دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق0%

دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق نویسنده:
گروه: کتابخانه فلسفه و عرفان

  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14106 / دانلود: 5286
اندازه اندازه اندازه
دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

نویسنده:
فارسی

علامه طباطبایی زندگی نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

روزهای ماه ((ذیحجه )) 1321ق یکی از پس از دیگری می گذشت و دلهای شیفتگان بیت الله در هوای حرم الهی ((لبیک شوق )) سر می داد آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آینده ای روشن را خبر می داد نام او را ((محمد حسین )) نهادند و آن را به تبرک نام ((جد و فرزند)) مایه برکت شمردند .

((سراج الدین عبدالوهاب )) جد معروف اوست که با وساطت وی ، نبرد خونین دولت ایران عثمانی ، در سال 920 قمری پایان یافت .

بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادر مهربان و با فضیلت را از دست داد بغض غم و اندوه بی مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر محروم شد مدت زیادی از تحصیل او نمی گذشت که علاوه بر قرآن مجید ، کتابهای گلستان ، بوستان ، اخلاق مصور ، تاریخ معجم ، ارشادالحساب ، نصاب الصبیان و دیگر کتابهای متداول در مدارس آن روز را فراگرفت .

او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو می کند:

((در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم . پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده ، عوضم کرد در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم ؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر ، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم . در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی ، به حداقل ضروری قناعت نموده ، باقی را به مطالعه می پرداختم بسیار می شد بویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذراندم . ))

بعضی از اساتید ایشان عبارتند از:

((آیة الله نائینی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، سید حسین بادکوبه ای ، سید ابوالقاسم خوانساری ، حجت ، حاج میرزا علی ایروانی و میرزا علی اصغر ملکی و سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضی ))

((انبوه دانش )) و ((کیمیای ایمان )) علامه آثاری گرانبها و جاودانه بسان مشعلی فروزان فرا راه دانش پژهان آفرید کتابهایی چون :

1 تفسیرالمیزان

2 بدایة الحکمة

3 نهایة الحکمة

4 اصول فلسفه و روش رئالیسم

6 شیعه در اسلام

7 دیوان شعر فارسی

8 سنن النبی

9 لب اللباب

10 حاشیه بر اسفار .

. .

یکی از شاگردان ایشان که مدت سی سال با استاد ماءنوس بوده ، پیرامون خصوصیات اخلاقی آن عالم فرزانه چنین نوشته است :

((علامه انسانی وارسته ، مهذب ، خوش اخلاق ، مهربان ، عفیف ، متواضع ، مخلص ، بی هوا و هوس ، صبور ، بردبار ، شیرین و خوش مجلس بود من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم . به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندی یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد خیلی آرام و متین درس می گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمی کرد ، خیلی زود با افراد انس می گرفت و صمیمی می شد با هر کس حتی کوچکترین فرد طلاب چنان انس می گرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست . گاهی که به عنوان استاد مورد خطاب قرار می گرفت می فرمود: ((این تعبیر را دوست ندارم ما اینجا گرد آمده ایم تا با تعاون و همفکری ، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم )) استاد بزرگوار بسیار مؤ دب بود به سخنان دیگران خوب گوش می داد ، سخن کسی را قطع نمی کرد و اگر سخن حقی را می شنید تصدیق می کرد ، از مباحثات جدلی گریزان بود ولی به سؤ الها ، بدون خودنمایی پاسخ می داد)) (181)

سرانجام این مرد الهی پس از 81 سال و 18 روز عمر با برکت در 18 محرم 1402 قمری (24 آبان 1360 شمسی ) دعوت حق را لبیک گفت و به سوی دیار او شتافت رحمت الهی و درجات خداوندی نصیب همیشه او باد .

دستورالعملها

قسمت یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکم

به عرض شریف می رساند:

نامه شریف دوم زیارت شد قبلا نیز یک نامه دیگری رسیده بود که تاکنون ، پاسخ آن نوشته نشده اصولا ، در زمستان گذشته ، در اثر کسالت مزاج و ناراحتی اعصاب ، نه تنها نامه جناب عالی ، بلکه نامه های زیاد دیگری ، که در این مدت رسیده تا امروزها ، برای هیچ کدام ، نتوانسته ام جواب بنویسم .

امروزها که کمی حالم رو به بهبود است ، تدریجا ، جواب می فرستم به هر حال ، عذر گذشته می خواهم عرض کنم :

روشی که برای ما در همه حال و همه شرائط ، در حد ضرورت است ، روش بندگی و به عبارت دیگر ، خداشناسی است .

و راه آن طبق آنچه از کتاب و سنت بر می آید ، همانا یاد خدا و امتثال تکالیف عملی است .

یعنی :

همان مراقبه و محاسبه است که در نامه اولی خدمتتان عرض شده .

فعلا به این ترتیب که هر صبح که از خواب ، بیدار می شوید ، تصمیم بگیرید که خدا را فراموش نخواهید کرد آن گاه ، به طور استمرار ، خود را در برابر خدا تصور کنید .

محمد حسین طباطبائی

قسمت دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکم

برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید ، لازم است : همتی برآورده و توبه نموده ، به مراقبه و محاسبه بپردازید به این نحو که : هر روزه که طرف صبح از خواب بیدار می شوید ، قصد جدی کنید که : هر عملی که پیش آید ، رضای خدا ، عزاسمه را مراعات خواهم کرد آن وقت در هر کاری که می خواهید انجام دهید ، نفع آخرت را منظور خواهید داشت ، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد ، انجام نخواهید داد ، هر چه باشد و همین حال (را) تا شب ، وقت خواب ، ادامه خواهید داد .

وقت خواب ، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید ، فکر کده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید ، هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته ، شکر بکنید و هر کدام ، تخلف شده استغفار بکنید و این رویه را هر روز ادامه دهید این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ، ولی کلید نجات و رستگاری است .

و هر شب ، پیش از خواب ، توانستید ، سور مسبحات ؛ یعنی : سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید ، تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز ، از حال اشتغال ، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید .

ان شاءالله موفق خواهید بود .

محمد حسین طباطبائی

قسمت سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر عزیز!

حالتی که به شما رخ می دهد ، حالت (جذبه ) است لازم است که به مراقبت بپردازید و با تمامی قوا ، به سوی خدای متعال توجه کنید و خود را در برابر حق ببینید و تصور کنید .

و ضمنا ، روزانه ، اقلا ، با خدای خود ، عزاسمه ، ساعتی خلوت کرده و ذکر او مشغول باشید .

با استخاره ، یکی از دو ذکر شریف :

((لا اله الا الله )) روز هزار مرتبه ، یا هزار و هفتصد و پنجاه مرتبه ، یا اگر توانستید سه هزار مرتبه مشغول شوید .

و در خوردن و نوشیدن ، حرف زدن ، معاشرت و خواب از افراط و تفریط بپرهیزید فرصت را غنیمت شمارید ، چنانکه می فرماید:

((ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا بها و لا تعرضوا عنها)) و فقکم الله و ایدکم ان شاءالله .

محمد حسین طباطبائی

امام خمینی (ره ) زندگی نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

در روز بیستم جمادی الثانی 1320 هجری قمری در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر علیه السلام ، روح الله الموسوی الخمینی پای بر خاکدان طبیعت نهاد .

پدر بزرگوار امام خمینی مرحوم آیة الله سید مصطفی موسوی از معاصرین مرحوم آیة الله العظمی میرزای شیرازی (ره ) بود که در برابر زورگوئیها و ستمهای خوانین و حاکمان منطقه به مقاومت برخاسته بود که در مسیر خمین به اراک وی را به شهادت رساندند بستگان شهید برای اجرای حکم الهی قصاص به تهران (دارالحکومه وقت ) رهسپار شدند و بر اجرای عدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید .

بدین ترتیب امام خمینی از اوان کودکی با رنج یتیمی آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید وی دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مؤ منه اش (بانو هاجر) که خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آیة الله خوانساری (صاحب زبدة التصانیف ) بوده است و همچنین نزد عمه مکرمه اش (صاحب خانم ) که بانویی شجاع و حق جو بود ، سپری کرد اما در سن 15 سالگی از نعمت وجود آن دو عزیز نیز محروم گردید .

امام خمینی (ره ) در دوران زندگی همواره با طاغوتهای زمان در حال مبارزه بود و از دین و آیین اسلامی دفاع می کرد تا توانست حکومت اسلامی را در کشوری با سابقه 2500 سال شاهنشاهی بنا نهد و سکان هدایت این کشتی نجات مردم جهان را خود به دست بگیرد .

امام رحمة الله علیه با آنکه همواره در حال مبارزه با ظلم و ستم بود از درس و بحث نیز غافل نبوده و آثار بسیار گرانقدری را از خود بیادگار گذاشته است که در زیر به نام برخی از آنها اشاره می کنیم :

1 شرح دعای سحر

2 شرح حدیث راءس الجالوت

3 حاشیه امام بر شرح حدیث راءس الجالوت

4 حاشیه بر شرح فوائدالرضویه

5 شرح حدیث جند عقل و جهل

6 مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة

7 حاشیه بر شرح فصوص الحکم

8 حاشیه بر مصباح الانس

9 شرح چهل حدیث

10 سرالصلوة (صلاة العارفین و معراج السالکین )

11 آداب نماز (یا: آداب الصلوة )

12 رساله لقاء الله

13 حاشیه بر اسفار

14 کشف الاسرار

15 انوار الهدایة فی التعلیقه علی الکفایة 2 جلد

16 بدایع الدرر فی قاعدة نفی الضرر

17 رسالة الاستصحاب

18 رسالة فی التعادل و التراجیح

19 رسالة الاجتهاد و التقلید

20 مناهج الوصول الی علم الاصول 2 جلد

21 رسالة فی الطلب و الارادة

22 رسالة فی التقیه

23 رسالة فی قاعدة من ملک

24 رسالة فی تعیین الفجر فی اللیالی المقمره

25 کتاب الطهارة 4 جلد

26 تعلیقة علی العروة الوثقی

27 مکاسب محرمه 2 جلد

28 تعلیقة علی علی وسیلة النجاة

29 رسالة نجاة العباد

30 حاشیه بر رساله ارث

31 تقریرات درس اصول آیة الله العظمی بروجردی

32 توضیح المسائل (رساله عملیه )

33 مناسک حج

34 تحریر الوسیله 2 جلد

35 کتاب البیع 5 جلد

36 تقریرات دروس امام خمینی

37 کتاب الخلل فی الصلوة

38 حکومت اسلامی یا ولایت فقیه

39 جهاد اکبر یا مبارزه با نفس

40 تفسیر سوره حمد

41 استفتائات

42 دیوان شعر

43 نامه ها عرفانی

44 صحیفه نور

45 وصیتنامه سیاسی الهی

سرآنجام در ساعت 20/22 دقیقه روز شنبه سیزدهم خرداد 1368 قلبی از کار ایستاد که میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت احیاء کرده بود .

او جلوه ای از جلوه های کوثر بود و کوثر ولایت همیشه در زمین و زمانه ها جاری است .

دستورالعملها

بسم الله الرحمن الرحیم

هان ای عزیز! از خواب بیدار شو ، از غفلت تنبه پیدا کن دامن همت بر کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار ، و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرف تو است ، و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده ، چاره ای کن ! و دوائی برای رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن ، و راهی برای اطفاء نائره (فرونشاندن شعله ) شهوت و غضب پیدا نما .

بهترین علاج ها که ((علمای اخلاق و اهل سلوک )) از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند ، این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می بینی ، در نظر بگیری ، و بر خلاف آن تا چندی ، مردانه قیام و اقدام کنی ، و همت بگماری برخلاف نفس تا مدتی ، و بر ضد خواهش آن رذیله ، رفتار کنی ؛ و از خدای تعالی در هر حال ، توفیق طلب کنی که با تو اعانت کند در این مجاهده .

مسلما ، بعد از مدت قلیلی ، آن خلق زشت ، رفع شده و شیطان و جندش (لشکریانش ) از این سنگر ، فرار کرده ؛ جنود رحمانی به جای آنها ، بر قرار می شود .

مثلا: یکی از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنیا ، معذب دارد ، بد خلقی با اهل خانه یا همسایگان یا هم شغل یا اهل بازار و محله ، است که این زائیده غضب و شهوت است .

اگر انسان مجاهد ، مدتی در صدد برآید که هر وقت ناملائمی پیش آمد می کنی از برای او ، و آتش غضب شعله ور می شود ، و بنای سوزاندن باطن را می گذارد ، و دعوت می کند او را به ناسزا گفتن و بدگوئی کردن ؛ برخلاف نفس اقدام کرده ، عاقبت بد و نتیجه زشتی این خلق را یاد بیاورد ، در عوض ملائمت به خرج دهد ، و در باطن شیطان را لعن کند ، و به خدا از او پناه ببرد من به شما قول می دهم که اگر چنین رفتار کنی ، بعد از چند مرتبه تکرار آن ، به کلی ((خلق )) عوض شده و ((خلق نیکو)) در مملکت باطن شما منزل ، می کند .

ولی اگر مطابق میل نفس رفتار کنید! اولا: در همین عالم ، ممکن است شما را نیست و نابود کند .

((پناه می برم به خدای تعالی از غضب )) که می شود در یک آن ، انسان را در دو دنیا هلاک کند؛ خدای نخواسته موجب قتل نفس بشود ممکن است ، انسان در حال غضب به نوامیس الهیه ، ناسزا بگوید؛ چنانکه دیده ایم ، مردم در حال غضب که ((رده )) (سخنی که سبب ارتداد می شود) گفتند و مرتد شدند .

حکماء فرموده اند: ((کشتی بی ناخدا که در موج های سخت دریا گرفتار شود ، به نجات نزدیک تر است از انسان در حال غضب )) .

یا اگر خدای نخواسته اهل جدال و مراء ، در مباحثه علمیه ، هستی ، کما اینکه بعضی از ما طلبه ها گرفتار این سریره زشت هستیم ، مدتی برخلاف نفس ، اقدام کن در مجالس رسمی که مشحون به علماء و عوام است ، مباحثه پیش آمد کرد ، دیدی طرف صحیح می گوید ، معترف به اشتباه خودت بشو ، و تصدیق آن طرف را ، بکن .

امید است در اندک زمانی رفع شود این رذیله خدا نکند که حرف بعضی از اهل علم و مدعی مکاشفه درست باشد ، می گوید: ((برای من در یکی از مکاشفات کشف شد که تخاصم اهل نار که خدای تعالی اطلاع می دهد ، مجادله اهل علم و حدیث است )) انسان اگر احتمال صحت هم بدهد ، باید خیلی در صدد رفع این خصلت باشد .

((روی عن عدة من الاصحاب ، انهم قالوا: خرج علینا رسول الله صلی الله علیه و آله )) یوما و نحن نتماری فی شیی ء من امر الدین ، فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ! و قال : انما هلک من کان قبلکم بهذا ذروا المراء؛ فان المؤ من لا یماری ، ذروا المراء فان المؤ من لا یماری ؛ ذروا المراء فان المماری قدتمت خسارته ذروا المراء قان المماری لا اشفع ذروا المراء فانی زعیم بثلاث ابیات فی الجنه فی ریاضها و اوسطها و اعلاها ، لمن ترک المراء و هو صادق ذروا المراء فان اول مانهانی عنه ربی ، بعد عباده الاوثان المراء)) .

و عند ((صلی الله علیه و آله )): ((لا یستکمل عبد حقیقة الایمان حتی یدع المراء و ان کان محقا)) . (182)

(از گروهی از یاران پیامبر روایت شده است : روزی پیامبر(ص ) بر ما درآمد در حالیکه ما مشغول جدل و مراء در مسئله ای از مسائل دینی بودیم آن حضرت به گونه ای خشمگین شد که همانندش را ندیده بودیم ؛ سپس با همان حالت خشم فرمود: پیشینیان شما به همین ((مراء)) تباه شدند ، رها کنید مراء را همانا مؤ من مراء و ستیزه گوئی نمی کند مراء را رها کنید ، مؤ من ((مراء)) نمی کند رها کنید مراء را ، زیان کاری و خسران انسان ستیزه گوبه نهایت رسیده است واگذارید ((مراء را)) من در روز قیامت شفاعت او نکنم مراء را رها کنید که من برای آنانیکه این صفت پست را رها کنند و راست کردار باشند در بهشت سه خانه را در سه جای آن گلزار ، وسط ، و بالای آن ضامنم از مراء دوری کنید که پروردگار من مرا پس از بت پرستی از او خوی نکوهیده نهی کرده است )

نیز از آن حضرت نقل شده است : ((هیچ بنده ایمانش به کمال حقیقی نرسد تا آنگاه که ((مراء)) را ترک کند ، گرچه حق با او باشد ))

احادیث در این باب ، بسیار است چقدر زشت است که انسان به واسطه یک مغالبه جزئی که هیچ ثمری و اثری ندارد ، از شفاعت رسول اکرم (ص ) محروم بماند و مذاکره علم را که افضل عبادات و طاعات است اگر با قصد صحیح باشد به صورت اعظم معاصی در آورد ، و تالی عبادت اوثانش کند .

در هر حال ، انسان باید ، یک یک اخلاق قبیحه فاسده را در نظر گرفته به واسطه خلاف نفس از مملکت روح خود بیرون کند وقتی غاصب بیرون رفت ، صاحب خانه خودش می آید محتاج به زحمت دیگری نیست ، و عده خواهی نمی خواهد .

چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید ، و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را سکنای ملائکه الله و معبد ((عبادالله صالحین )) قرار داد؛ کار ((سلوک الی الله )) آسان می شود؛ و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح می گردد؛ و ابواب برکات و جنات به روی او مفتوح می گردد و خدای تبارک و تعالی به نظر لطف و مرحمت به او نظری می کند و در سلک اهل ایمان منخرط می شود؛ و از اهل سعادت و اصحاب یمین می شود ، و راهی از ((باب معارف الهیه )) که غایت ایجاد جن و انس است ؛ بر او باز می شود ، و خدای تبارک و تعالی در آن راه پر خطر از او دستگیری می فرماید (ان شاءالله )

پی نوشتها

1 تا 30

1-حیاة الامام الشهید الاول ، محمد رضا شمس الدین ، ص 9 و 27.))

2-تقوا مقام بسیار والائی است در مکاتب الهی ، نخستین سفارش خدا به سفیران خود و اولین توصیه پیامبران به اوصیا خویش می باشد. بزرگان ما ما نیز این سیره را پیروی کرده وصایای خویش را مزین به این سفارش بلند کرده اند.

3-یاد خدا لقلقه زبان نیست ؛ بیداری دل است ؛ پایداری جان است از هجوم معاصی و گناهان مولی الموحدین فرمود:((ذکر الله مطردة الشیطان )).

4- روشن است که مؤ من با دقت و درایت در کار تدبیر می کند و نتایج کار و آنچه را خود بدان دست نیافته است به خدای بصیر و محیط علی الاطلاق وا می نهد. خدا هم در سختیها او را یاری کند و دشواریها سیطره دهد. مولی علی ((ع )) می فرماید:((من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب .))

5- از پیامبر((ص ))، پرسش شد: آیا کسی با شهیدان محشور می شود؟ حضرت فرمود: (( نعم من یذکر الموت فی الیوم و اللیلة عشرین مرة .))

6-کسی می تواند در کشاکش دهر صبور باشد که خاستگاه و سرانجام وقایع را شناخته و پاداش این مقاومت را با چشم دل دیده باشد. چنانچه مولای علی ((ع )) فرمود: ((من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب )).

7- اخلاص ، مرز میان انسان و حیوان است آن که برای خدا عمل نکند، خود را مصرف فروتر از خود، کرده است ؛ زیرا بشر منهای ایمان ، حیوان است این مضمون ، بر گرفته از شماری ، از آیات و روایات است که به یک مورد اشاره می کنیم : ((لابد للعبد من خالص النیه فی کل حرکة و سکون لانه اذا لم یکن هذا المعنی یکون غافلا، و الغافلون قد وضفهم الله تعالی فقال : ((اولئک کالانعام ، بل هم اضل )) و قال ((اولئک هم الغافلون )).

8- ارتباط مؤ منین با همدیگر و رفت وآمد خانوادگی جهت دار، بعنوان یک اصل ، در بینش تشیع مطرح است ، زیرا این دیدارها، و ارتباطها قلبها را محکم و دانش ها را بالنده ، عقل را تکامل و گرفتاریها را آسان میکند. حضرت عبدالعظیم حسنی از امام جواد((ع )) چنین روایت میکند: ((ملاقاة الاخوان یسره و تلقیح للعقل و ان کان نزرا قلیلا.))

9-وجود مؤ من تجلی اسماء حق است همان گونه که اسماء جمال خدا، بر اسماء جلال او غلبه دارند و رحمت او بر غضبش پیشی می گیرد:(یا من سبقت رحمته غضبه ) مؤ من نیز، عفو و رحمت و عطوفتش بر خشم و انتقام نسبت به نادانان و جاهلان ، غلبه دارد

او تمام هستی را جلوه یار می بیند و از لکه یا غباری که ببر آیینه دل موجودات ، بویژه انسان که ((احسن الخالقین )) است می نشیند، رنج می برد.

او، می کوشد با صبوری این لکه را از وجود انسانی و لو آن انسان ، نا سزاگوی او باشد، پاک کند.

او ، روحی به گستره ایمان و توحیدش دارد. چون به منشاء حوادث وقوف دارد، حادثه او را تکان نمی دهد.

مؤ من در برخورد با هرزه در ایان ، تنگی روح و بیماری مهلک آنان را نمی بیند. نسبت آنان با بدی کنندگان چونان طبیب است و بیمار. هرزه ای مریض وقتی با چنین روحهای بلندد بر خورد می کند، دگرگون می شود بسا شفا یابد. خداوند در وصف آنان می فرماید :

((وارا مرو باللغو مروا کراما)).

((و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)).

10- از عوامل فرو نشانیدن خشم ، انتقال از حالتی است به حالت دیگر، زیرا غضب ، با تغییرحالت خشم گر، فرو می نشیند.

گفته اند:

((اذا غضب القائم فلیجلس و اذا الجالس فلیقم )).

یا رسول خدا می فرماید:

((اذا غضب احدکم فلیتو ضا)).

هنگامی که خشم بر یکی از شما غلبه کرد، وضو بگیرد، چه خشم زبانه ای از آتش است

11- در جهان بینی اسلام ، دنیا، تجارت خانه ، کشت و زار معبر آخرت است مؤ من بدون بهره وری بجا و درست ار این دنیا، نمی تواند در آخرت کامیاب گردد زیرا آن که از تجارت خانه اش سود نبرد و برزگری که در مزرعه اش بذر نیفشاند، در فرجام ، بهره ای نخواهد داشت این است که در جوامع روایی شیعه آمده است :

((اعظم الناس هما المؤ من ، یهتم بامر دنیاه و اءمر آخرتة )).

با همت ترین مردم مؤ من است او هم به دنیایش اهتمام می ورزد و هم به آخرتش .

12- مؤ من رسالت مدار است غفلت انسان را از مدار و صراط خارج می کند. سالک و عابد، اگر در سلوکش مبتلی به غفلت شود، لشگر شیطان به او هجوم می آورد و او را از صراط منحرف می کند. زیرا غفلت راه نفوذ لشگر شیطان است از این روی ، اسلام انسان را از عوامل غفلت ، چون ((قهقه )) باز داشته است ؛ چه قهقه ، خنده ای است که همه وجود و مشاعر انسان را با خود یدک می کشد و قلبی را که عرش رحمان است آلوده به غبار غفلت می کند:

((من کثر ضحکه مات قلبه )).

کسی که زیاد بخندد، قلبش بمیرد.

((من کثر ضحکه ، قلت هیبته )).

آن که زیاد بخندد هیبتش ، نزد مردم کم شود.

پیامبران و امامان (ع ) به هنگام شگفتی ، تبسم می کردند. تبسم آن است که صدای خنده از گوش خود انسان فراتر نرود.

امام علی (ع ) در بر شماری صفات مؤ منان می فرماید:

((و ان ضحک لم یعل صوته )).

((ان ضحک فلا تعلو صوته سمعه )).

اگر پر خندیدی (و غفلت بر تو عارض شد) توجه به حق کن و بگو: ((اللهم لا تمقتنی ))

البته آنچه مکروه شمرده شده است ، خندیدن بسیار و بلند است ؛ زیرا خنده رویی و خوشرویی از علائم مؤ منان و از کارهای مستحب است .

13- در متون اخلاق اسلامی ، تقوا و نظم قرین یکدیگرند؛ چه تقوا بدون نظم در رفتار امکان پذیر نیست انسانی می نواند هر کاری را به جای خود و در جای خود (عمل صالح ) انجام دهد که مراقبت عمر و اموالش داشته باشدو نظم و نظامی بر زندگی اش حاکم سازد. اسلام پیروان خود را از کلاس اول دین که عبادت است ، به نظم میخواند و با نظم می پرورد.

((وقت معلوم ))، در عبادات وو آداب و ادعیه اسلامی ، از مکانتی ویژه برخوردار است .

نماز در غیر وقتش مقبول نیست روزه در غیر وقت خودش ، باطل است حج در بیرون از از وقتش انجام پذیر نیست تخلف از وقت قرار با افراد، ((خلف وعده است و تخلف گر از وعده ، منافق .

اسلام ، نه تنها از مؤ منان می خواهد که ((وقت معلوم )) را در انجام فرایض و مستحبات پاس دارند، که آنان را دعوت به انجام عبادات و کارها در اول وقت آن می کند. پارسایی و ورع آن است کهد وقت پاس داشته شود؛ زیرا حضور در اول وقت ، نشانه اتمام به کار و احترام به مولاست آن که پیش از وقت پیش از وقت نماز، وقت نیاز را انتظار می کشد، شیفته گفت و گو با محبوب خویش است چه زشت است انسان برای وصال محبوب دنیایی ، لحظه شماری کند ولی بانگ اذان و دعوت حق او را به خود نیاورد. زهی بی خیالی و بد سگالی !

در محافظت بر اوقات نماز، روایات بسیاری رسیده است و کسانی که نماز را تاءخیر می افکنند، به گونه جدی تهدید شده اند:

علی (ع ) می فرماید:

((لیس عمل احب الی الله عزواجل من الصلاة فلا یشغلنکم عن اءوقاتها شیی ء من امور دنیا، فان الله عزوجل ذم اقوما فقال ((الذینهم عن صلاتهم ساهون )) یعنی اءنهم غافلون ، اسهانوا باءوقاتها...))

14- اداب دانش آموری ، به صورتی دلپذیر و دقیق ، با بهره وری از قرآن و روایات ، در کتابهای مستقلی توسط فقیهان و عارفان بزرگ به نگارش آمده است .

15- قران سفر گسترده الهی است :((القرآن ماءدبة الله )).

خدا با تمام صفات جمال و جلالش در قرآن تجلی یافته است چه سعادت و لذتی بهتر از دیدن جمال و جلال حق است .

((...فتجلی لهم سحانه فی کتابه من غیر ان یکونوا راءوه ...)).

همان نوری که در کتاب تشریع متجلی شده است ، در کتاب کامل تکوین ، یعنی آدم دمیده شده است و همین مایه عروج او تا حق و قدرت ملاقات ((الله ))می گردد.

((و نفخت فیه من روحی فقعو اله ساجدین )).

این است که مانوس ترین همدم انسان قرآن است :

((من انس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الاخوان )).

هیچ چیز غیر از قرآن انسان را غنا نمی یبخشد:

((و اعلموانه لیس علی بعد القرآن من فاقه و لا لا حد قبل القرآن من غنی )).

آیات قرآن ، کلام خداست بهترین ذکر و دلپذیرترین چیز برای بنده خدا ترنم به کلمات ((رب ))اوست آیات قرآن ، سلوک هستند درجه هر شخصی به پیمودن این پلکان است ؛ زیرا درجات بهشت ، به تعداد آیات قرآن است :

((... فان درجات الجنة علی قدر آیات القرآن فیقال لقاری ء القرآن اقرء وارق )).

16-لحظه ها سرمایه انسان است لحظه ای که راکد بماند و در آن کاری شایسته انجام نگیرد، زیان و خسران است :

((والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات ))

لحظه ها سکوی پرش و پرتگاه سقوط هستند. گناهان در لحظه ها انجام می گیرد. ذکر حق و اعمال صالح نیز.

دروغ ، روزه خوردن ،ترک محرمات گستره ای جز یک لحظه ندارد.

خوبیها نیز اینگونه اند.

مؤ من مراقب است هر مراقبتی بالاتر و کمالاتی جدیدتر را کسب کند، انسان اگر امروزش از دیروز، بدتر باشد، از صراط فطرت منحرف شده و به باتلاق تباهی و گناه ، گرفتار آمده است : (( من استوی یو ماه فهو مغبون و من کان آخر یومیه شر هما فهو ملعون ))و من لم یعرف الزیادة فی نفسه فهو نقصان و من کان الی النقصان فالموت خیرله من الحیاة )).

17- ((زیارت ))مقوله عقیدتی ، اخلاقی و اجتماعی است این اصل ، چونان ((شهادت ))و ((انتظار))، نقش اساسی در سازندگی و تحرک شیعیان دارد.

خاستگاه زیارت ، عشق و محبت است عاشق از معشوق ، رنگ می پذیرد و راه می گیرد.

شیعه ، با زیارت انبیا و امامان و خواندن زیارت ماءئورة ، هم از بار فکری و آموزشی زیارات ، معرفت کسب می کند و هم عهد و بیعت خویش را با آنان تجدید می کند و هم برای پی گیری و استمرار رسالت انبیا و اولیا نیرو و توشه می گیرد:

((ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبور هم ، فمن زارهم رغبة فی زیارتهم و تصدیقا بما رغبوا فیه کان ائمتهم شفائهم یوم القیامة )).

هر امامی عهد و پیمانی بر شیعیان خویش دارد (زیرا با امامت و سلوک خود، راه زیست مؤ منانة و سعادتبخش را به او نموده است ) راه و فاء به این عهد و ادای حق امامان زیارت قبور آنان است هر که آنان را از روی شوق زیارت کند و آرمانهای آن بزرگواران را با ور بدارد و نوش کند، در جبهه آنان قرار می گیرد و به شفا آن بزرگواران مفتخر خواهد شد)).

18- روح اسلام از زبونی ، فرو دستی و عقب ماندگی نفرت دارد. مذاق اخلاق اسلامی ، فرو مایگی را بد می داند. برنامه و هدف نظام اخلاقی اسلام ، ساختن مؤ منان نستوه ، عزتمند، سربلند، غیور رشید، استوار قامت و استوار روح است بیشتر تعلیمات مکتب چنین سمت و سویی را دارند. در عرصه علم ، مؤ منان را اهل خرد، منطق و استدلال می خواهد و اجتهاد را در تمامی زمینه ها و مسائل دینی ، برای همه می طلبد. این مهم ، در جای جای دعاها، زیارات و روایات جلو ه گر ست در قرآن آمده :

((العزة لله و لرسوله ))یا در حدیث آمده ((الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه ))و...

19-((وسائل الشیعه ))، شیخ حر عاملی ج 4/1152. دار احیاء التذاث العربی .

20- ((همان مدرک ))/1053.

21- ((همان مدرک )). میرزا جواد آقا ملکی قدس سره ، می گوید:

((از شیخ جلیل ما))عارف عامل و عامل (ملا حسینقلی همدانی )عمل مجریی که قلب را صلاح کندپرسش شد.

فرمود: عملی را مؤ ثرتر از مداومت بر ذکر یونیسه در سجده طولانی و قراءت سوره قدر در شب جمعه و عصر آن ندیدم .

سپس فرمود: شاگردان و اصحاب آن بزرگوار بدین عمل کردند)).

اسرار الصلواة /270.

22- سوره نساء، آیه 131.

23- سوره احزاب ، آیه 71.

24- سوره مریم ، آیه 72

25- سوره آل عمران ، آیه 133

26- سوره بقره ، آیه 194، سوره توبه ، آیه 36.

27- سوره آل عمران ، آیه 120.

28- سوره حجرات ، آیه 13.

29- سوره توبه ،آیه 4و7.

30- ((عده الداعی ))، 284 285.

31 تا 90

31- ((احیاء علوم الدین ))،4/394.

32-((همان مدرک ))،4/395.

33- ((همان مدرک ))

34- ((سوره تغابن )) آیه 9.

35- ((سوره حشر ))، آیه 18.

36- ((محاسبة النفس ))، لابن طاووس ،/ 13.

37- ((احیاء علوم دین ))، ج 4/404.

38- ((همان مدرک )).

39-((همان مدرک ))، ج 4 / 406 ؛ ((سفینة البحار ))، ج 1 / 488 - 489.

40- ((سوره مجادله ))، آیه 6.

41- ((الکافی ))ج 5/12؛((احیاءعلوم الدین ))،ج 3/66،((تنبیه الخواطر و نزهة النواظر))،ج 1/97.

42- ((مثنوی معنوی ))دفتر اول /68،تصحیح نیکلسون .

43- ((عدة الداعی ))، / 284.

44-((همان مدرک ))، 293، 248.

45- ((التراغیب الترهیب ))، ج 3 / 547، ((الجامع الصغیر))، ج 1/ 151، ((روضة الواعظین )) ج 2 / 424، ((بحارالانوار))، ج 3 / 112.

46-(( احیاء علوم الدین ))، ج 3/122

47- ((المستدرک علی الصحیحن ))، ج 3/270.

48- ((صحیح مسلم ))،ج 1/94.

49- ((الرغیب و الترهیب ))،ج 3/547؛((المجازات النبویه ))،/221؛((الجامع الصغیر))، ج 1/151؛((روضة الواعظین ))،ج 2/424؛((عدة الداعی ))؛494؛((الکافی ))، ج 2/304.

50-((تنبیه الخواطر و نزهة النواظر))،ج 1/155و256.

51- ((روضه کافی ))،ج 2-1،/ 112- 113، ترجمه رسولی محلاتی .

52- (نهج البلاغه )، صبحی ، صالحی ،

53- ((تحف العقول ))،68؛((سفینة البحار))، 2/661 مادة ((وصی )).

54- ((سوره نساء))، آیه 131.

55-((سوره قمر))، آیه 45و55.

56- ((مصباح الشریعه ))، / 402405،تحقیق محدث ارموی .

57-وی پدر بزرگوار محقق حلی است .

58- قواعد الاحکام ، یکی از کتاب های گرانقدر فقهی است که فرزندش فخر المحققین آنرا شرح کده و نام شرح خود را ((ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد)) نام نهاده است ، این وصیت نامه در آخر کتاب مذکور آمده است .

59- وسائل الشیعه ، ج 5/274.

60- وسائل الشیعه ، ج 8/513.

61- شوری /22.

62-وسائل الشیعة ، ج 11/556.

63-وسائل الشیعة ، ج 11/556.

64-با این عبارت به روایتی از پیامبر اکرم (( ص )) دست نیافتیم .

65-جامع احادیث الشیعه ، ج 1/93.

66- بقره 158.

67-کافی ، ج 1/54.

68-میزان الحکمة ، ج 2/500.

69- ((یونس ))، /59.

70- از تایید به ((روح الهی )) در آیات و روایات متعددی یاد شده است و از آنجمله : ((اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه )) (22 مجادله ). علامه طباطبائی در ذیل آیه نوشته اند: ((روح ، مبدا حیات است و از حیات ، قدرت و شعور بر می خیزد و در نتیجه ظاهر آیه ، آنست که مومنان علاوه بر روح مشترک ، از روح اختصاصی نیز بهره مندند، که حیات ، قدرت و شعوری جدید به آنان عطا می کند. ((او من کان میتا فاحییناه )) 22 انعام (المیزان 19/196).

71-نحل ، 78.

72- انشقاق ، 6.

73-انعام ، 153.

74-درجه بندی کمالات معنوی و ترتیب مراحل بر یکدیگر، در آیات و احادیث مورد تذکر قرار رفته است در کتاب های حدیث و اخلاق با باب های گوناگونی برخورد می کنیم چون : درجات ایمان ، رابطه اسلام و ایمان و تقوی ، طبقات رسل و... این عنوان ها و مطالب مندرج در آن ، با روشنی تمام طبقه بندی مراحل سلوک و روحی را مشخص می کنند. از امام صادق ((ع ))نقل کرده است : ((الایمان عشر درجات بمنزله السلم ، یصعد منه مرقاة بعد مرقاة (اصول کافی با کوشش علی اکبر غفاری ،2/45). با تذکر این نکته که مرحله بندی مذکور در سلوک عملی مومنین بعضهم افضل من بعض ، و بعضهم اکثر صلوة من بعض و بعضهم انفذا بصرا من بعض وفی الدرجات )). (اصول کافی ، 2/48). مرحوم ملاصالح مازندانی در شرح حدیث نوشته اند: لهو اشارة الی تفاوت الدرجات فی القوة النظریه و ما قبله الی تفاوت الدرجات فی القوة عملیه )). (الکافی الاصول و الروضه لا شرح ملا صالح مازندانی و تعلیقات میرزا ابوالحسن شعرانی .8/135).

75-در کتاب های عرفانی و اخلاقی ، تعبیرهای گوناگونی از مراحل سیر و سلوک وجود دارد. و غالب آن به اصطلاح و الفاظ و یا تفاوت در اجمال و تفصیل باز گشت می نماید. عطار در مثنوی دل انگیز خود با نام ((منطق الطیر یا مقامات طیور))از سرگذشت سالکان راه سخن می سراید که چگونه در پی سیمرغ بر آمدند. عطار، در این داستان واژه می گوید: ((پرندگان انجمن کردند که سلطان برگزییند. هدهد فرزانه گفت که آنان را سلطانی است به نام سیمرغ که راستی از پی وی بر آیند. در این راه از هفت وادی بگذرند.

سست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس بی کنار

بر سیسم وادی است آن از توحید پاک هست وادی چهارم وادی استفتا صفت

سست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک

گفتمین وادی فقر است و فنا بعد از آن ، راه و روش نبود ترا

((دسته های بسیار مرغان از راه ماندند. و فقط سی مرغ جان بسلامت بردند. و آنگاه در برابر حق نما قرار یافتند. بیش از عکس سی مرغ نیافتند و بر آنان معلوم شد که به حقیقت سیمرغ با آن یکی است و...))

صدرالمتالهین از برخی از عرفاء نقل می کند که ولادت معنوی به 4 رکن وابسته است 1 - 2 - توبه 3 - زهد 4 - عبادت و ترتیب این مراحل را به تقصیل بیان می کند. (ایقاظ النائمین موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 57-53).

شیخ الرئیس ، در مقامات العارفین )) سیر و سلوک عارف را از مرحله ارادت شروع و به مرحله پایان می دهد و در این میان ، از مراحلی یاد می کند. (لاشارات و التنبیهات النمط التاسع ).

در رساله سیر و سلوک منسوب به علامه سید محمد مهدی بحرالعلوم ، پس از ذکر خاصیت عدد 40، برای بروز قوه های انسانی عبور از 40 مرحله را شرط نموده اند. (رساله سیر و سلوک ؛ پاورقی های سید محمد حسینی طهرانی ، 34 و علامه طباطبائی در رساله ((لب اللباب ))، مرحله های پیشین عالم خلوص را در 12 مرحله خلاصه نموده اند.

در بینش حکمت متعالیه ، سیر و سلوک انسانی در قالب ((اسفار اربعه )) می گنجد. برای بهره روی از ǙʙƠ سیر مراجعه کنید و به نوشتاری های متعدد موسس دین اندیشه صدرالمتالهین در غالب کتاب هایی که وی نگاشته است و از آنجمله کتاب متنی و محوری اندیشه های وی یعنی ((اسفار اربعه )) - در زمینه این مراحل سلوکی ، بزرگانی چونان آقا محمد رضا قمشه ای ، حاج ملاهای سبزواری ، حسن نوری (فرزند آخوند ملا علی نوری ) و... مطالبی دارند که در پاورقی های اسفار آورده شده است (اسفار اربعه ، ج 1 مقدمه ).

76- منازل السائرین ، تالیف خواجه عبدالله انصاری است و غالب آن به شیوه املاء به نگارش در آمده است وی این مراحل را به ده قسم و هر یک از آن به ده باب تقسیم می نماید و بدینگونه مراحل صد گانه سلوک را به پایان می برد. وی در مقدمه افزوده است ، که برای دوری گزیدن از درازنویسی ، مبانی سلوک را بیان داشته است و در غیر اینصورت گفتار ((ابوبکر کتانی )) را تحقق می دانند که ((بین بنده و حق ، هزار مقام نوری و ظلمانی است )) و به بیان این مراحل می پرداخت .

چاپ این کتاب با تصحیح انتقادی تویط مستشرق فرانسوی ((سرژ بور کوی 9 در قاهره به سال 1926، انجام یافته است وی در این راه از تلاش و سعی فراوان خودداری نورزید و با دست یفتن به 36 نسخه خطی از کتابخانه های جهان و بر گزیدن 5 متن اصلی ، به تصحیح انتقادی کتاب پرداخت .

شرح های متعددی بر منازل السائرین ، نگاشته است و از آنجمله 14 شرح عربی و فارسی مورد مراجعه و استفاده مصحح مذکور قرار داشته است از مشهورترین شرح های نوشته شده و بر این کتاب ، شرح ملاعبدالرزاق کاشانی است که همواره مورد استفاده مراجعین ((منازل السائرین ))، بوده است (ر. ک منازل السائرین ، با تحقیق بور کوی ، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیه ، 1962، و منازل السائرین بهمراه علل المقامات صد میدان از دکتر روان فرهادی ).

77- ((اعباء)) جمع ((عبو)) و به معنی بارهای سنگین .

78- ((هم ))به معنای عزم و تصمیم های درونی و یا انده شدید. (قاموس مجمع البحرین ، مفردات و...) و متن با هر دو سازگار است .

79- عنکبوت ، 69.

80- بقره ، 197.

81- آمیختگی تقوی با بصیرت ، نکته ای اصولی است و نشاندهنده این مهم که تقوی در چارچوب عمل محدود نیست ، بلکه بایستی فروزندگی قلبی و عقلی را بهمراه داشته باشد. از اینرو، علی ((ع )) می فرماید: ((ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات ، حجبزته التقوی عن تقحم الشبهات )) (نهج البلاغه ، خطبه 16)، که جلوگیری تقوی را از شبهه ها بر آشکار شدن عبرت ها و رخدادهای گذشته مترتب می نماید.

82- بقره ، 282.

83-امام علی ((ع ))می فرماید: ((الا فصونوها وتصونوابها)) از تقوی پاسداری کندی و از آنسوبه وسیله تقوی شخصیت انسانی خود را حفاظت نمائید. (نهج البلاغه ، خطبه 189).

84- در مجلد تاسع بحار (40/128)، ضمن بیانی و استدلالی که از مفید رضوان الله علیه ، منقول است این عبارت هست ((و مثل هذا قول النبی ((ص )) من عمل بما یعلم ورثه الله علم ما لم یعلم )). در جلد هفدهم بحار ص 168 (78/189)، از کتاب اعلام الذین نقل کرده ، که حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرموده : ((من عمل بما یعلم ، علمه اله ما لم یعلم ))، و در جلد اول بحار ص 78 (2/30)، از ثواب الاعمال صدوق مسندا نقل کرده که حضرت صادق علیه السلام فرموده است : ((من عمل بما علم ، کفی ما لم یعلم ))...

85- مجلسی در جلد اول بحار ص 79 (2/33) (از غوالی الئالی ابن ابی جمهور نقل کرده : ((عن النبی ((ص )) ان العلم یهتف بالعمل فان اجابه والا ارتحل عنه )). و نیز در همین مجلد از همان کتاب ص 80 (2/36) از نهج البلاغه نقل کرده ، که امیرالمومنین ((ع )) فرموده : ((العلم مقرون با العمل ، فمن علم عمل ، و العلم یهتف فان اجابه والا ارتحل عنه ...)) و نیز در همین جلد از منبة المرید شهید ثانی نقل کرده ص 81 (2/40) قال ابو عبدالله علیه السلام : ((العلم مقرون الی العمل فمن علم عمل علم ، و العلم یهتف بالعمل ، فان اجابه و الا ارتحل )).

86- در جلد اول بحار در باب ((العمل بغیر علم ))، ص 64، (1/206). ابن حدیث را از مالی صدوق و محاسن نقل کرده و این مضمون از حضرت باقر علیه السلام ، نیز مروی است ، چنانکه در جلد هفدهم بحار ص 164، (78/174)، ضمن کلمات ماثوره از آنحضرت علیه السلام نقل کرده است .

87- کلینی در اصول کافی در باب ((من عمل بغیر علم ))، از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده ((العامل لا تزدیه سرعة السیر الا بعدا)).

مجلسی در جلد اول بحار در باب ((العمل بغیر علم ))، ص 64، (1/206)، از مالی صدوق روایت نموده ((لایزیده سرعة السیر من الطریق الا بعدا))....

88- سیوطی در جلد دوم ((الجامع الصغیر من حدیث البتسیر النذیر)) (ص 59 نسخه مطبوعه در مصر به سال 1325 ه.ق ) گفته : ((الشیطان یهم بالواحد والا ثنین فاذا کانوا ثلاثه لم بهم بهم ))، و نیز در ص 655، همین جلد نقل کرده ((یدالله علی الجاعه )). و سید رضی رضی الله عنه ، در نهج البلاغه از امیرالمومنین نقل کرده : ((والزموا السواد الاعظم ، فان یدالله علی الجماعة و ایاکم و الفرقة فان الشاة من الناس للشیطان کما ان الشاة ذ من الشاة للذئب )).

89-احزاب ، 21.

90-آل عمران ، 31.

91 تا 130

91-((فیض کاشانی و عده ای از بزرگان فقهی و شیعه چونان : شهید ثانی ، مجلسی اول و دوم ، محقق سبزواری و... از معتقدان به وجوب عینی نماز جمعه در زمان غیبت می باشند.

خوانساری می نویسد: ((سبب مناسبت و یکرنگی که در میان این گروه از بزرگان (فیض ، مجلسی دوم ، محقق سبزواری ) بوده ، همانست که نامبردگان نماز جمعه را در زمان غیبت واجب عینی می دانسته و به تصویب سلطان شیعه نماز جمعه را در شهرهای ایران به پای می کرده و رساله هائی در رد آن می نگاشته اند)) (روضات الجنات ، 6/82)

فیض در اثبات وجوب عینی نماز جمعه ، دارای دو رساله است به نامهای : ((شهاب الثاقب و رجوم الشیاطین )) و ((ابواب الجنان )) رساله اولی را به عربی و دومی را به زبان فارسی نگاشته است .

((ملا اسمعیل مازندانی )) مشهور به ((خواجوئی )) رساله ای در انکار وجوب عینی نماز جمعه نوشته و در مقدمه آن ، ارزش رساله ((شهاب الثاقب ...))را چنین بیان می دارد:

92-((روضة المتقین ج 139/128)).

93- پیرامون اوراد ذکری و اهتمام علما به این مهم ، مراجعه کنید به مجله حوزه ، شماره 8.(دستورالعملها)

94-پیرامون عدد چهل و جایگاه آن در معارف اسلامی و تاثیر آن در قانون خودسازی ، مراجعه کنید و به مجله حوزه شماره 7 (دستورالعملها) و رساله سیر و سلوک از علامه بحرالعلوم ، با پاورقیهای سید محمد حسین تهرانی .

95- ((الاشارات و التنبیهات ، ج 3/363 (المنط التاسع فی مقامات العارفین ))).

96-((میزان الحکمة ، ج 3/66)).

97-((عوالی اللثالی ))، این ابی جهور احسائی ج 4/70.

98- ((همان مدرک )).

99- ((همان مدرک )).

100- در ((عوالی اللثالی )) حدیث بدین عبارت آمده است : ((ما علی من حرج ، ان یسال عمالا یعلم )) بر کسی که نمی داند حرجی نیست که آنچه را نمی داند، بپرسید. ممکن است این دو حدیث یکی بوده تصحیف انجام گرفته باشد، ولی عبارت آمده ، در متن اجازه ، پیام دارتر و پر معناتر است .

101- ((سوره آل عمران ))، آیه 178.

102- ((عوالی اللثالی ))، ج 4/70؛ ((اصول کافی ))، ج 1/54.

103- ((همان مدرک )) /71؛ ((امالی )) شیخ طوسی ، ج 1/386.

104- ((همان مدرک ))؛ ((اصول کافی ))ج 1/151. با اندک اختلافی در تغییرات .

105- ((همان مدرک ))، /80.

106- در ((عوالی اللثالی ))، ج 1/269، به جای ((لاتلقوا))، ((لاتطر حوا)) آمده است .

107-((همان مدرک )) ج 4/67. ((تلاقوا و تحادثوا العلم ، فان بالحدیث تجلی القلوب الراثنة و بالحدیث احیاء امرنا، فرحم الله من احیا امرنا.))

108- مرحوم محدث قمی در ((الکنی و الالقاب ))، ج 2/404، بخشی از این وصیت نامه را به طور ناقص نقل کرده و به جای ((واللبث یمزقها)) ((واللبث یمزقها)) آورده است .

109- ((عوالی اللثالی ))، ج 1/268؛ ج 4/5.

110- ((همان مدرک ))، ج 4/71.

111- از امام سجاد چنین روایت شده است : ((حق العالم التعظیم له و التوقیر لمجلسه و حسن الاستماع الیه و الاقبل علیه و ان لا ترفع علیه صوتک و ان لا تجیب احدا یساله عن شیی حتی یکون هو الذی یجیب و لا تحدث فی مجلسه احدا و لا تغتاب عنده احدا و ان تدفع عنه اذا ذکر عندک یسوء و ان تستر عیوبه و تظهر مناقبه و لا تجالس له عدوا و لا تعادی له ولیا. فاذا فعلت ذلک شهد لک ملائکه الله بانک قصدته و تعلمت علمه لله ، جل اسمه ، لا للناس )). ر. ک : ((عوالی اللثالی ))، ج 73-74.4.

112-((سوره عنکبوت ))، آیه 6.

113- عارفان از این آیه بهره های بسیار برده و معارفی و الا را در سلوک ، استنباط کرده اند. این کار، با ارشاد و راهنمایی حجج الهی و بهره برداری از گفته های آنان بوده است .

امام صادق می فرماید:

((طوبی لعبد جاهدلله نفسه و هواه و من هزم جند هواه ، ظفر برضا الله و من جاوز عقله (نفسه ) الامارة بالسوء بالجهد و الاستکانه و الخضوع علی بساط خدمه الله تعالی ، فقد فاز فوزا عظیما و لا حجاب اظلم و اوحش بین العبد و الرب من النفس و الهوی و لیس لقتلهما فی قطعهما سلاح و آله ، مثل الافتقار الی الله و الخشوع و الجوع و الظما بالنهار و السهر باللیل ، فان مات صاحبه مات شهیدا و ان عاش و استقام اداه عاقبته الی الرضوان الاکبر، قال الله عزوجل : و الذین جاهدوا فینالنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین .))

بحارالانوار، مجلسی ، ج 67/69، مؤ سسه الوفاء، بیروت .

خجسته باد بر بنده ای که با نفس و هوسهای آن ، پیکاری مداوم کند. هر که سپاه هوا و هوس را شکست دهد، به مقام رضای الهی ، قدم گذارد، آن که به عبودیت ، دل شکستگی و خضوع و فروتنی بر بساط حق ، کمر به خدمت او بندد و از این راه ، خود و عقلش را بر نفس وادارنده به بدی ، سیطره بخشد، قهرا، به فیروزی بسیار بزرگی رسد. هیچ حجابی تاریکتر و وحشتناکتر بین بنده و پروردگارش از نفس آدمی و خواستهای او نیست بهترین وسیله برای کشتن نفس نیاز به درگاه بی نیاز، خشوع دل و گرسنگی روزه و تشنگی در روز و بیداری و تهجد در شب می باشد. چنین فردی اگر در همین حال بمیرد، مقام والای شهیدان را دارد، و اگر زنده ماند و در این راه استقامت ورزید و بر این نمط و شیوه زیست ، فرجام او ((رضوان اکبر)) الهی است همان گونه که خدای عزوجل فرمود...

با مطالعه دستورالعمل عارف بیدآبادی و تدبر در روایت بالا، معلوم می شود که همین حدیث شریف ، الهام بخش آن بزرگوار در نوشتن این دستورالعمل ، بوده است در این حدیث ، تمام ابعاد سلوک برای شیعیان ، نموده شده است خدای توفیق عمل بدان را عنایتمان کند.

114- ((اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک )) میزان الحکمه ، ری شهری ، ج 6/95، دفتر تبلیغات اسلامی قم .

امام علی (ع ) می فرماید: ((لاعدوا عدی علی المرء عن نفسه )) غررالحکم و داررالکلم ، تحقیق محدث ارموی ، ج 6/399 دانشگاه تهران .

115-((سوره نازعات )) آیه 40

خدای کریم ، در این آیه دو عامل را پای سالک و رهرو دانسته است :

1. خوف و خشیت حق که بر خاسته از شناخت مقام ربوبی باشد.

2. بازداشتن نفس از روی آوری به هوا و هوسهایش .

با تقدم ((خوف مقام رب )) بر ((نهی نفس از هوی )) راه تسلط بر نفس را نموده است که با شناخت مقام رب ، خوف در دل حاصل آید و این خوف و ترس ، مانع روی کرد نفس به خواهشهای حیوانی گردد.

116-((جامع احادیث الشیعه ))، با اشراف آیة الله بروجردی ، ج 7/99، اصول کافی ، کلینی ، ج 2/22، دارالتعارف ، بیروت بسیاری از عالمان ژرف اندیش این حدیث معتبر را شاهد گویایی بر رسیدن عبد به مقام فنا، دانسته اند.

117- ((سوره فرقان ))، آیه 44.

امام سجاد(ع ) عامل گذر از مرز حیوانی را، شناخت حمد الهی و تبلور دادن آن بر زندگی و به کارگیری همه نعمتهای داده شده در راهی که خدا خواسته است دانسته و با زبان دعا فرموده است : ((و الحمدلله الذی لو حبس عن عباده معرفة حمده علی ما اءبلاهم من منته المتالبعة و اءسبغ علیهم من نعمه المتضاهرة لتصرفوا فی مننه فلم یحمدوه و توسعوا فی رزقه فلم یشکروه و لو کانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیة الی البهیمیة فکانوا کما وصف فی محکم کتابه : ((ان هم الا کالا نعام بل هم اضل سبیلا)). صحیحه سجادیه ، دعای اول .

118- ((بحار الانوار، ج 2/22. غوالی اللثالی العزیزیه ))، ابن ابی جمهور احسائی ، ج 4/77 مطبعة سیدالشهدا، قم .

119- روی اءن النبی ، صلی الله و علیه و آله ، سئل عن الاحسان فقال : ((اءن تعبد الله کانک تراک فان لم تکن تراه فانه یراک )) مجمع البیان ، شیخ طبرسی ، ج 3/ ذیل آیه 252 سوره نساء.

در کنز العمال به جای سئل عن الاحسان آمده است : ((قال (السائل ) احب ان اکون من المحسنین ...)) ((کنز العمال ))، علاء الدین علی المتقی ، ج 16/128، حدیث 44125، مؤ سسه الرساله ، بیروت 120-((نهج البلاغة ))، خطبه 179.

121- ((لی مع الله وقت لایسعها ملک مقرب و لا نبی مرسل )) جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی 27 و 25، تهران ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی .

122-چگونگی انجام این اربعینیات در دستور العمل دیگر آن بزرگمرد آمده است مجله حوزه ، شماره 35/7275.

123-((من اخلص لله اربعین یوما ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه )) ((کنز العمال ))، ج 3/ حدیث 5271.

((ما اخلص عبدلله ، عزوجل ، اربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه ))

124- ((مفاتیح الجنان ))، شیخ عباس قمی ، مناجات خمسه عشر.

این مناجاتها، مضامینی دلکش دارد. معانی آن فطرت پذیر و هماهنگ با مقام و حالات سالک است امام سجاد(ع ) در این مناجاتها، پانزده مقام را سالک می نماید و هر مقامی با اوج دادن دل و روح مناجات کننده به ملکوت ، معارف بلندی را در جان او می نشاند.

125- ((سوره اسراء))، آیه 85.

126- ((سوره ق ))، آیه 16.

127-آثار شگفتی برای این ذکر شریف ، در روایات و گفته های عارفان آمده است .

ابوذر، رضوان الله تعالی علیه ، نقل کرده است : پیامبر مرا به بسیار گفتن ((لا حول و لا...)) توصیه کرده است الحکایات من املاء الشیخ المفید، گنگره هزاره شیخ مفید من املاء الشیخ المفید، چاپ کنگره هزاره شیخ مفید.

128- ((قم یا بلال فاءرحنا بالصلاة ))، کنز العمال ، ج 7/629، حدیث 20954

129- ((بحار الانوار))، علامه مجلسی ، ج 79/211، مؤ سسه الوفاء، بیروت .

130- اولیای خدا و بندگان عارف او، طبقات گوناگونند و مراتب و درجات مختلف دارند. از آنان پیامبران ، اولیاء، امامان ، اوصیاء، اقطاب ، اوتاد و ابدال و مانند آنهایند. همانانی که خدای تعالی چنین توفیقشان کرد: ((اولیائی تحت قبایی لا یعرفهم غیری )) از روایات در باب آنان حدیث است که ابی جبیر از رسول خدا(ص ) نقل کرد:

((ان من عبادالله ما هم لیسو باءنبیاء و لا شهداء یغبطهم الانبیاء و الشهداء یوم القیامة لمکانهم من الله تعالی .

قالوا: یا رسول الله ! خبرنا من هم و ما اعمالهم فلعنا نحبهم .

قال : هم (قوم ) تحابوا فی الله علی غیر ارحام بینهم و لا احوال یتعاطونها فو الله ان وجوهم لنور و انهم علی منابر من نور لایخافون اذا خاف الناس و لا یحزنون اذا حزن الناس ثم قراءلایة : ((الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم هم یحزنون ))

زیرا خوف و حزن دو میوه دوری از حق و جهالت انسان اند در حالی که این بزرگان در نهایت قرب حق و غایت دانش اند.

المقدمات من کتاب نص النصوص ، سید حیدر آملی ج 1 نم 261-262 در جای دیگر گفته است : ابدال در هر زمانی هستند. آنان حواریون و خاصان قطب کامل هستند، که در عقیده شیعه ، همان امام زمان ، عجل الله تعالی فرجه می باشد.

مولوی ابدال را چنین ستوده است :

کار پاکان قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیرشیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

در جای دیگر گوید:

کیست ابدال آنکه او مبدل شد خمرش از تبدیل یزدان حل شود

131 تا 182

131- هر انسانی چون در بستر ماده و مهد خانواده اجتماعی انسانی رشد می کند، ناگریز، ازمحیط و پیرامون خود تاثیر می پذیرد و شناختهای ناقص ، تفسیرهای نادرست ، اخلاق و صفات ناپسند را کسب می کند. در نتیجه ، شاکله ای نابهنجار با فطرت اولی و انسانی در وجود او پای می گیرد. سالک وصال حق ، باید همه این ((اصرها)) و ((اغلال )) را، در هم شکند. و مرغ باغ ملکوت وجود خود را آزاد سازد، تا قدرت پرواز به کوی دوست را بیابد. در این راستا، بایسته است ، افکار و اندیشه اش را با منطق قرآن و عترت محک زند و اندوخته های ناقص خود را کامل کند و خیالهای باطل و بی پایه را دور بریزد (تخلیه ). با پیوند زدن عقل خود به عقل فعال ، که صورت تفصیلی آن قرآن و بیانات عترت پیامبر، صلی الله علیه و آله ، است ، دستگاه وجودی او در تمام مراحل و مراتبش صبغه و رنگ الهی پیدا کند. و باطن او را صیقل بدهد، حقایق بلند و شریفی را پیش دید عقل او بنهد در این مقام ، او با ((فرقان )) و نور برخاسته از تقوا، تحلیل ، گزینش و انتخاب ، می کند و در صراط عزیز حمید گام پیش می گذارد. ((یاایها الذین امنو ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیاتکم و یغفر لکم ...)) (سوره انفاق ، آیه 29) ((یا ایها الذین امنو اتقوا الله و امنو برسوله یوکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا یمشون به و یغفر لکم ...)) (سوره حدید، آیه 28.) او، در این مرتبه هر چه پیش می رود تابش انوار الهی ، او را آراسته تر می کند: (تخلیه ) تا به جائی می رسد که شیفته این انوار گشته و با اسما ربوبی محشور می گردد: العبودیه جوهر کنهها الربوبیه و قلب او ،مهبط تجلی انوار ربوبی می گردد: ((افمن شرح صدره للاسلام فهو علی نور من ربه )) (سوره زمر، آیه 22.)

132- امام باقر، علیه السلام ، به شاگرد بلند مرتبه خود، حمل اسرار آن حجت الهی ، جابر جعفی ، در دستور العملی گران معنی چنین فرموده است : (( و اعلم بانک لاتکون لنا ولیا حتی لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا: انک رجل سوء لم یحرزنک ذالک و او قالوا: انک رجل صالح یسرک ذالک .)) (تحف العقول ، چاپ اعلمی / 206.)

آنانی که حرف مردم و ستایش خلق تکانشان می دهد ت ایمان انسانیت در قلب آنها ریشه نگرفته است این افراد، برخوردار از شخصیتی بی ثبات ، اندیشه سطحی و روحی پریشان می باشند. باید با دم الهی اذکار، نور ظلمت سوز، و با قرار گرفتن در پرتو انوار الهی ، به جان خود مایه و به فکر خویش ژرفایی و به شخصیت خود استواری بخشند. ((المومن اشد من جبل الراسخ )).

133-فلت که ضد ((یقضه )) و هوشیاری است اساس و پایه همه گناهان است بیماریی خطرناکتر از ((غفلت )) برای مومن و سالکین نمی باشد؛ (الغفله اضراالاعدا) زیرا ((غفلت )) بستر غرور و گمراهی است انسان غافل ، حقایق را درست نمی بیند. او در حصار منافع ، تن پروری و خواسته های مادی محبوس است و آینده نگری ندارد (الغفله ضد الحزم .) خود انسانی الهی خویش را فراموش کرده و در دام عشق و دلبستگی لذتهای دنیوی گرفتار است امام علی (ع ) دراین زمینه ، فرموده است :((سکر الغفلة و الغرور ابعد فاقة من سکر المخمور.)) ر.ک : ((غررالحکم و دررالکلم )).

134-فاوت توبه و انابه : توبه پشیمانی از گذشته و رفتار کردار پیشین است توبه گر، با بصیرت الهی که به او عنایت شده است ، خسارت و زیان کجروی خود را خواهد چشید و به فطرت و فاطر خویش ، روی آورد. او، در کار پشت کردن و روی آوردن ، با موانع روبرو می گردد. رسوبات گذشته ، بالهای روح الهی او را می بندد مانع پرواز او می گردد. اینجاست که باید با سلاح اشک ، تضرع و عنابه ، بندها را بگسلد و با تمسک و توسل به دامن عنایت اولیاء الهی ، وسیله نجات خود را فراهم کند و از ضلمات آزاد گردد. بنابرین منزل انابه ، پس از منزل ((توبه )) است در این دومقوله مطالب نغز و دلپذیر بسیاری است که در کتب اهل معرفت و شهود آمده است در اینجا به نقل سخن نورانی بنیانگذار جمهوری اسلامی ، مرحوم امام خمینی ، ((قدس سره )) بسنده می کنیم : ((حقیقت توبه ، رجوع از احکام و تبعات طبیعت است به سوی خدا و سفر کردن و مهاجرت نمودن از ((بیت نفس ))است به سوی سر منزل مقصود.))اربعین حدیث ، ج 1 / 261 .

135-معنای این ذکر بسیار بلند است در روایات ، قرائت و مداومت ، در آن ، در حالات و زمانهای گوناگون ، سفارش شده است حضرت رسول ، صلی لله علیه و آله ، در دستورالعملی به سلمان فارسی ((ره )) فرموده است : و قال سلمان ، رحمة لله علیه ،/ اوصافی خلیلی ، رسول الله ، صلی علیه و آله ، بسبع ، لا اعهن علی حال و اوصافی : ان اکثر من قول ((لا حول و لاقوة الا باالله )) فانها کنزمن کنوزالجنة )) (الحکایات من املاء الشیخ المفید ((ره )) مجله تراثنا، شماره 16/138.)

این ذکر پر بار و گران معنی ، اگر با توجه به حقیقت آن ، مداومت گزدد و حقیقت معنای آن شهود قلب ذاکر گردد، او را حال و مقامی وصف ناپذیرش آید. معنای نازل آن چنین است : ((هیچ حرکت و تغییر و توان و نیرویی نیست ، مگر این که ظهور و بروز جلوات خدای جامع جمال و جلال است که ((علی و عظیم )) است او در عین ((علو و عظمت )) جان تحولات و توانهای عالم موجود است : ((داخل فی الاشیاء لا بالممازجة )).

136- این ذکر، معروف به ذکر ((یونسیه )) است بزرگان و اهل سلوک ، فواید و تاثیرات زیادی برای آن بیان کرده و بهره ها و برکات بسیاری از آن دیده اند. ر. ک : ((مجله حوزه ))، شماره 4 / 68.

137-تنها توجه ذهن کافی نیست ، بلکه باید این توجه ، وجهه همت وسعت اعمال و نیت های سالک گردد و همه مقاصد و رفتار او ((لوجه الله )) باشد و بس چون چنین شد، انوار این ذکر، در جان او تجلی کند و دلش را صفایی ویژه احاطه کند.

138- حی وقیوم ، دو ظهور از ظهورات ((هو)) و وجود صرف می باشند. سالک باید در بستر اندیشه ، گستره این دو اسم را بشناسد. و در حیطه وجود و کون با سیر در انفس و آفاق ، سلطنت ((حی قیوم )) را شهود کند. سالک ، اگر به حقیقت حقه این دو ذکر برسد، آثاری که در متن دستور العمل آمده است بر او باریدن گیرد، تا جان او جلا پیدا کند و قلب او صفا یابد و روح آرام او بی قرار گشته و بر دهلیز منزل حیرت قرار گیرد.

139- عارفان ، در قالب االفاظ، مراتب اسما و منازل قرب حق را برای سالک چنین ترسیم کرده اند: مقام و هویت مطلقه (لا رسم له ولا اسم له ) او، سبوح است از آن که عارف بتواند به آن مقام ، دست یابد و قدوس از آن است که اندیشه حکیم ، به او برسد. تفکر در این مقام نهی شده است و اندیشه کننده در آن ، از خدا دور می گردد. همین حقیقت ، گاهی به شرط اطلاق ماخوذ است به آن ((هویت ساریه )) و نفس رحمانی اطلاق گردد. و با لفظ ((هو)) به آن مقام اشاره گردد ؛ لذا هو، اشاره به صرف وجود و هویت مطلقه ، من حیث هی هی ، بدون تعین صفات و تجلیات اسمائی می باشد. گاهی همین حقیقت ، به شرط ((لا)) ماخوذ است که اقدس از شوب کثرت می باشد ؛ آن را مقام ((احدیت )) گویند. اگر این هویت ساریه به شرط جمیع الاسماء و الصفات ؛ یعنی ، به شرط شی ء اخذ شود، مقام و احدیت و فیض مقدس است .

این سه مقام ویژه انبیاء و امامان معصوم ((ع )) است و دیگران را به آن مقامات ، راهی نیست عارف موحد مرحوم شبستری ، به این دو مقام چنین اشاره می کند:

مقام دلگشایش جمع جمع است جمال جانفرایش شمع جمع است .

جمع جمع ، مقام احدیت و شمع جمع ، مقام ظهور نور وجود اوست ر. ک : ((شرح فصوص الحکم )) قیصری .

140-((سوره غافر))، آیه 16.

141-((سوره بقره ))، آیه 30.

142-همت : آن امری است که انسان را بخود مشغول داشته و انسان درصدد چاره جوئی او و انجام این مهم است آنکه بغیر خدا مشغول است اولین قدم را نتواند بردارد. برای سلوک باید در وهله اول از مشغولیت فرودین و هموم دنیائی است ، تا به ملکوت و نعمات ابدی پیوست .

در روایات و ادعیه وارده از معصومین ((علیهم السلام )) در این باره مطالب بلندی رسیده است که برخی از آنها را می آوریم .

همت بلند برخاسته از روح بالا و اندیشه بلند است دون همتان در تار عنکبوتی اوهام و آرزوها خفه گردند. بلندی مرد نیز به بلندی همت او است ((المرء بهمته )) همت بلند، انسان را اوج داده و بالا می برد. ((ما رفع امرء کهمته ))

مجالست و رفاقت با دون همتان ، روح انسان را از اوج و تعالی باز داشته و با ((فرودین ))ها سازگار سازد. برای این به دوری از ((دون همتای )) سفارش شده است ((من دنت همته فلا تصحبه )). کوتاه همتی ، ارزشهای انسانی و فضیلت ها را نابود سازد. و انسان را تباه می کند. ((من صغرت همته بطلت فضیلته )).

همت شایسته و نوع آن را ((معصومین )) تعیین کرده اند امام علی (ع ) می فرماید: ((آنکس که شناخت و معرفتش کامل باشد، همت او از دنیای فانی ، منصرف خواهد شد. همت مومن ما عند الله )) است ، آنچه نزد خدا است ، فراترین است و از همه بالاتر، رضوان و لقاء او است که ((رضوان من الله اکبر)).

مومن همیشه کارهای بالا و والا را دوست دارد و از هر چیزی و در هر کاری بهترین آن را می خواهد. چنانچه در زیارت جامعه ائمة المومنین آمده است : ((واجعل خیر العواقب عاقبتی و خیر المصایر مصیری و انعم العیش عیشی و افضل الهدی عدای و اوفر الحظوظ حفلی و اجزال الاقسام قسمی و نصیبی )).

چون خدای او معالی امور و اشراف آنها را دوست دارد. و ان الله تعالی یحب معالی الامور و اشرفها، و یکره سفسافها میزان الحکمة ج 10/362.

143- این شعر مضمون روایات زیادی بویژه این آیه شریفه است ((و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا))عنکبوت / 69.

144- این تعریضی است به ریاضت های نامشروع برخی متصوفه و راهنمائی به شیوه هائی که در جوامع روائی و گفتار انسان های کامل : ((معصومین علیهم السلام )) آمده است .

145- سوره زمر / 63.

146-احزاب / 4.

147-در اینجا ((زاهد)) به کسی گفته شده است که بهره دنیوی را برای بهره های آخرت ، رها کرده است حال آنکه عارف ، خود را و انسان را بالاتر و والاتر از آن می بیند که آلوده به این دنیا پست شود، او محو جمال معشوقی است که غیر او را نمی بیند تا دل بر بندد.

148-غرر الحکم خوانساری ، چاپ دانشگاه ج 2 / 580.

149- این دهن کجی است به کسانی که حرکتی ندارند، رنجی نمی برند، ولی درجات ، مقام و لقاء خواهند، حال آنکه اولین و سخترین قدم سالک گذشتن از سر هوسها است ، مقام های معنوی را ((بی رنج )) به انسان ندهند، برخاستن از پستیها، فرودین ها، خواهد، رنج عبادت و شب خیری خواهد.

150-این روایت بصورت دیگری ، مثلا بجای ((امور)) اسباب و تفاوت های دیگر در بحارالانوار ج 2 / 90 آمده است .

151-مائده / 27.

152-بدین عبارت آیه ای را نیافتیم ولی بدین مضمون آیاتی آمده است که یک نمونه آن را می آوریم : ((لن یتقبل منکم ، انکم کنتم قوما فاسقین )) توبه / 53

153- (عن النبی (ص )): ان لله الملکا ینادی علی بیت المقدس کل لیلة : من اکل حراما، لم یقبل الله منه صرفا و لاعدلا، و الصرف النافله و العدل الفریضة )) بحار الانوار، ج 100/ 16 چاپ بیروت .

154- میزان الحکمة ج 10/ 373.

155-بحار الانوار، ج 100/ 12، چاپ بیروت .

156-یا ایها الذین آمنوا، ان تقوا الله یجعل لکم فرقانا انفال /29.

157- بقره / 282، واتقوا الله و یعلمکم الله و الله بکل شیی علیم .

158- قصص / 56.

159-قل ان هدی الله هوالهدی این آیه با این عبارت در سوره بقره / 120 و انعام / 71 آمده است .

160-محجة البیضاء ج 5/15 بنقل در مکتب اهل بیت محمد تقی فلسفی .

161-انشقاق / 6.

162-عنکبوت / 61.

163-در بحار الانوار 66، چاپ بیروت ، روایات بدین مضمون زیاد آمده است .

164-غرر الحکم خوانساری ، چاپ دانشگاه ج 4 / 42.

165- اعراف / 144.

166-سوره نساء / 100.

167- احزاب / 4.

168- ((نهج البلاغه ))، فیض الاسلام ، خطبه 184.

169-((میزان الحکمة )) ج 10/259، ری شهری

170- زمر / 43، ((الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها، فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ، ان فی ذالک لایات لقوم یتفکرون ))

در مجمع البیان آمده است ((توفی : گرفتن شی ء است بتمام و کمال )) این آیه می رساند که مرگ همانند خواب است و خواب همانند مرگ با این تفاوت که وقتی ورح دوباره به امر خدا به بدن بازگشت ، گویند خواب بوده است و اگر بازنگشت ، مرده است .

نکته ای که در آیه باید بدان توجه داشت و مقام مناسب ذکر آن است : به هنگام خواب روح به جانب پروردگار و به مقام اصلی خود بالا می رود، عارف باید پیش از خواب با اذکار وارده و توجه به ((معانی )) آن اذکار، زنگار و غبار عام ماده را از و بر گیرد، و در حال طهارت به خواب رود تا عنایات و فیوضاتی از نزد پروردگار بر او فرود آید: ((عن علی (ع ) فی حدیث الاربعمائه : لاینام المسلم و هو جنب ، لاینام الاعلی طهورفان لم یجد الماء فلیتمم بالصعید. فان روح المومن ترفع الی الله تعالی فیقبلها و یبارک علیها، فان کان اجلها قد حضر جعلها فی کنوز رحمته و ان لم یکن اجلها قد حضر بعث بها مع امنائه من ملائکته فیردونهافی جسده )).

171- مومنون / 100: تمام آیه این است : ((حتی اذا جاء احدهم الموت قال : رب رجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت ، کلا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون ))

172- این نه به معنای مشروعیت انزوا و گوشه گیری است ، چه مومن بدن او با مردم و قلب او جدا از آنها و متوجه خدا است همت و اهتمام نیز در اینجا به معنای روی دل را به تمامه بر چیزی داشتن و در رسیدن به آن سوز و گذاز داشتن است چنانچه در مفردات راغب است : ((الهم الحزن الذی یذیب الانسان )) در این راستا اگر گهگاهی سخن یا کاری بدون سنجش آن با خواست الهی انجام گیرد ولو خود عمل خلاف نباشد، از همین غفلت باید توبه کند که همین مقدار روی دل را بر اغیار باز کردن نه سزاوار بندگی است .

173- احزاب / 72.

174- غرر الحکم مترجم چاپ دانشگاه ، ج 5/208، خوانساری

175- غرر الحکم مترجم چاپ دانشگاه ، ج 5/208، خوانساری

176- احزاب / 33.

177-بسیار گریه کنندگان

178- آیینه دانشوران ، سید علیرضا ریحان یزدی ، ص 351 .

179- نهج البلاغه ، خطبه 27.

180-((تحف العقول عن آل الرسول )) / 114.

181- یادنامه علامه طباطبایی ، از آیت ابراهیم امینی ، ص 122 124 و 128.

182- بحارالانوار، ج 2، 138.