آقا سید احمد کربلائی (ره )
دستورالعملها
قسمت یکم
بسم الله الرحمن الرحیم
زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست .
ای هدهد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجابه کجا می فرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می بینمت عیان و دعا می فرستمت
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و سبا می فرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می گویمت دعا و ثنا می فرستمت
فدای حقیقت که شوم که از او خبر نداری دستورالعمل آن است که از خود و خودرایی دست برداری ، جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهی و تفکر در معرفت نفس و خودشناسی است و ذکر و فکر ، خود راهنمای تو خواهد شد .
((یا من اسمه دواء و ذکره شفاء)) :
(ای که نام او دوای دردها و یا او شفابخش نمی بینی و داروی تو هم نزد خود توست فهم نمی کنی )
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز جناب عالی در همه چیز اهتمام دارید ، مگر در همین یک کلمه ، پس حالا که چنین است :
تو و تسبیح و مصلی و ره زهد و ورع من و میخانه و ناقوس وره دیرو کنشت
باری جناب حاج میرزا . سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا . هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر ، امید پیش آمد ، بزودی انشاء الله در او هست .
باری نوشته بودی در تضرع و ابتهال هم چیزی بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند نمی دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه ، ایکاش بر دل مبارکت زده می شد و نوشته می شد و الا بر کاغذ خیلی زده اند و نوشته اند .
فدایت این مساله و باقی مسائل راه آخرت آموختنی نیست ، بلکه نوشیدنی است تضرع و ابتهال نخواهد بود
((فهم والنار کمن راوها و هم فیها معذبون ))
طرفه این که با این همه بی التفاتی تعجبم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیده ای و آن این است که جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده ای با وجود این ، باز می گوئی کشف و شهودی برایم نشده و علمی بحقایق اشیاء نیافته ام در این خیال بوده باشید!
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
قسمت دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
طالب حضرت حق جل و علا را شایسته آنست که چون عزم برخوابیدن نماید ، محاسبه اعمال و افعال و حرکات و سکنات صادره از خود را از بیدار شدن شب سابق ، تا آن زمان تمام و کمال نموده ، و از معاصی و اعمال ناشایسته واقعه از خود پشیمان شده ، و توبه حقیقی نموده ، و عزم بر آنکه ان شاء الله در ما بعد بنماید ، و متذکر شود که
((النوم اخ الموت ))
(خواب برادر مرگ است ) و
((الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها))
(خداوند جانها را به هنگام مرگ می گیرد ، جان زندگان را نیز بهنگام خواب می گیرد . )
تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقاید حقه نموده با طهارت رو به قبله
((کما یجعل المیت فی قبره ))
(بدان سانی که میت را در قبر می نهند ) به نام خدا استراحت نموده و به مقتضای آیه شریفه در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جل و علا بر آمده ، بگوید:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
مشغول به توجه به حضرت حق جل و علا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب بر باید و ملتفت آن باشد ، که چون خواب رود به شراشر وجودش ، از روح و بدن ، در قبه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود به حدی که حتی از خود غافل و بی شعور می شود و اگر اعاده روح به بدن نفرماید ، موت حقیقی خواهد بود چنانکه در آیه شریفه می فرماید:
(( . فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ))
آنرا که اجل او فرارسیده است نگه می دارد ، و روح آن را که باید زنده بماند ، تا وقت معین به دنیا می فرستد)
چه بسیار کسانی که خوابیدند و بیدار نشده تا روز قیامت سربرنداشتند پس امید برگشتن به دنیا ، دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جدیدی از حضرت حق جل و علا به برگردانیدن روح او را به بدن به لسان حال وقال :
((رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت ))
(پروردگارا! باز گردانم شاید در این فرصت باقی مانده کار شایسته ای کنم ) بگوید .
لهذا ، چون از خواب برخیزد ، اولا: متذکر نعمت اعاده روح که بمنزله حیات تازه ایست از از حضرت حق جل و علا شده حمد و شکر الهی بر این نعمت چنانکه فرموده سجده شکری بر این نعمت ، چنانکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ، ادا نموده ، ملتفت آن شود که چندین هزارها ، این خواهش را از او در خواست نموده و بغیر از
((کلا انها کلمه هوقائلها . ))
(انه چنین است این فقط حرف است ) جوابی نشنیده اند ، کمال مرحمت از حضرت حق جل و علا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده ، و او را دوباره به دنیا ارجاع فرموده ، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همت بر آن گماره که ان شاء الله تعالی تجارت رابحه نموده که برای دفعه دیگر که به این سفر رود ، او را مدد حیات ابدی بوده باشد .
پوشیده نباد بر طالب حضرت حق جل و علا که علاوه بر اینکه سایر اشیاء و موجوادت ، غیر از حضرت حق جل و علا در معرض فنا وزوال است و لهذا شایسته مطلوبیت ندارد ، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حق جل و علا ؛ چه هر آنچه فرض کنی غیر او ، چون ممکن است ، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جل و علا و در قبضه قدرت اوست جل و علا و لهذا هیچ موجودی غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت ، شایسته مطلوبیت برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جل و علا و اگر فرض شود که شخص عاقل ، چیزی غیر از او طلب نماید ، پس بالضرورة و الیقین مطلوب بالذات نخواهد بود ، بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود مانند مطلوبیت دین و ایمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوست او چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام و رضا و تسلیم و سایر اخلاق محموده و ملکات پسندیده ، که محبوبیت و مطلوبیت و مفید بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه بالذات و فی نفسه .
لهذا ، شایسته برای عاقل چنان است که صرف نظر و همت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضای
((قل الله ثم ذرهم ))
، همت طلب را ، منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده ، بگوید:
ما از تو نداریم بغیر از تو تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
پس غنیمتی را در این حیات تازه جز از طلب جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند ، تا وقت خوابیدن در شب آینده و هکذا و از این بیان معلوم شد که قبیح ترین قبائح برای چنین کسی ، صرف همت نمودن است به ((مشتهیات )) و ((مستلذات )) و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غیر ذالک و لذا شایسته است با المره غفلت از امور مزبوره و به هیچ وجه التفات به امورات مذکوره ننماید و اگر من باب ضعف نفس ، قهرا التفات به امورات مزبوره بشود ، چون نه از او نه از غیر او جز از حضرت حق جل و علا کاری برنمی آید ، پس امورات خود را تسلیم و تفویض به حضرت او جل و علا بنماید .
به جد و جهد چوکاری نمی رود از پیش به کردگار رها کرده به مصالح خویش
بربنده بندگیست و روزی و سایر مصالح او بر عهده آقای اوست و اقبح قبایح دست برداشتن از بندگی و اهتمام او در امور خویش می باشد
پس لازم و واجب بر طالب حق کمال اهتمام است در اطاعت و بندگی و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به کمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است و حضور و ظهور و جلوه گاه او جل و علا قلب است ، بلکه در تمام موجودات مظهری و مجلائی اتم واکمل از قلب مومن برای او جل و علا نیست که :
((لا یسعنی ارضی و لاسمائی بل یسعنی قلب عبدی المومن ))
(زمین و آسمان قدرت پذیرش مرا ندارند ، ولی قلب بنده با ایمان گنجایش پذیرش مرا دارد) .
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
((انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان . ))
(ما امانت (ولایت ) را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم توان پذیرش نداشتند ، انسان این امانت را پذیرفت )
کمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا که تعبیر از آن به ذکر میشود ، معرفت قلب و نفس است که تعبیر می شود ، به تفکر در نفس که :
((من عرف نفسه فقد عرف ربه ))
(هر که خو را شناخت رب خود را شناخته است ) .
((و فی انفسکم افلا تبصرون و آیاتنا فی الافاق وفی النفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ))
(ما نشانه های خو را در هر سوئی از جهان و در جان های ایشان می نمائیم تا حق بر آنها روشن گردد)
لهذا ، طالب حق را به غیر از دل و دلبر ، کاری نیست بلی من باب المقدمه بر او لازم است تطهیر و تنظیف قلب از ((ارجاس )) و ((انجاس )) ، که مقصود اخلاق رذیله بوده باشد ، بلکه از ما سوی حق جل و علا که تعبیر از آن می شود به تخلیه و آرایش قلب و صیقل دادن آنست به اطاعات و عبارات و صفات حسنه و اخلاق کریمه تا قابلیت ظهور و حضرت حق جل و علا را بیاید که تعبیر از آن می شود ((تجلیه )) و ((تحلیه ))
((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا))
((اراده خدا بر این قرار گرفت که پلیدی را از شما اهل بیت بدور دارد و شما را پاک گرداند (تا الگوی انسانها باشید)))
فدایت ! اگر عمل کنی ، همین قدر بس است ، و اگر عاملی نباشد ، درد و غصه در دل باشد ، بهتر از آنست که ((عبث )) اظهار کند ، و کسی گوش به درد دل او نکند امید چنانست که در خلولت با حبیب ، این روسیاه در گاه اله را فراموش نکرده و اظهار شوق مندی این روسیاه را به دربار منیع او جل و علا بنماید .
میرزا جواد آقاملکی (ره ) زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
خورشید قرن سیزدهم هجری رو به افول بود که تبریز لبریز از شادی و سرور شد ((لطف )) الهی پسری زیبا به خاندان ((حاج میرزا شفیع )) داد که ((جواد))ش نام نهادند .
ایشان مدارج علمی و عرفانی را نزد اساتید گرانبهایی پشت سر گذاشتند .
آنان که با حالات ملکوتی و عبادی این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکائون
می شمردند عبدی صالح که سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را پی در پی روزه می گرفت و در قنوت نمازهای نافله این بیت حافظ را مکرر می خواند:
ما راز جام باده گلگون خراب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
برخی از شاگردان مرحوم ملکی (ره ) عبارتنداز:
1 امام خمینی قدس سره الشریف
3 آخوند ملا علی همدانی
2 حاج آقا حسین فاطمی قمی 4 حاج شیخ عباس تهرانی
5 سید محمود مدرسی
6 حجة الاسلام سید محمود یزدی
7 محمود مجتهدی
8 شیخ اسماعیل بن حسین (تائب )
9 حاج میرزا عبدالله شالچی
و آثار وی عبارتند از:
اسرار الصلاة ، المراقبات یا ((اعمال السنه )) ، رساله لقاء الله ، حاشیه فارسی بر ((غایة القصوی )) و . .
مرحوم حاج میرزا عبدالله شالچی درباره استاد خود می گوید:
((مرحوم استادم ، آیة الله ملکی ، اجتهاد فکری و درونی داشت ، در برداشتهای درونی قوی بود ایشان دستورهایی در خوردن و خوابیدن و اعمال و رفتار ارائه می دادند که بسیار مؤ ثر بود و شخص را پاک و آراسته می کرد و به سوی حق رهنمون می ساخت ))
و سرانجام حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در یازدهم ذیحجه سال 1343 قمری به ندای حق لبیک گفت و مزار شریفش هماکنون در قبرستان شیخان قم محل زیارت عاشقان الله است .
دستورالعملها
بسم الله الرحمن الرحیم
بدان : مهمترین وظیفه علماء در ماه مبارک رمضان (و ایام تبلیغی دیگر) پیشنمازی و موعظه است .
عالمی که با مبارزه طولانی ، نفس خود را (در برابر آفات اخلاقی ) نیرومند ساخته و دام های فریب هوا را نیک دریافته است ، بایسته است که در بر پائی این دو مهم بکوشد ، بویژه ((موعظه کردن )) که هیچ کارنیکی با آن برابری نتواند ، و این مقال را گنجایش برشماری و تبیین بهره های آن نیست .
بر (واعظ و پیشنماز) در راس همه کارها ، نیت پاک و اخلاصی راستین لازم است تا از آفت های آن درامن مانند .
باید خو را بیازماید: انگیزه او از ارشاد و موعظه چیست ؟ اگر دین است بکار موعظه پردازد و اگر خدای نخواسته انگیزه او آلوده به خواهش های نفسانی است ، یا اخلاص کارش بر او ، روشن نیست ، موعظه خلق را ترک کرده ، به سازندگی خویش پردازد ، و در پی کسب دو گوهر گرانسنگ ((صدق و اخلاص )) بر آید چنانچه در این تلاش ، راستی و خلوص داشته باشد ، خداوند او را راه نماید که خود فرموده :
((و من جاهدفینا لنهدینهم سبلنا))
اگر بخواهد به ارزیابی خلوص خود در پیشنمازی پردازد به بررسی نفس خویش و انگیزه او در پیشنمازی پردازد .
آیا کار او جهت مقام امامت مردم و شرف این عمل نزد مردم است ، یا بخار فرمان خدا و رشای او است ؟
آیا کم شدن مامومین یا شرکت نکردن علماء و طلاب در نماز او ، میل او را به پیشنمازی کم می کند ، و از سوی دیگر شرکت بزرگان و اشراف در نماز او ، او را دل خوش می سازد؟ اگر چنین است بداند که پیشنمازی او فقط برای مقام است و یا آلوده به جاه طلبی است .
اگر نفس به توجیه پردازد که ، شادمانی من از شرکت بزرگان ، و جمعیت زیاد ، از تعظیم شعائر ، ترویج دین و بیشتر شدن ثواب است ، زینهار از این گونه دسیسه ها اگر بخواهی ، راست روی خود را در این امر بیایی ، فرض کن شرایطی را که امامت تو بر یک یا دو نفر ثواب بیشتری از امامت بر جمعیت انبوهی دارد ، آیا رغبت تو بر امامت این دو نفر بیشتر است یا آن انبوه جمعیت ؟
افزون بر این : ببین حال خود را در صورتی که پیشنمازی و پیش افتادن دیگری و اقتدا و پیروی تو ، بیشتر خلق را ارشاد و دین را ترویج می کند آیا همانند وقتی که خود پیشنماز باشی در شکوه این مسجد و این نماز جماعت تلاش می کنی ؟
اگربازهم نفس به توجیه پرداخت که : ((میل من در ترویج دین به امامت خدم برای بهره وری ام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصیل این امور شایسته است )) زینهار بدون آزمایش خود که فریفته این گونه توجیه ها ، گردی بنگر که اگر ترویج دین به ماموریت تو است نه امامت ، بازهم با نشاط در پائی جماعت می کوشی ؟
خلاصه ، مسئله در صدق و اخلاص از موی باریک تر است (بزرگان در این صراط لغزیده اند چه بسا بعد از سالها عبادت به بی اخلاصی خویش پی برده اند .
از بعضی بزرگان نقل کرده اند که : ((او مدت سی سال در صف اول جماعت شرکت می جست و بر انجام این عبادت شادمان بود ، روزی بخاطر مانعی در صف دوم قرار گرفت ، بناگاه حالت شرمندگی در خویش دید ، و بر او معلوم شد که مراقبت او بر حضور در صف اول در این سی سال آلوده به ((ریاء)) بوده اغست ، همه نمازهای سی ساله را دو باره قضا کرد)) .
برادرم بنگر به این عالم مجاهد و در مقام او مطالعه کن : چگونه با وجود که خود امام جماعت نبود بر حضور در صف اول مواظبت کرد و برای تادیب نفس خود به ((قضاء نمازها)) داشته اند .
از همین جا ، حال واعظی را بفهم ، افزون برآفات یاد شده واعظی را آفت های ویژه ای است ، فراوان و ظریف این آفت ها ، همان آفت های زبان است که بزرگان از ترس آنها به سکوت پناه می بردند و با وجود برتری کلام بر سکوت چه تمام خوبی ها بوسیله کلام نازل و استوار گشته است و با کلام خوبیها در زمین منتشر می شود سکوت را بر کلام ترجیح داده اند .
بر واعظ است که تمام ریزه کاری های بیان شده در امامت جماعت را برای کسب صدق و اخلاص مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ ، مراقب ربان خویش باشد .
مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد ، بدون آگاهی و علم سختی نگوید ، به هنگام موعظه دیگران خود را مبر انسازد ، دیگران را نادان و خود را بربر نپندارد ، فتنه ایجاد نکند ، مردم را در جهت کشت و کشتار و دیگر چیزهائی که مسلمین ضرر می زند برنانگیزد .
زینهار که سخنی گوید که باعث انحراف عقیده مردم شود ولو بدین صورت که شبهات ابلیس و پاسخ آنها را باز گوید ، ولی شنونده پاسخ شبهات را درست درنیابد .
در ترسانیدن و یا امیدوار ساختن ، میانه روی را مراعات کند ، و مردم را به یاس یا غرور در انجام گناه مبتلا نسازد .
چیزهایی را که شنونده در غلو افتد ، یا اعتقاد او به انبیاء و اولیاء سست می شود نگوید از بردن آبروی اشخاص بویژه خواص غواص گذشتگان ، افترا به پیامبران ، اوصیاء و دانشمندان بپرهیزد .
زینهار که با سخت گیری بر مردم ، و وادار کردن آنان به پذیرش چیزهایی که ظرفیت آن را ندارند ، مردم را به خیر ، شریعت ، عبادت ، انبیاء ، علم و عالم بد بین سازد از نشر بدیها با نقل داستانهای فاسقان و بدکاران بپرهیزد .
حیله های شرعی که بایسته نیست ، بر مردم نیاموزد ، از مانور دادن در منبر بویژه اگر زنان در مجلس حضور دارند ، بپرهیزد ، و گفتار زشت یا رفتار زشت را در منبرنداشته باشد .
شنیده شده است که واعظی بر منبر ، ((عمل استبراء)) را بگونه ای زننده به مردم تعلیم داده است ، واعظی دیگر گناهکاران را بر منبر با الفاظ رکیک و زننده فحش می داده است همه این ها آفت های واعظی اند موعظه را ، آفت های بسیاری دیگر نیز هست .
بر واعظ است که مراقبت کند بعد ازتکمیل مراتب اخلاص و صدق فرمان خدا:
((اتا مرون بالبر و تنسون انفسکم ))
را .
نخست به موعظه خود پردازد ، آنگاه با رفق و مدارا و حکیمانه مردم را موعظه کند ، حالات شنوندگان را مراعات سازد اگر شنونده ویژه ای ندارد ، جانب ترس را در موعظه اش بیشتر آرد ، و اگر شنونده ای دارد ، که انذار و ترساندن او را مایوس می کند ، یا حالت دیگر در او پدید می آورد ، مراعات حال آن شنونده را بنماید .
گفته اند حضرت زکریا(ع ) به هنگام حضور حضرت یحیی (ع ) در مجلس وعظ او ، نامی از آتش ، عذاب و جهنم بمیان نمی آورد ، همچنین اگر شنونده هتاکی حضور داشته باشد ، از امید و عفو سخن گفتن او را بر نافرمانی خداوند جرئت می دهد ، و به هلاکت افکند .
کوتاه سخن : واعظ ، با شنوندگان خود باید حالت پدری حکیم را داشته باشد آنچه را برآنان سودمند است دریغ ندارد و آنچه را زیان آور است دفع کند .
بدان : سودمندترین و موثرترین موعظه آن است که با عمل همراه باشد ، لقلقه زبان نباشد ، چه بسا فاصله بین گفتار و رتار واعظ ، مردم را برانجام گناهان جرئت داده و آنان را به علماء و انبیاء بدبین ساخته و از دین خارج کند .
از بیان امور غربیه ای که با عقل عرفی مردم سازگار نیست بپرهیزد مثلا ثواب های زیادی را که در روایات بر یک کار کوچک آمده است ، مجرد و بدون توضیح نگوید: بلکه بهمراه آن قدرت خدا ، و فلسفه این مقدار ثواب بر این عمل را ، نیز بیان کند تا عقل به انکار روایات نپرداخته و وعظ او موثر افتد ، بویژه در دورانی که ملحدین با القاء شکوک و شبهه ها و ایرادها در پی بیرون کردن مسلمان ها از دین شان می باشند .
نمی گویم که به طور کلی این اخبار را نگوید ، بلکه بگونه ای بیان کند که عقل آن را بپذیرد دو آنچه را که سبب از بین رفته استبعاد عقلی می شود با آن همراه کند .
برای نمونه در تبیین ثواب دو رکعت نماز که خداوند تعالی شانه در برابر هر حرفی که می خواند کاخی از دروز بر جد در بهشت به او می دهد ، گوید: عالم خیال ربا بنگرید که بدون عمل و پرسش در آن عالم آنچه بخواهد به او می دهد ، در خیال خود می توان در عرض یک ساعت هزار شهر از لولو و مرجان را خلق کرد آن خدایی که به عالم خیال این قدرت را داده است ، قدرت آن دارد که بر عمل خیال آمده است عینیت بخشد چنانچه درباره اهل بهشت آمده است که آنان هر آنچه اراده کنند می یابند و این برخاسته از قوت وجودی و توانائی آنها بر عینیت دادن به صورتهای خیالی است اینکه خداوند بندگان مومن خود را در آخرت چنین توانی بخشد ، از عقل بدور نیست ؛ حال اینکه در همین دنیا به بعضی از بندگانش این قدرت را بخشیده است همانگونه که برخی اولیاء این قدرت را در موارد لازم ابراز کرده اند .
چنانچه حضرت ثامن الائمه (ع ) عکس شیر را تبدیل به شیر خارجی می کند حضرت موسی عصا را به اژده ها تبدیل می سازد ، حضرت عیس (ع ) مردگان را زده می کند و حبیب خدا پیامبر ما(ص ) ماه را می شکافد ، مرده را زنده می کند ، سنگریزه را به سخن می آورد ، و بیماران را شفا می بخشد و . .
افزون بر این ها ، خود تو ، بر خلق صورت های بسیاری در علم خواب و خیال توانائی ، که اگر بعضی موانع کنار رود ، آنها دقیقا همانند موجودات خارجی را گاهی از اوقات ببینی امر معکوس شده ، موجودات خارج را خیالی و صورت های خواب و خیال را عینی می پنداشتی .
بنابراین ((ثواب زیاد)) نه نامقدور است بر خداوند ، کرم او را پایانی است ، چگونه بر مومنان کرم و بخشش بسیار نکند ، آنکه کرامت و عطاهای او بر کفار و معاندین در دنیا بی شمار است .
کوتاه سخن : اگر واعظ ثواب عبادات ها و کارها را همراه با این مقدمات بیان کند ، خردهای ناتوان این مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زیانی بر دین و اعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت .
برواعظ است : شنوندگان را بیمارانی برخوردار از مرض های گوناگون ؛ خود را طبیبی معالج ؛ گفتار ، مطالب و مواعظ را داروها و معجون هایی که با آن بیماران را معالجه می کند بشمار آرد .
باید احتیاط و مراقبت او از طبیبی که مریض صعب العلاج را معالجه می کند ، بیشتر و دقیق تر باشد ، چون امور روحانی والاتر و دقیق تر است ، و خطر آن دائمی و تباهی آن بزرگتر است .
بر واعظ است که برای انجام این امر مهم خود و کارهای خود را به امامان معصوم (ع ) واگذار کند (بیاد آرد که موعظه او و حال او بهرگونه ای باشد به آنان عرضه و تسلیم می شود )
پیش از شروع منبر خدا را بخواند و توجه به او داشته باشد ، و قبل از شروع سخن با قرائت ((بسم الله )) از خداوند یاری جوید پس از آن سپاسی کوتاه گوید و با پناه بردن از شر شیطان و هوای نفس به پروردگار ، موعظه را آغاز کند و سعی کند خویش را از اشتباهات حفظ کند .
بیقین خداوند او را نگاه دارد ، و گفتار و مواعظ او را سودمند ، موثر ، نور و حکمت ، قرار دهد .
هدف او از موعظه باید: استواری عقیده شنوندگان در دین ، ایجاد عشق خداوند ، پیامبر و اولیاء(ع ) در دلها باشد ، و در این راستا نعمت های بی پایان الهی را بر شمارد ، و فرمان او را خطیر و عظیم جلوه دهد ، و شدت خشم و سختی عقاب او را به یادها آرد .
بر شنوندگان ، ادب مراقبت با خدا و انبیاء و اولیاء را بیاموزد ، و آنان را از زیبایی این زندگی دنیوی ، و زیور و زینت آن بر حذر دارد و پارسائی شان بخشد .
حالات اهل مراقبت ، خوفی که آنان از خداوند داشتند ، عبادات ها و مراقبت های آنان ، عشق و شوق آنها به دیدار خدا ، لطف پروردگار به آنها ، کرامت هاو عطاهایی که خداوند به آنان داده است بر شنوندگان بر شمارد .
در لابلای سخنان خود برخی از معارف بلند و استوار را با نرمی و بیان ساده در قالب الفاظی مانوس با زبان آنان و با استناد به باورهای آنان همانند انبیاء(ص ) بازگوید .
آیة الله شاه آبادی
زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
در سال 1292 ق در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیة الله میرزا محمد جواد بیدآبادی طفلی پا به عرصه وجود نهاد که او را ((محمد علی )) نامیدند .
محمد علی ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیة الله میرزاهاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول ) شرکت نمود و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزاعبدالرزاق سرتیپ بود .
آیت حق ، شاه آبادی بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنی خود و به خاطر درخواست مادرش که دوری از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علمای سامرا دریافتند که ایشان در حال آماده سازی وسایل سفر برای حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامرا بماند ولی ایشان ((رضایت مادر)) را که ((رضایت خداوند )) در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد .
چون مردم تهران از ورود آیة الله شاه آبادی به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وی پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهوری اسلامی کنونی ) بود به آیة الله شاه آبادی معروف شد .
یکی از افرادی که از محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمود امام امت (ره ) است که نزد آیة الله شاه آبادی کتابهای عرفانی فصوص الحکم ، مفتاح الغیب و منازل السائرین را فراگرفت امام (ره ) چگونگی آشنایی خود با آیة الله شاه آبادی را چنین توضیح می دهد:
((من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم ، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مساءله عرفانی از ایشان پرسیدم شروع کردند به گفتن ، فهمیدم اهل کار است به دنبال ایشان آمدم و اصرار می کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی کردند تا به گذر ((عابدین )) یکی از محلات قم رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می کرد من فلسفه می خواهم قبول کردند .
ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده ام و عرفان می خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم ، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم ))
بجز حضرت امام (ره ) ، (( آیة الله حاج شهاب الدین مرعشی نجفی ، آیة الله حاج میرزا هاشم آملی ، آیة الله شیخ محمد رضا طبسی نجفی ، آیة الله حاج محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام ) و . )) از محضر ایشان استفاده نموده اند .
مرحوم شاه آبادی آثار فراوانی دارند که تعدادی از آنها عبارتند از:
1 شذرات المعارف نام دیگر این کتاب حرام الاسلام است
2 رشحات البحار .
3 مفتاح السعاده فی احکام العبادة (توضیح المسائل ) .
4 حاشیه نجاة العباد .
5 منازل السالکین .
6 حاشیه کفایة الاصول آخوند خراسانی .
7 حاشیه فصول الاصول .
8 رسالة العقل والجهل .
9 تفسیری مشتمل بر توحید ، اخلاق و سیر و سلوک .
سرآنجام در ساعت 2 بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 شمسی در سن 77 سالگی روح او به ملکوت اعلی پیوست و جنازه پاک او در حرم حضرت عبدالعظیم در مقبره شیخ ابوالفتوح رازی مدفون گشت .
دستورالعملها
بسم الله الرحمن الرحیم
بدان که تو هستی و نمی میری بدنست که می میرد ، تو هستی و زنده حساب کار خودت را بکن که چه تهیه دیده ای برای زندگی آخرت ببین برای این دو روزه ، که می دانی ثباتی در آن نیست ، چه کوششها و تقلاها می کنی برای آن جا که به حکم فطرت هستی و زندگی ابدی است ، چه کوشش کرده و چه تهیه دیده ای ؟ در آن جا زندگی انفرادی است ، احتیاجات را خودت منفردا باید رفع کنی ؛ باب استقراض و استعداد مسدود است این جا آمده ای که تهیه برای آن جا ببینی .
معصوم می فرماید
: ((ما کانت الدنیا مرنین ))
باید به اراده کارت درست شود به صرف اراده اداره شود ، زندگی آخرت .
آن جا ، نتیجه تحصیلات عقلی و نفسی و حسی است ؛ یعنی ، باید عقلت منور باشد به معارف حقه و عقاید صحیحه و صالحه مقیاس مقاصد مهمه عالم برزخ و ماوراء این عالم ، همانا شخص شخیص وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص ) و ائمه هدی (ع ) هستند .
عقاید وقتی صحیح و اخلاق در صورتی نیکو و اعمال هنگامی درست است که مطابق عقاید و اخلاق و اعمال محمد(ص ) باشد؛ میزان صحتش این است تشکیل عالم برزخ بر این منوال است که آنچه این جا عمل کرده ای ، آن جا یابی ، چنانچه قرآن مجید می فرماید:
((و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا یلقیه منشورا ))
این مرحله به حکم ((ملک دوران )) است که سلطان حس است و آنچه از حس سرزده محکوم به حکم اوست ، لیکن صورت برزخی آن در این جا نظر به نامحرم کرده ، فاصله میان باصره و صورت حسی در این جانور است و در آن جا نار است .
در این جا میل به وصال و نزدیکی بود ، در آن جا به طوری کریه المنظر است که می گویی :
((با لیت بینی و بینک بعد المشرقین ))
در این جا مرغ بریان کرده حرام خوردی و تمام حواست از آن ملتذذ بود و در آن جا مرغ بریان کرده آتشین است و تمام حواست معذب لذا کشف خاتم انبیاء برای نجات بشر که می فرماید:
((الذین یا کلون اموال الیتامی ظلما انما یکون فی بطونهم نارا ))
مثال است ولی صورت کلیه دارد در این جا رنج و تعب است برای پرستش حق : در هوای سرد وضو گرفتن است و در هوای گرم روزه گرفتن و صرف نظر از مال ، و در برزخ صورت خشنودی حق را ملاحظه کردن و متنعم به نعم الهی بودن است .
خلاصه ، تامین حیات آخرت به علم و ادب است ، چه عملی و چه قلبی و چه حسی فلاح و رستگاری تابع ایمان و عمل است
: ((یا ایها الذین آمنوا))
یعنی در مرتبه پرستش نبینید الا معبود را حریت آن جا ، نتیجه بندگی در این جاست که نه خود را بیند و نه عبادت خود را .
لذا می فرماید: ((عبدتک )) عبادت می کنم ترا این یکی از مراتب نازله ولایت و جلوه معبود و تجلیبات ربوبی و کبریای حق است و حرارت فطرت عشق است که موجب پرستش و فناء در معبود و عدم ادراک عبادت می شود .
یکی از سلاطین عالم برزخ ((ملک فتان )) است کثیرالفتن و کثیرالامتحان که ممتحن اعمال قلبی است و سنگینی و سبکی انسان را می رساند می بیند این که در دنیا بوده ، آیا دارای ملکه صبر بوده است یا نه ؟ آیا دارای ملکه حیاء و عفت و ملکه عدالت بوده یا خیر؟ اگر داراست سنگین و خیلی عظیم الشاءن است و اگر واجد نباشد سبک و بی وزن است .
یکی دیگر از سلاطین عالم برزخ ، که عظیم ترین سلاطین است ، ((سلطان عقل )) است که بشیر و مبشر است ، به اعتبار مواجه شدنش با مؤ من که دارای عقاید حقه صحیحه و واجد معارف الهیه است نکیر و منکر است ، به اعتبار مواجه شدنش با منافق و کافر که دارای عقاید باطله فاسده است .
خلاصه ، از جمله مقامات عالم برزخ ، که باطن ایمن عالم است ، ملک مبشر و بشیر است که سلطان عقل است پس سلاطین عالم برزخ تشکیل شده از سلطان حسن ، سلطان نفس ، سلطان عقل ، اینها مامور محصلات حس ، نفس و عقل اند .
خداوند عالم ، انسان را مدرک حقایق گردانیده که مبدء عالم را بفهمد و مرجعش را بداند که کیست ؟ و موجد این موجودات کیست ؟ عقل را به انسان عطا فرموده که کشف این حقایق کند و به عالم السماء و صفات ، بر احدیت و مقام غیب الغیوی مطلع شود اینها معقولات انسان است ؛ لذا در عالم برزخ یک سلطنت عظمی برای امتحان عقول است که در مدرسه دنیا بیست سال ، چهل سال ، هفتاد سال یا بیشتر مانده ، چه تحصیل کرده ؟ و در این مدت چه بوده ؟ و چه شده ؟ و چقدر معارف آموخته است .
1 دنیا مدرسه است و انبیاء و علماء مدرسین و کتب سماوی کتب تدریسی که بالاترین آنها قرآن کریم است می پرسند با این کیفیات چه کردی ؟ نسبت به مؤ منین ((بشیر)) و نسبت به منافقین ((ترساننده )) و نذیر است عالمی است وحشت انگیز وحشت آور؛ لذا دارد: وقتی علیا مخدره ، فاطمه بنت اسد را در قبر می گذارند ، (از شدت وحشت است یا خجالت می کشد) در پاسخ مقام ولایت لکنتی در لسان مبارکشان پیش می آید؛ (نه این که نعوذ بالله معتقد نبوده ، معاذ الله ) لذا حضرت رسول (ص ) تلقین می فرماید:
((هذا القائم علی شیفر قبرک ، لا جعفر و لا عقیل ))
یعنی علی است واجد ولایت مطلقه .
تلقین به معنای تعلیم نیست زیرا جای یاد گرفتن نیست ؛ بلکه یادآوری و تذکر است :
می فرماید: (ابنک ، ابنک ) پسر تو ، پسر تو
برزخ ، عالم ماندن نیست ؛ بلکه عالمی است برای تصفیه اعمال و اخلاق و عقاید تا رجوع به عالم قیامت کند و توحید ذاتی و صفاتی و افعالی را تکمیل کرده ، تحصیل لباس تقوا نموده و از مسارعت به سوی حق ، واجد مقامی شود که دیگران حسرت برند؛ زیرا ستایش و پرستش عابد و زنش به معارف اوست .
پس معلوم شد که مایحتاج مادر عالم برزخ ، افعال و اعمال صالحه و حسنه و عقاید صحیح است و در آن جا درست و نادرست آنها نمایش داده می شود ، لکن مساءله عبودیت و ثناء و قرب حق معارفی که در عبادت است ، وجه ملکوتیش در عالم قیامت کبری ظاهر خواهد شد .
یکی از علماء ، مجلسی ، رحمة الله علیه ، را در عالم رویا مشاهده نمود: در مراتب عالیه و دستگاه مرتب و منظمی از وی پرسید بر شما چه گذشت ؟
مجلسی ، علیه الرحمه ، می فرماید: سوال کردند چه هدیه و تحفه ای برای ما آورده ای ؟
عرض کردم : بحارالانوار ، جوابی برای آن داده نشد .
آنان گفتند: پیش ما چیزی داری و آن سیبی است که به آن بچه یهودی دادی برای رضای ما .
آن کس که خواب دیده بود ، گمان کرد که ((بحار را رد کردند لکن اشتباه نموده بود؛ زیرا ((بحارالانوار)) مسکوت عنه واقع شد؛ یعنی ، ((بحارالانوار)) چون علم است محل ظهورش در برزخ نیست و همان سیب ، صورت ملکی اش که التذاذ طفل بوده ، در برزخ ظهور کرده است بنابراین به حکم تناست هر چیزی اگر نظر التفات به عالم انبیاء کنی که غرض و مقصود این یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر چه بوده خواهی یافت که همه داعی الی الله بوده اند تا مردمانرا عابد و عارف به حق کنند و جز این ، مقصد دیگر نداشتند به قسمی که احدی از این مطلب خارج نبوده ، لکن معلوم است دماغهای آنان فرق می کند در بسط معارف : یکی ماءمور شخصی است نسبت خودش و یکی دیگر ماءمور به بسط معارف است در خانواده اش و دیگری عالی تر و ماءمور به محله اش می باشد در این مقصد و یکی به مملکتی تا می رسد به آن که دماغش منورتر و فکرش بازتر و می تواند عالمی را اداره کند روحش به حدی نورانی و بسیط است که می تواند عالم را منور کند و همه اهل عالم ماءمور به اطاعت او شوند ، حتی مثل امیر مؤ منان که می فرماید: ((انا عبد من عبید محمد(ص ))) تا می رسد به معلم کل و استاد انبیاء و المرسلین ، وجود مقدس ختمی مرتبت (ص ) ، لکن نحوه اداره این بزرگ مرد که مدیر کل است در دار تحقیق و عالم بشریت ، به نفس او ، که وحی اوست ؛ یعنی علی بن ابیطالب (ع ) می باشد و او هم به همین نحوه تا امام حسن عسکری (ع ) همه اینان در این عالم ، بسط معارف و حقایق فرمودند این وظیفه ، بعد از امام حسن عسکری (ع ) با فرزند اوست حقایق و اسرار ، به وسیله او در زمان او آشکار می شود ، چنانکه امیرالمؤ منین (ع ) به کمیل فرمود:
((ما من علم الا و انا افتحه و ما من سر الا و القائم یختمه ))
هر مدعی که ادعای این مقام کند ، حاصلش برای او رسوائی خواهد بود ، چنانکه ادعا کردند و رسوا شدند و جهالت خود را آشکار کردند .