فَرائِضَ لاَبُدَّ مِنْ اِمْضَائِهَا (50)

(مردم! از پست ترین حالت زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند و کشورداری آنان بر کبر و خود پسندی استوار باشد. خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن می باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست می داشتم، آن را رها می کردم به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان و بزرگی و بزرگواری که تنها خدا سزاوار آن است. گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می دانند. اما من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستایید تا از عهده وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برآیم و حقوقی که مانده است بپردازم و واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد، اداء کنم.)

آن گونه که از روایات و سخنان بزرگان دین بر می آید، سر آغاز راه مقابله با خودستایی که آفتی بزرگ در راه سیر و سلوک و تکامل انسان است، انتقاد از خود (معاتبه) و آگاهی یافتن بر عیوب و نواقص اخلاقی خویش است.

این نکته در سخنی از امام علی (علیه السلام) مورد توجه قرار گرفته است:

مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلی عُیُوبِهِ وَ اَحاطَ بِذُنُوبِهِ، وَ اسْتَقالَ الذُّنُوبِ وَ اَصْلَحَ الْعُیُوبَ. (51)

(هر کس خود را از زیر ذره بین حساب قرار دهد، بر عیب های خویش، آگاه و از گناهان خود مطلع می شود. چنین فردی سرانجام در زدودن گناه و اصلاح عیوب خود موفق خواهد شد.)

و یا آنجا که می فرماید:

...طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبَهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ...( 52)

(...خوشا به حال آن که اشتغال به عیب هایش او را از عیب جویی نسبت به دیگران باز دارد.)

انسانی متقی و پرهیزکاری که خداوند را آگاه تر از خویش به خویش می داند، فریب نفس خود را نمی خورد و خود را ستایش نمی کند، زیرا نیک می داند که ستودن خود و در چاه ستایشگران افتادن، سرآغاز گرفتار آمدن در دام ذایل اخلاقی است:

از وفور مدح ها فرعون شد

کن ذلیل النفس هونا لا تسد

تا توانی بنده شو سلطان مباش

زخم کش چون گوی شو چوگان مباش

ورنه چون لطفت نماند و این جمال

از تو آید آن حریفان را ملال

آن جماعت که تو را دادند ریو

چون ببینندت بگویدت که دیو

جلمه گویندت چو بینندت به در

مرده ای از گور خود بر کرد سر (53)

جلوه نهم انتقاد پذیری

گرچه بسیاری به حق، انتقاد ناپذیری را نوعی بیماری قلمداد می کنند، اما باید اذعان داشت که پذیرش انتقاد چندان هم ساده نیست اینکه آدمی بنشیند و دیگری عیب های او را بر شمارد و او را نقادی کند، تحمل و صبر و سعه صدر فراوان و روح ارزنده می خواهد آنکه می داند در پی انتقاد، اصلاح و جبران و تغییر روش و ترک عادتهاست. راه ساده بر ابر می گزیند و به جای انتخاب راه طولانی پذیرش انتقاد و اصلاح خویش، یکباره آن را انکار می کند و خود را از هر عیبی مبرا می داند. اسلام، روش انسانهای مدعی که خود پرستانه در راهی قدم نهاده اند که هیچ نقد و نظر و سخنی را بر نمی تابند، محکوم می کند و انسان را محتاج نصیحت و اندرز می داند چنان که امام صادق علیه السلام آن را به هدیه تعبیر می کند و می فرماید:

اَحَبُّ اِخوانی اِلَیَّ، مَنْ اَهدی اِلیَّ عُیُوبی (54)

محبوبترین برادرانم نزد من کسی است که عیب های مرا به من هدیه کند).

و یا امام علی علیه السلام می فرماید:

خَیرُ الاِخوْانِ اَقلُّهُم مُصانِعةً فِی النَّصیحَة

(بهترین برادران من کسانی هستند که هنگام خیر خواهی کمتر ظاهر سازی و چاپلوسی کنند.)

توجه به نقد و نظر و پذیرش انتقاد، گرچه سهل و ساده نیست، اما امکان پذیر است انسانی که در مسیر رشد و بلوغ گام بر می دارد و به تکامل می اندیشد، چاره ای ندارد جز اینکه آفات وجودی و نواقص و عیوب خود را بشناسد و در صدد اصالح خویش برآید؛ به ویژه مسؤ ول و مدیری که ممکن است حساسیت جایگاه و مقام، او را با غرور و تکبر و خودپسندی درآمیزد، شخصیتش را اسیر رکود کند و منزلت رفیع انسانی - که گاهی البته تو هم شخص است - او را در معرض تهاجم نفسانیات قرار دهد.

مولای متقیان در سخنانی می فرماید:

فَلاَ تُکَلمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ

وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ

وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لاَ تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالاً فِی حَقِّ قِیلَ لِی

وَ لاَ الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ

أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ فَلاَ تَکُفُّوا

عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقِّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ

أَنْ أُخْطِئَ وَ لاَ آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی (55)

(پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن می گویند، حرف نزنید و چنان که از آدم های خشمگین کناره می گیرند، دوری نجویید و با ظاهر سازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم؛ زیرا کسی که شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، برای او دشوارتر خواهد بود پس از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خود داری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید. (56) )

امام علیه السلام هم، تملق و چاپلوسی را استکباری و ویران کننده می داند و هم انتقاد ناپذیری را مذموم و زشت می شمارد و سفارش می کند که باید با جان و دل انتقاد را پذیرا بود:

إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنی لَکُمْ طُرُقَهُ وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً

وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ وَ اقْبَلُوا النَّصِیحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَیْکُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَی أَنْفُسِکُمْ (57)

(همانان شیطان، راه های خود را به شما آسان جلوه می دهد تا گره های محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگشاید و به جای وحدت و هماهنگی، بر پراکندگی شما بیفزاید از وسوسه و زمزمه و فریبکاری شیطان روی گردانید و نصیحت آن کسی را که خیرخواه شماست گوش کنید و به جان و دل بپذیرید.)

پرواضح است که رواج انتقاد پذیری و رجوع به مردم و رعیت برای یافتن عیبهای خود، بی پروایی و ایجاد نقص در پایه های حکومت و مسؤ ولیت نیست؛ بلکه اندیشه ای ژرف و الهی است که اصلاح امور را درپی دارد و آرامش و امنیت را برای مردم و زیر دستان به ارمغان می آورد.

جلوه دهم در دسترس مردم و رعیت بودن

نقل است که مرحوم آیت ا...العظمی آقای (سید ابوالحسن اصفهانی) قدس سره - مقام مرجعیت عامه عصر خود - در یکی از تشرف های خویش به محضر نورانی امام عصر (عج) از ان روح شریف شنید که:

وَ اجْعَلْ مَجْلَسِکَ فِی الدَّهْلیزْ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ نَحْنُ نَنْصُرُکْ.

(محل نشستن خود را در ابتدای راهرو قرار ده و نیازهای مردم را بر آورده ساز تا تو را یاری کنیم).

اگر در جامعه اسلامی ما مدیران و مسؤ ولین به مضمون و محتوای تعالیم الهی و سیره عملی پیشوایان دینی توجه کنند و به ارزش و منزلت مسؤ ولیتی که در مقابل طبقات مختلف مردم دارند آشنا شوند، خدمت به جامعه اسلامی را غنیمت دانسته و هیچ گاه با ایجاد حصار به دور خویش فاصله خود را با مردم زیاد نمی کنند.

گرچه برخی به این رکن اساسی توجه دارند و همواره خویش را در دسترس مردم قرار می دهند اما متاسفانه برخی افراد که در بند تمایلات خود خواهانه و هواهای نفسانی اسیرند، به سهولت مردم را از خویش می رانند و ایجاد رابطه و دوستی رابا اقشار مختلف جامعه نمی پسندند چنان که گویی اسلام برای آنها پیامی نداشته و قرآن و احادیث و روایات در دسترس آنها نبوده است.

علی علیه السلام که با عمل خویش نفوس را منقلب می کرد و عشق و علاقه و دلباختگی اش به مردم و رعایا طراوت و رونقی خاص داشت، هیچ گاه بین خود و مردم جدایی نیفکند، رابطه با مردم را جزی از برنامه حکومت داری می دانست و همواره از ماءمورینش می خواست که حلقه های رابطه و اتصال را بر قرار کنند:

اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَات ر مِنْکَ قِسْما تُفَرَّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِسا عَامّا فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلّهِ الّذِی خَلَقَکَ، وَ تُقْعِدَ عَنْهُمْ جُنْدِکَ

وَ اَعْوَانَکَ مِنْ اَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ، حَتّی یُکَلَّمَکَ مُتَکَلَّمَهُمُ غَیْرً مُتَتَعْتِع،

فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتَجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ، فَانَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعْبَةُ مِنَ الضَّیقِ، وَ قِلَّةُ عِلْمً بِالاْمُورِ؛ وَاْلاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُوَنُه

فَیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبِیُر، وَ یَعْظُمُ الصَّغِیُر، وَ یَقْبُحُ الْحَسَنَ، وَ یَحْسُنُ الْقَبِیحُ، وَ یُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ.

وَ اِنَّمَا الَوالِی بَشَرًُ لاَ یَعْرِفُ مَا تَوَارَی عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ اْلاُمورِ، وَ لَیْسَتْ عَلَی الْحَقَّ سِمَات تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ (58)

(پس بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند تا شخصا به امور آنان رسیدگی کنی در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون اضطراف با تو گفتگو کند.

هیچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار که پنهان بودن رهبران، نمونه ای از تنگ نظری، ایجاد تضییق و کم اطلاعی در امور جامعه می باشد نهان شدن از رعیت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز می دارد پس کار بزرگ، اندک و کار اندک، بزرگ جلوه می کند زیبا، زشت و زشت، زیبا می نماید و باطل به لباس حق در می آید همانا زمامدار، آنچه را که مردم از او پوشیده دارند، نمی داند و حق را نیز نشانه ای نباشد تا با آن راست از دورغ شناخته شود.)

آن گونه که در تاریخ ثبت است، امام، خود به شیوه های گوناگون، پیونددشان را با مردم حفظ می کرد و رابطه آن آموزگار دین با رعایا، جزیی از برنامه حکومتی بود.

(سعید بن قیس همدانی) می گوید: یکی از روزها که هوا هم به شدت گرم بود، از کوچه های عبور می کردم که امیرمومنان را کنار دیواری دیدم علت را جویا شدم امام فرمود:

ما خَرَجْتُ اَلا لاُِ عینَ مظلوما اَوْ اَغیثَ مَلْهُوفا (59)

(از محل استراحت بیرون نیامدم مگر برای اینکه مظلومی را یاور و گرفتاری راپناهگاه باشم).

نامه امام (ع) به والی حجاز (قثم بن عباس) نیز نمونه ای دیگر از نگاه مهربانانه آن سرو استوار به رعایاست.

وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاکِرِ الْعَالِمَ وَ لاَ یَکُنْ لَ کَ إِلَی النَّاسِ سَفِیرٌ إِلا لِسَانُکَ وَ لاَ حَاجِبٌ إِلا وَجْهُکَ

وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِیدَتْ عَنْ أَبْوَابِکَ فِی أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِیمَا بَعْدُ عَلَی قَضَائِهَا (60)

(در بامداد و شامگاه در یکی مجلس عمومی با مردم بنشین آنان که پرسش های دینی دارند با فتواها آشنایشان بگردان ناآگاه را آموزش ده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز جز زبانت چیز دیگری پیام رسانت با مردم و جز چهره ات دربانی وجود نداشته باشد هیچ نیازمندی را از دیدار خود محروم مگردان زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گرچه در پایان حاجت او بر آورده شود، دیگر تو را نستاید.).

جلوه یازدهم پذیرش مسؤ ولیت براساس تکلیف

از دیگر برجستگی های شخصیت ممتاز امام العارفین، بی رغبتی و بی اعتنایی به منصب و پذیرش آن بر اساس تکلیف است او مسؤ ولیت را نمی خواهد مگر آنکه میدانی باشد برای جلب رضایت خداوند، رفع نیازهای مردم و انجام تکلیفی که بر عهده او نهاده شده است ویژگی مهمی که اغلب زمامداران در طول تاریخ بشری از درک و فهم و پذیرش ان عاجز بوده اند و بلکه از عناوین خویش برای اسارت انسانها و نمایش خود خواهی های خود بهره برده اند داشتن قدرت آن گونه که تاریخ بشری نشان می دهد، با آفات ویرانگی همراه است زمامداران فراوانی بوده اند که با نگاه خود خواهانه به منصب و مقام، پایه های حکومت خود را استوار ساخته اند، اما در حقیقت از مسیر کمالات و ارزشهای انسانی خارج شده اند و باورهای مردم را با امیال شیطانی خویش لگدکوب کرده اند.

مسؤ ولیت رهبری مسلمین در نظر علی علیه السلام که آیت حق و مظهر صفات ربوبی است، وسیله ای برای احقاق حقوق مظلومان و مستمندان و نجات جامعه اسلامی از گرداب سهمگین دنیا پرستی است.

او که بیست و پنج سال مظلومانه سکوت اختیار کرده بود، کمترین تلاشی برای کسب منصب خلافت نکرد و هنگامی که مجبور شد آن را بپذیرد فرمود:

اءَما وَ الَّذِی فَلَقَ الحَبَّهَ. وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ. وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَی الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلی کِظَّهَ ظالِم

وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَاءْسِ اءوَّلِها. وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِاءَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ. (61)

(سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران، حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خدا از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم پارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.)

در مقدمه خطبه 33 امده است که "ابن عباس " می گوید در سرزمین (ذی قار) خدمت امام رسیدم در حالی که کفش خود را پینه می زد تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم بهایی ندارد، فرمود:

وَ اللّهِ لَهِیَ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اِمْرَتِکُمْ، اِِّلا اَنْ اُقِیمَ حَقا، اءوْ اءدْفَع بَاطِلا

(به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش از حکومت بر شما محبوتر است؛ مگر اینکه حقی را با آن به پا دارم، یا باطلی را دفع نمایم)

در نیای که انبوه تملق گویان و چاپلوسان، مدیران و مسؤ ولین را به خود فریبی سوق می دهند و به آنها شخصیتی فرعونی می دهند، پی بردن به ارزش معنوی و پاسداشت مقام و منصب آسان نیست.

مسؤ ولی که از کاستی ها غافل شود، حسابگر و مراقب نباشد، از باین زیبا اما پلید مداحان و چاپلوسان خرسند شود و مشتاق و مفتون تحسین ها باشد، صدای عاشقان غیب را نمی شنود، از در گاه حق و انجام تکلیف الهی فاصله می گیرد، ارزش و منزلت خویش را به ظواهر مقام و مسؤ ولیت می سپارد و منصب را زینت خود می سازد:

سْتَحْلَی الَّناسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ فََلا تُثْنُوا عَلَّی بِجَمِیلِ ثَنَاءً لاِخْرَاجِی نَفْسِی اِلَی اللّهِ سُبْحَانَهُ وَ اِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّةِ البقیّة فِی حُقُوقً لَمْ اَفْرِغْ مِنْ اَدَئِهَا وَ فَرَائِضَ لاَبُدَّ مِنْ اِمْضَائِها (62)

(گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می دارند، اما من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستایید، تا از عهده وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برایم و حقوقی که مانده است بپردازم و واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم)

پیروان راستین علی علیه السلام به نیکی می دانند که آن پیشوای مومنین، خلافت را زینت و آبرو داد و منصب رهبری مسلمین را هویت و شخصیت بخشید زیرا انجام تکلیف الهی از نظر او بر هر چیزی مقدم بود و در هر شرایطی او را مورد معامله قرار نمی داد (صعصة بن سوهان) از یاران باوفا و از خواص اصحاب مولای متقیان در اولین روز خلافت، به امام چنین می گوید:

زَیَّنْتَ الْخِلافَةَ وَ مَا زانَتَک وَ رَفَعْتَها وَ مَا رَفَعَتْکَ وَ هِیَ اِلَیْکَ اَحْواجُ مِنْکَ اِلَیْها (63)

(یا امیرالمؤ منین تو به خلافت زینت و افتخار دادی، اما خلافت برای تو زینت و افتخاری نیست مقام خلافت با خلیفه شدن تو بالا رفت، اما خلافت مقام تو را بالا نبرد، خلافت به تو محتاج تر است از تو به خلافت)

بنابر این توجه و اعتقاد به تکلیف الهی و فرع دانستن سایر امور در پذیرش مسؤ ولیت ها، مدیر و فرمانده را از آفات ویرانگر مناصب و جایگاههای فریبنده نجات می دهد و او را مصونیت می بخشد.

چنان که مولای متقیان در فرازی از نامه خویش به اشعث بن قیس فرماندار "آذربایجان " می نویسد:

وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلا بِوَثِیقَةٍ

وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ (64)

(همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده بلکه امانتی در گردن تو است در دست تو اموالی از ثروت های خدایی بزرگ و عزیز است و تو خزانه دار آنی).

جلوه دوازدهم بی رغبتی و عدم دلبستگی به دنیا

فَمِنَ النَّاسِ مِنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا وَ مالَهُ فِی الاْخِرَةِ مِنْ خَلاقً وَ مِنْهُمْ مَّنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُنْیا حَسَنَةً وَ فِی الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ

اُولئِکَ لَهُمْ نَصیب مِمّا کَسَبُوا وَ اللّهِ سَریعُ الْحِسابِ (65)

(بعضی مردم کوتاه نظر از خدا تنها تمنای متاع دنیوی کنند؛ آن را از نعمت آخرت نصیبی نیست. بعضی دیگر گویند بار خدایا ما را از نعمتهای دنیا و آخرت هر دو بهره مند گردان و از شکنجه آتش دوزخ نگاه دار هر یک از این دو فرقه (یعنی طالبان دنیا و طالبان عقبی) از نتیجه اعمال خود بهره مند خواهند گشت و خدا به حساب همه زود رسیدگی کند).

در شریعت اسلام، دنیا مزرعه آخرت و پلی است برا یعبور انسان قرارگاهی است که قرآن برای آن ارزش و اهمیت قایل شده و به انسان سفارش کرده از آن برای تکامل خویش بهره برد و شکر و سپاس الهی را به جای اورد از نظر اسلام حرکتهای صوفیانه که مبتنی بر ترک دنیا، انزوا طلبی و مذموم دانستن مطلق لذتهای دنیاست، مورد تایید نیست اسلام، اعتقاد کسانی را که گوشه عزلت انتخاب می کنند و در مقام احقاق حق بر نمی خیزند و علیه هیچ ستمی نمی شورند، محکوم می کند و معتقد است که بین دنیا و آخرت خصومتی وجود ندارد، بلکه دنیا زمینه ساز آخرت است و به فرموده امام علی علیه السلام: دنیا، مسجد دوستان خدا، پرستشگاه و مهبط وحی الهی و تجارتخانه اولیاء خداست (66)

اما دنیا با همه اعتبار و مقامی که دارد، قرارگاه موقت است، پلی است که محل بنای خانه ابدی نیست جایگاهی که نباید کرامت و مقام و منزلت و شاءن انسان و ارزشهای متعالی انسانی اسیر و برده آن شود قرارگاهی است که هر کس بیشتر از ارزش و اعتبارش به آن بها دهد ماهیت دنیا را نشناخته است.

وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهَا دَاراً وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ یُوَطنْهَا مَحَلًّا (67)

(دنیا چه خانه خوبی است برای کسی که آن را جاودانه نپندارد و محل خوبی است برای کسی که آن را وطن قرار ندهد).

إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الاْخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرکُمْ (68)

(دنیا سرای گذر و اخرت، خانه جاویدان است پس از گذرگاه خویش برای منزل جاودانه توشه برگیرید.)

ضرورت مبارزه همه جانبه با دنیاطلبی و دنیاگرایی و دلدادگی به دنیا امری است بدیهی و مهم که در تعالیم اسلامی و به ویژه در کلمات و سخنان مولا علی (ع) بسیار بر آن تاکید شده است چرا که مولا آن را به معنای رکود و توقف و اسارت می داند و مانع تکامل روحی انسان.

آن "اخلاص مجسم " نه تنها فریب دلبستگی های دنیا را نمی خورد و مفتون زیبایی های دنیا و اسیر جلوه های فرینده آن نمی شود که آن را از خود می راند، به دیده حقارت در آن می نگرد، کوچکش می شمارد و هرگز شایسته دلبستگی و دلدادگی اش نمی داند.

هموست که صریح و روشن در آخرین بخش نامه خود به (عثمان بن حنیف) دنیا را مخاطب قرار می دهد و می فرماید:

فَحَبْلُکِ عَلَی غَارِبِکِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِکِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِکِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ أَیْنَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ أَیْنَ الاُْمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ

اعْزُبِی عَنی فَوَاللَّهِ لاَ أَذِلُّ لَکِ فَتَسْتَذِلینِی وَ لاَ أَسْلَسُ لَکِ فَتَقُودِینِی (69)

(... از من دور شود مهارت را بر پشت تو نهاده و از چنگال های تورهایی یافتم از دام های تو نجات یافته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام کجایند بزرگانی که به بازیچه های خود فریبشان دادی.

از برابر دیدگانم دور شو سوگند به خدا، رام تو نگردم که خوارم سازی و مهارم را به دست تو ندهم که کجا خواهی مرا بکشانی)

نقل است که "ضرارة بن ضمره ضبایی " که از یاران حضرت بود، به شام رفت و چون معاویه او را دید، از حالات امام پرسید ضراره گفت: علی علیه السلام را در حالی دیدم که شب، پرده های خود را افکنده بود او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده به خود می پیچید، و محزون می گریست و می گفت:

یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لاَ حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُری غَیْرِی لاَ حَاجَةَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ

وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ (70)

(ای دنیا! ای دنیای حرام! از من دور شو، آیا برای من خودنمایی می کنی؟ یا شیفته من شده ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مباد! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کرده ام تا بازگشتی نباشد. دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک و آرزوی تو پست است. آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و عظمت روز قیامت!)

و نیز سخن کوتاهی دارد که می فرماید:

وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ (71)

(به خدا سوگند! این دنیای شما که به انواع حرام آلوده است، در دیده من از استخوان خوکی که در دست بیماری جذا می باشد، پست تر است!)

و باز در خطبه 226 می فرماید:

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَی سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَی قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَةً

وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَةً وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَةً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَةً فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمَشَیَّدَةِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَ الاَْحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ

وَ الْقُبُورَ اللا طِئَةَ الْمُلْحَدَةَ الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَی الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِینَ

وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ لاَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالاَْوْطَانِ وَ لاَ یَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ عَلَی مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ

(ای بندگان خدا! بدانید شما و آنان که در این دنیا زندگی می کنید، بر همان راهی می روید که گذشتگان پیمودند! آنان زندگانی شان از شما طولانی تر، خانه های شان، و آثارشان از شما بیشتر بود که ناگهان صدایشان خاموش، وزش بادها در سرزمین شان ساکت، اجسادشان پوسیده، سرزمین شان خالی و آثارشان ناپدید شد!

قصرهای بلند و محکم و بساط عیش و بالش های نرم را به سنگ ها را آجرها و قبرهای به هم چسبیده تبدیل کردند: گورهایی که بنای آن بر خرابی و با خاک ساخته شده است. گورها به هم نزدیک اما ساکنان آنها را از هم دور غریبند. در وادی وحشتناک به ظاهر آرام اما گرفتارند. نه در جایی که وطن گرفتارند انس می گیرند و نه با همسایگان ارتباط دارند. در صورتی که با یکدیگر نزدیک و در کنار هم جای دارند.)

نبابراین باید گفت دنیایی که در اسلام مورد نکوهش است، آن دنیایی است که به صورت فریبنده ای دین و معنویات و ارزش ها را از دست انسان می گیرد و انسان را به پرستش خود وا می دارد، موجب و غرور و تکبر و فخر انسان می شود و حق را در پای شهوات قربانی می کند.

مولوی تمثیلی زیبا دارد او دنیا را مانند حمامی می داند که دو چهره دارد. چهره ای داخل حمام که محل شستشوی بدن است و چهره ای خارج حمام که کثافات و چرکها در زباله دان ها است. دنیا پرستان زنبیل های کثافات را می کشند و به دیگری فخر می فروشند. اما عده ای فارغ از این غوغا به تطهیر خویش مشغولند.

و اما سخنی دیگر از مولای متقیان که خطاب به فرزند دلبند خویش امام حسن مجتبی (علیه السلام) نگاشته اند:

فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلاَبٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضِ وَ یَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَی مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا

وَ رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ لَیْسَ لَهَا رَاعٍ یُقِیمُهَا وَ لاَ مُسِیمٌ یُسِیمُهَا (72)

(همانا دنیا پرستان چونان سگ های درنده، عوعوکنان، برای دیدن صید در شتابند. برخی به برخی دیگر هجوم می آورند. نیرومندشان، ناتوان را می خورد و بزرگ ترها کوچک ترها را. یا چونان شترانی هستند که برخی از آنها پای بسته و برخی دیگر در بیابان رها شده که را گم کرده و در جاده های نامعلومی در حرکتند و در وادی پر از آفت ها و شنزاری که حرکت با کندی صورت می گیرد، گرفتارند: نه چوپانی دارند که به کارشان برسد و نه چراننده ای که به چرا گاهاشان ببرد.)

جلوه سیزدهم مراقبت از بیت المال

عده ای گرد امام علی (علیه السلام) جمع شدند و گفتند: مردم به دنیا و ظواهر آن دل بسته اند. معاویه نیز از این فرصت استفاده کرده و با هدایا و پول های فراوان آنها را به سوی خویش می خواند. بهتر است شما هم از اموال عمومی به آنه ببخشید تا به تو گرایش پیدا کنند، امام فرمود:

أَ تَأْمُرُونی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً

لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الاْخِرَةِ

وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیْرِ حَقهِ وَ لاَ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ إِلا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ وَ کَانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ

فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلاَْمُ خَدِینٍ (73)

(آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم دباره امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز بر قرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود، به گونه ای مساوی در میان مردم تقسیم می کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روی و اسراف است. ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، اما در آخرت پست خواهد کرد. در میان مردم ممکن است گرامی اش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است. کسی مال اش را در راهی که خدا اجازه نفرمود مصرف نکرد و به غیر اهل آن نپرداخت جز آنکه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود و دوستی آنها را متوجه دیگری ساخت. پس اگر روزی بلغزد و محتاج کمک آنان گردد بدترین رفیق و سرزنش کننده ترین دوست خواهند بود.)

و نیز در دومین روز خلافت خویش در سخنانی فرمود:

وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوجَ بِهِ النسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الاِْمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ (74)

(به خدا سوگند، بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن باز می گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا در عدالت گشایش برای عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم بر او سخت تر است.)

در جای دیگر دارد که یکی از یاران امام (عبدالله بن زمعه) در خواست مالی داشت. امام فرمود: إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَیْسَ لِی وَ لاَ لَکَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ جَلْبُ أَسْیَافِهِمْ فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کَانَ لَکَ مِثْلُ حَظهِمْ وَ إِلا فَجَنَاةُ أَیْدِیهِمْ لاَ تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوَاهِهِمْ (75)

(این اموال که می بینی نه مال من و نه از آن توست. غنیمتی گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آورده اند. اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی، و گرنه دسترنج آنان خوراک دیگران خواهید بود.)

پیداست که هرگز نباید از علی (علیه السلام) انتظا Ѡ داشت برای جلب رضایت دیگران به پاس ستایش و تملق چاپلوسان، حقوق ببیت المال را به ناحق در اختیار کسی قرار دهد یا با مدارا و چشم پوشی و تساهل، اجازه چنین عملی را به کارگزان خویش دهد. به زعم آن عصاره تقوا و دلداده حق، انسانها در دریافت حق و حقوق خویش تفاوتی با یکدیگر ندراند و مدعیان دروغینی که طالب حقوق بیشتری هستند، راه به جایی نمی برند، حضرت به یکی از فرمانداران می نویسد:

بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَکَ وَ عَصَیْتَ إِمَامَکَ أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُیُولُهُمْ

وَ أُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ فِیمَنِ اعْتَامَکَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَاناً

وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَاناً فَلاَ تَسْتَهِنْ بِحَق رَبکَ وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ فَتَکُونَ مِنَ الاَْخْسَرِینَ أَعْمَالاً أَلاَ وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ

وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ (76)

(گزارشی از تو به من دادند که اگر چنان کرده باشی، خدای خود را به خشم آورده ای و امام خویش را نافرمانی کرده ای. خبر سید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسب هایش گرد آورده و با ریخته شدن خون هایشان، به دست آمده، به اعرابی که خویشاوندان تواند و تو را برگزیده اند، می بخشی! به خدایی که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده و منزلت تو سبک گردیده است! پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دین آبا نکن که زیانکارترین انسانی. آگاه باش، حق مسلمانی که نزد من یا پیش تو هستند، در تقسیم بیت المال مساوی است. همه باید نزد من آیند و سهم خود را از من گیرند.)

و نیز در جای دیگر می فرماید:

فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ إِلَی خِیَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا

ِعِنْدَکَ أَخْبَارُ عُیُونِکَ اکْتَفَیْتَ بِذَلِکَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ

(اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تاءیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کن و، او را با تازیانه کیفر کن و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او باز پس گیر. سپس او را خواردار و خیانتکار شمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.)

جمله معروفی نیز از امام در خصال (شیخ صدوق) است که اوج دقت و ظرافت و مراقبت آن انسان برجسته و آن امام همام را نشان می دهد:

اءدِقُّوا اَقْلاَمَکُمْ وَ قارِبُوا بَیْنَ سُطُورِکُمْ وَ احذِفُوا عَنْ فُضُولِکُمْ وَاقْصدوا قَصْدَالْمَعانی وَ اِیّاکُمْ وَ الاِْکْثارَ فَانَّ اَمْولَ الْمُسْلِمینَ لا تَحْتَمِلُ الاْءضْرار

(نوک قلمهایتان را نازک کنید و فاصله بین خطوطتان را کم کنید و از زیاده گویی بپرهیزید و لب معنی و مقصد اصلی را بنویسید. از مطالب اضافی پرهیز کنید که بیت المال مسلمین تاب تحمل ضرر ندارد.)

حیف و میل بیت المال و آسان گیری نسبت به مصرف آن، اندیشه خطرناکی است که متاسفانه برخی افراد به سادگی به آن تن می دهند. حال آنکه حقوق مردم امانتی است سترگ که آنها وظیفه ای جز نگهبانی و امانت داری ندارند. آنکه شانی بالاتر برای خود قایل است و خویش را حاکم و مالک اموال عمومی و بیت المال می داند، انسان ضعیفی است که روز باز خواست را نادیده گرفته است.

مقام معظم رهبری در بخشی از پیام نوروزی سال 1380 خود می فرماید:

(هر کس بیت المال مسلمین را ملک خود به حساب آورد یا به زبان بگوید و یا اگر نمی گوید، در عمل این طور وانمود کند که ما این قدرها حق داریم و با بیت المال مثل اموال شخصی خود رفتار کند یا بخورد با ببخشد یا در راه اغراض شخصی از آن استفاده کند نمی تواند دنباله رو علی (علیه السلام) به حساب بیاید.)

حکایت جالبی است از علی بن ابی رافع که بی تردید دلباختگان مولای متقیان علی (علیه السلام) را به تامل و اندیشه وا می دارد و عمل به رهنمودهای آن وجود مقدس را هموار می سازد:

علی بن ابیس رافع می گوید: زمانی که من مسوول و کاتب بیت المال علی (علیه السلام) بودم، گردن بند مرواریدی از جنگ بصره به بیت المال باقی مانده بود. روزی از طرف دختر امیرالمومنین، شخصی نزد من آمد و در خواست کرد که آن گردن بند را به صورت (عاریه مضمونه مردوده) (ضمانت دار که برگرداند) به ایشان بدهم و دختر امام در روز عید قربان از آن استفاده کند. من نیز گردن بند را تحویل دادم تا پس از سه روز برگرداند. اما امیرالمؤ منین آن را نزد دخترش دید و شناخت. آنگاه مرا احضار کرد و گفت: ای ابی رافع به مسلمین خیانت می کنی؟

به ایشان گفتم: پناه بر خدا می برم از این که به مسلمین خیانت کنم. فرمود پس چگونه گردن بندی را که در بیت المال مسلمین بود، بدون اجازه من و رضایت مردم به دختر من عاریه دادی؟ گفتم: ای امیرالمومنین! او دختر شماست و در خواستی از من کرد و من اجابت کردم، در حالی که عاریه بود و من هم ضمانت کردم که بر عهده خود باشد که آن را سالم به خزانه باز گردانم. فرمود: همین الان آن را بر گردان و وای بر تو اگر چنین چیزی تکرار شود، در آن صورت تو و گیرنده آن را مجازات می کنم. سپس فرمود:

لَوْ کانَتْ اءَخْذُالعِقْدِ عَلی غَیْرِ عارِیَةً مَضْمُونَةً مَرْدُودَةً لَکانَتْ اِذا اءَوَّلَ هاشِمِیَّةً قَطَعْتُ یَدَها فی سِرْقَةً (77)

اگر (دخترم) آن را به صورت (عاریه مضمونه مردوده) نگرفته بود، اول هاشمیمه ای بود که به جرم دزدی دستش را قطع می کردم.

ابن ابی رافع می گوید: همان لحظه، دختر امام گردن بند را باز گرداند و من آن را در جای خود قرار دادم. (78)