رعایت حقّ همسفر ذِمّی
امیرالمؤ منین علیه السّلام در راه کوفه با یک نفر ذمّی همسفر گردید.
مرد ذمّی به آن حضرت گفت :
بنده خدا کجا می روی ؟
امام پاسخ داد :
می خواهم به کوفه بروم .
بعد از مدّتی ، مرد ذمّی به راه دیگری برگشت و خواست از حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام جدا شود،
حضرت نیز مقداری به دنبال او راه رفت .
مرد ذمّی گفت :
بنده خدا مگر نگفتی که به کوفه می روی ؟
امام علی علیه السّلام فرمود : آری به کوفه می روم .
ذمّی گفت : راهی که می روم راه کوفه نیست .
حضرت علی علیه السّلام فرمود : می دانم راه کوفه نیست .
گفت : پس چرا با من می آیی ؟
فرمود :
قال لَهُ اَمیرُالمُومِنِین علیه السّلام هذا مِن تَمامِ الصُّحبَةِ اَن یُشَیِّعِ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هَنیئَةً اِذا فارَقَهُ وَ کَذلِکَ اَمَرَنا نَبِیُّنا صلی الله علیه و آله
(کـمـال رفـاقـت آن است که شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق ، مقداری او را مشایعت کند، پیامبر ما صلی الله علیه و آله به ما چنین یاد داده است )
مرد ذمّی گفت :
راستی آیا پیامبر شما چنین دستوری داده است ؟
فرمود : آری
ذمّی گفت :
پـس آنان که به او ایمان آورده اند در اثر این اخلاق پسندیده است ، گواهی می دهم که من نیز بر دین تو هستم .
آنگاه با آن حضرت به کوفه آمد و چون امام را شناخت ، اسلام آورد.
3 ـ مشکل گُم شدن
حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود :
هرگاه در سفر گُم شدید، و راه به جائی نبردید، با صدای بلند بگوئید :
یا صالِحُ اءَغِثنی
(ای نیکوکار ، به دادم برس .)
که افرادی از مسلمانان جن در همه جا هستند، به کمک شما آمده ، شما را راهنمائی خواهندکرد.
4 ـ روش استفاده از حیوانات
حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود:
اسبِ سواری من هرگز سرنگون نشد، زیرا به هنگام سواری بر روی زراعت کسی نراندم و کشتزار کسی را پایمال نکردم
یازدهم ـ روابط اجتماعی
1 ـ روابط نیکو با خویشاوندان
امـام عـلی عـلیه السّلام دارای عواطف والای انسانی بود و در روابط اجتماعی ، همه را بهره مند می فرمود:
دعوت شام و نهار خویشاوندان را می پذیرفت و روابط گرم و محبّت آمیزی با آنان داشت .
خویشاوندان را به میهمانی دعوت می کرد و از آنها گرم پذیرائی می کرد.
به عیادت مریضان ، خویشاوندان و دیگران می رفت .
در تولّد فرزند برای تبریک گفتن به منازل دوستان و یاران می رفت .
در میهمانی ها دست مهمان را می شست .
در مـرگ یـاران و خـویـشـاونـدان بـه تـسـلیـت بازماندگان می رفت و به مصیبت دیدگان تسلیت می گفت
2 ـ روش تبریک گفتن برای تولّد فرزند
روزی بـرای تـبـریـک گـفـتن به یکی از یاران که تازه صاحب فرزند شده بود، رفت و دیگران هم حضور داشتند.
یکی به پدر نوزاد گفت :
قدم این نوزاد قهرمان و یکّه سوار مبارک باشد.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام فرمود :
اینگونه برای تولّد فرزند تبریک نگو، بلکه بگو:
شَکَرتَ الواهِبَ، وَ بُورِکَ لَکَ فِی المَوهُوبِ وَ بَلَغَ اءَشُدَّهُ وَ رُزِقتَ بِرَّهُ
(خدای بخشنده را شکر کن ، و این فرزند بر تو مبارک باشد، امیدوارم بزرگ شود و از نیکوکاریهایش بهره گیری )
3 ـ اجازه ورود گرفتن
رعایت حقوق خویشاوندان در روابط اجتماعی لازم است .
امـام عـلی عـلیـه السـّلام بـا ایـنـکه در سطح عالی ، روابط عاطفی خویش را با دوستان و فامیلان برقرار می فرمود، تلاش می کرد تا حقوق خویشاوندان نادیده گرفته نشود،
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلی عـلیـه السـّلام هـرگـاه کـه مـی خـواسـت وارد مـنزل امام حسن مجتبی علیه السّلام شود، درب را می کوبید و اجازه ورود می گرفت و آنگاه داخل می شد
که برای همه انسان ها بهترین درس زندگی است .
4 ـ روش برخورد با اسیر
امام علی علیه السّلام نسبت با اسیرانی که با امام علی علیه السّلام جنگیدند
و در اسارت به سر می بردند
و نسبت به ابن ملجم ، که حضرت را به شهادت رساند و پس از حمله به حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام اسیر شد و در زندان به سر می برد، فرمود:
اَلبِسُوهُم مَمّا تَلبَسُونَ وَ اَطعِمُوا هُم مِمّا تَاءکُلُونَ
(از لباس هایی که خود می پوشید به آنها بپوشانید و از غذاهایی که خود می خورید به آنها بخورانید.)
5 ـ حمایت از پیران از کار افتاده
روزی امیرالمؤ منین علیه السّلام دید پیرمرد نابینائی گدائی می کند.
فرمود : این پیرمرد کیست ؟
گفتند : یا امیرالمؤ منین این مرد نصرانی است ، از کار افتاده گدائی می کند.
فرمود:
اِستَعمَلتُمُوهُ حَتَّی اِذا کَبُرَ وَ عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ، اَنفِقُوا عَلَیهِ مِن بَی تِالمالِ
(تـا قـدرت کـارکـردن داشـت از او کار کشیدید و چون پیر شد و از کار ماند او را از خود راندید، از بیت المال حقوق او را بپردازید.)
6 ـ پرچمدار رحمت
ابن اسحاق نقل می کند که :
در روز فتح مکّه سعد بن عباده چنین رَجَز می خواند:
اَلیَوم یَومُ المَلحَمَةَ، اَلیَوم تَستَحِلُّ الحُرمَةَ
(امروز روز کشتار و جنگ و انتقام است ، امروز روز شکسته شدن حرمت هاست ).
کسی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و شعارهای تند سعد را به اطّلاع رساند و گفت :
(می ترسیم امروز سعد، یورشی بر قریش داشته باشد.)
پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی بن ابیطالب علیه السّلام را ماءمور کرد تا پرچم را از او بگیرد و به امام علی علیه السّلام فرمود: تو پرچم را وارد شهر کن و بگو:
اَلیَومُ یَومُ المَرحَمَة
(امروز روز رحمت و مهربانی است )
بدین ترتیب آن پیشوای رحمت و لطف ، جلوی هرگونه خشونت و تندی را گرفت ، مگر در مـورد کـسـانـی که جای لطف و رحمت بر خود باقی نگذاشته بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله با بزرگواری تمام فرمود:
الاسلامُ یَجِبُّ ما کانَ قَبلَهُ
(اسلام گناهان گذشته را می پوشاند)
پس از آنکه مکّه فتح شد، همه چشم ها به او دوخته شده بود تا با آنها چه می کند و جواب آن همه نامردمی را چه می دهد؟
آن مظهر رحمانیّت و رحمت حقّ فرمود:
یا مَعشَرَ قُرَیش ، ما تَرَونَ اءنّی فاعِلٌ فِیکُم ؟
(ای جمعیّت قریش ! تصوّر می کنید من با شما چه رفتاری انجام می دهم ؟)
پاسخ دادند :
خَیرا ، اءخٍ کَریمٍ وَ ابن اءخٍ کَریم
(نـیـکـی (کـه مـا جـز نـیـکـی تـصـوّر دیـگـری دربـاره ات نـداریـم ) تو برادر کریم (بزرگوار) و برادرزاده بزرگوار ما هستی )
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
اءذهَبوُا فَاءَنتُم الطُّلَقاء
(بروید که همه تان آزادید)
رسالت او چنین اقتضا می کرد که فرمود:
إِنَّ اللّهَ اءرسَلَنی مُبَلِّغا وَ لَم یُرسِلُنی مُتِعَنّتا
(به درستی که خداوند مرا برای تبلیغ فرستاده است و نه برای عیبجویی و سرزنش (مردمان ).
دوازدهم ـ سیاست سکوت و انتظار در جامعه اسلامی
1 ـ سیاست عدم درگیری و اقدام مسلّحانه
الف ـ بیعت نکردن با خلیفه اوّل
وقـتی امکانات مبارزه و قیام وجود نداشته باشد ، و حرکت مسلّحانه به نفع اسلام نباشد ، بـاید با سکوت و انتظار بر تداوم سلامت دین نظارت کرد که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام به آن سفارش فرموده است ، مانند:
الف ـ بیعت نکردن با خلیفه اوّل
چـون خـلیـفـه اوّل و هـوادارانـش از بـیـعت اکثر مردم به واسطه صحنه سازی هائی که به وجـود آورده بـودند، فارغ شدند، به این فکر افتادند که از علی علیه السّلام نیز بیعت بگیرند.
زیرا تاءثیر سیاسی بیعت آن حضرت از بیعت همه مردم بیشتر بود،
از این رو خلیفه دوّم به خلیفه اوّل گفت :
چـرا از عـلی بـیعت نمی گیری ؟ باید او بیعت کند و تا او بیعت نکند حکومت ما استوار نمی گردد.
خلیفه اوّل غلام خود قُنفُذ را فرستاد.
وقتی به حضور امام علی علیه السّلام رسید، گفت :
تو را خلیفه پیامبر دعوت می کند.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام فرمود :
چـه زود بـر پـیـامـبـر دروغ مـی بندید، در حالی که ابابکر و یارانش بهتر می دانند که خداوند متعال و پیامبر او غیر از من کسی را خلیفه مسلمین قرار نداده اند.
غـلام پـاسـخ امـام عـلی عـلیـه السـّلام را بـه خـلیـفـه اوّل رساند.
ابن قتیبه می گوید : خلیفه اوّل ناراحت شد .
بار دیگر خلیفه دوّم گفت : نباید بیش از این به علی مهلت داد تا از بیعت تو تخلّف کند.
خلیفه اوّل دوباره به قُنفُذ ماءموریّت داد و گفت :
به سوی علی باز گرد و بگو : خلیفه خدا تو را به بیعت دعوت می کند.
غلام به آنچه ماءمور بود عمل کرد.
امیرالمؤ منین علیه السّلام این بار تعجّب کرد و با صدای بلند فرمود:
سبحان اللّه ، آنچه را که ابابکر ادّعا می کند برای او سزاوار نیست .
غـلام بـازگـشت و فرمایش حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام را رسانید، که نگرانی خلیفه اوّل بیشتر شد.
سلیم بن قیس می نویسد :
امام علی علیه السّلام اضافه کرد و فرمود:
از پـیـمـانتان (در روز غدیر) زمان زیادی نگذشته است که آنرا فراموش کردید ، ابابکر خوب می داند که لقب (امیرالمؤ منین ) جز برای من ، بر دیگری سزاوار نیست .
پیامبر صلی الله علیه و آله در جمعی که هفت نفر بودند و ابابکر هم جزو آنها بود ، امر فرمود که :
بیایند و بالقب امیرالمؤ منین ، بر من سلام کنند.
در آن هنگام خلیفه اوّل و رفیقش از پیامبر سئوال کردند :
آیا این دستور از جانب خدا و پیامبر است ؟
پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود:
بـلی ، این دستور از جانب خدا و پیامبر او می باشد که علی ، امیرالمؤ منین و رئیس مسلمین و صاحب پرچم سفیدِ نشان دار است
ب ـ پاسخ ندادن به تهاجم نظامی دشمن
ابن قتیبه دینوری ( از مورّخین نامی اهل سنّت ) و همچنین دیگران نوشتند :
خـلیـفـه اوّل ، خـلیـفه دوّم را به سراغ علی علیه السّلام و هوادارانش فرستاد، خلیفه دوّم به دَرِ خانه علی علیه السّلام آمد.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام و یاران او را برای بیعت طلبید و ایشان ازبیعت با خلیفه اوّل امتناع ورزیدند و بیرون نیامدند.
در این حال ، خلیفه دوّم هیزم خواست و سوگند یاد کرد و گفت :
یا باید بیرون بیایید ، یا خانه را بر سَرِ ساکنانش به آتش می کشم .
مردم گفتند :
ای خلیفه دوّم ، فاطمه سلام الله علیها نیز در این خانه است .
در ایـن مـیـان کـه فـاطـمـه زهـرا سلام الله علیها صدای مهاجمین را شنید ، با صدای بلند خطاب به پیامبر گفت :
یا اءبَتا یا رَسُولَ اللّهِ ، ماذا لَقَینا بَعدَکَ مِن اِبنِ الخَطّابِ وَ ابنِ اَبی قُحافَةِ
(ای پـدر ! ای پـیـامبر خدا صلی الله علیه و آله ، ببین بعد از تو از سوی عُمَر و ابابکر بر ما چه می رسد .)
بـرخـی از شـنیدن صدای فاطمه سلام الله علیها صحنه را ترک کردند، ولی خلیفه دوّم بـا بـرخـی افـراد دیگر ، ماندند تا بلکه علی علیه السّلام را با اجبار از خانه بیرون آورند.
سلیم بن قیس
چنین نقل می کند :
خـلیـفـه دوّم بـا عـدّه ای کـه در اطـرافـش بـاقـی مانده بودند ، دستور داد تا هیزم آورده در اطراف خانه علی علیه السّلام و فاطمه سلام الله علیها و فرزندانش قرار دادند .
آنـگـاه بـا صـدای بـلنـد (بـطـوری که علی علیه السّلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها بشنوند) ، فریاد زد:
قَسَم به خدا ! یا علی باید از منزل خارج شود و با خلیفه بیعت کند و یا شما را با آتش می سوزانیم .
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود :
ای خلیفه دوّم ما را با تو کاری نیست .
خلیفه دوّم گفت :
دَر را باز کن و اِلاّ خانه را با خودتان آتش می زنم .
حضرت فاطمه سلام الله علیها دوباره فرمود :
آیا از خدا نمی ترسی که به خانه من داخل می شوی ؟
کـلام مـستدل و سوزناک دختر پیامبر صلی الله علیه و آله در خلیفه دوّم تاءثیری نکرد و از کار خود منصرف نشد .
آتش خواست و درب خانه را به آتش کشید و با فشار به خانه وارد شد.
فاطمه سلام الله علیها پیش آمد و ندا داد :
یا اءبَتا یا رَسُولَ اللّهِ
(ای پدر ! ای رسول خدا بنگر که چه بدرفتاری از ابابکر به ما می رسد.)
خلیفه دوّم شمشیر کشید و بر پهلوی فاطمه سلام الله علیها زد .
باز حضرت فاطمه سلام الله علیها ناله (وا اءبَتا) کشید .
در روایت دیگر :
قـُنـفـُذ فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا را در پـشـت لنـگه دَر قرار داده و دَرب را فشار داد تا استخوان پهلوی آن بانو شکست و طفلی که در رَحِم داشت سِقط شد.
چـون مـسـئله به این مرحله کشید، ناگهان امام علی علیه السّلام مانند شیرِ غضبناک از خانه بـیـرون پـَرید، گریبان فرزند خطّاب را گرفت و محکم کشید و او را نقش بر زمین ساخت ( بـر روی سـینه او نشست ) و با پنجه خود بینی و گلوی خلیفه دوّم را کوبید و محکم فشار داد .
ناگاه وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله را بخاطر آورد و خطاب به خلیفه دوّم فرمود :
( قـَسـَم بـه خدائی که محمّد صلی الله علیه و آله را به رسالت برانگیخته ، ای پسر ضـهـّاک ، اگـر نـبـود کـتابی که از جانب خداست و نیز نبود عهدی که با پیامبر خدا صلی الله عـلیـه و آله بـسـتـه ام ، آنـگـاه مـی دیـدی کـه تـو نـمـی تـوانـی بـه خـانـه مـن داخل شوی .)
سپس او را رها ساخت .
خـلیـفـه دوّم فهمید که خطر گذشته است و علی علیه السّلام دست به شمشیر نخواهد بُرد ولی بـا ایـن حـال از صـلابـت فـرزند ابوطالب دلهره داشت ، لذا بیرون خانه دوید و از مردم کمک خواست تا دوباره به خانه وَحی هجوم آورند.
بـنـابـر آنـچـه بـیان شد ، کسی در صحّت این موضوع تردیدی نخواهد داشت که در میان مهاجمین نامِ :
خالد بن ولید ،
عبدالرّحمن بن عوف ،
خلیفه دوّم ،
زید بن سالم ،
قُنفُذ غُلام خلیفه اوّل ،
اسید بن خضیر و سلمة بن اسلم ، به چشم می خورد.
ج ـ پرهیز از اقدام مسلّحانه
بهلول بهجت افندی می نویسد :
چـون علی علیه السّلام از بیعت با خلیفه اوّل امتناع ورزید، عُمر با جمعیّتی آن حضرت را دعوت به بیعت کرد .
زبیر که طرفدار علی علیه السّلام بود به خلیفه دوّم و اتباع او حمله کرد.
خلیفه دوّم دستور داد او را توقیف کنند ، سلمة بن اسلم به زبیر هجوم آورده ، تیغ او را از دست او گرفت .
(به نقلی دیگر، آنگاه شمشیر را به سنگ زد.)
آنـگـاه به زور به خانه وَحی یورش بردند، پس از کشمکش زیاد بالاخره اطراف امیرالمؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام را گـرفـتـه ، او را کـشـان کـشـان پـیـش خـلیـفـه اوّل بردند.
و حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام دست به اسلحه نبرد و از هر گونه اقدام مسلّحانه پرهیز داشت .
عدی بن حاتم گفت :
بـه خـدا سـوگـنـد در عـمـرم هـرگـز دلم بـه حـال کـسـی نـسـوخـتـه است ، آنطور که به حـال عـلی بـن ابـیـطـالب عـلیـه السـّلام در روزی کـه او را پـیـش خـلیـفـه اوّل می بردند سوخت .
د ـ پاسداری از حریم عترت
امـام عـلی عـلیـه السـّلام در سـخـنـان افـشـاگـرانـه اش بـه علل سکوت اشاره می فرماید:
عـلی عـلیه السّلام سکوت را بر قیام ، و چشم پوشی و از حقّ گذشتگی را بر جنگ داخلی ترجیح داد.
چـنـانـکـه در نـهـج البـلاغـه بـا سـیـنـه ای سـرشـار از هـمّ و بـا قلبی آکنده از غم ، درد دل خود را در این رابطه چنین اظهار می دارد .
فـَنـَظـَرتُ فـَاِذا لَیـسَ لی مـُعـینٌ اِلاّ اَهلُ بَیتی فَضَنَنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ وَ اءَغضَیتُ عَلَی القـَذی وَ شـَرِبـتُ عـِلِی الشَّجـی وَ صـَبـَرتُ عَلَی اَخذِ الکَظمِ وَ عَلَی اَمَّرَ مِن طَعمِ العَلقَمِ.
(در ایـن راه فـکـر کـردم ، دیـدم در ایـن مـقـطـع زمـانـی ، غـیـر اهـل بـیـت خـود یاوری ندارم ، ایشان هم نمی توانستند با آن همه مخالفین جنگ کنند ، من به کـشته شدن آنها راضی نشدم و در این ماجرا صبر کردم و چشمی را که خار و خاشاک در آن رفـتـه بـود ، بـر هـَم نـهـادم و با اینکه استخوان گلویم را گرفته بود ، آشامیدم و بر چیزهای تلخ تر از علقم شکیبائی نمودم .)
هـ سکوت برای حفظ اساس اسلام
ابن ابی الحدید می نویسد :
در دوران خـانـه نـشینی علی علیه السّلام ، روزی فاطمه سلام الله علیها او را به قیام و نـهـضـت بـرای اخـذ حـقّ خـویـش تـشـویـق کـرد و در هـمـیـن حال صدای مؤ ذّن را شنیدند که می گفت :
اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام رو به فاطمه سلام الله علیها کرد و فرمود:
آیا دوست داری این ندا در سطح زمین خاموش شود؟
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود : نَه هرگز .
امام علی علیه السّلام فرمود :
مـن هـمان را به تو می گویم (یعنی : اگر می خواهی آئین اسلام و نام مبارک پدرت محمّد صـلی الله عـلیـه و آله تـا قـیـامـت زنـده و پـابـرجـا بـمـانـد ، مـرا بحال خود و شمشیرم را در غلاف بگذار.)
و ـ سکوت برای حفظ نظام جامعه اسلامی
امـام عـلی علیه السّلام در نامه ای که به مردم مصر نوشته است ، به این مطلب اشاره می کند و می فرماید:
اءَمَّا بـَعـدُ، فـَإِنَّ اللّهَ سـُبـحـَانـَهُ بـَعَثَ مُحَمَّدا صلی اللّه علیه و آله نَذِیرا لِلعَالَمِینَ، وَمُهَیمِنا عَلَی المُرسَلِینَ.
فـَلَمَّا مـَضـَی عـلیـه السّلام تَنَازَعَ المُسلِمُونَ الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ. فَوَ اللّهِ مَا کَانَ یُلقَی فِی رُوعـِی ، وَلاَ یـَخـطـُرُ بِبَالِی ، اءَنَّ العَرَبَ تُزعِجُ هذَا الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ صلی اللّه علیه و آله عـَنْ اءَهـْلِ بَیْتِهِ، وَلاَ اءَنَّهُم مُنَحُّوهُ عَنِّی مِن بَعدِهِ ! فَمَا رَاعَنِی إِلا انثِیَالُ النَّاسِ عَلَی فُلاَنٍ یُبَایِعُونَهُ.
فَاءَمسَکتُ یَدِی حَتَّی رَاءَیتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَد رَجَعَت عَنِ الاِْسْلاَ مِ، یَدْعُونَ إِلَی مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ـ فَخَشِیتُ إِن لَم اءَنصُرِ الاِْسْلاَ مَ وَاءَهْلَهُ اءَنْ اءَرَی فِیهِ ثَلما اءَو هـَدمـا، تـَکـُونُ المـُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ اءَعظَمَ مِن فَوتِ وِلاَیَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ اءَیَّامٍ قَلاَئِلَ، یَزُولُ مِنهَا مَا کَانَ، کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ، اءَو کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛
فَنَهَضتُ فِی تِلکَ الاَْحْدَاثِ حَتَّی زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطمَاءَنَّ الدِّینُ وَتَنَهنَهَ.
(پـس از یـاد خـدا و درود ! خـداوند سبحان محمّد صلی اللّه علیه و آله را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان ، و گواه پیامبران پیش از خود باشد، آنگاه که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به سوی خدا رفت ، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند،در فـکـرم مـی گـذشـت ، و در نـه خـاطـرم مـی آمـد کـه عـرب خـلافـت را پـس از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.
آنـجـا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته ، می خواهند دین محمد صلی اللّه علیه و آله را نـابـود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم ، رخنه ای در آن بـیـنـم یـا شـاهـد نـابودی آن باشم ، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شـمـاسـت ، که کالای چند روزه دنیاست ، به زودی ایّام آن می گذرد چنانکه سراب ناپدید شود، یا چونان پاره های ابر که زود پراکنده می گردد.
پـس در مـیـان آن آشـوب و غـوغـا بـپـا خـواسـتـم تـا آن کـه باطل از میان رفت ، و دین استقرار یافته ، آرام شد.)
ز ـ سکوت برای حفظ وحدت
امـام عـلی عـلیـه السـّلام در یـکـی از سـخـنـرانـی هـا بـه بـرخـی از علل و عوامل سکوت خود اشاره می فرماید:
فـَإ ن اءَقـُل یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الـمُـلـکِ، وَإِن اءَسکُت یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ المَوتِ ! هَیهَاتَ بـَعدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی ! وَاللّهِ لاَبنُ اءَبِی طَالِبٍ آنَسُ بالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدیِ اءُمِّهِ، بَلِ انـدَمـَجـتُ عـَلَی مـَکـنـُونِ عـِلمٍ لَو بـُحـتُ بـِهِ لاَضـطـَرَبـتـُمُ اضـطـِرَابَ الاَْرْشـِیَةِ فِی الطَّوِیِّ البَعِیدَةِ !
در شرائطی قرار دارم که اگر سخن بگویم ، می گویند بر حکومت حریص است ، و اگر خاموش باشم ، می گویند: از مرگ ترسید ! !
هرگز ! من و ترس از مرگ ؟ ! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟ !
سـوگـنـد بـه خـدا، اُنـس و عـلاقـه فـرزنـد ابـیـطـالب بـه مـرگ در راه خـدا، از عـلاقـه طـفـل بـه پـسـتـان مادر بیشتر است ، اینکه سکوت برگزیدم ، از علوم و حوادث پنهانی ، آگـاهـی دارم کـه اگـر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق ! !
2 ـ بحث و مناظره با سران کودتائی سقیفه
امام علی علیه السّلام از هرگونه اقدام مسلّحانه در اختلافات داخلی پرهیز داشت ، امّا از حقّ خویش بگونه های مختلفی دفاع می کرد.
رجـوع شـود بـه : امـام عـلی عـلیـه السـّلام و مـسـائل اعـتـقـادی ـ فصل دوّم ـ ش 6
3 ـ مطالبه حق
الف ـ مطالبه فدک از خلیفه اوّل
حـال کـه حـضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام ماءمور به سکوت است و اقدام مسلّحانه را جایز نمی داند، باید حقّ خود را مطالبه کند و از آن دفاع نماید تا منحرفان انکار نکنند، مانند :
الف ـ مطالبه فدک از خلیفه اوّل
حـضـرت فاطمه سلام الله علیها و عبّاس بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله نزد خـلیـفـه اوّل آمـدنـد و مـیراث خود را که از پیامبر صلی الله علیه و آله باقی مانده بود ، درخواست کردند .
خلیفه اوّل گفت :
مـن از رسـول اللّه شـنـیـدم کـه فرمود : ( ما چیزی را به ارث نمی گذاریم و آنچه از ما بماند ، صدقه است .)
هنگامی که حضرت زهرا سلام الله علیها این سخن را شنید با حالتی خشمگین آن جلسه را ترک کرد و تا آخر عُمر با خلیفه اوّل یک کلمه هم سخن نگفت
امـام علی علیه السّلام این تصرّف عدوانی و داستان غَم انگیز را صریحا در ضِمن نامه ای به خلیفه سوم بن حنیف نوشت ، و بیان کرد :
بـَلی کـانـَت فـی اءیـدیـنـا فَدَکٌ مِن کُلِّ ما اَظَلَّتهُ السَّماءُ نُفُوسُ قَومٍ وَ سَخَت عَنها نُفُوسُ قَومٌ آخَرینَ وَ نِعمَ الحَکَمُ اللّهُ
.
(آری از آنچه که آسمان بر آن سایه انداخته فقط فَدَک در دست ما بود ، پس نَفسهای آن قـوم بـر آن طـَمـَع و حـِرص ورزیـد و نـفـوس عـدّه ای هـم از آن صَرفِ نَظَر کرده ، اعراض نمودند ، و خداوند بهترین داور است .)
ب ـ یاری طلبیدن از مهاجر و انصار برای گرفن فَدَک
حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام همراه با حَسَن و حسین علیهماالسلام و فاطمه زهرا سلام الله عـلیـهـا شـبـهـا بـه سوی خانه های مهاجرین و انصار می رفت و آنها را به یاری می طلبید ، تا از حقّ حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام و حقّ فاطمه سلام الله علیها نسبت به فَدَک دفاع کنند.
بَرخی عذر بَدتَر از گناه می آوردند .
و برخی دیگر می گفتند :
دیر شده و دیگر نمی توان اقدام مؤ ثّری داشت .
و بعضی دیگر گفتند :
اگر شما در سقیفه می بودید ، یک نفر هم در امامت و رهبری شما مخالفت نمی کرد.