جلوه چهاردهم پرهیز از دریافت هدیه
تردیدی نیست که بخشش و سخاوت و رسم هدیه دادن خصلتی است بسیار پسندیده و نیکو که تاءثیر شگرفی در تاءلیف قلوب، رفع نابسامانی های اجتماعی و بر طرف کردن مشکلات جامعه اسلامی دارد و از جمله اموری است که در اسلام به آن توجه و سفارش فراوانی شده است.
اصولا در تعالیم اسلامی، سرمایه های خدادادی و امکانات مادی، ابزاری است برای آزمایش و میزان و معیاری است برای سنجش تقوا و دیانت و خدا محوری انسانها. آنها که مال و ثروت خویش را احتکار و حبس نمی کنند و با سخاوت و بخشش به همنوعان خویش نیز می اندیشند، در حقیقت مروج سنت های حسنه و عامل محبت و صمیمت در اجتماع هستند. امام علی (علیه السلام) می فرماید:
اَلسَّخاءُ یَکْسِبُ المَحَبَّةَ وَ یُزَیَّنُ الاَْخْلاق
(سخاوت موجب جلب محبت افراد شده و اخلاق انسانها را می آراید.)
و در جای دیگر دارد که:
وَ إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِی عَلَیْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئ
(و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش، به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است.)
تاریخ اسلام سرشار است از مصادیق ارزنده ای که حکایتگر برجستگی شخصیت علی (علیه السلام) و نشانگر روح متعالی انسانی است که دغدغه دستگیری مستمندان و ایتام و کمک به درماندگان و محرومان دارد.
نقل شده است که امیر مومنان (علیه السلام) برای مردی پنج بار خرما فرستاد. شخصی، از روی اعتراض گفت: او چیزی از تو تقاضا نکرد، وانگهی یک بار، او کفایت می کند. امیرمومنان (علیه السلام) با تندی فرمود:
لا کَثَر اللّه فِی الْمومِنین ضَرْتَک، اُعْطی انَا وَ تَبْخَلُ اَنْتَ.
(خداوند مثل تو را در میان مومنان، زیاد نکند. من می بخشم ولی تو بخل می ورزی.)
با این همه، موضوع اساسی مورد نظر در این بخش، تاءکید بر عدم سوء استفاده از این نعمت خدادادی است. هدیه دادن و بخشش از آن گونه کارهایی است که بسیاری از انسانها نادرست و آزار دهنده از آن استفاده می کنند. در حقیقت، گاه ابزاری می شود برای پرادخت رشوه و ترویج فزاینده نفاق، رذایل اخلاقی، نابسامانی و ناهنجاری های ویرانگر اجتماعی که به وسیله آن گروهی تلاش می کنند حقی را ناحق کنند، مظلومی را سرافکنده سازند و حقوق اجتماعی مردم محروم را لگدمال کنند.
نوع مقابله علی (علیه السلام) با این پدیده زشت برای مدیران جامعه امروز ما بسیار آموزنده است. در نظر علی (علیه السلام) عمل رشوه دادن آن قدر ناپسند و خطرناک است که بدون اغماض با عامل آن بر خورد می کند و روش تند و صریحی را برای مقابله بر می گزیند. داستان معروف (اشعث بن قیس) از مصادیق بارزی است که باید مورد توجه کارگزاران جامعه اسلامی قرار گیرد. امام خود در یکی از سخنرانی هایش در شهر کوفه و در دوران زمامداری به آن اشاره می کند و می فرماید:
طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَکَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ
فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ وَ لَکِنَّهَا هَدِیَّةٌ
فَقُلْتُ هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی أُمخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ
(شب هنگام کسی به دیدار ما آمد و ظرفی سر پوشیده پر از حلوا داشت. معجونی در آن ظرف بود. چنان از آن متنفر شدم که گویی آن را با آب دهان ما رسمی، یاقی کرده آن مخلوط کرده اند! به او گفتم هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (صل الله علیه واله) حرام است. گفت: نه، نه زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است. گفتنم: زنان بچه مرده بر تو بگریند، آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شده ای؟ یا هذیان می گویی؟)
همان طور که مشخص است، تندی برخورد علی (علیه السلام) از یک سو به خاطر اشعث و از سوی دیگر به این دلیل است که علی زمامدار و رهبر جامعه اسلامی است. امیرمومنان و خلیفه مسلمین است. یعنی در جایگاهی است که افراد با طمع به صاحب آن مقام نزدیک می شوند و ممکن است هدایای آن با انگیزه های غیر الهی همراه باشد.
در واقع باید اذعان داشت که هدیه از جانب هر کس باشد برای مدیر و مسوول خطر آفرین است و به نظر می رسد آنکه در مسند کاری قرار دارد، باید تا زمان پایداری مسوولیتش از گرفتن هدیه امتناع ورزد؛ زیرا به رشوه نزدیک است و احتمال آلودگی آن بسیار.
امام علی (علیه السلام) در یکی از خطبه ها که در آن صفات یک رهبر عادل را بیان می کند، فرماندار خود را از انتخاب رشوه خوار در امور حکومت بر حذر می دارد:
وَ لاَ الْمُرْتَشِی فِی الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ یَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ
(و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد، زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن، حقوق مردم را پایمال و حق را به صاحبان آن نمی رساند.)
و در نامه ای به فرماندهان لشکر اسلام می فرماید:
فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ
همانا ملت های پیش از شما به هلاکت رسیدند، بدان جهت که حق مردم را نپرداختند، پس دنیا را با رشوه دادن به دست آوردند و مردم را به باطل بردند و آنان اطاعت کردند.
بنابراین پرهیز از گرفتن (هدیه) در دوره مدیریت و مسؤ ولیت، خصلت نیکویی است که دارند آن برخوردار از شاءن و مقام والا و عقل و ایمان بر جسته است. زیرا او نیک دریافته است که هدیه به مسؤ ول، انتظارات هدیه دهنده را افزایش می دهد، دریافت کننده آن را در موضع تهمت قرار می دهد و به عنوان یک عادت ناپسند به همه افراد و گروهها سرایت می کند و نهایتا موجبات تلبیس و تملق و تضییع حقوق را فراهم می سازد.
جلوه پانزدهم نظارت و ارزیابی
نظارت و ارزیابی از ارکان حکومت داری امام علی (علیه السلام) است. از دیدگاه حضرت، چون مدیران و کارگزاران، همواره در معرض لغزش و خطا هستند، باید تحت نظر و مراقبت باشند تا سودجویان و فرصت طلبان، مسؤ ولیت و منصب را میدان تاخت و تاز امیال و خواسته هی نامشروع خویش قرار ندهند.
امام علی (علیه السلام) به شیوه های مختلف، رفتار و نحوه عمل ماءمورینش را ارزیابی می کرد و در صورت مشاهده تخلف به سرع و صراحت با آن بر خورد می کرد. در توصیه های آن حضرت به کارگزاران نیز بخشی به این امر اختصاص دارد. امام، از آنها می خواهد که ضمن ارشاد و انذار مردم و پیشگیری از تخلف افراد و گروهها، بر کار آنها نظارت کنند و با واقعیت نگری به ارزشیابی رفتار آنها بپردازند:
ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصدْقِ وَ
(سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن و جاسوسانی راستگو و وفا پیشه بر آنان بگمار که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان، سبب امانت داری و مهربانی آنان با رعیت خواهد شد.)
و در جای دیگر دارد که:
وَ اجْعَلْ لِکُل إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِکَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَی أَلا یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِکَ
(کار هر کدام از خدمتکارانت را معین کن که او را در برابر آن کار مسؤ ول بدانی که تقسیم درست کار سبب می شود کارها را به یکدیگر وانگذارند و در خدمت سستی نکنند.)
اگر در اداره جامعه اسلامی از نظارت که پشتوانه موثری در اداره امور است، استفاده مناسب شود و برای این کار، افراد امین و مورد اعتماد برگزیده شوند، میزان جرم و تخلف به مراتب کاهش می یابد، امنیت و آرامش بر قرار می گردد و موجب انتخاب افراد صالح و شایسته خواهد شد. حضرت در فرازی از عهد نامه مالک اشتر، پس از ذکر ویژگری نظامیان و ضرورت انتخاب بهترین ها، می فرماید:
اعْرِفْ لِکُل امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَی
(در یک ارزشیابی دقیق، رنج و زحمکات هر یک از آنان را شناسایی کن.)
و یا آنجا که می فرماید:
ثُمَّ انْظُرْ فِی اءُمُوُرِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتیارا اختیارا
(...سپس در امور کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش به کارشان بگمار).
امروزه یکی از معضلات بزرگ اجتماعی جامعه ما عدم بهره برداری صحیح از این ابزار بسیار مهم و ضروری است. عامل مهمی که گاه مورد مخالفت و یا کارشکنی افراد و گروهها قرار گرفته و با ناکامی و شکست مواجه شده است، حال آن که نظارت و بازرسی برای شناخت آفات و بیماریها و سپس بر طرف کردن سستی ها و ضعفها است. چنان که پیامبر گرامی اسلام و امام علی (علیه السلام) نیز علی رغم آنکه افراد مورد اعتمادشان را برای فرماندهی سپاه اسلام انتخاب می کردند، اما برای بررسی وضعیت همان فرماندهان، ناظر و بازرس می گمارند و می خواستند تامسایل را به آنها گزارش کنند.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
کانَ رَسُولُ الّله اِذا بَعَثَ جَیْشا فَاتَهُمْ اَمیرا بَعَثَ مَعَهُ مِنْ ثُقاتِهِ مِنْ یَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَه
پیامبر هرگاه لشکری را می فرستاد و بر آنها امیری می گمارد شخص مورد اعتمادی را نیز می فرستاد تا اخبار آن امیر را به پیامبر گزارش دهد.
بی گمان آن کس که به حضور ناظر آگاه است بیشتر مراقبت می کند و وظایف خویش را شایسته تر انجام می دهد.
جلوه شانزدهم حسن تدبیر و مدیریت
بنابر آنچه که از سیره نبوی و آموزه های ائمه اطهار (علیهم السلام) به ما رسیده است، اسلام اهمیت ویژه ای برای چگونگی اداره امور مسلمین و حسن تدبیر رهبران جامعه اسلامی قایل است، زیرا شیوه رهبری و مدیریت تاءثیر مستقیم و نقش تعیین کننده ای در نحوه سلوک و زندگی مردم و پیشرفت مقاصد حکومت دارد.
پیامبر گرامی اسلام که یک حکومت بی نظیر و برخوردار از ویژگی های منحصر به فرد را پایه ریزی کرده بود، در تمام مراحل رسالت خویش با بهره گیری از تعالیم وحی، به سامان دهی امور مسلمین می پرداخت و همواره آماده ترین افراد را برای فرماندهی و مدیریت بر مسائل مختلف جامعه بر می گزید و اگر یکی از اصحاب او فاقد کفایت و توانایی لازم بود به صراحت آن را بیان می کرد و او را از پذیرش مسؤ ولیت منع می فرمود. چنان که به ابوذر غفاری که بسیار هم به او علاقه مند بود
فرمود:
یا اَباذَر اِنّی اءُحِبُّ لَکَ ما اءُحِبُّ لِنَفسِی اِنّی اَراکَ ضَعِیفا لا تَاءمُرَونَّ عَلَی اثْنَین وَ لا تُوَلَّیَنَّ مالَ الْیَتیمْ.
ابوذر من همانطور که خودم را دوست دارم تو را نیز دوست دارم.
تو را ضعیف می بینم از اینکه حتی بر دو نفر امارت کنی و یا مسؤ ولیت مال یتیم را بپذیری.
و نیز نقل شده است که ابوذر به پیامبر گفت:
یا رسول الله (الا تستعملنی)
آیا ما را به کاری نمی گماری؟ حضرت دست به شانه او زد و با مهربانی فرمود:
اِنَّها اَمانَةُ وَ الاَْمانَةُ ثَقیلَةُ وَ اِنَّها فِی الاَْخِرَةِ خِذیُ وَ نَدامَةُ اِلاّ مَن اَخَذَها بِحَقَّها وَ اَدَّی الّذی عَلْیِه فِیها
.
مسؤ ولیت ها از امانتهای سنگین خداست، و در آخرت موجب و خواری پشیمانی است مگر برای که قابلیت و شایستگی اش را داشته باشند و حق آن ادا کنند.
معنی سخن پیامبر این است که آن حضرت از یک سو نسبت به یاران و همراهانش، شناخت عمیق و دقیق داشت و از دیگر سوی انگیزه الهی موجب می شد بدون تامل و تعارفات معمول از واگذاری مسؤ ولیت به نزدیک ترین و خالص ترین یارانش نیز امتناع ورزد.
اما آنچه در مورد دوران 23 ساله رسالت پیامبر گفتنی است، اعتماد و اعتقاد فراوان آن حضرت به شایستگی های مولای متقیان علی (علیه السلام) در عرصه های مختلف بود.
علی (علیه السلام) برای پیامبر (صل الله علیه واله) یاوری صدیق و کوشا بود که همواره در لحظات خطر و بحران پایان ناپذیر، مسؤ ولیت صیانت از اسلام به او سپرده می شد.
چنان که اعلام جانشینی مولای متقیان توسط پیامبر (صل الله علیه واله) دقیقا ناشی از این اعتقاد بود که خاتم النبیین، او را از میان تمامی اصحاب و بزرگان اسلام شایسته ترین فرد برای رهبری مسلمانان می دانست.
امام علی (علیه السلام) نیز که در مکتب پیامبر پرورش یافته بود، آنگاه که حاکمیت اسلامی را پذیرا شد، فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الاَْمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ(
ای مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد.
و در تمامی فرمان های خود به کارگزاران، دستور العمل هایی را در زمینه های مختلف صادر می فرمود که حکایت از اعتقاد راسخ آن وجود ارزنده به اصل (حسن تدبیر و مدیریت) در اجرای حدود الهی و پایداری ارزشهای اسلامی بود. و در این راستا به استفاده حاکمان اسلامی از افراد صلاحیت دار تاءکید می فرمود:
لا تَقْبَلَنَّ فِی اسْتِعْمالِ عُمّالِکَ وَ اُمَرائِکَ شَفاعَةً اِلاّ شَفاعَةَ الْکِفایَةِ وَالاَْمانَهْ
(در به کارگیری کارمندان و امیران، هیچ شفاعتی را قبول نکن مگر شفاعت کفایت و امانت.)
و نیز می فرماید:
وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُل أَمْرٍ مِنْ أُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ لاَ یَقْهَرُهُ کَبِیرُهَا وَ لاَ یَتَشَتَّتُ عَلَیْهِ کَثِیرُهَا
برای هر یک از کارهایت سرپرستی برگزین که بزرگی کار بر او چیرگی نیابد و فراوانی کا او را در مانده نسازد.
فَاِنَّ الْوالِیَ اَذا اخْتَلَفَ هَواهُ مَنَعَهُ ذلِکَ کَیرا مِنَ الْعَدْلِ
اگری رای و اندیشه زمامدار دچار دگرگونی شود، او را از اجرای عدالت بسیار باز می دارد.
در نظر علی (علیه السلام) ایمان و اعتقاد، و شرط لازم برای اداره جامعه است اما تحقیقا شرط کافی نیست، او به کارگزاری اعتماد دارد که ضمن داشتن تقوا و دیانت، دارای خصلت های مورد نظر او نیز باشد و در مقابل حاکم اسلامی پاسخگو باشد. زیرا مولای متقیان همواره بر عملکرد کارگزارانش نظارت دارد، از ضعف ها و نواقض چشم پوشی نمی کند و جامعه را به دست اما و اگرها نمی سپارد. چنان که (محمد بن ابی بکر) را به دلیل ناتوانی در سامان بخشیدن و پایدار ساختن حکومت مصر عزل کرد
و مالک اشتر را به عنوان جانشین او راهی آن دیار کرد. امام بعد طی نامه ای به (محمد بن ابی بکر) دلیل این کار را اینگونه بیان کرد:
فَقَدْ بَلَغَنِی مَوْجِدَتُکَ مِنْ تَسْرِیحِ الاَْشْتَرِ إِلَی عَمَلِکَ
وَ إِنی لَمْ أَفْعَلْ ذَلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِی الْجَهْدَ
وَ لاَ ازْدِیَاداً لَکَ فِی الْجِد وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ یَدِکَ مِنْ سُلْطَانِکَ
لَوَلَّیْتُکَ مَا هُوَ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَیْکَ وِلاَیَةً
به من خبر داده اند که از فرستادن اشتر به سوی محل فرمانداری ات، ناراحت شده ای. این کار را به دلیل کند شدن و سهل انگاری ات یا انتظار کوشش بیشتری از تو انجام ندادم، اگر تو را از فرمانداری مصر عزل کردم، فرماندار جایی قرار دادم که اداره آنجا بر تو آسان تر و حکمت تو در آن سامان، خوش تر است.
پس از شهادت (محمد بن ابی بکر)
علی رغم آنکه امام بسیار محزون و ناراحت بود اما نگرانی خویش را نسبت به حکومت مصر بازگو کرد و فرمود:
َدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَةَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ وَ لَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاهَا لَمَّا خَلَّی لَهُمُ الْعَرْصَةَ وَ لاَ أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ بِلاَ ذَمِّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ فَلَقَدْ کَانَ إِلَیَّ حَبِیباً وَ کَانَ لِی رَبِیباً
می خواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب می کردم میدان را بر دشمنان خالی نمی گذارد و به عمروعاص و لشکریانش فرصت نمی داد. نه اینکه بخواهم محمد بن ابی بکر را نکوهش کنم. که او مورد علاقه و محبت من بوده و در دامنم پرورش یافته بود.
بنابراین با توجه به آنچه که آمد باید گفت: اولا مدیران نباید برای تغییر و تحولات در مجموعه خویش و تغییر مسؤ ولیت زیردستان، اسیر تعارفات و احساسات سطحی شوند بلکه باید بی هیچ نگرانی افراد شایسته و کار آمد را جایگزین مدیران ضعیف و ناتوان کنند تا آسیب پذیری جامعه به پایین ترین حد خود برسد و ثانیا آنان که جای خویش را افراد شایسته تر می دهند نباید تغییر پست و مقام بر آنها گران و دشوار آید و عکل العمل ناشایست انجام دهند. اینکه (ابوذر غفاری) از پست و مقام بی بهره است اما منزلت خویش را فراموش نمی کند و تا آخرین لحظه، گرد وجود ولایت می چرخدد و در ایمان به آرمانهای اسلامی ثبات قدم دارد، درسی است آموزنده برای کسانی که وجودشان دچار کاستی هاست و با تعویض مسؤ ولیت و عزل بدلیل بی کفایتی، گذشته پر بار خویش و مصالح جامعه اسلامی را فراموش می کنند.
بی گمان: نیرنگ و انسان فریبی افراد و گروهها و حتی جمعیت هایی که کفایت لازم را برای قرار گرفتن در راس جامعه اسلامی و مدیریت بر امور مسلمین ندارند اما خود خواهانه برای خویش حقی قایل هستند و در برابر اصل حاکمیت اسلامی، قرار می گیرند نتیجه ای جز شکست و خواری ندارند و نابسامانی، تنها تحفه ای است که از عمل ناصواب خویش به ارمغان می برند.
آخرین جلوه
علی ز روز صغر از کبار امت بود
اگر چه در شمر سال و مه صغیر آمد
اسیر نفس نشد یک نفس علی ولی
نشد اسیر که بر مومنان امیر آمد
امیر خلق کجا و اسیر نفس کجا
که سربلند نشد هر که سر به زیر آمد
علی نداد به باطل حقی ز بیت المال
که از حساب و کتاب خدا خبیر آمد
علی نخورد غذایی که سر بر خیزد
مگر که سیر خورد آنکه نیم سیر آمد
علی ستم نکشید و حقیر ظلم نشد
نشد حقیر که ظالم برش حقیر آمد
علی غنی نشد الا به یمن دولت فقر
که دولتشبر طرفداری فقیر آمد
درود باد بر آن ملتی که رهبر وی
چنین بلند مقام و چنین خطیر آمد
آخرین جلوه، با این شعر زیبا آغار شد، اما شاید بی مناسبت نباشد اگر بخش پایانی کتاب را به سخنی زیباتر از (عدی بن حاتم) - یکی از یاران وفادار مولای متقیان - زینت دهیم؛ حسن ختامی برای آنان که صبورانه مطالب این کتاب را پی گرفته اند:
(عدی بن حاتم طائی) یکی از کبار صحابه و از علاقه مندان و شیفتگان مولای متقیان است. این مرد در اواخر عمر رسول خدا صل الله علیه واله اسلام آورد و اسلامش نیکو شد. در زمان خلافت علی (ع) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش به نام (طرفه) و (طارف) در رکاب آن حضرت در صفین شهید شدند. بعد از شهادت علی و استقرار خلافت معاویه، اتفاق افتاد که بر معاویه وارد شد. معاویه برای اینکه بتواند با یادآوری کردن داغ فرزندان (عدی) او را وادار کند که درباره علی (ع) مطابق میل معاویه حرفی بزند به او گفت (این الطرفات؟) پسرانت (طرفه و طریف و طارف) چه شدند؟ عدی با کمال متانت و خونسردی گفت: (قتلوا بصفین بین یدی علی بن ابیطالب (ع)): در صفین پیشاپیش علی شهید شدند. مخصوصا کلمه پیشاپیش علی را اضافه کرد که رضایت و افتخار خود را برساند. معاویه گفت: (ما انصفک ابن ابیطالب اذقدم بنیک و اخر بنیه) علی درباره تو انصاف را رعایت نکرد که پسران تو را پیشاپیش جبهه فرستاد تا کشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگهداشت که زنده ماندند. عدی گفت (بل اناما انصف علیا اذقتل و بقیت) بلکه من درباره علی انصاف را رعایت نکردم که او کشته شد و من زنده ماندم. معاویه دید از نقشه خود نتیجه نمی گیرد، لحن خود را عوض کرد. گفت (صف لی علیا) اوصاف علی را برای من بگو. عدی گفت مرا معذور بدار. گفت: ممکن نیست. عدی گفت:
کانَ وَاللّهِ بَعیدَ الْمَدی، شَدیدَ الْقُوی، یَقُولُ عدلا وَ یَحْکُمُ
فَصْلا، تَنْفَجِرُ الحِکْمَةُ مِنْ جَوانِبِهِ وَالْعِلْمُ مِنْ نَواحیهِ،
یَسْتَوحِشُ مِنَ الدُّنْیا وَ زَهْرَتِها وَ یَسْتَاْنِسُ بِاللَّیْلِ وَ
وَحْشَتِهِ، وَ کانَ وَاللّه غَزیزَ الَّدمْعَةِ، طَویلَ الْفِکْرَةِ،
یُحاسِبُ نَفْسَهُ اِذاخَلا، وَ یُقَلّبُ کَفَّیْهِ عَلی مَامَضی
وَ کانَ فینا کَاءَحَدِنا: یُجیبُنا اِذا سَئَلْناه وَ یُدْنینا
اِذا اَتَیْناهُ، وَ نَحْنُ مَعَ تَقْریبِهِ لَنا وَ قُرْبِهِ مِنَّا
لانَُکَّلمُهُ لِهَیْبَتِهِ، وَ لا نَرْفَعَ اَعْیُنَنا اِلَیْهِ لِعَظَمَتِهِ،
فَاِذا تَبَسًم فَعَنْ مِثْلِ اللُّؤ لُؤ الْمَنْظوُمِ، یُعْظِمُ اَهْلَ الّدینِ
وَ یَتَحَبَّبُ اِلَی الْمَساکینَ، لا یَخافُ الْقَوِیُّ ظُلْمَهُ،
وَ لا یَیْاءَسَ الضِّعیفُ مِنْ عَدْلِهِ، فَاُقْسِمُ لَقَد رَاَیْتُهُ لَیْلَةً
وَ قَدْ مَثَّلَ فی مِحْرابِهِ وَ اَرْخَی اللَّیْلُ سِرْبالَهُ
وَ دُمُوعُهُ تَتَحادَرُ عَلی لِحَیْتهً وَ هُوَ یَتَمَلْمَلَ تَمَلْمُلَ السَّلیمِ
وَ یَبْکی بُکاةَ الْحَزینِ، فَکَاَنّی اْلانَ اَسْمَعُهُ وَ هُوَیَقُولُ:
یادُنْیا اِلَی تَعَّرضْتِ اَمْ اِلَی اَقْبَلْتِ؟... قالَ فَوَکَفَتْ عَیْنا مُعاوِیَةُ
وَ جَعَلَ یَنْشَفُهُما بِکُمِّه ثُمَّ قالَ:
رَحِمَ الَّلهِ اَبَاالْحَسَنِ کانَ کَذلِکَ فَکَیْفَ صَبْرُکَ عَنْهُ؟
قالَ کَصَبْرِ مَنْ ذُبِحَ وَلَدُها فی حُجْرِها فَهِیَ لاتَرْقَاُ دَمْعَتُها
وَلا تَسْکُنْ عِبْرَتُها.
(بخدا قسم ژرف نظر و نیرومند بود. به عدالت سخن می گفت و با قاطعیت فیصله می داد. علم و حکمت از اطرافش می جوشید. از زرق و برق دنیا متنفر و با شب تنهایی شب مانوس بود. زیاد اشک می ریخت و بسیار فکر می کرد. در خلوتها از نفس خود حساب می کشید و بر گذشته دست ندامت می سود. لباس کوتاه و زندگی فقیرانه را می پسندید. در میان ما که بود مانند یکی از ما بود. اگر چیز از او می خواستیم، می پذیرفت و اگر به حضورش می رفتیم، ما را نزیک خود می برد و از ما فاصله نمی گرفت. با این همه که هیچ به خود بندی نداشت، آن قدر با هیبت بود که در حضورش جرات تکلم نداشتیم و آن قدر عظمت داشت که چشمها را به طرفش بلند نمی کردیم. وقتی که لبخند می زد، دندان هایش مانند یک ریشه مروارید به نظر می آمد. اهل دیانت و تقوا و را احترام می کرد و نسبت به بینوایان مهر می ورزید. نه نیرومند از او بیم داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید می شد. به خدا قسم یک شب به چشم خود دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود، در حالی که شب، تاریکی خود را همه جا کشیده بود. اشکهایش بر محاسنش می غلطید. مانند مار گزیده به خود می پیچید و مانند مصیبت دیدها می گریست. الان مثل این است که آوازش را با گوشم می شنوم که می گفت: (ای دنیا آیا متعرض من شده ای و به من رو آوردی؟ برو دیگری را بفریب. وقت تو نرسیده است. ترا سه طلاقه کرده ام و رجوعی در کار نیست. لذت تو ناچیز و اهمیت تو اندک است. آه! آه! از توشه اندک و سفر طولانی و انیس کم.)
سخنی عدی که به اینجا رسید، اشک معاویه سرازیر شد (فجعل ینشفها بکمه) شروع کرد با آستین اشکهایش را پاک کرد. آنگاه گفت: خداوند رحمت کند علی را، همین طور بود که گفتی، اکنون بگو حالت تو در فراق او چگونه است؟ گفت: مانند زنی که فرزندش را در دامنش سر بریده باشند. معاویه گفت: آیا هیچ فراموشش می کنی؟ عدی گفت: مگر روزگار می گذارد فراموشش کنم!!)
البته آنچه تذکرش بایسته می نماید اینکه حقیقتا نباید ساده انگارانه انتظار داشت شیعیان و پیروان علی (علیه السلام) دقیقا آن گونه که مولایشان می زیست، زندگی کنند. آن عصاره تقوا و جهاد، شخصیتی به وسعت تاریخ و پهناوری جان دارد و سخت است مثل علی بودن و چون او زندگی کردن.
هنگامی که حضرت به (عاصم بن زیاد) اعتراض کرد که (چرا دنیا را ترک گفته ای و از نعمت های پاکیزه الهی بهره نمی بری؟) پاسخ شنید که: (چرا تو با لباس خشن و غذای ناگوار به سر می بری؟) امام فرمود: (وای بر تو! من همانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند.)
اما اگر نمی توان چون علی بود، می توان او را پشتوانه خود قرار داد؛ به او نزدیک شد؛ دستور العمل های حیات بخش و شگرف او را شنید؛ شاگرد مکتب و پاسدار حرمت حریت او بود؛ هدفش را پی گرفت و دل به راهش سپرد.
به فرموده مقام معظم رهبری:
علی بن ابیطالب (علیه السلام) هم دارای شخصیت فردی به عنوان یک مسلمان و یک انسان است، هم به عنوان یک شهروند در جامعه اسلامی است و هم به عنوان یک حاکم، یک سیاستمدار، یک تدبیر کننده امور و یک مجاهد فی سبیل الله مطرح است. او از همه این جهات قابل تاسی است. ما به تاسی و پیروی کردن از امیرالمؤ منین احتیاج داریم... آنچه مهم است علی وار شدن یا اگر این را برای خود مان مبالغه آمیزبدانیم حرکت به سوی علی وار شدن است.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال مشتاقی