6ـ تأمین هزینه زندگی
یکی از وظائف مهمّ اجتماعی در اخلاق همسرداری ، تاءمین هزینه زندگی است ، مرد باید با کـار و تـلاش فـراوان ، نـیـازهـای اقـتـصادی خانواده را برطرف سازد تا سر بار جامعه نـگـردنـد و دسـت نـیـاز بـه سـوی دیـگـران دراز نـکـنـنـد، امـروزه یـکـی از عوامل فِساد و بزهکاری ، تاءمین نبودن زن و فرزندان در خانواده هاست .
امـام عـلی عـلیـه السـّلام با کار و تلاش ، چاه کردن و آبیاری کردن ، و درختکاری و احداث باغ در منطقه (یَنبُع ) در اطراف مدینه توانست ، سرمایه های فراوان بدست آورد؛
هم هزار برده را آزاد کند ؛
هم برای خاله ها و عمّه های خود خانه شخصی بَخَرَد؛
و هم زنان و فرزندان خود را آبرومندانه اداره کند که وصیّت نامه آن حضرت به صورت نـامـه 24 نـهـج البـلاغـه در تـاریـخ ثـبـت شـده اسـت ، در آن دسـتـو العـمـل اقـتـصـادی بـرای اداره زنان و فرزندان خود تاءکید می کند که درختان و زمین ها را نـفـروشـنـد، بـلکـه بـا درآمـد سالانه آن نیازهای اقتصادی خانواده آن حضرت را برطرف سازند.
امام علی علیه السّلام به فرزندش نوشت که :
هـذَا مـَا اءَمـَرَ بِهِ عَبدُ اللّهِ عَلِیُّ بنُ اءَبِی طَالِبٍ اءَمِیرُ المُؤ مِنِینَ فِی مَالِهِ، ابتِغَاءَ وَجهِ اللّهِ، لِیُولِجَهُ بِهِ الجَنَّةَ، وَیُعطِیَهُ بِهِ الاَْمَنَةَ.
منها : فَإِنَّهُ یَقُومُ بِذلِکَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ یَاءکُلُ مِنهُ بِالمَعرُوفِ، وَیُنفِقُ مِنهُ بِالمَعرُوفِ، فَإِن حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَینٌ حَیُّ، قَامَ بِالاَْمْرِ بَعْدَهُ، وَاءَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ.
وَإِنَّ لاِبـنَی فَاطِمَةَ مِن صَدَقَةِ عَلِیٍّ مِثلَ الَّذِی لِبَنِی عَلِیٍّ، وَإِنِّی إِنَّمَا جَعَلتُ القِیَامَ بِذلِکَ إِلَی ابـنـَی فـَاطـِمـَةَ ابـتـِغـَاءَ وَجـهِ اللّهِ، وَقُربَةً إِلَی رَسُولِ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله ، وَتَکرِیما لِحُرمَتِهِ، وَتَشرِیفا لِوُصلَتِهِ.
وَیـَشـتـَرِطُ عَلَی الَّذِی یَجعَلُهُ إِلَیهِ اءَن یَترُکَ المَالَ عَلَی اءُصُولِهِ، وَیُنفِقَ مِن ثَمَرِهِ حَیثُ اءُمـِرَ بـِهِ وَهـُدِیَ لَهُ، وَاءَلا یـَبـِیـعَ مـِن اءَولاَدِ نـَخِیلَ هذِهِ القُرَی وَدِیَّةً حَتَّی تُشکِلَ اءَرضُهَا غِرَاسا.
وَمـَن کـَانَ مـِن إِمَائِی ـ اللا تِی اءَطُوفُ عَلَیهِنَّ ـ لَهَا وَلَدٌ، اءَو هِیَ حَامِلٌ، فَتُمسَکُ عَلَی وَلَدِهَا وَهـِیَ مـِن حـَظِّهِ، فـَإِن مـَاتَ وَلَدُهـَا وَهـِیَ حـَیَّةٌ فـَهـِیَ عـَتـِیقَةٌ، قَد اءَفرَجَ عَنهَا الرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا العِتقُ.
قـوله (ع ) فـی هـذه الوصـیـة : (واءلا یـبیع من نخلها وَدِیةً)، الوَدِیّةُ: الفَسِیلَةُ، وجمعها وَدِیّ.
و قـوله (ع ) : (حـتـی تـشـکل اءرضها غراسا) هو من اءفصح الکلام ، والمراد به اءن الا رض یـکـثـر فـیها غراس النخل حتی یراها الناظر علی غیر تلک الصفة التی عرفها بها فیشکل علیه اءمرها ویحسبها غیرها.
وصیّت اقتصادی نسبت به اموال شخصی
ایـن دسـتـوری اسـت کـه بـنـده خـدا عـلی بـن ابـیـطـالب ، امـیـرمـؤ مـنـان نـسـبـت بـه امـوال شـخـصی خود، برای خشنودی خدا، داده است ، تا خداوند با آن به بهشتش در آورد، و آسوده اش گرداند.
(قسمتی از این نامه است )
هـمـانا سرپرستی این اموال بر عهده فرزندم حسن بن علی است ، آنگونه که رواست از آن مـصـرف نـمـایـد، و از آن انـفـاق کـنـد، اگر برای حسن حادثه ای رخ داد و حسین زنده بود، سرپرستی آن را پس از برادرش به عهده گیرد، و کار او را تداوم بخشد.
پـسـران فاطمه از این اموال به همان مقدار سهم دارند که دیگر پسران علی خواهند داشت ، من سرپرستی اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم ، تا خشنودی خدا، و نزدیک شدن به رسـول اللّه صـلی اللّه عـلیـه و آله و بـزرگ داشـت حرمت او، و احترام پیوند خویشاوندی پیامبر صلی اللّه علیه و آله را فراهم آورم .
ضرورت حفظ اموال
و بـا کـسـی کـه ایـن امـوال در دسـت اوسـت شـرط مـی کـنـم کـه اصـل مـال را حـفـظ نـمـوده تـنـهـا از مـیـوه و درآمـدش بـخـورنـد و انـفـاق کـنـنـد، و هـرگـز نـهال های درخت خرما را نفروشند، تا همه این سرزمین یک پارچه زیر درختان خرما بگونه ای قرار گیرد که راه یافتن در آن دشوار باشد.
و زنـان غـیـرعـقـدی مـن که با آنها بودم و صاحب فرزند یا حامله می باشند، پس از تولّد فرزند، فرزند خود را گیرد که بهره او باشد، و اگر فرزندش بمیرد، مادر آزاد است ، کنیز بودن از او برداشته ، و آزادی خویش را باز یابد.
(وَدّیة ) بمعنی نهال خرما، و جمع آن (وَدِیّ) بر وزن (علیّ) می باشد، و جمله امام نـسـبت به درختان (حتّی تشکل ارضها غراسا) از فصیح ترین سخن است یعنی زمین پر درخت شود که چیزی جز درختان به چشم نیایند.)
الگوهای رفتاری امام علی (ع ) در چشمه سار نهج البلاغه
متن خطبه همام
ومن خطبة له علیه السلام یصف فیها المتقین
روی اءن صـاحـبـا لا مـیـر المـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام یـقـال له هـمـام کـان رجـلا عـابـدا، فقال له : یا اءمیر المؤ منین ،
صـف لی المـتـقـیـن کـاءنـی اءنـظـر الیـهـم فـتـثـاقـل عـلیـه السـّلام عـن جـوابـه ثـم قال : یا همام ، اتق اللّه و اءحسن فَ: (انّ اللّه مع الذین اتقوا و الذین هم مُحسِنون ). فلم یـقـنـع هـمـام بـهـذا القـول حتی عزم علیه ، فحمد اللّه واءثنی علیه ، وصلی علی النبی صلی الله علیه و آله ثم قال علیه السّلام :
اءَمَّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبحانَهُوَتَعَالَی ـ خَلَقَ الخَلقَ حِینَ خَلَقَهُم غَنِیّا عَن طَاعَتِهِم ، آمـِنـا مـِن مـَعـصِیَتِهِم ، لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعصِیَةُ مَن عَصَاهُ، وَلاَتَنفَعُهُ طَاعَةُ مَن اءَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بـَیـنـَهـُم مَعَایِشَهُم ، وَوَضَعَهُم مِنَ الدُّنیَا مَوَاضِعَهُم فَالمُتَّقُونَ فِیهَا هُم اءَهلُ الفَضَائِلِ : مـَنـطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلبَسُهُمُ الاِْقْتِصَادُ، وَمَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا اءَبصَارَهُم عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عـَلَیـهـِم ، وَوَقـَفـُوا اءَسـمـَاعـَهُم عَلَی العِلمِ النَّافِعِ لَهُم نُزِّلَت اءَنفُسُهُم مِنهُم فِی البـَلاَءِ کـَالَّتـِی نـُزِّلَت فـِی الرَّخـَاءِ. وَلَولاَ الاَْجـَلُ الَّذِی کـَتـَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَم تَستَقِرَّ اءَروَاحـُهـُم فـِی اءَجسَادِهِم طَرفَةَ عَینٍ، شَوقا إِلَی الثَّوَابِ، وَخَوفا مِنَ العِقَابِ. عَظُمَ الخَالِقُ فِی اءَنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی اءَعیُنِهِم ، فَهُم وَالجَنَّةُ کَمَن قَدرَآهَا،
ترجمه :
(گفته شد یکی از یاران پرهیزکار امام (ع ) به نام همّام
گفت :
ای امیرمؤ منان پرهیزکاران را برای من آنچنان وصف کن که گویا آنان را با چشم می نگرم امام (ع ) در پاسخ او درنگی کرد و فرمود (ای همّام ! از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است ) امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آن کـه امـام (ع ) تصمیم گرفت صفات پرهیزکاران را بیان فرماید. پس خدا را سپاس و ثنا گفت ، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود):
پـس از سـتـایـش پـروردگـار ! هـمـانـا خـداونـد سـبحان پدیده ها را در حالی آفرید که از اطـاعـتـشان بی نیاز، و از نافرمانی آنان در امان بود، زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی می رسانَد و نه اطاعت مؤ منان برای او سودی دارد، روزی بندگان را تقسیم ، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد.
امـّا پـرهـیـزکـاران ! در دنـیـا دارای فضیلت های برترند، سخنانشان راست ، پوشش آنان میانه روی ، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است ، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده می پوشانند، و گوش های خود را وقف دانش سودمند کرده اند، و در روزگار سختی و گـُشـایش ، حالشان یکسان است و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدّر فرموده ، روح آنان حتی به اندازه برهم زدن چشم ، در بدن ها قرار نمی گرفت ، از شوق دیدار بهشت ، و از ترس عذاب جهنّم .
خـدا در جـانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده
فـَهـُم فـِیـهـَا مـُنَعَّمُونَ، وَهُم وَالنَّارُ کَمَن قَد رَآهَا، فَهُم فِیهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُم مَحزُونَةٌ، وَشُرُورُهُم مَاءمُونَةٌ، وَ اءَجسَادُهُم نَحِیفَةٌ، وَحَاجَاتُهُم خَفِیفَةٌ، وَاءَنفُسُهُم عَفِیفَةٌ. صَبَرُوا اءَیَّاما قـَصـِیـرَةً اءَعـقَبَتهُم رَاحَةً طَوِیلَةً. تِجَارَةٌ مُربِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُم رَبُّهُم اءَرَادَتهُمُ الدُّنیَا فَلَم یُرِیدُوهَا، وَاءَسَرَتهُم فَفَدَوا اءَنفُسَهُم مِنهَا.
اءَمَّا اللَّیلَ فَصَافُّونَ اءَقدَامَهُم ، تَالِینَ لاَِجزَاءِ القُرآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرتِیلا. یُحَزِّنُونَ بِهِ اءَنفُسَهُم وَ یَستَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةً فِیهَا تَشوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیهَا طَمَعا، وَتـَطـَلَّعـَت نـُفـُوسـُهـُم إِلَی هـَا شـَوقـا، وَظَنُّوا اءَنَّهَا نُصبَ اءَعیُنِهِم وَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تـَخـوِیـفٌ اءَصـغَوا إِلَیهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِم ، وَظَنُّوا اءَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی اءُصُولِ آذَانـِهـِم ، فـَهـُم حَانُونَ عَلَی اءَوسَاطِهِم ، مُفتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِم وَاءَکُفِّهِم وَرُکَبِهِم ، وَاءَطرَافِ اءَقدَامِهِم ، یَطلُبُونَ إِلَی اللّهِ تَعَالی فِی فَکَاکِ رِقَابِهِم .
وَ اءَمَّا النَّهـَارَ فـَحـُلَمـَاءُ عـُلَمـَاءُ، اءَبـرَارٌ اءَتـقـِیَاءُ. قَد بَرَاهُمُ الخَوفُ بَریَ القِدَاحِ یَنظُرُ إِلَیهِمُ النَّاظِرُ فَیَحسَبُهُم مَرضَی ، وَمَا بِالقَومِ مِن مَرَضٍ؛ وَیَقُولُ: لَقَد خُولِطُوا !
ترجمه :
و در نعمت های آن به سر می برند، و جهنّم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند.
دل هـای پـرهـیـزکاران اندوهگین ، و مردم از آزارشان در اءمان ، تن هایشان لاغر، و درخواست هایشان اندک ، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است .
در روزگـار کـوتـاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند: تجارتی پـر سـود که پروردگارشان فراهم فرموده ، دنیا می خواست آنها را بفریبد امّا عزم دنیا نکردند ، می خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان ، خود را آزاد ساختند.
پـرهـیزکاران در شب برپا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند.
وقـتـی بـه آیـه ای بـرسـنـد که تشویقی در آن است ، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که نعمت های بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد، و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل بـه آن مـی سـپـارنـد، و گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش ، در گوششان طنین افـکـن است ، پس قامت به شکل رکوع خم کرده ، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده ، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنّم می طلبند.
پـرهـیـزکـاران در روز، دانشمندانی بُردبار، و نیکوکارانی باتقوا هستند که ترس الهی آنـان را چـونـان تـیر تراشیده لاغر کرده است ، کسی که به آنها می نگرد می پندارد که بیمارند امّا آنان را بیماری نیست ، و می گوید، مردم در اشتباهند !
وَلَقـَد خـَالَطـَهـُم اءَمـرٌ عَظِیمٌ ! لاَ یَرضَونَ مِن اءَعمَالِهِمُ القَلِیلَ، وَلاَیَستَکثِرُونَ الکَثِیرَ. فـَهـُم لاَِنـفـُسـِهـِم مـُتَّهـِمـُونَ ، وَ مـِن اءَع مَالِهِم مُشفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ اءَحَدٌ مِنهُم خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فـَیـَقـُولُ: اءَنـَا اءَعـلَمُ بـِنـَفـسـِی مـِن غـَیرِی ، وَرَبِّی اءَعلَمُ بِی مِنِّی بِنَفسِی ! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذنِی بِمَا یَقُولُونَ، وَاجعَلنِی اءَفضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغفِرلِی مَا لاَ یَع لَمُونَ.
فـَمـِن عـَلاَمـَةِ اءَحـَدِهـِم اءَنَّکَ تـَرَی لَهُ قـُوَّةً فـِی دِیـنٍ، وَحـَزمـا فِی لِینٍ، وَإِیمَانا فِی یَقِینٍ، وَحـِرصا فِی عِلمٍ، وَعِلما فِی حِلمٍ، وَقَصدا فِی غِنًی ، وَخُشُوعا فِی عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلا فِی فـَاقـَةٍ، وَصَبرا فِی شِدَّةٍ، وَطَلَبا فِی حَلاَلٍ، وَنَشَاطا فِی هُدًی ، وَتَحَرُّجا عَن طَمَعٍ. یَعمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَی وَجَلٍ.
یـُمـسـِی وَهـَمُّهُ الشُّکـرُ، وَیـُصبِحُ وَهَمُّهُ الذِّکرُ. یَبِیتُ حَذِرا وَیُصبِحُ فَرِحا؛ حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الغَفلَةِ، وَفَرِحا بِمَا اءَصَابَ مِنَ الفَضلِ وَالرَّحمَةِ.
إِنِ اسـتَصعَبَت عَلَیهِ نَفسُهُ فِیَما تَکرَهُ لَم یُعطِهَا سُؤ لَهَا فِیَما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَینِهِ فِیَما لاَیـَزُولُ، وَزَهـَادَتـُهُ فـِیـَمـا لاَیَبقَی ، یَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ، وَالقَولَ بِالعَمَلِ. تَرَاهُ قَرِیبا اءَمـَلُهُ، قـَلِیـلا زَلَلُهُ، خَاشِعا قَلبُهُ، قَانِعَةً نَفسُهُ، مَنزُورا اءَکلُهُ، سَهلا اءَمرُهُ، حَرِیزا دِینُهُ، مَیِّتَةً شَهوَتُهُ، مَکظُوما غَیظُهُ.
ترجمه :
در صـورتـی کـه آشـفـتـگـی ظـاهـرشـان ، نـشـان از امـری بـزرگ اسـت از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمی شمارند. نفس خود را متّهم می کـنـنـد، و از کـردار خـود ترسناکند. هرگاه یکی از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده می گوید : (من خود را از دیگران بهتر می شناسم و خدای من ، مرا بهتراز من می شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه می گویند محاکمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده که می گویند، و گناهانی که نمی دانند بیامرز ! )
و از نـشـانـه هـای یـکـی از پـرهیزکاران این است که او را اینگونه می بینی : در دینداری نـیـرومـنـد، نـرمخو و دوراندیش است ، دارای ایمانی پر از یقین ، حریص در کسب دانش ، با داشـتـن علم بردبار، در توانگری میانه رو، در عبادت فروتن ، در تهیدستی آراسته ، در سـخـتـی هـا بـردبـار، در جـسـتجوی کسب حلال ، در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع ورزی ، می باشد.
اعـمـال نـیـکـو انجام می دهد و ترسان است ، روز را به شب می رساند با سپاسگزاری ، و شـب را بـه روز مـی آورد بـا یـاد خدا، شب می خوابد اما ترسان ، و بر می خیزد شادمان ، تـرس بـرای ایـنـکـه دچـار غـفـلت نـشـود، و شـادمـانـی بـرای فضل و رحمتی که به او رسیده است .
اگـر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش می کند. روشنی چشم پرهیزکار در چیزی قرار دارد که جاودانه است ، و آن را ترک می کند که پایدار نیست ، بـردبـاری را بـا عـلم ، و سـخـن را بـا عـمـل ، در می آمیزد. پرهیزگار را می بینی که : آرزویـش نـزدیک ، لغزش هایش اندک ، قلبش فروتن ، نَفسش قانع ، خوراکش کم ، کارش آسان ، دینش حفظ شده ، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است .
الخـَیـرُ مـِنـهُ مَاءمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنهُ مَاءمُونٌ. إِن کَانَ فِی الغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَإِن کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَم یُکتَب مِنَ الغَافِلِینَ. یَعفُو عَمَّن ظَلَمَهُ، وَ یُعطِی مَن حَرَمَهُ، وَیَصِلُ مـَن قـَطـَعَهُ، بَعِیدا فُحشُهُ، لَیِّنا قَولُهُ، غَائِبا مُنکَرُهُ، حَاضِرا مَعرُوفُهُ، مُقبِلا خَیرُهُ، مُدبِرا شـَرُّهُ. فـِی الزَّلاَزِلِ وَقـُورٌ، وَفـِی المَکَارِهِ صَبُورٌ، وَفِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ. لاَیَحِیفُ عَلَی مَن یـُب غـِضُ، وَلاَ یـَاءثـَمُ فِیمَن یُحِبُّ. یَعتَرِفُ بِالحَقِّ قَبلَ اءَن یُش هَدَ عَلَیهِ، لاَیُضِیعُ مَا اسـتـُحـفـِظَ، وَ لاَیـَنـسـَی مـَا ذُکِّرَ، وَلاَیـُنـَابـِزِ بـِالاَْلْقـَابِ، وَلاَ یـُضـَارُّ بِالْجَارِ، وَلاَ یَشْمَتُ بـِالْمـَصـَائِبِ، وَلاَیـَدخـُلُ فـِی البَاطِلِ، وَلاَیَخرُجُ مِنَ الحَقِّ. إِن صَمَتَ لَم یَغُمَّهُ صَمتُهُ، وَإِن ضَحِکَ لَم یَعلُ صَوتُهُ،وَإِن بُغِیَ عَلَیهِ صَبَرَ حَتَّی یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنتَقِمُ لَهُ. نَفسُهُ مـِنـهُ فـِی عـَنَاءٍ، وَالنَّاسُ مِنهُ فِی رَاحَةٍ. اءَتعَبَ نَفسَهُ لاَِّخِرَتِهِ، وَاءَرَاحَ النَّاسَ مِن نَفسِهِ. بـُعـدُهُ عَمَّن تَبَاعَدَ عَنهُ زُهدٌ وَنَزَاهَةٌ، وَدُنُوُّهُ مِمَّن دَنَا مِنهُ لِینٌ وَرَحمَةٌ. لَیسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبرٍ وَ عَظَمَةٍ،وَلاَدُنُوُّهُ بِمَکرٍ وَخَدِیعَةٍ.
قال : فصعق همام صعقة کانت نفسه فیها. فقال اءمیرالمؤ منین علیه السّلام :
اءَمـَا وَ اللّهِ لَقـَد کـُنـتُ اءَخـَافـُهـَا عَلَیهِ. ثُمَّ قَالَ: اءَهکَذَا تَصنَعُ المَوَاعِظُ البَالِغَةُ بِاءَهلِهَا؟ فـقـال له قـائل : فـمـا بـالک یـا اءمـیـر المـؤ مـنـیـن ؟ فـقـال عـلیـه السـّلام : وَیحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ اءَجَلٍ وَقتا لاَ یَعدُوهُ، وَسَبَبا لاَیَتَجَاوَزُهُ. فَمَهلا، لاَ تَعُد لِمِثلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیطَانُ عَلَی لِسَانِکَ !
ترجمه :
مردم به خیرش امیدوار، و از آزارش در اءمانند. اگر در جمع بیخبران باشد نامش در گروه یـادآوران خـدا ثـبـت مـی گـردد، و اگر در یادآوران باشد نامش در گروه بیخبران نوشته نمی شود. ستمکار خود را عفو می کند، به آن که محرومش ساخته می بخشد، به آن کس که بـا او بـریـده می پیوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم ، بدی های او پنهان ، و کار نـیـکـش آشکار است نیکی های او به همه رسیده ، آزار او به کسی نمی رسد. در سختی ها آرام ، و در نـاگـواری هـا بـردبـار و در خـوشی ها سپاسگزار است به آن که دشمن دارد سـتـم نـکـنـد، و نسبت به آن که دوست دارد به گناه آلوده نشود. پیش از آن که بر ضد او گواهی دهند به حق اعتراف می کند، و آنچه را به او سپرده اند ضایع نمی سازد، و آنچه را به او تذکّر دادند فراموش نمی کند. مردم را با لقب های زشت نمی خواند، همسایگان را آزار نـمـی رساند، در مصیبت های دیگران شاد نمی شود و در کار ناروا دخالت نمی کند، و از مـحـدوده حـق خـارج نـمـی شـود. اگـر خـامـوش است سکوت او اندوهگینش نمی کند، و اگر بـخـنـدد آواز خـنـده او بـلند نمی شود، و اگر به او ستمی روا دارند صبر می کند تا خدا انـتـقـام او را بگیرد. نَفس او از دستش در زحمت ، ولی مردم در آسایشند. برای قیامت خود را بـه زحـمت می افکند، ولی مردم را به رفاه و آسایش می رساند. دوری او از برخی مردم ، از روی زهد و پارسایی ، و نزدیک شدنش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است دوری او از تـکـبـّر و خودپسندی ، و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست (سخن امام که به اینجا رسید، ناگهان همّام ناله ای زد و جان داد. امام علیه السّلام فرمود:) سوگند به خـدا مـن از ایـن پـیـش آمـد بـر هـمـّام مـی تـرسیدم سپس گفت : آیا پندهای رسا با آنان که پـذیـرنـده آنـنـد چـنـیـن مـی کـنـد؟. شخصی رسید و گفت : چرا با تو چنین نکرد؟ امام علیه السّلام پاسخ داد:
وای بـر تـو، هـر أ جـلی وقت معیّنی دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصی دارد که از آن تجاوز نکند. آرام باش و دیگر چنین سخنانی مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است
رسالت پاکان : خطبه 140 نهج البلاغه
التحذیر من الغیبة و النّمیمة
وَإِنَّمـَا یـَنـبـَغـِی لاَِهـلِ العِصمَةِ وَالمَصنُوعِ إِلَیهِم فِی السَّلاَ مَةِ اءَن یَر حَمُوا اءَهلَ الذُّنُوبِ وَالمـَعـصـِیـَةِ، وَیـَکـُونَ الشُّکرُ هُوَ الغَالِبَ عَلَیهِم ، وَالحَاجِزَ لَهُم عَنهُم ، فَکَیفَ بِالعَائِبِ الَّذِی عَابَ اءَخَاهُ وَعَیَّرَهُ بِبَلوَاهُ ! اءَمَا ذَکَرَ مَوضِعَ سَترِ اللّهِ عَلَیهِ مِن ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ اءَع ظَمُ مـِنَ الذَّنـبِ الَّذِی عـَابـَهُ بـِهِ ! وَکَیفَ یَذُمُّهُ بِذَنبٍ قَد رَکِبَ مِثلَهُ ! فَإِن لَم یَکُن رَکِبَ ذلِکَ الذَّنبَ بِعَینِهِ فَقَد عَصَی اللّهَ فِیَما سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ اءَعظَمُ مِنهُ.
وَایـمُ اللّهِ لَئِن لَم یَکُن عَصَاهُ فِی الکَبِیرِ، وَعَصَاهُ فِی الصَّغِیرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَی عَیبِ النَّاسِ اءَکبَرُ !
یـَا عـَبـدَ اللّهِ، لاَ تـَعـجَل فِی عَیبِ اءَحَدٍ بِذَنبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغفُورٌ لَهُ، وَلاَ تَاءمَن عَلَی نَفسِکَ صَغِیرَ مَعصِیَةٍ، فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَیهِ. فَلیَکفُف مَن عَلِمَ مِنکُم عَیبَ غَیرِهِ لِمَا یَعلَمُ مِن عَیبِ نَفسِهِ، وَلیَکُنِ الشُّکرُ شَاغِلا لَهُ عَلَی مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابتُلِیَ بِهِ غَیرُهُ.
ترجمه خطبه 140
پرهیز دادن از غیبت و بدگویی
بـه کـسـانـی کـه گـنـاه نـدارنـد، و از سلامت دین برخوردارند، رواست که به گناهکاران تـرحـّم کـنـنـد، و شـکـر ایـن نـعـمت گذارند، که شکر گذاری آنان را از عیب جویی دیگران بـازدارد، چـرا و چـگـونـه آن عـیـب جـو، عـیـب بـرادر خـویـش گوید؟ و او را به بلایی که گـرفـتار است سرزنش می کند؟ آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشید و گناهان او را پرده پوشی فرمود؟ چگونه دیگری را بر گناهی سرزنش می کند که همانند آن را مـرتـکـب شده ! یا گناه دیگری انجام داده که از آن بزرگتر است ؟ به خدا سوگند ! اگر خـدا را در گـنـاهـان بـزرگ عـصـیـان نـکـرده و تنها گناه کوچک انجام داد، اما جراءت او بر عیبجویی از مردم ، خود گناه بزرگتری است .
ای بـنـده خـدا، در گـفـتـن عیب کسی شتاب مکن ، شاید خدایش بخشیده باشد، و بر گناهان کـوچـک خـود ایـمن مباش ، شاید برای آنها کیفر داده شوی ، پس هر کدام از شما که به عیب کـسـی آگـاه اسـت ، بـه خـاطـر آن چـه کـه از عـیـب خـود مـی داند باید از عیبجویی دیگران خـودداری کـنـد، و شـکـر گـذاری از عـیـوبـی کـه پـاک اسـت او را مشغول دارد از اینکه دیگران را بیازارد.
روش برخورد با اشتباهات دوستان : خطبه 141 نهج البلاغه
1 ـ التحذیر من سماع الغیبة
اءَیُّهـَا النَّاسُ، مـَن عَرَفَ مِن اءَخِیهِ وَثِیقَةَ دِینٍ وَسَدَادَ طَرِیقٍ، فَلاَ یَسمَعَنَّ فِیهِ اءَقَاوِیلَ الرِّجَالِ.
اءَمـَا إِنَّهُ قـَد یـَرمـِی الرَّامـِی ، وَتـُخـطِئُ السِّهَامُ، وَیُحِیلُ الکَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِکَ یَبُورُ، وَاللّهُ سَمِیعٌ وَشَهِیدٌ. اءَمَا إِنَّهُ لَیسَ بَینَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ إِلا اءَربَعُ اءَصَابِعَ.
2 ـ معرفة الحق و الباطل
فـسـئل (ع )، عـن مـعـنـی قـوله هـذا، فـجـمـع اءصـابـعـه ووضـعـهـا بـیـن اءذنـه وعـیـنه ثم قال :
البَاطِلُ اءَن تَقُولَ سَمِعتُ، وَالحَقُّ اءَن تَقُولَ رَاءَیتُ !
ترجمه خطبه 141
1 ـ پرهیز از شنیدن غیبت
ای مـردم ! آن کـس کـه از بـرادرش اطمینان و استقامت در دین ، و درستی راه و رسم را سراغ دارد، باید به گفته مردم درباره او گوش ندهد.
آگـاه بـاشـید ! گاهی تیرانداز، تیر افکند و تیرها به خطا می رود، سخن نیز چنین است ، دربـاره کـسـی چـیـزی مـی گـویـنـد کـه واقـعـیـّت نـدارد و گـفـتـار باطل تباه شدنی است ، و خدا شنوا و گواه است .
بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست .
2 ـ شناخت حق و باطل
(پـرسـیدند، معنای آن چیست ؟ امام علیه السّلام انگشتان خود را میان چشم و گوش گذاشت و فرمود)
باطل آن است که بگویی شنیدم ، و حق آن است که بگویی دیدم .