حدیث از نظر شیعه
شیعه بر حسب تعلیم اهل بیت به ضبط اخبار و احادیث پیغمبر اسلام و اهل بیت گرامش پرداخت و در سه قرن اوّل هجری، از پیشوایان خود دهها هزار حدیث در فنون مختلفه اسلامی بهدست آورده، و در صدها و هزارها تألیف (اصل و کتاب) گنجانید. با این که مقدار زیادی از آنها را به واسطه عدم مساعدت زمان، و ناگواری اوضاع حکومتها، در محیط شکنجه و زیر تازیانه و شمشیر گم کردند، باز هم دهها هزار حدیث که در همه فنون اسلامی کفایتِ کلّیات ابحاث را نماید مصون مانده است، و با این که در اخبار شیعه نیز دستهای مرموزی مانند اخبار اهل سنّت به کار افتاده و دسّ و جعل و تحریف در آنها راه یافته است، ولی شیعه طبق دستور پیشوایان خود، اهل بیت، به همان دستور پیغمبر اسلام، عمل نموده و صحیح و سقیم حدیث را، با عرض به کتاب و تطبیق به قرآن، تمیز میدهند.
شیعه به همان ترتیب که بذر همه علوم و معارف حقیقیّه در تعلیمات پیشوایانشان کاشته شده، و روح بحث و انتقاد آزاد، در کالبدشان پرورش داده شده، تدریجاً به سیر و سلوک علمی اشتغال ورزید، البتّه چنانکه بیان خواهد شد، پیشرفت آن در همه فنون یکسان نبوده، و به واسطه تأثیر مساعد و نامساعد اسباب و عوامل بیرونی، حقّ بحث را در همه فنون استیفا نکرده، و از پارهای به طور متوسّط یا ناقص بهرهبرداری نموده است.
روش کلامی شیعه، طبق تعلیم اهل بیت، بحث دفاعی از اصول معارف اسلامی است با منطق صحیح وحجت عقل ونقل.
روش فقهی شیعه، استنباط و استخراج احکام فرعیّه و قوانین عملیّه اسلامی است از ادلّه آنها، که عبارت است از کتاب و سنّت که بیانات پیغمبر اسلام و
شیعه (شاهجوئی)، ص: 45
ائمّه اهل بیت او بوده باشد. این استنباط به واسطه اعمال یک سلسله قواعد و موازین عقلانی انجام میگیرد که انسان اجتماعی با اعمال آنها احکام و نوامیس مولوی و عبودی خود را استنباط میکند.
این قواعد، همان ها هستند ک به نام فنّ اصول فقه تدوین شدهاند، و به کار انداختن این قواعد، همه وظایف اجتماعی و انفرادی یک فرد را تشخیص میدهد در هر محیطی که بوده باشد و با هر شرایط و خصوصیّاتی که زندگی کند چه در مسایلی که از کتاب و سنّت دلیلی در دست میباشد، و چه در مسایلی که دلیل ظاهری در دست فقیه نیست، و دیگر در فقه شیعه نیازی به استفاده از امثال قیاس و استحسان نیست.
روش تاریخی شیعه، رویّه تحلیل میباشد؛ و اگرچه این رویّه را به حسب تماس احتیاج، تنها در وقایع تاریخی صدر اسلام اعمال کردهاند، ولی در هر حال مبتکر این روش، شیعه میباشد.
روش تفسیری شیعه، به نحوی که از بیانات پیشوایان شیعه روشن و هویدا است، این است که قرآن با قرآن تفسیر شود،
یعنی قرآن شریف، در تأدیه مقاصد خود، هیچگونه نیازی به ضمّ ضمایم خارجیّه نداشته، و منظور ابتدایی و نهایی هر آیه، از خود همان آیه، به تنهایی، یا به انضمام آیات مربوطه دیگر، به خوبی و روشنی پیدا است.
بیانات اهل بیت که طبق دستور پیغمبر اکرم در تفهّم آیات قرآنی باید به آنها رجوع کرد، تنها جنبه تعلیم و تربیتی و یاد دادن روش تفسیر حقیقی و صحیح را دارد، نه این که قرآن شریف، در بیان مقاصد عالی خود، گنگ و ناکافی بوده، و مقاصد مرموزه او را به طریق کشف رمز، ائمّه اهل بیت کشف
شیعه (شاهجوئی)، ص: 46
کرده باشند، و اخبار آنها اگرچه مخالف کتاب هم بوده باشد، حجّت تلقّی گردد. زیرا خود اهل بیت دستور دادهاند که اخبارشان را بدون عرض به کتاب نپذیرند. به علاوه در موارد بیشماری، به آیات شریفه قرآنی تمسّک جسته، و به آنها احتجاج نمودهاند، و اگر قرآن فینفسه گنگ بود، و مقاصدش بعینه همان بیان اهل بیت بود، اینگونه استدلالها معنی نداشت.
بلی قرآن مجملاتی از قبیل احکام کلیه مانند نماز، روزه، حجّ و غیره دارد که تفاصیل آنها حاجت به بیانی خارج از قرآن دارد و به همین منظور، بیان پیغمبر اکرم را به موجب آیات زیادی، حجّیت داده و پیغمبر اکرم نیز بیان اهل بیت خود را به جای بیان خود نشانیده است و در نتیجه، خبر متواتر، یا محفوف به قراین قطعیّه، قابل وثوق در تفسیر یک آیه، به منزله یک آیه میباشد که آیة مورد نظر را توضیح میدهد.
این روش، در نقطه مقابلِ روشی است که در صدر اسلام در میان علما دایر بود، و آن این که تفسیر قرآن همان قرائت آن است و در تفسیر یک آیه از آیات قرآنی، از روایت یا قول صحابه و تابعین از قبیل مجاهد، قتاده، سدی، و غیر آنها نمیتوان تعدّی کرد و قدمی فراتر گذاشت، و نظریّات صحابه و تابعین را اخبار موقوفه تلقّی میکردند؛ نظیر روشی که نصاری در تفسیر تورات و انجیل داشتند و طبق حکمی که کلیسا صادر کرده، تفسیر عهدین در انحصار کلیسا بوده و دیگران حقّ هیچگونه اظهارنظری ندارند.
کتاب آسمانی دیگران هر گونه میخواهد باشد، ولی کتاب آسمانی اسلام که قرآن شریف بوده باشد، جهان و جهانیان را مخاطب قرار داده و با آنها مستقیماً سخن میگوید و در مقام تحدّی بر آمده، خود را معجزه پیغمبر اسلام معرفی میکند؛ چنین کتابی هرگز در انحصار فهم عدّه معدودی (هر که باشند)
شیعه (شاهجوئی)، ص: 47
در نخواهد آمد.
روش فلسفی شیعه، همان است که در کتاب و سنّت، نمونههای بارز و بسیاری از بحثهای آن موجود است. البتّه به خلاف توهّمات جمعی، مراد از بحث فلسفی این نیست که معتقدات امثال ارسطو، افلاطون و سقراط را جمعآوری کرده و بیچون و چرا و کورکورانه بپذیرند، چنانکه در بحثهای مذهبی در هر یک از مذاهب، انظار رجال آن مذهب، به عنوان تسلیم پذیرفته و حجّت گرفته میشود؛ زیرا این تفسیر در واقع بحث فلسفی را تبدیل به بحث کلامی میکند.
در بحث فلسفی، ارزش از آنِ نظر است، نه از آنِ رجال و صاحبان نظر، و هرگز در نظریّهای از نظریّات فلسفی، به شخصیّت صاحب نظریّه؛ هر که میخواهد باشد، و کثرت جمعیّت طرفدار یک نظریّه؛ اگرچه به حدّ اجماع و اتّفاق رسیده، و همه جهانیان، از گذشتگان و آیندگان در آن وحدت نظر داشته باشند، وقعی گذاشته نمیشود.
معرّف یک بحث فلسفی این است که با استمداد از یک سلسله قضایای بدیهی یا نظری که مولود همان بدیهیّات است (افکاری که شعور و درک انسانی نمیتواند در آنها به خود شک و تردیدی راه دهد) با منطق فطری، در کلّیات جهان هستی بحث کرده و به این وسیله به مبدأ آفرینش جهان و کیفیت پیدایش جهان و آغاز و انجام آن پی برده شود.
اینگونه بحث را در کتاب و سنّت به حدّ وفور میتوان پیدا کرد، زیرا چنانکه از آیات قرآنی پیدا است، در بسیاری از اصول معارف، گاهی بهعنوان اعلام و مجرّد گزارش آسمانی و بیان خدایی سخن گفته میشود، و گاهی از راه استدلال عقلی و احتجاج برهانی که همان روش فلسفی است،
شیعه (شاهجوئی)، ص: 48
بحث میشود.
همچنین در سنّت، اخبار بیشماری در اقسام معارف اسلامی، از مبدأ و معاد، از طرق شیعه، از پیغمبر اکرم و اهل بیت گرام او، به سبک و روش فلسفی نقل شده است، بلکه پیشوای اوّل شیعه، نخستین کسی است در اسلام که این راه را باز کرده، در حالی که از مجموع دوازده هزار صحابی که تاکنون نامشان ضبط شده، یک حدیث روشن، با این روشن نقل نشده است.
بیانات زیادی از آن حضرت در خطب و احادیث ضبط شده که پارهای از آنها به اندازهای دقیق و عمیقاند که با موجودی نظریّات فلسفی گذشتگان حل نشده و پس از ده قرن که دست به دست میگردید، در قرن یازدهم هجری حل شده است، و در کلام پیشوای ششم و هفتم و هشتم شیعه نیز مطالب زیادی از این قبیل پیدا میشود و به بقیّه علوم عقلی نیز در کتاب و سنّت، تحریض و ترغیب شده است.
این است خلاصه روشهای علمی که در تعلیمات پیشوایان شیعه یافت میشود، ولی در اثر گرفتاریهای عمومی که این طایفه در طول تاریخ داشته، فرصت یا موفقیّت پیدا نکرده است که در همه این فنون و علوم، پیشرفتی را که در خور این روشهای اساسی و صحیح است، بهدست آورد.
موفقیّت شیعه در پیشرفت دادن به علوم
شیعیان در حدیث و کلام و فقه، نظر به این که دائماً گرفتار مشاجرههای مذهبی با مخالفین خود بوده و از جهت انجام وظایف دینی هم نیاز روزانه به فقه و حدیث داشتهاند، با تمام قوا کوشیده و این علوم و علوم مربوطه به آنها را مانند درایه، رجال و اصول به سر حدّ کمال میرسانیدند و آخرین نظریّات
شیعه (شاهجوئی)، ص: 49
دقیقه وقت را ضبط میکردند و قرنها با همین رویّه پیش میرفتند، ولی از قرن دهم به این طرف، نظر به این که تا حدّی از استقلال برخوردار شدند، دیگر نیاز و حاجت شدیدی به دفاع از عقاید مذهبی حس نکردند. در نتیجه بحث کلامی حالت رکود پیدا کرده و از پیشرفت باز ماند و بحثهای کلامی امروز ما، همان محصول افکار سیصد، چهارصد سال پیش است که دست به دست میگردد! لیکن فقه و مقدّمات فنّی آن مانند اصول، حدیث و رجال، به واسطه بقای احتیاج عمومی، در حال پیشرفت بوده و سال به سال به نشو و نمای مناسب خود ادامه میدهد.
در تفسیر، در حدودی که فقه و کلام ایجاب میکرد، اشتغالاتی پیدا کردهاند و چنانکه گفته شد، گرفتاریهای اجتماعی مذهبی از اشتغال بیشتر از حدّ حاجت یومی، مانع میشده است و از طرف دیگر، اخبار زیادی از پیشوایان خود در تفسیر آیات داشتند که حوایج ابتداییشان با آنها قابل رفع بوده و به همان اندازه (بدون تحمّل رنج بحثهای دقیق و عمیق) قناعت میکردهاند.
قدر مسلّم این است که در عین حال که در شیعه بلکه در اسلام، تفاسیر نفیسی بر قرآن کریم نوشته شده است، نظر به اینکه مذاقهای ویژه مؤلّفین، در بحثهای قرآنی آنها تأثیر داشته، هنوز ذخایر و کنوز غیر متناهی معارف
شیعه (شاهجوئی)، ص: 50
قرآنی، به حدّ لزوم، استخراج و از آنها در رفع نیازمندیهای واقعی، به حدّ کفایت، بهرهبرداری نشده است.
در تاریخ نیز چنانکه گفته شد، به تحلیل و انتقاد در وقایع و حوادث داخلی اسلام قناعت شده و از این حدود تجاوز نکردهاند.
در فلسفه، نظر به اینکه بحث شیعه در حقایق معارف، با روش تحلیل و انتقاد و کنجکاوی عقلی آزاد بود، و بحثهای عمیق فلسفی در کلام پیشوایان این طایفه به حدّ وفور وجود داشت، این طایفه نسبت به بقیّه طوایف اسلامی، استعداد بیشتری به فرا گرفتن فلسفه داشتند، و از اینرو هنگامی که کتب فلسفی یونان و غیر آن، به عربی ترجمه شد و کم و بیش در میان مسلمین رواج یافت، (با این خصوصیّت که مطالب فلسفی در خور افهام همگانی نیست) در نفوس شیعه نسبت به دیگران تأثیری عمیقتر داشته و نقشی روشنتر میبست.
در ابتدای حال، مکتب اشراقیّین در اسلام رواجی نیافت و حکما و فلاسفه اسلامی به مکتب مشائین (اتباع ارسطو) اقبال نمودند، ولی دیری نگذشت که به نزدیکی رابطه فلسفه و دین پی برده و در صدد توفیق میان فلسفه و دین بر آمده، و بحثهایی که تا اندازهای ساده و ابتدایی بود، انجام دادند. این حقیقت را در تألیفات معلّم ثانی، ابی نصر محمّد بن طرخان فارابی و پس از آن در تألیفات تفسیری شیخالرئیس ابنسینا میتوان یافت.
با تأمّل کافی در کلمات این دو فیلسوف بزرگ اسلامی، بسیار روشن است که اینان پی برده بودند که به حقایق کلّیه آفرینش، با هر یک از سه راه؛ یعنی از راه دین و ظواهر بیانات انبیا (علیهم السّلام) و راه فلسفه و برهان، و راه ذوق و کشف میتوان نایل گردید.
شیعه (شاهجوئی)، ص: 51
البتّه چون راه ظواهر دینی، منتهی به وحی آسمانی است که به منظور تکمیل و هدایت عموم مردم به انبیا رسیده و آنان مأموریت تبلیغ آن را به عموم مردم از عالم و جاهل و حضری و بدوی یافتند، در نتیجه حقایق آفرینش و دقایق اسرار هستی با سادهترین بیان در همان ظواهر دینی ذکر شده که هر کس به اندازه سطح فهم خود چیزی دریافت داشته باشد، ولی مطالب فلسفی، در خور فهم عامّه غیر اخصائیین این فن نبوده و در انحصار جمعی است که با ریاضات عقلی ورزیده شده و میتوانند میان برهان منطقی و میان افکار اجتماعی و قیاسات جدلی و خطابی تمیز دهند.
همچنین مطالب کشفی و ذوقی، مخصوص کسانی است که با تعلیمات دینی و ریاضات شرعی، بدون ضمّ ضمایم، آئینه نفوس خود را صیقل زده، و طبق عنایتهای باطنی خدایی، حقایق را مشاهده نمایند.
باری، در اثر همین انتقال فکری، این دو فیلسوف، قدمهای نخستین را در این راه برداشتند، و پس از آنها در قرن ششم هجری، شهابالدّین سهروردی، شیخ اشراق میان ذوق و برهان جمع کرد، و فلسفه اشراق را تجدید نمود، و پس از آن در قرن هفتم هجری، فیلسوف و متکلّم و ریاضیدان معروف، خواجه نصیرالدّین طوسی به توفیق میان شرع و عقل پرداخت و پس از آن در قرن هشتم هجری، شمسالدّین محمّد ترکه همین مسلک را با طرزی عمیقتر، پیریزی کرده و آثاری از خود به یادگار گذاشت.
پس از اینها در قرن یازده هجری، میر محمّدباقر داماد، مسلکی قریب به مسلک اشراقیّین پیمود، و پس از آن صدرالمتألّهین شیرازی به تحدید فلسفه اسلامی پرداخته و حقایق آفرینش را از هر سه راه (ظواهر دینی و برهان و کشف) مور بحث قرار داد و کتبی در توفیق میان ظواهر دینی و
شیعه (شاهجوئی)، ص: 52
برهان، و کشف، و همچنین میان ظواهر دینی و کشف تألیف نمود.
مکتب صدرالمتألّهین هنوز زنده است و سه قرن و کمی بیشتر که از عهد این فیلسوف میگذرد، فلسفه او مورد بحث و فحص بوده و جمع کثیری را پرورش داده است که دستهای از آنها مباحث فلسفی را از راه توفیق میان ظواهر شرع و برهان تعقیب میکنند، و از مشاهیر این دسته، قاضی سعید قمی و آخوند ملّاعلی نوری و آقاعلی ذنوزی را باید شمرد، و دستهای از آنها از راه توفیق میان عقل و ذوق وارد شدهاند، مانند آقا محمّد بید آبادی و آقا محمّدرضا قمشهای، و دستهای از آنها از راه توفیق میان ظواهر دینی و ذوق بحث میکنند، مانند فیض کاشانی و بعضی مانند حاجی سبزواری به هر سه قسمت پرداختهاند.
این مکتب، به واسطه نزدیک کردن این سه مسلک به همدیگر، موفقیّتهایی یافته که فلسفه در تاریخ چند هزار ساله خود از آنها محروم بوده، و از مشکلاتی که از هر جانب به واسطه تهیدستی خود دامنگیرش میشد و بنبستهایی که پیش میآمد، پیوسته در شکنجه بود. کلید رمزهایی به دست فلسفه اسلامی افتاده که هرگز در فلسفههای کهن کلده، مصر، یونان و اسکندریه به دست نمیآید.
در نتیجه اوّلًا: مسایل فلسفی که به حسب آنچه از کتب فلسفی گذشتگان، به عربی ترجمه شده و بهدست مسلمین رسیده، تقریباً دویست مسأله بوده، در این مکتب فلسفی تقریباً به هفتصد مسأله بالغ میشود.
ثانیاً: مسایل فلسفی که مخصوصاً در مکتب مشّائین از یونانیها به طور غیر منظّم توجیه شده و نوع مسایل از همدیگر جدا و به همدیگر نامربوط بودند، در این مکتب فلسفی، حالتِ مسایل یک فنّ ریاضی را پیدا کرده و
شیعه (شاهجوئی)، ص: 53
بههمدیگر مرتبط و بر یکدیگر مترتّب شدهاند، بهنحوی که با حلّ دو سه مسأله اوّلی که فلسفه را افتتاح میکنند، همه مسایل فلسفی را میتوان حل و توجیه نمود. به همین جهت به آسانی میتوان رابطهفلسفه را از طبیعیّات قدیم و هیأت قدیم قطع کرد و در نتیجه هیچگونه برخورد و منافاتی میان این مکتب فلسفی و علم امروز اتّفاق نمیافتد.
ثالثاً: فلسفه (تقریباً) جامد و کهنه، به واسطه روش این مکتب فلسفی، به کلّی تغییر وضع و قیافه داده و مطبوع طبع انسانی و مقبول ذوق و عقل و شرع میباشد، و مسایلی را که علم جدید، تازه موفّق به کشف آنها شده یا امید حل آنها را دارد، این مکتب فلسفی با مایه شگرف خود بهطور عموم و کلّیت، به حلّ آنها موفّق شده یا شالوده حلّ آنها را میریزد؛ چنانکه بهواسطه حلشدن مسأله حرکت جوهری که سیصد سال پیش با این روش فلسفی حل شده است، مسأله بُعد چهارم در اجسام، به طور روشن بهدست آمده و مسأله نظریّه نسبیّت (البتّه در خارج از افکار نه در افکار) روشن گردیده است، و مسایل دیگری که هنوز از راه علم، مورد بحث واقع نشده، به طور کلیّت خاتمه یافته است.
اختلاف نظر علمی در میان شیعه
چنانکه سابقاً اشاره کردیم، در عین حال که شیعه نسبت به برخی از سیرتها و روشهای اکثریّت، انتقاد و اعتراض داشت و تلاش فراوان در اصلاح اینگونه مفاسد مینمود، پس از قرنها، وقتی که تا اندازهای از نعمت امنیّت و استقلال برخوردار شد، به واسطه ریشههای عمیقی که این روشها و سیرتها در اجتماع اسلامی دوانیده و در میان عامّه، عادت و طبیعت ثانیه شده بود، موفقیّت نیافتند که این ریشهها را از بن زده، و سیرت اسلامی پاک اولی را
شیعه (شاهجوئی)، ص: 54
به جای خود برگردانند و یکی از مهمترین آنها فکر اجتماعی بود که قرآن شریف دستور اکیدِ بهوجود آوردن و نگهداشتن آن را داده[14] و نبیّ اکرم (ص) در دعوت و توصیه به آن هیچ فروگذار نمیکرد.
مسلمین موظّف بودند که در هر نظریهّای که با کتاب و سنّت به نحوی تماس داشته باشد، فکر اجتماعی کرده و به واسطه هر گونه تماس ممکن، از بروز اختلافنظر، به هر قیمتی باشد، جلوگیری نمایند، ولی با رحلت پیغمبر اکرم و بروز اختلافات، این رویّه متروک شد و اختلافنظر در همه شؤون اسلامی، حتّی در فرهنگ پیش آمد و هر کس راه جداگانهای اتّخاذ نموده و خود را قهراً به زندگانی فردی آشنا میساخت و روز به روز آتش اختلاف، به واسطه دامنهایی که به آن زده میشد، مشتعلتر گردیده و خانهخرابی بیشتری به بار میآورد و به همان شکل ادامه پیدا کرده و تا امروز، نه تنها در میان اکثریّت مخالف شیعه، حتّی در میان خود شیعه نیز رحل اقامت انداخته است.
در نتیجه روش تفکّر انفرادی، اختلافاتی در مسایل کلامی در میان شیعه پدید آمده که منتهی بهوجود آمدن مذاهب مختلفهای مانند کیسانیه و زیدیّه و اسماعیلیه گردیده است؛ چنانکه این اختلاف کلامی در میان اکثریّت مسلمین نیز کار خود را کرده و مذاهب زیادی مانند مجبّره و مفوّضه و مجسّمه و حروریّه و خوارج و غیر آنها به وجود آورد. همچنین اختلافاتی در روش فقهی مانند اخباریّت و اجتهاد، میان شیعه بهوجود آمده، چنانکه نظیر آن در میان اکثریّت نیز مانند فقه حنفیّه و حنبلیّه مشاهده میشود.
همچنین اختلافاتی در میان برخی از علوم با برخی دیگر (نه در داخل
شیعه (شاهجوئی)، ص: 55
یک علم) پیدا شده، مانند اختلاف و بدبینی که میان متکلّمین و فلاسفه و عرفا موجود است و نظیر این اختلاف را نیز عیناً در میان اکثریّت میتوان یافت، و این خود بهترین گواهی است بر این که همه اختلافات مذاقی و مذهبی در میان شیعه، جوانههایی است که از ریشه اختلافات و اختلال نظم دینی در صدر اسلام روییده است و همه به یک اصل بر میگردند و آن به زمین خوردن دستوری از دستورات قرآن میباشد که به موجب آن مسلمین موظّف بودند که تفکّر اجتماعی نموده و وحدت کلمه را در فکر و اعتقاد حفظ نمایند.
البتّه نمیتوان تردید کرد که جذابیّت معنوی اسلام و نیروی منطقی قرآن که یک تجلّی و تشعشع آسمانی است، هرگز مرگ و میر نپذیرفته و پیوسته زنده بوده و خواهد بود. البتّه نیروی شگرفی که مسلمین روز اوّل، با پیروی از تعلیمات قرآن و اتّباع کتاب و سنّت بهدستآورده و در پرتو آن، در کمتر از یک قرن، فرمانروایی معظّم معموره را بهدست آورده بودند، در اثر اختلاف کلمه و از دست دادن فکر اجتماعی، به کلّی از دستداده و ثروت واقعی و موجودیّت حقیقیشان به تاراج رفت.
خاتمه کلام
اگرچه عوامل جدایی از هر سو دامن زده شد و این دو طایفه بزرگ اسلامی را تا آنجا که میتوانست، از هم جدا نمود، ولی در عین حال باید متذکّرِ این حقیقت بود که اختلاف آنها در پارهای از فروع بوده، و در اصول دین با هم اختلافی ندارند، و همچنین در فروع ضروری دین، مانند نماز، روزه، حجّ، جهاد و غیر آنها، و در قرآن و کعبه متّفقاند.
از این رو، رجال صدر اوّل شیعه، هرگز از صف اکثریّت کنار نرفته، و در
شیعه (شاهجوئی)، ص: 56
پیشرفت امور عامّه اسلامی، با عموم مسلمین هر گونه تشریک مساعی و بذل نصح مینمودند، چنانکه کتاب و سنّت نیز همین معنی را تأیید میکنند.
روی این اصل، بر عموم مسلمین لازم است که اتّفاق خود را در اصول آیین مقدّس اسلام در نظر گرفته و از این همه فشار که در این مدّت از عوامل خارجی کشیدهاند، به خود آمده، تفرقه عملی را کنار گذاشته، در یک صف قرار گیرند، و قبل از آن که دیگران این مسأله را به عنوان یک حقیقت تاریخی کشف کرده و در کتب تاریخ درج کنند، خود مسلمین این حقیقت را عملًا تثبیت نمایند.
خوشبختانه عالم اسلام نیز کمکم به این حقیقت دارد پی میبرد چنانکه شیخ بزرگوار الازهر، شیخ محمود شلتوت نیز در همین نزدیکیها این حقیقت را با کمال صراحت لهجه، بیان و اتّفاق کامل دینی شیعه و سنّی را به همه جهانیان اعلام نمود. البتّه تا دنیا دنیا است، شیعه باید سپاسگزار این مرد بزرگوار بوده و از روان پاک و عمل بیآلایش وی تقدیر نماید.
شیعه (شاهجوئی)، ص: 57