.
آقا محمد بید آبادی (ره )
دستورالعملها
قسمت یکم
بسم الله الرحمن الرحیم
چون بنای ایمان و ایقان بر ریاضت و مجاهدت است کما قال الله تعالی :
((و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین ))
و شکی نیست در آن که مراد از این مجاهده ، مجاهده کبیره است که سبب هدایت طریق الهی است و این آیه ، با این اختصار متضمن معانی بسیار است
اولا ، مجاهده و آن شمشیر زدن است نفس را که ((اءعدی عدو))
است که الفت نموده است به مشتهیات جسمانی و جامع همه شهوات و غضب است ، چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است :
((و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی . ))
و چنانکه شهوت از هواست غضب نیز از هواست اگر آدمی خواهد که با شهوات نفسانی مجاهده کند ، مشقت او بسیار است و همیشه مغلوب است (برای غالب شدن ) ، ناچار است که به گرسنگی سد مراد کند تا بعضی از قوای او ضعیف شود و آسان شود مجاهده و جوع نیز ، آدمی را از قوت عبادات و اذکار می اندازد ، پس ناچار است از آن که مرتبه به مرتبه ، کم کند خوردن را تا قوه جسم کم شود و آرزوهایش تخفیف یافته مجاهده آسان شود .
و دیگر الفت معاشرت است ، که همیشه نشسته است که او را رفقا مخالفت می کند از این مجاهده و اگر (مخالفت ) نکند همین معاشرت مانع است و دیگر الفت با کلام است و رفع آن صمت است از او و رفع آن با الفت به ذکر و فکر است .
و دیگر الفت با خواب است و جوع (گرسنگی ) آن را کم می کند .
و جامع همه آن است که هر چه نفس خواهد مخالفت کند در ابتدا ، و مشغول شود به ذکر الهی و غرض در همه اینها ، می باید قرب باشد ، چنانچه لفظ ((فینا)) دلالت بر آن می کند یعنی مجاهده می کنند با نفس و شیطان از جهت ما قرب فی الله و قرب فی الله بعد از قرب لله است ؛ زیرا که مراد از ((قرب لله )) ، رضای الهی است و در ((قرب فی الله )) ، رضاست در ضمن ارتباط و سیر الی الله و از لفظ ((جاهدوا)) استفاده می شود ، مطلق قربی و از ((فینا)) این نوع از قرب که (باید) از همه مجاهدات ، خواه در ترک منهیات باشد و خواهد فعل ماءمورات بکند ، در همه اینها ، منظورش ربط باشد به ذات و صفات و تخلق به اخلاق الله .
و آن قرب (فی الله ) در ضمن اکل و شرب و جماع حاصل نمی شود و به خلاف قرب لله که جمع می شود .
و تصحیح نیت ، که از اعظم مجاهدات است و راهش این است که : این مطلب (را) منظور دارد که هر چند مطلب عظیم تر است ، کمال بیشتر است و کمال بنده اتصاف است به صفات باری تعالی تا به مرتبه ای (به حسب اخبار صحیحه ) برسد به آن که گفته اش گفته خدا باشد و شنیدنش شنیدن خدا باشد:
((بی یسمع و بی ینطق و بی یبصر و بی یمشی ))
و این مرتبه را تصور صحیح نمی توان کرد در ابتدا بله ، مجمل می توان تصور کردن که چنان شود که کارهای او خالص شود در ابتدا ، به آن که اگر خواهد نمازی خالص ، نمی تواند کرد و هر چند می کوشد چون تاءمل می کند ، یا ریاست : یا از جهت خلاصی از جهنم ، یا رسیدن به نعمتهای بهشت است و در همه موارد نفس مطلوب است (در حالی که ) او ماءمور است که عبادت خالص به جای آورد و هر عملی که می کند همه ضایع و او را اصلا به جناب اقدس الهی راهی نمی رسد و (با صبر بر مجاهده ) در آخر چنین می شود که هم
Ǡ
افعال او ثوابش بلند و آنا فآنا ذوق و شوق و محبتش در تزاید بیند و کمال بندگی را مشاهده نماید که همه کارهای (او) خالص شود ((من ک
ǙƠ
لله کان الله له )) شود که هر چیز در خاطرش خطور کند چنان شود و همه کمالات او راحاصل گردد ، تا به معنی کمالاتی که فوق همه کمالات است و از مرتبه
((ان هم الا کاالانعام بل هم اضل . ))
خلاصی یافته ، به درجه ای رسد که بهتر از ملائکه مقربین باشد چنانچه احادیث صحیحه بر آن دلالت می کند و علومش ، حقیقتا ، ((لدنیه )) شود و از مرتبه اسفل السافلین طبیعت ، خلاص شده ، بهتر از مقربانی شود که چندین هزار سال بندگی کرده اند که اصلا غبار عصیان بر دامن عصمت ایشان ننشسته باشد و به مرتبه ((علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل ))
رسد ، هر چند هیچ نخوانده باشد و آنچه علماء در هفتصد سال ریاضت کسب کرده باشند ، او را در آنی ، حاصل شود به دلیل : ((لنهدینهم سبلنا)) که قسم است به ذات اقدس خود که معنی آن این است که : ((والله البته او را هدایت کنیم به راههای قرب خود)) که در هر ساعتی کشف حجابی شود و راهی به دست او دهند که اگر خواهی از این راهها نزد ما آ (بیا) و بعد از آن قسم ، قسمی دیگر می فرماید که : والله که حق سبحانه و تعالی با محسنان است در این تتمه اشاره است به مقصودی که اعظم مقاصد انسانی است و راه مجاهده عظیمه غیر متناهی است که حق سبحانه تعالی با اوست و او را به قرب خود فائز می گرداند چون پرسیدند از حضرت سیدالانبیاء ، صلی الله علیه و آله ، که احسان کدام است ؟ حضرت فرمودند که :
((احسان آن است که عبادت کنی خداوند خود را چنانکه او را در حال عبادت ببینی ))
چنانکه از حضرت سیدالاوصیاء ، علیهم السلام ، پرسیدند که : آیا خداوند خود را بینی ؟ حضرت فرمودند که :
((هرگز چنین نبوده ام و نخواهد بود که خداوند ندیده را عبادت کنم ))
و بعد از آن ، سیدانبیاء ، صلی الله علیه و آله ، فرمودند که :
((اگر به این مرتبه نرسیده باشی که خداوند خود را بینی ، به این مرتبه می رسی ))
اول مرتبه (آن است ) که : خود را منظور (در منظر) او بینی و این مرتبه چنان است که بنده به این مرتبه می رسد ، محال است که مخالفت الهی کند و هم چنانکه اشاره به مطلوب است ، اشاره به این راه نیز هست که عبادت او را به قرب عظیم می رساند که رتبه ((لی مع الله )) که حضرت سیدالمرسلین فرموده اند که :
((مرا با خداوند خود وقتی است که در آن راه ندارد ملک مقربی و نه نبی مرسلی ))
و اشعار می دارد به آن که اگر چنین عبادت بکنی ، نیکی به خود کرده جناب اقدس الهی از آن ارفع است که از این عبادات نفعی به او عاید گردد .
پس ، از این آیه کریمه ظاهر شد اصول خمسه ریاضت که آن : صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام با رعایت مراقبه که همواره حق سبحانه و تعالی را بر خود مطلع داند و جلالت و عظمت او را مشاهده نماید که با این عظمت و جلال حاضر و ناظر است و بر ضمایر اسرار مطلع است .
پس مشغول اربعینیات شود
چنانکه وارد شده است :
((هر که چهل روز خالص ، از جهت حق سبحانه باشد ، حق تعالی چشمه های حکمت را از دل او بر زبان او جاری می گرداند ))
پس می باید عزلت و انفطاع تام داشته باشد از خلائق مطلقا ، با مردم الفت نداشته باشد و شب و روز مشغول ذکر باشد در نماز ، همیشه ، با حضور قلب و همیشه رعایت دل کند که در خاطرش چیزی درنیاید و اگر درآید ، به تضرع و ابتهال دفع آن را از خداوند خود طلب نماید و باز مشغول شود و گاهی مشغول دعاها باشد مثل دعاهای ((پانزده مناجات ))
و گاهی مشغول ذکر ((یا الله )) شود و می باید که ملاحظه نماید که بداند حق سبحانه و تعالی ، همه جا حاضر است ، نه آن که جسمی تصور کند خداوند خود را ، خواه جسم لطیف و خواه جسم کثیف و بزرگش بداند ، نه به بزرگی جسمانی و نه غایبش داند به غیبت جسمانی که اعظم حجب اعتقادات فاسده است و از لوازم بشریت است که آدمی ، خداوند خود را داند چنانکه روح ، نه در بدن است و نه خارج از بدن ، نه بزرگ است نه کوچک و نه سیاه است و نه سفید ، چنانکه علومی که آدمی حاصل می کند با آن که در قوه حافظه جا دارد و تصور نمی تواند کرد که حافظه در کجاست ، هر چند که حکما از جهت قوی و حواس باطنه مقرر ساخته اند که حس مشترک در مقدم دماغ جا دارد و بعد از آن ، متخیله .
اما (این گفته ها) خیالی است ، برهانی تمام ندارد و بنابراین است که یکجا راه اینها را بسته به قوله تعالی :
((و ما اءوتیتم من العلم الا قیلیلا))
بلکه حواس ظاهر را تصور نمی توان کرد که در قوه باصره صد هزاران چیز درآید ، نه بزرگ شود و نه کوچک و قوه تکلم ، وقتی که ینابیع حکمت از او جوشان شود ، چه ربط است ، دل را به آن و دل از کجا (این حکمتها را) می یابد .
سپس می باید ذات مقدس خداوند خود را حاضر داند ، نه از قبیل جسمانیات و نه روحیانیات چون هر چند اقوی است ، رفیع تر است و با این همه تنزیه ، که حق سبحانه و تعالی دارد ، نهایت قرب به بندگان دارد و
((اقرب من حبل الورید))
است و مدبر و مربی است انواع مکنونات را .
با این نحو ذکر کردن ، خداوند خود را حاضر دانستن و در هر ذکری او را یاد کردن و دل را متوجه او ساختن و ذکر را از دل کردن ، به اندک زمانی ترقیات عظیم حاصل می شود و این فقیر تجربه مکرر کرده ام فتح ابواب در ده روز شده است و در حین اربعین ، تمام چیزها ظاهر شده است که وصف نمی توان کردن ، لیکن شیاطین جن و انس ، ممانعتهای عظیمه می کنند چون (هر) چند راه نزدیکتر است ممانعت ایشان عظیم تر است و لهذا شیاطین در مباحثات متعارفه هرگز ممانعت نمی کنند ، بلکه معاونت می نمایند و هر که متوجه این راه شد ، (به ) هزار وجه ، می گویند این خوب نیست و تحصیل علم واجب است و اوقات ضایع می شود ، چنانکه اگر خواهد تصدقی از جهت خدا کند ، هزار وجه از ممانعت دارند ، و اگر چیزی در باطل صرف نماید ، هزار وجه در تحسین او می گویند و مجاهده همین معنی دارد که بر نفس دشوار است و بر شیاطین دشوارتر پس می باید مبتدی هر چند ایشان معارضه نمایند ، او نیز ، به جناب اقدس متوجه شده ایشان را به سهام
((لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ))
از خود دور گرداند ، تا به رتبه محبت فائز گردد و دیگر معاوضه کم شود و در اوقات صلوات (نمازها) می باید که سعی نماید که همه با حضور قلب باشد و معانی آیات و اذکار و دعوات را بفهمد و دل را با خداوند تعالی داشته باشد که مطلب عظیم ، از این مجاهدات ، آن است که نمازهای او ، همه ، با حضور قلب باشد و لمحه ای که شیاطین خاطر را به جای دیگر برند ، باز تدارک کند و خود را متوجه سازد و توجه به جناب اقدس نماید تا به مرتبه محبت رسد و بعد از آن ، مشقت نماز بالکلیه برطرف می شود چنانکه سیدانبیاء ، فرمود:
((ارحنا یا بلال ))
و
((قره عینی فی الصلاة ))
عملا ، تا کسی به مرتبه محبت فائز نشود ، نه اسلام دارد نه ایمان و نه نمازش مقبول است و نه سایر عبادات و نه تصور کنی که کتب حکمت خواندن ، منافات ندارد با یاد خدا ، بلکه از حجب ظلمانیه است که ضد صریح این راه است و همچنین کتب کلامیه و معارضات و مجادلات لهذا ، مبالغات عظیمه در نهی از همه ، وارد شده است و از دلایل ، زیاد نمی شود ، بلکه اغلب آن است که ایمان فطری ، که حق تعالی به او عطا فرموده است ، زایل می شود و یک شبهه تاءثیرش در نفس بیشتر از هزار برهان است و نهایتا ایمان و ایقان به ریاضت می شود و به قانون شریعت مقدسه و به نصوص قرآنیه و حدیثیه پس اگر معارضات نفس و شیطان به کثرت دعوات و تضرعات کم نشود ، استعانت جوید به توجهات مقربان که دراین راه هستند و غالب آن است که مخفی می باشند ، همان بهتر که وقت معارضه متوسل به جناب اقدس خداوند شود و تضرع و زاری کند تا حق ، سبحانه و تعالی ، حمایت فرماید و این ضعیف ، مکرر به خدمت جمعی رسیده ام که تقرب از جبین آنها ، ظاهر بوده و استمداد و استعانت از ایشان جسته ام ولیکن ، اطلاع ایشان از احوال ، سبب بعد شده است و آن جماعت ، الیوم ، مفقودند به حسب ظاهر و اگر چه این جماعت سبب وجود سموات و ارض اند ، اما به موجب :
((اولیائی تحت قبائی لایعرفونهم غیری ))
مستورند و تا کسی مثل ایشان نشود ، ادراک نمی تواند کرد و شناخت
والحمدلله رب العالمین و الصلواة علی اشرف الواصلین و المحسنین و العارفین محمد و آله و عترته الانجبین و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
قسمت دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد ، بدان ! ای برادر عزیز ، که راه به سوی قرب حق تعالی ، جل شانه ، منحصر است به دو چیز: تخلیه و تحلیه
تخلیه و تحلیه ؛ یعنی خالی کردن نفس ناطقه (که قلبش می گویند و روحش می نامند اختلاف اسما ، به علت اختلاف مسمیات است از راه حیثیات ، چنانکه ، به تفصیل در کتب اهلش مسطور است ) از آنچه او را مانع و حائل شود و باز دارد از توجه به خدا (تحلیه ) مزین و محلی نمودن او ، به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق می شود پس هرگاه ، نفس موید حق ، در خود میل و رغبتی به سوی حق تعالی دید ، اول چیزی که بر او واجب است : مراعات و تحصیل تخلیه است مقدم بر همه اسباب و مبادی آن ، توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است از ملامت مردم باک نداشته باشد
مراقبت نفس داشته باشد یک چشم (برهم ) زدن از او ، غافل نشود
سعی و کوشش نماید که از او معصیتی سر نزند و هرگاه ، از روی غفلت و سهو از او معصیتی سر بزند ، همان ساعت به توبه و انابه
تدارک نماید به شرط آن که ، اولا شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی را تحصیل کرده باشد؛ یعنی عالم شود به امر ونهی شارع که آن دو چیز است :
اول : عالم به مسائلی که تعلق به افعال و جوارح دارد .
دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد: از اوصاف جملیه و اخلاق رذیله علم اول ، یا به تقلید است ویا به اجتهاد این را اهل تحقیق ، ((علم شریعت )) می نامند علم دوم را ((علم به طریقت )) می گویند از ترتیب این دو مقدمه : (صغری و کبری ) نتیجه ای حاصل می شود که آن را ((حقیقت )) می خوانند یعنی ، معرفت کامل ، حسب قابلیت و استعداد او ، به حقایق موجودات محصول اوست یا به نفس خودش .
هرگاه ، قلبا توبه کرد و مصر بر فعل توبه و تدارک مافات منه شد ، نشانه توفیق الهی و اذن ، دخول به درگاه حضرت شاهی است .
پس در آن اوقات ، به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبیه ، که لازمه طبع بشری است ، مکرر مداومت به این ذکر کند:
((لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
گمان حقیر ، بلکه یقین ، که یک اربعین تمام نشده است ، از برای نفس حالتی چند عارض می شود که ترقی و تفاوتی تمام ، نسبت به حال سابق نفسش دست گیرش خواهد گردید بعد از آن ، چند وقتی ، که اقلش یک اربعین باشد ، به این ذکر مداومت نماید:
((لا اله الا انت ، سبحانک انی کننت من الظالمین ))
هرگاه مراعات حال نفس ، بر آنچه مذکور شد
، مقارن به این ذکر گردید ، بی شبهه ، حالتی او را دست می دهد به شرط آن که مقارن گرداند این اوقات را ، به جوعی و سهری و ماکول و مشروبی که در ظاهر شبهه ناک نباشد چون اربعین ، به این ذکریا مراقبه نفس ، بر او گذاشت ، شروع نماید به ذکر:
((لا اله الا الله ))
با تذکر معنی آن به این طریق که در گفتن
((لا اله ))
به زبان ، از دل ، خیال غیر را بیرون و محو سازد در گفتن
((الا الله
)) توجه کلی ، قلبا ، به جانب حق نماید به این طریق یک اربعین به سر آورد ، با آن شرایط سابقه در این اربعین ، صفایی و نوری در دل او منکشف گردد که او را در بعضی از اوقات از خود بی خود نماید و بعد از این اربعین ، شب و روز مداومت نماید به ذکر:
((لا اله الا هو ، یا حی یا قیوم )
یا
(هو الحی القیوم )))
تا یک اربعین در این اربعین ، احتمال دارد جنونی بر او عارض شود ، بسبب مشاهده بعضی از انوار تجلیات در این اربعین ، لازم است او را ، با جوع و سهر و صمت ، عزلت و اگرچه بی اختیار نفس ، به علت مشاهده بعضی از انواع صفات ، میل به عزلت و صمت می کند بعد از این اربعین ، دیگر مداومت نماید به ذکر
: ((الله ))
بی حرف ندا و در این اربعین به قدر قابلیت و استعداد ، فتح باب ملکوت ، در دل او (شود) ، به حیثیتی که امور مخفیه بر او ظاهر و مشکوف گردد چنان انوار صفات ، بر او ، فایض گردد که خودش در آن حال حیران خود باشد بعد از این اربعین ، مداومت نماید به ذکر:
((یا هو یا من هو لا هو الا هو ))
چنان مشغول شود که غیر از فرایض و نوافل یومیه و اکل و شرب ضرورت ، به هیچ چیز دیگر متوجه نشود و در این اربعین ، او را فنایی از
((ملک و ملکوت ))
حاصل شود که به غیر از نفس خودش ، که خود را مشاهده می نماید ، محیط ملک و ملکوت و حق را ، محیط بر خود مشاهده کند ، بی کمی و کیفی ، و خود را چون قطره ای محو در دریای حقیقت ، مشاهده نماید بعد از این ، اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
((یا هو))
که در این اربعین فانی از خود گردد در این حال ، عبد در میان نباشد ، شاهد و مشهود ذات معبود است و این جای
((لمن الملک الیوم
اقدام است در این مقام ، آواز:
.
از او بر خیزد که خود گوید و خود شنود .
بعد از این اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
((یا هو))
که از حالت
((محو به صحو))
رسد و بقای کلی در عین فنا او را حاصل گردد و سر معنی ((العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة )) بر او ظاهر و منکشف گردد و در این مقام به مرتبه ((خلافت )) و مراد حق تعالی از
((ان جاعل فی الارض خلیفة ))
خواهد رسید و در این مرتبه سزاوار است که خلق را به خدا دعوت کند و نام عام ، بلکه
خاص ((حجة الله علی الارض )
) به اشاره غیبی آن حضرت خواهد بود وصول به این مرتبه و ترقی در این مقامات ، موقوف است بر تکمیل هر مقامی به شرایط مقرره ، با مراعات امور جزئیه متعلقه به آن مقام ، والا در قدم اول به جا ماند و انانیت و فرعونیت در نفس او شکوفه خواهد کرد .
((الهم وفق و سدد و قو نفو سنا للترقی ))
قسمت سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اخی وحبیی ، ان کنت عبدالله فارفع همتک ، ووکل الیه امر ما سهمک .
(ای برادر و دوست من ، اگر بنده خدایی ، همت بلنددار و کارهائی که نزد تو مهم است و از سلوک بازت داشته و تو را مشغول کرده است به او واگذار) تا توانی همت خود را عالی نما
((لان المرء یطیر بهمته ، کما یطیر الطیر بحناحیه ))
(زیرا آدمی با همت خود پرواز می کند و اوج می گیرد چنانچه پرنده با دو بالش )
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
هر چه در این راه نشانت دهند گربشتابی به از آنت دهند
یعنی به تاملات صحیحه
و کثرت ذکر مرگ ، خانه دل را از فکر غیر ، خالی کن .
یک دل داری بس است یک دوست تو را .
((الیس الله بکاف عبده
، و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه ))
(شگفتا: آیا خداوند بنده اش را بس نیست خداوند در درون مرد دو قلب قرار نداده است ) .
در دو عالم گرتو آگاهی از او زوچه بد دیدی که درخواهی از او
خدایا زاهد
از تو حورمی خواهد قصورش بین به جنت می گریزد از درت یا رب شعورش بین
و ما عبدتک طمعا فی جنتک و لاخوفا من نارک بل وجدتک اهلا لذلک تعبدتک
به طمع بهشت یا ترس از آتش عبادت تو نمی کنم ، چون شایسته سپاسی می گزارم .
و عالم را به یکبار از دل شک برون کردیم تا جای تو باشد
تحصیل این کار به هوس نمی شود ، بلکه تا نگذری از هوس ، می شود
ابی الله ان یحری الامور الاباسبابها ، و الاسباب لابد من اتصالها بمسبباتها ، ان الامور العظام لاتنال بالمنی و لاتدرک بالهوی ، استعینوا فی کل صنعة باربابها ، و اتو البیوت من ابوابها ، فان التمنی بضاعة الهلکی ))
.
(خداوند امتناع دارد از اینکه کارها از غیر مسیر و اسباب آنها ، جریان یابد ناگزیر ، اسباب به سرچشمه اصلی آنها (مسببات ) گره خورده است اهداف بزرگ با آرزوی بدون عمل بدست نیاید ، و با هوی و هوس تحصیل نشود در هر فنی از اهل آن کمک بگیرید و هر کاری را از راه آن وارد شوید) .
آئینه شو وصال پری طلعتان طلب جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب
چون مستعد نظر نیستی ، وصال مجو ، که جام جم نکند سود وقت بی بصری باید اول از مرشد کل و هادی سبل هدایت جسته ، دست تولا به دامن متابعت ائمه هدی علیهم السلام زده ، پشت پا بر علائق دنیا زنی ، و تحصیل عشق ((مولا)) نمائی ((قل الله ثم ذرهم )) .
عشق مولی کی کم از لیلی بود محو گشتن بهر او اولی بود
حاصل عشق همین بس که اسیر غم او دل به جائی ندهد میل به جائی نکند
پس هموم خود را واحد ساخته ، به قدم جد و جهد تمام پای در جاده شریعت گذارد ، و تحصیل ملکه تقوی نماید ، یعنی پیرامون حرام و مشتبه و مباح قولا و فعلا و حالا و اعتقادا به قدر مقدور نگردد تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است و اثری از عبارت مترتب شود و محض صورت نباشد
((انما یتقبل الله من المتقین ))
((ولن تقلب نفقاتکم ان کنتم فاسقین ))
((هرگز انفاق های تان پذیرفته نشود مادامی که فاسق باشید)) .
((و ما منعه عن قبول صدقاتهم الا کونهم فاسقین ))
.
تنها مانع پذیرش صدقات آنها فسق آنها بوده است .
((لن یقبل عمل رجل علیه جلباب من حرام )) .
(کاری که پوسته ای از حرام داشته باشد هرگز پذیرفته نگردد) .
((من اکل حرام لن یقبل الله من صرفا ولا عدلا))
(آنکه حرام خورد ، خداوند هرگز بخشش و فدائی او را نپذیرد) .
((ترک لقمة حرام احب الی الله من الفی رکعة تطوعا))
(گریز از یک لقمه حرام نزد خدا از دو هزار رکعت نماز نافله دوست داشتنی تر است )
. ((رد دانق من حرام یعدل سبعین حجة مبرورة ))
(چشم پوی از یک پول (یکدرهم ) برابر با هفتاد حج مقبول است ) .
و به تدریج حوصله فهم وسیع شود
((و من یتق الله یجعل له فرقانا))
((و اتقوالله و یعلمکم الله ))
(آنکه خدامدار شود ، خداوند ((قوه تشخیص حق از باطل )) به او عنایت کند خدامدار شوید تا خداوند دانایتان گرداند) .
در این وقت ، دقیقه ای از وظایف طاعات مقرره و مندوبه را فروگذار ننماید تا به مرور روح قدسی ، قوت گیرد .
((نحن نوید روح القدس بالعمل الصالح و الایمان بعضه من بعض ))
.
(ما روح قدسی را با ((عمل صالح )) تایید و استوار گردانیم اجزاء ایمان بهم پیوسته و مترتب اند) .
و شرح صدری بهم رسانده و پیوسته نور عبادات بدنی و نور ملکات نفسی تقویت یکدیگر نموده
((نور علی نور))
شود
((الطاعة تجرالطاعة ))
(فرمانبری و اطاعت بدنبال خود اطاعت و فرمانبری آورد) و احوال سابقه ، در اندک زمانی به مرتبه مقام رسد؛ و ملکات حسنه و اخلاق جمیله حاصل شود و عقاید حقه رسوخی کامل بهم رساند و ینابیع حکمت از چشمه دل به زبان ، جاری گردد و به کلی رو از غیر حق ، بگرداند .
در این هنگام ، هر گاه از زمره سابقین باشد ، جذبه ((عنایت )) او را استقبال نموده ، خودی او را گرفته ، در عوض
((ما لاعین رات ولااذن سمعت و لاخطر علی قلب بشر))
(آنرا که هیچ چشمی ندید و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب آدمی خطور نکرده است ) کرامت فرماید و حقیقت
((انک لاتهدی من احببت ))
(تو آنرا که بخواهی هدایت نمی کنی )
((و ان الهدی هدی الله ))
(هدایت از آن خدا است ) را بعینه مشاهده نماید اذا اراد الله بعبد خیرا فتح عن قلبه
(هنگامی که خداوند خوبی بنده ای را بخواهد چشم قلب او را می گشاید) .
را مشاهده نموده و سالک مجذوب شود .
((الهی ترددی فی الاثار یوجب بعاد المزارفا جذبنی بجذبة توصلنی الی قربک و اسلکنی فی مسالک اهل الجذب و خذ لنفسک من نفسی مایصلحها))
(معبودا ، مشغولیت من به آثار و مخلوقات تو ، دیدار را دور می کند پس مرا با ((جذبه ای )) که به ((قربت )) رساند واله خود کن و در مسیر ((اهل جذب )) مرا قرارده از وجود بنده ات آنچه او را به اصلاح رساند برگیر) .
((جذبة من جذبات الرب توازی عمل اثقلین )) .
(کشش عشق زائی از کشش های پروردگار هم تراز و ، با اعمال جن وانس است ) .
زسودای کریمان هیچ کس نقصان نمی بیند .
طالع اگر مدد کند دامنش به کف اربکشم زهی طرب وربکشد زهی شرف
ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید هم مگر لطف شما پیش عهد گامی چند
تا به دنیا فکر اسب و زین بود بعد از اینت مرکب چوبین بود
تا هبوب نسایم رحمت ، او را به کدام یک از جزایر خالدات بحرین جمال و جمال که در خور استعداد و لایق حسن سعی او بود ، رساند
((ان لله فی ایام دهرکم نفحات ، الافترضوالها))
مراتب فرموده منازل سیر الی الله و مجاهده فی سبیل الله است .
((یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه ))
(ای انسان تو با سخت کوشی بسوی پروردگارت می روی و او را با این رنجها ملاقات می کنی ) .
بعد از این
((ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا))
(آنان که در حرکت بسوی ما تلاش کنند ، قطعا راه ها را به آنها بنمایانیم ) که معبر سیر فی الله است ، خواهد بود؛ و ذکرش ضرور نیست بلکه مضر است .
در دیر می زدم من زدرون ندا بر آمد که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریائی
((لان الایمان منازل و مراتب لو حملت علی صاحب الاثنین ثلثه یتقطع کما تتقطع البیضه علی الضوء))
(ایمان را درجاتی است آنکه در رتبه دوم است اگر وظایف ربته بالاتر بر او بار شود منفجر گردد ، چنانچه تخم مرغ در نور و حرارت شدید منفجر شود) .
رحم الله امرء عرف قدره ولم یتعد طوره
(خدا رحمت کند ، آنکه ((جای )) خویش بشناسد و پا از گلیم خود بیرون نگذارد) .
تو چه دانی زبان مرغان را چون ندیدی شبی سلیمان را
((فخذ ما اتیتک و کن من الشاکرین ))
(آنچه را خداوند به تو عنایت می کند بگیر و سپاسگذار این داده باش ) .
ولئن شکرتم لازید نکم (اگر سپاس گذارید بیفزاییم ) .
با که گویم اندرین ره ، زنده کو بهر آب زندگی پاینده کو
آنچه من گفتم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست
رحم الله امرء سمع قولی و عمل فاهتدی
(خدا رحمت کند مردی را که گفتار حقی بشنود و بدان عمل کند ، پس هدایت شود) .
به یقین بدان به نحو مذکور هر که شروع در سلوک نماید در هر مرحله ای که اجل موعد رسد در زمره
((و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکهه الموت فقد و قع اجره علی الله ))
(آنکه از خانه برای خدا و رسول هجرت کند و در بین راه او را مرگ رسد ، پاداش او بر خدا است ) محشور شود .
گر مرد رهی ، رهت نمودم
((و الله یقول الحق و هویهدی السبیل )) .
(خدا حق گوید و به راه فطرت رساند) .
آنچه حاضر بود به قلم آمد تا که را به کار آید .
هر کس که زشهر آشنا ئیست داند که متاع ما کجائیست
جامی ، ره هدا به خدا غیر عشق نیست گفتیم : ذوق این بنده ندانی بخدا ، تا نچشی
والسلام علی من اتبع الهدی .