حک شدن نام علی علیه السلام روی عقیق
سید رضی در مناقب مفاخر میگوید:
شیخ واعظ پدر مجد پسر رشاد از شیخ غزالی روایت کرده است:
وقتی مهاجرین خواستند از حَبَشَة به مدینه بازگردند، پادشاه حَبَشَة به آنها گفت:
من میخواهم هدیهای برای پیامبرتان بفرستم، آنگاه چند دانه یاقوت و عقیق داخل کیسهای گذاشت و به آنها داد، پس مهاجرین خداحافظی کردند و به مدینه بازگشتند و آن هدایا را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دادند، ایشان آن هدایا را بین اصحاب تقسیم کردند و هیچ چیزی برای خودشان نگذاشتند به جز یک دانه عقیق، سپس به امام علی علیه السلام رو کردند و فرمودند:
ای علی! برو نزد نقاش تا آنچه من دوست دارم یعنی
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»
را روی این عقیق حک کند.
علی علیه السلام هم نزد نقاش رفت و به او گفت: روی این عقیق آنچه را رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دوست دارد یعنی
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
» را و هر آنچه را که من دوست دارم یعنی
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»
را حک کن.
نقاش نیز آن را به دستور امام علی علیه السلام روی عقیق حک کرد و امام علی علیه السلام آن را برداشتند و نزد پیامبر برگشتند و آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دادند، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عقیق را دیدند خیلی تعجب کردند و به امام علی علیه السلام فرمودند:
ای علی! آیا به تو نگفتم فقط یک سطر روی آن حک کند، پس چرا این سه سطر است؟
امام علی علیه السلام در جواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند: قسم به آن خدایی که شما را بر حق برگزید، من فقط به نقاش گفتم دو سطر روی عقیق حک کند، آنچه را که شما دوست داشتید
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»
و آنچه را که من دوست داشتم
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»
و من از سطر سوم هیچ خبر ندارم، پس در همان لحظه جبرئیل امین علیه السلام نازل شد و فرمود:
ای محمد! پروردگارت به تو سلام میرساند و … میفرماید:
سلام مرا به علی علیه السلام برسان و … ای محمد! تو به علی امر فرمودی آنچه را که دوست داشتی حک کند و علی علیه السلام نیز آنچه را که دوست داشت به نقاش امر فرمود و ما نیز آنچه را که دوست داشتیم امر فرمودیم؛
«عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ».
عقد اخوت پیامبر فقط با علی علیه السلام
احمد بن حنبل آورده است که عمر گفت:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مراسم اخوت و برادری را بین مسلمانان برقرار کرد و علی علیه السلام را ترک نمود تا کار به پایان رسید و برادری برای علی معرفی نشد. پس علی علیه السلام فرمود: یا رسول الله! مراسم اُخُوَّت را بین افراد مسلمان برقرار نمودی اما مرا ترک کردی! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از چه رو پنداری تو را ترک کردم؟ همانا تو را ترک نمودم برای خودم آنگاه فرمود:
«أَنْتَ أَخِی وَ أَنَا أَخُوکَ فَإِنْ ذَاکَرَکَ أَحَدٌ فَقُلْ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ لَا یَدَّعِیهَا بَعْدَکَ إِلَّا کَذَّاب
تو برادر منی و من برادر تو، پس اگر کسی دراین باره با تو سخن گفت، بگو من بنده خدا و برادر رسولش هستم، هرگز کسی بعد از من ادعای این مقام را نکند مگر کذاب دروغگو.
حدیث نخله صیحانی
علامه عینی صنفی با ذکر سند نقل کرده است که ابوبکر گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گویا هنگامی که ندایی از درخت خرمایی به گوش حضرتش رسید فرمود:
أ تدرون ما قالت النخله؟ آیا میدانید نخله چه گفت؟
ما گفتیم: خدا و رسولش بدان آگاهتر باشند.
پیامبر فرمود: صاحت
«هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ و وَصِیُّهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ»
درخت نخلهی فریاد زد: این محمد، رسول خدا است و وصیش علی بن ابیطالب علیه السلام »
فسمّاها النبی صلی الله علیه و آله و سلم من تلک الصَّحْیهُ؛ «نَخْلَهُ الصَیحانی»
پس به همین علت (که آن نخل صیحه زد) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را نخل صیحانی نامیدند.
حدیث جام آسمانی
در ارشاد القلوب دیملی از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که:
رسول خدا در جای از مسجدش در مدینه نشست و گروهی از مهاجرین و انصار گردش بودند و حضرت امیرالمومنین هم در طرف راست و ابوبکر و عمر هم در طرف چپ پیامبر بودند ناگاه ابری بر او سایه افکند حضرت رسول فرمود ای اباالحسن! از طرف خداوند ارمغانی به ما داده شد بعد پیامبر دستش را به سوی ابر دراز کرد و نزدیک شد، به دست پیامبر از آن ابر جامی آشکار شد و به طوری میدرخشید که چشمهای مسجدیان را خیره کرد آن جام را بوهای خوشی بود که عقل را از سر مردم میبرد آن جام با زبان عربی تسبیح و تقدیس و تمجید خدای تعالی را میکرد تا اینکه در کف دست راست پیامبر قرار گرفت و میگفت:
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ وَ صَفْوَتَهُ، وَ رَسُولَهُ الْمُخْتَارَ مِنَ الْعَالَمِینَ وَ الْمُفَضَّلَ عَلَی أَهْلِ مُلْکِ اللَّهِ أَجْمَعِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ عَلَی وَصِیِّکَ خَیْرِ الْوَصِیِّینَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ نُورِ الْمُسْتَنِیرِینَ وَ سِرَاجِ الْمُقْتَدِینَ وَ عَلَی زَوْجَتِهِ ابْنَتِکَ فَاطِمَةَ خَیْرِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ الزَّهْرَاءِ فِی الزَّاهِرِینَ الْبَتُولِ أُمِّ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ الْمَعْصُومِینَ وَ عَلَی سِبْطَیْکَ وَ نُورَیْکَ وَ رَیْحَانَتَیْکَ وَ قُرَّتَیْ عَیْنَیْکَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَسَمِعَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ جَمِیعُ مَنْ حَضَرَ یَسْمَعُونَ مَا یَقُولُ الْجَامُ وَ یَغُضُّونَ أَبْصَارَهُمْ عَنْ تَلَأْلُؤِ نُورِهِ وَ رَسُولُ اللَّهِ یُکْثِرُ مِنْ حَمْدِ اللَّهِ وَ وَ شُکْرِهِ
درود بر تو ای دوست خدا و برگزیده حق از جهانیان و برتری دارندهی بر تمام بندگان خدا از اولین و آخرین و درود بر جانشین تو که بهترین جانشینان است. امام پرهیزکاران امیرالمومنین، نور کسانی که طلب نور میکنند، چراغ اقتدا کنندگان و درود بر همسر او دختر تو فاطمه بهترین زنان جهانیان زهرای بتول مادر پیشوایان هدایت کنندهی معصوم و پاکدامن و درود بر دو سبط تو، دو ریحانهی تو نور چشمهای تو حسن و حسین.
رسول خدا و امیرالمومنین و حسن و حسین تمامشان شنیدند آنچه را که جام گفت تمام حاضران دیدگان را از درخشش جام بستند رسول خدا سپاس و شکر خدا فراوان کرد تا اینکه جام گفت: ای رسول خدا! خدا مرا به سوی تو و برادرت علی و دخترت فاطمه و حسن و حسین فرستاد.
ای رسول خدا! مرا به دست علی علیه السلام بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بگیر جام را ای اباالحسن که هدیهی خداست به سوی تو، علی علیه السلام جام را گرفت و بوسید و بویید و گفت مرحبا به کرامت خدا برای رسول و آل رسول.
جام، محمد را ستایش و تبشیر کرد و پروردگار را تکبیر و تهلیل گفت سپس گفت ای رسول خدا! به علی بگو مرا به فاطمه و حسن و حسین بدهد چنان که خدای عز و جل به من فرمان داده و رسول خدا فرمود: برخیز یا اباالحسن جام را در اختیار فاطمه و دو حبیب من حسن و حسین قرار ده.
علی حرکت کرد و جام را برداشت در حالی که نور جام از نور خورشید زیادتر بود، بوی خوش آن، خردها را زایل کرده بود تا آنکه علی بر فاطمه و حسن و حسین وارد شد جام را به آنان برگرداند همه تحیت گفتند و جام را بوسیدند، ذکر محمد و سپاس خدا فراوان گفتند بعد جام را به رسول خدا برگرداندند.
چون جام در دست رسول خدا قرار گرفت عمر بلند شد بر دو پا ایستاد و گفت ای رسول خدا چرا هر ارمغانی که از طرف خدا برای تو آورده میشود در اختیار علی و فاطمه و حسن و حسین قرار میدهی، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: وای بر تو ای عمر چه چیز به تو جرأت داده آیا سخنان جام را نشنیدی که از من میخواست که او را به دیگران از اهل بیتم بدهم.
پس عمر گفت: رسول خدا اجازه میدهی من هم جام را بگیرم و ببوسم و ببویم فرمود: وای بر تو ای عمر، به خدا سوگند که این کار برای غیر از ما نیست نه تو و نه تمامی مردم.
عرض کرد: ای رسول خدا اجازه میفرمایید که دستی بر جام برسانم حضرت رسول فرمود چقدر اصرار میکنی؛ اگر توانستی دست به جام بزنی من محمد رسول خدا نیستم و این جام هم به حق از طرف خدا نیامده است.
عمر بلند شد و دست به طرف جام دراز کرد دستش به جام نرسید جام حرکت کرد و به طرف ابر بلند شد و میگفت ای رسول خدا با زائر این چنین رفتار میکنند؟
سپس رسول خدا فرمود: وای بر تو ای عمر چه چیز تو را بر خدا و رسولش جری کرد.
ای اباالحسن برخیز و دست به سوی او دراز کن، جام را بگیر و به او بگو خدا به تو فرمان داده که جام را به ما برگردانی تا به جام برسیم، جام را گرفت علی علیه السلام به جام گفت رسول خدا میفرماید چه چیز خداوند به تو فرمان داده که آن را بگویی که تو فراموش کردی بگوئی.
جام گفت: بلی ای برادر رسول خدا، خداوند به من فرمان داده بگویم برای شما که خداوند مرا وقف کرده بر هر مرد مومن و مؤمنهای از شیعیان شما و فرمان داده که هنگام مرگش حاضر شوم.
وسایل خاصّه رسول الله فقط به علی علیه السلام سپرده شد
در کتاب مَوَدَّات از امام باقر علیه السلام منقول است که فرمود:
«در بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سر مبارک حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در کنار امیرالمومنین علی علیه السلام بود و مهاجر و انصار نیز در منزل سید المرسلین مجتمع بودند و در آن هنگام پیامبر رو به سوی امیرالمومنین علیه السلام کرده، فرمود:
یا اخی، قبول میکنی وصیت مرا و به جا میآوری وعدههای مرا؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بلی یا رسول الله و پس گریه شدیدی نمود؛ چنانچه از کثرت رقت، بیهوش گردید. پس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای بلال! بیاور شمشیر و کلاه خود و زره و اسب و ناقه و سنگ پارچهای که در ایام فاقه هنگام عبادت بر شکم میبستم.
بلال به فرمودهی پیامبر قیام نمود و هر آنچه را که حضرت بیان نمودند، عملی کرد، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا أخی و وصیی این اسباب خاصّه من به تو تعلق دارد، اینها را ببر به منزل خود که هیچ کس را بعد از من در این امور با تو مضایقه نباشد. امیرالمومنین علی علیه السلام آن وسایل را متبّرک بر سر و دیده مالیده در حضور مهاجر و انصار به خانه خود برد».
در اینجا دو نکته از زبان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیان گردیده که اهل ادراک و تعقل باید روی آن اندیشه کنند؛ یکی آنکه حضرت امیرالمومنین را به أخی و وصی صدا میزدند تا همهی مهاجران و انصار در آخرین لحظات نیز پی به وصایت علی علیه السلام برده دست از او بر ندارند و او را یاری نمایند و دیگر آنکه در این وصیت هیچ کدام از انصار و مهاجرین چنین منقبت و فضیلتی را دریافت نکردند که بتوانند آنچه را که پیامبر بدان سفارش کرده بود عملی نمایند جز علی علیه السلام و این از بالاترین فضیلتهای امیرالمومنین علیه السلام است که عقول بسیاری از آن عاجز است و سخن دیگر آنکه امروزه وهابیها به شیعه ایراد میگیرند که دلیل تبرک قبور ائمه معصومین شرک و کفر است و تبرک کردن بدعت گذاری شیعه بوده و چنین در تاریخ بیان نشده است! اما این حدیث پاسخی مستحکم برای آنهایی است که چنین تفکری را دارند زیرا که علی علیه السلام از افضلین صحابه پیامبر و در حقیقت از نظر ما جان هستی، وقتی وسایل و اسباب پیامبر را دریافت کردند برای عظمت و بزرگی صاحب آن (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) آن را به چشم مالیدند و بوسه زدند و گریه شدید سر دادند.
تنها علی علیه السلام بر شانهی پیامبر بالا رفت
علی علیه السلام میگوید: با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفتیم تا به کعبه رسیدیم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر شانههای من بالا رفتند و حضرت را بر پا کردم. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ناتوانی من را احساس کردند فرمودند بنشین، نشستم پیامبر پایین آمدند و نشستند و فرمود بر شانههای من بایست پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاستند و من را بلند کرده گویی آن قدر بالا رفته بودم که اگر میخواستم به افق آسمان دست مییافتم پس بر فراز کعبه آمدم و سپس با دستهای خود بتهای کوچک و بزرگ را که از جا بر کندم و چون از جا کنده شد و بر آن فائق آمدم پیامبر فرمود به منزل شتابان برویم.
آری این چه توان و قدرت است که بتواند بار ولایت علی علیه السلام را جز پیامبر متحمل شود و آنچه توانی است که بتواند بر دوش نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم جز علی علیه السلام بایستد.
علی علیه السلام احساس ناراحتی از سرما و گرما نمیکند
عن عبدالرحمان بن أبی لیلی:
أنّ علیّا خرج علینا فی حرّ شدید، و علیه ثیاب الشتاء، و خرج علینا فی الشتاء و علیه ثیاب الصیف، ثمّ دعا بماء فشرب، ثمّ مسح العرق عن جبهته. فلمّا رجع إلی أبیه قال: یا أبه؛ أ رأیت ما صنع أمیر المؤمنین؟ خرج إلینا فی الشتاء و علیه ثیاب الصیف، و خرج علینا فی الصیف و علیه ثیاب الشتاء! فقال أبو لیلی: هل فطنت؟ و أخذ بید ابنه عبد الرحمان، فأتی علیّا فقال له الّذی صنع فقال له علیّ:
«إنّ النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم کان بعث إلیّ و أنا أرمد، شدید الرمد، فبزق فی عینی، ثمّ قال: افتح عینیک، ففتحتهما فما اشتکیتهما حتّی الساعة، و دعا لی فقال: اللهمّ أذهب عنه الحرّ و البرد. فما وجدت حرّا و لا بردا حتّی یومی هذا
عبدالرحمان میگوید: علی علیه السلام در گرمای شدید، لباس زمستانی و در سرما با لباس تابستانی نزد ما میآمد و در آن هوای سرد آب میطلبید و مینوشید و عرق از پیشانی خود پاک میکرد. عبدالرحمان به پدرش ابولیلی میگوید: پدرم، آیا امیرالمؤمنین را دیدی؟ وی در زمستان با لباس تابستانی و در تابستان با لباس زمستانی نزد ما می آید. ابولیلی به او گفت: آیا به راز این نکته پی بردی؟ و دست پسرش عبدالرحمان را گرفت و نزد علی علیه السلام آمد و به ایشان ماجرا را گفت، حضرت به وی فرمود: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم من را فراخواندند و من دچار چشم درد شدیدی بودم. آب دهان در چشم مالیدند و سپس فرمود: چشمانت را باز کن» باز کردم، دیگر تاکنون احساس چشم درد نکردهام. پس برای من دعا کرد و فرمود: «خدایا احساس سرما و گرما را از وی ببر.» پس از آن تاکنون احساس گرما و سرما نمیکنم.
حدیث صاحب النعل
ابو سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ قَالَ:
کُنَّا جُلُوساً نَنْتَظِرُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ، فَخَرَجَ إلینا قد انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِهِ، فَرَمَی بِهَا إِلَی علیّ فقال: «إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَی تَأْوِیلِ الْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی تَنْزِیلِهِ».
فقال أبو بکر: أنا؟ قال: «لا».
قال: عمر: أنا؟ قال: «لَا، وَ لَکِنَّ صَاحِبُ النَّعْلِ».
ابوسعید خدری میگوید:
ما به انتظار رسول خدا بودیم حضرت که بند کفششان پاره شده بود به نزد ما آمدند کفش را به علی علیه السلام دادند تا وصله زند. پس فرمود: «از شما کسی است که بر اساس تآویل قرآن میجنگد، همانگونه که من بر اساس تنزیل قرآن میجنگم.» ابوبکر گفت: آن کس منم؟ فرمود، نه، عمر گفت: منم؟ فرمود: «نه، او کسی است که هم اکنون کفش پارهی مرا وصله میزند.»
حدیث سابقین
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:
سَبَقَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَی مُوسَی علیه السلام وَ صَاحِبُ یس إِلَی عِیسَی وَ سَبَقَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم .
از ابن عباس روایت کرده فقیه شافعی ابن مغازلی در تفسیر آیه شریفه «السابقون السابقون» که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سبقت گرفت یوشع بن نون به سوی موسی و صاحب یس به سوی عیسی و سبقت گرفت علی بن ابیطالب علیه السلام امیرمؤمنان به سوی محمد صلی الله علیه و آله و سلم دیلمی از عایشه و طبرانی و ابن مردویه از ابن عباس گویند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
سابقین و پیشی گیرندگان سه نفرند. سابقِ موسی، یوشع بن نون است و سابقِ عیسی، صاحب یس و سابقِ به سوی من علی بن ابیطالب علیه السلام است.
حدیث لیله الخطاب حضرت موسی علیه السلام
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ وَهْبُ بْنُ مُنَبِّهٍ قَالَ:
إنّ موسی علیه السلام لیله الخطاب وَجَدَ کُلَّ شَجَرَةٍ وَ مَدَرَةٍ فِی الطُّورِ نَاطِقَة بِذِکْرِ مُحَمَّدٍ و نُقَبَائِهِ، فَقَالَ: رَبِّی إِنِّی لَمْ أَرَ شَیْئاً مِمَّا خَلَقْتَ إِلَّا وَ هُوَ نَاطقٌ بِذِکْرِ مُحَمَّدٍ و نُقَبَائِهِ فَقَالَ اللَّهُ: یَا ابْنَ عِمْرَانَ إِنِّی خَلَقْتُهُمْ قَبْلَ الْأَنْوَارِ وَ جَعَلْتَهُمْ خزانه الْأَسْرَارِ یُشَاهِدُونَ أَنْوَار مَلَکُوتِی وَ جَعَلْتَهُمْ خزانه حکمتی و معدن رحمتی و لسان سرّی و کلمتی خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ لِأَجْلِهِمْ.
فَقَالَ مُوسَی علیه السلام: ربّی فَاجْعَلْنِی مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ.
فَقَالَ: یَا ابْنَ عِمْرَانَ إِذَا عَرَفْتَ مُحَمَّداً وَ أَوْصِیَائَهُ وَ عَرَفْتَ فَضْلَهُمْ و آمَنْتَ بِهِمْ فَأَنْتَ مِنْ أُمَّتِهِ.
روایت کرده وَهْبُ بْنُ مُنَبِّهٍ که گفت: موسی علیه السلام شبی که مورد پذیرش و خطاب الهی قرار گرفت وقتی به کوه طور رفت به هر درختی که میرسید مشاهده میکرد که درختان همه ذاکر به ذکر محمّد و آل محمّد علیهم السلام هستند.
پس موسی گفت: پروردگارا به درستی که من ندیدم شیءای از مخلوقاتت را جز اینکه ناطق به ذکر محمد و آل محمد علیهم السلام بودند.
حضرت حق فرمودند: ای پسر عمران، به درستی که من خلق کردم ائمه را قبل از اینکه اشیاء دیگر را خلق کنم و آنها را خزانهداران اسرار و شاهدان انوار ملکوتم قرار دادم و اینها خزانهدار حکمتم هستند و معدن رحمتم و زبان سرّ و کلمهی من و دنیا و آخرت را فقط به خاطر اینها خلق کردم.
پس موسی گفت: پروردگارا مرا از امت محمّد قرار ده. پس حضرت حق جلّت عظمته، فرمودند: ای پسر عمران هنگامی که محمد و اوصیائش را شناختی و به فضل اینها معرفت پیدا کرده و ایمان به ایشان آوردی تو از امت محمد خواهی بود.
علی علیه السلام میان دو خلیل
فی کنز العمال و لفظه:
قالَ رَسوُلُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم:
إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَنِی خَلِیلًا کَمَا اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا، فقصری فِی الْجَنَّةِ وَ قَصْرُ إِبْرَاهِیمَ فِی الْجَنَّةِ مُتَقابِلِینَ وَ قَصْرُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَیْنَ قَصْرِی وَ قَصْرِ إِبْرَاهِیمَ فَیَا لَهُ مِنْ حَبِیبٍ بَیْنَ خَلِیلَیْن
(قَال أخرجه الحاکم فِی تَارِیخِهِ و البیهقی فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
خدای تعالی مرا خلیل خود ساخت همانطور که ابراهیم علیه السلام را خلیل خود قرار داده بود، برای همین قصر من در بهشت روبروی قصر حضرت ابراهیم علیه السلام قرار دارد و قصر علی علیه السلام هم در میان قصر من و قصر حضرت ابراهیم علیه السلام بر پا شده است. اینک خوشا به حال محبوبی که در میان دو خلیل است.
«متقی» گفته است که «حاکم» این حدیث را در «تاریخ بیهقی» در فضائل صحابه نقل کرده است.
علی علیه السلام منار الأنام
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند:
یَا عَلِیُّ! إِنَّکَ مَنَارَةُ الْأَنَامِ وَ غَایَةُ الْهُدَی.
ای علی! همانا تو منار مردم و غایت هدایتی.