اثر چشم پوشی
(( غضوا ابصار کم ترون العجائب ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : چشمهای خویش را بر هم نهید تا عجائب ببینید (تا دیده ما متوجه امور مادی است دل هم از دیدن معنویات غافل است ، همینکه دیده بسته شد دل از سرگرمی دنیا جدا شده به کلمات نظر می کند)
نگاه دوم ممنوع
(( لکم اول نظرة الی المراة فلا تتبعوها نظرة اخری و احذروا الفتنة ))
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود : نگاه اول که به نامحرم افتاد مال شما ، دنبال آن دیگر نگاه کنید و بترسید از هلاکت
پاداش چشم پوشی
امام صادق علیه السلام فرمود : هر که نگاهش به زنی افتد و چشم خویش را به آسمان برگرداند و یا چشم را ببندد ، پلک چشم او باز نشود مگر اینکه خداوند از زنان بهشتی بدو تزویج کند
اینجا نخوابید
(( من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلا یبت فی موضع یسمع نفس امراة لیست له بمحرم ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : هر که به خدا و روز جزا ایمان دارد در جائی که صدای نفس زنی که با او محرم نیست شنیده می شود نخوابد
در جای زن ننشینید
(( اذا جلست المراة مجلسا فقامت عنده فلا یجلس فی مجلسها وجل حتی یبرد ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : وقتی بانوئی جائی نشست و برخواست تا آن مکان سرد نشده است مرد جای او ننشیند (از همین روایت باید به اهمیت و حساسیت روابط مرد و زن توجه کرد و اینکه تا چه حد مرد و زن در معرض تاءثیر هستند بنابراین نباید به دلائل واهی اختلاط زن و مرد را تجویز کرد گرچه هر دو در حجاب و عفاف باشند)
مرد و دختر کوچک
(( اذا بلغت الجاریة ست سنین فلا ینبغی لک ان تقبلها ))
امام باقر علیه السلام فرمود : وقتی دختر به سن شش سالگی رسید سزاوار نیست که او را ببوسی ، (زیرا از این سن به بعد زمینه برای تحریک دو طرف موجود است و شیطان مجال وسوسه پیدا می کند)
به چادر زنها هم نگاه نکنید
(( اما یخشی الذین ینظرون فی ادبار النساء ان یبتلوا بذلک فی نسائهم ))
امام صادق علیه السلام فرمود : آیا آنها که به پشت سر زنها نگاه می کنند نمی ترسند که این عمل راجع به همسران خودشان انجام شود (بگذارید معابر مسلمین برای بانوان از امنیت کافی برخوردار باشد)
زن و مرد هر دو باید عفت چشم داشته باشند
(( من ملا عینیه من حرام ملاالله عینیه یوم القیامة من النار الا ان یتوب و یرجع ))
امام صادق علیه السلام از پدران خود علیهم السلام روایت کند که فرمودند : هر که چشمان خویش را از حرام پر کند خداوند دو چشم او را در قیامت از آتش پر کند مگر اینکه توبه کند و برگردد
به زن نامحرم سلام نکنید
(( لا تبدئوا النساء بالسلام و لا تدعوهن الی الطعام ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : به زنها(ی نامحرم ) سلام نکنید ، و آنها را به غذا دعوت نکنید ، (مخصوصا سلام کردن به زنان جوان ، که حضرت امیر علیه السلام در روایتی فرمود می ترسم بیشتر از ثواب ، به حرام بیفتم ، اگر سخن زن در یک مسئله اسلامی مثل جواب سلام برای شخصی چون علی علیه السلام چنین است ، پس عکس العمل رفتار دلفریب پسر و دختر چه فاجعه ای خواهد داشت )
نگاه به زنان کافر
(( لا باس بالنظر الی رئوس نساء اهل الذمة ))
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود : نگاه کردن به موی سرزنهای یهودی و نصرانی و زرتشتی (اهل ذمة ) حرام نیست (به شرط اینکه از روی شهوترانی نباشد و در حرام نیفتد)
زن و پسر بچه
(( سئل امیرالمؤ منین علیه السلام عن الصبی یحجم المراة قال اذا کان یحسن ان یصف فلا ))
از امیرالمؤ منین علیه السلام سوال شد پسر بچه می تواند زن را حجامت کند (حجامت ، گرفتن خون کثیف و زیادی بدن است که در سابق انجام می شد و از نظر اسلامی هم تاءکید شده است ) حضرت فرمود : اگر بچه می تواند تعریف کند حجامت نکند (یعنی بانوان با حیاء می بایست از پسر بچه ای که از امور جنسی آگاه است دوری کنند)
تیر شیطان
(( ایاکم و النظر فانه سهم من سهام ابلیس ))
امام صادق علیه السلام فرمود : از نگاه (آلوده ) بپرهیزید که تیری از تیرهای شیطان است
خواهر زن محرم نیست .
از امام رضا علیه السلام شخصی سئوال کرد آیا به موی خواهر زن می توان نگاه کرد ، فرمود : خیر مگر اینکه از زنهائی باشد که بر اثر پیری امید ازدواج نداشته باشد ، راوی پرسید : خواهر زن با زن غریبه یکی است ؟ فرمود : بله
به نامحرم دست ندهید
(( من صافع امراة تحرم علیه فقد باء بسخط من الله عز و جل ))
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت کند که فرمودند : هر که با زن نا محرم دست دهد ، خشم خدا را برای خود فراهم آورده است
با نامحرم شوخی نکنید
ابو بصیر گوید : من به زنی قرآن یاد می دادم ، روزی با او شوخی کردم ، بعدا که خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم حضرت فرمود : ای ابا بصیر به آن زن چه گفتی ؟ ! من از خجالت صورتم را با دستهایم پوشاندم ، حضرت فرمود : دیگر پیش او نرو .
و در روایت دیگر حضرت به ابو بصیر فرمود : برو و به آن زن بگو : ابو جعفر - یعنی خود حضرت - تو را سلام می رساند و می گوید : خودت را به ابو بصیر تزویج کن ، ابو بصیر گفت : تو را به خدا ابو جعفر این سخن را فرمود ؟ سوگند یاد کردم که چنین است ، او نیز قبول کرد و همسر من شد !
مردی بنام میسر گوید : به منزل امام باقر علیه السلام آمده در زدم ، دخترکی کوچک بیرون آمد ، دستم را روی دست دختر گذاردم و گفتم : به مولایت بگو میسر دم در منتظر اجازه است ، در این میان ناگاه حضرت از انتهای خانه صدا برآورد : بیا تو - پدر مباد ترا - سپس فرمود : بخدا سوگند ای میسر اگر این دیوارها مانع دید ما باشند همچنانکه مانع دید شما هستند ما و شما یکسان خواهیم بود ، میسر گوید : عرض کردم : فدایت شوم به خدا قصدی نداشتم جز اینکه می خواستم (با دیدن نمونه ای از علم غیب شما) ایمان خودم را نسبت به شما افزون کنم
دختر بچه شش ساله را به مجالس مردها نیاورید .
والی مکه محمد ابن ابراهیم شوهر دختر امام صادق علیه السلام بود ، او دختری داشت که لباسهای رنگارنگ بر او پوشانده ، او را به مجلس ماه محرم می آورد و او را بغل می کردند تا اینکه روزی دخترک نزد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام (که دائی او می شدند) آمد ، حضرت در حالی که دو دست خویش را دراز کرده بود دخترک را گرفته فرمود : دختر وقتی شش ساله شد بر مرد نامحرم جایز نیست او را ببوسد و یا بغل کند
حساسیت روابط زن و مرد
سعیده و منة دو خواهر محمد ابن ابی عمیر گویند نزد حضرت صادق علیه السلام رفته و پرسیدیم آیا زن می تواند به برادرش سر بزند و از او عیادت کند ، حضرت فرمود آری ، پرسیدیم آیا می تواند به برادرش دست بدهد ، حضرت فرمود : به واسطه لباس (دستهایشان به هم نخورد) یکی از آنها گفت : خواهرم نزد برادرانش می رود ، حضرت فرمود : وقتی پیش بردارت می روی لباس رنگارنگ نپوش
مؤ لف گوید : اندیشمندان و صاحبان فکر و هوش ، خوب می فهمند که امام صادق علیه السلام وقتی دست دادن خواهر و برادر را بطور مستقیم یا لباس رنگارنگ را هنگام دیدار برای زن نمی پسندد ، روابط زن و مرد را چقدر حساس می داند با این حساب ، اختلاط زن و مرد و دختر و پسر نامحرم با آن وضع لباس و بدن در محافل ، خدا می داند زمینه ساز چه مفاسدی خواهد بود .
در یک بستر نخوابند
(( لا ینام الرجل مع الرجل ثوب و احد فمن فعل ذلک وجب علیه الادب و هو التعزیر ))
حضرت امیر علیه السلام فرمود : مرد با مرد زیر یک روانداز نخوابند ، هر که چنین کند باید با تعزیر (تازیانه ) او را ادب کرد ، و در حدیثی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : دو زن نیز نباید زیر یک روانداز بخوابند مگر اینکه ناچار شوند و امام صادق علیه السلام فرمود : اگر چنین کنند هر کدام استحقاق سی تازیانه دارند
عضو ناشکر
(( لیس فی البدن شی ء اقل شکرا من العین فلا تعطوها سولها فتشغلکم عن ذکر الله عز و جل ))
حضرت امیر علیه السلام فرمود : هیچ عضوی ناسپاستر از چشم نیست خواسته چشم را اجابت نکنید که از یاد خدا شما را غافل می کند (این اولین ضرر نگاههای بیهوده است یعنی غفلت ) .
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
زنها با نامحرم کمتر صحبت کنند
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : زنها با نامحرم بیش از پنج کلمه آن هم به هنگام ضرورت صحبت نکنند (صحبت کردن و مقدمات و لوازم آن مانند صدای رقیق و نگاه کردن به یکدیگر و سایر مسائل از موجبات فساد در بسیاری از موارد است ، بنابراین از نظر اسلامی برازنده زن مسلمان نیست که هنگام خرید و غیره شروع کند با مرد نامحرم سخنان بیهوده و غیر ضروری گفتن ) .
چهار چیز دل مرده گی می آورد .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : چهار چیز دل را می میراند ، گناه روی گناه ، با زنها زیاد مناقشه کردن یعنی سخن گفتن (منظور یا زنهای نامحرم است و یا بطور کلی زیاد با زنها بگو مگو کردن مخصوصا اگر نامحرم باشند ، به هر حال مردان و یا زنانی که بخاطر شغل یا مسائل دیگر با اجنبی صحبت می کنند باید به حداقل اکتفا کنند) و بگو مگو با افراد احمق که او بگوید و تو بگوئی و به خیری بر نگردد و چهارم همنشینی با مرده ها ! سوال شد : همنشینی با مرده ها یعنی چه ؟ حضرت فرمود : هر ثروتمند خوشگذارن
مؤ لف گوید : پیامبر اکرم این چهار کار را موجب دل مرده شدن دانسته است و دل که بمیرد دیگر از صفات انسانی بدور است و قابلیت فیض الهی را هم ندارند ، نه از دعا لذت می برد و نه از عذاب الهی می ترسد و نه از تشویقهای او رغبت حاصل می کند زنگهای خطر را احساس نمی کند و به معنویات و امور دینی ارزش قائل نمی شود ، حیوانی می شود انسان نما ، که تمام تلاشش در فکر شکم و شهوت است ، و معلوم است که گناه زیاد کردن بدون توبه دل را می میراند ، با زنهای اجانب صحبت کردن کانون فساد اخلاقی است ، با زنهائی که محرم هم هستند اما سراسر صحبتشان در محور گناه یا مادیات یا امور بیهوده است نیز همینطور است ، بحث و جدل با افراد احمق هم جز گمراه کردن روح و فکر فایده ای ندارد ، اما همنشینی با پولداران خوشگذران از آنجا که تمام ظاهر و باطن این افراد نشان دهنده مادیات می باشد ، لباسشان ، رخسارشان ، رفتارشان ، منزلشان ، اثاث منزلشان ، فرزندانشان و فامیلشان و حتی افکار و روحیاتشان تمام مظاهر مادی هستند ، چه بسا افراد کم ظرفیتی که با مشاهده و همنشینی با اینان ، خود را سبک و پست احساس کنند و ارزشهای معنوی خود را فراموش کرده ، به فکر جمع آوری و حرص و آز بیفتند و این است که موجبات مرگ و قساوت دل انسان می گردد و از همین جاست که توصیه می شود ، زن و فرزندان خود را تا می توانید از مجالست با اینگونه افراد بدور دارید وگرنه موجبات چشم و کم چشمی و حرص و آز تحقیر را برای خود و خانواده فراهم خواهیم نمود .
دکتر محرم است اما :
ابو حمزه ثمالی گوید : از امام باقر علیه السلام سئوال کردم زن مسلمان اگر بلایی به بدنش رسد مثل شکستگی یا زخم در مکانی که بر مرد جایز نیست به آنگاه کند (ولی ) مرد بهتر می تواند معالجه کند از زن ، آیا بر مرد جایز است (برای مداوا) نگاه کند ؟ حضرت فرمود : اگر مضطر شد در مراجعه به مرد ، و زن هم رضایت داد مرد می تواند او را معالجه کند
مؤ لف گوید : این که برخی از بانوان معتقدند دکتر محرم است صحیح است اما به شرط اینکه دکتر زن برای معالجه زن نباشد و یا دکتر مرد برای معالجه مرد نباشد و یا دسترسی به آن غیر مقدور و سنگین باشد و به مقدار ضرورت از دو طرف اکتفا شود ، نه اینکه نزد دکتر مثل شوهر حجاب خود را باز کند و بی پروا بدن خود را نشان دهد ، اگر باید جایی از دست خود را نشان دهد جایز نیست تمام عضو را نشان دهد بلکه باید مقدار غیر لازم را بپوشاند ، بر دکتر هم جایز نیست بیش از مقدار لازم را در نظر کند ، بنابراین راننده و بقالی و آب حوضی و دستفروش و غیر اینها هیچکدام محرم نیستند که بانوان بی پروا با آنها صحبت کنند یا به هم نظرکنند همچنان که معلم و استاد نیز به هیچ وجه محرم نیست و مانند سایر مردها و زنهای نامحرم حساب می شوند ، لازم می دانم در اینجا به حساسیت این مسئله تاءکید کنم که اگر جامعه اسلامی می خواهد روابطش در عین پیشرفت علمی از عفت و دیانت برخوردار باشد باید سعی شود در محیطی بسیار ساده و عفیف با همین امکانات موجود با حداکثر توان تلاش کنند تا بانوان مسلمان برای معالجه یا درس خواندن محتاج نامحرم نباشد و بالعکس .
حضرت فاطمه و مرد نابینا
حضرت امیر علیه السلام فرمود : مرد نابینایی خواست وارد شود حضرت فاطمه (س ) پنهان شد ، پیامبر فرمود : چرا پنهان شدی او که تو را می بیند ؟ فاطمه (س ) عرض کرد : اگر او مرا نمی بیند من که او را می بینم ، و او هم او را احساس می کند ، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود شهادت می دهم که تو پاره تن من هستی (بعضی ممکن است بپندارند که رعایت این نکات که کمال عفاف است امروز میسر نیست ، بله با بافت کنونی جامعه این امر ممکن نیست ، اما می توان انتظار داشت حکومت اسلامی با هماهنگی میان بانوان و محیط کار و درس آنها جو بسیار مناسبی ایجاد کند که این نکات نیز رعایت شود و البته این مسئله غیر از ممنوعیت یا محدودیت شغلی بانوان است )
سه نوبت اجازه بگیرند
امام صادق علیه السلام فرمود : کسی که با خانواده ای کار دارد سه بار باید اجازه بگیرد بار اول برای اینکه بشنوند بار دوم برای اینکه آماده شوند و بار سوم که اجازه گرفت اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند و طرف بر می گردد
(پس کسی که نزد دیگری می رود نباید بدون اجازه وارد شود و اگر هم فهمید که در خانه هستند منتظر جواب مثبت نباشد همینکه اجازه ورود نداند برگردد شاید در وضعی نیستند که پذیرای او باشند) .
بانوان در حجاب خود دقت کنند
ام سلمه یکی از همسران پیامبر(ص ) است گوید : من با یکی دیگر از همسران حضرت به نام میمونه نزد پیامبر بودیم که نابینائی به نام ابن مکتوم وارد شد ، حضرت فرمود : خود را بپوشید (پنهان شوید) گفتیم ای پیامبر خدا مگر او نابینا نیست ؟ حضرت فرمود : آیا شما هم نابینائید ؟ آیا شما نمی بینید ؟ !
حضرت فاطمه سلام الله علیها به یکی از بانوان به نام اسماء فرمود من خجالت می کشم از اینکه (چون زنی از دنیا رفت ) او را روی چیزی (تخته ) قرار می دهند و بر روی او پارچه می کشند و بینندگان می توانند حجم بدن او را بازگو کنند ، اسماء گفت : ای دختر پیامبر ، من در کشور حبشه چیزی دیده ام که به شما نشان می دهم سپس مقداری از چوب نازک و مرطوب فراهم کرده ، به صورت تابوت در آورد ، و روی آن پارچه ای انداخت ، همین که حضرت فاطمه علیه السلام این تابوت را دید لبخندی زد و فرمود : چه نیکو است این تابوت که مرد از زن شناخته نمی شود .
آری برادر و خواهر عزیز ، این است بانوی نمونه اسلام که در عزت و عظمت جای رقابت برای کمتر کسی بازگذارده است او چنان به حجاب اهمیت می دهد که حتی راضی نیست حجم بدن زن را هنگام مرگ ، نامحرم ببیند ، و چقدر فاصله است بین دختر پیامبر و بعضی از بانوان مسلمان که بی حجابی یا بدحجابی و معاشرت با اجانب را برای خود ارزش می دانند .
نگاه به زنهای کافر
مساءله : نگاه کردن به زنهای کافر و غیر مسلمان بدون لذت و بدون ترس از اینکه در حرام بیفتد جائز است ، و احتیاط در آن است که بیش از آن مقدار که عادت آنها به نپوشاندن است نگاه نکند (بنابراین به زنهای غیر مسلمان که به صورتی غیر معمولی و زننده ظاهر می شوند ، نگاه کردن خلاف احتیاط است ) .
نگاه از روی شهوت ممنوع است .
مساءله : نگاه کردن مرد به مرد و زن به زن در صورتی که از روی لذت جوئی و یا خطر ابتلاء به حرام در کار نباشد جایز است ، جز در عورت (یعنی خصوص عقب و جلو نه بالا و پائین تر از آن ) و در این مساءله فرقی میان جوان یا پیر و یا زشت و زیبا نیست ، بله برای زن مسلمان مکروه است نزد زنهای کافر بدن خود را نشان دهد .
نگاه جائز و حرام
مساءله : جائز نیست برای مرد که به زن نامحرم نگاه کند ، برای زن هم جائز نیست به مرد نامحرم بدون ضرورت نگاه کند ، و عده ای از فقهاء فقط صورت و دو کف دست را استثناء کرده اند ، ولی احتیاط در این است که اصلا به هم نظر نکنند ، بله تردد در مجامع عمومی مانند بازار و مانند آن که انسان می داند نگاهش به نامحرم می افتد اشکال ندارد و لازم نیست چشم خود را ببندد تا نگاهش به آنها نیفتد ، البته این حکم در جائی است که خطر انحراف گمراهی در بین نباشد .
نگاه کردن مرد و زنی که به هم محرم هستند بدون قصد لذت و بدون ترس از وقوع در حرام جائز است .
محارم مرد عبارتند از : همسر ، مادر ، خواهر ، دختر و فرزندان دختر ، زن پدر ، مادر زن ، مادر پدر مادر مادر ، دختر برادر و دختر خواهر ، و زن پسر ، عمه و خاله .
محارم زن عبارتند از : شوهر ، پدر ، برادر ، پسر و فرزندان پسر ، شوهر مادر ، پدر شوهر ، پدر پدر و پدر مادر ، پسر برادر و پسر خواهر ، شوهر دختر ، عمو و دائی ، البته محارم دیگری مثل محرم شدن از راه رضاع مراجعه شود .
خودنمائی و شهوترانی حرام
نفس اژدرهاست او کی مرده است
حضرت امیر علیه السلام در وصیت خود هب فرزندش می فرماید : مانع شود از اینکه زنها نظرشان به دیگری افتد ، که حجاب بیشتر برای زنها موجب دوام بیشتر است ، و (بدان که ) بیرون رفتن (از خانه ) سخت تر از آن نیست که فرد نامطمئنی را پیش آنها بگذاری ، اگر بتوانی کاری کنی که جز تو نشناسد (و نبینند) انجام ده
آنچه آمار و ارقام در جوامع غربی و یا شرقی از شیوع فساد و فحشاء نشان می دهد ، سر منشاء آن خودنمائی و چشم چرانی و طمع ورزی مرد و زن در اجتماع است .
نفس انسانی مخصوصا شهوت جنسی مثل اطفال بهانه گیر است ، طبیعت اغلب اطفال چنین است که اگر چیزی را نبینند و یا نشنوند بهانه آن را نمی گیرند ، اما اگر دیدند به سختی رغبت می کنند و تمام سعی خود را برای به دست آوردن آن انجام می دهند و در این میان هیچ ضابطه ای هم در نظر نمی گیرند .
و به عبارت دیگر نفس انسان به ویژه شهوت جنسی در بسیاری همانند شیرینی است که با دیدن صورتهای زیبا و منظره های مهیج تحریک می شود و چه مشکل است مقاومت در مقابل این هیجانها و چه اندکند کسانی که بتوانند خود را در میان پاکدامن نگاه دارند ، آری نکته حساس و مورد غفلت اینجاست که آدمی تا مبتلا به وسوسه شهوت نشود و برایش شرائط آماده نشود ، خود نیز از شهوت خویش و ضعف نفس خود آگاه نیست و از این اژدهای مهیب ولی خفته در درونش بی خبر است !
به همین جهت نه خود و نه همسر و نه جوان خود را از درگیری با صحنه های مهیج کنترل نمی کند ، و موجب سقوط در دامن فحشا می گردند ، مراقب باشید و به خود اطمینان نداشته باشید ، و از درگیری با مسائلی که حس شهوت را تحریک می کند و شما را به گناه می کشاند اجتناب کنید ، فیلمها و کتابها و یا نوارهای مبتذل از طریق ویدئو و غیره ، جز در معرض فساد قرار دادن خود و خانواده سودی در بر ندارد .
بر صیصای عابد در کمند شهوت
داستان بر صیصای عابد باید عبرت خوبی باشد برای والدین جوانان و همسران آنها ، بر صیصای عابد مردی بود که سالها خدا را عبادت کرده بود ، به گونه ای که مستجاب الدعوة شد
، از اطراف بیماران و دیوانگان را نزد او می آوردند ، او دعا می کرد ، شفا می یافتند ، تا آنکه زنی از زنان اشراف به دیوانگی مبتلا شد او را برای شفا یافتن پیش عابد آوردند و رفتند .
شیطان عابد را وسوسه کرد ، همان عابدی که آنقدر عبادت کرده بود که دعایش مستجاب می شد با این حال شیطان فهمید که رگ حساس و نقطه ضعف او کجاست ، آنقدر عابد را وسوسه کرد تا بالاخره عنان از کف داد و با آن زن زنا کرد ، و سپس
ǘҠ
ترس رسوائی زن را کشت ، چون قضیه فاش شد او را گرفتند و بر سر چوبه دار بستند (دارهای سابق همه به صورت حلق آویز نبوده بلکه محکوم را بردار می بستند تا از گرسنگی بمیرد و یا با تیری او را می کشتند)
در حالی که بالای دار بود شیطان بر او ظاهر شد و گفت : من تو را به این روز انداخته ام ، اگر سختم را گوش کنی تو را خلاص می کنم ، گفت چه کنم ؟ شیطان گفت : مرا سجده کن ! عابد بیچاره گفت : با این حال چگونه تو را سجده کنم ؟ گفت : به اشاره هم کافیست ! عابد با اشاره بر شیطان سجده کرد ! و کافر شد ، شیطان نیز از او بیزاری جست و سپس او را نجات هم نداد تا اینکه در حال کفر مرد
تیر شیطان
(( النظر سهم من سهام ابلیس مسموم ))
امام صادق علیه السلام فرمود :
نگاه تیری از تیرهای مسموم شیطان است ، چه بسیار نگاهی که حسرت بسیار به دنبال آورده است
زنان و مردان آخر الزمان
حضرت علی علیه السلام در یکی از خطبه ها پس از حمد و ثنای الهی سه بار فرمود :
(( سلونی ایها الناس قبل ان تفقدونی : ))
ای مردم سئوالات خود را از من بپرسید ، قبل از اینکه مرا نیابید .
یکی از اصحاب حضرت بنام صعصعة عرض کرد یا امیرالمؤ منین دجال چه وقت خروج می کند ؟ حضرت فرمود : بنشین ، خداوند سخن تو را شنید و قصد تو را می داند ، (گویا می خواسته زمان دقیق ظهور حضرت مهدی یا قیامت را بداند) به خدا قسم سوال شده (یعنی من ) در این مساله از سوال کننده داناتر نیست ، ولی برای آن ع
ل
اماتی است که یکی بعد از دیگری مو به مو اجرا خواهد شد اگر مایلی به تو خبر دهم ؟ صعصعة عرض کرد : آری می خواهم ، حضرت فرمود :
اینها را حفظ کن ، علامت خروج دجال این است : زمانی که مردم نماز را از بین ببرند و امانت را ضایع گردانند ، دروغ را حلال شمرند و ربا بخورند و رشوه بگیرند .
ساختمانهای بلند بسازند ، دین را به دنیا بفروشند ، نادانان را رئیس کنند و با زنها مشورت نمایند ، با اقوام و فامیل خود قطع رابطه نموده و به دنبال هوی و هوس روند . .
قرآنها زینت شود و مساجد طلاکاری گردد و مناره ها طولانی و بلند شود ، اشرار مورد احترام قرار گیرند و صف ها شلوغ شود و خواسته ها مختلف گردد و عهدها شکسته گردد و موعود نزدیک شود ، زنها با شوهرهایشان در تجارت و کسب برای حرص دنیا شریک شوند . .
ساز و آواز وسائل غنا را استعمال کنند ، و آخر این امت اولش را لعن کند ، زنها سوار زینها گردند ، و زنان به مردان و مردان به زنان شبیه شوند . .
لباسهای میش را بر دلهای گرگها بپوشاند ، قلبهای آنها از مردار گندیده تر است و از گیاه تلخ صبر تلخ تر است .
و در روایت دیگری که حضرت علائم آخر الزمان را بیان می نمود فرمود : آشوبگری که در عراق خروج کند ، حجاب از زنان و بکارت از دختران برود .
سکته اثر اعمال نامشروع
(( اذا کثر الزنا من بعدی کثر موت الفجاة ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : هنگامی که بعد از من زنا زیاد می شود ، مرگ های ناگهانی (سکته ) نیز زیاد می شود
(یعنی این خاصیت عمل نامشروع است که موجب مرگ های زودرس می شود حتی برای دیگران ) .
بهترین عبادت
(( ما من عبادة افضل من عفة بطن و فرج ))
امام باقر علیه السلام فرمود : هیچ عبادتی از عفت شکم و شهوت جنسی برتر نیست
یعنی اگر انسان بتواند بخاطر شکم که همان تاءمین معاش است به حرام یا مکروه نیفتد و خود و روحیات و دین خود را ضایع نکند ، شهوت جنسی خود را هم کنترل کند ، بهترین عبادت را انجام داده است .
عقاب زناکار
امام صادق علیه السلام فرمود : زنا کننده را شش صفت لازم آید ، سه تا در دنیا و سه تا در آخرت ، اما در دنیا ، زنا فروغ صورت را می برد و موجب تنگدستی شده و نابودی را نزدیک می کند و اما در آخرت موجب خشم خدا و مشکلی حساب و جاودانگی در جهنم خواهد بود
زنهای آخر الزمان
اصبغ ابن نباته از یاران امیرالمؤ منین علیه السلام است ، او از حضرت روایت کند که فرمود : در آخر الزمان و هنگام نزدیک شدن ساعت - موعود - که بدترین زمانهاست ، زنهائی پیدا می شوند که لخت و عریانند ، از دین خارج و در فتنه ها وارد می گردند ، به طرف شهوتها متمایل و به لذت جوئی هجوم می آورند ، حرامها را حلال می شمرند ، اینان در جهنم به عذاب دائم گرفتارند
و در حدیث دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : قیامت بر پا نمی شود ، تا اینکه حیاء از بچه ها و زنها بیرون می رود
حساسیت بانوان
(( ان الله عزوجل جعل للمراة صبر عشرة رجال فاذا هاجت کانت له قوة شهوة عشرة رجال ))
امام صادق علیه السلام فرمود : خداوند عزوجل برای زنها توان ده مران (در کنترل امور جنسی ) قرار داده است ، پس چون به هیجان آیند ده برابر مرد خواهد بود (یعنی کسانی که دارای همسر و یا دختر هستند بدانند که زنها نسبت به مسائل شهوی حساس هستند و مسائلی که ممکن است یک مرد را در خطر قرار دهد یک دهم آن برای هیجان زنها کافی است پس هوشیارانه عمل کنند و مراقب باشند کما اینکه اهمیت ارضاء مسائل شهوی بانوان را به شوهرانشان و عدم تاءخیر ازدواج دختران و مادران تذکر می دهد)
زن و جاده
(( لا ینبعی للمراة ان تمشی فی وسط الطریق و لکن تمشی الی جانب الحائط ))
موسی ابن جعفر علیه السلام فرمود : زنها بهتر است که از کنار جاده راه روند ، و از وسط راه حرکت نکنند
(زیرا کمتر موجب اختلاط زن و مرد است و می توان نتیجه گرفت که اسلام با دو بخش کردن مجامع عمومی موافق است ) .
زن و حمام بیرون
(( من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلا یدع حلیلته تخرج الی الحمام ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : هر که به خدا و قیامت ایمان دارد اجازه ندهد همسرش به حمام بیرون رود
میان راه رخ دهد باید انسان را بیدار کند زیرا تمام کسانی که به این مکان می آیند از عفت زبان و بدن برخودار نیستند) .
بانوان خودنمائی نکنند
(( لا ینبغی للمراة تجمر ثوبها اذا خرجت من بیتها ))
امام صادق علیه السلام فرمود : برای زن سزاوار نیست وقتی از خانه خارج می شود لباسش را خوشبو کند
این زن ملعون است
(( ای امراة تطیبت و خرجت من بیتها فهی تلعن حتی ترجع الی بیتها متی ما رجعت ))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه خارج شود از وقتی که بیرون می رود تا هر وقت که برگردد مورد لعنت قرار می گیرد (زیرا به همین مقدار موجب جلب توجه و تهییج شهوت و فساد اجتماع می شود) .
ارزنده ترین زینت زن
(( خیر للنساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال))
حضرت علی علیه السلام گوید : ما نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودیم حضرت فرمود : بگوئید بهترین چیز برای زنها چیست ؟ ما نتوانستیم جواب بدهیم و متفرق شدیم ، من نزد فاطمه علیهاالسلام آمدم سخن پیامبر را برای ایشان نقل کردم و گفتم که هیچکدام از ما جوابی نداشت که بدهد .
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود : ولی من جواب را می دانم ! بهترین چیز برای زنها این است که مردها را نبینند و مردها هم آنها را نبینند ، حضرت علی علیه السلام گوید : نزد پیامبر برگشتم و گفتم : یا رسول الله شما از ما پرسیدید چه چیز برای زنها بهتر است ؟ بهترین چیز برای زنها این است که مردها را نبینند و مردها هم آنها را نبینند .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید : شما وقتی نزد من بودی ، نمی دانستی ، چه کسی به تو خبر داد ؟ عرض کردم : فاطمه ، پیامبر اکرم با تعجب فرمود : فاطمه پاره تن من است
فرزندان موفق
1 - توفیقات مقام معظم رهبری در خدمت به والدین است
از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نقل شده است که ایشان در مورد رمز موفقیت خود (با تواضع حکیمانه ) می فرمایند :
بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام ، وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کارنیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد .
سپس در ادامه : خاطره ای را نقل می فرمایند که به نظر ایشان رمز موفقیت ایشان می تواند حساب شود ، و مایه اختصار آن را نقل می کنیم می فرمایند :
پدرم در سنین پیری - بیست و چند سال قبل از فوت - به بیماری آب چشم که موجب نابینائی می شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصیل و تدریس بودم ، از قم مکررا به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم ، و دوباره باز می گشتم تا اینک در سال 1343 هجری شمسی به ناچار برای معالجه ، ایشان را به تهران آوردم ، اطباء در ابتداء ما را ماءیوس کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم میدید ، اما آن زمان مطلقا نمی توانست با چشمهایش جائی را ببیند و باید دستشات را می گرفتیم .
و این برای من یک غصه (بزرگ ) شده بودم ، زیرا اگر به قم می آمدم ، ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود ، و انس و الفتی هم که با من داشت با دیگر برادران نداشت ، با من به دکتر می رفت ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایش آسان نبود ، وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من ماءنوس بود ، به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد مقدس تنها رها کنم و به قم برگردم ، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاد تبدیل می شود که برای خود ایشان بسیار سخت بود ، برای من نیز خیلی ناگوار بود از طرفی دوری از قم نیز برای من غیر قابل تحمل بود ، زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم .
بر سر دو راهی گیر کرده بودم ، این مساءله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم ، روزهای سختی را در حال تردید گذارندم .
عصر تابستانی بود که سراغ یکی بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتی بود ، جریان ایشان تعریف کردم ، در ضمن گفتم : من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم ، اگر اهل دنیا باشم دنیای من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است ، خلاصه من باید از دنیا و آخرت خودم بگذرم که با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم !
آن بزرگوار تاءمل مختصری کرد و فرمود : شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو ، خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند .
من در سخنان ایشان تاءملی کردم عجب حرفی است ! انسان می تواند با خداوند معامله کند ، با خودم گفتم برای خاطر خدا ، پدرم را به مشهد می برم و تردا همانجا می مانم ، خداوند هم اگر اراده فرمود ، می تواند دنیا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بیاورد ، تصمیم خود را گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کاملا راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم .
والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت میدیدند ، از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم : من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم ، آنها اول باورشان نمی شد که من از قم دست بکشم ، با آنها به مشهد قدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن ، توفیقات زیادی به ماداد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم ، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان بر و نیکی است به پدر و مادرم انجام داده ام
2 - رمز موفقیت مرجع عالیقدر
حضرت آیت الله نجفی مرعشی قدس سره نسبت به پدر و مادر خویش همیشه به صورت متواضعانه ادای احترام میکرد ، حتی در همان دوران نوجوانی اگر مادرش به او می گفت : برو پدرت را از خواب بیدار کن ، برای وی مشکل بود که با صدا زدن ، پدر را از خواب بیدار کند .
از ایشان نقل شده است که فرمود : در نجف بودیم ، روزی مادرم فرمودند : پدرت را صدا بزن برای صرف نهار تشریف بیاورد ، حقیر به طبقه بالا رفتم ، دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است ماندم که چه کنم ، خدایا امر مادر را اطاعت کنم یا با بیدار کردن ایشان از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم ؟ خم شدم ، لبهایم را کف پای پدرم گذاشتم و چند بوسه از پای پدرم برداشتم تا اینکه بر اثر قلقلک پا ، از خواب بیدار شد ،
ایشان وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید فرمود : شهاب الدین تو هستی ؟ عرض کردم : بلی آقا ایشان دو دوستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود : پسرم : خداوند عزت تو را بالا برد و تو را از خادمین اهل بیت علیه السلام قرار دهد
حضرت آیت الله نجفی مرعشی قدس سره فرمودند : هر چه دارم از برکت دعای پدر است و بارها می فرمود : من به این مقام و موقعیت نرسیدم مگر به برکت دعای پدرم
دعا برای مادر و قدر دانی او
زنی بود از اهل عبادت بنام باهیه ، هنگام مرگ عرض کرد : (خدایا) ای ذخیره (و امید) من ای تکیه گاه من در زندگی و مرگ ، مرا هنگام مرگ وامگذار (کمکم کن ) و در خانه قبر دچار وحشت مگردان .
پس از فوت او پسرش هر شب و روز جمعه بر سر قبر مادر می آمد ، مقداری قرآن می خواند و برای مادر و اهل قبرستان دعا میکرد روزی این جوان مادرش را در خواب دید سلام کرد ، و عرض کرد : حال شما چطور است ؟ و بر شما چه می گذرد ؟
باهیه گفت : پسرم ، مرگ دارای سختیها و نگرانیهاست ولی من بحمدالله در جائی هستم که از سبزه فرش شده و به حریر آراسته گردیده است .
جوان گفت : مادر آیا حاجتی داری ؟ مادر گفت : از تو می خواهم که از دیدن و زیارت و دعا خواندن و قرائت قرآن برای ما دست برنداری ، من به آمدن تو در شب و روز جمعه مسرور و خوشحال می شوم ، پسرم وقتی تو می آیی ، اموات به من می گویند : باهیه پسرت (دارد) می آید و من به این مژده خوشحال می شوم ، امواتی هم که در اطراف من هستند به آمدن تو مسرور می شوند .
آن جوان گوید : من در هر شب و روز جمعه به زیارت قبر مادرم رفته مقداری قرآن می خوانم و اینگونه دعا می کنیم :
خداوند وحشت شما (اموات ) را انس و همدم باشد و بر غربت شما ترحم کند و از گناهانتان بگذرد و نیکیهای شما را قبول نماید .
گوید : یک شب در خواب مشاهده کردم جمعیت زیادی به طرف من آمدند ! پرسیدم ، شما کیستند و چه حاجتی دارید ؟ گفتند : ما اهل قبرستان هستیم ، آمده ایم از تو تشکر کنیم و بخواهیم که قرائت قرآن و دعا کردن را از ما قطع نکنی
3 - همنشین موسی علیه السلام در بهشت
گویند : روزی حضرت موسی علیه السلام در مناجات ، از خداوند متعال خواست که همنشین خود را در بهشت به او نشان دهد ،
جیرئیل علیه السلام نزد موسی علیه السلام آمد و گفت : ای موسی همنشین شما در بهشت فلان مرد قصاب است و نشانی او را داد .
حضرت موسی علیه السلام به درب مغازه مرد قصاب آمد ، دید جوانی است شبیه شبگردان و مشغول فروختن گوشت است ، از دور نظاره گر اعمال او شد و کارهای مرد قصاب را کنترل می کرد تابیند چه عمل فوق العاده انجام داده که چنین استحقاقی پیدا کرده است ؟
همینکه شب شد مرد جوان مقداری گوشت برداشت و به طرف منزل روانه شد ، حضرت موسی علیه السلام نیز به دنبال او رفت و بدون آنکه خود را معرفی کند از او خواست تایک شب میهمان او باشد ! مرد جوان با آغوش باز پذیرفت و با کمال ادب مهمان را به درون منزل برد .
حضرت موسی علیه السلام مشاهده کرد که جوان غذائی تهیه نموده به سراغ پیر زنی فرتوت و کهنسال رفت که او را درون زنبیلی جای داده بود ، او را بیرون آورد و شستشو داد ، لباسهای او را عوض کرد و با دست خود غذا در دهان او گذارد ، حضرت موسی علیه السلام مشاهده کرد که این پیرزن در میان این کارها ، کلماتی می گوید که برای حضرت موسی علیه السلام نامفهوم بود ، بعد از آنکه آن جوان از میهمان نیز پذیرائی کرده مشغول خوردن غذا شدند ، حضرت موسی علیه السلام پرسید : این پیرزن کیست ؟ جوان عرض کرد : مادر من است و چون توان ندارم که برای او کنیزی (خدمتکار) تهیه کنم به ناچار خودم کارهایش را انجام می دهم و به او خدمت می کنم .
حضرت پرسید : کلماتی که مادرت می گفت چه بود ؟ جوان گفت : هر وقت او را شستشوی می دهم و غذا به او می خورانم می گوید : خداوند ترا ببخشد و همنشین موسی در درجه او در بهشت قرار دهد ،
حضرت موسی علیه السلام در این هنگام ، خود را معرفی کرد و فرمود : ای جوان ، بر تو مژده باد که خداوند متعال دعای مادرت را مستجاب گردانید ، از خداوند خواسته ام که همنشین خودم را در بهشت به من نشان دهد و خداوند متعال هم تو را معرفی کرد ، من تمام اعمال تو را کنترل کردم و هیچ عملی نیافتم (که ترا مستحق این مقام کند) مگر اینکه دیدم از مادرت تجلیل و احترام کردی و نسبت به او احسان نمودی
4 - بوسه ای بر درب بهشت و صورت حور العین
روایت است که مردی خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد : من نذر کرده ام که درب بهشت و صورت حور العین (زنان بهشتی ) را ببوسم !
حضرت فرمود : برو پای مادر (به منزله صورت حور العین ) و پیشانی پدرت را (بمنزله در بهشت ) ببوس .
عرض کرد : پدر و مادرم از دنیا رفته اند ، فرمود : قبر آنها را ببوس ، عرض کرد : مکان قبر آنها را نمی دانم (شاید در حادثه ای از بین رفته اند که در شهر دفن نشده اند و یا در اثر مرور زمان مکان آن مخفی شده است ) ،
حضرت فرمود : دو خط روی زمین به صورت دو قبر بکش به نیت قبر پدر و مادر ، و سپس آنجا را ببوس
5 - لبخند رضایت سید الشهداء علیه السلام
شهید بزرگوار آیت الله دستغیب قدس سره می فرماید :
یکی از افراد مورد اعتماد از اهل علم در نجف اشرف از عالم زاهد شیخ حسن مشکور نقل نمود :
در خواب دیدم که در حرم مطهر حضرت سید الشهداء علیه السلام هستم ، جوان عربی وارد حرم شد ، با لبخند به حضرت سلام کرد ، حضرت نیز با لبخند پاسخ داد !
از خواب بیدار شدم ، فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر مشرف شدم گوشه ای ایستاده بودم که ناگاه همان جوان عرب را که در خواب دیده بودم مشاهده کردم ! وارد حرم شد و چون مقابل ضریح رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ، ولی من حضرت سید الشهداء علیه السلام را ندیدم ، آن جوان را زیر نظر داشتم تا وقتی از حرم بیرون آمد دنبالش رفتم و خواب خود را نقل کردم و پرسیدم چه کرده ای که امام علیه السلام با لبخند به تو جواب می دهد ؟
گفت : من پدر و مادر پیری دارم و در چند فرسخی کربلا ساکن هستیم ، شبهای جمعه که برای زیارت می آئیم ، یک هفته پدرام را سوار بر الاغ کرده می آورم و هفته دیگر مادرم را ، در یک شب جمعه که نوبت پدرم بود وقتی او را سوار کردم ، مادرم گریه کرد و گفت : باید مرا هم ببری ، شاید تا هفته دیگر من زنده نباشم .
گفتم : هوا سرد است ، باران می بارد ، مشکل است ، اما مادرم قبول نکرد به ناچار پدرم را سوار کردم و مادر را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار به حرم مطهر آمدیم ، وقتی با آن حال همراه پدر و مادر وارد حرم شدم ، حضرت سید الشهداء علیه السلام را دیدم و سلام کردم ، آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جواب مرا داد ، از آن زمان تا به حال هر شب جمعه که مشرف می شوم : حضرت را می بینم و با تبسم به من جواب می دهد