4 ـ دخالت در مسائل مهمّ کشور اسلامی
الف ـ پاسخ به مشکلات سیاسی کشور
در بسیاری از موارد، که خلفاء از پاسخ دادن به سئوالات علمیِ مراجعه کنندگان درمانده مـی شـدنـد، و یـا از تـعـیین حکم قضائی در اءمری عاجز می ماندند، به علی علیه السّلام مـتـوسـّل مـی شـدنـد کـه بـه وسـیـله آن حـضـرت جـواب هـمـه مسائل مشکل داده می شد.
بارها خلیفه اوّل و خلیفه دوّم به این حقیقت اعتراف کردند ، که سخن معروف خلیفه دوّم این بود:
لَولا عَلِیُّ لَهَلَکَ عُمَرَ
(اگر علی نبود عُمَر هلاک می شد.)
مشورت با امام علی علیه السّلام برای نبرد با رومیان
خـلیـفـه اوّل در مـورد نـبـرد بـا رومـیان با گروهی از صحابه به مشورت نشست ، هرکدام نظری دادند که او را قانع نساخت ، سرانجام با علی علیه السّلام به مشورت پرداخت .
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام او را بر این کار ترغیب نمود و اضافه کرد:
اِن فَعَلتَ ظَفَرتَ
(اگر نبرد کُنی پیروز می شوی .)
خلیفه اوّل از تشویق امام علی علیه السّلام خوشحال شد و گفت :
یا علی فال نیک زدی و به خیر بشارت دادی .
پـس از نـبـرد هـمگان دیدند آنگونه که امام علی علیه السّلام وعده پیروزی به مسلمین داده بود، به پیروزی چشمگیری دست یافتند.
مشورت با امام علی علیه السّلام در امور جاری کشور ایران
در زمـان خـلیـفـه دوّم ، عـلی عـلیـه السـّلام وارد هـَمَدان
شد، مجوسان
به وِی شکایت کردند که حاکم شَهر، با زردشتیان ایران بَدرفتاری می کند.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلی عـلیه السّلام پس از تحقیق به مدینه نوشت که باید حاکم عزل شود و فَرد دیگری به جای او اعزام گردد.
خلیفه دوّم حاکم را عزل و دیگری را به جای او فرستاد،وقتی ایرانیان از این لطف آگاه شدند و دیدند که امام علی علیه السّلام به زبان آنان با ایـشـان صـحبت می کند به آن حضرت پیشنهاد کردند که در ایران بماند و حکومت ایران را اداره نماید.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام نپذیرفت و در پاسخ ایرانیان فرمود :
(مـن بـه مقامات دنیوی توجّه ندارم و کارهائی که تا امروز انجام داده ام و بعد از این نیز انـجـام خواهم داد ، برای خدمت به اسلام است و من بدون اینکه زمامدار شما باشم ، تا آنجا که از دستم برمی آید و مقرّرات دین ما اجازه می دهد به شما محبّت خواهم کرد.)
ب ـ پاسخ به مشاوره های سیاسی ، نظامی
مشورت برای فتح ایران
در سـال چـهـاردهم هجری در سرزمین قادسیّه نبرد سختی میان سپاه اسلام و نظامیان ایرانی درگـرفـت کـه سرانجام ، فتح و پیروزی برای مسلمانان شد و رُستم فَرُّخزاد ، فرمانده کـلّ قـوای ایـران بـا گـروهـی به قتل رسید و سراسر عراق زیر پوشش نفوذ سیاسی و نظامی اسلام درآمد.
و مـدائن کـه مـقـرّ حـکـومت سلاطین ساسانی بود در تصرّف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ایران به داخل کشور عقب نشینی کردند.
مـشـاوریـن و سـران نـظـامـی ایـران بـیـم آن داشتند که سپاه اسلام کم کم پیشروی کرده و سراسر کشور را به تصرّف خود درآورند، برای مقابله با چنین حمله خطرناک ، یزدگِرد ، پـادشـاه ایـران سـپـاهـی مـتـشـکـّل از یـکصد و پنجاه هزار نفر به فرماندهی ، فیروزان تـرتـیـب داد تـا جلوی هر نوع حمله ناگهانی را بگیرد و در صورت مساعد بودن وضع ، خود حمله را آغاز کند.
سعد وقّاص فرمانده قوای اسلام ( به نقلی دیگر عمّار یاسر)
حکومت کوفه را در اخـتـیـار داشـت ، نـامه ای به خلیفه دوّم نوشت و او را از اوضاع آگاه ساخت و افزود که سپاه کوفه آماده اند ، پیش از آنکه دشمن جنگ را آغاز کند ، برای ترساندن دشمن ، خود را برای حمله به دشمن مجهّز کرده و نبرد را شروع نمایند
خـلیـفـه دوّم بـه مـَحضِ اینکه از جریان آگاه شد ، به مسجد رفت ، سران صحابه را جمع کـرد و بـرای رفـتـن خـود بـه ایـن کـارزار مشورت نمود و افزود از مدینه خارج شده ، در مـنطقه ای میان بصره و کوفه فرود آمده و از آن منطقه شخصا رهبری لشگر اسلام را به عهده گیرم ،
در این رابطه هر کس راءی و اندیشه خود را اظهار می داشت .
طـلحة بن عبداللّه که از خطبای قریش بود ، برخاست و چرب زبانی کرد و کار خلیفه را صواب قلمداد نمود و او را از راءی دیگران مستغنی دانست و چاپلوسی را از حد گذرانید.
پـس از او خـلیـفـه سـوم بـن عـفـّان نـه تنها خلیفه را به ترک مدینه تشویق نمود، بلکه پـیـشـنـهـاد کـرد کـه بـه سـپـاه اسـلام و یـَمـَن اءمـر فـرمـائیـد، هـمـگـی هـردو محل را به سوی تو ترک گویند، تو هم با مسلمانان مکّه ، مدینه ، مصر، کوفه و بصره به سوی نبرد با کافران حرکت کن .
در این موقع علی علیه السّلام برخاست و از هر دو نظریّه انتقاد کرد و فرمود :
(هـرگـاه شَهر یَمَن و منطقه شام را از سپاه و مردان رزمجو خالی سازی و به سرکوبی ایـران فـراخـوانـی ، بـه احـتـمـال زیـاد ارتـش بـی بـاکِ روم ، شـام را اشـغـال کنند و اگر حجاز را تَرک گوئی ، اعراب اطراف این منطقه از این فرصت استفاده کـرده و فـتـنـه ای بـرپا می کنند که ضرر و خسارت آن به مراتب بیش از ضرر و فتنه ایست که به استقبال آن می روید.)
و افزود :
( فرمانروائی کشور مانند رشته تسبیح است که آنها را به هم پیوسته ، اگر رشته از هم گسیخته شود، مُهره ها از هم می پاشند.
اگـر نگرانی تو بخاطر کمی سپاه اسلام است ، یقین بدان مسلمانان به وسیله عقیده پاک و ایـمـانـی کـه دارند ، بسیارند ، تو مانند میله وسط آسیا باش و گردونه نبرد و آسیای رزم را توسّط ارتش به حرکت درآور.
شـرکـت تـو در جـبهه مایه جراءت دشمن می گردد ، زیرا آنان با خود می اندیشند که تو پـیـشـوای عـرب هـسـتـی و مـسـلمـانان بجز تو پیشوای دیگری ندارند ، اگر او را از میان برداریم ، مشکلات ما بر طرف می شود ، این اندیشه ، حرص و علاقه ایشان را بر جنگ و پیروزی دو چندان می سازد.)
خلیفه دوّم پس از شنیدن سخنان مستدلّ امام علی علیه السّلام نه تنها از رفتن خود منصرف شد ، بلکه از دعوت لشکر یمن و شام نیز خودداری ورزید و گفت :
راءی ، راءی علی علیه السّلام است و من دوست دارم که از راءی او پیروی کنم
سخن حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام اینگونه آغاز شد:
إِنَّ هذَا الاَْمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَلاَ خِذْلاَنُهُ بِکَثْرَةٍ وَلاَ بِقِلَّةٍ.
وَهُوَ دِینُ اللّهِ الَّذِی اءَظهَرَهُ، وَجُندُهُ الَّذِی اءَعَدَّهُ وَاءَمَدَّهُ، حَتَّی بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَطَلَعَ حَیثُ طَلَعَ؛ وَنَحنُ عَلَی مَوعُودٍ مِنَ اللّهِ، وَاللّهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ، وَنَاصِرٌ جُندَهُ.
وَمَکَانُ القَیِّمِ بِالاَْمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَیَضُمُّهُ:
فَإِنِ انقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَذَهَبَ، ثُمَّ لَم یَجتَمِع بِحَذَافِیرِهِ اءَبَدا.
وَالعـَرَبُ الیـَومَ، وَإِن کَانُوا قَلِیلا، فَهُم کَثِیرُونَ بِالاِْسْلاَ مِ، عَزِیزُونَ بِالاِْجْتَِماعِ ! فَکُنْ قـُطـْبـا، وَاسـْتـَدِرِ الرَّحـَا بِالْعَرَبِ، وَاءَصلِهِم دُونَکَ نَارَ الحَربِ، فَإِنَّکَ إِن شَخَصتَ مِن هذِهِ الاَْرْضِ انـْتـَقـَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ مِنْ اءَطْرَافِهَا وَاءَقْطَارِهَا، حَتَّی یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ العَورَاتِ اءَهَمَّ إِلَیکَ مِمَّا بَینَ یَدَیکَ.
إِنَّ الاَْعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَدا یَقُولُوا:
هـذَا اءَصـلُ العـَرَبِ، فَإِذَا اقتَطَعتُمُوهُ استَرَحتُم ، فَیَکُونَ ذلِکَ اءَشَدَّ لِکَلَبِهِم عَلَیکَ، وَطَمَعِهِم فِیکَ.
فـَاءَمَّا مـَا ذَکـَرتَ مـِن مـَسـِیـرِ القـَومِ إِلَی قـِتـَالِ المـُسـلِمِینَ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحَانَهُ هُوَ اءَکرَهُ لِمَسِیرِهِم مِنکَ، وَهُوَ اءَقدَرُ عَلَی تَغیِیرِ مِا یَکرَهُ.
وَاءَمَّا مـَا ذَکَرتَ مِن عَدَدِهِم ، فَإِنَّا لَم نَکُن نُقَاتِلُ فِیَما مَضَی بِالکَثرَةِ، وَإِنَّمَا کُنَّا نُقَاتِلُ بالنَّصرِ وَالمَعُونَةِ !
علل پیروزی اسلام و مسلمین
( پـیـروزی و شـکـسـت اسـلام ، بـه فراوانی و کمی طرفداران آن نبود،
اسلام دین خداست که آن را پیروز ساخت ، و سپاه اوست که آن را آماده و یاری فرمود، و رسید تا آنجا کـه باید برسد، در هر جا که لازم بود طلوع کرد، و ما بر وعده پرودگار خود امیداوریم که او به وعده خود وفا می کند، و سپاه خود را یاری خواهد کرد.
جـایـگـاه رهـبـر چونان ریسمانی محکم است که مُهره ها را متّحد ساخته به هم پیوند می دهد، اگـر ایـن رشـته از هم بُگسلد، مهره ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آوری نخواهند شد.
عـرب امـروز گـرچـه از نـظـر تـعـداد اندک است امّا با نعمت اسلام فراوانند، و با اتّحاد و هـمـاهنگی عزیز و قدرتمندند، چونان محور آسیاب ، جامعه را به گردش درآور، و با کمک مـردم جـنـگ را اداره کـن ، زیـرا اگر تو از این سرزمین بیرون شوی ، مخالفان عرب از هر سـو تـو را رهـا کـرده و پـیـمـان مـی شـکـنـنـد، چـنـانـکـه حـفـط مـرزهـای داخل که پشت سر می گذاری مهم تر از آن باشد که در پیش روی خواهی داشت .
واقع بینی در مشاوره نظامی
هـمانا، عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گویند این ریشه عرب است اگر آن را بریدید آسوده می گردید، و همین سبب فشار و تهاجمات پیاپی آنان می شود و طمع ایشان در تو بیشتر گردد، اینکه گفتی آنان براه افتادند تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدا از تو بیشتر و خدا در دگرگون ساختن آن چه که دوست ندارند تواناتر است .
امـّا آن چـه از فـراوانـی دشـمـن گـفـتی ، ما در جنگ های گذشته با فراوانی سرباز نمی جنگیدیم ، بلکه با یاری و کمک خدا مبارزه می کردیم .)
و در سخنرانی دیگری امام علی علیه السّلام فرمود :
وَقـَد تـَوَکَّلَ اللّهُ لاَِهـلِ هـذَا الدِّیـنِ بـِإِعزَازِ الحَوزَةِ، وَسَترِ العَورَةِ. وَالَّذِی نَصَرَهُم ، وَهُم قـَلِیـلٌ لاَ یَنتَصِرُونَ، وَمَنَعَهُم وَهُم قَلِیلٌ لاَ یَمتَنِعُونَ، حَیُّ لاَ یَمُوتُ. إِنَّکَ مَتَی تَسِرإِلَی هذَا ال عـَدُوِّ بـِنـَفـسـِکَ، فـَتـَلقـَهـُم فـَتـُنـکـَب ، لاَ تـَکـُن لِل مُسلِمِینَ کَانِفَةٌ دُونَ اءَقصَی بِلاَدِهِم .
لَیـسَ بـَعـدَکَ مـَرجـِعٌ یـَرجـِعـُونَ إِلَیـهِ. فـَابـعَث إِلَیهِم رَجُلا مِحرَبا، وَاحفِز مَعَهُ اءَهلَ البَلاَءِ وَالنَّصـِیـحـَةِ، فـَإِن اءَظـهـَرَ اللّهُ فـَذَاکَ مـَا تـُحـِبُّ، وَإِن تَکُنِ الاُْخْرَی ، کُنْتَ رِدْاءً لِلنَّاسِ وَمَثَابَةً لِلمُسلِمِینَ.
مشاوره نظامی
(خـداونـد بـه پـیـروان ایـن دین وعده داد که اسلام را سربلند و نقاط ضعف مسلمین را جبران کند، خدایی که مسلمانان را به هنگام کمی نفرات یاری کرد، و آنگاه که نمی توانستند از خود دفاع کنند، از آنها دفاع کرد، اکنون زنده است و هرگز نمی میرد.
هـر گـاه خـود بـه جـنـگ دشـمن روی و با آنان روبرو گردی و آسیبی بینی ، مسلمانان تا دورتـریـن شـهـرهـای خـود، دیـگـر پـنـاهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدان رو آورند.
مرد دلیری را به سوی آنان روانه کن ، و جنگ آزمودگان و خیرخواهان را همراه او کوچ ده ، اگـر خـدا پـیـروزی داد چـنـان است که تو دوست داری ، و اگر کار دیگری مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهی بود.)
مشورت برای فتح بیت المقدّس
مـسـلمـانان یک ماه بود که شام را فتح کرده بودند و تصمیم داشتند به سوی بیت المقدّس پیشروی نمایند.
فرمانده اسلام ابوعبیده جرّاح و معاذ بن جبل بودند.
معاذ به ابوعبیده گفت :
نامه ای به خلیفه بنویس و درباره پیشروی به سوی بیت المقدّس مشورت نما.
وِی نامه ای به خلیفه نوشت و نامه را به وسیله افسری به حضور خلیفه رسانید.
خلیفه نامه را برای مسلمانان خواند و از آنان راءی خواست .
حـضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام خلیفه را تشویق نمود که به فرمانده سپاه اسلام بنویسد:
بـه سـوی بـیـت المـقـدّس پـیـشـروی نـمـائیـد و پس از فتح بیت المقدّس از پیشروی باز نـَایـسـتـیـد و بـه سـرزمین قیصر گام نهید و مطمئن باشید که پیروزی از آنِ ماست ، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از چنین پیروزی خبر داده است .
خـلیـفـه فـورا قـلم و کـاغـذ خـواسـت و نامه ای به ابوعبیده نوشت و او را به ادامه نبرد و پیشروی به سوی بیت المقدّس تشویق کرد و افزود:
پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله به ما بشارت داد که بیت المقدّس به وسیله تو فتح خواهد شد.
ج ـ حلّ مشکلات قضائی
حلّ مشکلات قضائی خلیفه اوّل نسبت به حدّ شرابخوار
در زمـان خـلافـت خـلیـفـه اوّل مـردی شـراب خـورده بـود ، او را پـیـش خـلیـفـه اوّل آوردند ، خلیفه دستور داد بر او حدّ جاری سازند .
او گفت :
راسـت اسـت که من شراب خورده ام ، لیکن از حرمت آن بی خبر بودم وگرنه مرتکب آن نمی شـدم ، زیـرا زنـدگانی من در میان مردمی بوده که ایشان خوردنِ آن را مباح می دانستند و من تا به امروز از حرام بودن آن آگاه نبودم .
خلیفه اوّل در تردید افتاد و متحیّر شده در حکم آن فروماند .
از حاضران یکی گفت :
در این حکم از امیرالمؤ منین علی علیه السّلام باید استمداد کرد.
پس موضوع را با علی علیه السّلام در میان گذاشتند .
حضرت فرمود :
او را بـه وسـیـله دو مـرد مـوثـّق در مـیـان مـهـاجـر و انصار بگردانند و از آنها با سوگند سـئوال کـنـند که آیا تا بحال آیه تحریم شراب را بر او تلاوت کرده و از حرمت شراب خبر داده اند؟
اگر گواهی دادند که آیه تحریم شراب یا حکم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بر او خـوانـده انـد ، حـدّ خـدا را بـر او جـاری سـازیـد وگـرنـه او را بحال خود واگذارید.
خلیفه اوّل به همان نحو عمل کرد و کسی شهادت نداد، بدین جهت از جرم او چشم پوشی شد و گفتند:
توبه کن که بار دیگر مرتکب چنین کاری نشوی
حلّ مشکلات قضائی خلیفه اوّل نسبت به زنی باردار
از خـلیـفـه اوّل سئوال کردند:
مـردی ، صـبـح بـا زنـی ازدواج کـرد کـه در شـبـانـگـاه هـمـان روز وضـع حـمـل کـرده بـود و شـوهرش در همان لحظه فوت نمود ، پس از مرگ آن مرد ، زن و فرزند (نوزاد) دارائی او را به عنوان ارثیّه تصاحب کردند ، چگونه این موضوع امکان پذیر است ؟
خلیفه اوّل از جواب دادن عاجز ماند و ماجرا را خدمت امام علی علیه السّلام بازگو کرد.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام فرمود :
آن مـرد کنیزی داشته که او را باردار کرده بود ، چون موقع حملش نزدیک شد ، او را آزاد کـرده و آنـگـاه بـا او ازدواج نـمـود و شـبـانـگـاه زن وضـع حمل کرد ، چون شوهرش مُرد میراث او را تصاحب کردند.
در تـاریـخ ثـبـت شـده کـه خـلیـفـه بـارهـا بـه عـجـز خـود اعـتـراف نموده و شاید یکی از علل آن این باشد که خود را در مقابل مسائل پیچیده و معضلات علمی عاجز و ناتوان می دید ، که بی اختیار می گفت :
اَقیلُونی اَقیلُونی وَ لَستُ بِخَیرِکُم وَ عَلِیُّ فیکُم
( مرا رها کنید ، مرا رها کنید ، چون من بهترین شما نیستم در حالی که علی در بین شماست .)